< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1401/06/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر/ملاصدرا/

 

جلسه سیزدهم شرح تفسیر قرآن کریم صدر المتألهین و مشخصاً هم تفسیر سوره «فاتحة الکتاب» است همان‌طوری که در جلسات قبل ملاحظه فرمودید مرحوم صدر المتألهین قبل از ورود به بحث کلمه و قول «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» را به صورت تفصیلی مورد بحث و بررسی قرار دادند و فرمودند بحث در این قول در دو مقام است یک مقامی که ناظر به ترجمه و بیان لفظی کلمه «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» است و یکی هم بحث حِکمی و عقلی است که در این رابطه وجود دارد در باب بحث حِکمی فرمودند که این مسئله به پنج رکن برمی‌گردد «و اما ما یتعلق بالمقاصد العقلیه فی هذا المقام من الکلام فالبحث عنه یعتمد علی خمسة ارکان استعاذه و المستعیذ و المستعاذبه و المستعاذ منه و ما یستعاذ لأجله».

از این پنج رکن، تاکنون دو رکن استعاذه و مستعاذبه مورد بحث و بررسی قرار گرفت و اکنون در صفحه 370 وارد رکن سوم می‌شویم که در باب مستعیذ است که مستعیذ کیست؟ و چه شرایطی دارد؟ و اینکه در مقابل مستعاذبه انسان به عنوان مستعیذ باید چگونه قرار بگیرد؟ مرحوم صدر المتألهین این معنا را دارند به صورت رسمی از سنت وحیانی ما یعنی کتاب و اخبار و روایات استفاده می‌کنند و تأکیدات مؤکده قرآن را در اینکه نوع انبیاء را خدای عالم به بحث استعاذه فرا خوانده است و حیثیت‌های پناه بردن به حق سبحانه و تعالی را در مقاطع مختلف در مقاصد گوناگون زندگانی یاد می‌کند و حتی امر الهی که پیامبران را و اینکه آنها به حق سبحانه و تعالی پناه ببرند و این امر قطعاً برای عباد و بندگان هم به تبع انبیاء هست.

در مرحله أولی یا در مقام اول در این رکن ثالث که در مستعیذ است پرداختند به اینکه خدای عالم نسبت به کسانی که بناست به خدای عالم پناه ببرند نگاه جدی و زبان امرانه دارد و نسبت به هم امر الهی از یک سو، و هم سنت انبیای الهی نسبت به پناه بردن به حق سبحانه و تعالی از سویی دیگر این بحث را مطرح می‌کنند.

در مقام ثانی آنچه که مورد توجه است و مرحوم صدر المتألهین در ذیل همین رکن ثالث که در مستعیذ است به آن می‌پردازند این است که این مستعیذ از چه جهت این بحث استعاذه را دارد؟ و آیا از آن جهت که در مرحله طبیعت است و در جهان ماده به سر می‌برد که اینجا منشأ شرور و آفات و شرارت‌های ناصواب وجود دارد پناه می‌برد این بحث را دارند مطرح می‌کنند که اگر استعاذه‌ای است برای اینکه نظام طبیعت و جایگاهی که در عالم ماده انسان دارد و جسم و جسمانی در معرض خطر و آفت هستند طبعاً به حق سبحانه و تعالی یا به کلمات تامّات پناه می‌برند.

بنابراین مستعیذ آن انسانی است که در عالم نقص و شرّ و آفت و آسیب می‌زید و او ضرورتاً باید استعاذه را توجه داشته باشد که پناه ببرد به عالمی که در آن عالم شرور و آفاتی نیستند و عالم استعاذه عالم طبیعت و جایگاهی است که شرّ و شیطان و شیطنت‌ها و سبعیت‌ها و بهیمیت‌ها و شهوت‌ها و غضب‌ها وجود دارد اما آن عالمی که از این‌گونه مسائل بری و مبرّا و منزه است مسئله استعاذه نیست. گرچه همواره در محضر ربوبی بودن یک امر قطعی است اما نگرش‌های استعاذه‌ای در آن عالمی است که آن عالم در آن آفات، آسیب‌ها، شرور، شهوت‌ها، غضب‌ها، شیطنت‌ها و نظایر آن وجود دارد.

در این دو مقام در این رکن ثالث بحث و گفتگو می‌شود و ما این متن را از صفحه 370 تحت عنوان «الركن الثالث في المستعيذ» دنبال می‌کنیم. «و اعلم إن القرآن و الأخبار يدلّ على أن كل إنسان يجب عليه أن يستعيذ باللّه» از آنچه که از قرآن کریم و روایات شریفه اهل بیت(علیهم السلام) و اخبار ما ملاحظه می‌کنیم می‌بینیم که هم قرآن و هم اخبار دلالت دارند بر اینکه هر انسانی بر او واجب است که به حق سبحانه و تعالی پناه ببرد و خدا را مأمن و پناهگاه خود قرار بدهد و از شرور و آفات و آسیب‌ها و جلوه‌های شرارت‌بار نظام طبیعت خود را نجات ببخشد.

بنابراین «فقوله «أعوذ بالله» أمر منه» خدا سبحانه و تعالی «لعباده أن يقولوا ذلك» اصلاً امر الهی است فرمان و دستور خداست که خدای عالم به بندگانش می‌گوید که به خدا پناه ببرید. «أمر منه لعباده أن یقولوا ذلک» این امر دلالت دارد بر اینکه «فيدلّ على أنه يجب عليهم ذلك» اگر فرموده است که «أعوذ بالله» را بگویید این در آن دلالت بر وجوب دارد حالا این وجوب عقلی‌اش که قطعی است وجوب ارشادی‌اش که قطعی است وجوب فقهی و امر فقهی او را باید از جایگاه نظام فقهی ما بیابیم. ایشان به عنوان یک حکیم براساس این دستور می‌فرمایند که «فیدلّ» این امر «علی أنه» این استعاذه شأن چنین است که «یجب علیهم ذلک و لأنه تعالى» این استعاذه امری است که خدای عالم امر فرموده و دستور داده به پیغمبر ما که استعاذه کنند «و لأنه تعالی امر نبيّنا» به چه دلیلی این واجب است؟ استعاذه واجب است؟ برای اینکه خدای عالم امر کرده است به پیغمبر(صلى اللّه عليه و آله و سلم) به استعاذه «بالاستعاذة مرّة بعد اخرى» مرتّب خدای عالم پیامبر گرامی اسلام را به استعاذه فرمان داده است.

در قرآن می‌فرماید که در سوره مبارکه «مؤمنون» آیه 97 و 98 دستور الهی است: «فقال‌ ﴿قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ﴾[1] » این «أعوذ» در این دو آیه تکرار شده و مصدّر به کلمه «قل» است که خدای عالم فرمود بگو پروردگارا! پناه می‌برم به تو از نیش‌های شیطانی از گزش‌های شیطانی که آن الهامات و ایهاء‌های شیطانی در درون نفس انسانی همز ایجاد می‌کند و نیشی می‌زند که حتماً آدم باید پناه ببرد مثل نیش مار یا عقرب که انسان را فلج می‌کند. اگر مار و عقرب انسان را به لحاظ جسمانی فلج می‌کنند شیطان اگر همز او و طعن او و نیش او به انسان بخورد به لحاظ مسائل روحانی و فکری و فرهنگی چه بسا این نیش اثرگزار باشد و فلج بکند.

یا در سوره مبارکه «ناس» می‌فرماید که «و قال: ﴿قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ﴾[2] و قال: و ﴿قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ﴾[3] ‌» در سوره مبارکه «فلق» یا در سوره مبارکه «ناس» خدای عالم این‌گونه به پیامبرش دستور می‌دهد. اینها امر و فرمان مستقیم حق حتی به پیامبر است. «و قال في سورة الأعراف‌ ﴿وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[4] » در سوره مبارکه «اعراف» فضایی بالاتر از «أعوذ» کلمه استعاذه که پرمعناتر از «أعوذ» است دارد بیان می‌کند و اگر شیطان نزغی و نیشی به تو وارد کرد همان لحظه‌ای که شیطان دارد نیش خود را به شما وارد می‌کند ﴿فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ به خدا پناه ببر ﴿إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾، این قدرت الهی که هم شیطان را و هم نیش او را و از این طرف استعاذه و پناه‌آوری انسان به خدا را می‌شنود و دانا و قادر است می‌تواند این نیش را و این نزغ شیطانی را برطرف کند. «و قال في سورة حم السجدة مثل ذلك [41/ 36]» که از این‌گونه تعابیر در قرآن مجید فراوان است.

این طایفه‌های مختلف از آیات الهی «فهذه الآيات دالة على أنه- صلى الله عليه و آله- مأمور بالاستعاذة باللّه سبحانه» این آیات دال‌اند دلالت دارند بر اینکه پیامبر گرامی اسلام به استعاذه به حق سبحانه و تعالی مأمور بوده است و روشن است که امر به استعاذه به پیامبر(صلوات الله علیه) امر به استعاذه است برای امت. نمی‌شود یک کاری را در این سطح خدای عالم به پیامبرش دستور بدهد توصیه بکند و امتش از این امر مستثنا باشند بلکه امر حق سبحانه و تعالی به پیامبر امر به امت است در این‌گونه از مسائل «و الأمر بها له أمر بها للأمة إذ لا خصوصية للاستعاذة به صلى الله عليه و آله» این‌جور نیست که استعاذه فقط مخصوص پیامبر باشد و امتش از استعاذه معاف باشد. «إذ لا خصوصية للاستعاذة به صلى الله عليه و آله دون الأمة».

از سویی دیگر هم حق سبحانه و تعالی آیات متعددی در ارتباط با سایر انبیاء هم دارد انبیای الهی که الآن برخی از آنها را برمی‌شمارند اینها هم از جایگاه حق سبحانه و تعالی مأمور به استعاذه و پناه بردن به حق سبحانه و تعالی بودند «و لأنه تعالى حكى عن نوح عليه السلام إنّه قال‌ ﴿أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ﴾[5] ‌» این استعاذه برای حضرت نوح آن‌گاهی که نسبت به فرزندش از خدای عالم سؤالی کرده بود با این تعبیر که خدایا! من به تو پناه می‌برم از اینکه در صف جاهلان قرار بگیرم از جمله کسانی باشم که ناآگاهانه تصمیم بگیرم و ناآگاهانه اقدام بکنم این پناه آوردن حضرت نوح به حق سبحانه و تعالی از اینکه در صف جاهلان قرار بگیرد این نشان از یک سنت شایسته‌ای است که انبیای الهی داشتند.

«و حكى عن يوسف عليه السلام إنّه قال‌ ﴿مَعاذَ اللَّهِ﴾ وقتی توطئه شیطانی زلیخا همسر عزیز مصر نسبت به دعوتی که از جناب یوسف(سلام الله علیه) داشت ایشان در جواب فرمودند که ﴿مَعاذَ اللَّهِ﴾ من به خدا پناه می‌برم و خدا پناهگاه امنی است ﴿إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ﴾[6] ‌» او مرا در جایگاه و مأمن و پناهگاه مناسبی قرار خواهد داد.

«و قوله لما قيل له: خذ أحدنا مكانه‌ ﴿مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ‌﴾[7] » که حضرت یوسف(علیه السلام) وقتی پیک او نسبت به برادرانش گفت که آن کسی که متاع ما در نزد اوست او را دستگیر کنید او را بازداشت بکنید برادران گفتند یکی از دیگران را جای ایشان قرار بدهید باز هم واژه معاذالله را گفتند که نه، من به حق پناه می‌برم از اینکه کاری خلاف عدالت بخواهم انجام بدهم بلکه حتماً همان کسی که متاع ما در نزد اوست او را باید بگیرم.

در باب حضرت موسی(علیه السلام) هم مسئله به گونه دیگری مطرح است که «و حكى عن موسى عليه السلام إنّه لما أمر قومه بذبح البقرة» در خصوص کشف از آن کسی که قاتل بوده است حضرت وقتی که به حضرت موسی(علیه السلام) عرض کردند که این چه کاری است کار ناشناخته‌ای است کار جاهلان ممکن است باشد! «و ﴿قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً﴾ آنها گفتند که آیا تو ما را مسخره می‌کنی نسبت به مسئله اینکه ما از این راه بخواهیم قاتل را تشخیص بدهیم که حضرت فرمود: ﴿قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ﴾[8] » پناه می‌برم به خدا از اینکه در صف جاهلان قرار بگیرم. این یکی از سنت‌هایی است که هر یک از انبیای الهی هر جا که بحث جهل و جهالت و ظلم و ستم بود در حقیقت جایگاه پناه بردن به حق سبحانه و تعالی بود که این کار را انجام می‌دادند.

«و إنه لما خوّفه القوم بالقتل قال‌ ﴿إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ﴾[9] » وقتی قوم موسی او را تهدید به قتل کردند و هراسناک نسبت به قتل کردند حضرت موسی(علیه السلام) گفت که هر تصمیمی که می‌خواهیم بگیرید بگیرید ولی من به پروردگار خودم و پروردگار شما پناه می‌برم از اینکه بخواهید سنگسار کنید مرا از قوم خود بیرون کنید یا هر کاری دیگری که می‌خواهید انجام بدهید، ولی من از شما هراسی ندارم بلکه به خدای خودم پناه می‌برم. او محل امن و امنیتی برای من است.

در آیه دیگر، حضرت موسی(علیه السلام) را این‌گونه توصیف می‌کند که «و قال في آية اخرى‌ ﴿إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ﴾[10] » در مقابل انسان‌های مستند و متکبری که از هر نوع شرارتی از هر نوع قتل و آدم‌کشی از هر نوع تجاوزی هیچ ابایی ندارد حضرت موسی(علیه السلام) فرمود که من در مقابل چنین انسان متکبر و طاغی و عاصی به خدا پناه می‌برم و او را برای خودم محل امن می‌دانم ﴿إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ﴾.

و باز در باب استعاذه و پناه‌آوری انبیاء یا کسانی که در سطح والایی هستند که حرکت آنها یک حرکت اصیل محسوب می‌شود مورد تأیید الهی است و این را حضرت حق سبحانه و تعالی بازگو می‌کند تا به عنوان یک سنت حسنه در جامعه بخواهد قرار بگیرد در باب مادر مریم(سلام الله علیها) این‌گونه خدا نقل می‌کند «و حكى إن امّ مريم عليها السلام امرأة عمران» همسر عمران «قالت: ﴿وَ إِنِّي أُعِيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ‌﴾[11] » وقتی حضرت مادر مریم(سلام الله علیها) مریم را وضع حمل کردند با حق سبحانه و تعالی گفتگویی داشتند و از جمله آنچه که در این گفتگوها بود این بود که خدایا! من این دختر را به تو می‌سپارم و می‌خواهم که او و ذریه او از شیطان رجیم در امان باشند مأمن و پناهگاهی برای اینها من در پیشگاه شما می‌بینم و اینها را به شما می‌سپارم ﴿وَ إِنِّي أُعِيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ‌﴾.

و یا حتی راجع به مریم(سلام الله علیها) هم وقتی در مقابل حضرت جبرائیل یا ملک قدسی که روح القدس است قرار گرفت که به صورت بشر بود در خلوتی که بین مریم(سلام الله علیها) و حضرت جبرائیل بود این تعبیر را داشت مریم که «و إنّ مريم عليها السلام لما رأت جبرئيل عليه السلام في صورة بشر يقصدها في الخلوة ﴿قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا﴾[12] » برای اینکه خودش را در این مهلکه ظاهری که می‌دید یک پناهگاه امری برساند این‌گونه ندا داد که من به خدای رحمان پناه می‌برم از تو اگر تو پاکدامنی درستی و اهل پرهیزکاری هستی یعنی تو اهل پرهیزکاری باش و من هم به خدا پناه می‌برم.

جناب صدر المتألهین می‌فرماید آنچه از روایات و یا آیات که عمدتاً هم آیات الهی ملاحظه فرمودید همه اینها دلالت می‌کند بر وجه مدح و استحسان که استعاذه بسیار سنت ارزشمند و شایسته و انسان‌ها در شرایط سخت و دشوار خصوصاً باید که همواره به حق سبحانه و تعالی از راه استعاذه پناه ببرند «جميع ذلك على وجه المدح و الاستحسان» یعنی همه آنچه که گفته شد نشان از این است که این کار بسیار شایسته و خوب است «فهذه الآيات دالة على أن‌ الأنبياء عليهم السلام و من يحذو حذوهم من الأولياء» آنانی که جای پای آنها پا می‌گذارند و در حد کسانی هستند که می‌توانند در ردیف انبیاء محسوب بشوند «كانوا أبدا في الاستعاذة بالله من شر شياطين الانس و الجن» همواره و همیشه در سطح استعاذه به حق سبحانه و تعالی بودند از شر شیاطین جن و انس.

تاکنون آیاتی بود که ملاحظه شده است «و أما الأخبار في ذلك فأكثر من أن يحصى و أظهر من أن يخفی» بسیاری از اینها قابل شمارش نیست و آنچه که در روایات در باب استعاذه آمده است فراوان است و قابل این نیست که کسی آنها را نبیند «و أهظر من أن یخفی».

پس در مقام اول در این رکن ثالث بیان صریح که از قرآن و اخبار در باب استعاذه است را بیان فرمودند و آیات فراوانی را تلاوت داشتند بیان داشتند که ما بیابیم که این مدح است و سنت حسنه است و استحسان از آن حرکت‌های نیک و شایسته‌ای است که انسان‌ها باید آن را انجام بدهند.

اما در مقام ثالث این است که این چیزی را که دارند انجام می‌دهند چرا مستعیذ کیست که دارد به حق سبحانه و تعالی یا به کلمات او دارد پناه می‌برد؟ عرض شد که مستعیذ آن انسانی است که در وادی شر و شرارت و در وادی آفات و آسیب زندگی می‌کند و آن هم عالم دنیاست انسان به لحاظ داشتن اینکه یک نفسی دارد که این نفس در مقام جسم و جسمانی دارد زیست می‌کند این فضای جسم و جسمانی فضای آفات است شرور است و آسیب‌هاست و لزوماً باید در این رابطه به خدا پناه ببرد.

«و اعلم إن المستعيذ هو النفس الجزئية للإنسان الجزئى من الشرور العارضة لها في هذا العالم من جهة اقترانها بهذه الأشياء الجسمانية ذوات التقدير الواقعة في صقع القدر» آنهایی که در عالم طبیعت و عالم جسمانی زندگی می‌کنند و به تعبیری در عالم قدر در مقابل قضای الهی که عالم جزئیات است و عالم طبیعیات و مادیات است عالم تفصیل است نه عالم اجمال به معنای بساطت، این به جهت اقتران به این عالم این عالم جسمانی در آن حجاب است اولاً، همه موجودات محجوب هستند و این حجاب باعث شر است آفت است آسیب است حیثیت‌های امکانی فراوانی است که فقر و فاقه است و طبعاً مواردی از این دست وجود دارد و اگر مستعیذ پناه می‌برد، چون دارای نفس جزئی است که این نفس جزئی در این عالم طبیعت جسمانی با این امور سروکار دارد.

می‌فرماید که «و اعلم إن المستعيذ هو النفس الجزئية للإنسان الجزئى من الشرور العارضة لها» به این نفس جزئی در این عالم «في هذا العالم» چرا؟ این عالم مگر چه ویژگی‌ای دارد؟ «من جهة اقترانها» این عالم «بهذه الأشياء الجسمانية ذوات التقدير الواقعة في صقع القدر» آنچه که در صق قدر که قدر در مقابل قضا ناظر به عالم تفصیل جسمانی و مادی است. از این جهت جا برای استعاذه از شرور وجود دارد.

لکن اگر انسان از این عالم پا فراتر بنهد و به عالم قضای الهی عالم کلیت عالم وحدت عالم بساطت و نظایر آن حضور پیدا کند آنجا شروری نیست حجابی نیست آفت و آسیبی نیست شهوت و غضبی وجود ندارد و جهل و ناآگاهی مطرح نیست و انسان‌ها در آن عالم بحث استعاذه را ندارند «و أما عالم القضاء الإلهى و عالم الأمر الربّاني و كلمات الله التامّات فهي بريئة من كل الوجوه عن الشرور و الآفات. و أما النفس الناطقة العاقلة للمعقولات، الراجعة إلى ذاتها، المرتبطة إلى ربّها فهي» یعنی این عالم «متبرئة الذات عن لحوق الشريّة بها» نفس ناطقه انسان برای اینکه به آن عالم پناه ببرد، نیازمند است به اینکه رتبه وجودی‌اش را برتر کند. «و أما النفس الناطقة العاقلة للمعقولات، الراجعة إلى ذاتها، المرتبطة إلى ربّها فهي متبرئة الذات عن لحوق الشريّة بها فلا حاجة لها إلى العوذ و الإعاذة» ما یک نفس جزئی داریم که در عالم جسمانی زندگی می‌کند این نفس حتماً در چنبره آفات و آسیب و شرور و شهوت و غضب گرفتار است و این باید که حتماً استعاذه داشته باشد اما آن نفسی که خود را از عالم قدر فراتر برده و به عالم کلیت و جمّ و بساطت رسانده است در عالم کلمات الهی قرار گرفت جزء ارواح برتر شده، این نیازی به این امر ندارد «و أما النفس الناطقة العاقلة للمعقولات، الراجعة إلى ذاتها، المرتبطة إلى ربّها» او دارد به آن جنبه یلی الربی خود توجه می‌کند آن جنبه الهی خودش را می‌بیند «فهي» پس این نفس ناطقه عاقله «متبرئة الذات عن لحوق الشريّة بها» او خودش را از هر آنچه را که شر و شرور است و آفت و آسیب است نجات بخشیده است اینها در عالم ماده و طبیعت هستند و آن کسی که فراطبیعی و وراء ماده سیر می‌کند از این‌گونه مسائل مبرّا است «فهی متبرئة الذات عن لحوق الشرّیة بها فلا حاجة لها» هیچ احتیاجی برای چنین انسانی «إلى العوذ و الإعاذة» نیست «فإن كلّ راجع إلى ذاته أمر روحاني عقلي» اگر هر امری به آن اصل خودش و آن بنیان خودش توجه کرده است یک شخصیت روحانی عقلی و منزه از این‌گونه شرور و آفات است و این اختصاصی به نفس انسانی ندارد «و كل أمر عقلي فهو موجود في عالم الأمر و القضاء، مجرد عن عالم الخلق و المساحة و التقدير» بنابراین آن انسانی که براساس نفس ناطقه حرکت کرد و به عالم عقل راه برد چنین انسانی در عالم امر و قضا زندگی می‌کند و از عالم خلق و مساحت و مقدار و امثال ذلک که عالم تقدیر است و عالم تفصیل است نجات یافته است.

«و كل ما هو كذلك فلا يزاحمه شي‌ء مزاحم و لا يصادمه ضدّ مصادم» اگر کسی به عالم عقل سفر کرده باشد آنجا عالم ثبات است و در آن تنازعی نیست تضادی وجود ندارد و هرگز تصادف و اصطکاکی نیست هیچ نوع مزاحمتی هم نیست هر موجودی در جایگاه خودش دارد کار می‌کند. اگر بخواهیم از باب تشبیه داشته باشیم مثل اعداد در علم حساب هر عددی در جایگاه خودش است و کار خودش را می‌کند و نقش خودش را دارد بدون اینکه تصادمی و زحمتی برای دیگران باشد.

«فيكون على كماله الأتمّ الملائم لذاته من غير عائق و دافع» هیچ مانعی هیچ دافعی برای چنین انسانی که به مرحله عقل راه یافته است وجود ندارد بلکه هر کدام از موجودات در جایگاه خودشان نقش خودشان را ایفا می‌کنند و از هر نوع آسیب و گزندی هم مصون هستند آنجا دار، دار حرکت نیست که یکی بخواهد به دیگری آسیب بزند بلکه عالم ثبات است و موجودات هر کدام در مرتبه وجودی خودشان آثار وجودی خودشان را منتشر می‌کنند و آنچه را که باید از عالم برتر بگیرند متأثر هستند. از این جهت می‌فرماید که «و من هاهنا علم إن الشيطان ليس من المجردات» از اینجا روشن می‌شود که شیطان دارای تجرد عقلی نیست بلکه او در عالم وهم و خیال می‌زید و موجودی که در عالم وهم و خیال زیست می‌کند چنین موجودی قدرت نزاهت و برائت از هر چه آفات است را ندارد «و إلا» می‌فرماید که اگر شیطان از عالم مجردات نبود «لم يكن مزاحما لأحد و لا مصادما لشي‌ء» او هرگز برای دیگران پاپوش نمی‌ساخت توطئه درست نمی‌کرد دسیسه نمی‌ساخت و انسان‌ها را روبروی هم قرار نمی‌داد عداوت و دشمنی نداشت و امثال ذلک «و إلا» یعنی اگر شیطان از مجردات محسوب می‌شد «لم يكن مزاحما لأحد و لا مصادما لشي‌ء» هرگز تصادمی را و مانعی را و عائقی برای چیزی ایجاد نمی‌کرد که به کمالش نرسد. «و لم يكن شرا لشي‌ء و لا هو بنفسه أيضا ذا شرّ و آفة و طرد» اگر شیطان جزء مجردات می‌بود، نه تنها مزاحمت و مصادمتی برای دیگران نداشت برای هیچ چیزی شر و بدی نمی‌آورد و دشمنی و عداوت نمی‌آورد بلکه به نفس خودش دارای جایگاه ویژه‌ای بود از او استفاده می‌شد. «و لم يكن شرا لشي‌ء و لا هو بنفسه أيضا ذا شرّ و آفة و طرد» نه برای دیگران شر بود و نه خودش به عنوان منشأ شرارت و آفت و آسیب شناخته می‌شده است.

به هر حال مسئله شیطان را در پایان به عنوان مقام سوم بحث می‌توانیم محسوب کنیم که فرمودند شیطان از مجردات نیست اگر نفس ناطقه‌ای به حالت تجردی تام خودش رسید و به عالم قضاء و عقل بار یافت این از هر آفت و آسیبی مصون است نیازی به استعاذه و اینها ندارد ولی تا زمانی که در عالم جرمانیات و کثافات ماده است این همواره جریان شرارت و شیطنت و هوی و هوس و شهوت و غضب وجود دارند و انسان آلوده به این جریان‌هاست و جز با استعاذه و پناه بردن راه نجاتی برای انسان وجود ندارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo