< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

76/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 155 الی 158

 

﴿وَهذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾﴿155﴾﴿أَن تَقُولُوا إِنَّمَا أُنْزِلَ الْكِتَابُ عَلَي طَائِفَتَيْنِ مِن قَبْلِنَا وَإِن كُنَّا عَن دِرَاسَتِهِمْ لَغَافِلِينَ﴾﴿156﴾﴿أَوْ تَقُولوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتَابُ لَكُنَّا أَهْدَي مِنْهُمْ فَقَدْ جَاءَكُم بَيِّنَةٌ مِن رَبِّكُمْ وَهُديً وَرَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِآيَاتِ اللّهِ وَصَدَفَ عَنْهَا سَنَجْزِي الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آيَاتِنَا سُوءَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُوا يَصْدِفُونَ﴾﴿157﴾﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاّ أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْسًا إيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ في إيمانِها خَيْرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنّا مُنْتَظِرُونَ﴾﴿158﴾

 

تورات موساي كليم‌(سلام الله عليه) جامع بسياري از احكام و حدود ديني بود انجيل مثل تورات آن جامعيت را نداشت وجود مبارك عيساي مسيح‌(سلام الله عليه) غالب قوانين تورات را امضا كرده است بعضي از اموري را كه ذات اقدس الهي بر بني اسرائيل در اثر سوء رفتار آنها تحريم كرده بود وجود مباركِ عيساي مسيح به دستور خدا حلال كرد در سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» تفاوت تورات و انجيل را به اين صورت بيان مي‌فرمايد آيهٴ پنجاه سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» اين است فرمود وجود مبارك عيساي مسيح با معجزات خاص آمد و با انجيل مبعوث شد ﴿وَ مُصَدِّقًا لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ ِلأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَ جِئْتُكُمْ بآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطيعُونِ﴾ بنابراين وجود مبارك حضرت عيسيٰ شريعت جامع و فراگير تورات موسي‌(سلام الله عليه) را تصديق كرد در بعضي از امور و اَحكام تفاوتي ايجاد كرد لذا در سورهٴ مباركهٴ «احقاف» وقتي سخن از كتاب نو مطرح است به نام قرآن آن گروه مخصوص يعني جنّ اين‌چنين مي‌گفتند آيهٴ سي سورهٴ مباركهٴ «احقاف» اين است كه ﴿قالُوا يا قَوْمَنا إِنّا سَمِعْنا كِتابًا أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسي مُصَدِّقًا لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدي إِلَي الْحَقِّ وَ إِلي طَريقٍ مُسْتَقيمٍ﴾ ديگر بعد از انجيل ذكر نكرد بعد از تورات يا بعد عيسيٰٰ ذكر نكرد كه بعد موسيٰ ذكر كرد گفت: ﴿إِنّا سَمِعْنا كِتابًا أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسي﴾ نگفت: «اُنزل من بعد عيسيٰ‌(عليه السلام)» سرّش آن است كه وجود مبارك حضرت عيسيٰ غالب احكام و دستورات موسايِ كليم‌(عليه اسلام) را تصديق كرد تفاوتش همان بود كه گفت: ﴿وَ ِلأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ﴾[1] از اين جهت در اينجا فرمود: ﴿ثُمَّ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ﴾ و بعد از جريان تورات موسيٰ‌(عليه السلام) از قرآن سخن به ميان آورد اينكه در آيات محلّ بحث اين‌چنين آمد ﴿ثُمَّ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ تَمامًا عَلَي الَّذي أَحْسَنَ﴾[2] بعد فرمود: ﴿وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ﴾ يعني قرآن را بعد از تورات مي‌داند نه بعد از انجيل سرّش همين است وگرنه مناسب بود بفرمايد: «ثم اتينا موسيٰ و عيسيٰ الكتاب» يا بفرمايد: «ثم اتينا عيسيٰ الكتاب» بعد بفرمايد: ﴿وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ﴾ يعني قرآن را بعد از انجيل بداند نه بعد از تورات و در آيات محلّ بحث كه قرآن را بعد از تورات نام مي‌برد سرّش همان جامعيت تورات است از يك سو و اينكه انجيل يك مِنهاج فراگير جدايي غير از تورات نداشت همان مسائل تورات را تصديق كرد به انضمام اينكه ﴿وَ ِلأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ﴾ اين مطلب اول، مطلب بعد آن است كه ذات اقدس الهي در چند مورد براي اتمام حجت از نزول كتاب الهي يا براهين عقلي يا فطري نام مي‌برد همهٴ اينها چون حجج الهي‌اند خداوند براي قطعِ عذر و قطعِ حجت از فطرت سخن به ميان مي‌آورد و از وحي سخن به ميان مي‌آورد در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيات پاياني آن سوره نظير آيهٴ ١٦٥ اين سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين‌چنين آمده است فرمود ما انبيا و مرسلين را فرستاديم ﴿رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ آيهٴ 165 سورهٴ «نساء» فرمود ما انبيا و مرسلين را فرستاديم تا مردم بعد از فرستادن انبيا حجت نداشته باشند معلوم مي‌شود در عين حال كه عقل حجت الهي است نقل متمم حجت الهي است عقل شرط لازم هست ولي شرط كافي نيست وحي كه دليل نقلي است آن هم ضرورتاً لازم هست ﴿لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ مشابه اين احتجاج را در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» براي فطرت ذكر كرده است كه آن نشئهٴ ميثاق است آيهٴ ١٧٢ و ١٧٣ سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين است ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلي أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلي﴾ فرمود اين اَخذ ميثاق و اين اشهاد و استشهاد و اين اقرار به ربوبيّت خدا و اعتراف به عبوديّت خود را ما در نهان بشر گذاشتيم براي اينكه او نتواند در قيامت احتجاج كند فرمود ما اين كار را كرديم ﴿قالُوا بَلي شَهِدْنا﴾ اين كار را كرديم ﴿أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلينَ ٭ أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنّا ذُرّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ﴾ اين خطاب به همهٴ مردم است اختصاصي به عرب ندارد فرمود ما اين كار را كرديم ﴿أَنْ تَقُولُوا﴾ يعني «كراهت ان تقولوا» يعني مبادا اينكه اين‌چنين بگوييد نظير ﴿اِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا﴾ يعني مبادا اينكه به يك چنين حادثه‌اي برخورد كنيد ﴿اَنْ تُصيبُوا قَوْمًا بِجَهالَةٍ﴾[3] اينجا هم فرمود مبادا در قيامت بگوييد ما از ربوبيّت خدا و عبوديّت خويش در برابر ربوبيّت خدا غافل بوديم يا بگوييد ما در اثر وراثت و تربيت در محيط شرك‌آلود به تبهكاري تن در داديم هيچ كسي نمي‌تواند بگويد ما از خانوادهٴ كفر يا از محيطِ كفر برخاستيم چه اينكه هيچ كس نمي‌تواند بگويد من غفلت داشتم خب آن جريان اخذ ميثاق هم براي قطع حجت است قطع عذر است چه اينكه فرستادن نبي و وحي به عنوان نبوت عام آن هم براي قطع حجت است اين دو بيان كه يكي در سورهٴ مباركهٴ «نساء» است يكي كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است حجت عام است اختصاصي به تازي و فارسي ندارد اما آنچه در محلّ بحث است يعني سورهٴ مباركهٴ «انعام» اينها مخصوص عربهاست فرمود اين كتاب را فرستاديم ﴿أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْكِتابُ عَلي طائِفَتَيْنِ مِنْ قَبْلِنا﴾ ما اين كتابِ عربيِ مبين را براي شما فرستاديم مبادا اينكه شما بگوييد يهوديها كتاب داشتند ما غافل بوديم مسيحيها كتاب داشتند ما غافل بوديم منشأ غفلت هم اين بود كه ما به زبان آنها آشنا نبوديم آنها كه عبري و سرياني سخن مي‌گفتند ما نمي‌فهميديم ما يك كتابِ عربي مي‌خواستيم مبادا چنين احتجاجي بكنيد اين خوي طغيانگر عرب در جاهليت در چند جاي قرآن بازگو شد ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» مي‌فرمايد شما آن‌قدر خشن بوديد كه اگر كتاب الهي به زبان غير عرب نازل مي‌شد شما ايمان نمي‌آورديد آيهٴ ١٩٨ سورهٴ «شعراء» اين است ﴿وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلي بَعْضِ اْلأَعْجَمينَ ٭ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنينَ﴾ ما اگر اين كتاب را به زبان عربي نازل نمي‌كرديم به يك زبان ديگر نازل مي‌كرديم فارسي نازل مي‌كرديم، سرياني يا عبري نازل مي‌كرديم شما ايمان نمي‌آورديد چه اينكه در بخشهاي ديگر هم مي‌گفتند كه ﴿أَعْجَمِيٍّ وَعَرَبِيٌّ﴾[4] يعني مي‌شود كتاب عجمي را با عربي مقايسه كرد كه اين آيهٴ در بحث روز قبل خوانده شد در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» سوگند اعراب جاهلي را نقل مي‌كند آيهٴ ٤٢ سورهٴ «فاطر» اين است كه ﴿وَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدي مِنْ إِحْدَي اْلأُمَمِ﴾ كه ما اگر پيغمبري مي‌داشتيم كتاب عربي هم بر ما نازل مي‌شد ما از آنها هدايت‌شده‌تر بوديم متمدن‌تر مي‌شديم خب پس لَجوج و عَنود بودن آنها يكي در سورهٴ «فاطر» است كه آنها خدا فرمود اگر ما كتابي از طرف خود به غير زبان عربي نازل مي‌كرديم اينها ايمان نمي‌آوردند تعهد آميخته با سوگند را در آيهٴ ٤٢ سورهٴ «فاطر» ذكر كرد فرمود همين قلوب به خدا سوگند چون الله را قبول دارند قسمهاي شديد هم ياد كردند ﴿وَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ﴾ كه اگر ﴿لَئِنْ جاءَهُمْ نَذيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدي مِنْ إِحْدَي اْلأُمَمِ﴾ اما ﴿فَلَمّا جاءَهُمْ نَذيرٌ ما زادَهُمْ إِلاّ نُفُورًا﴾ چرا؟ ﴿اِسْتِكْبارًا فِي اْلأَرْضِ﴾ اين خوي سركش جاهلي نمي‌گذارد اينها ايمان بياورند ﴿اسْتِكْبارًا فِي اْلأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّي وَ لا يَحيقُ الْمَكْرُ السَّيِّي إِلاّ بِأَهْلِِه﴾[5] خب پس آيهٴ محلّ بحث سومين قسمت رفع احتجاج است دو تا احتجاج عمومي است كه يكي در سورهٴ بخش پاياني سورهٴ «نساء» است يكي هم در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است يكي مربوط به وحي است، يكي مربوط به فطرت راه سوم همين وحي خاص است كه قرآن كريم باشد.

‌پرسش...

پاسخ: خب ممكن است آن هم بي‌دخالت نباشد ولي بالأخره كسي كه اصلش اين است آن انساني كه شايستهٴ وحي‌يابي است او در كرهٴ زمين غير از وجودِ مبارك رسول اكرم‌(عليه السلام) كسي ديگر نبود در جريان وحي در كتابهاي عقلي يك بحث در باب نبوت است كه ذات اقدس الهي كه حكيم است و عالم است و هادي است بدون هدايت مردم را رها نمي‌كند يك بحث هم در قسمت نفس بحثهاي عقلي است كه آن سير قابلي را مشخص مي‌كند كه چه كسي مي‌تواند وحي‌ياب باشد در كتابهاي فلسفي يك بحثي است در نبوت در علم النفس كه انساني شايستهٴ دريافتِ وحي است كه همهٴ مراحل حس و خيال و وهم را به امامتِ عقل اداره كند يعني او هميشه يك نماز جماعتي در تعديل شئون و خاطراتش داشته باشد كه عقل امام جماعت اوست همهٴ توهمات واهمه، تخيلاتِ خيال، احساسات حواس را در تحت رهبري و امامت عقل اداره كند يك چنين انساني مي‌تواند وحي بگيرد خب او در آن روزگار و بعد از آن روزگار غير از ذات مقدّس رسول اكرم‌(صلّي الله عليه و آله و سلّم) احدي نبود يك بخش دربارهٴ اين است كه حالا كه اين خصوصيت را دارد به يك زباني حرف مي‌زند كه اين زبان بتواند ساير زبانها را تفهيم كند گرچه ساير زبانها از تفهيم او عاجزند يا برايشان دشوار است اين است كه به لسانِ عربيِ مبين آمده است كه از وجود مبارك امام باقر‌(سلام الله عليه) رسيده است كه سرّ وصفِ عربي به «انّه مبين» اين است كه «يبين الالسن و لا تبينه الالسن»[6] آن خصوصيتي كه در لغت عرب هست مي‌تواند هم پيام خودش را تفهيم كند هم ترجمان خوبي براي زبانهاي ديگر باشد اما زبانهاي ديگر بخواهند خصوصيت عربي را ترجمه كنند به دشواري و به سختي مي‌افتند غرض آن است كه عمده آن مرحلهٴ وسط است حكيمِ بودن خدا ضرورت وحي را ثابت مي‌كند لغت عربيِ مبين شايستگي‌اش را تثبيت مي‌كند ولي عمده آن روح مطهري است كه بايد وحي بگيرد براساس ﴿ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ﴾[7] هم البته آن به زبان عربي حرف مي‌زند عمده آن بحث علم النفسِ علوم عقلي است چه كسي اين وحي را بگيرد خب پس ذات اقدس الهي دو تا احتجاج عام دارد يكي در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «نساء» يكي هم در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» يكي به زبان نبوت عام، يكي هم مسئله فطرت، يكي هم در خصوص عرب خشن كه فرمود اينها اين طورند در جريان خشونت و جاهليت جَهلاي عرب هم در سورهٴ «فاطر» سخن گفت هم در سورهٴ «شعرا» سخن گفت هم در اين آيهٴ محلّ بحث فرمود اينها از يك سو به قدري لجوجند كه اگر كتاب الهي به زبان عربي نباشد اينها مي‌گويند ﴿أَعْجَمِيٍّ وَعَرَبِيٌّ﴾[8] مگر ايمان مي‌آورند اينها و بعد سوگند ياد مي‌كنند كه ﴿وَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدي مِنْ إِحْدَي اْلأُمَمِ فَلَمّا جاءَهُمْ نَذيرٌ ما زادَهُمْ إِلاّ نُفُورًا﴾[9] چرا؟ ﴿اسْتِكْبارًا فِي اْلأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّي﴾[10] خب يك قوم مستكبر اين‌چنين [است] آيهٴ محلّ بحث هم همين طور است شبيه آيات سورهٴ مباركهٴ «فاطر» است چون در اينجا فرمود كه ما اين كتاب را نازل كرديم براي اينكه مبادا شما به يكي از آن دو عذر اعتذار كنيد عذر بياوريد يكي اينكه بگوييد تورات و انجيل عربي نبود و ما غافل بوديم يا بگوييد كه اگر كتابي به زبان ما صادر مي‌شد ما از آنها متمدن‌تر و مهتدي‌تر بوديم اما ﴿فَقَدْ جاءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ تغيير عنوان از كتاب به بيّنه اين همان تعليق حُكم بر وصف است كه مُشِعر به عليت است ديگر نفرمود: «جائكم كتابٌ» فرمود: ﴿جاءَكُمْ بَيِّنَةٌ﴾ براي اينكه ثابت بكند كه اين كتاب حجت خداست بيّن الرشد است تعبير به بيّنه كرد بعد هم فرمود كه اين بيّنه است، هدايت است، رحمت است ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بآ‌ياتِ اللّهِ﴾ از شما بدتر كيست براي اينكه از يك سو سوگند ياد كرديد كه اگر كتاب بيايد ﴿لَيَكُونُنَّ أَهْدي مِنْ إِحْدَي اْلأُمَمِ﴾ از سوي ديگر دو تا عذر آورده بوديد كه آنها عربي بود ﴿إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلينَ﴾[11] و بعد گفتيد كه اگر كتاب بيايد ﴿لَيَكُونُنَّ أَهْدي مِنْ إِحْدَي اْلأُمَمِ﴾ حالا كه بيّنه آمد، هدايت آمد، رحمت آمد به خودتان ظلم كرديد آيات را تكذيب كرديد از يك سو اعراض كرديد از سوي ديگر «صادّ عن سبيل الله» شديد و صادف شديد هم خود منصرف شديد هم زمينهٴ انصراف ديگران را فراهم كرديد از سوي سوم از شما ظالم‌تر كيست چون اين كار از ظلمهاي ديگر بدتر است لذا فرمود كه: ﴿سَنَجْزِي الَّذينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آياتِنا﴾ «يصدفون انفسهم بالانصراف يصدفون غيرهم بالصرف» اينها منصرف صارف‌اند برخي منصرفند برخي منصرف و صارف‌اند بعضي خوشان اعراض مي‌كنند بعضي هم خودشان اعراض مي‌كنند هم زمينهٴ اعراض ديگران را فراهم مي‌كنند اينها «صادّ عن سبيل الله» هم هستند كه ﴿يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ﴾[12] «بانصراف انفسهم و بصرف غيرهم» لذا اينها اظلم از ديگرانند چون اظلم از ديگرانند در سورهٴ مباركهٴ «نحل» فرمود كه ما عذاب اينها را مضاعف مي‌كنيم اين‌چنين نيست كه عذاب اينها در حدّ عذاب ديگران باشد آيهٴ ٨٨ سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين است كه ﴿الَّذينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبيلِ اللّهِ زِدْناهُمْ عَذابًا فَوْقَ الْعَذابِ﴾ براي اينكه اينها يك عصياني فوق عصيان داشتند خودشان عمل نكردند به دستورات الهي اين يك عصيان است ديگران را نگذاشتند به دستورات الهي عمل كنند عصياني است فوق عصيان، طغياني است فوق طغيان فرمود اينها كه «صدّ عن سبيل الله» مي‌كنند «بانصراف انفسهم و بصرف غيرهم» ﴿زِدْناهُمْ عَذابًا فَوْقَ الْعَذابِ﴾ چرا؟ ﴿بِما كانُوا يُفْسِدُونَ﴾ اينها جزء مفسدين في الارض بودند در حقيقت در آيهٴ محلّ بحث هم فرمود: ﴿سَنَجْزِي الَّذينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آياتِنا‌ سُوءَ الْعَذابِ﴾ اين ﴿سُوءَ الْعَذابِ﴾ همان ﴿زِدْناهُمْ عَذابًا فَوْقَ الْعَذابِ﴾ است به عنوان تطبيق در تفسير كنز الدقائق از كمال الدين تمام النعمه مرحوم صدوق به اسنادي عن الحسين‌ابن‌المختار نقل مي‌كند كه حيان سرّاج آمده بود حضور وجود امام صادق‌(سلام الله عليه) و ظاهراً جزء كيسانيه و اين گروه بود وجود مبارك امام صادق‌(سلام الله عليه) از حيان سؤال كرد كه نظر شما درباره محمد‌ابن‌حنيفه چيست؟ چون آنها قائل بودند به اينكه او مهدي منتظر موعود است گفت عقيده ما اين است كه محمد‌ابن‌حنفيه «حيٌ يُرزق» چون مهدي موعود‌(عجل الله تعالي فرجه) را شنيده بودند تطبيق كردند بر محمد‌ابن‌حنفيه كيسانيه يك چنين عقيده‌اي داشتند وجود مبارك امام صادق‌(عليه السلام) مي‌فرمايد كه پدر من امام باقر‌(سلام الله عليه) گفته من در بيماري محمد‌ابن‌حنفيه حضور داشتم بعد اينكه اين بيماري او به مرگ او منتهي شد من در مرگش حاضر بودم در تجهيز و تشييعِ جنازه او حاضر بودم در دفنِ او حاضر بودم همسر او بعد از مرگ او ازدواج كرد من باخبر بودم اموال او را بين ورثه تقسيم كردند من باخبر بودم مع‌ذلك شما مي‌گوييد «حيٌ يرزق»! نظرت چيست دربارهٴ اين امر؟ دوباره اين حيان برگشت به امام صادق‌(سلام الله عليه) عرض كرد كه جريان محمد ابن حنفيه مثل جريان عيساي مسيح‌(سلام الله عليه) است «إنّ مثل محمد بن الحنفية في هذه الامة كمثل عيسي بن مريم شبه امره للناس» وجود مبارك امام صادق‌(سلام الله عليه) فرمود كه: «شبه امره علي اوليائه او علي اعدائه »؟ براي چه كسي اين امر اشتباه شد بر دوستان او يا بر دشمنان او گفت: «علي اعدائه»[13] بر دشمنان او مشتبه شد گفت خب پدرم امام باقر‌(عليه السلام) كه از دوستان او بود او عموي پدرم بود اينها رَحِم هم بودند امر كه بر او نمي‌تواند اشتباه بشود كه خب، مي‌بينيد كسي كه يك زمينه انحرافي در او پيدا شد پيش امام زمانش هم يك چنين دهان‌كجي مي‌كند آن‌گاه وجود مبارك امام صادق‌(سلام الله عليه) كه امام زمان اين حيان و امثال حيان بود چون آن روز وجود مبارك امام صادق‌(عليه السلام) امام زمان بود به حيان مي‌فرمايد شما از مشمولان اين آيه‌ايد و خداوند فرمود: ﴿سَنَجْزِي الَّذينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آياتِنا سُوءَ الْعَذابِ﴾ خب البته اعراض از آيات الهي آن مرحله شديدش براي مشركان و بت‌پرستان است اين مرحلهٴ نازل‌ترش براي كسي است كه در قبال امام زمانش دارد اعتراض مي‌كند اين از باب تطبيق است تطبيق آن اصل جامع است بر مراحل مادون وگرنه اين نه شأن نزول هست و نه تفسير خب. «صَدَفَ» يعني هم خودش اعراض كرد و هم زمينهٴ اعراض ديگران را فراهم كرده است و هر كسي بالأخره كه گناه بكند اين صادف از... آن‌گاه ذات اقدس الهي اينها را تهديد مي‌كند مي‌فرمايد اين ﴿سُوءَ الْعَذابِ﴾اي را كه ما گفتيم: ﴿سَنَجْزِي الَّذينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آياتِنا﴾ اينها منتظر آن كيفرند ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاّ أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ﴾ اينها منتظر آن روزند ﴿يَنْظُرُونَ﴾ يعني «ينتظرون» اين يك اعلان خطري است يعني منتظر آن روزند منتظر آن روز باشند خب آنها كه آن روز را معتقد نيستند اين اگر به آن روز معتقد بودند اين انتظار معنا داشت اما چون به آن روز معتقد نيستند اين ﴿يَنْظُرُونَ﴾ به معناي «ينتظرونِ» تهديدي است نه گزارش اين انشاست نه اخبار اينها اصلاً معتقد نيستند اينها مي‌گويند ﴿إِنْ هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا﴾[14] اين‌چنين نيست كه اينها ملائكه و جريان مرگ به بعد را معتقد باشند كه چون معتقد نيستند قهراً [ناگزير] اين جمله خبريه‌اي است كه به داعي انشا القا شده و در صورت تهديد به صورت وعيد و تهديد است يعني شما منتظر آن روز تلخيد يعني منتظر آن روز كه روزِ ﴿سَنَجْزِي الَّذينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آياتِنا سُوءَ الْعَذابِ﴾ منتظر آن روز باشيد ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاّ أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ﴾ اين ملائكه همانها هستند كه ﴿الَّذينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ﴾[15] خب گرفتار ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾[16] خواهند بود ﴿أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ﴾ اين ﴿يَأْتِيَ رَبُّكَ﴾ چون محفوف است به قرينهٴ ﴿يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ﴾ معلوم مي‌شود كه آنجا ﴿يَأْتِيَ رَبُّكَ﴾ يعني «ياتي كل آيات ربك» خب ذات اقدس الهي يا همهٴ آياتش را ظاهر مي‌كند كه آن قيامت كبريٰ است كه عالم عوض مي‌شود هيچ چيزي در جهان نيست مگر اينكه آيهٴ الهي است ﴿وَ فِي اْلأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنينَ ٭ وَ في أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ﴾[17] وقتي قيامت كبريٰ قيام مي‌كند كُلِ اين صحنه عوض مي‌شود همهٴ اينها مي‌شود آيات الهي كه ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَيْ‌ءٌ عَظيمٌ﴾[18] سخن از زمين‌لرزه و آفتاب لرزه و آسمان لرزه و اينها نيست سخن از لرزهٴ ماسويٰ الله است خب ماسويٰ الله اگر بلرزد و عوض بشود چهرهٴ آيات بودنش خوب روشن خواهد شد ديگر خود اين لرزه كه بتواند كُل ماسويٰ را بلرزاند آيه است آنها هم كه برمي‌گردند جامهٴ ديگر در بر مي‌كنند در آن جامه ديگر آيه الهي بودنشان روشن است ممكن نيست كسي وارد صحنهٴ قيامت بشود در چيزي شك داشته باشد در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه قيامت شك‌بردار نيست به دو معنا يكي اينكه ﴿لا رَيْبَ فيهِ﴾[19] يعني «لا ريب في وقوعه» چون ضروري الوقوع است جا براي شك نيست يكي اينكه آن روز روز شك نيست «لا ريب في ذلك اليوم» يعني وقتي وارد صحنه قيامت شديم همه چيز يقيني است آنكه جاهل بود عالم مي‌شود، آنكه شاك بود قاطع مي‌شود، آنكه ظان بود متيقن مي‌شود، او كه عالم بود علمش بيشتر مي‌شود اين ظرف ظرف شك نيست ﴿يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللّهُ دينَهُمُ الْحَقَّ﴾ تا برايشان معلوم بشود ﴿انَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبينُ﴾[20] ﴿حَتّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾[21] آن روز روز شك نيست بنابراين هر چه هست آيه است امروز خودِ شخص آيه است اما آيه‌ايست كه ﴿نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾[22] ﴿وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ﴾[23] ﴿إِنْ كُنّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلينَ﴾[24] اما آن روز غفلت به شهود تبديل مي‌شود لذا به قرينهٴ ﴿أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ﴾ آن كلمهٴ نوراني ﴿او يَأْتِيَ رَبُّكَ﴾ به اين معنا خواهد بود كه او «ياتي كل آيات ربك» بالأخره يا عند الاحتضار است كه ملائكه مي‌آيند ﴿الَّذينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ﴾[25] كساني‌اند كه ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾[26] اين عند الاحتضار است يا بعضي آيات الهي مي‌آيد كه اشراط الساعه است يا نه كل آيات الهي مي‌آيد كه قيامت كبريٰ است بالأخره در همهٴ اين مقاطع اينها گرفتارند اين‌چنين نيست كه اين منفصلهٴ مانعة الجمع باشد نه مانعة الخلو است اينها عذاب را در هنگام ظهور و اِتيان و رسالت ملائكهٴ موت مي‌چشند در هنگام ظهور اشراط الساعه مي‌چشند هنگام ظهور قيامت كبريٰ هم مي‌چشند ﴿اَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ﴾ خب آن‌گاه فرمود: ﴿يوْمَ يَأْتي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْسًا إيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ في إيمانِها خَيْرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنّا مُنْتَظِرُونَ﴾ كه اين ما هم منتظريم اين وعده است شما هم منتظر باشيد اين وعيد است آن روزي كه ﴿إِنّا مِنَ الْمُجْرِمينَ مُنْتَقِمُونَ﴾[27] مظلومين منتظر آن روزند اين وعده است ظالمين منتظر آن روزند اين وعيد است آن روزي كه آيات الهي ظهور مي‌كند يك گروه اهل نجاتند و بس دو گروه در زحمتند آنها كه ايمان نياوردند در زحمتند زحمتِ تام، آنها كه ايمان آوردند ولي به همين ايمان اكتفا كردند از ايمانشان بهرهٴ عملي نبردند اينها هم در زحمتند دو، فقط يك گروه اهل نجاتند و آن مؤمني است كه اين عمل صالح داشته باشد فرمود: ﴿يَوْمَ يَأْتي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ﴾ كه ﴿لا يَنْفَعُ نَفْسًا إيمانُها﴾ آن روز بخواهد ايمان بياورد كه خب مقدورش نيست اگر اين نفس ﴿لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْل﴾ اگر در دنيا بود ايمان نياورده بود ايمانِ قيامت به حال او به درد نمي‌خورد البته اين سالبه به انتفاع موضوع است چون در قيامت ايمان ممكن نيست علم حاصل است ولي ايمان كه فعل اختياري است در نشئهٴ تكليف ممكن است در نشئهٴ خارج تكليف ايمان كه فعل اختياري است ممكن نيست ﴿لا يَنْفَعُ نَفْسًا إيمانُها﴾ كه ﴿لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ﴾ وقتي كه در دنيا بود ايمان نياورد در قيامت هم ايمان به حال او نافع نيست اين يك، ﴿اَوْ كَسَبَتْ في إيمانِها خَيْرًا﴾ اين ﴿كَسَبَتْ﴾ عطف است بر ﴿آمَنَتْ﴾ يعني «لم تكن كسبت في ايمانها خيراً»گروه اول اصلاً ايمان نياوردند ﴿لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ﴾ گروه دوم ايمان آوردند اما عمل صالح نداشتند ﴿اوْ كَسَبَتْ في إيمانِها﴾ اين ﴿كَسَبَتْ﴾ كه عطف است بر ﴿آمَنَتْ﴾ مدخ ول ﴿لَمْ تَكُنْ﴾ خواهد بود يعني «لم تكن كسبت في ايمانها خيراً» شما ببينيد براي رفتن به جهنم هميشه يك قيد را قرآن ذكر مي‌كند البته دركات جهنم كه بخواهد ذكر بشود قيود ديگري دارد ولي اما اصل تعذيب بالنار يك قيد دارد و آن گناه است هر كه گناه كرد عذاب مي‌شود خواه مسلمان باشد، خواه مؤمن باشد، خواه نه مسلمان و نه مؤمن گناه باعث عذاب است ولي براي ورود در بهشت هرگز يك قيد را شما در قرآن نمي‌بينيد كه كسي كار خوب كرد بشود بهشت، اين‌چنين نيست كار خوب كه حسن فعلي دارد در كنار حسن فاعلي است اگر كسي مؤمن بود و كار خوب كرد بهشت مي‌رود حالا اگر كسي مؤمن نبود و كار خوب كرد البته ذات اقدس الهي عادل است حكيم است پاداش دنيايي او را خواهد داد اما بهشت جاي مردانِ مؤمن و مردانِ الهي است خب.

پرسش...

پاسخ: البته نه او مثلاً عقيده به ولايت دارد ولي عمل نمي‌كند آن اسلام ظاهري عقيدهٴ به ولايت هم ندارد خب پس دو گروه در زحمتند، معذبند آنهايي كه اصلاً ايمان نياوردند يا ايمان آوردند ولي ﴿لم تكن و آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ كَسَبَتْ في إيمانِها خَيْرًا﴾ قهراً [ناگزير] كسي در رفاه است كه ﴿يُؤْمِنْ بِاللّهِ وَ يَعْمَلْ صالِحًا﴾[28] ﴿وَ الْعَصْرِ ٭ إِنَّ اْلإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ ٭ إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ﴾[29] اگر كسي مؤمن بود و عمل صالح انجام داد از عذاب راحت است.

«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»


[1] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 50.
[2] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 154.
[3] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 6.
[4] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 44.
[5] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 43.
[6] ـ كافي، ج2، ص632.
[7] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 4.
[8] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 44.
[9] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 42.
[10] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 43.
[11] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 172.
[12] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 45.
[13] ـ كمال الدين و تمام النعمه، ج1، ص36.
[14] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 37.
[15] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 28.
[16] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 50.
[17] ـ سورهٴ ذاريات، آيات 20 ـ 21.
[18] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 1.
[19] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 78.
[20] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 25.
[21] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 53.
[22] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 19.
[23] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 105.
[24] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 156.
[25] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 28.
[26] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 50.
[27] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 22.
[28] ـ سورهٴ طلاق، آيهٴ 11.
[29] ـ سورهٴعصر، آيهٴ 1 الي 3.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo