< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1401/05/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر/ملاصدرا/

 

جلسه دهم از شرح و تفسیر قرآن حکیم جناب صدر المتألهین راجع به تفسیر سوره «فاتحة الکتاب» و مبحث استعاذه صفحه 367 و امروز هم بیست و ششم مرداد 1401 است «و الدليل على أن المراد بكلمات اللّه هي الوجودات العقلية المحضة الإلهيةّ إنّها قد وصفت بالتامّات» همان‌طوری که از مباحث قبل ملاحظه فرمودید مرحوم صدر المتألهین قبل از اینکه وارد مباحث تفسیر سوره «فاتحة الکتاب» بشوند این قول و جمله «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» را مورد بحث و بررسی قرار دادند و فرمودند در دو فضا قابل بحث و گفتگو است فضای اولی فضای ظاهری است و ناظر به برخی از الفاظ و کلمات این جمله و قول الهی است و یک ترجمه ظاهری و سطحی از این جمله است.

اما نکته‌ای که قابل توجه است نظر و تفسیر حِکمی و عقلی است که در باب این قول یعنی «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» بیان می‌شود. آنچه که در این قول مطرح است به تعبیر ایشان در پنج رکن قابل بحث و بررسی است که این در صفحه 360 بیان فرمودند که «و أما ما یتعلق بالمقاصد العقلیة فی هذا المقام من الکلام فالبحث عنه یعتمد علی خمسة ارکان الاستعاذة و المستعیذ و المستعاذبه و المستعاذمنه و ما یستعاذ لأجله».

این پنج رکن را اگر ما خوب بیابیم مسئله «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» را تا حدی فهم عقلی داشتیم. رکن اول که اصل استعاذه و ماهیت آن است این را بیان فرمودند و الحمدلله خوانده شد. رکن دوم را در اینجا مستعاذبه یاد کرده‌اند که نکاتی در باب مستعاذبه مطرح شد و نکته حِکمی و فلسفی را امروز مطرح می‌کنند در این جلسه و آن این است که وقتی انسان به یک مأمن و پناهگاهی پناه می‌برد باید که آن مأمن قابلیت این معنا را داشته باشد که پناه گیرنده را به او پناه بدهد. حق سبحانه و تعالی کاملاً هم به لحاظ علم و آگاهی و هم به لحاظ قدرت و توانایی این معنا را برایش هست که هر موجودی که به او پناه ببرد خدای عالم او را پناه بدهد و تأمین بکند و نیازش را برطرف بکند اما همان‌طوری که در جلسه قبل ملاحظه فرمودید پناهگاه را دو جایگاه قرار دادند فرمودند که «علی وجهین» است براساس منابع وحیانی این مستعاذبه «علی وجهین» است یکی این است که به حق سبحانه و تعالی انسان پناه می‌برد یکی هم به کلمات الله پناه می‌برد «أعوذ بکلمات الله» که در حقیقت اینجا جای بحث و گفتگو است که اساساً کلمات الله یعنی چه؟ و آیا آنها قدرت پناه دهندگی را دارند یا ندارند؟ و اگر هست چگونه است؟

این از مسائل عمده‌ای است که در فرهنگ اسلامی و توحیدی ما جایگاه ویژه‌ای دارد خصوصاً پیروان اهل بیت(علیهم السلام) که باور دارند اهل بیت پناهگاه هستند و انسان می‌تواند به آنها پناه ببرد و آنها را مأمن خودش قرار بدهد و امثال ذلک.

این کلمات الله یعنی چه؟ و در مقابل چه حقائق و موجوداتی وجود دارند؟ آیا اینها می‌توانند پناه بدهند یا نه؟ فلسفه تسمیه اینها به کلمات الله چیست؟ و فلسفه توصیف آنها به تامات هم باید بیان بشود که اگر ما بفهمیم کلمه یعنی چه و کلمه تامه یعنی چه آن‌گاه می‌توانیم مسئله استعاذه و مأمن بودن و مستعاذبه بودن آن کلمات را تشریح کنیم.

این دلیلی که الآن دارند بیان می‌کنند تحلیل وجودشناسی است نسبت به کلمة الله. می‌فرمایند که ما دو نوع وجود داریم موجود داریم یک موجود خلقی داریم و یک موجود امری. یک موجودی است که حیثیت عقلی دارد و به عنوان یک موجود عقلی شناخته می‌شود و البته مراد از عقلی در اینجا عقلیِ ذهنی نیست بلکه یک موجود خارجی است که منزه است از ماده و غواشی ماده، منزه است از جسمیت و در عین و خارج وجود دارد همان‌طوری که ما در خارج یک موجود مادی داریم در خارج هم یک موجود عقلی داریم که آن موجود عقلی فرد عقلانی از همین موجود است که کامل است تام است جامع است و همه افراد طبیعی و مادی در حقیقت تحت پوشش او هستند حالا اگر احیاناً اصطلاح رب النوع و امثال ذلک گفته می‌شود از این باب است که آنها تمام افراد تحت پوشش خودشان را ایجاد می‌کنند تأمین می‌کنند کمالاتشان و هستی‌شان را و همچنین در حقیقت کلیت و جامعیت برای آنها هست.

این فرد، فرد عقلی است که از هم ماده و غواشی ماده منزه است و هم از جزئیت منزه است. این فرد عقلانی را باید بهتر بشناسیم و عنوان کلمة الله را بر او بدانیم که یعنی چه؟ و توصیف او به عنوان اینکه صاحب وصف تامه است این را هم تشریح کنیم.

جناب صدر المتألهین می‌فرمایند همان‌طور که در مباحث حِکمی ملاحظه شده است موجودات را به چهار قسم تقسیم می‌کنند یا موجود ناقص است یا مستکفی است یا تام است یا فوق تمام. این در حقیقت اینها می‌شود عوالم البته در عالم مادیات نواقص در عالم مثالیات هم بعضاً مستکفی و در عالم عقول هم تامات و حق سبحانه و تعالی فراتر از عالم است او عالم‌آفرین است به عنوان فوق تمام که هر کدام از این چهار مرتبه از مراتب هستی جایگاه خودشان و احکام خودشان و اقتضائات خودشان را دارند که در کتاب‌های فلسفی و مفصل‌تر حِکمی این مسائل بیان شده است.

بر این اساس می‌فرمایند که ما موجودات عقلی داریم که این موجودات عقلی موجوداتی هستند که ختم و بدعشان یکی است اینها حرکتی ندارند اینها حیثیت انتظاری ندارند هر چه که برای آنها امکان‌پذیر است همزمان با هستی آنها با آنها هست هیچ گونه نقصی و فقدانی برای آنها نیست که اینها برای رفع آن نقص و فقدان بخواهند تلاش بکنند. اجازه بدهید که این چهار موجود را براساس آنچه که در این متن آمده اول اینها را بخوانیم و بعد به واژه کلمه و توصیف کلمه به تامه بودن را از آنچه که جناب صدر المتألهین در متن آورده است بیان کنیم.

«و الدليل على أن المراد بكلمات اللّه هي الوجودات العقلية المحضة الإلهيةّ إنّها قد وصفت بالتامّات» دلیل بر اینکه اینها موجودات عقلی هستند و حیثیت‌های مادی و طبیعی ندارند حیثیت‌های فقدانی که بخواهند تأمین بکنند و تحصیل بکنند ندارند بلکه موجودات عقلی محضی هستند که از آنها به کلمات یاد می‌شود «و الدلیل علی أن المراد بکلمات الله هی الوجودات العقلیة المحضة الإلهیة» دلیلشان چیست؟ این است که «إنّها» یعنی این کلمات «قد وصف بالتّامات» اینها را باید از نظر فلسفی و حِکمی بررسی کنیم که کلمه یعنی چه؟ کلمه تامه یعنی چه؟ و این اصطلاحات در مقابل چون موجوداتی است؟ و امثال ذلک.

تشریح می‌کنند می‌فرمایند که «فإنّ الموجود إما ناقص أو مستكف أو تامّ أو فوق التمام» موجودات را فیلسوفان به این چهار قسم تقسیم می‌کنند یک موجود ناقص است دو موجود مستکفی است سه موجود تام است و چهار هم فوق تمام. اما موجود ناقص «فالأول هو كالأجسام و ما يحلّها» آنچه که جایگاه اجسام است و جسمانی است جسم و جسمانی همه در حوزه عالم ناقص تعریف می‌شوند؛ یعنی اینها نقص دارند مراتب فقدانی دارند و باید تلاش بکنند تا این نقص و این فقدان را از امکانات بیرونی تهیه کنند خودشان در درون خودشان قدرت رفع نقص ندارند بلکه باید عوامل بیرونی به آنها کمک بدهند تا نواقص برطرف بشوند مثل شجر و حجر و ارض و سماء، مثل انسان و نظایر آن.

«فالأول هو کالأجسام و ما یحلّها» اجسام. نوع دوم از موجودات را از آنها به مستکفی یاد می‌کنند مستکفی یعنی موجوداتی که نقص دارند اما نقصشان را از درون خودشان تأمین می‌کنند رفع می‌کنند و فاقد آن چیزی است که در حقیقت امری را ندارد اما اینها فاقدهایی هستند که برای رفع این فقدان با تلاش و کوشش خود می‌توانند آن را پیدا کنند. در مقام مثال و نمونه می‌فرمایند که نفوس فلکی این‌جوری‌اند افلاک براساس اعتقاد و باوری که در نزد مشائین بعضاً وجود داشته یا اشراقیین وجود داشته همه افلاک دارای نفوسی هستند همان نفوس کلیه‌ای هستند که این نفوس به رغم داشتن نقص و فقدان، اما در عین حال از درون این نقص‌ها را برطرف می‌کنند. «و المستكفي كالنفوس الفلكية»، یک؛ «و نفوس الأنبياء عليهم السلام»، دو؛ «ما داموا في هذه العالم» تا زمانی که در این عالم هستند نقصشان را خودشان برطرف می‌کنند عوامل بیرونی در رفع نقص‌ اینها نقش‌آفرین نیست. «حيث انّها لم يفتقر في كمالها إلى سبب خارج عن مقوّم ذاتها» اینها موجوداتی هستند که به رغم اینکه نقص دارند و فقدان و فقر نسبت به برخی از کمالات دارند اما برای رفع این نقص‌ها و فقدان‌ها و فقر‌ها به جایی جز خودشان و به یک موقعیتی جز موقعیت خودشان نمی‌پردازند «حیث إنها لم یفتقر فی کمالها» که این موجودات مستکفیه در کمالشان احتیاج ندارند به سبب خارجی از مقوم ذات بلکه احتیاجشان را از درون وجود خودشان تأمین می‌کنند. این هم موجودات نوع دوم که از آنها به مستکفی یاد می‌کنند.

«و التامّ هو كالعقول المفارقة، حيث لم يكن لها كمال مرتقب و تمام منتظر» اینها موجوداتی نیستند که مثل موجودات نوع اول و نوع دوم ناقص باشند فاقد باشند فقر و احتیاج داشته باشند؛ بلکه آنها هر آنچه را که برایشان امکان دارد با آفرینش و پیدایش آنها همزمان آن کمالات بالفعل برای آنها حاضر است، لذا یک موجوداتی نیستند که منتظر یک کمالی باشند یا مرتقب یک کمالی بخواهند باشند. «و إنّما تمام كل منها معه» تمامیت هر شیئی و فعلیت هر شیئی با خودشان است. در موجودات ناقص و مستکفی «من جهة» کامل‌اند و بالفعل‌اند و «من جهة» ناقص‌اند و بالقوه هستند. اما در این موجودات کامل از همه جهات بالفعل‌اند و کامل و تام‌اند «و إنما تمام کل منها» عقول و مجردات «معه و غايته لا يفارقه» نهایت آنها با بدء آنهاست بدء و ختمشان یکی است هیچ‌گونه کمال منتظر و مرتقبی وجود ندارد که از آنها جدا باشد «و غایته لا یفارقه و هو مبدعها و منشئها و المتكلم بها» آنچه که اینها را تأمین می‌کند و باعث می‌شود که تمامیت آنها و غایت آنها با آنها باشد آن مبدع آنها و منشئ آنها و متکلم به آنهاست که خدای عالم است که آنها را این‌گونه آفریده است «المتکلم بها» یعنی متکلم به همین کلمات. خدای عالم متکلم است و با این کلمات سخن گفته است. کلمه یعنی «اظهار ما فی الضمیر» خدای عالم آنچه که در نهاد اوست در پرده‌های مختلف آشکار می‌کند در پرده عقل در پرده نفس و در پرده طبع این موجودات را آشکار می‌کند اولین پرده‌ای که اظهار آنچه که در ضمیر الهی مطرح است پرده عقلی است «و هو واجب سبحانه و تعالی مبدعها و و منشئها و المتکلم بها فاللّه جلّت و عظمت كلمته» این نوع چهارم است آن کسی که مبدع است و اینها را ایجاد کرده است او «فوق التمام» است و تمامیت همه موجودات به اوست او فوق تمام است «و غاية الغاية» است.

چطور خدای عالم را فوق تمام می‌نامند؟ «إذ به» یعنی به واجب سبحانه و تعالی «تمام كل شي‌ء و حيوة كل حيّ و نور» هر موجودی حیات خودش را و نورانیت خودش را و وجود خودش را از او می‌گیرد لذا او می‌شود فوق تمام. «و نور كل ذي ضوء و في‌ء» هر موجودی که حتی در فیء ضلال و سایه دارد این در این حد هم از جانب حق سبحانه و تعالی کمال می‌گیرد و وجود می‌گیرد «و دواء كل مرض و عيّ» و او داروی هر مرضی و هر نقصی است هر بیماری است و هر فقدانی است که خدای عالم شافی است و هر مرض و هر بیماری را او درمان می‌کند.

بنابراین براساس این چهار نوع از موجودات، ما یک نوعی از موجودات داریم که از آنها به موجودات عقلیه محضه الهیه یاد می‌کنیم و اینها موجوداتی هستند که کمالات را با خودشان دارند و هیچ نقص و ضعفی در وجود آنها نیست آنها موجودات بالفعل هستند. این موجودات می‌توانند کلمات الله محسوب بشوند انتسابشان به ذات حق سبحانه و تعالی انتساب تامی است اما مهم‌تر از آنچه که در این بحث وجود دارد بحث استعاذه به کلمات الله است. انسان‌های ناقص و یا حتی مستکفی می‌توانند به موجودات عقلی پناه ببرند آنها مأمن‌اند و صیانت‌بخشنده‌اند و می‌توانند موجودات ناقص را به کمال برسانند و از آنها فقدان و فقر را دور کنند.

این نکته‌ای است که در کلمات وجود دارد و جناب صدر المتألهین این بحث را به صورت تفسیری باز کردند که ما بگوییم اگر می‌گوییم «أعوذ بکلمات الله التامات» اینها این شأنیت و لیاقت را دارند که بتوانند خودشان را در این سطح مطرح بکنند و ما چنین اعتقادی و باوری داشته باشند. اهل بیت عصمت و طهارت وجودات عقلی و نورهای محض الهی‌اند کلمات الله التامات‌اند و اینها مأمن و پناهگایی می‌توانند برای موجودات باشند و موجودات با پناه بردن به اینها البته به اذن حق سبحانه و تعالی می‌توانند رفع نقص بکنند.

راجع به اینکه اینها به استقلاله می‌توانند یا نه؟ یک بحثی را إن‌شاءالله در پیش خواهیم داشت و جناب صدر المتألهین فوق العاده‌ای این بحث را دارند دنبال می‌کنند «و هاهنا دقيقة» یک دقیقه‌ای را هم اینجا جناب صدر المتألهین دارند مطرح می‌کنند که ما کلمات را بشناسیم واژه‌های وجودی را. ما یک سلسله واژه‌های لفظی و انتزاعی و ذهنی داریم یک سلسله واژه‌های حقیقی و عینی و خارجی داریم. کلمه یک وقت به لحاظ مباحث ادبیاتی هست که می‌گوییم کلمه بر سه قسم است اسم و فعل و حرف. اما در این اصطلاح کلمه یعنی آن چیزی که به حق سبحانه و تعالی منسوب است و حق سبحانه و تعالی به او تکلم کرده است و او را ایجاد کرده است و متکلم حقیقی خدایی است که با این کلمات سخن گفته است درست است که موجودات نفسی و طبعی هم جزء کلمات الهی‌اند اما اینها با واسطه موجودات عقلی کلمات الهی‌اند و گرنه آنکه بدون واسطه می‌تواند کلمات الهی محسوب بشود عبارت است از موجودات عقلی.

این مطلب را دارند در این دقیقه مطرح می‌کنند می‌فرمایند که شما جسم و جسمانیات را کاملاً جدا بدانید اینها کلمات الهیهستند اما کلمات ضعیفه‌اند که از کلمات دقیقه کمک می‌گیرند و راه نزدیکی و تقرب به ساحت الهی را از آن طریق طی می‌کنند. می‌فرمایند که موجودات جسمانی نقص دارند حالا حتی موجودات مستکفیه نقص دارند و باید این نقصشان برطرف بشود و برطرف بودن این نقص در پناه یک موجود برتر این امکان دارد حتی موجودات مستکفیه هم درست است که از درون تأمین می‌کنند و نقص از بیرون تأمین نمی‌شود برخلاف موجودات طبیعی اما این معنایش این نیست که در مقام توسل و استعانت از موجودات عقلی کمک نگیرند. لذا جسم و جسمانیات و نواقص مستکفیه همه و همه به عقول پناه می‌برند و در سایه این کلمات، یک؛ و توصیف اینها به تامات، دو؛ خودشان را تأمین میک‌نند.

می‌فرمایند که «و هاهنا دقیقة و هي إنّ الجسمانيات» هر چه که جسمی است یعنی در عالم طبع وجود دارد ـ جواهرها و أعراضها» و این عرض «القارة و غيرها» باشد عرض قار مثل خط و سطح و حجم، یا غیر قار مثل زمان و امثال ذلک «و طبائعها» جسمانی «و آثارها» جسمانی «الطبيعية ـ» همه و همه اینها «لا تكون حدوثها إلّا تدريجيا شيئا فشيئا، كالحركة التي هي الخروج من القوة إلى الفعل يسيرا يسيرا» این موجودات یواش یواش آرام آرام هم در مقام پیدایش و هم در مقام تحصیل کمالات براساس حرکت که خروج تدریجی «من القوة الی الفعل» است تأمین می‌شوند. در مقابل این مکوّنات و جسمانیات موجوداتی هستند که از آنها به مبدعات یاد می‌کنند «فأما الإبداعيات فإنما يحصل تكوّنها و خروجها إلى الفعل دفعة» در مقابل جسمانیات که خروج آنها و تحصیل کمالات آنها تدریجاً و آرام و آرام حاصل می‌شود اینها دفعةً به این کمالاتشان می‌رسند لذا مبدع در مقابل مکون چنین موقعیت وجودی دارد «فأما الابداعیات فإنما یحصل تکوّنها و خروجها إلی الفعل دفعة كما قال‌ ﴿وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ﴾[1] » آن موجوداتی که در عالم امر الهی هستند این‌گونه هستند که دفعة نازل می‌شوند و اینها مبدع هستند.

«و متى كان الأمر» حالا که این موجودات عقلی را این‌جوری شناختی که اینها مستقیماً کلمات الهی‌اند و خدای عالم با این کلمات سخن می‌گوید و حرف می‌زند و وقتی این معنا روشن شد «و متی کان الأمر كذلك‌ كان حدوثها» حدوث این کلمات. مراد از این کلمات نه واژه‌ها و اصطلحات لفظی است، یعنی این موجودات عقلی «کان حدوثها» این موجودات عقلی «عن اللّه شبيها بحدوث الحرف الذي لا يوجد إلا دفعة» کلمات لفظی این بدون شک آرام آرام گفته می‌شود حرف حرف گفته می‌شود تدریجی است اما خود یک حرف دفعی است و دفعة صادر می‌شود «و متی کان الأمر کذلک» چون نظام عقلی این‌گونه است بنابراین «کان حدوثها» حدوث این موجودات عقلی «عن الله» شبیه‌اند به حدوث حرف «الذی لا یوجد إلا دفعة» یعنی چه؟ «أي في الآن الذي لا ينقسم» حالا ممکن است که خود حرف بالاخره برای اینکه صادر بشود یک مقدار زمان ببرد حتی مثلاً الف که می‌گویند این هم به نوبه خودش زمانی می‌برد می‌فرمایند که نه، توجه داشته باشید که مراد ما از این امر الهی، یعنی بدون زمان است «کلمح البصر» است لذا تشبیه شده است به حرف. «کان حدوثها عن الله شبیها بحدوث الحرف لا یوجد إلا دفعة» دفعة یعنی چه؟ «أی فی الآن الذی لا ینقسم فلهذه المشابهة».

حالا دارند نتیجه‌گیری می‌کنند می‌فرمایند که چون موجودات عقلی در این‌ حد هستند که اولاً تمام کمالاتشان بالفعل حاضر است هیچ حالت منتظره‌ای و مرتقبه‌ای ندارند نه نقصی دارند و نه برای رفع نقص حالت منتظره‌ای دارند این موجودات که موجودات عقلی محض هستند اینها می‌توانند به اذن الله مأمن و پناهگاهی باشند اینها را می‌گویند کلمة الله که خداوند عالم به این کلمات متکلم بوده و اظهار «ما فی الضمیر» داشته اینها شأنیت انتساب به حق سبحانه و تعالی را دارند و اینها از این جهت گفته می‌شود کلمه هستند لذا تسمیه اینها به جهت نفاز و نفوذ قدرت حق سبحانه و تعالی به جهت این معنا کلمه است. «كانت تمامها عين بدئها، فسمّيت نفاذ قدرته تعالى الحاصلة بها» به این کلمات «بالكلمة» به آن کلمه می‌گویند «سمیت بالکلمة» اینها را از این جهت که اینها حق سبحانه و تعالی این‌گونه در اینها نفوذ دارد و می‌تواند «کلمح البصر أو هو أقرب» اینها را تولید بکند به اینها کلمه می‌گویند. «و وصفت بالتامة» اینها را تماه تا توجیه بشود که این حالت منتظره‌ای نیست این حرکتی برایش وجود ندارد تدریج در او معنا ندارد همه کمالات بالفعل موجود است.

آنکه الآن مهم است و ما باید نتیجه‌گیری کنیم این است که درست است که اینها کلمات تامات هستند اینها موجودات عقلی‌اند اما این موجودات عقلی شأنیت و قابلیت و اهلیت این معنا را دارند که مستعاذبه قرار بگیرند و انسان به آنها پناه ببرد و در سایه پناه بردن به این موجودات برای خودش امنیت تهیه کند و لذا وصفت بالتامه.

این همه جلسه‌ای دیگر و بحثی دیگر. إن‌شاءالله بحث بعد را دنبال خواهیم کرد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo