< فهرست دروس

درس اسفار استاد مرتضی جوادی آملی

1402/08/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فلسفه/ جلد اول/ اسفار اربعه

 

فضاي مجازي دوستاني که لطف فرمودند هم سلام عرض مي‌کنيم آرزوي توفيق. «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم».

بحث همان‌طور که مستحضريد در فصل نهم از منهج ثاني راجع به استحاله امکان بالغير بود. اين از موارد به اصطلاح بحث مواد ثلاث است که در اين رابطه بنا شد که از نُه قسمي که در اين رابطه وجود دارد يک قسم را مستحيل بدانند به دليل فلسفي و برهان عقلي و اين مسائلش گذشت، اما الآن در مقام تحليل معناي امکان و احکامي که براي امکان هست هستيم. فضايي که جناب حکيم سهروردي در اين رابطه ايجاد کرده باز زمينه‌اي است که گستردگي اين بحث‌ها و بسط اين علوم بيشتر بشود.

حکيم سهروردي بعد از بيان آن قاعده‌اي که تحت عنوان اين بود هر حقيقتي يا هر ماهيتي و هر شيئي به تعبير ايشان اگر بخواهد تحقق پيدا بکند در خارج، مستلزم تکرر نوع باشد اين مستحيل است اين را به مصاديقي مثل وجوب و امکان و وحدت و وجود و امثال ذلک بيان کردند اما مشخصاً بحث امروز ما در ارتباط با امکاني است که با قرائت ايشان دارد بيان مي‌شود ايشان در کتاب مطارحات خودشان اين‌گونه مي‌دهند که امکان در خارج مستحيل است که تحقق پيدا بکند البته يک تعبيري دارند که اين تعبير هم شايد خيلي شايسته کتاب حِکمي نباشد و اين تعبيري که اصلاً به افتضاح است اين افتضاح ارزشي نيست، افتضاح دانشي است به اين معنا که اگر ما چنين قولي را بيان بکنيم اين اصلاً هيچ پايگاه علمي ندارد. اين قابل توجه است که ما بايد اين سخنان را بر آنچه را که شايسته اين دانش است حمل بکنيم.

 

پرسش: ...

پاسخ: براي اصالت ماهيت اين را مي‌آورند؟

 

پرسش: بله ...

پاسخ: عيناً هم در ارتباط با وجود هم مي‌شود گفت. اصلاً در ارتباط با وجود هم همين را مي‌گويند که وجود و ماهيت گرچه تصوراً مختلف‌اند اما مصداقاً عين هم‌اند.

 

پرسش: ...

پاسخ: حالا آن باز ببينيد تعدد را ما بايد حالا همين فرمايش جناب صدر المتألهين و همچنين آنچه را که جناب شيخ الرئيس در الهيات شفا فرمودند.

 

پرسش: ...

پاسخ: خود مرحوم شيخ الرئيس هم فرمودند که «بل نوع آخر من البحث» ببينيد يک وقت اين است که اين ادعا که جناب حکيم سهروردي داشتند که تعدد و تغاير مفهومي مستلزم تغاير مصداقي است اين سخن درست است؟ نه، اين سخن درست نيست براساس نقض‌هايي که بيان شد خصوصاً در ارتباط با وجود و آن چهار موردي که در ارتباط با موجودات گفته شد. اين يک مطلب. آيا ما پس چه ملاکي داريم؟ به تعبيري که مي‌فرمايند چه ملاکي داريم که بفهميم آيا تغاير مفهومي مستلزم تغاير مصداقي هست يا نيست؟ مي‌فرمايند «بل نوع آخر من البحث» نمونه‌هايي که ذکر کردند فرمودند ما ابوت و بنوت داريم اينها مفاهيم متغايرند اما در عين حال ببخشيد اينها مصداقاً هم متعددند اما در مقابل، عاقليت و معقوليت هم داريم به رغم اينکه تفاوت مفهومي دارند تفاوت مصداقي حتي به اعتبار هم ندارند.

 

ما اينجا در حقيقت بايد برهان فلسفي داشته باشيم آيا اين تعدد لزوماً به تعدد مصداقي هم برمي‌گردد يا نه؟ «إن الوجود عارض المهية تصوراً» اين درست است اما وقتي به لحاظ مصداق که نگاه مي‌کنيم «و اتحدا هوية» خصوصاً آن نظر نهايي که در حقيقت بالمجاز مي‌شود و امثال ذلک.

بنابراين نه، ملاکي در دست ندادند. فقط گفتند که همان‌طور که جناب شيخ الرئيس فرمود که «بل نوع آخر من البحث» که نياز به اين بحث داشته باشد.

پرسش: ...

پاسخ: حالا سخن جناب آقاي صحرايي اين است که حالا که اين‌طور بله ضابطه کلي چيست؟

جناب حکيم سهروردي الآن بحث وجود و وحدت را تمام کردند مشخصاً به بحث امکان پرداختند. آيا امکان در خارج وجود دارد يا نه؟ که ايشان به شدت با اين معنا مخالف‌اند يک قياسي را تنظيم مي‌کنند و براساس اين قياس مي‌خواهند بيان بکنند که امکان به هيچ وجه در خارج وجود ندارد. مي‌فرمايند که ما در ارتباط با معلول اول و صادر نخستين بررسي مي‌کنيم که آيا صادر نخستين که به هر حال در فضاي امکان است صادر نخستين ممکن است واجب که نيست نه ممتنع است نه واجب است ممکن است اين امکانش در خارج وجود دارد يا ندارد؟ اگر امکان معلول اول صادر نخستين بخواهد در خارج ايجاد بشود يعني موجود باشد يا اين امکان قبل و مقدم بر صادر نخستين است يا مؤخر از صادر نخستين است يا مع و همراه صادر نخستين است. «و التالي بأثره باطل فالمقدم مثله». پس قياس را ملاحظه بفرماييد جناب حکيم سهروردي اين‌جور قياس را تنظيم مي‌کند که اگر امکان بخواهد در خارج تحقق پيدا بکند در مورد معلول اول و صادر نخستين هم اين امکان بايد در خارج باشد. حالا اين امکاني که بايد در خارج براي صادر نخستين باشد يا قبل از صادر نخستين بايد اين امکانش وجود داشته باشد يا بعد از صادر نخستين بايد باشد يا بايد همراه باشد «و التالي بأثره باطل فالمقدم مثله». حالا وارد جزئيات برهان مي‌شويم.

اما اگر بخواهد مؤخر باشد اصلاً جور در نمي‌آيد يعني صادر نخستين که ممکن است بدون اينکه حيثيت امکاني برايش وجود داشته باشد چون امکان بنا شد که بعداً باشد مؤخر باشد بدون اينکه حيثيت امکاني بخواهد وجود داشته باشد اين بخواهد وجود پيدا بکند صادر نخستين اين ترجّح بلامرجّح خواهد بود. اين به چه دليلي يافت شده است؟ اگر بناست وجود داشته باشد اگر حيثيت امکاني او که حالت استواء نسبت به وجود و عدم بود قبلاً وجود داشت براساس اين حالت استوائي مي‌گفتيم از ناحيه علت، وجود مي‌آيد اين تحقق پيدا مي‌کند ولي اگر شما بفرماييد که اين امکان مؤخر از معلول اول و صادر نخستين باشد لازمه‌اش اين است که اين ترجّح بلامرجّح پيش بيايد اين يک اشکال است.

اشکال دوم هم اين است که اصلاً امکان وصف وجود است. اين اگر بخواهد تحقق پيدا بکند وصف اين ماهيت است اين نمي‌شود که در حقيقت ماهيت بيايد وجود پيدا بکند تحقق پيدا بکند بعد اين عارض بشود. اين بايد با خود ماهيت حالا يا مع يا قبل وجود داشته باشد حالا اين سه مرحله را هم تقدّم، هم تأخر، هم معيت. پس اگر امکان بخواهد در خارج وجود پيدا بکند نسبت به صادر نخستين يا بايد قبل از صادر نخستين باشد يا مع صادر نخستين باشد يا مؤخر باشد «و التالي بأثره باطل فالمقدم مثله». فقط دو محذور است تأخر محذور دارد معيت محذور دارد و بيان تلازم است که يکي پس از ديگري بيان مي‌کنند.

«و مما يفتضح به» عرض کرديم که اين افتضاح، افتضاح دانشي است خداي ناکرده بحث ارزشي ندارد «الفرقة المجادلة[1] » که به مشائين مي‌گفتند اهل جدال، چراکه اينها اصرار دارند بر اينکه امکان مثلاً در خارج وجود دارد. البته آن فرمايش نهايي را که جناب صدر المتألهين جمع بين رأيين جناب ارسطو و افلاطون و اينها را داشتند و روشن شد که اينهايي که مي‌گويند در خارج نيست مراد وجود رابطي است آنهايي که مي‌گويند در خارج هست وجود رابط است، اين جمع بين اين دو نظر را داشتند که فرمايش جناب حکيم سهروردي اين هم طبعاً باطل خواهد شد.

«و مما» از آن چيزي که موجب افتضاح است «به الفرقة المجادلة» اين فرقه مجادله چه مي‌گويند؟ «القائلة بكون الإمكان موجودا عينيا وراء الماهية» از آن مواردي که باعث به اصطلاح مخدوش شدن در سخنان اين فرقه مجادله در باب وجود امکان که امکان حقيقتي و وجودي وراء ماهيت دارد، اين مسئله است: «النظر في المعلول الأول» ما وقتي در معلول اول تأمل مي‌کنيم نقض و نقد سخنان جناب مشائين را مي‌يابيم. اينها گفتند چه؟ گفتند معلول اول ممکن الوجود است «النظر في المعلول الأول» و اينکه معلول اول ممکن الوجود است «و أنه ممكن الوجود» چرا ممکن است؟ به هر حال براي اينکه «لأنه من الحوادث الذاتية عندهم» در نزد مشائين معلول اول از حوادث ذاتيه است يعني چه از حوادث ذاتيه يعني آن موجودي است که محکومت به حدوث ذاتي است و در مرتبه ذات مسبوق به عدم است حادث يعني مسبوق به عدم اگر حادث زماني فکر کرديم يعني مسبوق به عدم زماني اگر حادث ذاتي دانستيم مسبوق به عدم ذاتي يعني قبلاً اين ذات وجود نداشته بعد ايجاد شد است.

«لأنه من الحوادث الذاتيه عند المشائين» حالا وارد برهان مي‌خواهيم بشويم «فلا بد» اگر اين امکان با اين ماهيت معلول اول و صادر نخستين است «فلابد و أن يمكن أولا» پس اول بايد اين امکان وجود داشته باشد بعد اين معلول اول يافت بشود. بدن امکان که نمي‌شود معلول اول يافت بشود. «فلابد و أن يمکن أولا ثم يوجد» پس اينجا در حال تقدم هستي که ما بايد امکان را مقدم بداريم و بعد وجود صادر نخستين را. «لأن ترجح الوجود بالغير لا يتصور إلا بعد كون الشي‌ء ممكنا في نفسه» اگر يک چيزي بخواهد وجود پيدا بکند و رجحان وجودي پيدا بکند بايد در مرتبه ذات حالت استواء نسبت داشته باشد اگر حالت استواء نداشته باشد يا حالت وجوب داشته باشد يا حالت امتناع داشته باشد چنين چيزي يافت نمي‌شود. اگر بخواهد رجحان وجودي پيدا بکند، اين الا و لابد بايد در مرتبه ذات ممکن باشد.

«فلا بد و أن يمكن» اين ممکن است نه يعني به معني امکان ببخشيد معناي امکان يعني امکان دارد نيست. يعني «و أن يمکن» يعني ممکن باشد «فلاد و أن يمکن أولا ثم يوجد» اين معلول اول. چرا بايد اين مقدم باشد؟ «لأن ترجح الوجود بالغير» وجودي که از ناحيه غير مي‌آيد اين «لا يتصور إلا بعد كون الشي‌ء ممكنا في نفسه» اگر چون شيء از اين سه حال که بيرون نيست يا واجب است يا ممتنع است يا ممکن. اگر واجب و يا ممتنع باشد که وجود بالغير معنا ندارد ممتنع که اصلاً يافت نمي‌شود واجب هم که بالذات موجود است، تنها صورتي که وجود بالغير معنا دارد آن وقتي است که امکان ذاتي باشد.

پرسش: ...

پاسخ: بله «الشيء قرّر فأمکن و اوجد و اوجب فوجد».

پرسش: ...

پاسخ: در مرتبه ذات است. امکان وجودي در مرتبه ماهيت که هنوز تحققي ندارد حالت استواء نسبت به وجود و عدم دارد، اين بايد قبل باشد.

پرسش: ...

پاسخ: عقلاً اين‌طور است اتفاقاً ايشان اين‌طور مي‌گويد که اگر امکان مقدم باشد پس شما که مي‌گوييد امکان بايد در خارج وجود دارد. امکان اگر در خارج وجود دارد، پس قبل از صادر نخستين ما يک چيزي در خارج داريم بنام امکان. استدلالشان دارد اين‌جوري مي‌شود. اين امکاني که بخواهد وجود پيدا بکند ما که مي‌گوييم در ذهن است يک امر اعتباري و انتزاعي است محذوري نداريم. شما که مي‌گوييم که وراء ماهيت، اين امکان در خارج وجود دارد اين امکان هم به عنوان يک موجود است يا نيست؟ از آن طرف صادر نخستين داريد از اين طرف امکان.

پرسش: ...

پاسخ: اين معناي ماست. نظر ما اين‌طور است. جناب حکيم سهروردي دارد استدلال مي‌کند مي‌گويد چه؟ مي‌گويد شما که قائل هستيد به اينکه امکان در خارج وجود دارد ـ دقت بفرماييد! ـ ما که مي‌گوييم يک معناي سلبي است. ما که نمي‌گوييم اين امکان در خارج وجود دارد به اين معنا. ما مي‌گوييم امکان يک معناي سلبي است آقاي سهروردي مي‌گويد مشائين معتقدند که امکان در خارج وجود دارد وقتي مي‌گوييم «هذا الشجر ممکن» اين امکان کجاست؟ مگر اين شجر خارجي مصداق اين حکم نيست؟ خيلي خوب! مشائين مي‌گويند چون مصداق اين حکم هست پس امکان بايد در خارج باشد. يک وقت مي‌بريد در ذهن، يک وقت مي‌بريد در عين. در عين مگر نمي‌گوييد «هذا الشجر ممکنٌ»؟ وقتي مي‌گوييد «ممکنٌ» اين حکم امکان روي شجر رفته يا نرفته؟ اين صادق هست يا نيست؟ خيلي خوب! پس بايد امکان در خارج وجود داشته باشد. بعضي‌ها آمدند اين وجودش را در خارج وجود رابطي و محمولي گرفتند تازه و ناب حکيم سهروردي دارد مي‌گوييم مفتضح است براي اينکه اين اگر اين‌طور باشد در قضيه صادر نخستين چه خواهد شد؟

«فلابد و أن يمكن أولا ثم يوجد» يعني يمکن الإمکان ثم يوجد. «لأن ترجح الوجود بالغير لا يتصور إلا بعد كون الشي‌ء ممكنا في نفسه» پس اينجا فرض ما چه شد؟ فرض ما تقدم امکان بر صادر نخستين است. «فإذا تقدم الإمكان عليه» اينجا «فإمكانه يكون ممكنا أيضا» اگر به قول خودش آقاي حکيم سهروردي حرف ما را بزنيد که امکان در ذهن است محذوري نداريم. اگر شما مي‌گوييد امکان در خارج وراء ماهيت وجود دارد فرض اين‌جوري مي‌شود که اين امکان بايد قبل باشد و اگر قبل نباشد ترجّح بلامرجّح پيش مي‌آيد خيلي خوب. حالا که اين امکان بايد قبل باشد ما نقل کلام در اين امکان مي‌کنيم. اين امکاني که موجود است آيا به لحاظ وجودش ممکن است يا نيست؟ همين مشکل پيش مي‌آيد اين استحاله پيش مي‌آيد.

«فإلا تقدم الإمکان عليه» يعني اگر مقدم بشود امکان بر معلول اول «فإمکانه يکون ممکنا أيضا لاستحالة كونه واجبا بالذات» بله معلول اول که نه ممتنع بالذات است و نه واجب بالذات. چون واجب بالذات نيست و ممتنع بالذات نيست پس لزوماً بايد که ممکن باشد. «لكونه صفة متعلقة بغيره» اشکال ديگري در اينجا پيش مي‌آيد و آن اين است که شما مگر نمي‌گوييد که امکان صفت يک شيء است؟ صفت چيست؟ صفت بعد از موصوف مي‌آيد.

پرسش: ...

پاسخ: تعدد است و بعد از موصوف پيش مي‌آيد. الآن شده براساس اين تحليل شما قبل از وجود. «لاستحالة» کون آن معلول اول«واجبا بالذات». دليل ديگر: «لکونه» يعني امکان «صفة متعلقة بغيه» اين صفت است امکان مگر وصف نيست؟ اگر وصف باشد وصف بايد مؤخر از موصوف باشد موصوف بايد قبل باشد. دليل ديگر: «و لامتناع تحقق واجبين» ما اينجا ديگر دو تا واجب که نداريم اگر بفرماييد که اين امکان قبل از صادر نخستين بوده، يعني در حقيقت واجب بوده به نظر شما؟ اينکه محال است. ما دو تا واجب که نداريم. پس دليل ديگري که اين امکان نمي‌تواند قبل از معلول اول باشد براي اين است که مستلزم دو تا واجب است، چون اين معلول اول است معلول اول يعني چه؟ يعني قبلش هيچ معلول امکاني وجود ندارد فقط و فقط واجب بايد باشد. اگر شما قبل از صادر نخستين بخواهيد امکانش را تثبيت بکنيد و اين امکان هم بايد در خارج باشد، اين لازمه‌اش اين است که ما تعدد واجب داشته باشيم.

«و لامتناع تحقق واجبين. فإذا كان ممكنا» حالا که معلول نخستين ما معلول اول ما ممکن است «فلا بد له من مرجح و علة» چون حيثيت امکاني دارد پس بايد آن حالت استواء نسبت او زمينه را براي رجحان او فراهم کند «فإذا کان ممکنا فلابد له من مرجح و علة فإن كان مرجحه واجب الوجود بذاته فيلزم منه محالان» اينها خيلي فشرده است البته عبارات خود جناب حکيم سهروردي هم اينجا پيچيدگي دارد ولي الحمدلله باز شده مخصوصاً بيان حاج آقا هم باز کرده است. حالا در شرح هم مراجعه مي‌فرماييد. اينها محاذير متعددي است که اگر امکان را ما مقدم بداريم پيش مي‌آيد.

«فإذا کان ممکنا» اگر خود همين امکان. اسم کان آن امکان است. «فإذا کان» اين امکاني که مقدم است «ممکنا فلابد له» اين امکان «من مرجح و علة فإن کان مرجحه واجب الوجود» باشد «بذاته فيلزم منه المحالان» اگر فرض بفرماييد که ما الآن در خصوص اينکه صادر نخستين علت او واجب الوجود است بحثي نداريم، خيلي خوب. اما اگر بنا شد اين امکاني که مقدم بر معلول اول و صادر نخستين است، اين هم علتش واجب الوجود باشد دو تا محذور پيش مي‌آيد. «فإن کان مرجّحه» که ضمير «ه» به امکان برمي‌گردد مرجح اين امکان واجب الوجود بذاته باشد «فيلزم منه محالان‌ أحدهما» محال اول اين است که «كون الواحد بحيث يحصل منه الشي‌ء و إمكانه» شيء و اين لازمه‌اش اين است که صادر نخستين از او دو تا شيء صادر بشود. «و حصول شيئين من واحد يستدعي جهتين فيه و هذا محال في الذات الأحدية» «الواحد لا يصدر منه الا الواحد» اگر بنا باشد که واجب سبحانه و تعالي هم امکان صادر نخستين را ايجاد کند هم صادر نخستين ايجاد کند، اينها دو تا هستند پس لازمه‌اش اين است که از واحد دو چيز صادر بشود «و التالي باطل فالمقدم مثله» اين محذور اول. «احدهما کون الواحد بحيث يحصل منه الشيء و إمکانه» شيء در حالي که آنجا ويرگول هم نباشد بهتر است در حالي که «و حصول شيئين من واحد» که آن واحد يعني واجب باشد «يستدعي جهتين فيه» واحد که واجب باشد «و هذا محال في الذات الأحدية» اين مسئله بالنسبه با ذات احديت محال است.

اما دليل دوم که براي استحاله اين مسئله که اگر واجب بخواهد واجب بالذات بخواهد مرجح باشد و علت آفرينش امکان باشد «و الثاني أن يكون إمكان الممكن بفعل فاعل فيكون إمكان الممكن معللا بغيره» ما قبلاً هم بيان کرديم که امکان بالغير مستحيل است اگر بناست امکان از ناحيه فاعلي ايجاد بشود و آن فاعل امکان را ايجاد بکند يعني ممکن بالغير داشته باشيم و اين را هم ما قبلاً بيان کرديم که ممکن بالغير محال است. «و الثاني أن يكون إمكان الممكن بفعل فاعل» آن وقت چه مي‌شود؟ «فيكون إمكان الممكن معللا بغيره» يک وقت شما اين امکان را از ذات انتزاع مي‌کنيد اين محذوري ندارد ولي يک وقت اين امکان را از غير مي‌خواهيد بگيريد «فيکون إمکان الممکن معللا بغيره» در حالي که اينجا هم نقطه و ويرگول نمي‌خواهد در حالي که «ـ و قد علمت أن الإمكان لا يكون معللا» چه برسد «فضلا عن كونه معللا بغير ذات الممكن ـ» يک وقت شما مي‌گوييد امکان، لازم ذات ماهيت است. خيلي خوب، ما حالا اين را مي‌پذيريم ولي در خصوص اينکه اين لزوم، لزوم علّي و سببي باشد و اقتضاي علّي باشد محذور داريم. ولي بالاخره در حد انتزاع هم باشد مي‌پذيريم که اين امکان از ذات انتزاع شده است.

اما الآن شما مي‌فرماييد که اين امکان از غير آمده، واجب الوجود اين را ايجادش کرده، اين ممکن بالغير خواهد بود و مستحيل خواهد بود. «و قد علمت أن الإمكان لا يكون معللا فضلا عن كونه معللا بغير ذات الممكن ـ و ليس لأحد منهم أن يقول إن الإمكان لا يتقدم على المعلول الأول و سائر الأزليات ـ فإنه يلزم أن يكون الإمكان إنما يحصل بعد أن يوجد الشي‌ء» مي‌رويم سراغ آن قول دوم. تا اينجا قول اول بود که چه؟ که ما امکان را مقدم بر معلول اول و صادر نخستين فرض کنيم.

اما ديدند که با اين محاذير جدي روبرو هستند آمدند گفتند که نه، امکان وصف است و وصف بايد بعد باشد و لذا ما مي‌توانيم تصور کنيم که اين محذورات است. اگر ما بخواهيم امکان را در حد وجود رابطي بدانيم و در حد وجود رابطي در خارج موجود بدانيم ترديدي نيست که اين محذورات براي آنها هست و اين تحليل‌هاي عميق جناب سهروردي درست هم هست و اين باعث مي‌شود که اصلاً به تعبير ايشان افتضاح بشود که اين چکار مي‌خواهد بکند راجع به اين؟ «و ليس لأحد منهم أن يقول» بيايد بگويد چه؟ بيايد بگويد که «إن الإمکان لا يتقدم علي المعلول الأول» در ساير با ممکنات غير ازلي مثل همين شجر و حجر و ارض و سماء اينجا امکان بايد قبل باشد اما در ارتباط با ممکنات ازليه مثل صادر نخستين و امثال ذلک، اين بايد بعد باشد. «و ليس لأحد أن يقول ان الإمکان لا يتقدم علي المعلول الأول و سائر الأزليات» که اينها موجودات ازلي هستند که اينها وجودا يافت مي‌شوند.

پرسش: ...

پاسخ: اگر قبل باشد که اين

پرسش: ...

پاسخ: نه، منظور اين است که اگر قبل باشد که اين محذور را دارد محذورات را که ملاحظه فرموديد. ببينيد شما اول تصور درست بفرماييد به قول حاج آقا خدا حفظشان کند تحرير محل بحث بفرماييد اگر فرض کنيد مسئله را اگر امکان در خارج وجودي عيني داشته باشد وراء الماهيات. اين حالا کاري به ازلي و غير ازلي صادر نخستين و غير صادر نخستين نداريم اين قاعده کلي است داريم قياس تنظيم مي‌کنيم. يک قاعده عقلي داريم تنظيم مي‌کنيم. اگر امکان در خارج بخواهد وجود داشته باشد يا قبل از ماهيات است يا بعد از ماهيات است يا مع الماهيات است. اين درست؟ اگر قبل باشد اين محاذير را دارد در ارتباط با صادر نخستين. حالا اين آقا آمده گفته که نه، در ارتباط با صادر نخستين و سائر ازليات امکان قبل نبايد باشد بعد بايد باشد. ايشان مي‌گويند بسيار خوب مي‌رويم سراغ بعد. آيا بعد امکان دارد؟ مي‌شود به اصطلاح بعد از وجود صادر نخستين باشد؟ که بحث مي‌کنند.

«و ليس لأحد منهم أن يقول إن الإمكان لا يتقدم على المعلول الأول و سائر الأزليات، فإنه يلزم أن يكون الإمكان إنما يحصل بعد أن يوجد الشي‌ء» ممکن است صادر نخستين يافت بشود و اين امکان بعد از او باشد. «و قد اعترف بأن الممكنات» اين هم باز واحد حاليه است. در حالي که همين افراد اعتراف مي‌کنند که «بأن الممکنات لها» يعني براي سائر ازليات «حدوث ذاتي فإذن إمكانها متقدم على وجوبها الذي يحصل لها بغيرها إذ الوجوب بالغير منوط بإمكان الشي‌ء في نفسه كيف و حال الشي‌ء في نفسه من نفسه متقدم على حاله من غيره» اين را هم دارند تحليل مي‌کنند مي‌گويند آقايي که اين‌جور اظهار فرمودي که چه؟ فرموديد که در حقيقت اين امکان در ارتباط با معلول اول و سائر ازليات بعداً مي‌آيد، شما امکان را چه گرفتي؟ مي‌گوييد «و قد اعترف بأن الممکنات لها» ممکنات براي آن حيثيت‌هاي صادر نخستين و ازليات، «حدوثٌ ذاتي» در حد حدوث ذاتي است. اگر حدوث ذاتي باشد حدوث ذاتي يعني چه؟

ايشان مي‌گويد که مي‌خواهد از اين قصه فرار بکند و بگويد اينها داراي حدوث ذاتي‌اند. در باب ممکنات شجر و حجر، اين امکان را مي‌خواهد در حد امکان استعدادي پيش ببرد در حالي که بحث ما در ارتباط با امکان ذاتي است نه امکان استعدادي. اما فرار از اشکال دارد به اين امر وادار مي‌کند. در حالي که «و قد اعترف» اين شخص «بأنّ الممکنات لها حدوث ذاتي فإذن امکانها متقدم على وجوبها» اينها اين صادر نخستين و ساير ازليات وجوب دارند اما اين وجوب، وجوب بالغير است وجوب ذاتي ندارند مثل واجب الوجوب نيستند وجوب غيري دارند. اين وجوب غيري همان حدوث ذاتي است. اين حدوث ذاتي همان امکان است فرقي نمي‌کند. «فإنه يلزم أن يکون الإمکان إنما يحصل بعد أن يوجد الشي‌ء» در حالي که «و قد اعترف بأن الممكنات لها حدوث ذاتي» براي آن ممکنات «بأن الممکنات لها» براي اين ممکنات «حدوث ذاتي فإذن إمكانها» يعني امکان اين ممکنات «متقدم على وجوبها» که اين وجوب، وجوب غيري است «علي وجوبها الذي يحصل لها بغيرها» بنابراين «إذ الوجوب بالغير» مگر شما نمي‌گوييد که اينها مثلاً صادر نخستين واجب بالغير است؟ واجب بالغير است يعني چه؟ «منوط بإمكان الشي‌ء في نفسه» حدوث ذاتي همان امکان ماهوي است که مي‌گوييم ما. «كيف و حال الشي‌ء في نفسه من نفسه متقدم على حاله من غيره».

ببينيد معلول اول قبل از اينکه نسبتش را با واجب بسنجيم که وجوب بالغير باشد به خودش مي‌سنجيم که مي‌گوييم حدوث ذاتي دارد او در مرتبه ذات حدوث ذاتي دارد و در مرتبه ارتباط با علت و فاعلش وجوب بالغير دارد آن حالت قبل از اين حالت است حالت ذاتي او. ما الآن به دليل آن بنده خدا نپرداختيم اين سخن را رأساً ابطال کردند با اين بيان. مي‌گويد شما مگر نمي‌گوييد که اينها حدوث ذاتي دارند و اين حدوث ذاتي قبل از وجوب بالغير است؟ پس اين حدوث ذاتي بايد تقدم امکان برايش باشد.

پرسش: ...

پاسخ: «فإذن إمكانها» يعني امکان اين ممکنات «متقدم على وجوبها» وجوبشان چيست؟ «الذي يحصل لها» ممکنات «بغيرها» وجوب غيري است «إذ الوجوب بالغير منوط بإمكان الشي‌ء في نفسه كيف و حال الشي‌ء في نفسه من نفسه متقدم على حاله» شيء «من غيره» قبل از اينکه وجوب بالغير داشته باشد بايد امکان و حدوث ذاتي داته باشد.

 


[1] . إن كان المراد بهم أتباع المعلم الأول القائلين بثبوتيته كما مر فالأمر ظاهر- و إن كان المراد بهم المتكلمين القائلين بها كما هو ظاهر لفظ المجادلة فالدليل برهاني و ليس جدليا لأخذ مقدمات فيه لا يمكن إلزامهم بها مثل القول بوجود العقل- و ليس المراد بالمعلول الأول هنا إلا هو بدليل إطلاق الأزلية و المبدعية عليه كما يصرح به- و مثل كون الحدوث هو المسبوقية بالليس الذاتي إذ عندهم هو المسبوقية بالغير و مثل كون الإمكان مناط الحاجة و مثل استدعاء صدور الكثير لجهتين، س ره‌.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo