< فهرست دروس

درس اسفار استاد مرتضی جوادی آملی

1402/10/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فلسفه/ المنهج الثانی/ فصل 11

 

«اللهم صل علي فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها و السرّ المستودع فيها بعدد ما احاط به علمک».

روز بسيار مبارک و ميموني است. واقعاً حضرت زهرا(سلام الله عليها) قطب معرفت و ارادت است. بياناتي راجع به حضرت زهرا(سلام الله عليها) از بيانات پيامبر مکرّم اسلام و اهل بيت(عليهم السلام) رسيده که فهم آنها آسان نيست. اين اهتمام ويژه الهي نسبت به حضرت زهرا(سلام الله عليها) در سوره «کوثر» که يک سوره‌اي با اين ويژگي در شأن حضرت زهرا(سلام الله عليها) نشان از عظمت وجودي آن حضرت است.

به هر حال يک وقت پيغمبر سخن مي‌گويد، يک وقت علي بن ابيطالب، يک وقت ساير ائمه(صلوات الله عليهم اجمعين) يک وقت خود خداي عالم متکفل مي‌شود که راجع به زهرا(سلام الله عليها) چنين بياني را داشته باشد و آن هم يک شأن اجتماعي، چون کوثر که همان خير کثير است ناظر به حيثيت‌هايي است که در نظام اجتماعي دارد اتفاق مي‌افتد. يک وقت بحث اين است که مثلاً حضرت در فضاي توحيدي است معرفت الهي است و مستغرق در درياي توحيد است، اينها يک فضائل و مناقب ارزشمندي است که هست.

اما وقتي اين واژه کوثر بيان مي‌شود نشان از آن است که حضرت منشأ خير کثير است و برکات فراواني از آن ذات مقدسه صادر مي‌شود. حالا از اينکه اُم الأئمة النجباء النقباء هست اين يک مسئله‌اي است بالاخره کم کوثر نيست کم خير کثير نيست. اما اينکه چنين جايگاهي را در مقابل پيامبر گرامي اسلام از يک سو، و علي بن ابيطالب(صلوات الله و سلامه عليهما) از سويي ديگر و فرزندانشان حسنين و زينبين(عليهم آلاف التحية و الثناء) از سويي ديگر هست اين هم يک حيث ديگري است که بايد از اين جهت هم مورد نظر باشد.

هم در شؤون اينکه يک زن به چنين جايگاه و مرتبتي برسد و موقعيت زن را در نظام هستي تغيير بدهد؛ يعني تا قبل از وجود مقدس زهرا(سلام الله عليها) نوع نگاهي که به جامعه زنان بوده حتي در شرق و غرب، اين نبود. آن هم يک شخصيت ممتاز و تراز اول اينکه مثل رسول گرامي اسلام چنين اجلالي نسبت به حضرت بخواهد داشته باشد و اين‌جور تکريم و تعظيم و فراتر از آنچه که در مخيله يک انسان مي‌تواند بگنجد عبارت‌ها و تعابيري که معادلي براي او نيست. يعني ما نمي‌توانيم مثلاً در بيانات پيامبر(صلوات الله عليه) در شأن کسي، چنين مسئله‌اي را ببينيم که بضعة الرسول است، ريحانة النبي است، ثمرة فؤادي است، حوراء انسيه است. اين واژه‌ها فقط و فقط مختص به اين بانوي دو عالم و دو سرا است.

شما در قرآن ملاحظه فرموديد که خداي عالم مادر عيسي را صديقه معرفي مي‌کند. ﴿مَا الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ‌﴾، مادرش را خداي عالم صديقه معرفي مي‌کند يعني مريم(سلام الله عليها). مريم هم انصافاً يک موقعيت فوق العاده‌اي پيدا کرده است و چه‌جور يک خانم اين حد مي‌تواند در مرتبه‌اي باشد که فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا﴾، خيلي مسئله است که ما روح خودمان را، روح آن فرشته‌اي برتر است که ﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها﴾، آن فرشته برتر است. در شأن حضرت مريم(سلام الله عليها) است.

او مي‌شود صديقه و زهراي مرضيه(سلام الله عليها) مي‌شود صديقه کبري که از هر جهت برتر و والاتر است. اين ويژگي که براي حضرت زهرا(سلام الله عليها) هست که او را به عنوان خير کثير و کوثر معرفي فرموده است، قابل توجه است. عرض کرديم يک وقت است که فضائل که مناقبي که براي شخص شمره مي‌شود در ارتباط با نظام توحيدي و جناب توحيد است يک وقت هم همين شخصيت را به لحاظ مسائل اجتماعي و کارکردهايي که در فضاي اجتماعي مي‌تواند داشته باشد به عنوان خير کثير معرفي مي‌کنند.

کلمه ﴿إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَر﴾، هم نشان از اين است که اين کارکردها به لحاظ مسائل اجتماعي است، چون آنها پيامبر گرامي اسلام(صلوات الله و سلامه عليه) را مي‌خواستند ابتر معرفي کنند يعني يک معاذالله کسي که مدتي هست و ديگر اثري از او باقي نمي‌ماند. در مقابل، خداي عالم فرمود نه، اين‌جور نيست. او با وجود زهراي مرضيه ماندگار است پايدار است و خير کثير با او هست. آنکه در مقابل چنين تفکري هست او ابتر و ناتمام خواهد بود.

به هر حال راجع به حضرت زهرا(سلام الله عليها) عبارت‌هايي است، تعابيري است، مثل يک تعبير ديگري که امام صادق(عليه السلام) در مقام زهرا(سلام الله عليها) مي‌فرمايد که زهرا ليله قدر است. اين خيلي مسئله است. در مقام تطبيق اگر کسي بخواهد مثلاً غير معصوم چنين حرفي بزند، از او پذيرفته نيست. ولي معصوم وقتي مثل امام صادق(عليه السلام) چنين حرفي مي‌زند که او ليله قدر است ﴿وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ﴾، چون فرمودند در آن روايت که «القدر هو الله و الليلة هي الفاطمة» معنايش چيست که شب قدر فاطمه(سلام الله عليها) است؟ چون شب قدر در حقيقت به معناي ظرف عالم است حالا ما هر سال يک شب قدري داريم که در حقيقت مظروف آن سال در آن شب قرار مي‌گيرد. اما حقيقت ليله قدر يک حقيقتي است يعني يک کلي سعي است که آن کلي سعي هر سالي يک مصداقي از او نشان داده مي‌شود نه کلي مفهومي و ماهوي که ذهن باشد. يک کلي سعي است. اين کلي سعي افرادي دارد که هر فردي از اين کلي سعي يکسال شب قدرش است.

زهرا(سلام الله عليها) آن کلي سعي است که هر شب قدري يک فردي يا يک مصداقي از آن حقيقت تجلي پيدا مي‌کند و شب قدر حاصل مي‌شود. حالا شب قدر کلي سعي يعني چه؟ حالا شب قدر هر سال به ما گفتند که روزي‌ها و ارزاق آن سال در آن شب قرار مي‌گيرد اما آن کلي سعي ليله قدر يعني چه؟ کلي سعي ليله قدر يعني ظرف عالم، هيولاي هستي که هر چه که به لحاظ هستي امکان دارد در اين وجود مقدس قرار مي‌گيرد و بدون هيولي هم که شيء تحقق ندارد در نظام طبيعت. اگر بخواهد تحقق پيدا بکند بدون هيولي و بدون عالم طبيعت نيست. براي عالم مثال و عقل بله، ماده وجود ندارد. اما براي عالم طبيعت که بدون هيولي وجود ندارد. اگر بخواهد چيزي تحقق پيدا بکند صورت بدون ماده يافت نمي‌شود همان‌طور که ماده بدون صورت يافت نمي‌شود، صورت بدون ماده هم يافت نمي‌شود.

اگر بناست ـ اينکه مي‌گوييم خير کثير است اين است ـ براي يک موجودي در نظام طبيعت، حالا عوالم برتر بجاي خودش، يک حقيقتي رزقي معنايي کمالي وجودي هر چه بخواهد شکل بگيرد بايد از اين ظرف نشأت بگيرد. اين خيلي مهم است. اين ﴿وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ﴾، نه يعني که مثلاً، نه! آن حقيقت ليله قدر که آن کلي سعي است و آن ظرف عالم است براي اينکه همه حقائق هستي از آن مجلي به نظام هستي مي‌رسد، اين خيلي عجيب است.

«يا فاطر بحق فاطمه» يعني خداي عالم وقتي مي‌خواهد تجلي بکند، در اين ظرف تجلي مي‌کند، در ظرف وجود زهراي مرضيه(سلام الله عليها) است. اين يک شأني نيست که ما مثلاً بياييم از او اين تعابير را داشته باشيم که تعابيري مثل ديگر اطراف يک تعبيري هم باز هست که از حضرت بقيت الله الاعظم مولايمان ولي‌مان سالار و سرورمان حضرت بقيت الله الاعظم(عليه السلام) که فرمود من به اصطلاح نمونه انساني خودم را «في بنت رسول الله لي اسوة حسنة» براي من در وجود زهراي مرضيه(سلام الله عليها) يک اسوه است. يک حجت اللهي که در اين حد به عنوان بقيت الله طلوع کرده، او دارد مي‌گويد که من تأسي مي‌کنم به حضرت زهرا(سلام الله عليها).

خيلي عجيب است واقعاً عبارت‌ها يک روزي پيامبر(صلوات الله عليه) به زهرا(سلام الله عليها) خطاب مي‌کند که اين جبرائيل است که آمده و از طرف خدا سلام دارد از طرف خدا سلام دارد! و مي‌گويد به زهرا بگو هر چه که مي‌خواهد بگويد خواسته خودش را مطرح بکند. زهرا(سلام الله عليها) در مقام جواب مي‌گويد «هو السلام و منه السلام و اليه السلام و لا حاجة لي غير النظر الي وجهه الکريم» من هيچ احتياجي ندارم و هيچ چيزي نمي‌خواهم فقط اجازه بده که به آن وجه کريم او بنگرم.

بنابراين سطح، سطح عادي نيست يعني نه که عادي نيست قطعاً عادي نيست اما يک سطحي است که عالي هم نيست خيلي متعالي است. خيلي متعالي است واقعاً در شأن زهرا(سلام الله عليها) نمي‌شود سخن گفت. از باب ﴿وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ﴾ نمي‌شود سخن گفت. اما قصه چيست و در حيرت است انسان که چنين حقيقتي که در زمان پيامبر گرامي اسلام وقتي درخشيد همه را روشن کرد فضاي انسانيت را و خصوصاً فضاي نسوان و جامعه زنان را اين قدر درخشان کرد و سخنان او حرف‌هاي او کارکرد او در فضاي اجتماعي البته آن فضاي سياسي آنها هم که يک جايگاه خودش را دارد واقعاً آقا علي بن ابيطالب(عليه السلام) اگر نبود قضيه جور ديگري بود. اولاً در روايات هست که «علي وجه الأرض» کفوي براي حضرت زهرا(سلام الله عليها) وجود نداشت. «لولا علي لم يکن لفاطمة علي وجه الارض کفو آدم و من دونه» آن هم علي بن ابيطالب.

تنها کسي که توانست جلوي خشم حضرت زهرا(سلام الله عليها) را بگيرد فقط و فقط علي بن ابيطالب بود که فرمود سلمان برو به دختر رسول الله بگو که تو دختر رحمة للعالميني مبادا نفرين بکني. من مي‌بينم که چهار طرف مدينه دارد مي‌لرزد. اين قصه يک قصه عادي نيست.

جايگاهي که براي حضرت زهرا(سلام الله عليها) در کتاب و سنت آمده يک جايگاه محوري است و قطب است و خيلي ما مديون اين بانوي الهي هستيم کوثر الهي و عطيه الهي هستيم و بايد واقعاً مِهر و محبت و معرفت را چون حتي در روايات است که در قرون گذشته، اين معنا و اين روايات را ما واقعاً نمي‌فهميم در قرون گذشته معرفت مبتني بر معرفت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) بوده است. اين چه مي‌شود؟ آنچه امروز جامعه زنان ما مي‌توانند البته مردان و زنان ما فرقي نمي‌کند ولي با اولويت زنان مي‌توانند از اين نمونه انساني که انسانيت را معنا کرد، نه زن بودن را! در همه چيز حضرت ورود کرده و معنا کرده است. مثلاً رسيدگي به جامعه يکي از خواسته‌هاي زهرا(سلام الله عليها) يکي از مطالبات حضرت اين بوده است. حديثي را اين دفعه که بحثي داشتيم ديدم که حضرت(سلام الله عليها) در مقام مَهريه وقتي پيامبر گرامي اسلام از مهريه سخن گفت، حضرت زهرا(سلام الله عليها) به پدرش عرض کرد که پس «ما الفرق بيني و بين بنات الناس» فرق بين من با دختران مردم در چيست؟ اگر به درهم و دينار باشد من پس چه فرقي دارم؟ بعد آنجا اين عبارت است ملاحظه بفرماييد بعد به پيغمبر عرض مي‌کند که اين مهريه را رد کن و از خدا بخواه که قرار بدهد «أن يجعل مهري شفاعة عصاة امّتک» مهريه مرا شفاعت گنهکاران امت خودت قرار بده.

ايان خيلي عظيم است. چه بلندايي از انديشه است. اين انديشه عادي که نيست. حالا بگويند که ما گذشت کرديم، نمي‌خواهيم، ما صبر مي‌کنيم مثلاً. نه! مهريه من از خدا بخواه، به پيغمبر عرض مي‌کند که از خدا بخواه «أن يجعل مهري الشفاعة في عصاة امتک» شفاعت در گنهکاران امت خودت قرار بده. اين چه مي‌شود؟ اين مثلاً در چه سطحي و در چه ترازي مي‌شود اين معرفت را ارزيابي کرد؟ مثلاً ما واحدي داريم که ارزيابي بکند اين ميزان از معرفت را؟

در هر زمينه‌اي که وارد شده مثلاً وقتي به دعاي به مردم مي‌پردازد به همسايه‌ها مي‌پردازد امام مجتبي(عليه السلام) اين حديث از ايشان است که حضرت مي‌فرمايد من ديدم يک شبي از اول شب تا به صبح حضرت دارد به ديگران دعا مي‌کند يکي يکي اسم مي‌برد همه را دعا مي‌کند اصلاً از خودش حرفي نمي‌زند بعد مي‌گويد که من به مادرم عرض کردم که شما داريد همه را دعاي مي‌کنيد خودتان چه؟ فرمودند: «الجار ثم الدار»!

اين نوع از نگرش‌هاي اجتماعي، اجتماعي است، اين نگاهي است که دارد جامعه را اصلاح مي‌کند. خطاها را نگراني‌ها را کدورت‌ها را فرمود از جامعه کدورت‌ها را بيرون کنيم. نقاري که در جامعه وجود دارد، اختلافي که وجود دارد، اين ولادت حضرت زهرا(سلام الله عليها) بايد وحدت جامعه اسلامي را و برطرف کردن اختلاف‌ها نگراني‌ها تا کي ما مثلاً بخواهيم جامعه‌مان را همين‌جور مختلف و مخالف هم داشته باشيم؟ حالا مختلف يک بحثي است ولي مخالفت چرا؟ ما تا کي بخواهيم يک جامعه‌اي حضرت والد بزرگوار که خدا سلامتشان بدارد به حرمت زهرا(سلام الله عليها) عمرشان را و سلامتي‌شان و توفيقشان را مضاعف بکند، مي‌گفت آنها با داشتن اين اولي و دومي به اينجا رسيدند ما با داشتن علي و زهرا به اينجا؟ اينهايي که محور وحدت بودند علي بن ابيطالب(عليهما السلام) فرمود که به خدا قسم، قسم مي‌خورد که من احرص هستم من حريص‌تر هستم از همه به وحدت، از حق خودم گذشتم، براي اينکه در جامعه اختلاف پيش نيايد. ما چه‌جور ببينيم که جامعه اين‌جور باهم مختلف‌اند و مخالف‌اند و قهراً اين‌جور پراکنده مي‌شوند ... اصالتمان يکي پس از ديگري دارد زير سؤال مي‌رود با داشتن حضرت زهرا(سلام الله عليها).

اينکه دو تا بنر بزنيم و دو تا تابلو و دو تا کف و دست بزنيم فکر مي‌کنيم ولادت حضرت زهراست؟ ولادت زهرا(سلام الله عليها) بايد به جوري سايه‌افکن بشود و نورش را پخش کند که اختلاف‌ها را بردارد تفرقه‌ها را بردارد. يک صحنه واحد اجتماعي آن هم مال جهان تشيع است، نه مال حالا ديگر فرقه‌ها. اگر ما اينها را در چنين مقطعي نگيريم و وحدت را و الفت و دوستي را حاکم نکنيم چه انتظاري داريم؟ از آن طرف هم دوست داريم که مثلاً دختران ما پسران ما جامعه ما نسبت به اين‌گونه از مسائل خوش‌بين باشند؟ مگر مي‌شود؟ از آن طرف ما مرتّب اختلاف مرتّب تفرقه، مدام اينها را عامل نقار و خلاف و مخالفت قرار بدهيم و مرتّب الآن شما ببينيد در اين فاطميه اول تا فاطميه دوم مدام زدند و مدام کوفتند مدام گفتند و درِ خانه را سوزاندند و مرتّب آتش آوردند و فلان آوردند، يک نصفه روز هم راجع به ولادت حضرت زهرا(سلام الله عليها)!

در حالي که با ولادت زهرا(سلام الله عليها) جهان روشن شده است. وحدت اجتماعي را ما بايد در پرتو وجود زهرا(سلام الله عليها) تجربه کنيم. اگر اختلافي هم بود اگر نقاري هم بود بايد اين به برکت زهرا(سلام الله عليها) برطرف بشود. مخالفت‌ها به يک جايي بالاخره بايد تمام بشود و الا اين مي‌خراشد همه چيز را از بين مي‌برد و حيف است که نظام اسلامي، جامعه اسلامي و اين امت علاقمند به قرآن و عترت اين‌جور بخواهند خدايي ناکرده در اختلاف باشند گاهي وقت‌ها آدم مي‌بيند که برادر با برادر، خواهر و خوااهر و فاميل‌ها نسبت به همديگر آن چيزي که مي‌تواند بر همه اينها برطرف کند و آب پاکي بر روي همه اينها بريزد و اين اختلاف‌ها را به وحدت و الفت برساند وجود مقدس زهرا(سلام الله عليها) است ما از اين فرصت چرا نبايد استفاده بکنيم و جامعه خودمان را تلطيف بکنيم و بهره‌مند بشويم از اين کوثر؟

آقا، وقتي مي‌گوييم: ﴿إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَر﴾، به تعبير حضرت آقا کوثر يعني کوثر! يعني خير کثير. يعني اختلاف نباشد، تفرقه نباشد. اين پراکندگي و تشتّت نباشد. يعني چه که من بيايم جشن بگيرم و بگويم ﴿إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَر﴾ و قرآن بخوانم و از آن طرف هم، اين يک بازي است. اين به تعبيري شو است. نمي‌شود اين را درست کرد.

به هر حال ما چنين موقعيتي را داريم و نيازمنديم که از اين فرصت استفاده کنيم، من فقط خواستم يک صلواتي را خدمت داشته باشيم که «اللهم صل علي فاطمة و أبيها و بعلها و بنيها و السرّ المستودع فيها بعدد ما احاط به علمک» إن‌شاءالله که از برکات اين حضرت همه بهره‌مند بشويم و شفاعت آن حضرت که شفاعت مشفع است نصيب همه ما هم بشود.

ما در بخش پاياني اشارات فصل يازدهم هستيم و در اين فصل يازدهم دو تا فصل چالشي مطرح شد يک بحث اين بود که آيا ممکن بالذات مي‌تواند مستلزم ممتنع بالذات باشد يا نه؟ اينها را گذراندند و نظر نهايي جناب صدر المتألهين هم مشخص شد. فرمودند که بر يک وجهي ما ممکن است ممکن بالذات را با ممتنع بالذات مستلزم بدانيم. البته روح اين بحث را معمولاً در بحث قانون همان‌طوري که فرمودند ذيل قانون الواحد و بحث امکان اشرف و آنها مطرح مي‌شود.

حاج آقا اينجا يک نقدي به مرحوم ملاصدار دارند که اين نقد ظاهراً پذيرفته نيست يعني نمي‌شود مثلاً اين‌ را گفت. ببينيد حاج آقا مي‌فرمايند که در صفحه 85 اشاره ششم، حاج آقا مي‌فرمايند که طرح اين بحث در اينجا جا ندارد، ولي ما فکر مي‌کنيم که چرا، اينجا جا دارد. چرا؟ چون بر بحث خواص ممکن بالذات است از جمله خواص ممکن بالذات اين است که آيا ممکن بالذات مستلزم يک امر ممتنع بالذاتي باشد يا نه؟ بنابراين اينکه ما بياييم بگوييم اين به اصل ارتباط پيدا مي‌کند و به اينجا نه، شايد درست نباشد.

اين را لطفاً ملاحظه فرماييد اين اشاره ششم صفحه 85 «ششم: شبهه‌اي كه در اتصاف اشياء به امكان در اين فصل مطرح شده، از كتب كلامي به فلسفه منتقل شده است» عيب ندارد «و جواب‌هايي را كه متكلمين از شبهه داده‌اند نيز در كتب فلسفي آمده است» خيلي خوب! بسيار خوب! «و ليكن» ملاحظه بفرماييد «اصل اين شبهه به مقتضاي نظم صناعيِ بحث، بايد در هنگام تقسيم جهات و اثبات امكان طرح شود» نه! ببينيد ما جهات ثلاث داريم و اينکه امکان داريم. بله اينها درست است. اين گرچه مال امکان هست ولي امکاني است که براي ممکن بالذات دارد مي‌آيد.

ملاحظه بفرماييد: «و ليکن اصل اين شبهه» شبهه چيست؟ که آيا ممکن بالذات مستلزم ممتنع بالذات است يا نه؟ «اصل اين شبهه به مقتضاي نظم صناعي بحث، بايد در هنگام تقسيم جهات و اثبات امکان طرح شود و ذكر آن بعد از اثبات اصل امكان و بيان اقسام ممكن و خواص ممكنات، بر خلاف نَضد است» نه، مي‌گوييم بر خلاف نضد نيست، چرا؟ چون اين ويژگي ممکن بالذات است. همان‌طور که در عنوان فصل دهم ملاحظه فرموديد «في خواص الممکن بالذات» از جمله اين خواص: آيا اين خاصيت هست يا نيست؟ آيا ممکن بالذات مي‌تواند به يک امر ممتنع بالذات مستلزم باشد يا نه؟ بنابراين اين فرمايش حضرت استاد ممکن است سؤال باشد «و اين بي‌نظمي در واقع به تبع کتب کلامي در آثار فلسفي نيز وارد شده است» نه، اين بي‌نظمي نيست.

 

پرسش: نضد به چه معناست؟

پاسخ: نضد يعني چينش و چيدمان. هم نظم هست هم نضد هر دو آمده است «و ليكن اصل اين شبهه به مقتضاي نظم صناعيِ» بعد گفتند «و ذكر آن بعد از اثبات اصل امكان و بيان اقسام ممكن و خواص ممكنات، بر خلاف نَضد است» اين برخلاف نضد يعني چيدمان. وقتي مباحث را مي‌خواهيم بچينيم، بايد اين‌جور باشد. نه، اين برخلاف نضد نيست، چرا؟ چون آنجا بحث مواد ثلاث شد، ممکن بالذات، ممتنع بالذت، واجب بالذات. هر کدام احکامي دارند. مي‌رسيم به ممکن بالذات. از جمله احکام ممکن بالذات چيست؟ اين است که آيا مستلزم يک ممتنع بالذاتي هست يا نيست؟ اين هم جاي سؤال است.

 

پرسش: ...

پاسخ: نضد، نون و ضاد و دال ذال است.

 

پرسش: ...

پاسخ: بله اين شبهه هست، ولي آيا صدر المتألهين اينجا بايد بياورد؟

 

پرسش: ...

پاسخ: بايد همين جا باشد. ما هم همين را عرض مي‌کنيم. گاهي وقت‌هاي پيش مي‌آيد که گاهي وقت‌ها اين‌جوري مي‌شود.

 

پرسش: ...

پاسخ: يعني ما اين‌جوري مي‌فهميم شايد هم فرمايش حاج آقا درست باشد. ولي ما فهم خودمان را عرض مي‌کنيم. فهم ما چيست؟ فهم ما اين است که اين بحث از خواص ممکن بالذات است.

 

پرسش: ...

پاسخ: متکلم را کاري نداريم. متکلم هر کجا گفته بجاي خودش. آيا جا دارد که مرحوم ملاصدرا اين بحث را در کنار خواص ممکن بالذات بنشاند؟ ما عرضمان اين است که بله، چون از خواص ممکن بالذات اين است که ممکن بالذات آيا مستلزم ممتنع بالذات هست يا نيست؟ لذا مرحوم ملاصدرا نضد خوبي داشته است. يعني چيدمان خوبي داشته است.

 

اما مشکلي که اينجا مطرح است اين است که مشکل که نه، مسئله بعدي و چالش بعدي چيست؟ چالش بعدي اشکالي بوده که واقعاً متأسفانه ما کتاب مباحث مشرقيه را نمي‌خوانيم. کتاب مباحث مشرقيه بسيار کتاب خوبي است درست است که اشکالات فخريه فراوان است تشکيکات فخريه فراوان است، ما نمي‌توانيم با يک علم متوسط به سراغ مباحث مشرقيه برويم، چون واقعاً آدم را مي‌شکند. ولي واقعاً خوب بحث کرده است الآن بعد از فخر رازي در جهان اسلام در بين اهل تسنن، دومي نداريم. اسفار با همه عظمتش به لحاظ نظم بحثي مطابق با مباحث پيش آمده است. شما اگر بخواهيد ببينيد اين مطلب را مرحوم صدر المتألهين کجا آورده ببينيد مباحث مشرقيه کجا آمده است؟ فوق العاده است بيانش واقعاً بيانش بيان خراساني‌ها بيانشان فوق العاده است و مثل محقق طوسي در تحرير يک است. ما بالاي دست او نداريم مثل محقق طوسي. البته ايشان رازي است و رازي مال ري است. مال تهران است.

 

پرسش: ...

پاسخ: حکيم سبزواري بله خراساني است. به هر حال اين است. ايشان هم واقعاً هم المطالب العاليه هم المباحث المشرقيه.

 

پرسش: ...

پاسخ: بزرگان ما همه‌شان واقعاً همين‌طور است که گفتند. اين قصه بايد ديده بشود به درستي که مباحث مشرقيه واقعاً بسيار کتاب ارزشمندي است يکي از محققين ما که دارد با اسفار حاج آقا جلو مي‌آيد خيلي ايشان ياد مي‌کرده از مباحث مشرقيه و اي کاش اين مسير در انديشه متکلمين سني ادامه پيدا مي‌کرد، چون همان‌گونه که محقق طوسي کلام را با فلسفه آشتي داد، جناب فخر رازي هم کلام اهل تسنن را با فلسفه آشتي داد. يعني هر دو در يک نه تراز واحد، در يک فاز دارند حرکت مي‌کنند. فاز جناب فخر رازي اين است که کلام را با حکمت آشتي داده است. مثل مرحوم ... مثل شرح تجريد است که تجريد الاعتقاد مرحوم محقق طوسي است که خيلي کار ارزشمندي ايشان انجام داد اي کاش در جهان اهل تسنن اين مسير ادامه پيدا مي‌کرد و آن وقتي که فخر رازي مي‌آيد عيب ندارد چنين دانشمندي مي‌آيد يک تشکيکاتي مي‌کند اشکالاتي مي‌کند عيب ندارد خدا رحمت کند شهيد مطهري را که مي‌فرمود اين تلنگرهاي فخر رازي اين کلام ما را قوي کرد. خيلي خوب است عيب ندارد مثل فقه است که فقه را که اگر رشد کرده در سايه فقه اهل تسنن بود. منظور از اين سايه يعني اينکه هم‌آوردي که حاصل مي‌شود اينها قوّت خودشان را نشان مي‌دهند.

 

پرسش: ...

پاسخ: المباحث المشرقيه ذيل اينجا هم هست همين است.

 

پرسش: ...

پاسخ: المطالب العاليه. تجريد مال مقحق طوسي است.

 

پرسش: ...

پاسخ: هم المطالب العاليه هم المباحث المشرقيه.

 

پرسش: ...

پاسخ: بله اهل تسنن چاپ کردند.

 

پرسش: ...

پاسخ: بله اين شعر را نمي‌دانم مال کيست «فخر رازي علم را هيجي کند ـ پيش مرغان ريزد و تي تي کند»! اين فکر مي‌کنم مال مولوي يا چه کسي است يکي از اين بزرگان است که واقعاً هم همين‌طور است يعني واقعاً يک آدم عادي نيست. الآن اينجا يک موردي است که يعني صفحه 89 را ملاحظه بفرماييد در يک جايي مرحوم صدر المتألهين از اين تجليل مي‌کند و بنا مي‌گذارد که صفحه 89 «و لقد أصاب الإمام الرازي» در اينجا امام راضي درست گفته است «حيث قال: إن القول بكون الماهيات غير مجعولة من فروع مسألة الماهية المطلقة و أنها في أنفسها غير موجودة و لا معدومة»[1] اين «و لقد أصاب» يعني به واقع رسيده است.

 

ما خيلي فرصت نداريم و مي‌خواستيم که اين بحث را تمام بکنيم حالا اگر کشش داشت دو دقيقه‌اي بحث کنيم وگرنه بگذاريم براي روز شنبه إن‌شاءالله اين بحث را باهم دنبال کنيم. البته شنبه آقايان معذرت مي‌خواهم خدمت آقايان عرض کنم که تعطيل هستيم. دوستان در فضاي مجازي هم مستحضر باشند يک همايشي تحت عنوان ديپلماسي قرآن در تهران دانشکده الهيات دارد برگزار مي‌شود و در آن همايش که به عنوان ديپلماسي قرآن در رسالات الله است، يک تفسير از ايران اسلامي خدا را شکر که تفسير تسنيم است، يک تفسير هم مال کشور تونس است به عنوان التحرير و التنوير که بيش از بيست جلد است مفسرش ابن عاشور کار علمي محققانه‌اي انجام داده بناست اين دو تا تفسير در آن جلسه اجلال بشود و از اين دو تا تقدير بشود.

 

پرسش: تفسير ابن عاشور و يکي چه؟

پاسخ: و تفسير تسنيم. اين در حقيقت بنا شد که آنجا باشد. ما هم در آن برنامه ظاهراً به جهت اينکه بايد حضور پيدا بکنيم و بالاخره صحبتي هم براي ما هست من متأسفانه شنبه خدمت آقايان نيستم ولي يک‌شنبه إن‌شاءالله هستيم.

زمان نداريم ولي پس عرض کرديم که اين فصل دو تا بحث چالشي داشت. مبحث چالشي اولش اين بود که آيا ممکن بالذات مستلزم يک ممتنع بالذات هست يا نيست؟ که فرمودند عمده حکماء مي‌گويند نه، جناب صدر المتألهين

 

پرسش: ...

پاسخ: اينجا چون اشارات اين فصل را داريم مي‌خوانيم

 

پرسش: ...

پاسخ: مسئله دوم هم مسئله‌اي بود که آيا ما اصلاً امکان بالذات داريم براي وصف ماهيت يا نه؟ آيا امکان بالذات ما داريم يا نداريم؟ که فرمودند امکان بالذات نمي‌تواند وجود داشته باشد براي اينکه يا شيء موجود است يا شيء معدوم است و اگر موجود باشد که وجود ضرورت پيدا مي‌کند و اگر معدوم باشد که عدم ضرورت پيدا مي‌کند. پس سلب ضرورتين نخواهيم داشت بنابراين امکان بالذات نداريم. ما با طرح اين مسئله که چالش دوم بوده بايد در جلسه

 

پرسش: ...

پاسخ: بنابراين در اصل امکان بالذات آيا امکان بالذات ما داريم يا نداريم، يک بحثي است که إن‌شاءالله در جلسه بعد آن بحث اشارات اين مطلب را در إن‌شاءالله روز يک‌شنبه خدمتشان باشيم.


[1] ـ اسفار: ج1، ص421.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo