< فهرست دروس

درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی

1401/05/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/ملاصدرا/

 

جلسه هشتم از شرح و تفسیر قرآن کریم جناب صدر المتألهین و بخشی که مربوط به تفسیر سوره «فاتحة الکتاب» است صفحه 363 این کتاب را ما می‌خوانیم «اشارة كشفيه [يجب الاستعاذة دائما] قد انكشف لأرباب البصائر النورية إنّ هذا البدن بحسب مشاعره و روازنه يشبه الجحيم و أبوابه».

همان‌طوری که از مباحث قبل ملاحظه فرمودید مرحوم صدر المتألهین بعد از مقدمه‌ای که برای سوره «فاتحة الکتاب» مرقوم داشتند، به مطالب خود سوره پرداختند، ولی جمله آغازین را جمله «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» قرار دادند و در باب استعاذه مطالبی را بیان فرمودند. می‌فرمایند که کلمه «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» یک ظاهری دارد و یک باطنی. در باب ظاهر، به لحاظ الفاظ و عباراتی که وجود دارد، واژه‌هایی مثل «أعوذ»، «شیطان»، «رجیم» به اینها پرداختند و این واژه‌ها را توضیح دادند و ترجمه‌ای از کلمه یا قول «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» ارائه فرمودند.

اما فرمودند مقاصد عقلی‌ای که در این مقام وجود دارد اقتضاء می‌کند که ما بحث را در باب استعاذه مطرح کنیم و ارکان استعاذه را بیان بداریم. فرمودند «و البحث عنه یعتمد علی خمسة ارکان الإستعاذه و المستعیذ و المستعاذ به و المستعاذ منه و ما یستعاذ لأجله» که اینها پنج موردی است که به عنوان ارکان این حقیقت استعاذه لازم است دانسته بشود.

مطالبی را در رکن اول که مسئله اصل استعاذه است که معنای استعاذه و ماهیت استعاذه چیست، مطالبی را مطرح کردند در بخش پایانی این مسئله یا در مباحث میانی که ایشان مطرح کردند یک اشاره کشفیه‌ای دارند یک نکته‌ای در حقیقت که بیشتر یک نکته کشفی می‌تواند تلقی بشود را دارند ذکر می‌کنند. می‌فرمایند که وقتی انسان تحلیل وجودشناختی می‌کند حقیقت انسان را و می‌بیند که انسان با داشتن این پیکر مادی به همراه نفس، ابوابی را در وجود خودش دارد که به وسیله این ابواب جریان‌های ادراکی و تحریکی او شکل می‌گیرد اینها در حقیقت نوزده باب هستند که این ابواب، ابواب ورودی به حوزه انسانی هستند که اگر این ابواب ورودی و به تعبیر ایشان این روزنه‌ها و روازن بررسی بشود می‌بینیم که نوزده روزنه و نوزده باب وجودی برای انسان است که بعضاً ادراکی و بعضاً تحریکی است.

این نوزده تا را ایشان می‌فرمایند که هر کدام از اینها دارای شرایطی هستند که ما می‌توانیم آنها را ابوابی بخوانیم و شیاطین روی همین ابواب و کنار این ابواب هستند و موجب انحراف و تحریف و کج‌روی و نظایر آن می‌شوند. اگر غفلتی است اگر انحرافی است اگر جهلی است اگر شبهه‌ای است شکی است و امثال ذلک، همه و همه براساس این ابواب نوزده‌گانه‌ای است که بر در هر کدام از اینها شیطانی یا شیاطینی وجود دارند که همه اینها انسان را وادار می‌کنند که به حق سبحانه و تعالی پناه ببرد و استعاذه بکند و خودش را از این شرور و از این ابواب نوزده‌گانه دارد متوجه جان و حقیقتش می‌شود نجات پیدا کند.

اشاره کشفیه هم از همین جهت است که اگر در قرآن بیان شده که سقر و جهنم این‌گونه است که «لواحة للبشر» آن پوست انسان را تغییر می‌کند و می‌سوزاند «و علیها تسعة عشر» که بر آن سقر و جهنم نوزده مأمور و ملک هستند که متوجه جریان‌هایی هستند که از این راه معاذالله به انسان‌ها می‌رسد این نوزده فرشته‌ای که مأمور ابواب جحیم و سقر هستند اینها به جهت نوزده روزنه‌ای است که در وجود انسان است و این روزنه‌ها روزنه‌های وجودی است که چه بسا انحراف‌ها تحریف‌ها کجروی‌ها شبهات شکوک وساوس و امثال ذلک از این نوزده روزنه وارد حقیقت و وجود انسانی می‌شود. این کشف از این جهت است که اگر خدا در قرآن فرموده است که سقر به گونه‌ای است که «لواحة للبشر، علیها تسعة عشر» این نوزده فرشته و ملک مأمور سقر برای چیست؟ چون در این نشأه طبیعت، انسان نوزده روزنه دارد که هر یک می‌توانند مسیر انحرافی را برای انسان ایجاد بکنند طبعاً در جهنم هم اگر گفتند ابواب جهنم نوزده‌گانه است که فرشته‌ها و مأموران جهنم هم بر آن ناظر و شاهد هستند، از این جهت این روزنه‌های وجودی باید شناخته بشود و برای هر کدام از آنها هم نوعی از استعاذه را باید پیشنهاد بدهند که انسان وقتی که دارد می‌بیند یا می‌شنود یا لمس می‌کند یا می‌بوید و هر کدام از اینها که باشد، باید این استعاذه را داشته باشد.

«اشارة كشفيه [يجب الاستعاذة دائما] قد انكشف لأرباب البصائر النورية» آنهایی که صاحبان بصیرت هستند و از باطن دارند حقائق را کشف می‌کنند می‌بینند، نه اینکه یک سلسله مفاهیم و عباراتی را فهم کرده باشند، آنهایی که اهل بصیرت‌اند و بصیرت نوری هستند برای اینها روشن شده که این بدن به حسب مشاعر و ادراکاتش و قوای ادراکی و تحریکی‌اش و روزنه‌هایی که ورود به حوزه انسانی می‌کنند مثل جهنم و جحیم و ابواب جحیم نوزده‌گانه است و روشن شده است برای ارباب بصائر نوریه که «إنّ هذا» این شیطان. ببشخید! «قد انکشف» روشن شده است برای این ارباب بصائر که بر ابواب این جحیم نوزده ملکی که مأمور اینها هستند بر اینها نشسته‌اند و مأمور این زبانیه و شعله‌های آتش هستند. این نوزده فرشته به چه جهت تعدادشان اینها هست؟

می‌فرمایند که انسان چون در حقیقت نوزده روزنه دارد که به وجود انسانی ختم می‌شود طبعاً ابواب جهنم هم شبیه به آن می‌شوند و نوزده تا هستند «البدن بحسب مشاعره و روازنه يشبه الجحيم و أبوابه و انكشف إنّه جلس على أبواب هذا الجحيم تسعة عشر نوعا من الزبانية» و این نوزده عبارتند از: «و هي الحواسّ الخمس الظاهرة» پنج تا حواس خمسه ظاهره است که قوه باصره، قوه سامعه، قوه لامسه، قوه چشایی و قوه بویایی (شامه و ذائقه) این پنج تا حواس ظاهر‌اند «و الخمس الباطنة» پنج تا حواس هم با همین معیاری که بیان شد پنج تا حواس باطن هستند که مجموع اینها ده تا شدند.

«و قوّتا الشهوة و الغضب» و دو قوه هم هستند که قوه شهوت و قوه غضب هستند که این دوازده تا شد. «و القوى السبع الطبيعية» و اینهایی که مال بدن است اعم از جاذبه، دافعه، غاذیه، مولّده، منمیه و امثال ذلک قوای هفت‌گانه‌ای که برای طبیعت انسانی هستند. «و كلّ واحدة من هذه التسعة عشر و إن كان واحدا بالجنس، إلّا إنّه يدخل تحت كل واحدة منها أفراد لا نهاية لها بحسب الشخص و العدد» درست است که ما می‌گوییم قوه باصره، قوه سامعه، قوه لامسه، اما هر کدام از اینها جنود و سربازان بیشماری دارند که براساس این انواع قوا فراوان موجوداتی هستند که «لا نهایة لها بحسب الشخص و العدد و اعتبر ذلك في القوّة الباصرة» و شما می‌توانید به عنوان نمونه و شاهد، در قوه باصره این معنا را احساس کنید که چگونه در قوه باصره، این‌گونه از مسائل است یعنی قوه باصره ده‌ها و صدها نوع امکانات وجود دارد تا این قوه باصره برای انسان بتواند ادارک بهتری را ارائه کند.

«فإن الأشياء التي تقوى الباصرة على إدراكها أمور غير متناهية» اشیائی که موجب تقویت باصره هستند و در ادراک آنها یک سلسله اموری هستند که بی‌نهایت‌اند و این امور بی‌نهایت موجب می‌شود که جهات عدیده در انسان درست است که نوزده تا است ولی از در و دیوار این قوا جنود و سربازانی هستند که می‌توانند برای انسان این فضا را ایجاد کنند. «و يحصل من إبصار كل واحد منها أثر خاصّ في القلب» و حاصل می‌شود از ابصار هر کدام از اینها یعنی از فضایی که برای قوه باصره این جنود و این عوامل بیشمار تقویت‌کننده ایجاد می‌کند اثر خاصی در قلب حاصل می‌شود.

به عبارت دیگر گرچه ما یک حقیقت داریم بنام دیدن، اما دیدن‌ها به لحاظ جلوه‌های متعدد و پرده‌های گوناگون بیشمار محسوب می‌شوند که هر کدام هم اثر خاصی را در قلب انسان قرار می‌دهند و این آثاری که در حقیقت از این روزنه‌های نوزده‌گانه وارد قلب می‌شود «و ذلك الأثر يجرّ القلب عن أوج عالم الروحانيّات إلى حضيض عالم الجسمانيّات» به هر حال چشم وقتی یک سلسله امور مادی را دید، به همراه خودش حقائق را در قالب‌های مادی در آن حیث طبیعی و جرمانی و غلظت مادی همراه می‌کند و وارد قلب می‌کند و انسانی که منزه است نفس او منزه از امور جسمانی است که می‌تواند حقائق را در فضای روحانی و اوج مسائل عقلانی مشاهده بکند وقتی از طریق این پرده‌های مادی حقائق به صورت جزئی و طبیعی وارد شد، طبیعی است که آن لطافت تجرد از انسان گرفته می‌شود و از حالت روحانی به حالت جسمانی برمی‌گردد «و ذلک الأثر یجرّ القلب عن أوج عالم الروحانیّات إلی حضیض عالم الجسمانیّات و إذا عرفت ذلك ظهر انّ مع كثرة هذه العلائق و العوائق كيف يتيسّر للقلب خلاص عن هذه الظلمات الشاغلة له عن عالم الأنوار الإلهيات إلّا باعانة اللّه و إغاثته و جذبه» دارند برمی‌گردند به مسئله استعاذه و فلسفه استعاذه را مطرح می‌کنند.

می‌فرمایند که وقتی ما انسان را به لحاظ وجودشناسی تحلیل می‌کنیم و روزنه‌های و ابوابی را که مجاری ادراکی و تحریکی انسان را تأمین می‌کنند که نوزده باب کلی‌اند که هر کدام از این ابواب کلی برای خود ابواب جزئی‌تری را دارد و ابواب بیشماری را از اینها وارد حوزه نفس می‌شوند و قلب را به مخاطره بیاندازند و قلبی که می‌توانست به روحانیات بنگرد اکنون در سایه این جسمانیات مادی شده و جرمانیت و کثافت و غلظت طبیعت آن را احاطه کرده است طبعاً در این شرایط، انسان در فضای ظلمانی و حجاب واقع می‌شود.

تفاوت بین عالم تجرد و عالم ماده در همین است که عالم ماده سراسر محجوب است و عالم تجرد سراسر نور است و روشنایی. در فضای نور و روشنایی ما شبهه‌های نداریم وسوسه‌ای نداریم خناس‌گری نداریم تردید و شکی نداریم تمام اینها در عالم طبیعت اتفاق می‌افتد بنابراین سخن این است که این ابواب تحریکی و ادراکی باعث می‌شوند که انسان از آن نگرش اوّلی که به سمت تجرد و مجردات دارد بیافتد و به مسائل مادی و امثال ذلک بنگرد که دیدن این‌گونه از مسائل باعث می‌شود که این حجاب حاصل بشود و انسانی که در فضای حجاب قرار گرفت غفلت می‌آید نسیان می‌آید شک و شبهه حاضر است و نظایر آن.

لذا می‌فرمایند که «و إذا عرفت ذلک» وقتی این معنا را شناختی که این نوزده باب تردید و شک و شبهه و امثال ذلک قلب را در مخاطره قرار داده و از اوج عالم روحانیات به حضیض عالم جسمانیات رسانده‌اند «ظهر أن مع کثرة هذه العلائق و العوائق» با وجود این تعلقات و وابستگی‌ها و موانعی که برای انسان حاصل شده است «کیف یتسر للقلب خلاص» چگونه می‌تواند قلب خلاصی پیدا کند از این نوزده بابی که هزاران جزئیات در این وجود پیدا می‌کند و واقعاً همین‌طور است که اشاره فرمودند؛ انسان گرفتار مسموعات است گرفتار مبصرات است گرفتار مذوقات است گرفتار مشمومات است ملموسات چه اینکه اینها تازه حواس ظاهری هستند حواس باطن هم همین‌طور و مجاری دیگری که برای انسان این مخاطرات را فراهم می‌آورد و قلب در یک تشویق و اضطراب همیشگی خواهد ماند.

اگر برای قلب خلاصی و رهایی وجود نداشته باشد این همواره انسان‌ها در حیرت و سردرگمی خواهند بود. برای نجات انسان از چنین وضعی و خلاص انسان، تنها راهش استعاذه است «ألا بذکر الله تطمئن القلوب» این قلب‌ها ناآرام این قلب‌هایی که به وسیله این ابواب تحریکی و ادراکی موارد فراوانی را از جسمانیات برای خود فراهم آورده‌اند که هر کدام در یک حجابی قرار دارند، تنها راهش نجات است که انسان به حق سبحانه و تعالی استعاذه کند. «کیف یتیسر للقلب خلاص عن هذه الظلمات الشاغلة للإنسان عن عالم الأنوار الإلهیة إلا بأعانة الله و إغاثته» تنها راهی که می‌تواند انسان را از این مهلکه به حق از این مهلکه و از این گرداب و از این مرداب نجات بدهد مردابی که سراسر حجاب است سراسر تاریکی است محجوبیت است و چاره‌ای ندارد انسان جز اینکه به مبدأ نور تکیه کند و خودش را به آنجا ملسب کند و انتساب بدهد و التجاء و استیجاء پیدا کند ندارد «و لهذا قيل: جذبة من جذبات الحقّ توازي عمل الثقلين» اگر انسان بتواند خود را به انوار حق برساند و جذبه‌ای از جذبات حق سبحانه و تعالی را دریافت کند او به حق یک کاری که عبادت ثقلین در آن هست را توانسته دست بیابد.

از این رهگذر می‌فرمایند: «و لمّا ثبت انّه لا نهاية لجهات نقصانات العبد و درجات فقره و فتوره و قصوره، كما لا نهاية لكمال رحمة اللّه و قدرته و مبالغ عنايته و حكمته ثبت انّ الاستعاذة باللّه واجبة في كلّ الأوقات عقلا» جناب صدر المتألهین با این تحلیل وجودشناسانه و با این اشاره کشفیه و در قالبی که از قبل فرمودند دارند یک نتیجه‌گیری کلی می‌کنند و آن این است که انسان با شرایطی که برای اوست جهات نقص عدیده‌ای برای او وجود دارد و درجات فقر و فتور و قصور و امثال ذلک او بی‌حد و حصر است. انسان واقعاً در جهت سقوط و انحطاط راه‌های فراوانی برای او وجود دارد.

از سویی دیگر هم راه‌های کمال و راه‌های ترقی و التقاء برای انسان بیشماری است زیرا قوای درونی انسان هم برای انسان راه رفتن و تعالی را دارد فراهم می‌کند. پس ما دو بُعد بی‌نهایت داریم: یک بُعد بی‌نهایت سقوط و انحطاط و ورود به ورطه محجوبات و مهلکات و نظایر آن است از آن طرف هم راه‌یابی به جهان تجرد، به عالم شهود و به عالم نور و امثال ذلک است. ایشان می‌فرماید که «و لمّا ثبت انّه لا نهاية لجهات نقصانات العبد و درجات فقره و فتوره و قصوره» این یک طرف. «كما لا نهاية لكمال رحمة اللّه و قدرته و مبالغ عنايته و حكمته» از آن طرف هم ما می‌بینیم این «الله نور السموات و الأرض» دارد از هر طرف اشاعه می‌کند افاضه می‌کند راه خیر را باز می‌کند و مسیر دستگیری انسان را بیان می‌کند پس ما در حقیقت چاره‌ای جز اینکه استعاذه بکنیم و پناه ببریم نداریم از یک طرف مرداب است و گرداب است و مهلکه‌ای است که انسان را دارد به سمت خودش می‌کشاند از سویی دیگر هم راه نجات را خدای عالم از طریق عنایت خودش داشته است ایشان می‌فرماید که از این جهت «ثبت انّ الاستعاذة باللّه واجبة في كلّ الأوقات عقلا» این‌جور نیست که انسان‌ها بیایند بگویند که حالا برخی از وقت‌ها برخی از مقاطع در برخی از حالات! نه، این درهای جحیم و سقری که به سمت انسان گشوده شده است درست است که خدا در قرآن در باب جحیم و سقر فرموده که «لواحة للبشر علیها تسعة عشر»، اما این لواحه قبل از اینکه در عالم آخرت نشان داده شود در دنیا به وسیله همین مجاری ادراکی و تحریکی نشان داده خواهد شد و اگر در مسیر نوزده‌گانه از قوای انسانی اگر انسان دقت نکند و پناه به خدا و استعاذه نجوید این شیاطین جن و انسی که در این درگاه نشسته‌اند انسان را به آن مهلکه ساقط خواهند کرد.

لذا می‌فرماید که «ثبت أن الإستعاذة بالله واجبة فی کلّ الأوقات عقلا كما يجب سمعا» هم از نظر برهان و عقل به اینجا با قطعیت تمام می‌رسیم به اینکه استعاذه بکنیم و هم از نظر سمع و دلایل نقلی این معنا آمده است که فرمودند در قرآن که «قل رب أعوذ من همزات الشیاطین» یا در آیات دیگر فراوانی راجع به این مسئله خدا سخن گفته است «و إما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله» و سایر آیاتی که در باب استعاذه است.

بنابراین «فيجب علينا في أول كل قول و عمل، و مبدأ كل لفظة و لحظة أن نقول ضميرا او لسانا: أعوذ باللّه من الشّيطان الرجيم» یک نتیجه‌گیری جامع، شرایط این است اوضاع انسانی این‌گونه است مجاری ادراکی و تحریکی هر لحظه انسان‌ها را به سقوط و انحطاط فرا می‌خواند و هیچ قدرتی جز قدرت الهی نیست که بتواند انسان را نجات ببخشد این «ألا بذکر الله» مقدم داشتن به ذکر الله برای حصر است و «ألا» هم مصدّر است که حرف تنبیه است در مجموع تنها عاملی که می‌تواند انسان را از این وضع جهنمی نجات ببخشد استعاذه به پروردگار عالم است در هر قولی در هر عملی هرگاه انسان سخنی می‌گوید اقدامی می‌کند وارد شأنی می‌خواهد ضمیراً أو لساناً هم قلباً و هم زباناً باید این معنا را افاده کند و بگوید و ارائه کند که «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم».

این بخشی از فرمایشات جناب صدر المتألهین در باب ماهیت استعاذه بود که رکن اول است بود. إن‌شاءالله در مراحل بعد مباحث را دنبال خواهیم کرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo