< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

73/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 15و16

 

﴿يَاأَهْلَ الكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الكِتَابِ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ﴾ (۱۵) ﴿يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ (۱۶)

هشدار مسيح به اهل کتاب برای حلّ اختلافات

يهود در كتمان معارف سابقه سوئي داشت، لذا تبيين اسرار يهود مخصوص به پيغمبر اسلام (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيست، بلكه عيساي مسيح (سلام الله عليه) هم كه ظهور كرد فرمود که من آمدم تا آنچه مورد اختلاف شماست را بيان كنم. در سورهٴ «زخرف» آيه 63 اين چنين است: ﴿وَ لَمّا جاءَ عيسي بِالْبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَ لأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذي تَخْتَلِفُونَ فيهِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطيعُونِ﴾ و آنچه که اينها اختلاف داشتند بخشي برمي‌گردد به اظهار يا مكتوم كردنِ آن معارف خاص تورات، چون در بين يهوديها علماي راسخ هم وجود داشتند كه قرآن از آنها به نيكی و عظمت ياد مي‌كند و به ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ﴾[1] ياد مي‌كند.

بنابراين گاهي همان طوري كه در معنا كردن اختلاف دارند، در اظهار و اخفا هم اختلاف دارند و وجود مبارك مسيح براي حل بعضي از اين اختلافها به اينها هشدار داد.

اطلاق <نور> به انسان کامل

مطلب ديگر آن است كه نور همان طوري كه بر كتاب خدا اطلاق مي‌شود بر انسان كامل هم اطلاق مي‌شود و نمي‌توان گفت كه انسان كامل مثل پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) سراج است طبق آيه سورهٴ «احزاب»[2] ولي نور نيست، در حالي كه ما به سيدالشهداء (سلام الله عليه) عرض مي‌كنيم: «اشهد انك كنت نوراً في الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره»[3] و همه اينها اين چنين‌اند، البته آن نور بالذات و بالاصل ذات اقدس الهي است كه نور السموات و الارض است هم كتابهاي آسماني و هم انسانهاي كامل آياتِ نوراني الهي‌اند، بنابراين آنها هم نور خواهند بود.

انحصار <هدايت> برای خدا

مطلب بعد آن است كه اينكه فرمود: ﴿يَهْدي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ﴾، اصل هدايت براي خداست و منحصراً هم براي خداست که فرمود: ﴿كَفي بِرَبِّكَ هادِيًا وَ نَصيرًا﴾[4] ؛ خدا براي هدايت كافي است و غير خدا احدي حق هدايت ندارد مگر اينكه به دستور او باشد که فرمود: ﴿إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ﴾[5] . پس گذشته از اينكه ظاهرِ ﴿كَفى بِرَبِّكَ هادِيًا وَ نَصيرًا﴾ حصرِ هدايت درباره ذات اقدس الهي است، مستقيماً هدايت را از پيغمبر نفي كرده و فرمود: ﴿إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ﴾ و هر گونه هدايتي كه به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اسناد دارد به اذن الله است و ناگزير هر گونه هدايتي كه به قرآن كريم منسوب است آن هم به اذن الله خواهد بود، چون دو هاديِ بالذات كه در عالم وجود ندارد، بلکه هادي بالذات فقط ذات اقدس الهي است.

فرمود که خداوند به وسيله قرآن يا به وسيله انسان كامل ديگران را هدايت مي‌كند و ناگزير قرآن يا معصوم (سلام الله عليه) وسيله هدايت مي‌شود و اگر فرمود قرآن براي هدايت نازل شده است؛ يعني خدا وسيله هدايتي نازل كرده است كه ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدًي لِلنّاسِ﴾[6] ، پس قرآن كه وسيله هدايت مردم است به وسيله ذات اقدس الهي نازل شده است و قرآن عامل هدايت است و پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) عامل هدايت است و خدا هم هادي است؛ منتها حصرِ هدايت بالاصالة و الذات براي خداست و اگر هدايت به قرآن يا به پيغمبر اسناد داده شد به اذن خداست و نشانه‌اش همان آياتي است كه هدايت بالاصاله را از پيغمبر نفي مي‌كند.

طائفه سهگانه آيات در قرآن کريم

بنابراين سه طايفه از آيات در قرآن كريم است: طايفه اولي حصرِ هدايت در خداست كه فرمود: ﴿كَفي بِرَبِّكَ هادِيًا وَ نَصيرًا﴾[7] (اين يك)، طايفه دوم اين است كه هدايت را خدا به قرآن نسبت مي‌دهد؛ نظير آنچه در سورهٴ «اسراء» بيان فرمود: ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾ و اگر در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» هدايت را به قرآن كريم اسناد داد و در آيه نُه سوره اسراء فرمود: ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنينَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبيرًا﴾[8] ، چه اينكه اصل هدايت را وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آيه 52 سورهٴ مباركهٴ «شوري» اسناد داد كه به پيغمبر فرمود: ﴿وَ إِنَّكَ لَتَهْدي إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾، در عين حال هدايت را از پيغمبر هم نفي كرد و فرمود: ﴿إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ﴾[9] .

بنابراين طايفه اولي حصر هدايت در خداست، طايفه ثانيه اسناد هدايت به قرآن و اسناد هدايت به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است و طايفه ثالثه اين است كه پيغمبر هادي نيست که فرمود: ﴿إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ﴾، حالا خواه هدايت به معناي ايصال مطلوب باشد و خواه به معناي ارائه طريق و مانند آن، در هر صورت اصل هدايت از پيغمبر سلب شده است.

جمعبند طوايف سهگانه آيات

طايفه چهارم جمع بندي بين اين طوايف است و آن اين است كه اگر پيغمبر هادي است برابرِ آيه52 سورهٴ «شوري» كه فرمود: ﴿إِنَّكَ لَتَهْدي إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾ يا قرآن هادي است برابرِ آيه نُه سورهٴ «اسراء»: ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾، همه اينها به اذن الله است، لذا در اين گونه از موارد وقتي سخن از قرآن يا انسان كامل است، در اين گونه سخن از به اذن الله بودن است.

دو مطلب مهم در آيه شانزده سوره مائده

دو مطلب مهم در اين آيه شانزه سورهٴ مباركهٴ «مائده» كه محل بحث است وجود دارد: يكي اينكه اين تعبير دور گونه و تقدم شيء علي نفسه در اين آيه به چشم مي‌خورد و يكي ناهماهنگي اصل مضمون آيه است؛ اما تعبير دور گونه و تقدم شيء علي نفس اين است كه فرمود هر كس كه تابع رضاي خدا باشد و كارها را برابر با رضاي خدا انجام بدهد خدا او را هدايت مي‌كند، كسي كه تابع رضوان خداست و كارها را برابر رضاي خدا انجام مي‌دهد چنين شخصي هدايت شده است و مسلمان و مؤمن است که اين ناهماهنگي است.

مطلب ديگر آن است كه اذن در قرآن كريم و هم‌چنين در نصوص و هم‌چنين در محاورات عرفي اذن براي جايي است كه كسي اگر بخواهد از طرف ديگري كاري انجام بدهد بايد آن ديگري را اذن بدهد، لذا قرآن كريم وقتي كار را به جبرئيل اسناد مي‌دهد مي‌گويد که اين جبرئيل به اذن خدا كار مي‌كند که فرمود: ﴿قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْريلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلي قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ﴾[10] . جبرئيل به اذن خدا نازل مي‌كند که اين درست است يا وقتي كاري را به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت مي‌دهد مي‌فرمايد که ما اين قرآن را بر تو نازل كرديم ﴿لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ﴾[11] که اين درست است، پس جبرئيل كار را به اذن الله مي‌كند و انسان كامل هم كار را به اذن الله مي‌كند؛ ولي خدا كار را كه ديگر به اذن خودش نمي‌كند، بلکه خدا كار را انجام مي‌دهد و اين چنين نيست كه اول به خودش اذن بدهد و بعد با اذن خود كار بكند. اين دو مطلب مهم در آيه شانزده بايد پاسخ داده بشود.

پاسخ اول به مطلب اول: واحد بودن حقيقت پيغمبر در قرآن و اسلام

اما مطلب اول كه فرمود: ﴿يَهْدي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ﴾، خواه اين ﴿بِهِ﴾ به آن پيغمبر برگردد يا ﴿بِهِ﴾ به كتاب الهي برگردد هر دو حق است، چون حقيقت پيغمبر و حقيقت قرآن چه اينكه حقيقت اسلام مطرح بشود هر سه يكي است و خدا به وسيله پيغمبر يا به وسيله قرآن يا به وسيله اسلام مردم را هدايت مي‌كند و اينها يك حقيقتند با سه تعبير.

تبيين هدايت پاداشی بر اساس تبعيت رضوان الهی

اينكه فرمود: ﴿مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ﴾؛ كسي كه تابع رضوان الهي است خدا او را ياري مي‌كند، اين معلوم مي‌شود که يك هدايت پاداشي است نه هدايت ابتدايي؛ هدايت ابتدايي يعني ارائه طريق که اين نسبت به همه انسانهاست و ﴿هُدَيً لِلنَّاس﴾[12] است، چه تابع رضوان خدا باشند و چه تابع رضوان خدا نباشند و كارهايي بكنند كه غضب خدا بر آنها روا مي‌شود كه {غضب الله عليهم}[13] ‌اند و مضغوبٌ عليهم‌اند[14] و مانند آن.

اصلِ بيان حق احتياج ندارد كه شخص تابع رضوان خدا باشد؛ ولي اگر كسي بيان حق را شنيد و گفت سمعت و اطعت، سمعاً و طاعاً و اعتقاد و اخلاق و عمل خود را برابر با رضاي خدا تنظيم كرد، از آن به بعد خدا به او پاداش مي‌دهد و آن پاداش اين است كه قلب او را براي پذيرش معارفِ برتر آماده‌تر مي‌كند و دست او را مي‌گيرد و به مقصد مي‌رساند. ايصال به مطلوب مرحله ديگر هدايت است و گرايش قلبي و علاقه به علوم و معارف و عمل مرتبه ديگر از هدايت است، پس چون دو مرتبه مطرح است دور برطرف مي‌شود و تقدم شيء علي نفس برطرف مي‌شود.

مرتبه اول كه هدايت به معناي راهنمايي و ارائه طريق است اين مشروط نيست به اينكه كسي رضوان خدا را طلب كند و اين قرآن {هدیً للناس} است که فرمود: ﴿وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ﴾[15] ؛ خدا كافر را هم هدايت كرده است يعني راهنمايي كرده است؛ منتها او نپذيرفت. راهنمايي كردن مشروط به پذيرش قبلي نيست؛ اما ايصال به مطلوب كه او را واقعاً به مقصد برساند و در بين راه نماند يا علاقه‌ها و گرايشهاي خاصي در قلب كسي پديد بياورد، اين مربوط به آن است كه خود شخص قبلاً با حُسن اختيار خود رضاي الهي را فراهم بكند. مي‌بينيد که بعضيها مي‌گويند من حوصله فلان كار را ندارم و بعضيها درباره فلان كار ديني خيلي علاقه نشان مي‌دهند که اين گرايشها بي حساب نيست. اگر كسي بيراهه برود خدا لذت مناجات را از او مي‌گيرد و او از دعا و مناجات و قرآن لذت نمي‌برد و گاهي به عنوان عادت ممكن است که بخواند؛ ولي اگر تابع رضوان الهي بود از دعا لذت مي‌برد و ميل به اين سمت دارد و وقتي گرايش پيدا كرد كم كم به مقصد مي‌رسد.

مشموليت هدايت برای کافر و مسلمان

پايان سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» هم مضمون همين مطلب است كه ﴿وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾؛ پايان سورهٴ «عنكبوت» دارد که ﴿وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ﴾؛ خداوند همه را هدايت كرده و مي‌كند، چون ﴿هُدَي لِلنَّاس﴾[16] است، كافر را هدايت كرده منتها او قبول نكرده و مسلمان را هدايت كرده و او قبول كرده است. اوّل كه معلوم نبود چه كسي مسلمان است و چه كسي كافر! اوّل انسانها را هدايت كرد و آنهايي كه نپذيرفتند كافر بودند و كافر شدند و آنها كه پذيرفتند مسلمان شدند. اگر كسي خدا را قبول كرد و راه الهي را پذيرفت و در راه خدا جهاد و كوشش كرد، خدا فرمود: ﴿لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾؛ آن راههايي كه به ما ختم مي‌شود و به لقاي الهي ختم مي‌شود، ما آن راهها را نسبت به او آسان مي‌كنيم و قلب او را به پيمودن اين راهها مايل مي‌كنيم و وسايل وصول به اين مقصد و مقصود را براي او فراهم مي‌كنيم که اين معناي ﴿وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾ است.

در سوره ٴ«تغابن» و مانند آن مي‌فرمايد: ﴿وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾[17] ؛ يك مرحله ايمان است كه مترتب بر ايمان است و يك مرحله هدايت است كه مترتب بر اصل ايمان است، نه اينكه اصل هدايت مترتب بر اصل هدايت باشد تا بشود دور و تقدم شيء بر نفس، بلكه مرحله كامل و برترِ هدايت متفرع بر اصلِ قبول و ايمان است، فرمود: ﴿وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾ يا در سورهٴ «نور» فرمود: ﴿إِنْ تُطيعُوهُ تَهْتَدُوا﴾[18] ؛ اگر مطيع خدا بوديد هدايت مي‌شويد که اين اتحاد مقدم و تالي كه نيست و اين اتحاد شرط و جزا كه نيست. اگر آن هدايت، هدايت اوّلي باشد معنايش اين است كه «إِنْ تُطيعُوهُ تطيعوه» که اين مقدم و تالي يا شرط و جزا مي‌شود يكي و حال اينكه اين چنين نيست، بلكه منظور آن است كه اگر شما آن هدايت ابتدايي را پذيرفتيد و خدا را اطاعت كرديد، به آن مراحل برتر و كامل‌تر هدايت مي‌شويد، لذا ﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ﴾[19] را كه در سورهٴ مباركهٴ «فاتحه» ملاحظه فرموديد انسانِ مهتدي مي‌گويد و كسي كه خدا را قبول كرده و هدايت شده و دارد نماز مي‌خواند، به خدا عرض مي‌كند که اين توفيق را هر لحظه به ما بده.

اصل ارائه طريق كه شده است و اين شخص هم پذيرفت؛ اما آن گرايشهاي قلبي و وصول به مقصد يك فيض تازه‌اي را طلب مي‌كند كه حدوثاً و بقائاً به اِتّباع رضوان الهي متكي است، پس سخن از تقدم شيء علي نفس و مانند آن مطرح نيست ﴿يَهْدي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ﴾.

بيان سه فضيلت برتر در آيه

اين سه فضيلتي را كه در آيه شانزده سورهٴ «مائده» مطرح شده است هيچ كدام از آنها سخن از بهشت و پرهيز از جهنم و مانند آن نيست که آن را در آيات ديگر فرمود و آن هم مقام مومنينِ متوسط است. اين سه فضيلتي را كه به دنبال نور بودن و به دنبال كتاب مبين بودن ياد شده است سه فضيلتِ برتر است.

عاقبت فرد تابع رضوان

اولين فضيلت آن است كه اگر كسي تابع رضوان الهي بود؛ يعني كار را براي رضاي خدا كرد نه براي ترس از جهنم يا ورود به بهشت، چنين كسي را خداوند به راههاي سلامت هدايت مي‌كند و به راههاي سلام هدايت مي‌كند که اين سلام در قبال سلامت نظير ضلال و ضلالت نيست كه ضلال و ضلالت از يك طرف، سلام و سلامت از طرف ديگر كه سلام يعني سلامت، اين به آن معنا نيست، بلکه اين براي متوسطين است كه در آيات ديگر هم ياد شد.

يكي از اسماي حسني ذات اقدس الهي كه در پايان سورهٴ مباركهٴ «حشر» بيان شد سلام است كه سلام از اسماء خداست و «إن السّلام اسمٌ مِن اسماء الله عَزَّوَجَلَّ»[20] . يك وقت است که انسان را خداوند به سبيل الجنه راهنمايي مي‌كند که راه بهشت است و يك وقت است که يك وقت سبيل الله را راهنمايي مي‌كنند؛ يعني راهي كه او را به لقاء الله برساند نه اينکه او را به بهشت برساند: ﴿يَهْدي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ﴾.

رضوانِ قيامت در مقابل بهشت و جهنم است و بر اساس همان تثليثي كه معروف است از وجود مبارك حضرت امير و از ائمه ديگر (عليهم الصلاة و عليهم السلام) هم رسيده است كه عبادت سه قسم است و بندگان خدا هم براي يكي از اين سه منظور خدا را عبادت مي‌كنند: يك عده خوفاً من النار است، يك عده شوقاً الي الجنه است و يك عده شكراً و محبتاً است[21] . در سورهٴ مباركهٴ «حديد» اين سه امر را كاملاً از هم جدا كرده است، آيه بيست سورهٴ «حديد» اين است: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي اْلأَمْوالِ وَ اْلأَوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطامًا﴾ و در ذيل اين آيه دارد كه ﴿وَ فِي اْلآخِرَةِ عَذابٌ شَديدٌ﴾ (اين يك)، ﴿وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللّهِ﴾ (اين دو)، ﴿وَ رِضْوانٌ﴾ (اين سه).

در آخرت سه درجه است و خلاصه سه بخش است: هم جهنم است، هم بهشت و هم برتر از بهشت و جهنم و آن رضاي خداست. اين گروهي كه تابع رضوان الهي‌اند، خداوند اينها را به سبيل خاص خود هدايت مي‌كند و به سُبُل سلام هدايت مي‌كند و سلام همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «حشر» در رديف ساير اسماي الهي ياد شده است؛ آيه 23 سورهٴ «حشر» اين است: ﴿هُوَ اللّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحانَ اللّهِ عَمّا يُشْرِكُونَ﴾ و ناگزير خداوند اينها را به سبيل خاص خود هدايت مي‌كند، البته اگركسي مومن بود و كاري كرد كه خدا از او راضي است، او از سلامت برخوردار است و در دنيا از خزي و رسوايي سالم است و در آخرت از عذاب الهي سالم است و مانند آن، ولي اين آيه آن مقام برتر را ارائه مي‌كند: ﴿يَهْدي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ﴾ (اين فضيلت اول و پاداش اوّل).

فضيلت دوم: نوراني شدن انسان از طرف خدا به خاطر تبعيت از رضايت او

[فضيلت] دوم [اين است که] فرمود: ﴿وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِهِ﴾؛ كتاب نور است و خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نور است و اگر كسي تابع رضوان خدا بود خدا او را نوراني مي‌كند نه تنها او را از جهنم نجات مي‌دهد يا به بهشت مي‌برد؛ بلکه او را نوراني مي‌كند: ﴿جَعَلْنا لَهُ نُورًا يَمْشي بِهِ فِي النّاسِ﴾[22] . سخن از بهشت و جهنم براي قيامت است؛ اما اينجا سخن از قيامت نيست؛ بلکه اعم از دنيا و آخرت است؛ ﴿يَهْدي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ﴾ چه در دنيا و چه در آخرت ﴿وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِهِ﴾ چه در دنيا و چه در آخرت ﴿وَ يَهْديهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾ چه در دنيا و چه در آخرت.

در آخرت عده‌اي راه جهنم را هم گم كردند و جهنمي اين چنين نيست كه در آخرت راه جهنم را هم بلد باشد، در آنجا هم گرفتار حيرت است که بايد او را كشان كشان ببرند. يك وقت به زنداني مي‌گويند برو زندان که حالا مي‌فهمد كه بايد زندان برود؛ اما راه زندان را بلد نيست که اين هم يك عذاب روحي براي او است، لذا آنجا هم كشان كشان او را به سمت جهنم سوق مي‌دهند؛ ولي مومن راه بهشت را هم بلد است و ديگر در هيچ جا متحيّر نيست.

اين آيه كه سه فضيلت را براي پيروان كتاب و پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ذكر مي‌كند مخصوص به آخرت نيست، بلکه در دنيا يا در آخرت هر دو را شامل مي‌شود و چنين كساني را خداوند نوراني مي‌كند؛ يعني اينها تحت ولايت الله‌اند: ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾[23] .

اينكه فرمود: ﴿يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾ براي كسي كه پيروي خدا را كرده و تابع رضاي الهي است، اين ظلمتي ندارد يا بسياري از افرادند كه بر اساس همان دين فطري و توحيد فطري بالا مي‌آيند که ظلمتي ندارند و عده‌اي هم مثل خود معصومين (عليهم الصلاة و عليهم السلام) اصلاً ظلمتي نداشتند تا خداوند آنها را از ظلمت خارج كند و به نور بياورد، همان طوري كه در آيةالكرسي ملاحظه فرموديد اين ﴿يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾.

بيان مفهوم <ظلمت>

به اين معنا نيست كه اينها در ظلمت بودند و خدا اينها را از ظلمت بيرون آورد، البته اگر كسي مسلمانِ فاسق بود که گناه كرد و در ظلمت بود، با توبه از ظلمت به نور خارجش مي‌كنند که اين درست است؛ ولي اگر كسي مومن بود و از همان كودكي بر اساس فطرت كاري خلاف فطرت نكرد و بعد هم كه بالغ شد مسلمان و مومن عادل بود، اين ظلمتي نداشت تا اينكه از ظلمت به نور خارج بشود.

اين را همان طوري كه در آن بحث ملاحظه فرموديد گاهي اِخراج به اين معناست كه يعني نمي‌گذارند كه آنها وارد ظلمت بشوند؛ مثلاً اگر يك محفلي مخصوص يك گروه خاصي باشد و يك بيگانه‌اي اگر بخواهد راه پيدا كند، به او مي‌گويند نرو كه بيرون مي‌كنند که اين بيرون مي‌كنند به اين معنا نيست كه به بيگانه اجازه مي‌دهند وارد بشود و بعد او را بيرون كنند، بلکه از اوّل راهش نمي‌دهند که اين دفع را و راه ندادن را هم اِخراج تعبير مي‌كنند به تعبير امين الاسلام (رضوان الله عليه) و خداوند يك عده را نمي‌گذارد به ظلمت آلوده بشوند که همين اِخراج است[24] . پس جامع بين دفع و رفع است.

مطلب ديگر آن است كه در نوعِ موارد قرآن كريم نور را مفرد مي‌آورد و ظلمات را جمع، براي اينكه راههاي تباهي و تيرگي پراكنده است اما راه روشن كه بيش از يكي نيست، لذا بين كساني كه راهيان راه حق‌اند هيچ اختلافي نيست و آنها كه راهيان راه باطل‌اند گرفتار اختلافند، چون پراكندگي است ﴿وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾.

اگر كسي مسلمان بود و معصيت كرد، آن فسق و معصيت البته ظلمت است؛ اما اگر مسلماني بود يا مؤمني بود و عادل، بعيد است كه قرآن از او به ظلمت ياد بكند، تعاليِ درجه است كه فرمود: {لَهُم دَرَجاتٌ}[25] . آنها راههاي فرعي است كه به يك راه اصلي ختم مي‌شود، چه اينكه پايان سورهٴ «عنكبوت» هم همين است: ﴿الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾ و البته صراط تثنيه و جمع ندارد، چون آن بزرگراه است و اما اين سُبُل كه راههاي فرعي است چون به اين بزرگراه ختم مي‌شود جمع آورده مي‌شود. در امور ادراكي جهل، ظلمت است و در امور عملي معصيت، ظلمت است؛ عمده اين است كه چرا خداوند كار خدا را به اذن خود مقيد كرده است؟

در آية الكرسي فرمود: ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾[26] و ديگر نفرمود به اذنه، خداوند كاري را كه خود انجام مي‌دهد كه ديگر به اذن خود نيست! اگر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) يا جبرئيل (سلام الله عليه) يا فرشته و انسان ديگري بخواهد كاري را انجام بدهد بايد به اذن خدا باشد؛ اما خود خدا كه به اذن خود كار انجام نمي‌دهد!

اين چند پاسخ دارد: يكي اينكه آن گونه از مواردي كه خداوند با ابزار كار نكند؛ نظير آية الكرسي: ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾[27] و در آن گونه از مواردي كه سخن از ابزار و وسائل نيست كلمه اذن هم نيست؛ اما آنجا كه با ابزار و وسايل كار مي‌كند و براي اينكه مبادا كسي آن ابزار و وسايل را سبب مستقل در اين كار ببيند، خداوند اذن را آنجا ياد مي‌كند. در اين آيه از همين قبيل است که فرمود خداوند به وسيله پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) يا به وسيله قرآن كه كتاب مبين است[28] مردم را هدايت مي‌كند و مبادا كسي خيال كند كه قرآن تمام الموثر است يا پيغمبر تمام التاثير را دارد! در اين گونه از مواردي كه با وسيله كار مي‌كند مي‌فرمايد که اين وسيله بودنِ اين وسايل هم به اذن خداست (اين يك پاسخ).

پاسخ ديگر اين است كه اذن را به معناي علم گرفتند، چه اينكه سيد الاستاد اين راه را طي كرده است؛ {بِاِذنِهِ} يعني بعلمه[29] و خداوند با علم خود عالمانه اينها را به راههاي سلام هدايت مي‌كند و عالمانه اينها را نوراني مي‌كند.

تبيين <اذن> در آيه

پاسخ سوم آن است كه اين اذن را به معناي لطف و مهر گرفتند: ﴿وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ باذنه﴾؛ يعني >بلطفه<[30] در مواردي كه خود خدا دستور مي‌دهد كه اين كار را بكن آنجا ديگر سخن از اذن نيست؛ ولي آنجا كه خدا خبر مي‌دهد آنجا را با اذن ياد مي‌كند.

در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» آيه اول با آيه پنجم كاملاً فرق دارد؛ آيه اول اين است كه ﴿الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ﴾؛ فرمود تو به وسيله قرآن مردم را از ظلمتها به نور خارج مي‌كني ولي به اذن الله و به اذن الله نوراني مي‌كني، در آيه پنج همان سورهٴ «ابراهيم» فرمود: ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسي بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيّامِ اللّهِ﴾؛ فرمود ما به موساي كليم امر كرديم كه قومت را از ظلمت به نور خارج كن که اينجا ديگر نفرمود به اذن ما، براي اينكه خود همين امر اذن است؛ ولي در آيه اول سخن از امر نيست و فرمود اين كتاب را نازل كرديم تا تو مردم را نوراني كني به اذن الله و مبادا كسي خيال كند كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در اين كار مستقل است؛ نظير معجزاتي كه عيساي مسيح(سلام الله عليه) دارد که همه آنها را به اذن خدا مقيد مي‌كند و مي‌گويد كه ﴿أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللّهِ﴾[31] .

پاداش سومي كه ذات اقدس الهي به پيروان قرآن و پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) افاده مي‌كند اين است كه ﴿وَ يَهْديهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾ که اينجا ديگر >باذنه< ندارد و اين كلمه {بِاِذنِهِ} يا هم براي گذشته و آينده است و يا چون در اينجا به وسيله اسناد نداد و سخن از وسيله نيامده، ناگزير ديگر نيازي هم به اذن نيست ﴿وَ يَهْديهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾. آنها كه محتاج به اذن‌اند جاي سؤال است؛ ولي درباره ذات اقدس الهي كه ﴿لا يُسْئَلُ عَمّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ﴾[32] اصلاً جاي سؤال نيست كه به خدا كسي بگويد شما به اذن چه كسي انجام داديد؟! اگر كسي توحيد را پذيرفت ـ چون سخن در اهل الكتاب است ـ اگر كسي در فضاي توحيد دارد زندگي مي‌كند، او ديگر براي خدا اذني قائل نيست يعني هرگز در ذهنش خطور نمي‌كند كه خدا هم در كار بايد از كسي اذن بگيرد.

فرق <صراط> و <سبيل>

كه خب اين ﴿وَ يَهْديهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾ با آن جمله اول فرق دارد: اوّلی سُبُل است كه راههاي فرعي است و جمع دارد: نظير ﴿الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾[33] و اما اين آخري صراط مستقيم است و بزرگراه است كه صراط مستقيم هيچ تخلف و اختلافي در او نيست و اگر كسي وارد بستر صراط مستقيم شد مستقيماً به مقصد و مقصود مي‌رسد، لذا در اينجا سخن از «با» نيست البته و چون سخن از «با» نيست سخن از «اذن» هم نيست. حالا ممكن است كه اين جمله سوم هم عطف باشد عطفِ جمله بر جمله‌هاي قبلي و آن دو قيد هم در كنارش بيايد؛ يعني يهديهم بِهِ يعني بالقرآن يا به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم)، «يهديهم به الي صراط المستقيم باذنه» و اگر اين عطف جمله بر آن جمله بود و آن كلمه {به} را هم اينجا در ضمن داشتيم، {باذنه} را هم خواهيم داشت.

«والحمدلله رب العالمين»


[1] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 113.
[3] ـ بحارالانوار، ج98، ص200.
[4] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 31.
[5] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 56.
[6] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 97.
[11] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 1.
[15] ـ سورهٴ بلد، آيهٴ 10.
[16] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[17] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 69.
[20] من لا يحضره الفقيه، ج1، ص368.
[21] ر.ک: وسائل الشيعه، ج1، ص62 و 63.
[22] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 122.
[23] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 257.
[24] مجمع البيان، ج2، ص632.
[26] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 257.
[27] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 257.
[29] الميزان، ج5، ص246.
[30] مجمع البيان، ج3، ص270 و 271.
[31] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 49.
[32] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 23.
[33] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 69.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo