< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

76/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره انعام/آیه 154 الی 157

 

﴿ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَي الْكِتَابَ تَمَاماً عَلَي الَّذِي أَحْسَنَ وَتَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ وَهُديً وَرَحْمَةً لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ﴾﴿154﴾﴿وَهذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾﴿155﴾﴿أَن تَقُولُوا إِنَّمَا أُنْزِلَ الْكِتَابُ عَلَي طَائِفَتَيْنِ مِن قَبْلِنَا وَإِن كُنَّا عَن دِرَاسَتِهِمْ لَغَافِلِينَ﴾﴿156﴾﴿أَوْ تَقُولوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتَابُ لَكُنَّا أَهْدَي مِنْهُمْ فَقَدْ جَاءَكُم بَيِّنَةٌ مِن رَبِّكُمْ وَهُديً وَرَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِآيَاتِ اللّهِ وَصَدَفَ عَنْهَا سَنَجْزِي الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آيَاتِنَا سُوءَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُوا يَصْدِفُونَ﴾﴿157﴾

 

يك جمله كوتاه كه مربوط به آن بحثهاي صراط مستقيم بود و در برخي از سؤالات آمده است بازگو بشود ان‌شاءالله بحث را ادامه مي‌دهيم، گاهي ممكن است گفته بشود كه اگر كسي تابع منطق هگل بود و مباني هگل را پذيرفت كه اشيا در درون خود، نقيض خود يا ظل خود را دارند نظير اينكه موجوداتي كه درون اينها زمينهٴ تحوّل و حركت اينها را فراهم مي‌كند در نهان و نهاد اينها هم تِز هست هم آنتي‌تز هست هم سن‌تز ضد او و نقيض او در درون او هست ممكن است كه جمع نقيضين براساس منطق هگل پذيرفته شده باشد بنابراين نمي‌شود به او گفت بالأخره يا تشيّع حق است يا تسنّن براي اينكه براساس جمع نقيضين و رفع نقيضين اين سخن نقد مي‌شود و ايشان جمع نقيضين را قبول دارند.

اين سخن ناتمام است براي اينكه ولو براساس مبناي هگل هم باشد آنجا نقيضين هرگز جمع نمي‌شوند براي اينكه وحدت نُه‌گانه در تناقض شرط است لذا هگل و امثال هگل نمي‌گويند تِز در عين حال كه تِز هست، نيست آنتي‌تز در عين حال كه آنتي‌تز است آنتي‌تز نيست، سن‌تز در عين حال كه سَن‌تز است سن‌تز نيست اين‌چنين نمي‌گويند اگر تضاد دروني توجيه بشود معلوم مي‌شود كه اصلاً ارتباطي به مسئله تناقض و جمع نقيضين ندارد چون در تناقض نُه وحدت شرط است يعني شيء با همهٴ خصوصيات در حالي كه هست نباشد اين جزء اوّلي است كه فوق بديهي است، خب حالا به اصل بحث برسيم.

فرمود: ﴿ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَي الْكِتَابَ تَمَاماً عَلَي الَّذِي أَحْسَنَ﴾ ذات اقدس الهي تورات موساي كليم را براي همهٴ مردم روي زمين در آن عصر تا زمان ظهور عيساي مسيح(سلام الله عليه) حجت قرار داد منتها برخي استفاده مي‌كردند و برخي محروم مي‌شدند به سوء اختيارشان و اگر گفته شد كه ﴿تَمَاماً عَلَي الَّذِي أَحْسَنَ﴾ نظير ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً﴾[1] خواهد بود كه گرچه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[2] است ﴿كَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾[3] است اما چون مؤمنين بهره مي‌برند خدا فرمود: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ﴾ نظير قرآن كريم كه ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾[4] است و بحثش گذشت اگر منظور از ﴿عَلَي الَّذِي أَحْسَنَ﴾ يعني «علي الذين أحسنوا» كه اين ﴿الَّذِي﴾ جنس باشد نظير ﴿كَالَّذِي خَاضُوا﴾ كه ﴿وَخُضْتُمْ كَالَّذِي خَاضُوا﴾[5] كه اين ﴿الَّذِي﴾ جاي ﴿الَّذِين﴾ قرار گرفته است ﴿وَخُضْتُمْ كَالَّذِي خَاضُوا﴾ نفرمود: «وخضتم كالذي خاض» خب اگر اين مطلق احسان باشد همهٴ محسنين و مؤمنين آن عصر را شامل مي‌شود و اما اگر احسان خاص باشد ديگر مخصوص وجود مبارك موساي كليم است چون در جريان دريافت تورات يك اربعيني را ذات اقدس الهي مقدمه قرار داد در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيهٴ 142 الی 145 به اين صورت است ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَي ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ﴾ كه موساي كليم از اول ذي‌قعده تا دهم ذي‌حجه اين چهل شبانه‌روز مهمان ذات اقدس الهي بود و در آنجا براساس ﴿وَلَمَّا جَاءَ مُوسَي لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلكِنِ انْظُرْ إِلَي الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي﴾ بعد از جريان تجلّي موساي كليم كه به حال آمد عرض كرد ﴿سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ﴾ آن‌گاه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿يَا مُوسَي إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَي الْنَّاسِ بِرِسَالاَتِي وَبِكَلاَمِي فَخُذْ مَاآتَيْتُكَ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ ٭ وَكَتَبْنَا لَهُ فِي الْأَلْوَاحِ﴾ يكي از بركات آن اربعين دريافت تورات بود كه اين تورات محصول آن اربعين است آن‌گاه مي‌توان گفت: ﴿ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَي الْكِتَابَ تَمَاماً عَلَي الَّذِي أَحْسَنَ﴾ يعني «تماماً عليه بعد أن كان مُحسنا» و از اينكه ديگر به ضمير اكتفا نكرد به اسم ظاهر ذكر كرد نفرمود: «ثم آتينا موسي الكتاب تماماً عليه لانه أحسن» براي آن است كه حُكم ناظر به اصل كلّي باشد و مُشعر به عليّت باشد. به هر تقدير اگر منظور از اين احسان، احسان خاص است و آن اربعين‌گيري است قهراً [ناگزير] خصوص موساي كليم مراد خواهد بود و خداوند تورات را بر موساي كليم براي اتمام نعمت نازل كرده است البته هر نعمتي كه بر پيغمبر عصري(عليه الصلاة و عليه السّلام) نازل بشود فيض آن شامل امتهاي او هم خواهد بود.

مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود اين كتاب تمام نعمت است تفصيل كلّ شيء است و هدايت و رحمت است سه امر را به عنوان هدف ذكر كرد كه يكي ناظر به جنبهٴ اثباتي قضيه است و دو امر هم مربوط به جنبهٴ نفي و سلبي قضيه است آنچه مربوط به جريان اثباتي است فرمود ما اين كارها را كرديم و تورات را بر موساي كليم(سلام الله عليه) نازل كرديم تا قوم او به لقاي خدا ايمان بياورند ﴿لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ﴾[6] چون ايمان دو قِسم است و لقا يك قِسم بالأخره ايمان به لقاي حق دوگونه خواهد بود يك ايمان علمي است و اعتقادِ [به] علم حصولي است، يك ايمان شهودي است بالأخره اگر نظير خود موساي كليم بود در همان رديف بود منتها ضعيف‌تر مي‌شود ايمان شهودي به لقاي حق آنها در حقيقت يؤمنون بالشهاده‌اند نه ﴿يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ﴾[7] و اگر نه طبق ادلّه و برهان مسئلهٴ معاد بر آنها حل شد اين ايمان بالغيب است نه ايمان بالشهاده البته آن امر مُبرهَن براي يك حكيم و متكلّم مُبرهِن تقريباً مشهود است منتها شهود مفهومي اگر كسي حكيمانه متكلّمانه برهاني بر معاد اقامه كرد او هم ايمان او ايمان بالشهاده است نه ايمان بالغيب براي اينكه مطلب را كاملاً مي‌بيند منتها آن مفهوم را، آن برهان را و اگر اهل تهذيب نفس و تزكيه و جهاد اكبر بود كه «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ» كه «كَمَنْ قَدْرَآهَا» « هُمْ وَ النَّارُ» كه «كَمَنْ قَدْرَآهَا»[8] و مانند آن شد اين ايمان بالشهاده است و اگر دربارهٴ اين گروه گفته مي‌شود ايمان بالغيب ﴿يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ﴾ براي اينكه جريان قيامت نسبت به اكثري مردم غيب است وگرنه نسبت به اوحدي اينها البته ايمان بالشهاده است فقط براي كساني كه ايمان تقليدي دارند مي‌شود ايمان بالغيب.

جريان قيامت براي بني‌اسرائيل بسيار مهم بود لذا ذات اقدس الهي در اينجا جريان قيامت و لقاي رب را ذكر مي‌كند و متأسفانه در تورات كنوني تصريحي به آن صورت دربارهٴ معاد نيست مگر يك سلسله اشاراتي كه شايد استنباط جريان معاد از آن اشارات آسان نباشد در حالي كه ذات اقدس الهي در اين بخش از آيات قرآن كريم هدف نزول تورات را همان ايمان به معاد ذكر كرده است در بحث ديروز به عرضتان رسيد كه ايمان به مبدأ در عين حال كه لازم است كافي نيست چون ايمان به مبدأ را بت‌پرستها هم داشتند الآن هم دارند مهم‌ترين عاملي كه در تهذيب روح مؤثّر است همان جريان معاد است يعني انسان بداند حسابي هست، كتابي هست، اعمال او مشهود اوست، او برابر اعمال جزا داده مي‌شود وگرنه صرف اينكه بداند در عالم واجب‌الوجودي هست اولاً، آن واجب‌الوجود واحد است «لا شريك له» ثانياً، و آن واجب‌الوجود خالق كل است «لا شريك له في الخلقه» ثالثاً، آن واجب‌الوجود ربّ كل است مدير عامل كل است «لا شريك له في الربوبيّة المطلقه» رابعاً همهٴ اين عقايد را بت‌پرستها داشتند و اليوم هم دارند با اين مقدار كسي روح مهذّب پيدا نمي‌كند عمده آن مراحل بعدي است كه ربوبيّتهاي جزئي هم براي خداست «لا شريك له» در ربوبيّت قهراً [ناگزير] معبود بودن هم براي خداست «لا شريك له في العباده» و جريان قيامت هم حق است انسان در برابر هر كاري مسئول است اين است كه انسان را مي‌سازد لذا ذات اقدس الهي دربارهٴ همهٴ انبيا و اُمم چنين ياد كرده است ﴿إِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِيهَا نَذِيرٌ﴾[9] هر امتي بالأخره يك نذيري داشتند كه آنها را از آتش جهنم انذار مي‌داد نذير دربارهٴ معاد است ديگر دربارهٴ مسائل دنيايي كه آن‌چنان مهم نيست هر امتي بالأخره رهبري داشتند كه آنها را از قيامت انذار مي‌كردند چه اينكه به عنوان وصف ممتاز سلسلهٴ انبيا(عليه السلام) هم مي‌فرمايد: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ﴾[10] همهٴ انبيا آمدند مردم را از آيندهٴ بهشت يا دوزخ تبشير و انذار مي‌كردند لذا جريان معاد را بايد در بين كليميها بيشتر تحكيم كرد آنها را به آن كتابها و مباني اصلي‌شان بيشتر آشنا كرد از اين جهت ذات اقدس الهي مسئله لقاي رب و ايمان به معاد را آنجا بازگو كرد.

دربارهٴ قرآن كريم هم فرمود: ﴿وَهذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ اينجاست كه به يك جنبهٴ اثباتي دارد و دو جنبهٴ سلبي اين مربوط به اين قسمت است قرآن كريم بركاتش زياد هست گرچه هر كتاب آسماني داراي بركت است اما قرآن كريم بركتش از آنها بيشتر است اين نه تنها براي آن است كه مهيمن بر آنهاست قهراً [ناگزير] بركت آنها هم مهيمن بر بركات صُحف گذشته است بلكه جاودانه بودن او باعث مي‌شود كه اين بركتش دائمي است و خيرش ثابت‌تر است اگر ﴿لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾[11] و اگر قابل نسخ نيست قهراً [ناگزير] بركتش ثابت‌تر و پايدارتر خواهد بود.

در جريان نزول قرآن كريم است كه به يك امر اثباتي و دو امر سلبي تعليل مي‌كند مي‌فرمايد ما اين كتاب را نازل كرديم ﴿لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ شما از رحمت خاصّهٴ الهي برخوردار باشيد شما هم بالأخره يا راه ايماني را طي مي‌كنيد يا راه شهودي را به هر دو طريق مي‌توانيد به مقصد برسيد منتها يكي آسان‌تر و فراوان‌تر، يكي دشوارتر و كم‌تر يعني راه تهذيب كم‌تر گير مي‌آيد و دشوارتر است البته سودمندتر است، راه مدرسه آسان‌تر است انسان چند سال درس بخواند اين معارف را بفهمد و ايمان بياورد و آسان‌تر است البته اما آن راه، راه دشوارتر و البته نافع‌تر است. فرمود ما اين كار را كرديم ﴿لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ آن‌گاه آن دو جهت سلبي را ذكر مي‌فرمايد، مي‌فرمايد اين كتاب پربركت نازل شده است براي اينكه ﴿أَن تَقُولُوا إِنَّمَا أُنْزِلَ الْكِتَابُ عَلَي طَائِفَتَيْنِ مِن قَبْلِنَا وَإِن كُنَّا عَن دِرَاسَتِهِمْ لَغَافِلِينَ﴾ اين ﴿أَن تَقُولُوا﴾ يعني «كراهة أن تقولوا» مبادا اين‌چنين بگويي نظير ﴿إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا﴾[12] يعني مبادا اينكه اين حادثه اتفاق بيفتد «كراهة أن تصيبوا» مبادا يك وقتي قومي را به جهالت برخورد كنيد اينجا هم به همين معيار است ما كتاب پربركت را نازل كرديم مبادا اينكه بگوييد گروهي قبل از ما از تورات استفاده كردند و عده ديگر از انجيل استفاده كردند اهل درس و بحث و حوزه‌هاي فكري بودند و ما حوزه‌هاي علمي نداشتيم، كتاب ديني نداشتيم و از اين علوم غافل بوديم و عقب مانديم چنين احتجاجي براي شما روا نيست بعد از نزول قرآن كريم مبادا اينكه بگوييد كتاب الهي بر يهود و نصاريٰ نازل شده است ﴿وَإِن﴾ كه مخفّف از مصغّر است يعني «انا كنّا» ﴿وَإِن كُنَّا عَن دِرَاسَتِهِمْ لَغَافِلِينَ﴾ ما تحقيقاً از دراست حوزه‌هاي علمي يهود و مسيحيّت غافل بوديم.

اولاً اين اشكال بر آنها وارد است كه مگر وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليه) مخصوص بني‌اسرائيل بود اين‌چنين كه نيست يا عيساي مسيح(سلام الله عليه) مخصوص بني‌اسرائيل بود اين‌چنين كه نيست عده‌اي از همان مردم حجاز و عرب‌زبان به اين دو شخصيت الهي ايمان آوردند ايمانشان هم حق است و اهل بهشت‌اند خب شما هم مي‌خواستيد ايمان بياوريد اين خوي جاهلي نگذاشت شما به تورات و انجيل ايمان بياوريد و ذات اقدس الهي هم از حميّت جاهلي عرب ياد مي‌كند مي‌فرمايد اگر ما اين كتاب را به زبان عجمي نازل مي‌كرديم و حالا عِبري بود، تازي بود و سرياني بود و مانند آن شما ايمان نمي‌آورديد مي‌گفتيد: ﴿ءَأَعْجَمِيٍّ وَعَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُديً﴾[13] اگر اين كتاب هم، اين قرآن هم عربي نبود شما ايمان نمي‌آورديد آن تعصّب جاهلي نمي‌گذاشت وگرنه به تورات ايمان مي‌آورديد به انجيل ايمان مي‌آورديد چه اينكه خواصي از شما ايمان آوردند اين عذرتان به جا نيست ولي براي اينكه مبادا چنين عذري بياوريد اين كتاب را به زبان عربي نازل كرديم ﴿أَن تَقُولُوا إِنَّمَا أُنْزِلَ الْكِتَابُ عَلَي طَائِفَتَيْنِ مِن قَبْلِنَا﴾ كتابهاي انبياي سَلف معهود بين مردم حجاز نبود مخصوصاً از نوح(سلام الله عليه)، ابراهيم(سلام الله عليه) از انبياي ديگر كتابي معهود بين عرب نبود لذا فقط از تورات موسيٰ و انجيل عيسيٰ(عليهم السلام) باخبر بودند و مي‌گفتند: ﴿إِنَّمَا أُنْزِلَ الْكِتَابُ عَلَي طَائِفَتَيْنِ مِن قَبْلِنَا﴾ يعني اين ﴿مِن قَبْلِنَا﴾ متعلّق است به ﴿أُنْزِلَ﴾ «انزل الكتاب من قبلنا علي طائفتين» وگرنه اين دو طايفه الآن هم بودند نه اين دو طايفه قبل از ما بودند اين انزال كتاب قبل از ما بود و ما از دراست فكري اين دو گروه غافليم آنها عالم‌اند و ما غافل ما از يك فيضي محروميم اين اعتراض اوّلشان، براي اينكه چنين اعتراضي نكنند چنين احتجاجي نكنند قرآن نازل شد كه اين براي قطع عذر است و جنبهٴ سلبي است.

دوم آن است كه ﴿أَوْ تَقُولوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتَابُ لَكُنَّا أَهْدَي مِنْهُمْ﴾ دوم بگوييد در بين ما سرايندگاني‌اند، هنرمنداني‌اند، اديباني‌اند كه در بين آنها نيست اين سبعهٴ معلّقه از ماست و بازار عُكّاظ به فخر ما اعتراف دارد خب ما با نداشتن حوزه‌هاي علمي به اينجا رسيديم اگر كتابي و يك مباني ديني مي‌داشتيم از يهوديها بالاتر بوديم، از مسيحيها بالاتر بوديم ما با اينكه اُمّي هستيم بازار عُكّاظ به نام ماست و به فخر ما اعتراف مي‌كند خب اگر يك مباني علمي مي‌داشتيم يقيناً بهتر بوديم ﴿أَوْ تَقُولوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتَابُ لَكُنَّا أَهْدَي مِنْهُمْ﴾ ما از يهوديها بالاتر بوديم، از مسيحيها بالاتر بوديم و اين فيض را ـ معاذ الله ‌ـ خدا عمداً از ما دريغ داشت.

براي اينكه مبادا آن عذر اول يا اين عذر دوم را بازگو كنيد كتاب پربركتي براي شما نازل كرديم ﴿وَهذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ و آن هدف اصلي و اين هم دو هدف جنبي كه قطع عذر است و امر سلبي آن‌گاه فرمود: ﴿فَقَدْ جَاءَكُم بَيِّنَةٌ مِن رَبِّكُمْ﴾ خب از قرآن گاهي به عنوان كتاب مبارك ياد مي‌كند گاهي به عنوان بيّنه و هدايت و رحمت ذكر مي‌كند همان طوري كه تورات موساي كليم هدايت و رحمت است قرآن كريم گذشته از اينكه مبارك است گذشته از اينكه بيّن است هدايت و رحمت هم هست ﴿فَقَدْ جَاءَكُم بَيِّنَةٌ مِن رَبِّكُمْ وَهُديً وَرَحْمَةٌ﴾ اين بيّنه است يعني مطلب مثل آفتاب روشن است بيان و وضوح دارد بيّنه را هم كه بيّنه گفتند براي همان وضوح اوست پس شما راهي براي احتجاج نداريد براي اينكه بيّنه آمده و قطع عذر كرده و اصولاً بيّنه را هم از آن جهت بيّنه مي‌گويد كه هم بيان است و هم بِين «بانَ» يعني قَطع اين قطع عذر مي‌كند قطع احتجاج مي‌كند بينونت ايجاد مي‌كند بين انسان و حجت، بين انسان و عذر اگر كسي بخواهد عذر بياورد اين بيّنه بينونت ايجاد مي‌كند بخواهد احتجاج كند بين انسان و احتجاج به حجت داحضه بينونت ايجاد مي‌كند قطع مي‌كند عذر را، قطع مي‌كند احتجاج را، خب.

فرمود: ﴿فَقَدْ جَاءَكُم بَيِّنَةٌ مِن رَبِّكُمْ وَهُديً وَرَحْمَةٌ﴾ اين از نظر مسائل فكري هدايت است و از نظر مسائل عملي هم رحمت است و شامل حال شما مي‌شود اولاً شما هيچ عذري نداشتيد براي اينكه تورات موسي و انجيل عيسيٰ(عليهم الصلاة و عليهم السلام) براي شما هم بود و ثانياً اگر بخواهيد اعتذار كنيد اين بينونت بين شما و عذر، بينونت بين شما و احتجاج با قرآن كريم كه كتاب مبارك است حاصل شده است پس هيچ عذري نداريد هيچ حجتي هم نداريد از اين به بعد اگر كسي اعراض بكند بي‌عذر و حجت اعراض كرده است لذا مي‌فرمايد: ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِآيَاتِ اللّهِ وَصَدَفَ عَنْهَا﴾ شما آيات الهي را تكذيب مي‌كنيد ـ معاذ الله‌ ـ اين را كذب مي‌پنداريد مي‌گوييد از طرف خدا نيست و از او اعراض كرديد و هيچ ظلمي به اين اندازه ظلم نيست چون مستقيماً سخن خدا را طرد كرديد بعد از اينكه براي شما روشن شد خود اين بيّنه است روشن است كه از طرف خداست و حجّتي الهي است و عذر شما را هم كه قطع مي‌كند پس شما در حقيقت پيام الهي را عالماً عامداً طرد مي‌كنيد و هيچ ظلمي بالاتر از اين نيست ديگر همان طوري كه هيچ ظلمي بالاتر از شرك نيست هيچ ظلمي بالاتر از تخريب مساجد نيست، هيچ ظلمي هم بالاتر از اعراض از قرآن و تكذيب قرآن نيست چون همهٴ اينها به يك اصل برمي‌گردد آنچه كه به الله و شئون الهي برمي‌گردد اگر كسي آنها را نپذيرد جزء گناهان كبيره و اكبر كبائر را مرتكب شده است ظلمش هم به شرح ايضاً [همچنين].

فرمود: ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِآيَاتِ اللّهِ﴾ خب پس اين مبارك هست، هدايت هست، رحمت هست، بيّنه هست، آيت هم هست چون اينها را زيرمجموعه آيه ذكر كرده است يعني نشانه‌هاي الهي چون وقتي كبريٰ تام است كه اين قرآن كريم زيرمجموعه آن كبريٰ باشد چون كبراي كلي اين است كه ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِآيَاتِ اللّهِ﴾ پس معلوم مي‌شود قرآن جزء آيات الهي است ديگر نشانهٴ خوبي است پس بعضيها را به عنوان بيان تطبيقي بالصراحه فرمود: ﴿جَاءَكُم بَيِّنَةٌ مِن رَبِّكُمْ وَهُديً وَرَحْمَةٌ﴾ چه اينكه دربارهٴ قرآن هم فرمود: ﴿وَهذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ﴾ بعضيها هم براساس تلازم كلّي فرمود: ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِآيَاتِ اللّهِ﴾ يعني آنچه كه در قرآن كريم است آيات الهي است و خود قرآن آيه‌اي است از آيات الهي، معجزه‌اي است از معجزات حق و چه كسي ظالم‌تر از كسي است كه آيات الهي را تكذيب بكند و از آنها صادف و معرض باشد ﴿وَصَدَفَ عَنْهَا﴾.

﴿سَنَجْزِي الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آيَاتِنَا سُوءَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُوا يَصْدِفُونَ﴾ اينجا باز ديگر جريان قيامت را ذكر فرمود گرچه اصل كتاب براي دريافت رحمت است اما ضامن اجراي اين دستورات و احكام و حِكم الهي جريان قيامت است يعني اگر ـ معاذ الله ‌ـ انسان اعتقادي به يوم الحساب را نداشته باشد دليلي ندارد كه فضايل اخلاقي براي او خوب باشد يك سلسله اموري براي او لذيذ است خب به چه دليل از اين لذايذ بگذرد يك سلسله از كارهايي براي او دشوار است به چه جهت اين كارهاي دشوار را براي خود تحميل كند براي اينكه نام نيكي از او بماند خب يك امر وهمي است انسان كه مُرد به زعم ماركسيستها و مادّيين نابود مي‌شود خب معدومِ محض چه نام نيك، چه نام بد تأثيري ندارد كه الآن زيد هنوز به دنيا نيامده معدوم محض است قدح و مدح نسبت به او علي السواست «لا بيض في الاعدام» خب اگر كسي معدوم محض باشد چه بد بگويي، چه خوب بگويي نه از بد متأثّر مي‌شود نه از خوب بهره مي‌برد اينها كه مي‌گويند ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا﴾[14] خب بعد از مرگ اينها چون احساس براي روح است بدن را بسوزانند بي‌تفاوت است گلباران كنند بي‌تفاوت است خيابان و بيابان به نام آنها باشد بي‌تفاوت است سراسر شعر سرايندگان به مدح اينها باشد بي‌تفاوت است در قدح و هجو اينها باشد بي‌تفاوت است چون يك معدوم محض ادراكي ندارد تا لذت ببرد اين خيال مي‌كند وقتي مُرد هم مثل الآن هست خب الآن زنده است اگر از مُرده‌اي تجليل مي‌كنند بازمانده بهره مي‌برد نه خود متوفّا مگر اينكه قائل باشيم به اينكه روح زنده است و انسان زنده است «كما هو الحق» آن‌گاه از طلب مغفرتها لذت مي‌برد از ياد خيرها لذت مي‌برد و بهره مي‌برد و مانند آن ﴿يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾[15] و مانند آن، خب.

اگر كسي به عنوان نابودي و آخر خط خلاصه بنگرد هيچ كدام از اين لذايذ يا آلام براي او واقعيت نخواهد داشت و ذات اقدس الهي سعي مي‌كند كه مسئلهٴ معاد را براي بني‌اسرائيل خوب تلقين كند يك و براي اعراب حجاز هم خوب تفهيم كند دو، دربارهٴ آنها هم فرمود: ﴿لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ﴾ دربارهٴ اعراب حجاز هم كه بالأخره قرآن كريم براي آنها نازل شده است و مي‌فرمايد: ﴿سَنَجْزِي الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آيَاتِنَا سُوءَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُوا يَصْدِفُونَ﴾ منتها همان طوري كه توارت و انجيل مخصوص گروه خاص نبود براي همهٴ انسانها بود تا عصر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قرآن كريم هم ﴿ذِكْرَي لِلْبَشَرِ﴾[16] است اختصاصي به عرب و عجم ندارد ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَي عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾[17] است ﴿لِأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ﴾[18] است ﴿كَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾[19] است، ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[20] است اختصاصي به عرب و عجم ندارد اگر كسي صادف و مُعرض از ياد الهي بود ظالم‌ترين مردم به حساب مي‌آيد قهراً [ناگزير] سوء العذاب او هم بدتر از سوء العذاب ديگر ظالمين است.

«اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيّئات أعمالنا»

«و الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»


[1] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 164.
[2] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 107.
[3] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 28.
[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 2.
[5] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 69.
[6] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 154.
[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 3.
[8] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 193.
[9] ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 24.
[10] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 165.
[11] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 42.
[12] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 6.
[13] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 44.
[14] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 37.
[15] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 170.
[16] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.
[17] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 1.
[18] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 19.
[19] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 28.
[20] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 107.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo