< فهرست دروس

درس اسفار استاد مرتضی جوادی آملی

1402/08/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المنهج الثانی، فصل نهم، فی أن الإمکان يستحيل أن يکون بالغير

 

يک رويداد و اتفاق مبارکي بود که در روز بيست و پنجم آبان پنج‌شنبه گذشته در مشهد رضوي اتفاق افتاد و شايد اين رويداد در طول اين چهل و خورده‌اي سال هم وجود نداشته باشد و يک رويداد فوق العاده مهم قرآني است. قرآني که به عنوان کهن‌ترين قرآن جهان اسلام است و براساس تحقيقات انجام شده مال نيمه دوم قرن اول هجري است يعني سال شصت يا 65 هجري، اين است که يک قرآني نوشته شده در آن دوران و حالا در برخي از حواشي‌اش هست که کَتَب به خط علي بن ابيطالب(عليهما السلام) اينها هم حتي حاشيه‌اش نوشته شده بود. اين قرآن تقريباً حدود هفت هشت سال قبل يا حتي بيشتر مورد شناسايي برخي از محققين قرار گرفت. آقاي دکتر کريمي‌نيا که بايد به جد از ايشان تقدير کرد و اين کار ارزشمند تحقيقي را به يادگار گذاشت. به هر حال هر کسي در طول عمر خودش مي‌تواند صاحب برکات و خدماتي باشد و اين هم انصافاً از حسنات ايشان و از تحقيقات و برکات ايشان است.

گرچه دو تا جريان هم با پشتيباني اصلي داشتند يک جريان بيت رفيع مرجع اعلي حضرت آيت الله العظمي سيستاني که در قم جناب آقاي شهرستاني پيگير آن بودند و همه کارهاي تحقيقي و هزينه‌ها از اينها پرداخت شد. از سوي ديگر هم خود اين مصحف رضوي در کتابخانه مشهد يعني امام رضا(عليه السلام) آنجا آن گنجينه فوق العاده وجود داشت. بعد از اينکه اجمالاً اين نسخه شناسايي شد، تحقيقاتي که انجام شد اين بود که در قرن پنجم هجري قمري اين به توسط يک قاري که مقرع بود به تعبيري، اهدا شد به کتابخانه حضرت امام رضا(عليه السلام) و اين وجود داشت. آن مقداري که از آن بود بيش از 252 صفحه بود که اين در بيش از 95 درصد قرآن هست. يعني يک قرآن کامل کم است. ممکن است قرآن‌هاي زيادي باشند ولي قرآن کامل در اين سطح خيلي خيلي کم است که خطّي باشد و براساس يک خط حجازي نوشته شده باشد.

همه نسخه‌شناسي شد خط‌شناسي شد کهن‌شناسي شد و هم چند برگه اين قرآن شريف به مراکز نسخه‌شناسي جهان ارجاع شد و تست کربن چهارده شد و اينها تأييد کردند که اين مال آن دوران است.

حالا کارهاي بعدي و جانبي فراواني انجام شد که محقق بزرگوارش اينها را نوشته در يک جزوه‌اي هست من ديدم که خيلي رسانه‌اي نشده و گرچه برخي از دوستان بنده هم آنجا يک مصاحبه‌اي داشتم براي معرفي و براي اينکه چقدر اين کار ارزشمند است براي جهان اسلام و خصوصاً جهان تشيع ولي بايد اين را جهاني کرد انصافاً از اين جهت در آنجا نکته‌اي که بيان شد را من خدمت شما عرض مي‌کنم در آن مصاحبه گفتيم که اين کار دو جهت دارد؛ هم جهت اثباتي دارد و هم جهت سلبي.

جهت اثباتي‌اش اين است که مستحضريد که قرآن اصيل‌ترين منبع معرفتي اسلام است و جهان تشيع بلکه همه اديان الهي و احياگر همه اديان الهي و انبياي الهي و پاکسازي کننده همه تحريف‌ها و انحراف‌هايي که در طول تاريخ نسبت به دين وجود داشت. دين آدم، دين ابراهيم، دين موسي، دين عيسي، ساير انبياي الهي در بهترين و پاک‌ترين وضعيت انبياي الهي معرفي شدند که بسيار شريف است. چه کسي مي‌داند که مثلاً حضرت عيسي چگونه متولد شده است؟ حضرت موسي چگونه به بازار نبوت و به عرصه نبوت راه پيدا کرده است؟ ابراهيم چگونه بوده است؟ اينها را شما مي‌دانيد الآني که الآن هست با همه امکانات و اينها دارد تاريخ تحريف مي‌شود، چه برسد به اينکه صد سال پيش هزار سال پيش دو هزار سال پيش سه هزار سال پيش پنج هزار سال پيش چه اتفاقاتي افتاد لذا خدا در قرآن هم مي‌فرمايد که آن وقتي که خواستند مريم(سلام الله عليها) را کفالت کنند ﴿أيهم يکفل مريم﴾ تو آنجا کجا بودي؟ ﴿و ما کنت لديهم إذ يلقي اقلامهم﴾ شما که نبوديد.

اين قصه به هر حال در ارتباط با قرآن بسيار عظيم است و تنها کتابي که اين‌گونه آسماني است و در اين حد در سلامت و امنيت مانده چيزي که کتابي جز قرآن نيست و ما بايد با همه وجود که خدا غريق رحمت کند مرحوم علامه طباطبايي که چهل و دومين سالگرد رحلت مرحوم علامه را در روز چهارشنبه 24 آبان ما داشتيم و ايشان انصافاً اين قرآن را در روزگار ما و در جهان معاصر احيا کرد و خدا سلامت بدهد به حضرت والد بزرگوار که اين مسير را در عالي‌ترين سطح ادامه دادند و إن‌شاءالله شاگردان ايشان و نسل‌هاي بعدي و محققيني که بعداً مي‌آيد اين قرآن را به صحنه مي‌آورند.

 

پرسش: حاج آقا، اين قرآن تحريف نشده است؟

پاسخ: نه، تحريف نشده است. اين قرآني که الآن هست همان قرآني است با همان وضعيت.

 

پرسش: ...

پاسخ: تحريف به زياده و نقيصه و اينها چيزهايي مي‌گويند ولي نه. حتي در قرائت مختلفي هم که وجود دارد اين قرائات مختلفه هيچ کدام به معنا و مضامين قرآني آسيبي نمي‌زند. ﴿مالک يوم الدين﴾ و ﴿ملک يوم الدين﴾ و اين‌جور قرائت‌ها خيلي اثرگذار نيست که خداي ناکرده بخواهد بحث‌هاي تحريفي را ايجاد بکند.

 

پرسش: اين به خط اميرالمؤمنين است؟

پاسخ: اين نوشته شده، ولي اين خيلي تأييد نشده است اين مسئله. ولي اين در حواشي اين قرآن اين‌جوري نوشته شده بود. به هر حال اين را خواستم خدمت دوستان عرض کنم گرچه وقتمان گرفته مي‌شود اما من فکر مي‌کنم که دوستان ما هم به نوبه خودمان رسانه‌اي بکنيم و منتشر بکنيم به جهان. گرچه يک اتفاق معمولي و عادي براي توده مردم نيست ولي براي محققين و خصوصاً کساني که در حوزه دين دغدغه دارند و دين را مي‌خواهند که از منبع اصلي بگيرند خيلي مسئله مهمي است. الآن در ارتباط با تورات که مستحضريد چگونه است. کتاب تورات که نوشته شده يا بيان حضرت موسي و آن ده فرمان که نيست. بعدها نوشته شد در ارتباط با انجيل هم همين‌طور است يک محقق غربي هم در ارتباط با قرآن چنين نظري داده ظاهراً ... يک نظري داده که مثلاً قرآن در قرن سوم هجري تازه نوشته شده است! اين جور حرف‌ها باعث مي‌شود که اين بشو.

 

پس جنبه اثباتي‌اش اين است که هم تقويت مي‌کند جريان وحي و نبوت و رسالت را و هم اينکه در طول اين 1400 سال اين قرآن همن قرآن است. الآن اين قرآني که هست حالا مثلاً برخي از سوره‌ها اسم سوره مثلاً عوض شده ولي تمام سوره همان سوره است از اول هم شروع مي‌شود تا «و الناس» و اينها. جنبه‌هاي اثباتي‌اش هست ولي جنبه سلبي چون زمان هم دارد مي‌رود جنبه سلبي‌اش هم اين است که آنهايي که پا در يک کفش کردند که تا آنجا که ممکن است قرآن را چون ريشه و منبع معرفت همين‌جاست همه هم همين جاست قرآن را از صحنه بيرون کنند يکي از مهم‌ترين کارهايشان همين است که معاذالله قرآن را تحريف شده يا قرآن دست‌نوشته‌هاي ديگران، شاگردان، اصحاب، و امثال ذلک معرفي کنند و انتساب اين قرآن را به لسان و زبان مبارک پيغمبر(صلوات الله عليه) و کلمه وحي الهي اين اسناد را ضعيف بکنند و تضعيف بکنند و امثال ذلک و اين باعث مي‌شود که اين استناد قوي‌تر بشود و ماندگار بشود و وقتي در نيمه دوم قرن اول هجري اتفاق مي‌افتد يعني اينکه اين قرآن همان قرآن است. ضمن اينکه ما شواهد ديگري داريم و از جمله امامان بزرگوار ما که اينها عِدل قرآن هستند و همواره بر اين قرآن اصرار و تأکيد داشتند

 

پرسش: ... در زمان عثمان نوشته شده است ...

پاسخ: بله به لحاظ ... که ابوذر قيام کرد و گفته بود که يا واو يا شمشير همين بود. منظور اين است که همه اينها شواهدي است بر اينکه اين قرآن همان قرآن است حتي يک واو هم جابجا نشده و در حقيقت همان است. به هر حال الآن ما فقط براي اينکه اين خبر را و اين رويداد مهم را به دوستان اطلاع بدهيم آقايان هم در ظرف خودشان در حد خودشان در کانال‌ها و شبکه‌هايي که حضور دارند شبکه‌هاي اجتماعي منتقل کنند حتماً بگويند اين اتفاق بسيار مبارکي است خصوصاً قرآنيون و کساني که با حقيقت قرآن نزديک‌تر هستند آشناتر هستند و واقعاً را عِدل عترت و عترت را عِدل قرآن مي‌دانند اين را بيشتر رويش تأکيد کنند به برکت صلوات بر محمد و آل محمد!

٭٭٭

 

بحث در اشارات فصل نهم هست از منهج ثاني در استحاله امکان بالغير. براي استحاله امکان بالغير ادله‌اي بيان شده است که نوعاً اين ادله، ادله شافي و وافي است و اشکالات و شبهاتي که مثبتين امکان بالغير داشتند مطرح و جواب گفته شد. اما مرحوم صدر المتألين بعد از اين مسئله يا در خلال اين مسئله، بحث‌هاي امکان را از چند زاويه مطرح کردند، آيا امکان معناي سلبي است يا معناي ايجابي است؟ آيا نسبت امکان با ماهيت چيست؟ آيا اتصاف ماهيت به امکان به چه معنايي است؟ و آيا امکان در خارج وجود دارد يا نه؟ اين‌گونه از مسائل را در حقيقت ما در فصل نهم داشتيم.

اشاراتي هم که الآن ملاحظه مي‌فرماييد مربوط به همين مسائل است که بخشي از آنها را خوانديم بخشي را هم إن‌شاءالله اگر امروز تمام شد امروز وگرنه تا فردا مهمان اين بحث هستيم از جهت‌هايي مسئله مهم است.

مستحضريد هر چه که امر به لحاظ وجودي قوي و شديد مي‌شود بحث علمي‌تر و دشوارتر مي‌شود. مثلاً در ارتباط با واجب، توحيد واجب، حالا توحيد به معناي واحديت يا توحيد به معناي احديت توحيد در مقام ذات، توحيد در مقام صفات، توحيد در مقام افعال، اينها از مباحث قويم و استواري است که فهم اينها به راحتي نيست. همچنين مباحثي که ضعيف مي‌شود به لحاظ وجودشناسي مربوط به حوزه ضعف وجودي مي‌شود مثل بحث قوه، زمان، حرکت، امثال ذلک آيا اينها وجودي هستند يا چگونه هستند؟ قلمرو وجودي اينها چگونه است؟ باز از مسائل بسيار دقيقي است که فهم اينها هم دشوار است. خدا غريق رحمت کند همان‌طور که از جناب شيخ الرئيس بوعلي سينا بيان شده اين دو حوزه واجب الوجود و حوزه هيولا که ماده است و استعداد و قوه را با خود دارد و بحث حرکت را با خودش دارد و زمان را با خودش دارد اين دو حوزه، دو حوزه دشواري است به لحاظ معرفتي.

مسئله امکان هم از آن جهت که ضعف وجودي دارد جاي بحث و بررسي زيادي دارد. آيا امکان واقعاً معناي سلبي دارد يا معناي ايجابي. مرحوم علامه طباطبايي به شدت از ايجابي بودن معناي امکان دفاع مي‌کنند استدلال مي‌کنند شواهدي برمي‌شمرند و به شدت هم نسبت به کساني که قائل به تلويح بودن معناي امکان هستند هم مقابله مي‌کنند و حرف ايشان را نمي‌پذيرند. آنچه که الآن داريم مي‌خوانيم مربوط به اين دو حوزه است که مرحوم علامه طباطبايي هم به جهت اثباتي بودن و ايجاب عدولي بودن امکان دارند اصرار مي‌کنند و هم معناي سلبي بودن را مورد اشکال و مورد انکار قرار مي‌دهند و در حقيقت نمي‌پذيرند.

اجازه بدهيد ما اين چند تا اشاره‌اي را هم که حضرت استاد(دام ظله) با تحقيقات عنيقي که انجام دادند دارند بيان مي‌کنند ما به آن بپردازيم و در فهم معناي امکان از اين مسئله کمک بگيريم.

ما تا مسئله ششم صفحه 573 جلو آمديم. مي‌رويم به سمت اينکه نظر مرحوم علامه طباطبايي را در بحث ايجاب عدولي امکان بيشتر تحقيق کنيم بيشتر بجوييم و ببينيم که آيا نظر ايشان چيست؟

 

پرسش: ...

پاسخ: بله سلب تحصيلي است. ششم را مي‌خواهيم بخوانيم بعد شرح مي‌دهيم در صفحه 583 «ششم: در شرحي كه پيرامون مطالب فصل نهم بيان شد، بين سه مسألهٴ‌ مربوط به حقيقت امكان»، يک؛ «و چگونگي لزوم آن نسبت به ماهيت»، دو؛ «و همچنين كيفيت اتصاف ماهيت به آن، فرق لازم گذارده شد» يک بياني را جناب علامه دارند و همچنين جناب حکيم سبزواري که دارند نوعي بين آنکه مرحوم صدر المتألهين هم سلب تحصيلي مي‌داند هم ايجاب عدولي مي‌دانند دارند اين تهافت را به مرحوم صدر المتألهين نسبت مي‌دهند. مرحوم حکيم سبزواري در همان ابتداي فصل هشتم اگر ملاحظه بفرماييد کتاب اسفار، يک اشکالي مي‌کنند به صدر المتألهين که فرمايش شما يک تهافتي بينش وجود دارد در يک جا مي‌فرماييد که امکان سلب تحصيلي است در يک جا مي‌فرماييد که ايجاب عدولي است که حضرت استاد دارند دفاع مي‌کنند از جناب صدر المتألهين و مي‌فرمايند:

آنجايي که مي‌گويند امکان سلب تحصيلي است ناظر به معناي امکان است. آنجايي که مي‌فرمايند ايجاب است آن وقتي است که ماهيت دارد به آن متصف مي‌شود، چون اتصاف به معناي ايجاب هست اين را مي‌پذيرند.

 

ملاحظه بفرماييد صفحه 584 ما همه‌اش را نمي‌خوانيم شما حتماً ملاحظه مي‌فرماييد، صفحه 548 پاراگراف دوم: «پيش از اين در هنگام شرح متن، با اشاره به اين هر دو اشكال» يعني اشکالي که مرحوم علامه داشتند و اشکالي که مرحوم حکيم سبزواري داشتند «دانسته شد كه غلط و تهافتي در كار نيست، زيرا كلام صدرالمتألهين در آنجا كه امكان را سلب ايجاب خوانده است ناظر به مقام اوّل» مقام اول چيست؟ مقام معناي امکان است. الآن در همين جايي که خوانديم فرمودند که «بين سه مسئله مربوط به حقيقت امکان»، يک که معناي امکان است دو: «چگونگي لزوم آن نسبت به ماهيت»، سه: «کيفيت اتصاف ماهيت به آن» يعني امکان. در اين سه حوزه دارند بحث مي‌کنند.

 

پرسش: ...

پاسخ: نه، اينکه آقايان اختلاف و اشکال کردند در اين دو حوزه است. اينها سؤال مي‌کنند از جناب صدر المتألهين (حکيم سبزواري و مرحوم علامه) که آيا بالاخره شما امکان را معناي سب تحصيلي مي‌دانيد يا ايجاب عدولي؟ چون در يک جا مي‌فرمايد که سلب تحصيلي و يک جا مي‌فرمايد ايجاب عدولي. حضرت استاد دارند دفاع مي‌کنند از جناب صدر المتألهين مي‌فرمايند آنجايي که گفتند سلب تحصيلي مراد معنا و حقيقت امکان است. آنجايي که مي‌فرمايند ايجاب عدولي، معناي اتصاف ماهيت به امکان است و لذا تهافت و اختلافي در کار نيست.

 

صفحه 584 پاراگراف دوم: «پيش از در هنگام شرح متن با اشاره به اين هر دو اشكال، دانسته شد كه غلط و تهافتي در كار نيست، زيرا كلام صدر المتألهين در آنجا كه امكان را سلب ايجاب خوانده است ناظر به مقام اوّل» مقام اول يعني معنا و حقيقت امکان. «از بحث، يعني ناظر به معناي امكان است و در آنجا كه امكان را ايجاب سلب» يعني ايجاب عدولي «خوانده ناظر به مقام سوّم، يعني نحوهٴ‌ اتصاف ماهيت به امكان است».

آن جايي که مي‌گوييم ماهيت متصف به امکان است اينجا طبعاً مي‌گوييم که ماهيت متصف به امکان است. پس اين امکان بايد معناي ايجاب عدولي داشته باشد نسبت به ماهيت. آنجايي هم که معناي امکان را بيان مي‌کنيم همان سلب تحصيلي است. اين هم دفاعي که حضرت استاد از جناب صدر المتألهين داشتند.

اشاره هفتم در همان صفحه 574: «هفتم: علامه طباطبايي علاوه بر استدلالي كه براي عدولي بودن معناي امكان مي‌نمايد، اشكالاتي را نيز بر مختار كساني كه قائل به سلبي بودن معناي امكان هستند وارد مي‌داند.» مرحوم علامه طباطبايي به اقتضاي اينکه يک حکيم هميشه بايد هر دو جنبه سلبي و اثباتي را رعايت بکند همين کرد. اگر مرحوم علامه طباطبايي مي‌فرمايد که امکان ايجاب عدولي است ديگراني که مي‌گويند امکان سلب تحصيلي است بايد که حرف اينها را رد بکند و طرد بکند و اينجا هم مرحوم علامه دارند همين کار را مي‌کنند الآن ما دو سه تا فرمايش از جناب علامه داريم مي‌خوانيم که مرحوم علامه معتقدند که اولاً ايجاب عدولي است دو: اگر کسي قائل به سلب تحصيلي باشد اين اشکالات بر او وارد است.

«يكي از آن اشكالات اين است كه در اين صورت» يعني وقتي ما مکان را سلب تحصيلي بدانيم اصلاً «امكان داراي معنايي حقيقي كه قسيم وجوب و امتناع باشد نيست بلكه دو معناي سلبي مي‌باشد» ملاحظه بفرماييد اين را از خارج عرض بکنيم. ببينيد ما گفتيم که هر ماهيتي را وقتي با وجود مي‌سنجيم يکي از اين احکام را دارد يا وجود براي او ضرورت دارد مي‌شود واجب، يا نه. اگر ضرورت نداشت يا عدم برايش ضرورت دارد يا نه. اگر عدم ضرورت داشت مي‌شود ممتنع. اگر نه، مي‌شود امکان. ايشان مي‌فرمايد شما الآن اين هر سه را در مقام تعريف داريد ايجابي مي‌گيريد. يا وجوب است يا امتناع است يا امکان. اگر اينجا امکان معناي سلبي داشته باشد مي‌دانيد چه مي‌شود؟ آن دو تاي اول ايجابي مي‌شود اما سومي که امکان باشد سلبي مي‌شود. براي اينکه شيء يا وجود براي او ضرورت دارد واجب است يا عدم براي او ضرورت دارد مي‌شود ممتنع يا نه وجود برايش ضرورت دارد و نه عدم، مي‌شود امکان.

اگر ما امکان را معناي سلبي بگيريم يعني چه؟ يعني ما دو تا سلب داريم نه وجود ضرورت دارد نه عدم. معناي سلبي مي‌شود. وقتي اين‌جوري شد آن وقت ممکن قسيم واجب و ممتنع نمي‌شود. شما گفتيد که ماهيت را با وجود که مي‌سنجيم يا ماهيت واجبه است يا ممتنعه است يا ممکنه. الآن با اين فرض ممکنه عديل آنها نيست قسيم آنها نيست.

 

پرسش: ...

پاسخ: حکم داريم مي‌کنيم حکم ممتنع است مثل اعمي.

 

پرسش: ...

پاسخ: نه، دقت کنيد! ما الآن در ارتباط با معناي امکان داريم بحث مي‌کنيم. آنکه هست اتصاف است. در اتصاف فرمودند اين فرق را گذاشتند. يک وقت ما مي‌گوييم معنا و حقيقت امکان چيست. يک وقت اين است که ماهيت آيا متصف به امکان هست يا نيست؟ در اين اتصاف اگر متصف نباشد مي‌شود سلب. اگر متصف باشد مي‌شود ايجاب. يکي از آن اشکالات اين است که در اين صورت امکان داراي معناي حقيقي که قسيم وجوب و امتناع باشد نيست چرا؟ بلکه دو معناي سلبي مي‌باشد شرحش را خودتان مطالعه بفرماييد.

 

مي‌رسيم به امر هشتم صفحه 587: «هشتم: اشكال ديگر علامه طباطبايي» اين هم باز از اشکالات مهم است. اين اشاره را تا آخرش مي‌خوانيم. «اشکال ديگر علامه طباطبايي بر سلبي بودن معناي امكان، اين است كه اگر امكان، سلب محض باشد، معناي سلبي در قضيه»، از خارج عرض بکنيم اصلاً دارد با اين فرمايش مي‌گويند اين‌جور به صورت قياس استثنايي تنظيم مي‌کنند که اگر امکان داراي معناي سلبي باشد يلزم که ما اصلاً جهات ثلاث نداشته باشيم مواد ثلاث نداشته باشيم «و التالي باطل فالمقدم مثله».

اما بيان تلازم: يک بار ديگر ملاحظه بفرماييد که قياس چگونه تنظيم مي‌شود؟ اگر ما امکان را معناي سلبي بدانيم، لازمه‌اش اين است که ما جهات ثلاث نداشته باشيم. در حالي که جهات ثلاث داريم پس لزوماً بايد معناي ايجابي داشته باشد چرا؟ بيان تلازم است: چرا اگر ما امکان را معناي سلبي بگيريم جهات ثلاث ما پا در هوا و معلق مي‌شود. مي‌گويند که اگر شما آمديد و امکان را سلب تحصيلي دانستيد، سلب تحصيلي يعني چه؟ يعني نسبتي بين موضوع و محمول نيست. وقتي گفتيد «زيدٌ ليس ببصير» يعني نسبتي بين بصيرت و بينايي با زيد وجود ندارد. چون نسبت نيست پس جهت قضيه هم وجود ندارد. جهت قضيه آن وقتي است که نسبت باشد. اصلاً جهات ثلاث مربوط به نسبت بين موضوع و محمول است. اگر اصل قضيه سالبه محصله شد نسبتي بين موضوع و محمول نيست تا ما بگوييم اين نسبت آيا وجوب است يا امکان است يا امتناع؟

با اين سخن اصلاً جهات ثلاث روي هوا مي‌رود؛ يعني اگر شما آمديد و معناي سلبي از آن کرديد چون معناي سلبي يعني بين موضوع و محمول رابطه‌اي وجود ندارد نسبتي وجود ندارد جهت نسبت هم وجود نخواهد داشت. چون جهت نسبت وجود ندارد بنابراين امکان مي‌رود بيرون. وقتي امکان بيرون رفت مي‌شود وجوب و امتناع. پس ما جهات ثلاث نداريم.

 

پرسش: ...

پاسخ: بله قوي است؛ لذا حاج آقا چيزي در ذيلش نفرمودند.

 

پرسش: ...

پاسخ: اگر سلب بگيريم سلب است سلب محصله است. آن را مي‌گويند ايجاب عدولي نمي‌گويند سلب عدولي. ايجاب عدولي که باشد پس نسبت برقرار است بعد از اينکه نسبت برقرار بود ما جهت نسبت را مي‌بينيم آيا امتناع است يا وجوب است يا امکان.

 

اين اشکال را ملاحظه بفرماييد: «اشكال ديگر علامه طباطبايي بر سلبي بودن معناي امكان، اين است كه اگر امكان، سلب محض باشد، معناي سلبي در قضيه، همان‌گونه كه در شرح فصل گذشت، به صورت سالبهٴ‌ بسيطه كه همان سلب تحصيلي است آشكار مي‌شود و سلب تحصيلي كه همان عدم نسبت بين موضوع و محمول است»، وقتي مي‌گوييم «زيد ليس ببصير» اين اصلاً نسبتي وجود ندارد تا ما بگوييم آيا اين نسبت وجوبي است يا امتناهي است يا امکاني است. «و سلب تحصيلي که همان عدم نسبت بين موضوع و محمول است، به شرحي كه در مقدمهٴ‌ اوّل از دو مقدمهٴ‌ اشارهٴ‌ پيشين گذشت، به مجاز متصف به حمليه يا حتي قضيه مي‌شود؛ زيرا سلب تحصيلي، سلب نسبت بوده و با فقدان نسبت، قضيه‌اي نيز وجود نخواهد داشت».

اتفاقاً اين مسئله را دقت بفرمايد يک مطلب در پرانتز خيلي هم کاربرد دارد اين مطلب و آن اين است که ببينيد ما مي‌گوييم قضاياي حمليه يعني چه؟ يعني محمول را حمل بر موضوع مي‌کنيم اين مي‌شود حمليه. در قضايا موجبه، حمليه معنا دارد وقتي مي‌گوييم «زيد بصير» اين قضيه حمليه است محمولي داريم بنام «بصيرٌ» موضوعي داريم بنام «زيدٌ» اين «بصيرٌ» بر «زيدٌ» حمل مي‌شود مي‌شود قضيه حمليه. اما در بحث قضاياي سالبه ـ نه موجبه ـ چيست قصه؟ حمليه نداريم. چون وقتي مي‌گوييم «زيدٌ ليس ببصيرٍ» محمول که بر موضوع حمل نمي‌شود. پس چرا مي‌گوييم حمليه؟ مي‌گويند اين از باب مجاز است. قضاياي سالبه حمليه خواندن آنها از باب مجاز است.

حالا آيا مجاز که اينجا مي‌گوييم مراد چيست؟ اين بحث هم از آن موارد کاربردي است. ما دو نوع مجاز داريم يک مجاز در کلمه و يک مجاز در اسناد. مجاز در کلمه مثل «زيدٌ اسدٌ» است اين «زيدٌ اسدٌ» اين کلمه اسد که بر زيد دارد به عنوان رجل شجاع حمل مي‌شود اين مجاز در کلمه است يعني ما اسد مي‌گوييم و لکن شجاعت انتظار داريم. يک مجاز داريم در اسناد مجاز در اسناد است که خيلي مهم است در حکمت متعاليه مجاز در اسناد خيلي به کار رفته است. يعني چه؟ ما وقتي که الآن اينجا اتفاقاً همين را دارد الآن مثلاً مي‌گوييم قضاياي حمليه، اين قضاياي حمليه در قضاياي موجبه خيلي درست هم هست. يعني چه؟ قضاياي موجبه يعني حمل مي‌شود محمول بر موضوع، مي‌گوييم اين قضيه حمليه موجبه است اين مجاز ندارد اين حقيقت است. حمل مي‌شود «بصيرٌ» بر «زيدٌ» و کاملاً قضيه حقيقيه است.

اما وقتي گفتيم که در سالبه اصلاً ما حمل نداريم، وقتي مي‌گوييم «زيدٌ ليس ببصير» حمل نداريم سلب حمل است وقتي سلب حمل شد چرا شما مي‌گوييم حمليه؟ چرا مي‌گوييد که قضيه حمليه است؟ مي‌گويند اينجا از باب مجاز در اسناد است. يعني همان‌طوري که از باب مشابهت همان‌طوري که زيد بصير را ما حمليه مي‌دانيم «زيد ليس ببصير» را هم حمليه مي‌دانيم و اگر به اين مي‌گوييم قضيه حمليه اين از باب مجاز در اسناد است.

احکامي که به عدم اسناد مي‌دهيم باز هم مي‌گوييم از باب مجاز است. اولاً و بالذات مال وجود است و مجازاً و ثانياً به عدم برمي‌گردد.

برگرديم به بحث خودمان اين دو تا مطالب از آن مسائل کاربردي است مجاز در اسناد در حکمت «الي ما شاءالله» است. اگر مي‌گوييم مجازاً داريم بکار مي‌بريم از باب مجاز لغوي نيست مجاز صرفي يا نحوي نيست که بگوييم «زيد اسد» نه! مجاز در اسناد است يعني اين اسناد وجود به اين شيء يک اسناد مجازي است. اسناد حمليه به قضاياي سالبه اسناد مجازي است يعني چه؟ يعني ما در «زيدٌ بصيرٌ» حمل داريم در «زيدٌ ليس ببصيرٍ» حمل نداريم. چرا به آن مي‌گوييم قضيه حمليه؟ مي‌گوييم از باب مجاز در اسناد است يعني به قضيه «زيدٌ ليس ببصيرٍ» حمل را مجازاً اسناد مي‌دهيم. اگر مي‌گوييم حمليه است از باب مجاز داريم مي‌گوييم.

يک بار ديگر بخاطر اهميت اين اشاره هشتم از اول مي‌خوانيم: «اشكال ديگر علامه طباطبايي بر سلبي بودن معناي امكان، اين است كه اگر امكان، سلب محض باشد، معناي سلبي در قضيه، همان‌گونه كه در شرح فصل گذشت، به صورت سالبهٴ‌ بسيطه كه همان سلب تحصيلي است آشكار مي‌شود» پس تا اينجا گفتيم که معناي امکان سلب تحصيلي است. «و سلب تحصيلي كه همان عدم نسبت بين موضوع و محمول است، به شرحي كه در مقدمهٴ‌ اوّل از دو مقدمهٴ‌ اشارهٴ‌ پيشين گذشت، به مجاز متصف به حمليه يا حتي قضيه مي‌شود»، اصلاً ما قضيه نداريم. وقتي مي‌گوييم «زيد ليس ببصير» اصلاً قضيه نيست. چرا؟ چون قضيه يعني حکم بکنيم حکمي نکرديم. «سلب الحکم» است نه حکم به سلب. اگر حکم به سلب باشد قضيه درست است. اما سلب الحکم است. اگر به آن گفتيم قضيه، مجاز است. اگر گفتيم قضيه حمليه، مجاز است. «به شحرحي که در مقدمه اوّل از دو مقدمه اشاره پيشين گذشت، به مجاز متصف به حمليه يا حتي قضيه مي‌شود، زيرا سلب تحصيلي، سلب نسبت بوده و با فقدان نسبت، قضيه‌اي نيز وجود نخواهد داشت».

مگر شما نمي‌گوييد که ما در قضيه يک موضوع داريم يک محمول داريم يک نسبت حکميه داريم و يک حکم؟ در قضايا اين‌جوري است. در يک قضيه‌اي که اصلاً حکم نداشته باشيم آيا مي‌توانيم اسمش را بگذاريم قضيه؟ نمي‌توانيد اسمش را قضيه بگذاريد. «زيد ليس ببصير» حکم نداريد سلب مي‌کنيد بصير را. اين عدم الحکم است نه حکم به عدم، چون عدم الحکم است حقيقت نيست و مجاز مي‌شود. مجازاً به آن مي‌گوييم قضيه. مجازاً به آن مي‌گوييم حمليه.

پس ما اينجا اصلاً قضيه نداريم حمليه هم نداريم. وقت قضيه نداشتيم حمل نداشتيم نسبت هم نخواهيم داشت. آن جايي که حمل باشد و حکم باشد ما نسبت داريم وقتي نسبت هم نباشد جهت نسبت که آيا وجوب است يا ضرورت است يا امکان است هم وجود ندارد. پس در آن جايي که ما محمول را وجودي مي‌دانيم حکم را ايجابي مي‌دانيم مثل وجوب و امتناع پس روشن است که قضيه است و حمليه است و درست است. اما اگر امکان را معناي سلبي گرفتيم اصلاً نه حمل داريم نه قضيه داريم و لازمه‌اش چيست؟ لازمه‌اش اين است که ما اصلاً جهات ثلاث را هم نداشته باشيم براي اينکه امکان نيست.

«بديهي است كه با نفي نسبت و قضيه، كيفيت نسبت نيز كه متفرع بر نسبت است موجود نخواهد بود» کيفيت نسبت چيست؟ وجوب، امکان، امتناع. «و با اين تحليل قضيهٴ‌ ممكنه بر خلاف قضايايي كه واجب يا ممتنع هستند فاقد كيفيت و جهتي است كه عارض نسبت آن باشد و اين بدان معناست كه امكان، نظير وجوب و امتناع، از جهات و موادي كه به عنوان كيفيت، عارض نسبت قضايا مي‌باشند نبوده و در نتيجه تقسيم جهات به سه قسم نيز باطل مي‌باشد».

دقت مي‌فرماييد که چقدر دقيق است اين حرف‌ها. اين همه حکماء آمدند گفتند که ماهيت را که با وجود بسنجيم در قرون متمادي، يا وجوب است يا امکان است يا امتناع. بعد وقتي مي‌خواهند معنا کنند امکان را، مي‌گويند امکان معناي سلبي دارد. مي‌گويند اين دو تا باهم تهافت دارد باهم نمي‌سازد. ما سه تا نداريم. اگر شما آمديد معناي امکان را ايجاب عدولي دانستيد اين سه تا درست است اما اگر نه، اصلاً جهات ثلاث نداريم و فقط همين دو تا جهت مي‌شود.

 

پرسش: ...

پاسخ: اگر خودمان درست کرده باشيم غلط مي‌شود.

 

پرسش: ...

پاسخ: اصلاً مجاز يعني همين. مجاز غير از اين نيست. مجاز که حقيقت نيست.

 

پرسش: ...

پاسخ: الآن مثلاً «زيدٌ أسدً» آيا زيد اسد است؟

 

پرسش: ...

پاسخ: همين است اينجا هم وجه شباهت است. «زيد بصيرٌ، زيدٌ ليس ببصيرٍ» به ظاهر شباهت دارند.

 

پرسش: چه شباهتي است؟

پاسخ: به همين حکم مي‌کنيم.

 

پرسش: ...

پاسخ: شما مجاز را چون جاي حقيقت نشانديد مرتّب مي‌گوييد مجاز هم نيست. نه، ما يک حقيقت داريم يک مجاز داريم يک غلط. اگر گفتيم که قضاياي سالبه حمليه هستند غلط نيست مجاز است. چرا مجاز است به علاقه شباهت با قضايا ايجابي.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo