درس تفسیر ملاصدرا استاد مرتضی جوادی آملی
1401/05/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/ملاصدرا/
شرح تفسیر قرآن کریم مرحوم صدر المتألهین مقدمهای که ملاصدرا(رحمة الله علیه) در سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» مرقوم فرمودهاند صفحه 357 و امروز هم نوزدهم مرداد 1401 است و این جلسه چهارمی است که در حقیقت ما برای این منظور داشتیم.
«فاسمعوا بأسماع قلوبكم قرائة آيات اللّه و لينفذ في بواطنكم أنوار معجزة رسول اللّه فاتّقوا اللّه و أطيعوا كلمته بقلوب صافية و بصائر مجلوّة و مرائي نقيّة عن الرين و الغشاوة»؛ همانطور که مستحضرید تفسیر صدر المتألهین یک رویکرد باطنی و معنوی دارد و همانطوری که اشاره فرمودند این سور و آیات صدفی هستند که دُرهای ثمینی در آنها مکنون است که قیمت هر کدام از این دُرهای ثمین که همان معانی و حقائق قرآنی هستند با روح انسانی هماهنگ است.
تعبیر ایشان این است که «و الدرّی یتلعلع بسماء النبوة و الولایة و العرفان» یعنی معانی و معارفی که در لابهلای این آیات الهی و در این کلمات و الفاظ و عبارات وجود دارد دُرهای درخشانیاند که در آسمان رسالت و نبوت رسول گرامی اسلام و ولایتی که اهل بیت عصمت و طهارت در آنها برای آنهاست و نگرشهای عرفانی آنها قابل رؤیت و درک هستند. اما انسان زمانی میتواند به اینها راه یابد که چشم قلب خودش را و گوش قلب خودش را باز کند و بتواند از دریچه اسماء و ابصار قلوب این حقائق را و این آیات الهی را بشنود.
فرمود: «فاسمعوا بأسماع قلوبكم قرائة آيات اللّه» با چشمها و گوشهای جان و قلبتان آیات الهی را بشنوید. این چشم و گوش ظاهری همین الفاظ و عبارتها را میشنود اما اگر آن معنا و حقیقت قرآن که در پسِ پرده این الفاظ و عبارات وجود را اگر انسان بخواهد استماع کند ببیند و بشنود اینها با این چشم و گوش ظاهری شنیدنی و دیدنی نیستند بلکه باید چشم و گوش قلب باز بشود و انسان آیات الهی را با آن قرائت کند.
«و لينفذ في بواطنكم أنوار معجزة رسول اللّه» که اگر بخواهد انسان انوار معجزه پیامبر را که همان قرآن کریم است را در باطن وجود خودش نافذ ببیند باید چشم و گوش قلبی خود را باز کند. به هر حال راهیابی به آن معارف بدون این ابزار امکانپذیر نیست این تقوای قلب به هر حال راه را برای فهم و ارتباط آن معارف باز میکند. ما یک سلسله تقوایی داریم که به چشم و گوش ظاهری ما بسته است اینها بسیار خوب است و تقوایی است که در حدّ فقه و احکام الهی است اما اگر تقوا در حدّ اخلاق بلکه در حدّ حکمت و عرفان باشد مراتب تقوا ثابت میشود.
اگر انسان به آیه ﴿و اتقوا الله ما استطعتم﴾ یا ﴿و اتقوا الله حق تقاته﴾ یا تقوای قلب و نظایر آنها بپردازد البته روشن است که این قلب صاف میشود و قلب صاف و بصائر مجلوّه که جلا پیدا کرده است و شفاف شده است و مراعی نقیه از رین و غشاوه، آنگاه است که قدرت دستیابی به معارف قرآنی و بواطن این حقیقتها را دارد؛ لذا ایشان تأکیدشان بر این است که این تقوا حاصل بشود این نوع از تقوا برای انسان فراهم بیاید تا انسان بتواند کلمات الهی را فهم بکند و با قلوب صافیه و بصائر و مرائی نقی و پاک که از رین و غشاوة پاک است با معجزه پیغمبر روبرو بشود.
این معجزه ظاهری چشم و گوش را خیره میکند و انسان قدرت اینکه بتواند همانند اینگونه از الفاظ و عبارات پردازش بکند و مثل آن بیاورد شدنی نیست همان تحدّی که در مقام الفاظ و عبارات و مباحث ادبیاتی مطرح است. اما این نوع تحدی یک تحدی باطنی است که تنها جانهای پاک و منزه از رین و غشاوه است که میتواند معانی و حقائق قرآنی را بیابد «فاتّقوا اللّه و أطيعوا كلمته بقلوب صافية و بصائر مجلوّة و مرائي نقيّة عن الرين و الغشاوة»؛ رین همان چرک و تیرگی و زنگاری است که بر امری میخورد «کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون» آن پلیدیها پلشتیها و آن آثاری که از معاصی و گناه و عصیان در روی جمع انسانی مینشیند از آن به رین تعبیر میکنند این رینها و این غشاوهها و پردهها جلوی چشمان شفاف و روشن انسان را میگیرند و قدرت دیدن حقائق را از انسان میگیرند.
ایشان میگویند که «و اسمعوا حكمته» حکمتهای قرآنی را بشنوید. «و اقبلوا قوله بنفوس سليمة عن الأمراض النفسانيّة و أسماع واعية خالية عن أقاويل المبتدعة الضالّة المضلّة الحائلة» به هر حال از ناحیه حق سبحانه و تعالی آنچه که میآید پاک و زلال است اما آنچه را که انسان از ناحیه نگرشهای زمینی و مادی و طبیعی دارد اینها سخنانی است اقاویلی است بدعتهایی است کلمات ضال و مضلی است که حائلاند و مانع از این هستند که انسان بتواند آن حقائق را مشاهده بکند و بشنود و ببیند و نظایر آن. اینها همه عبارتهایی است که جناب صدر المتألهین دارند برای کسانی که در وادی تفسیر و فهم قرآنی اقدام میکنند بسیار هشدار دهنده است تنبیه کننده است که انسان باید خودش را برای فهم معارف و حقائق قرآنی در این سطح آماده کند.
یک وقت انسان میخواهد با ظواهر این آیات و تفسیرهای لفظی و عبارتی و لغوی و ادبی و امثال ذلک خودش را سرگرم کند اینها شاید چندان نیازمند به اینگونه از آمادگیهای روحی و نفسانی نباشد. ولی چون جناب صدر المتألهین بنای این را دارد که یک تفصیل باطنی داشته باشد و حقائق و معارفی که در پسِ پرده الفاظ و عبارات وجود دارد آنها را بر ملا بکند طبیعی است که باید این زمینهها فراهم شود.
میفرماید که «و اسمعوا حکمته و اقبلوا قوله بنفوس سلیمة عن الأمراض النفسانیة» اگر بخواهید حکمتهای قرآنی را و کلمات حکیمانه حضرت حق سبحانه و تعالی را بشنوید باید که نفس سلیمی از امراض نفسانی و گوشهای خالی از اقاویل مبتدعه ظاله مضله داشته باشد انسانها اگر خودشان را به لحاظ این اقاویل و سخنان بدعتگونه که همراه با ضلالت و گمراهی است را بخواهند داشته باشند قطعاً نمیتوانند آن معارف را بیابند. واقعاً ذهن مشوّش ذهنی که با اقاویل مبتدعه ضاله مظله همراه شده، قطعاً نمیشود این معارف را درک کند؛ یعنی گرایشهای مثلاً اشعریگونه یا اعتزالی و یا نحلههای مختلف کلامی غیر از امامیه، اینها گرایشاتی را در وجود انسانی ایجاد میکنند ذهنیتهایی را ایجاد میکنند که این گرایشها و ذهنیتها اجازه ورود آن معارف را نمیدهند.
بدعت اجازه نمیدهد که سنّت مستقر بشود؛ لذا خود جناب صدر المتألهین با این واقعیت روبرو بود با افرادی که چنین ذهنیتهایی را برای خود از راه اقاویل مبتدعه و سنتهای باطله فراهم کرده بودند که هم ضال بودند سخنان و هم مضل بودند در حقیقت اینها را بسیار مانع جدی میدانست و الآن به شدت دارند این معنا را برای انسانهایی که علاقمند به تفسیر هستند توضیح میدهند و آنها را بر حذر میدارند که بخواهند اینجوری فکر کنند. بنابراین پاک کردن نفس از اقاویل مبتدعه از ضاله مضله که حائل است یعنی اجازه نمیدهد که آن معارف و آن حقائق وارد نفس بشود، مثل ابرهایی هستند که بین صفحه باطن و نور شمس حقیقت فاصله میاندازند. این صفحه باطن قلب انسان است و نور شمس حقیقت جلوههای آسمانی و الهی است و این سحاب هم حائلاند و مانعاند «كالسحاب بين صفحة الباطن و نور شمس الحقيقة فمن لم يتّصل أنوار كلام الحقّ بطباعه» اگر کسی نتوانست بخاطر این سحابها و حائلها و این اقاویل مبتدعه ضاله مضله با انوار کلام حق ارتباط برقرار کند و طبیعتش را با آنها هماهنگ کند یا «أو لم يتحرّك بخواطره نحوه» نتوانست جلوههای باطنی خودش را با آن انوار الهی نزدیک بکند «فلفساد فطرته الأصلية أو لغشاوة الظلمة و تراكم الحجب الحائلة بينه و بين نور الحقّ» دو تا منشأ برای این امر وجود دارد که انسان احیاناً امکان ارتباط با انوار حق برایش حاصل نشود:
یکی این است که فطرت را دگرگون کرده و آن منشأ اوّلی وجود خودش را از آن جایگاه اصلی درآورده است و آن «فطرة الله التی فطر الناس علیها» ظاهراً مغلوبه شده دگرگونی برایش حاصل شده و نمیتواند حق را تشخیص بدهد یا نه، آن فطرت سالم است اما موانعی و عوارض و غشاوهای ایجاد شده است که بین آن فطرت اصیل با انوار الهی فاصله انداخته است این دو جهت را جناب صدر المتألهین منشأ میداند و میفرماید: «أو لم یتحرّک بخواطره نحوه» چرا؟ یک: «فلفساد فطرته الأصلیة»، دو: «أو لغشاوة الظلمة و تراکم الحجب الحائلة بینه و بین نور الحقّ الحاصلة له من قبول أقاويل المبدعة» این غشاوه و این موانعی که ایجاد شدهاند منشأش چیست؟ این غشاوه حاصل میشود برای انسان از جهت اینکه سخنان باطل را سخنان اهل بدعت را سخنانی که اهل ظلال و ضال و مضل مطرح میکنند انسان اینها را در ذهن خودش داشته باشد «من قبول أقاویل المبدعة المضلّة أو تقليد أهل التعطيل و البطالة» یک دسته از انسانها هستند که اهل تقلیدند و اینها چون عقل را تفکر را اندیشه را و نظایر آن را تعطیل میدانند و بطلان در مجموعه اندیشه و افکار معتقد هستند اینها خودشان را به دیگران وابسته کردهاند و دیگران هم آنها را دارند هر کجا که میخواهند میبرند.
این دسته از افراد که اهل تقلیدند و نه اهل تحقیق، همواره عاری از فهم معارف قرآنی هستند؛ لذا فرمودند این غشاوهها و این پردههایی که بر فطرت انسانی قرار میگیرد یا منشأ آن اقاویل مبتدعه مضله است و یا تقلید اهل تعطیل و بطالت است «كما قال ﴿وَ حِيلَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ما يَشْتَهُونَ﴾» که این امور حائل میشود بین آنچه را که حق و حقیقت است و بین آنچه که دلشان میخواهد و اشتها دارند و خواستههایشان آنها را میکشاند. یا در آیه دیگری فرمود: «و قال: ﴿وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ﴾» چرا عدهای حقائق قرآنی را و جلوههای رحمانی را نمیبینند؟ با اینکه اینها خیلی روشناند و شفافاند! برای اینکه سدودی و موانعی و عوارض و غواشیای از جلو و عقب انسان را در حقیقت محدود کرده و قدرت دید آنها را و شنوایی و دیدن آنها را گرفته است و ﴿وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ﴾.
به هر حال اصرار جناب صدر المتألهین بر این معناست که فهم حقائق قرآنی و آنچه را که به عنوان نوار معجزه پیامبر است که انسانها فقط از راه اسماء قلوب یا ابصار قلوب میتوانند داشته باشند این را دارند تأکید میکنند که تا اینها حاصل نشود آن معارف برای انسان فراهم نخواهد شد. «فلابدّ لمن أراد أن يسلك سبيل أهل الحقّ و اليقين» اگر کسی بخواهد که راه اهل حق و یقین را طی کند که اهل حق و یقین راهشان چیست راهشان رسیدن به این انوار حق است و جلوههای حق را مشاهده کردن است و از طریق گوشها و چشمهای باطنی با این حقائق ارتباط گرفتن است که این ارتباط سعه وجودی میبخشد انسان را در سطح تجردات و مجردات بالا میبرد و از محسوسات و عالم ماده و طبیعت آنها را کَنده و در یک جایگاه رفیعی قرار میدهد اینها در حقیقت راه اهل حق و یقین است.
«فلابدّ لمن أراد أن یسلک سبیل أهل الحقّ و الیقین بعد أن يطهّر نفسه عن رذائل الأخلاق» البته انسان همانطور که قبلاً هم اشاره شد اولین پایهای که برای رسیدن به جهان تجرد است این است که مراحل اخلاقی را بعد از مراحل فقهی طی کند؛ یعنی طریقت و به اصطلاح نظام اخلاقی را بعد از شریعت بپیماند. میفرماید: «بعد أن یطهّر نفسه عن رذائل الأخلاق أوّلا أن يجتنب صحبة المعطّلين الضالّين لأنّهم المختوم على قلوبهم» آنهایی که در حقیقت خودشان را در نظام تعطیل بردهاند و از تعقل و تفکر و اندیشه خودشان را ممنوع کردهاند و در یک فضای تقلیدی صرف قرار گرفتهاند اینها اهل گمراهی و ضلالتاند و اینها نه چشمی دارند نه گوشی دارند نه قلبی دارند همانکه قرآن فرمود: «صم بکم عمی فهم لا یعقلون» یا «فهم لا یفقهون» الآن هم همینطور است «ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی أبصارهم غشاوة» این هم از همان آیات و معارف گرفته شده که «لأنّهم المختوم علی قلوبهم و سمعهم و أبصارهم فهم لا يفقهون».
پس بنابراین آن کسانی که اهل حق و یقین نیستند و سخن معطلین و ضالین را گرفتند یا کسانی که همصحبت و همراه و همگام با مبتدعین و اهل بدعت و گمراهی شدند، «و كذا صحبة المبتدعين المضلّين لأنّهم الّذين إذا جاءتهم رسلهم بالبيّنات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤن» یک عده هستند که «ذلک مبلغهم من العلم و فرحوا بما کانوا به» و خوشحالاند و یک مقدار مبلغ ناچیزی را از علم دارند همین علوم رایج حوزه و دانشگاه که در حقیقت در حدّ این الفاظ و عبارات خلاصه میشود. اینها خوشحالاند به همین مقدار و به این مقدار هم اکتفا میکنند و طبعاً قدرت اینکه به اهل حق و یقین برسند و مسلک آنها را طی کنند را ندارند. اینها همان کسانی هستند که باید از محدوده دور باشند. ما هرگز انسانهایی را که اکتفا کردهاند و به مبلغ ظاهری و مادی علم تنها بسنده کردهاند آنها را راهی راه نمیدانیم و برای آنها چنین سرودههای رحمانی و غیبی را نمیخواهیم. «لأنّهم الّذین إذا جاءتم رسلهم بالبیّنات» اینها کسانی هستند که اهل همین تقلیدند سخنان عادی و ظاهری را میشنوند و ملاکشان در علم همین دسته از مسائل الفاظی و عبارتی و نظایر آن است.
«لأنّهم الّذین إذا جاءتهم رسلهم بالبیّنات فرحوا بما عندهم من العلم» آن مقداری که علوم مادی و طبیعی در فضای مسائل الفاظ و عبارات و معانی و بیان و بدیع و فصاحت و بلاغت و اینگونه از مسائل است اینها به همین مقدار بسنده میکنند و اصلاً آنچه را که در معانی و حقائق وجود دارد کاملاً از اینها متفاوت و به گونه دیگری است. «و قانا اللّه و إيّاكم شرّ هاتين الطائفتين» إنشاءالله خدا ما و شما را از شرّ این دو طایفه نجات بدهد و مصون نگه بدارد. این دو طایفه همانطوری که ملاحظه فرمودید یک طایفه کسانی هستند که اهل تعطیل و اهل اهمالاند و قائلاند به اینکه آنچه که در نظام هستی وجود دارد براساس تعطیل است و دسته دوم کسانی هستند که در حقیقت همانطور که اشاره فرمودند به همین مبلغ ظاهری از علم اکتفا کرده و علم را در همین حد خلاصه میدانند. «فرحوا بما عندهم من العلم» اینها در حقیقت مانع هستند حاجبی هستند و اجازه نمیدهند که انسانها به مدار برتر از علم و معرفت که در حقیقت آنها باطن و جانمایه این الفاظ و عبارات هستند راه پیدا کند.
«و قانا الله و إیّاکم شرّ هاتین الطائفتین» إنشاءالله خدا ما را و شما را از شرّ این دو طایفه حفظ بدهد و نجات بدهد «و لا جمع اللّه بيننا و بينهم طرفة عين» هیچ وقت در هیچ حالی در هیچ زمانی در هیچ مکانی إنشاءالله ما با این دو دسته و دو طایفه از انسانها قرین و همراه نباشیم. «لأنّ كلّهم من أولياء الشيطان الرجيم» چراکه شیطان دست انسان را میگیرد و اجازه نمیدهد که از عالم حس و طبیعت و ماده انسان بالا برود.
البته مراد از دستگرفتن و اجازه ندادن یعنی همین که اندیشه انسان را میبندند همین که فرمودند: «و فرحوا بما عندهم من العلم» این یک امر شیطانی است یا اگر اکتفا کند «ذلک مبلغهم من العلم» این یک امر شیطانی است اینها شرور شیطانیاند شاید برای بسیاری همینها همه ذهنیتهای مادی و طبیعی برای آنها خیر باشد اما برای یک انسان حکیم و فرزانهای که به مدار دیگری میاندیشد و انسان را به جهان تجرّد فرا میخواند اینها جزء شرور و آفات و نواقص و آسیبها محسوب میشوند لذا فرمود که «لأنّ کلهم من اولیاء الشیطان الرجیم و أبناء الظّلمات و أهل الطّاغوت» این دسته از افراد اینگونه هستند «فنستعيذ منهم باللّه» ما به خدای عالم پناه میبریم از این دسته از انسانها «كما نستعيذ من الشّيطان الرّجيم» همانطوری که از شیطانیکه انسانها را به هوی و هوس فرا میخواند و به عصیان و طغیان دعوت میکند از این دسته از افراد عالمنمایی که حقیقت و روح و معنا را دور کردهاند از این الفاظ، از اینها هم انسان به خدا پناه میبرد که اینها به نوبه خود شرّ و شیطان هستند.
«و نطرد آثارهم بنور الفطرة من القلب السليم» نه تنها اندیشهها و افکار آنها، بلکه آثار آنها. آثار یعنی همان جای پا. ما هیچ اثری را نه تنها فکر و اندیشهای از آنها را در قلب نداریم باید کاملاً آثار آنها را هم محو کنیم که انسانی که با این تیرگی همراه باشد تیرگی که از راه اهل تعطیل و عطلة و اهل اهمال بخواهد بیاید یا تیرگیای که اهل باطل ایجاد میکنند فطرت را آزار میدهد «و نطرد آثارهم بنور الفطرة من القلب السلیم ثمّ نخوض في معاني الكتاب الكريم» حالا اکنون آمادگی این معنا را پیدا کردیم. آن انسانی که خودش را به تقوای الهی مجهز کرد و از پلشتیها و مادیات و محسوسات خودش را برکَند و بالاتر بُرد و نحوه دیگری از تقوا را برای خود فراهم کرده است حالا میتواند در معانی کتاب کریم الهی یعنی قرآن خوض بکند «ثم نخوض فی معانی الکتاب الکریم و الذّكر الحكيم قائلين على حسب ما أمر به اللّه العليّ العظيم: و براساس آنچه که خدای عالم که خدایی است صاحب علو و عظمت به ما امر کرده است حالا ما إنشاءالله میتوانیم با استعانت از یاد خدا و توسل به اهل بیت عصمت و طهارت و توسل به خود قرآن «بسم الله»، «بسم الله» همانطور که در ابتدا فرمودند باء، باء استعانت است و استعانت میجوییم به خدای عالم برای اینکه إنشاءالله فهم درستتر و حقائق برتر و بواطن قرآن را بتوانیم بهتر بیابیم از درگاه حکمتی که جناب صدر المتألهین برای ما گشودهاند.
به حق تفسیر معنایی، تفسیر حِکمی، تفسیر باطنی نیازمند به چنین زمینههایی است که بسیار به صورت مختصر و اشاره جناب صدر المتألهین مطرح فرمودند.
«الحمد الله» امروز که روز نوزدهم مرداد 1401 است مقدمه تفسیر سوره «حمد» به تعبیری به پایان رسید و خدا را شکر میکنیم که این مقدمه در چهار جلسه به انجام رسیده است.