< فهرست دروس

درس کلام استاد مرتضی جوادی آملی

1401/11/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کلام/اصالت وجود/

 

جناب صدر المتألهین با چه انگیزه‌ای این کتاب را دارند شاید فرصت چندانی نباشد من خیلی الحمدلله چون دوستان در این فضاها هستند خیلی شرحی نمی‌خوانم آن نکته‌ای که باید عرض بکنم را روی آن تأکید می‌کنم و إن‌شاءالله این بحث را به عنوان جلسه اول جلو می‌بریم. مقدمه‌ای که جناب صدر المتألهین برای کتاب المشاعر نوشتند را می‌خوانیم:

«بسم الله الرحمن الرحیم نحمد لله و نستعین بقوته التی اقام بها ملکوت الارض و السماء و بکلمته التی انشأ بها نشأتی الآخرة و الأولی علی تهذیب القوی القابلة لاستکمال و اصلاح العقول المنفعلة عن المعانی و الأحوال للإتصال بالعقل الفعال و طرد شیاطین الأوهام المدلة بأنوار البرهان و قمع اعداء الحکمة و الیقین الی محو المبعدین و مدف المتکبرین و نصلی علی» این یک بحث که حمد و ثنای الهی است و سوگیری که ایشان می‌فرماید ما می‌رویم به سمت اینکه عقول منفعله از معانی و أحوال را متصل کنیم به عقل فعال و از اوهام و خرافات و گمراهی‌ها رد شویم و اینها را طرد کنیم با انوار برهان.

بعد هم «و نصلی علی محمد صلی الله علیه و آله و سلم المبعوث بکتاب الله و نوره المنزل معه علی کافة الخلق اجمعین و آله و اولاده المطهرین عن ارجاس الطبیعة المقدسین عن ظلمات الوهم بأنوار الحق و الیقین اللهم صل و سلم علیه و علیهم و علی جمیع من سلک سبیلهم و اقتفی دلیلهم و من شیعتهم المتقین» این حمد و ثنای الهی است که آغاز حرکت علمی این بزرگوار است در نوع آثارشان این را دارند که در ابتدا ستایش پروردگار را دارند و صلوات و درود بر اهل بیت و بر پیامبر گرامی اسلام و نهایتاً از کسانی که مقتفی‌اند و به دنبال اهل بیت(علیهم السلام) در حرکت‌اند.

«اما بعد» می‌فرماید «فأقل الخلائق وزرا و جرما و اکثرهم خطأ و جُرما محمد المشتهر بصدر الدین شیرازی یقول ایها الإخوان السالکون الی الله بنور العرفان اجتمعوا باستماع قلبکم مقالتی لینفذ فی بواطنکم نور حکمتی و اطیعوا کلمتی و خذوا عنی مناسک طریقتی من الایمان بالله و الیوم الآخر ایمانا حقیقتا حاصلا للانفس العلامة بالبراهین الیقینیة و الآیات الإلهیة کما اشار الیه سبحانه فی قوله».

نکته‌ای که الآن در ذهن جناب صدر المتألهین است این است که ما یک سلسله باورهایی داریم اعتقاداتی داریم که از آنها به ایمان یاد می‌کنیم این ایمان می‌تواند یک ایمان سطحی و گذرا و تقلیدی باشد و می‌تواند یک ایمان یقینی و برهانی باشد حکمت کارش این است که این ایمان را در کسوت برهان برای اهلش می‌آورد. بله، آن کسانی که اهل استدلال و برهان نیستند اینها را قبول دارند، اعتقاد دارند، مقتفی‌اند پیروی می‌کنند اما «علی نحو التقلید» ولی تلاش ما در این کتاب و در این‌گونه از آثار این است که آن باورها را آن اعتقادات را آنکه همه‌مان موظفیم آن را داشته باشیم به عنوان یک ایمان، آنها را برهانی کنیم استدلالی کنیم.

این دو پیام دارد یک پیام این است که ما مقدمات فلسفی و مسائل فلسفی را با حیث برهانی جلو ببریم آقایان ملاحظه بفرمایید ما نمی‌خواهیم سبقه معارفی را پررنگ کنیم به حدی که از حیث فلسفی بیافتیم ما باید فیلسوفانه بنگریم ما باید با برهان و به تعبیر ایشان براهین یقینی حرکت کنیم این براهین یقینی منتج به این نتیجه می‌شود که بارها ایمانی‌مان را براساس برهان و یقین استوار بکنیم اما این معنایش این نیست که ما چون مقصدمان این است راجع به راهمان و منهج فلسفی‌مان کمکاری کنیم و آن اتفاق درست را رقم نزنیم.

لذا فرمودند: «و خذوا عنی مناسک طریقتی من الایمان بالله» یعنی اگر می‌خواهید طریقه ایمان بالله را داشته باشید از این سوی بگیرید یعنی نگرش‌های تقلیدی و سطحی نداشته باشید با برهان یقینی حرکت کنید. در سوره مبارکه «بقره» است که ﴿و المؤمنون کل آمن بالله و ملائکته و کتبه و رسله﴾ این ایمان را چگونه می‌توان؟ این ایمان می‌تواند تقلیدی باشد می‌تواند برهانی باشد و می‌تواند ایقانی و شهودی باشد. آن کسی که به حق سبحانه و تعالی باور شهودی دارد این ایمانش متفرع بر شهود است ایمان برای نوع مردم «یؤمنون بالغیب» است اما برای اهل حکمت و بالاتر اهل معرفت این ایمان، ایمان به غیب نیست این کتابی که حضرت استاد در باب حیات عارفانه علی بن ابیطالب(علیهما السلام) نوشتند آن راز این کتاب در این است که علی بن ابیطالب(علیهما السلام) یک زندگی عارفانه داشت یعنی حقائق را می‌دید و می‌گفت که «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا» همان ایمان است همان باوری است که خدای عالم از انسان مؤمن خواسته است اما طریق این ایمان منهجی که برای این ایمان است کدام است؟

حکمت رسالتش این است که این ایمان را با کسوت برهانی مطرح کند. همان‌طوری که عرفان اسلامی هدفش این است که همان ایمان را از جایگاه شهود مطرح کند. بنابراین اینها در مقابل معارف نیستند در مقابل حقائق دینی نیستند بلکه راه‌ها و طرقی هستند که برخی بهتر و برخی نه چندان در آن حد بتوانند این معارف را برای انسان معرفی بکنند.

«و من یکفر بالله و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الآخر فقد ضل ضلالا بعیدا و هذه هی الحکمة الممنون بها علی اهلها و المبنون بها علی غیر اهلها» یک نکته‌ای را بارها و بارها یعنی هر کدام از این اساتید بزرگ از جناب شیخ الرئیس گرفته تا دیگران تا دیگران هر کسی که در این سطح کتاب نوشته، نوشته «خاتمة و وصیة» توصیه‌شان همین است همین عبارتی که الآن شما ملاحظه می‌فرمایید توصیه حکیمانه‌ای است که نوع حکما دارند که حکمت را از اهلش دریغ مدارید و به غیر اهلش ضنّت و بخل ورزید. هم امتنانی باشد برای راهیان راه که از طریق حکمت به معارف برسند و هم آن کسانی که غیر اهل هستند به آنها داده نشود.

خیلی این مسئله مهم است بعضی به هر حال بنیان معرفتی‌شان و فکری‌شان به این حد نیست که بتوانند در این قالب و در این کسوت بیابند این زمان ائمه(علیهم السلام) هم بود در دوران ائمه شاگردان هر کدام در حد خودشان بودند و فراخور هر کدام از آنها قضای معرفتی برای آنها فراهم می‌شد امام(علیه السلام) در یک سطحی است که «عال فی دنوه و دان فی علوه» در همه جا هست وقتی با هشام سخن می‌گوید یک جوری حرف می‌زند با توده مردم که حرف می‌زند یک جور دیگری حرف می‌زند آنها ایمان تقلیدی آنها ایمان برهانی یک عده هم ایمان عرفانی دارند. ما فکر می‌کنیم که مثلاً عرفان یا حکمت معاذالله خیلی‌ها این حرف ناصواب را می‌زنند که اینها این در را باز کردند که درِ خانه اهل بیت معاذالله بسته بشود! در حالی که این آثاری که شما می‌بینید اینها آمدند تا درِ خانه اهل بیت را با براهین یقینی دقّ الباب بکنند نه اینکه بخواهند احیاناً در مقابل آنها دکه‌ای ایجاد بکنند. آنها خورشید هستند مگر می‌شود کنار آنها آدم یک حرفی بزند؟

مصطفی اندر جهان آنگه که گویی صحی، صحی یک ستاره دوری است که بسیار نور باریکی و کمی دارد در عالم معرفت حضرت رسول گرامی اسلام وجود دارد کسی از این حرفی نمی‌زند. بنابراین نقششان این است. این عبارتی که الآن اینجا دارند همان عنوانی است که در کتاب‌ها به عنوان «خاتمة و وصیة» دارند شما پایان اشارات هم که نگاه کنید همین‌طور است پایان آثار دیگر هم همین‌طور است. «و هذه هی الحکمة الممنون بها علی اهلها» آن کسانی که اهل حکمت‌اند بر آنها امتنان است منّتی است منّت یعنی نعمت سنگین. یک نعمت سنگینی است که بر آنها از جایگاه حکمت قرار داده می‌شود. «و المضنون بها علی غیر اهلها» ضنّ یعنی «و ما هو علی الغیب بضنین» ضنّت یعنی بخل. پیامبر گرامی اسلام نسبت به غیب و حقائق غیبی ضنّت و بخلی نداشت برای اهلش این معارف را بیان می‌کرد.

یک کمی داریم سریع داریم ولی برای اینکه از این فرصت استفاده بکنیم آن نکته اصلی را می‌خواهم عرض کنم «و هی بعینها العلم بالله من جهة ذاته المشار الیه ...» اما ملاحظه بفرمایید ایشان چه چیزی را دارند دنبال می‌کنند؟ یک حکیم در آیات قرآنی به دنبال آیاتی است که بتواند سقف جهان را بشکافد و اوصاف الهی را توحید را معارف را حشر و بعث را در بیاورد و راجع به آنها سخن بگوید. الآن این آیاتی که جناب صدر المتألهین کنار هم گذاشتند یک آیاتی است که انتخابی است از بین همه آیات انتخاب شده است. این برهان صدیقین است «أ و لم یکف بربک انه علی کل شیء شهید» یکی از غرر آیات الهی که حتی در اشارات جناب شیخ الرئیس این را دارند و به عنوان برهان صدیقین از آن یاد می‌کنند ایشان یاد می‌کند و در همان سوره مبارکه «سجده» این آیه هم هست که «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق أ و لم یکف بربک انه علی کل شیء شهید» این هر دو بخش را دارد هم آیات آفاقی هم آیات انفسی و نهایتاً به جایی می‌رسند که با تأمل در هستی وجوب را می‌یابند و سایر احکام واجب الوجود را می‌یابند.

 

پرسش: سوره «فصلت» است.

پاسخ: بله سوره «فصلت» آیه 53 است چون سجده دارد. «فالعلوم الالهیة هی عین الایمان بالله و صفاته و العلوم الآفاقیه و الانفسیه من آیات العلم بالله و ملائکته» یکی از طریق آیت و برهان إن ما را وارد حوزه معرفت الهی می‌کند و دیگری با تأمل در خود هستی ما را به حق سبحانه و تعالی آشناتر می‌کند و احکام وجودی واجب را در می‌آورد. برهان صدیقین را هم که مستحضرید این «أ و لم یکف بربک انه علی کل شیء شهید» فراتر از برهان صدیقین است این کلمه «علی» یک وقت می‌گوییم که «إن الله بکل شیء شهید» یک وقت می‌گوییم «إن الله علی کل شیء» یعنی همه موجودات مشهودند و مشهودیت آنها در پرتو اشراق الهی است «إنه علی کل شیء شهید» نه «بکل شیء شهید». «بکل شیء شهید» حرف متوسطی است ولی وقتی گفته می‌شود «علی» که اشراف را می‌رساند یعنی حق سبحانه و تعالی چراغ وجودش را به ممکنات می‌افروزد و براساس آن چراغ و روشنایی وجودی حق سبحانه و تعالی ممکنات دیده می‌شوند نه اینکه ما از جایگاه ممکن بخواهیم واجب را ببینیم بلکه از جایگاه واجب ممکن را می‌بینیم. «ذوی الاسباب لا یعرف الا باسبابها» همه ممکنات دارای سبب وجودی‌اند دارای علت‌اند از جایگاه علت باید آنها را شناخت.

 

پرسش: ... حضرت استاد می‌فرمایند که علم حق تعالی قبل از علم مخلوقات است ... حالا خود ملاصدرا در شرح ایقاظ این را مطرح می‌کنند یا ... آنجا یک حرفی دارند چند صفحه هم بحث می‌کنند که علم حق تعالی قبل از علم به مخلوقات است اینکه «علی کل شیء شهید» این را می‌توانیم استفاده کنیم؟

پاسخ: بله همین است اتفاقاً حکمت متعالیه این را حضرت آقا باز کردند که این‌جوری می‌فرمایند. بله حکمت متعالیه این را دارد و برهان لِم در حکمت متعالیه خیلی کارساز است و مرحوم صدر المتألهین با بهره‌مندی از اوصاف واجب ببینید شما در تجرید الاعتقاد مرحوم خواجه اثبات می‌کنید در الهیات بالمعنی الاخص که الله سبحانه و تعالی واجب است بعد از جایگاه وجوبش، علم را، قدرت را حیات را وقتی که واجب بود اینها هم که به هستی برمی‌گردد پس علم از جایگاه واجب می‌آید قدرت از جایگاه واجب می‌آید یعنی در حقیقت این برهان صدیقین فقط برای اصل وجود واجب نیست بلکه همه شؤونات و همه اسماء الهی براساس همین دارند شکل می‌گیرند.

 

بله یکی از نکات بدیع که حاج آقا خیلی استفاده می‌کنند همین نکته است. ملاحظه بفرمایید آن سوگیری که ما می‌خواهیم این را مطرح کنیم آن جهت‌گیری که جناب صدر المتألهین در این کتاب دارند ضمن اینکه مباحث را به صورت فلسفی یعنی در قالب برهان عقلی مطرح می‌کنند می‌خواهند به سمت معارف جلو بروند که معارف جز از راه استدلال و برهان یقینی تحصیل کردنی نیست شما می‌خواهید توحید را بشناسید توحید سردسته معارف است می‌خواهید آن را بشناسید خدا را در یکتایی‌اش بشناسید این یکتایی چکار می‌تواند بکند؟ یکتایی بدون بساطت آن هم بسیط الحقیقه بودن نمی‌تواند برای ما معنا پیدا کند.

آن یکتایی که از هر نوع کثرتی و ترکّبی در امان است و مصون است آن برای ما واجبی را ایجاد می‌کند در ذهن ما قرار می‌دهد که آن واجب منزه از هر نوع ترکیبی است و این فهم فلسفی می‌خواهد تا آن دقتی که در ارتباط با واجب در توحید واجب ما لازم داریم به آن برسیم منهای فلسفه. بساطت را بگیرید اطلاق را بگیرید احاطه وجودی را بگیرید اینها همه بارهای فلسفی است اینها از جایگاه فلسفه به علوم ما راه پیدا کرده است ما با این ابزار و این امکانات می‌توانیم معارف توحیدی خودمان را بیابیم.

یکی از بهترین احکامی که ما برای واجب داریم و جناب صدر المتألهین این را بسیار برجسته می‌کنند مسئله اتحاد ذات با اوصاف و اتحاد اوصاف با یکدیگر است که خیلی‌ها مانده‌اند اشاعره یک جور معتزله یک جور حتی اهل معرفت یک جور. علم واجب به ماسوی الله در مرتبه ذات باید چگونه باشد؟ از آن دقیق‌ترین مسائل واجب الوجود به ماسوی الله چون علم را مستحضرید که علم معلوم می‌خواهد هنوز معلوم متحقق نشده و ما بخواهیم بگوییم که عالم است. یک حقیقت ذات الاضافه مضاف می‌خواهد مضاف الیه می‌خواهد. خدا به چه چیزی علم دارد قبل از آفرینش؟ هیچ خلقتی وجود ندارد مخلوقی نیست علم فعلی نه علم ذاتی. علم ذات به ذات که همه مشائین هم قبول داشتند و واجب سبحانه و تعالی به خودش عالم است این علم ذات به ذات است. ولی واجب به ماسوی الله در متن ذات خودش به علم تفصیلی عالم است. خیلی این کار است شما همین جلد اسفار را ملاحظه بفرمایید یا جلد هفت اسفار را که ملاحظه می‌فرمایید در بحث علم واجب است شما ببینید چکار کرده جناب صدر المتألهین؟ تا بتواند علم واجب را در مرتبه ذات به ماسوی الله بدون اجمال چون دیگران «علی نحو الاجمال» اثبات می‌کنند می‌گویند واجب علت است علم به علت علم به معلول را دارد «علی نحو الاجمال» واجب سبحانه و تعالی به ماسوی الله در مرتبه ذات عالم است.

تلاش فوق العاده‌ای که اجتهاد همراه با جهاد نفس بوده است او را به آنجا رسانده حتی اهل معرفت و اهل عرفان قدرت اینکه بتوانند علم اجمالی در عین کشف تفصیلی را ایجاد بکنند را پیدا نکردند. این فلسفه است این حکمت است که می‌تواند ما را به آن قله معارف توحیدی برساند و بساطت درست بکند که «علی وجه الارض» کسی به این فهم مسائل به این سطح نرسیده است.

 

پرسش: ...

پاسخ: علم بیرون است نخیر، اینها که علم بیرون است.

 

پرسش: ...

پاسخ: لازمه اسماء است بیرون از ذات الهی است یکی از حضرات خمس است.

 

پرسش: ...

پاسخ: در بیرون از ذات است در صقع ذاتی است در صقع ذات باشد ما در مرتبه ذات «کان الله و لم یکن معه شیء» را می‌خواهیم در آن مرتبه علم به ما سوی الله را «علی نحو التفصیل» می‌خواهیم داشته باشیم. شما همین جا را نگاه کنید همین اعیان ثابته را می‌آورد می‌گوید این چه حرفی است؟ ما علم واجب را در مرتبه ذات نسبت به ما سوی الله می‌خواهیم اینها که بیرون از ذات‌اند.

 

«فالعلوم الالهیة» آقایان حتماً إن‌شاءالله آن دوستانی که کتاب الحمدلله دارید می‌خوانید حالا کتاب الکترونیک و کتاب فیزیکی «فالعلوم الالهیه هی عین الایمان بالله و صفاته و العلوم الآفاقیه و الانفسیه من آیات العلم بالله و ملائکته و کتبه و رسله و شواهد العلم بالیوم الآخر» ملاحظه بفرمایید توحید نبوت معاد همه اینها را هدف گرفته‌اند و بعد می‌گویند ما به سمت اینها در حرکتیم «و احواله و القبر و البعث و السؤال و الکتاب و الحساب و الصراط و الوقوف بین یدی الله و الجنة و النار» همه اینها مسائلی است که ما داریم.

بعد چه زیبا می‌فرمایند که یک آسیب‌شناسی هم همین جا می‌کنند خیلی با نیش قلم آسیب‌هایی که در اینجا وجود دارد را بیان می‌کنند. آسیب چیست؟ اجازه بدهید اینجاست «و هی لیست من المجادلات الکلامیة»، یک؛ دو: «و لا من التقلیدات العامیه»، سه: «و لا من الفلسفة الحبثیة الموهومة»، چهار: «و لا من التخیلات الصوفیه» اینها این چهار تا عبارت‌های فوق العاده‌ای است که دارد آسیب‌شناسی می‌کند که متوجه باشید ما برای رسیدن به این گونه از مقاصد از این مناهج چهارگانه‌ای که بعضاً اهل صوفیه دارند یا فیلسوفان اهل وهم دارند یا متکلمین دارند یا معتزله و اشاعره دارند ما از آن راه‌ها نمی‌رویم. «و هی لیست» یعنی این حکمتی که ما داریم می‌خوانیم «لیست من المجادلات الکلامیة» که اهل کلام اهل جدل هستند که آن بحث جدلی است «و لا من التقلیدات العامیه» و ما در این حد نیستیم که یک نگرش سطحی بخواهیم داشته باشیم «و لا من الفلسفة البحثیة الموهومة» که مباحث عقلی هست اما عقل برهانی در آن نیست عقل وهمی در آن است «و لا من التخیلات الصوفیه بل هی من نتائج التدبر فی آیات الله و التفکر فی ملکوت السماواته و ارضه مع انقطاع شدید اما اکب علیه طباع اهل المجادلة و الجماهیر و رفض تام لماستحنه القلوب المشاهیر».

این جهت اولی است .ما از اینجا «و لقد قدمت الیکم» را إن‌شاءالله می‌گذاریم برای جلسه بعد که با هم إن‌شاءالله بخوانیم ولی إن‌شاءالله دوستان یک پیش‌مطالعه‌ای می‌کنیم که برای جلسه بعد توفیق باشد آماده باشیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo