< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1401/10/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ملاصدرا/

 

بحث پیرامون تفسیر صدر المتألهین در بخش تفسیر سوره «فاتحة الکتاب» بود و بحث رسید به کریمه ﴿إهدنا الصراط المستقیم﴾. مرحوم صدر المتألهین در ابتدا واژه‌ها و مفردات این آیات را مطرح می‌کنند و نکات ادبی لغوی و آنچه که به فصاحت و بلاغت می‌شود را بیان می‌کنند بعد وارد مباحث تفسیر عقلی و عرفانی می‌شوند. در حقیقت تفسیر مرحوم صدر المتألهین نسبت به قرآن یک تفسیر عقلی و برهانی است ابتدا مباحث عقلی را مطرح می‌کنند نهایتاً هم بحث‌های عرفانی را دارند مطرح می‌کنند.

در کلمه «إهدنا الصراط المستقیم» دو تا واژگان برای ایشان به عنوان مفردات این آیه جای بحث دارد یکی واژه هدایت است و دیگری واژه صراط که برای هر کدام مسائلی را دارند مطرح می‌کنند جنبه‌های هم لغوی را و جنبه‌های ادبی و حتی جنبه‌های تجویدی را که آن‌گونه که جناب صدر المتألهین در اینجا ورود می‌کنند نشان از قدرت علمی ایشان در این‌گونه از مباحث هم واقعاً هست.

در ارتباط با واژه هدایت نکاتی را بیان فرمودند و رسیدند به اینکه کلمه هدایت گاهی اوقات «یتعدی بنفسها» یعنی ذاتاً متعدی است و یعنی می‌توانیم آن را متعدی بدانیم و گاهی اوقات هم متعدی می‌شود به حرف اضافه لام و إلی که این هر سه را به عنوان نمونه‌هایی ذکر می‌کنند. پس گاهی اوقات هدایت متعدی می‌شود به نفس ذاتش که ما برای تعدی آن نیازی به لام و إلی و امثال ذلک نداریم. یعنی به حرف جر و امثال ذلک متعدی نمی‌شود و گاهی اوقات هم با حرف لام و الی متعدی می‌شود. آن جایی که «یتعدی بنفسها» ذاتاً متعدی است در آنجا مراد همان هدایت به معنای ایصال است وقتی گفته می‌شود که «إهدانا الصراط المستقیم» اینجا هدایت می‌کنیم ما راه مستقیم را. اینجا حرف لام یا إلی و امثال ذلک وجود ندارد و این متعدی به نفس است اما معنایش این است که ما شما را به مطلوبتان می‌رسانیم ایصال الی المطلوب می‌کنیم.

اگر با حرف لام و إلی متعدی شده باشد می‌فرمایند که منظور ارائه طریق است نه ایصال مطلوب که این تعدی بذاته یا تعدی به امور دیگر اینها معنایش فرق می‌کند اگر بذاته و بنفسها باشد مراد ایصال الی المطلوب است وقتی می‌گوییم «إهدنا الصراط المستقیم» که لام و إلی برای تعدی بکار نیامده است معنای وصول به مقصود است. البته ایشان از تفسیر کشاف در این رابطه نقل قول می‌کنند و اعتبار تفسیر کشاف را به لحاظ لغوی معتبر می‌شناسند می‌فرمایند که در تفسیر جناب زمخشری در کشاف این‌جور بیان شده است که تعدی کلمه هدایت به لام یا إلی است.

به لام باشد مثل «یهدی للتی هی اقوم» به إلی باشد «إنک لتهدی الی صراط مستقیم» این دو مورد هدایت متعدی شده است یک مورد به لام و یک مورد به إلی و در حقیقت تعدی هدایت برای اینکه متعدی بکار گرفته بشود با این دو حرف مثل لام و إلی است در کشاف این‌جوری آمده است که اصل تعدی برای کلمه هدایت از طریق لام و إلی تأمین می‌شود.

این عمده مطالبی بود که در ارتباط با کلمه هدایت بیان فرمودند به لحاظ لغوی و ادبی و این کتاب تفسیری جناب صدر المتألهین کتاب لغوی ادبی به معنای آن گسترده‌ای که به هر حال اهل ادبیات بخواهند بپردازند نیست عرض کردیم که رویکرد این تفسیر رویکرد عقلی و عرفانی است و تا حدی که ـ این مطلب قابل توجه است ـ تا حدی که این لفظ بتواند کشش این معنا را داشته باشد این بُرد و این امتیاز را برای آن لفظ قائل‌اند و لذا لفظ را تا همین معنا. بعضی‌ها دقت‌های ادبی فوق العاده‌ای را دارند که مثلاً نحویون این‌جور گفتند برخی از کوفیون این‌جور بصریون این‌جور، این دقت‌های این‌چنانی را دارند و این طبعاً از طور بحث تفسیر به در می‌آید. ما به مقداری نیاز داریم که بتوانیم در فهم معنایی که برایش هست به همان اکتفا بکنیم و الا نقل قول‌ها در حوزه مباحث نحوی و ادبی و فصاحت و بلاغت و معانی و بیان و امثال ذلک می‌تواند خیلی از این حرف‌ها وسیع‌تر باشد.

لذا به همین میزان جناب صدر المتألهین اکتفا می‌کنند و به دیگر کلمه مفرد می‌پردازند و آن مسئله صراط است. مستحضرید که کلمه صراط در قرآن استعمال فراوانی دارد و در فرهنگ قرآن، صراط مستقیم یک جایگاه ویژه‌ای واقعاً دارد. ما اگر بخواهیم به این الفاظ و عبارات توجه کنیم می‌بینیم که برخی از این الفاظ و عبارات پرکاربرد هستند و برای فهم معانی قرآن این کلمات باید به طور وسیع فهم بشود و درست فهم بشود تا بار معنایی برایش مترتب بشود.

کلمه صراط از آن دسته کلماتی است که بیشتر باید مورد توجه باشد و دقت بیشتری باشد، چون بار معنایی که روی کلمه صراط است فراوان است. ما هم واژه طریق را داریم واژه سبیل را داریم و امثال ذلک. اما انتخاب کلمه صراط در مقابل طریق و سبیل و امثال ذلک نشان یک امتیاز ویژه است. اول اجازه بدهید ببینیم که در لغت، کلمه صراط به چه معنایی آمده است و سرّ کاربرد این لفظ در قرآن چگونه است؟ می‌فرمایند که کلمه صراط که اصلش کلمه سین است گرچه ما با صاد تلفظ می‌کنیم ولی اصلش سین است و از آن جهت این کلمه سراط که سین است استعمال می‌شود به جهت این است که سراط با سین، یعنی یک راه وسیعی که سابل و ماره و گذرای آن خطر را و آن راه را به جهت وسعتی که دارد می‌بلعد. تعبیر این است که «لأنه من سرط الطعام» یعنی کسی که طعام را ابتلاع کرد و بلعید. صراط مستقیم به جهت وسعتش و متسع بودن و وسیع بودن و فراخ بودن و گشاد به معنای وسیع بودن است که هر ماره‌ای را و هر سابلی را در حقیقت می‌بلعد یعنی چه؟ یعنی این راه به حدی وسیع است که کسی کافی است وارد این راه بشود همین که وارد این راه بشود این راه او را تا پایان با خودش می‌برد. شما مثلاً فرض کنید که در این جاده‌ها، جاده‌هایی که کوچک هستند و باریک‌اند و متسع نیستند وسائلی که در آن می‌رود خیلی باید که احتیاط کند و این طرف و آن طرف نیفتد و انحراف پیدا نشود و به اصطلاح در خاکی نرود و امثال ذلک. ولی وقتی یک جاده وسیع متّسعی بود و فراخناک بود طبیعی است وقتی یک وسیله‌ای در آن قرار گرفت یا هر انسانی در آن قرار گرفت آن را تا پایان به کام خودش می‌کشد و می‌بلعد.

ویژگی صراط مستقیم این است که اگر کسی واقعاً در صراط قرار گرفت این صراط او را در همه بخش‌ها و همه راه‌ها و طرق و سبل خودش قرار می‌دهد و او را تا پایان با خودش همراه دارد. این ابتلاع کردن یعنی بلعیدن یعنی این ماره و سابل را کسی که در این مسیر قدم گذاشته را منحرف نمی‌شود منحرف نمی‌شود به سمت چپ و راست نمی‌رود و کچ و مأوج نمی‌شود. آنهایی که در فهم مسائل یا در عمل به مسائل به مشکلات برمی‌خورند انحراف برایشان حاصل می‌شود کج و واکج حرکت می‌کنند برای این است که در صراط نیستند. در سبیل هستند باید با احتیاط فراوانی حرکت کنند با دقت فراوانی حرکت می‌کنند به اندک بادی مسیر عوض می‌شود انحراف پیدا می‌کنند. اندک شبهه‌ای که وارد می‌شود و اندک اشکالی که می‌کنند و اندک ایرادی که می‌گیرند این می‌ماند و نمی‌تواند.

اما آن کسی که واقعاً خودش را به صراط مستقیم رساند و به آن جاده وسیع رساند، این تا پایان همراه این راه خواهد بود. الآن مثلاً این شاهراه‌هایی مثل اینکه می‌گویند آزادراه، این آزادراه‌ها وقتی به حدی وسیع هستند که وقتی یک وسیله‌ای در آن قرار گرفت تا آخر همین است و چپ و راست رفتن ندارد. ولی اگر یک جاده باریکی باشد یک طرفه باشد و امثال ذلک، به محض اینکه یک خطری پیش بیاید یک سنگی یک مانعی پیش بیاید باید راست بروند چپ بروند و این انحراف حاصل می‌شود. بنابراین صراط مستقیم به این معناست و خدای عالم می‌گوید اگر کسی در صراط مستقیم قرار گرفت او راه نجات پیدا کرده و او را در حقیقت او به مقصد خواهد رسید.

 

پرسش: یعنی کلاً سبیل به صراط منتهی می‌شود؟

پاسخ: نه اینکه لزوماً منتهی بشود سبیل به صراط، ولی این امکان هست که اگر ما صراط را دیدیم این سبل را در خودمان داریم این سبل شاخه‌هایی از صراط هستند این طرق شاخه‌هایی از صراط هستند که اگر کسی واقعاً در صراط قرار گرفت در این شاهراه قرار گرفت این راه‌های کوچک هم زیر مجموعه آن خواهد بود.

 

پرسش: این «لنهدینهم سبلنا» یعنی اینکه هر فردی هدایت کننده یعنی در سبیل قرار می‌گیرد ...

پاسخ: اولاً فرمود که «لنهدینهم سبلنا» یعنی ما آنها را هدایت می‌کنیم.

 

پرسش: ...

پاسخ: این سبل در حقیقت منتهی می‌کند افراد را به صراط؛ یعنی از این طرف و آن طرف می‌آیند تا برسند به صراط. وقتی وارد صراط شدند خود صراط آنها را به مقصد می‌برد خود صراط آنها را می‌برد لازم نیست الآن اگر علی بن ابیطالب(علیهما السلام) به عنوان صراط مستقیم است لازم نیست آدم این طرف و آن طرف برود خود این شاهراه است. تبعیت از آقا علی بن ابیطالب(علیه السلام) شاهراه است لازم نیست که آدم تأملی بکند هر چه او گفت هر چه او کرد. این می‌شود این‌گونه در حقیقت.

 

پرسش: ...

پاسخ: توحید به معنای جامعه همه جهات اصول را دارد لذا اگر کسی گفت «لا اله الا الله» شهادت به رسالت هم با آن هست شهادت به ولایت هم با آن هست اگر آن توحید به معنای جامع داشته باشد.

 

پرسش: ...

پاسخ: اگر کسی واقعاً التفات به این جهات داشته باشد که شؤون توحید اینها هستند که رسالت ولایت امامت امثال ذلک هستند خود وحی و امثال ذلک بله. آن توحید جامعه که این جهات به عنوان شؤونات آن دیده بشود البته هست. یک وقت است که معاذالله ما فقط توحید را فقط به جانب اله توجه داریم و شؤونات و اوصاف کمالی را نمی‌بینیم رسالت و ولایت و امامت و وحی و نبوت و سایر امور دیده نمی‌شود دیگر اصول را لذا می‌گوییم اصول دین توحید است و نبوت است و معاد. اما اگر توحید به معنای جامع دیده شد معاد به عنوان عدل همان توحید تحقق پیدا می‌کند رسالت و ولایت به معنای اینکه هدایت الهی است تحقق پیدا می‌کند چون آن توحید دارای هدایت است همان‌طوری که دارای عدل است معاد را ایجاد می‌کند، دارای هدایت است که رسالت و امامت را ایجاد می‌کند.

 

پس اجازه بفرمایید ما اول این دو تا واژه را جلو ببریم یک نکته ادبی یعنی تجویدی را هم جناب صدر المتألهین مطرح می‌کنند این را هم بخوانیم بیشتر باید آن جنبه‌های عقلی و عرفانی این تفسیر. تا اینجا رسیدیم که «و قیل انه تارة یتعدی بنفسها» گفته شده است که این لفظ هدایت گاهی وقت‌ها ذاتاً و بنفسه متعدی است گاهی وقت‌ها با لام و إلی «تارة باللام أو بإلی کما فی قوله تعالی «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم» که اینجا با لام متعدی شده است. یا فرمود «و إنک لتهدی الی صراط مستقیم» که اینجا با إلی متعدی شده است.

«و معناه على الاول» که اگر متعدی به نفس باشد «الإيصال و على الأخيرين» که با لام و إلی باشد «إرائة الطريق» این‌جوری است.

«و في الكشاف» در تفسیر کشاف جناب زمخشری این است که اینجا نوشتند:‌ [الكشاف: في تفسير الاية: 1/ 53]: إنّ أصله» یعنی اصل این کلمه هدایت «أن يعدى باللام أو إلى» متعدی می‌شود به لام مثل «یهدی للتی هی اقوم» یا «إلی صراط مستقیم» وقتی متعدی شد «فعومل معاملة «اختار» في قوله تعالی: ﴿وَ اخْتارَ مُوسى‌ قَوْمَهُ﴾[1] » این «و اختار» این مثل هدایة هدایت کرده است ولی اینجا نفرمود «واختار موسی لقومه» فرمود «و اختار موسی قومه» که در حقیقت این نشان از تعدی به نفس است در حالی که لام در اینجا در تقدیر است. آنجا هم می‌گوییم «اهدنا» اگر لزوماً تعدی با لام و إلی باشد می‌گوییم «اهدنا الی الصراط المستقیم» اگر ما متعدی به نفسش ندانیم باید با إلی و لام متعدی بشود. حالا که اینجا خدای عالم این‌طور کلمه را بیان فرمودند که «اهدنا الصراط المستقیم» متعدی بنفسه می‌شود.

اما واژه دوم، واژه «و الصراط:» صراط یعنی چه؟ «الطريق الواضح المتّسع» واقعاً اگر کسی روی صراط مستقیم باشد حتی اگر بلغزد حتی اگر اشتباه بکند در همان صراط می‌افتد و بعد بلند می‌شود این قابلیت را دارد. ولی اگر در سبل و طرق باشد معاذالله اشتباه بکند و بلغزد، این انحراف برایش حاصل می‌شود و انحراف یعنی در خاکی رفتن. حالا دوباره از خاکی آوردن به جاده خیلی کار و مؤونه می‌خواهد. «الطریق الواضح المتّسع» «و أصله» صراط «السين لأنه من سرط الطعام» سرط «إذا ابتلعه» یعنی ابتلاع کرده و بلع کرده است. بلع کرده یعنی یک وقت مثلاً جویدن دارد زحمت دارد کار دارد یک وقت بلع است وقتی بلع است یعنی تا آخر به مقصد می‌رسد و کار دشواری هم نیست. «فكأنه يسرط السابلة [السابلة: المارة]» چرا می‌گویند صراط؟ حالا مستقیم را بعداً توضیح می‌دهند.

چرا می‌گویند صراط؟ «کأنه یسرط السابلة» یسرط یعنی می‌بلعد سابله یا همان کسی که در مسیر دارد حرکت می‌کند از همین سبیل است سابل یعنی حرکت کننده در راه یا در برخی از نسخه‌ها آمده المارّه «فکأنه یسرط المارة» آن کسی که در سر خط باشد دارد می‌رود این را می‌بلعد.

از جهت دیگر هم به این صراط می‌گویند لقمه، چرا؟ «و لهذا سمّي لقما لأنّه يلتقمهم» برای اینکه سابلین را ماره را کسانی که در این خط عبور می‌کنند را به تعبیری می‌بلعد التقام می‌کند لقمه می‌کند و می‌بلعد. آنهایی که با سین می‌خوانند یک معنایی را لحاظ می‌کنند آنهایی که با صاد می‌خوانند یک معنایی را لحاظ می‌کنند اما همه این معانی در آن شاهراه باید باشد یعنی از آنکه یک راه «الطریق الواضع المتسع» این معنای صراط است حالا شما با صاد خواندید یا با سین خواندید یا حتی الآن می‌فرمایند که با ز. من یک قرائتی را از همین آقایان عرب‌های حجازی «اهدنا الزراط المستقیم» می‌گویند ز بکار می‌برند. الآن می‌گویند که بخاطر چیست؟ یک نکته تجویدی است که دارند لحاظ می‌کنند «اهدنا الزراط المستقیم زراط الذین» البته آن زائی که آنها می‌گویند خیلی فصیح‌تر از این است که ما می‌گوییم خیلی متفاوت است.

بنابراین اگر هم معانی دیگری شده، همه باید تحت شؤون این معنای «الطریق الواضح المتسع» باشد. «فمن قرء بالسين كابن كثير برواية قنبل و رويس عن يعقوب» که قنبل هم از بیت القنابله است به دو جهت این لقب را برایش گذاشتند این اسم شخص چیز دیگری است و این قنبل اسم یک لقبی است که می‌گویند «من بیت القنابله» است یا یک دارویی است که ایشان می‌گویند زیاد مصرف می‌کرد به این امر مثلا ملقب شده است. «و رویس عن یعقوب» اگر کسی به سین بخواند یعنی «راعى الأصل»، آن کسی که در حقیقت راعی یعنی «من یحفظ الماشیه» آن کسی که گوسفندان را مراعات می‌کند یا در لغت است که «کل من ولی امرا بالحفظ و السیاسة کالملک و الامیر» آن‌طور که در لغت آمده، این‌جور تفسیر شده است. هر راعی یعنی هرکسی که عده‌ای را تحت حفظ و سیاست خودش قرار داده است حالا ملک باشد امیر باشد هر چه که در حقیقت باشد به او می‌گویند «راعی الاصل» یا در برخی از نسخه‌ها «داعی الاصل» یعنی کسی که از ریشه و اساس دعوت کننده است.

«و من قرء بالصاد» یعنی با سین نخوانده با صاد بخواند «فلما بين الصاد و الطاء من المواخاة في‌ الاطباق» معنای صاد و طاء در حقیقت در اطباق و در مقام تطبیق یک نوع مؤاخاة و اخوت و برادری وجود دارد «فی الاطباق و الاستعلاء» چه شما صاد بخوانید که یک معنایی است شبیه معنای آنچه که در سین آمده است این نشان دهنده استعلاء و برتری است مثلاً در قول خدا که فرمود: «كقولهم مصيطر في مسيطر» اصلش با سین بوده ولی چون صاد یک معنای استعلایی دارد یک معنای تفوق و برتری دارد با صاد تلفظ شده است لذا در برخی از این قرآن‌ها کنارش با سین می‌نویسند کوچک می‌نویسند مصیطر، بعد با سین مسیطر می‌نویسند که اصل مسیطر است ولی چون می‌خواهند که حیثیت استعلاء در آن رعایت بشود این را هم در با صاد می‌خوانند. اینجا مسئله صراط هم باز همین است که اگر با صاد خوانده می‌شود این حیثیت استعلایی و تسلطی که راه بر سابل دارد این هم بیان می‌شود.

حالا یک جهت دیگری هم بیان شده جناب حمزه که یکی از قاریان است که البته خود این جریان قراء سبع هر کدام یک ریشه‌ای دارند که بعضاً در حجاز بودند بعضی در کشورهای عراق بودند و سایر بلدان، که حیثیت‌های عربی خاصی داشتند و اینها قرائیان سبع هستند. «و قرء حمزة بإشمام الصاد الزاي» اشمام صاد که اشمام عرض کردیم یک قاعده تجویدی است که در علم تجوید و در فنّ تجوید رعایت می‌شود که از کیفیات وقف است یکی از کیفیات وقف «علی نحو الاشمام» است اشمام صاد الزای یعنی اینکه ما گرچه کلمه اشمام از همان شمیم و بوئیدنی‌ها است و لکن در مورد «ما نحن فیه» به عنوان یک قاعده تجویدی در حقیقت تبدیل کردن صاد به ز است که یک معنای تجویدی را به همراه دارد «ليكون أقرب إلى المبدل عنه»، «و قرء حمزة بإشمام الصاد الزای لیکون أقرب إلی المبدل عنه» آن معنایی که

 

پرسش: این زاء همان صاد ضاد است یا ر ز؟

پاسخ: ر ز است. شما ندارید درست است. إن‌شاءالله کتاب تهیه بود حتماً شما باید تهیه کنید چون ما متن را می‌خواهیم یا متن الکترونیک باشد یا متن کتاب باشد ولو به تعبیری که فرمودند شما مثلاً کپی بگیرید، حالا ایشان ندارند باید برایشان بگیریم. «لیکون أقرب إلی المبدل عنه» چرا این کار را انجام می‌دهند؟ معمولاً این إشمام که یک نوع حیثیت تجویدی است قرائت تجویدی است چرا؟ برای اینکه بتواند آن معنا را بیشتر و راحت‌تر افاده بکند. وقتی می‌گوییم «اهدنا الزراط المستقیم» براساس آنچه که اینها اهل تجوید دارند می‌گویند خودش یک فنّی است. می‌گویند این معنای صاد را «إلی المبدل عنه» زِ الآن بدل است مبدل عنه آن صاد است. این روشن‌تر صاد را بیان می‌کند. «إذ قد يشمّ الصاد صوت الزاي» گاهی وقت‌ها آدم استشمام می‌کند که وقتی می‌گویند «اهدنا الصراط»، «اهدنا الزراط» می‌خوانند با این است بنابراین بیشتر به حیثیت‌های لفظی برمی‌گرد که ما وقتی لفظ صاد را بخواهیم بکار ببریم زِ بکار ببریم که معمولاً این‌طوری است می‌گویند «اهدنا الصراط» صراطی که آنها می‌گویند به ز خیلی نزدیک است من صوتی را از همین‌ها شنیدم از همین قاریان قرآن شنیدم که وقتی فاتحة الکتاب را می‌خواند با همین ز می‌خواند.

 

البته «و فصحاهنّ اخلاص الصاد» بعضی از آنها که فصیح هستند آنهایی که خیلی فصیح هستند همان‌طوری که خود پیامبر(صلوات الله علیه) می‌فرمود بهترین فردی که «من نطق بالضاد» ضالین را ایشان در حقیقت بهترین فردی که نطق بالضاد خود پیغمبر(صلوات الله علیه) است به لحاظ فصیح بودن و رسا بودن. «و هي لغة قريش» این صاد لغت قریش است که قریشی‌ها صاد را همان صاد می‌خوانند و کسانی که آن دقت‌های فصاحتی قریش را ندارند ممکن است اشمام کنند صاد را به زاء و امثال ذلک. حالا آیا کلمه جمع دارد صراط؟ می‌فرمایند که «و يجمع على «فعل» ككتاب على كتب» می‌گوییم صراط مثل کتاب، جمع کتاب چیست؟ کتب. این هم می‌شود صرط که بعضی‌ها کلمه صراط به صرط جمع بستند و مثل طریق طرق، سبیل سبل که اینها این وزن سبل و طرق و فُعل اینها وزن جمع است. «و يستوي فيه المذكّر و المؤنث كالطريق و السبيل» شما بگویید مثلاً طریق جاده، طریقه نمی‌گویند سبیله نمی‌گویند.

این فاز اول بود که بخش‌های لغوی و ادبی و تجویدی و اینها بود که این مرحله أولی تمام شد. حالا وارد معنا می‌شوند می‌فرمایند که «و اعلم إنّ الأمر و الدعاء يتشاركان صيغة و معنى لأنّ كلّا منهما طلب» نکته‌ای که اینجا قابل توجه است بالاخره این «إهدنا الصراط المستقیم» این إهدنا به صیغه طلب است حالا صیغه طلب و معنای طلب آیا حیثیت امری دارد یا حیثیت درخواست و طلب دارد؟ چون وقتی می‌گوییم برو، این برو هم می‌تواند فرمان باشد و هم می‌تواند تقاضا باشد که طلب کند که برو. ولی باید دید که از کدام ناحیه صادر می‌شود؟ اگر ناحیه، ناحیه استعلائی باشد مرتبه عالیه باشد، می‌شود امر و اگر از ناحیه سفل و دانیه باشد می‌شود طلب و دعا.

آیا «إهدنا الصراط المستقیم» که هدایت بکن ما را، این امر است که حیثیت استعلایی دارد یا نه، دعاست که طلب است و حیثیت درخواستی و تقاضایی دارد و نه اقتضایی؟

 

پرسش: ...

پاسخ: بله، «و اعلم إنّ الأمر و الدعاء» امر و دعاء در یک امر باهم مشترک‌اند و در دو امر از همدیگر جدا هستند در حقیقت عموم و خصوص من وجه است اگر امر باشد به لحاظ صیغه و طلب گرچه با دعا یکسان است اما جهت استعلایی دارد جهت اقتضایی دارد و اگر دعا باشد جهت تقاضایی دارد و از پایین است. «و اعلم إنّ الأمر و الدعاء يتشاركان صيغة و معنى لأنّ كلّا منهما طلب» تفاوت در چیست؟ «و إنّما يتفاوتان بالاستعلاء و التسفّل» که اگر استعلاء باشد می‌شود امر و اگر تسفّل که سفله است و پایینی است می‌شود طلب. «أو بالرتبة» در رتبه عالیه می‌شود و رتبه دانیه می‌شود دعا.

حالا این را هم گذشتیم و اما معنای این دعا: «و أمّا معنى هذا الدعاء ففيه وجوه» وجوهی برای این معنا ذکر می‌کنند که سه وجه برای این معنا بیان می‌شود.

وجه اول معنای «أهدنا الصراط المستقیم» این است که «منها: إنّ معناه ثبّتنا على الدين الحقّ» یکی از معانی‌ای که برای «إهدنا الصراط المستقیم» داریم این است که خدایا، ما را بر دین ثابت نگه بدار. بعضی‌ها در دین حرکت می‌کنند اما ثابت قدم و استوار و راسخ باشند این نیست و با این «اهدنا» در حقیقت طلب رسوخ و تثبیت می‌کنند. «منها: إنّ معناه» یعنی معنای این جمله این است که «ثبّتنا علی الدین الحقّ لأن اللّه قد هدى الخلق كلّهم إلى الصراط» به صورت کلی که رحمت رحمانیه است خدای عالم همه انسانها را به صراط حق فرا خوانده است. «أي طريق الحقّ من ملّة الإسلام» تفاوت در چیست؟ «إلّا انّ الإنسان قد تزلّ قدمه عن جادته» جاده صراط «و ترد عليه الخواطر الرديّة فيحسن منه أن يسأل اللّه التثبّت على دينه» آن کسی که افتاد، بالاخره ما نمی‌گوییم منحرف شده است چون روی صراط است ولی لغزید اشتباه کرد خطا کرد و امثال ذلک، اینجا می‌گویند خوب است که انسان بگوید «إهدنا الصراط المستقیم» که این «إهدنا» یعنی «ثبّتنا» ما را استوار بدار راسخ بدار که این انجام بشود. «إلّا انّ الانسان قد تزلّ قدمه عن جادته و ترد علیه الخواطر الردیّة فیحسن منه» بخاطر اینکه خواطر ردیه بر او حاکم می‌شود. وقتی آن خواطر ردیه آمد دیگه انسان می‌لغزد.

در این شرایط «فیحسن أن یسأل الله التثبّت علی دینه» که اینکه ما اصرار می‌کنیم در هر نمازی دو مرتبه در دو رکعتش «إهدنا الصراط المستقیم» است برای اینکه آن لغزش اگر خدای ناکرده افتاد ما خودمان را برگردانیم یا آن لغزش اصلاً پیش نیاید. «فیحس أن یسأل الله التثبّت علی دینه و الزيادة على هذا» که ما بر این دین استوار بمانیم «كما قال اللّه تعالی: ﴿وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً‌﴾[2] » آنهایی که هدایت عامه پیدا کردند و از رحمت رحمانیه استفاده کرده‌اند خدای عالم هم رحمت رحیمیه را عطا خواهد کرد و این زیادتی هدایت خواهد بود.

«و هذا كقولك لمن يأكل الطعام عندک: كل أي: دم على أكله» این از باب تشبیه معقول به محسوس است یک نفر باهم نشستید دارد غذا می‌خورد اما در عین حال شما تعارفش می‌کنید که غذا میل بفرمایید! این در حقیقت یعنی استمرارش تثبیتش و اینکه اعتنای بیشتری بشود. «و هذا کفولک لمن یأکل الطعام عندک: کل أی: دم علی أکله» ادامه بده بر اکلش که همان معنای تثبیت را داشته باشد. این یک معناست وقتی می‌گوییم «إهدنا الصراط المستقیم» یعنی «ثبّتنا علی دینک» این یک.

معنای دوم این است که «و منها: إن المراد دلّنا على الدين الحقّ في مستقبل العمر»، ما فردای خودمان را خبر نداریم ممکن است یک شبهه‌ای یک اشکالی یک اشتباهی یا خطایی یا غفلتی حاصل بشود و انسان معاذالله منحرف بشود گرچه صراط مستقیم اگر کسی واقعاً روی صراط باشد کمتر این اتفاق می‌افتد ولی اگر توجه نداشته باشیم ممکن است که این انحراف حاصل بشود لذا وقتی می‌گوییم «إهدنا الصراط المستقیم» یعنی خدایا، ما را دلالت کن راهنمایی کن هدایت کن به معنای اینکه ما در این دین تو استوار بمانیم و آینده این قصه را ما نمی‌دانیم چیست. الآن الحمدلله در صراط مستقیم هستیم اما آینده این چه اتفاقی خواهد افتاد را خیلی آشنا نیستیم. این دلیلی می‌شود برای اینکه بتوانیم از آینده بهره ببریم.

 

پرسش: صفحه چند است؟

پاسخ: صفحه 477. «و منها: ان المراد دلّنا علی الدین الحقّ فی مستقبل العمر» در آینده خدای عالم به ما کمک می‌کند «كما دللتنا عليه في الماضي» خدایا، همان‌طوری که در گذشته ما را بر این امر دلالت دادی در آینده هم ما را راهنمایی و دلالت بده بر صراط مستقیم.

 

پرسش: ...

پاسخ: بله. «و يجوز الدعاء بالشي‌ء الذي يكون حاصلا» و جایز است دعا به چیزی که حاصل بشود یعنی چه؟ یک وقت ما می‌گوییم که آقا، دعا چرا؟ شما که در صراط مستقیم هستید. اینجا دلیلی ندارد که شما دوباره دعا بکنید؟ می‌گویند که این قصه، از باب تحصیل حاصل نیست برای اینکه یک وقت یک چیز شخصی است یک وقت یک چیزی است که مستمر است. ادامه دارد، حیثیت سیلانی دارد این باید که هر لحظه مثلاً زمان، یک حیثیت سیلانی دارد الآن هست بعد از دقیقه بعد باید صبر بکند تا بیاید. راه مستقیم هم در حقیقت برای یک انسان سالک و سابل این‌گونه است و لذا همواره انسان باید راه آینده خودش را طلب بکند بنابراین تحصیل حاصل نیست.

 

اگر ما در همین مقطع بودیم همین مقطع را انتظار داشتیم این تحصیل حاصل است. ما در رتبه ده بودیم و صراط مستقیم رتبه ده را می‌خواستیم این تحصیل حاصل است اما اگر ده بودیم و یازده را خواستیم دوازده را خواستیم این از باب تحصیل حاصل نیست.

 

پرسش: ممکن است از این جهت هم باشد چون همیشه عوامل انحراف وجود دارد این درخواست را می‌کنیم که همیشه ... هر لحظه ممکن است ...

پاسخ: همین در حقیقت معنای دوم هم همین را می‌خواهد بگوید ولی می‌گوید این در حقیقت جواب سؤال مقدّر است.

 

پرسش: ...

پاسخ: بله، ما اگر ما صراط مستقیم را در یک مرحله دیدیم بله. ولی اگر مراحل دیگری است بله. «و یجوز الدعاء بالشیء الذی یکون حاصلا كقوله تعالى: ﴿قالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِ‌﴾[3] » خدا همیشه دارد به حق حکم می‌کند دیگه الآن و فردا ندارد ولی ما الآنش را دیدیم فردایش را هم بخواهیم پس‌فردایش را هم بخواهیم و امثال ذلک. «و ليس فيه تحصيل للحاصل» که این جواب سؤال مقدر است.

و سوم که بخواهیم به سر فصل برسیم این است که از جمله معانی‌ای که برای «إهدنا الصراط المستقیم» است این است که «و منها: إنّ نفس الدعاء عبادة شريفة من جملة العبادات» مگر خود دعا، عبادت نیست؟ اگر کسی واقعاً ولو سر صراط مستقیم باشد از خدای عالم تثبیت بخواهد دلالت بخواهد این دعاء است و دعاء ذاتاً شریف است «إنّ نفس الدعاء عبادة شريفة من جملة العبادات» دعاء از جمله عبادات است. «و فيه اظهار للانقطاع إليه تعالى»، یکی از مسائلی که آقایان، خیلی قابل توجه است این انقطاع الی الله است. «رب هب لی کمال الانقطاع» این کمال انقطاع خیلی است انقطاع یعنی اینکه انسان از ماسوی الله بریده بشود و بی‌توجه به «عن ماسوی الله» باشد این کار خیلی سختی است که حتی نه تنها از لذایذ مادی و حرام درگذرد که از حلال هم درگذرد توجه نکند. این البته برای آن کسانی که متوجه به جناب حق هستند بسیار گوارا است برای اینکه آن لذت که بیاید واقعاً لذت صد است و لذت صد اینگونه از لذایذ را برای آدم لذیذ نمی‌کند. کسی که فرض بفرمایید عسل بخواهد بخورد با شیرینی توت و کشمش که سیراب نمی‌شود آن عسل است. آن شیرینی و حلاوت ذکر حق است که آدم را از همه چیز می‌تواند منصرف بکند.

«و فیه اظهار للانقطاع إلیه تعالی و يجوز أن يكون لنا فيه مصلحة من الخضوع و الخشوع و التذلّل و سائر ما يوجب تليين القلوب و التبتّل إليه فتحسن المسألة» پس خواستن دعاء و مسئله را از خدای عالم مسئلت کردن خوبی دارد حُسن دارد خیر دارد، چرا؟ چون تبتّل حاصل می‌شود انقطاع حاصل می‌شود خضوع و خشوع حاصل می‌شود تذلل حاصل می‌شود «تلیین القلوب» و نرمخویی بودن قلب حاصل می‌شود. اینها اوصاف کمالی و ارزش‌های انسانی است. آن انسان که خشن است و قساوت معاذالله دارد او نمی‌تواند خیر را دریافت بکند. این تلیین القلوب یعنی قلب نرم می‌شود ملاطف می‌شود و خضوع و خشوع برای او حاصل می‌شود.

بنابراین این کمالاتی که از خضوع و خشوع و تذلل و تلیین القلوب و تبتّل ذکر فرمودند اینها همه برکات این دعاء برای انسان حاصل می‌شود اینها آثاری است که مترتّب است بر دعاء و از جمله دعاهای شریف قرآنی همین «إهدنا الصراط المستقیم» است که آثار مثبتی را ملاحظه می‌فرمایید که بیان فرمودند.

حالا إن‌شاءالله در جلسه بعد هم ادامه این بحث را خواهیم داشت که معنای صراط مستقیم چیست؟


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo