< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

74/02/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 


موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 64 الی66

 

﴿وَقَالَتِ اليَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُم مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ طُغْيَاناً وَكُفْراً وَالقَيْنَا بَيْنَهُمُ العَدَاوَةَ وَالبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ القِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَاداً وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ المُفْسِدِينَ﴾ (۶٤) ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الكِتَابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَأَدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ﴾ (۶۵) ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِم مِن رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا يَعْمَلُونَ﴾ (۶۶)

گستره قدرت لا يزال خداوند

اين جمله كه يهوديها گفتند دست خدا بسته است، به هر وجهي از وجوه گذشته باشد باطل است و خداوند تبارك و تعالي در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» خود را نه تنها مالك معرفي كرد بلكه هر گونه مِلك و مُلك را هم تحت قدرت خود مي‌داند; آيهٴ 26 و 27 سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» اين بود: ﴿قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَديرٌ ٭ تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ﴾; اين ده مطلب كه در اين دو آيه آمده است و موازي هم است نشان مي‌دهد كه نه تنها دست خدا باز است يعني قدرت خدا محدود نيست بلكه هر گونه قدرتي هم كه در جهان باشد مال اوست و او نه تنها مَلِك است و نه تنها مالك است، بلكه مالك مُلك هم است; يعني هرگونه مُلك و سلطنت و قدرتي كه دارند او عطا كرده است.

يك وقت كسي عاجز است و ديگري قادر يك وقت كسي قادر هست اما ديگران هم قادر است; ولي ذات اقدس الهي قادري است كه در قبال او هيچ قادري وجود ندارد، چون ديگران اگر مُلكي دارند خدا اين مُلك را به آنها داد مِلكي دارند خدا اين مِلك را به او داد هم خدا مالك است و هم مَلِك، لذا در آيه 26 و 27 چه در جريان تكوين و چه در جريان تشريع و چه درباره دنيا و چه درباره آخرت فرمود: هر گونه مِلك و مُلكي باشد مملوك ذات اقدس الهي است كه او مالك مُلك است، چون ﴿تبارك الذي بيده الملك﴾ است، پس هر گونه نفوذ و قدرتي كه ديگران دارند بر اساس بخشش اوست چنين ذاتي منزه از آن است كه قدرت او محدود باشد، ديگرانند كه قدرتشان محدود است.

معصيت كبيره عادي مقدمه‌اي براي كفر

مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿غلت ايديهم﴾ نشانهٴ مغلول بودن دست آنها و ملعون بودن آنها اموري است كه يكي پس از ديگري اينجا ذكر فرمود; فرمود كه ﴿وَ لَيَزيدَنَّ كَثيرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيانًا وَ كُفْرًا﴾ كه اين چهار ـ پنج وصف رذيلت كه درباره اين گروه از يهوديها ذكر فرمود بر اساس همان مغلول بودن اينها و ملعون بودن اينهاست. فرمود: ﴿وَ لَيَزيدَنَّ كَثيرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيانًا وَ كُفْرًا﴾ با اينكه قرآن كريم نور است و هدايت است و شفاست ولي آنها چون در مقابل اين نور و در مقابل اين هدايت و شفا به مبارزه برمي‌خيزند، مايهٴ طغيان و كفر آنها خواهد بود و مبارزهٴ در مقابل وحي طغيان و كفر است اين نظم طبيعي هم رعايت شده است كه اول تعدي در برابر حكم خداست، بعد انكار اصل حكم; يعني اول معصيت كبيرهٴ عادي است و بعد كفر است كه اكبر كبائر است، لذا فرمود: ﴿وَ لَيَزيدَنَّ كَثيرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيانًا وَ كُفْرًا﴾، چه اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيه 68 كه در پيش داريم همين مضمون آمده است كه ﴿وَ لَيَزيدَنَّ كَثيرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيانًا وَ كُفْرًا﴾.

دربارهٴ ازدياد طغيان و كفر نسبت به بدانديشان; نظير ازدياد تقوا و هدايت است نسبت به مؤمنان، براي اينكه وقتي قلب آماده هدايت شد هر آيه‌اي كه نازل بشود هدايت را افزوده مي‌كند، اينها كساني‌اند كه ﴿زادَتْهُم إيماناً﴾، ﴿وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيمانًا وَ عَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾،[1] چون مي‌پذيرند و معتقد مي‌شوند و كسي كه در مقابل وحي به لجاجت برمي‌خيزد كفرش افزوده مي‌شود به اين دو مطلب در سورهٴ مباركهٴ «توبه» اشاره فرمود; يعني آيه 124 و 125 سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين است ﴿وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زادَتْهُ هذِهِ إيمانًا فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إيمانًا وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ ٭ وَ أَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَي رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ﴾، چون هر تكليف تازه‌اي كه تنزل كند يك وظيفهٴ جديدي به همراه مي‌آورد، در مقابل هر وظيفه‌اي اينها سرسختي نشان بدهند طغيانشان و كفرشان و سيئاتشان افزوده مي‌شود، لذا دربارهٴ اينها فرمود كه ﴿فَزادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَي رِجْسِهِمْ﴾; مثل يك كسي كه چشمش نابيناست و چشمش آسيب دارد كه هر چه نور شمس مستقيم‌تر باشد كه ديگران بهره بيشتري مي‌برند براي چنين كسي كه آفتي و آسيبي در چشم اوست زيانبارتر است.

اصل اين مطلب در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» به عنوان يك امر جامع بيان شد; آيه 82 سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه در نوبتهاي ديگر هم قرائت مي‌شد اين است: ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظّالِمينَ إِلاّ خَسارًا﴾، براي اينكه ظالم بيمار است و چون بيمار است در مقابل اين وحي الهي عكس العمل انكار، طرد، نفي و طغيان نشان مي‌دهد آن بيماري دروني‌اش افزوده مي‌شود لذا آيه 10 سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه قبلاً بحث شد معناي خود را بازمي‌يابد كه فرمود: ﴿في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا﴾; دلهاي اينها مريض است و خدا بيماري دل اينها را اضافه كرده است نه اينكه خداوند بيماري را اضافه كند، خداوند نور نازل مي‌كند و او نمي‌تواند هضم كند و در مقابل اين نور درگير مي‌شود و بيمارتر مي‌شود; نظير همان ميوه‌اي كه مثال زده شد كه هر چه ميوه شيرين‌تر و شادابتر و پرآبتر باشد كسي كه به بيماري زخم معده مبتلاست دردش بيشتر مي‌شود، اين نه براي آن است كه آن نقص در ميوه است بلكه نقص در دستگاه گوارش اوست اگر فرمود: ﴿فَزادَهُمُ الله مرضاً﴾[2] مزيد مرض كه به خدا اسناد داده شد از همين قبيل است.

تسلط داشتن شيطان نسبت به افراد مغلول

در حقيقت اينها مغلولند، براي اينكه وقتي شيطان بر اينها مسلط بشود اگر بخواهند از وسوسهٴ شيطان نجات پيدا كنند مقدورشان نيست، چون اينها تحت سلطه شيطانند و وقتي تحت سلطهٴ شيطان شدند: ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْديهِ إِلي عَذابِ السَّعيرِ﴾.[3] اگر كسي شيطان بر او مسلط شد او دست و مال بسته است و هر چه بخواهد نمي‌تواند، سرّش آن است كه خود را بردهٴ او كرده است، البته اختصاصي به او ندارد چه اينكه در بحثهاي بعد هم اشاره خواهد شد [و در بحث‌هاي] قبل هم داشت كه خداوند ارتباط خاصي كه با هيچ كس ندارد مسيحي‌ها هم همين‌طورند و مسلمانهاي فاسق هم همين‌طورند; منتها آنها لجاجتشان بيشتر است، لذا تبعات تلخ آن لجاجت هم بيشتر است. اگر يك عده شيطان بر آنها مسلط شد و تحت ولايت شيطانند و وليّ آنها شيطان است، اگر بخواهند آزادانديش باشند مقدورشان نيست و در حقيقت اينها مغلولند و بعد فرمود: ﴿وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ﴾.

كيفري بودن اضلال خدا درباره افراد

در سورهٴ مباركهٴ «صف» دارد كه ﴿فَلمّا زاغوا أزاغَ الله قُلوبهم﴾[4] اينها منحرفند و ذات اقدس الهي قلب اينها را تيره‌تر مي‌كند. آنجا دو بحث بود: يكي اينكه خداوند هرگز اضلال ابتدايي يا تيره كردن ابتدايي يا بيمار كردن ابتدايي ندارد كه ابتدائاً قلب كسي را مريض كند يا گمراه كند و مانند آن; ولي هدايت دو قسم است: هدايت ابتدايي و هدايت پاداشي; هدايت ابتدايي را نصيب همه مي‌كند و هدايت پاداشي را هم به عنوان پاداشِ خوب بهره خواص مي‌كند; اما اضلال ابتدايي اصلاً نيست و جزو صفات سلبيه خداست، هرگز خداوند كسي را گمراه نمي‌كند، مريض نمي‌كند به بيماري قلب و مانند آن. خدا همه را هدايت مي‌كند و اگر عده‌اي به سوء اختيار خود هدايت الهي را پشت سر گذاشتند باز خدا مهلت مي‌دهد و در توبه را باز مي‌كند بلكه ـ ان‌شاءالله ـ او توبه كند.

اگر چنين گنه‌كاري از دَرِ توبه استفاده نكرد و وارد اين در نشد و از مهلت الهي سوء استفاده كرد و گناهش را افزوده كرد، از آن به بعد خدا او را به حال خود رها مي‌كند. اينكه خدا او را «وَكَلَه إلي نَفْسه»[5] به حال خود رها كرد، از آن به بعد لحظه به لحظه سقوطش بيشتر مي‌شود و اين است معناي اضلالِ خدا; يعني اضلال خدا كيفري است نه ابتدايي (يك) و معناي اضلال خدا هم يك امر وجودي نيست كه خدا به كسي ضلالت بدهد، بلكه آن لطف خاص خود را مي‌گيرد و او را به حال خود رها مي‌كند بعد از اتمام حجت (اين دو)، وقتي كسي را به حال خود رها كرد و لطف خاص خود را گرفت، او لحظه به لحظه سقوط مي‌كند.

اينكه فرمود: ﴿وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ﴾ براي آن است كه اگر كسي اهل طغيان بود و اهل كفر بود هرگز با كسي هماهنگ نيست، چون اهل طغيان و اهل كفر اهل هوي و هوس‌اند و هواها هم مختلف‌اند. در آن روايت مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) در كتاب شريف توحيد نقل مي‌كند كه از معصوم (سلام الله عليه) سؤال كردند كه «الشقيُّ مَن شَقيَ في بطن امّه» يعني چه؟ فرمود كه ذات اقدس الهي مي‌داند كه اين شخص كه الان در رَحِم مادر است وقتي به دنيا آمد به سوء اختيار خود اعمالِ آلوده را انجام مي‌دهد، نه اينكه در بطن مادر براي هر كسي سرنوشت جبر آميز را تنظيم بكنند كه اين شخص بايد سعيد باشد يا بايد شقي باشد. هر كسي كه در شكم مادر است خدا مي‌داند كه او به دنيا آمده با اراده و ميل خود چه راهي را انتخاب مي‌كند، نه اينكه چه راه را بايد انتخاب بكند.[6]

در اختيار بودن شقاوت و سعادت دنيوي به دست انسانها

اينكه فرمود: ﴿وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ﴾ براي آن است كه كسي كه مطيع خدا نيست يقينا هوا‌پرست است: ﴿أَفرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾ (اين يك مقدمه) و هواها هم مختلف است و هرگز هوي جمع نخواهد شد، هر كسي يك ميل خاصي دارد و يك هوس مخصوصي دارد، ممكن نيست كه هوس‌پرستها با هم متحد باشند. چون اينچنين است پس اينها اهل هوس‌اند و هوس‌پرستها اختلاف دارند، پس اينها با هم مختلف‌اند و تا اين اصل هست اينها گرفتار اختلاف‌اند: ﴿وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ﴾. اين القا هم از طرف ذات اقدس الهي نظير اضلال است نظير اضافه است نظير مزيد طغيان و كفر است كه همهٴ اينها كيفري است وگرنه ذات اقدس الهي همه را به محبت و لطف دعوت كرده است و هرگز به كينه و بغضاء دعوت نكرده است و القا هم نمي‌كند.

همانطوري كه آيات الهي نور و رحمت است و هرگز كسي را گمراه نمي‌كند يا مرض نمي‌آورد يا مايهٴ افزايش مرض نخواهد شد مگر به سوء اختيار خودِ افراد، هرگز ذات اقدس الهي بين افراد عداوت و بغضاء القا نمي‌كند مگر در اثر سوء اختيار خود آنها. خدا اين لطف را به همگان مي‌دهد و آنها كه اهل هوس‌اند هر كدامشان يجر النار الي قرصه، تازه طليعهٴ اختلاف است. اين القا هم نظير ﴿وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاّ الْفَاسِقِينَ﴾ القاي كيفري است و معناي القا هم در حقيقت امر سلبي است; يعني لطف خاص خود را كه گرفت اينها به دامن اختلاف و عداوت مي‌افتند.

در سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» به بعضي از اين اختلاف اشاره فرمود; آيهٴ 17 سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» اين است كه ﴿وَ آتَيْناهُمْ بَيِّناتٍ مِنَ اْلأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ﴾.

تبيين معناي اختلاف و ممدوح و مذموم

در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه اختلاف دو قسم است: يك اختلاف ممدوح است و يك اختلاف مذموم; اختلاف ممدوح آن است كه دو نفر كه اختلاف نظر دارند هر كدام نظر خود را بازگو مي‌كنند تا مسئله پخته بشود، يكي اشكال مي‌كند و يكي پاسخ مي‌دهد، يكي نقد مي‌كند و يكي بررسي مي‌كند و اين اختلاف چيز بسيار خوبي است براي اينكه مسئله حل بشود. بعد از آنكه حل شد از آن به بعد اختلاف، اختلاف مذموم است. اختلاف قبل العلم وسيلهٴ خوبي است براي تحقيق مطلب و بعد از علم وسيلهٴ بدي است براي هوسراني.

تبيين اختلافات مذهبي يهوديها

اختلاف قبل از علم براي تحقيق اختلاف محمود و ممدوح است; اما اختلاف بعد العلم اختلاف مذموم است، لذا دربارهٴ يهوديها فرمود: ﴿فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ﴾ كه اين يكي از اختلافات است كه مربوط به مذهب مي‌شود شعب گوناگون مذهبي است كه بين علما و متفكران آنهاست. يك سلسله اختلافهايي است مربوط به هوسهاي آنها كه آن دامن‌گير همه است. فرمود اين عداوت و بغضاء است; يك وقت است كه كينه است و به خارج ظهور نمي‌كند يك وقت است نه كينه‌اي است كه به خارج ظهور مي‌كند و تجاوز مي‌كند و مي‌شود عداوت. عداوت با بغضاء اين فرق را دارد كه اگر فقط كينه باشد، در درون باشد، بيرون نيايد و به كسي سرايت نكند مي‌شود بغضاي محض و اگر به صورت ظلم درآيد و به غير برسد و تعدي كند مي‌شود عداوت. فرمود: ﴿وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ﴾ و ظاهر اين ﴿بَيْنَهُمُ﴾ اين است كه به خود يهوديها برمي‌گردد نه بين يهوديها و مسيحي‌ها و از اينكه فرمود ﴿إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ﴾ معلوم مي‌شود كه اينها تا روز قيامت هستند چه اينكه درباره مسيحي‌ها هم كه در همين سورهٴ مباركهٴ «مائده» قبلاً بحث شد آنجا هم دارد كه ﴿فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ﴾.

ظاهر آن آيه سورهٴ «مائده» و اين آيه سورهٴ «مائده» اين است كه يهوديها و مسيحي‌ها تا روز قيامت هستند و منقرض نمي‌شوند حالا زمان ظهور حضرت حجت (سلام الله عليه) مصداقي از مصاديق قيامت است و يا شرطي از اشراط قيامت است كه اينها تا آن وقت هستند و بعد منقرض مي‌شوند يا نه در آن وقت هم هستند منتها به جزيه تن در مي‌دهند و جزيه مي‌پردازند و حكومت، حكومت اسلامي است نه اينكه سراسر مردم عالم مسلمان مي‌شوند حكومت، حكومت اسلامي است و ديگران جزيه مي‌پردازند ولي تا روز قيامت هستند.

﴿كُلَّما أَوْقَدُوا نارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾ اين هم از تبعات تلخ آن مغلول بودن و ملعون بودن آنهاست; اينها اولاً جنگ‌افروزند، لكن به مقصد نمي‌رسند و هر وقت جنگي را عليه اسلام و مسلمانها افروختند خداوند آن جنگ را خاموش مي‌كند، البته اينكه فرمود: ﴿كُلَّما أَوْقَدُوا نارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾ نه ناري كه مربوط به آن عداوت و بغضاي داخلي باشد، آن نار هست بلكه خود خدا افزايش مي‌دهد آن نار را (اين يك مطلب)، مطلب دوم آن است كه گاهي جنگ بر اساس محور نفت و گاز است نه بر اساس قرآن و مانند آن (اين دو مطلب). اگر روي كشور‌گشايي بود، روي خاك بود و روي نفت و گاز بود اينها بشرهاي عادي هستند كه با هم جنگ مي‌كنند و خدا يك چنين وعده‌اي نداد كه هميشه آنها را سركوب كند يا اين آتش را خاموش كند. مطلب بعد آن است كه اگر يك وقتي خواستند با اسلام دربيفتند و جنگ واقعاً جنگ اسلامي بود كه عليه اسلام قيام كردند، خدا چنين آتشي را خاموش مي‌كند.

ديديد شما در اين جنگ جهاني سوم; يعني اين دفاع مقدس هشت ساله جنگ جهاني سوم بود در حقيقت كه چگونه خدا خاموش كرده است. جنگ جهاني معنايش اين نيست كه همه به جان هم بيفتند، اگر همه به جان يك كشور مظلوم هم افتادند مي‌شود جنگ جهاني كه جهان در جنگ است; منتها يا با هم مي‌جنگند يا با هم عليه يك كشور اسلامي مي‌جنگند و با هيچ قدرتي هم پيش بيني نمي‌شد كه اين جنگ را آنها پيش نبرند ولي نتوانستند پيش ببرند; يعني با هيچ حسابي جور درنمي‌آمد كه اينها پيروز نشوند. وقتي كه حملهٴ عراق به كويت شروع شد خيلي‌ها فكر مي‌كردند كه اين جنگ لابد حالا ده سال يا هشت سال طول مي‌كشد همانطوري كه جنگ ايران هشت سال طول كشيد، هشت سال نشد لااقل هشت ماه طول مي‌كشد، ما هيچ كسي را از مسئولين داخل و خارج و نديديم كه بيايد مصاحبه بكند و اين جنگ را كمتر از يك مدت طولاني پيش بيني بكند، هيچ كس فكر نمي‌كرد و مي‌گفتند كه اين عراقي است كه الان چندين لشكر زرهي كار‌آزموده دارد و هشت سال جنگ كرده و همهٴ امكانات را جهان به او داده، حالا در لشگركشي‌هاي خليج فارس اين لااقل يك مدت زيادي اين جنگ را ادامه مي‌دهد; ولي اينجا نتوانستند هشت ساله جنگ را عليه ايران به پايان برسانند و خود ايران شروع كرد به فرمان امام (رضوان الله عليه) پذيرش قطعنامه را اعلام كرد.

اگر جنگ بين اسلام و كفر باشد هر وقت آنها آتش روشن كردند خدا خاموش مي‌كند و اگر جنگ روي اسلام و كفر نباشد روي كشور‌گشايي باشد چيز عادي است. آن را در سورهٴ مباركهٴ «نساء» قبلاً ملاحظه فرموديد كه خداوند يك اصل كلي را به همگان اعلام كرده است كه ﴿لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ﴾; شما هم كه به نام مسلمان بودن خوشحال باشيد اينچنين نيست و كار با آرزو حل نمي‌شود: ﴿لَيْسَ بِأَمانِيِّكُمْ وَ لا أَمانِيِّ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ﴾;[7] فرمود كار با اُمنيه و تمنّي و آرزو و امثال ذلك حل نمي‌شود; چه شما، چه يهوديها و چه مسيحي‌ها هر كدام در مسير صحيح باشند پيروزند، نشد شكست مي‌خورند.

ابدي بودن وعده الهي

بنابراين اينكه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿كُلَّما أَوْقَدُوا نارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾ و از آن طرف ما مي‌بينيم كه فلسطين اشغالي چندين سال است كه زير سلطهٴ اسرائيلي‌هاست و اين آتش خاموش نشده، براي اين است كه ساليان متمادي آنها به عنوان مليت و به عنوان غير اسلامي داشتند دفاع مي‌كردند و اخيراً جريان انتفاضه و شكل اسلامي به خود گرفته است كه باز هم الحمد لله مي‌بينيد كه دارند پيروز مي‌شوند، آنها نتوانستند و به ستوه آمدند با داشتن همهٴ امكانات. از اين جهت اين وعدهٴ قرآني هميشه تازه است و هر روز حرف تازه است كه ﴿كُلَّما أَوْقَدُوا نارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾، البته ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَي﴾[8] اما آنها با داشتن همهٴ امكاناتشان نمي‌توانند پيش ببرند، در جريان جنگهاي شش روزهٴ اعراب و اسرائيل در حقيقت آمريكا جنگ مي‌كرد و اينها مزدور محض بودند براي آن و ديديد كه اعراب هم وضعشان آنچنان بود كه جنگ، جنگ عرب و يهود بود نه اسلام و يهوديت. اين وعدهٴ الهي مال اين است كه ﴿كُلَّما أَوْقَدُوا نارًا لِلْحَرْبِ﴾ علي الاسلام والمسلمين ﴿أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾.

يكي از آثار تلخ آن مغلول بودن و ملعون بودن اسرائيلي‌ها اين است كه ﴿وَ يَسْعَوْنَ فِي اْلأَرْضِ فَسادًا﴾; اينها نه تنها فاسدند و نه تنها مفسدند بلكه سعي و تلاش آنها هم افساد في الارض است و شتابان به سَمت افساد مي‌روند و خداوند هم مفسد را دوست ندارد و اگر كسي محبوب خدا نبود مطرود خداست. در اين آيهٴ محل بحث فرمود: ﴿وَ لَيَزيدَنَّ كَثيرًا مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيانًا وَ كُفْرًا﴾ كه سخن از كثير است در همهٴ موارد ذات اقدس الهي حق آن افراد حق‌پرست را رعايت مي‌كند اگر نقدي بر يهوديهاست در بعضي از موارد دارد كه ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللّه﴾;[9] در هر ملت و نحلتي يك گروه كمي هستند كه حق‌خواهند و حق طلب و قرآن آنها را كاملا استثنا مي‌كند، لذا در آنجا نفرمود همهٴ آنها اهل طغيان و كفرند بلكه فرمود كثيري از آنها.

در آيهٴ بعد فرمود كه همين يهوديها با اينكه مغلولند با اينكه ملعونند ماداميكه در دنيا هستند راه توبه باز است وقتي مردند كه البته ديگر راه توبه بسته است: ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ﴾ چه يهوديها كه تاكنون بحث آنها بود و چه مسيحي‌ها كه قبلاً بحثشان بود و چه مجموع يهودي و مسيحي كه به عنوان اهل كتاب بحثهاي جامعي را همين آيات سوره مائده گذراند فرمود: ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ َلأَدْخَلْناهُمْ جَنّاتِ النَّعيمِ ٭ وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾ اگر اينها دست از لجاجت بردارند و به حق و وحي الهي ايمان بياورند (يك) و به صرف ايمان اكتفا نكنند و از معاصي كبيره بپرهيزند (دو)، خداوند همه گناهان گذشته آنها را صرفنظر مي‌كند (اين يك)، لغزشهاي جزئي آنها را صرفنظر مي‌كند (دو)، به بهشتشان مي‌برد (سه)، نعمتهاي دنيايي آنها را هم افزون مي‌كند (چهار).

مزدورانه زندگي كردن يهوديان

اينكه قبلاً هم گذشت كه ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ﴾;[10] ذليلانه و مزدورانه زندگي مي‌كنند. شما اگر شرح حال يهود را كه اينها در گوشه‌هاي عالم پراكنده شدند و تحت ذلت بيگانگان بودند بررسي كنيد ملاحظه مي‌فرماييد كه هميشه اينها در ذلت بودند و اگر احيانا چند روزي اينها به خيال خودشان يا مثلاً با تبليغ باطل عزيز شدند، اين ﴿بِحَبْلٍ مِنَ الله﴾ نيست بلكه «بحبل من الناس» است. قرآن دو استثنا دارد و در عين حال كه فرمود: ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ﴾ يا ﴿باءُو بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ﴾[11] دو استثنا كرد و فرمود: ﴿إِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ﴾;[12] اگر اينها به حبل الله متمسك بشوند و مؤمن بشوند عزيز واقعي‌اند و اگر طناب مردمي در گردن اينها بيفتد و به طناب مردمي تمسك كنند و در پناه قدرت كاذبهٴ مردمي بخواهند زندگي بكنند، چند روزي موقتا از ذلت مصون‌اند بالأخره طناب مردم است كه به گردن اينهاست; ولي اگر اينها بخواهند آزاد باشند و ايمان بياورند و تنها به ايمان اكتفا نكنند اهل تقوي باشند از معاصي بپرهيزند گذشته‌هاي آنها را خدا مي‌بخشد و همان وعده‌اي كه خداوند به مؤمنين داده است كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيه 31 فرمود: ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَريمًا﴾ اگر شما گناهان بزرگ را انجام ندهيد خداوند از گناهان كوچك شما مي‌گذرد همان وعده را ذات اقدس الهي به يهوديها داد كه فرمود: ﴿لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ﴾.

بنابراين بر اساس «الاسلامُ يجبُّ ما قبلَه»[13] گناهان قبلي آنها بخشوده مي‌شود ولو گناهان كبيره و بر اساس ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ﴾[14] گناهان صغيره اينها بعد از ايمان و اسلام بخشيده مي‌شود در صورتي كه از گناهان كبيره پرهيز كرده باشند و خداوند اينها را به بهشت هم وعده داده است: ﴿وَ َلأَدْخَلْناهُمْ جَنّاتِ النَّعيمِ﴾ اين مال مغفرت و بخشش گناهان و ورود در بهشت كه نعمتهاي آخرت است بعد فرمود: ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ َلأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ﴾; اگر آنها به تورات و انجيل عمل كنند كه تورات و انجيل آنها را به ايمان به قرآن دعوت كرده است لذا به ما انزل اليهم من ربهم عمل كنند، روزيهاي آنها از بالا و پايين افزوده مي‌شود; هم بارانهاي مناسب مي‌آيد هم زمين اينها حاصلخيز مي‌شود و هم با روزيهاي معنوي و هم روزيهاي ظاهري; چه روزيهايي كه با كسب و كار نصيبشان مي‌شود و چه روزيهايي كه از مخزن غيب بدون كسب و كار تنزل مي‌كند بهرهٴ اينها و نصيب اينها خواهد شد، لكن برخي از اينها معتدلند و ميانه‌رو‌ هستند و بسياري از اينها بد عملند.

باز هم ملاحظه مي‌فرماييد كه در اينجا كثير را از آن بعض جدا كرده است و فرمود: ﴿مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ﴾; گروهي از اينها و بعضي از اينها به توراتشان عمل مي‌كنند، به انجيلشان عمل مي‌كنند و برابر دستور تورات و انجيل به قرآن معتقد مي‌شوند; ولي بسياري از اينها به همان بد عملي گذشته‌شان ادامه مي‌دهند.

و الحمد لله رب العالمين


[1] . سورهٴ انفال، آيهٴ 2.
[2] . سورهٴ بقره، آيهٴ 10.
[3] . سورهٴ حج، آيهٴ 4.
[4] . سورهٴ صف، آيهٴ 5.
[5] . الكافي، ج8، ص14.
[6] . ر.ك: التوحيد (شيخ صدوق)، ص356.
[7] . سورهٴ نساء، آيهٴ 123.
[8] . سورهٴ طه، آيهٴ 132.
[9] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 113.
[10] . سورهٴ بقره، آيهٴ 61.
[11] . سورهٴ بقره، آيهٴ 61.
[12] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 112.
[13] . مستدرك الوسائل، ج7، ص448؟.
[14] . سورهٴ نساء، آيهٴ 31.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo