< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

73/08/30

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 14 الی 16

 

﴿ وَمِنَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَي أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ العَدَاوَةَ وَالبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ القِيَامَةِ وَسَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ﴾ (۱٤) ﴿يَاأَهْلَ الكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الكِتَابِ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ﴾ (۱۵) ﴿يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ (۱۶)

خلاصه مباحث گذشته

در آيهٴ چهارده سورهٴ مباركهٴ «مائده» كه تا حدودي بحثش روشن شد سه عنوان مانده است"ک عنوان اوّل اينكه اين كلمه «حَظِّ» گاهي درباره نصيبهاي دنيايي و مادي است و گاهي مربوط به بهره‌هاي اخروي است و جامع هر دو همان بهره است؛ اما بهره‌هاي دنيايي فرمود: ﴿لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾[1] ؛ در مسايل ارث فرمود که برادر دو برابر خواهر مي‌برد و مانند آن، پس ﴿حَظِّ﴾ در اينجا در همان بهره‌هاي مادي به كار رفت. گاهي هم به معناي بهره‌هاي معنوي است و در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» قبلاً گذشت كه آيهٴ 176 سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» اين بود: ﴿وَلاَ يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَن يَضُرُّوا اللّهَ شَيْئاً يُرِيدُ اللّهُ أَلاَّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظّاً فِي الآخِرَةِ﴾، پس «حَظٍّ» كه به معني بهره و نصيب است جامع هر دو قسم است (اين مطلب اول)؛ منتها در خصوص اين مسئله مربوط به بهره‌هاي معنوي است که فرمود آن بهره‌هايي كه ما به وسيله انجيل نصيب آنها كرديم اينها عمداً از خاطرشان بردند که اين يك نسيان عمدي است.

مطلب دوم اين است كه اين اِغرا كه از غَراء است به معناي چسباندن، گاهي درباره انبيا و اوليا به كار برده مي‌شود كه خدا انبيا(عليهم السلام) را اغرا مي‌كند بر تبهكاران كه سلطه پيدا كنند و گاهي هم درباره شياطين و مانند آن به كار برده مي‌شود و خلاصه به حسب مورد فرق مي‌كند. درباره اغرا كه مثلاً مي‌گويند فلان كلب را اغرا كرده است و تحريش كرده است نسبت به سارق و مانند آن و اما درباره اينكه نسبت به انبيا داده است سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آيهٴ شصت اين است كه ﴿لَئِن لَمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لاَ يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلاّ قَلِيلاً﴾؛ فرمود که اگر منافقون و كساني كه ضعيف‌الايمان‌اند و قلبشان بيمار است و كساني كه اراجيف و خبرهاي لرزان و غير حقيقي را منتشر مي‌كنند، اگر دست از اين كارها برندارند ما تو را نسبت به اينها اغرا مي‌كنيم؛ يعني برمي‌انگيزانيم كه عليه اينها سلطه پيدا كني و اينها را رها نكني. پس اغرا در معناي جامع به كار مي‌رود كه گاهي آن عامل اغرا پيامبر يا وليّ و وصي پيامبر است(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و گاهي هم در مورد شيطان و مانند آن به كار مي‌رود كه عاملِ تفرقه است.

نبودن گناه به عنوان کيفر دائمی در دنيا

نكته سوم اين است كه در دنيا هرگز گناهي سبب كيفر دائم نخواهد شد ﴿إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾، بلكه آن گناه مستمر سبب آن كيفر مستمر است نه اينكه اينها در يك وقت معين گناه كردند و بعد خداوند اين بغضا و عداوت را در خود آنها و نسلهاي اينها ﴿إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ قرار داد، بلكه چون خود اينها و نسلهاي اينها به گرفتاري آن گناه مبتلايند به ارتكاب آن گناه مبتلايند و لذا گرفتار چنين كيفر مستمري هستند. اينكه فرمود: ﴿فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ سرّش اين است كه ﴿إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ﴾ آنها روي اين تمرّد اصرار دارند که ﴿وَلَنْ تَرْضَي عَنكَ الْيَهُودُ وَلاَ النَّصَارَي حَتَّي تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ﴾[2] و اين‌ چنين نيستند كه اهل كتاب در اثر يك گناه محدود مبتلا شده باشند به كيفر مستمر، بلكه آن گناه مستمرِّ اينها سبب اين كيفر مستمر است. آن وقتي كه با موساي كليم و عيساي مسيح(عليهما السلام) بودند بد رفتاري مي‌كردند و الآن هم با تو بدرفتاري مي‌كنند و بعداً هم با اوصياي تو بدرفتاري مي‌كنند؛ اما اين جمله ﴿وَسَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ﴾ ناظر به اين است که خداوند اينها را هم در دنيا عقوبت كرده است با اختلاف و دشمني و كينه و هم در آخرت.

موعظه بودن آيه پانزده سوره مائده و مقايسه آن با آيه داوزدهم

آيهٴ پانزده اين سورهٴ مباركهٴ «مائده» اين تقريباً موعظه‌اي است برابر با آيهٴ دوازده سوره که در آيهٴ دوازده همين سورهٴ «مائده» قبلاً گذشت كه فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً﴾ تا اينكه فرمود: ﴿لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاَةَ وَآتَيْتُمْ الزَّكَاةَ وَآمَنتُم بِرُسُلِي وَعَزَّرْتُمُوهُمْ﴾؛ خداوند به بني‌اسرائيل فرمود: اگر شما نماز را اقامه كنيد، زكات را بپردازيد، به انبياي من ايمان بياوريد و آنها را ياري كنيد، توقير كنيد، تعظيم كنيد و قرض‌الحسنه بدهيد، از پاداش خوبي برخورداريد و الآن دارد به بني‌اسرائيل مي‌فرمايد كه اين رسولي كه من از شما تعزير و توقير و تعظيم او را بيعت گرفتم و ميثاق گرفتم، با يك كتاب نوراني آمده است و مصلحت شما در پيروي از چنين پيامبر است.

در آيهٴ پانزده همين سورهٴ «مائده» مي‌فرمايد: ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ﴾ كه جامع بين يهوديها و مسيحيهاست آنجا در صدر آيهٴ دوازده فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾ که بني‌اسرائيل شامل يهودي و مسيحي هر دو خواهند بود، چون آنها هم از راه وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) و از راه مريم(عليها سلام) جزء ذراري ابراهيم خليل به شمار مي‌روند.

معرفی پيغمبر (ص) در اخبار مترقی قرآن کريم

فرمود ﴿يَاأَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ ٭ يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ که در اين دو آيه هم پيغمبر را معرفي فرمود و هم قرآن را که فرمود: ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا﴾ كه اين پيامبر ما بسياري از آنچه را كه شما مخفي كرده بوديد علني و افشا كرد؛ اولاً آن كتاب در اختيار شما بود و كسي از آن باخبر نبود؛ يعني انجيل خود شما و تورات خود شما که اين تورات و انجيل در اختيار كنيسه و كليسا بود و در حصر علماي يهود و مسيحي بود (اين يك) و پيغمبر ما هم امّي بود (اين دو)، مع‌ذلك هم اخبار غيب كرد و هم عالمانه سخن گفت. يك امّي اگر از معارف و علوم خبر بدهد معجزه است و يك امّي اگر از معارف مكتوم خبر بدهد معجزه است؛ حالا اگر يك وقت كسي عالم بود و اين عالم از معارف مكتوم اگر خبر داد معجزه است چون نديد و يك درس خوانده درس در هر صورت كتاب را بايد ببيند و از آن خبر بدهد و كتابي را كه مكتوم است و به او ندهيد، خبر بدهد معجزه است.

فرمود دو آيت و دو اعجازِ در كار پيغمبر من است: اولاً او درس نخوانده است و كتاب را بر فرض نشانش هم مي‌داديد او به حسب ظاهر اهل اين نبود كه بخواند، چون امّي است. ثانياً بر فرض او عالم باشد بايد كتاب را ببيند تا از درون اين كتاب باخبر كند و خبر بدهد؛ ولي كتاب را كه شما مكتوم كرديد.

تبيين احکام توسط پيغمبر (ص) در تورات و انجيل

لذا اين پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه امّي است و هم از علوم و معارف تورات و انجيل خبر داد و هم آنچه را كه شما مكتوم كرديد او افشا كرد، پس به اين دو دليل و به اين دو اِعجاز او پيامبر ماست و به او ايمان بياوريد: ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا﴾ كه ﴿يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ﴾؛ آنچه را كه مكتوم كرديد او افشا كرد.

تورات و انجيل نظير قرآن مدوّن و چاپي امروز نبود كه در اختيار همه قرار بگيرد، آنها فهم انجيل را منحصر در خود كرده بودند، گاهي هم مي‌گفتند كه نظير آنچه كه در آيه 41 سورهٴ مباركهٴ «مائده» به خواست خدا بعداً مي‌آيد كه فرمود: اين گروه ﴿يَقُولُونَ إِنْ أُوتِيتُمْ هذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا﴾؛ در جريان حدّ رجم و ساير مسايل به مقلدينشان مي‌گفتند كه شما برويد از محضر كسي كه داعيه نبوت ديني و اسلامي دارد اگر اين‌چنين براي شما تعريف كرد قبول كنيد و اگر اين‌چنين حدّ را و حكم را تفسير نكرد قبول نكنيد. آنچه را كه در انجيل بود اينها مكتوم كرده بودند و ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از راه وحي همه اين مسايل را باخبر كرد و فرمود كه آنچه را كه من الآن مي‌گويم مطابق با تورات شماست: ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[3] چرا تورات را مخفي كرديد؟! همان تورات خودتان را بياوريد و ببينيد آنچه را كه من گفتم مطابق با تورات است يا نه؟

بسياري از احكام مشتركِ بين اين كتابهاي آسماني است و اينكه فرمود: ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾[4] همين است. ديگر فرمود: ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾؛ شما آن تورات را بياوريد و آيات تورات را تلاوت بكنيد ببينيد همينی كه من مي‌گويم هست يا نه؟ من مي‌گويم حرف خدا اين است در قرآن اين است، در تورات اين است و در انجيل هم همين است؛ مي‌گوييد نه، آن توراتتان را بياوريد. اين از دو نظر مي‌شود معجزه به همان بياني كه ياد شد. و آنها هم همين معنا را تحريف مي‌كردند برابر آيهٴ 41 سورهٴ مباركهٴ «مائده»، لذا با اين دو برهان او پيغمبر است و به او ايمان بياوريد.

﴿يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ﴾ يك مقدار از آنچه را كه شما اخفا مي‌كرديد مربوط به حد رجم و امثال ذلك است كه به سود شما نبود و يك مقدار ديگري از آنچه كه شما كتمان مي‌كرديد درباره مشخصات خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است که برابر آيهٴ 157 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» خدا شاخصه‌هاي رسالت را و مشخصات پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را در تورات و انجيل گفت. آيهٴ 157 سورهٴٴ «اعراف» اين است كه ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالْإِنْجِيلِ﴾ که كلي نگفت تا آنها در تطبيق خطا كنند، بلکه به صورت مشخص وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را در تورات و انجيل براي آنها معرفي كرد و آن‌چنان بيّن‌الرشد معرفي كرد كه فرمود: اينها ﴿يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ﴾[5] ؛ اگر شما شناسنامه فرزندتان را در اختيار داريد فرزندتان را به خوبي مي‌شناسيد. فرمود اينها همان‌طوري كه بچه‌هاي خانواده خودشان را مي‌شناسند پيغمبر را با همين خصوصيت مي‌شناسند و انسان در شناخت بچه‌اش كه شبهه‌اي ندارد. فرمود: ﴿يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾، براي اينكه ما همه مشخصات را گفتيم و همه مشخصات هم بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تطبيق شده است و آنها مشكلي در تطبيق ندارند.

﴿الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالْإِنْجِيلِ﴾ نه اينكه ما گفتيم آخرالزمان پيغمبري(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خواهد آمد و بعضي از اوصاف كلي را بگوييم تا آنها بگويند شايد اين باشد يا شايد اين نباشد نه، بلکه ما همه مشخصات را گفتيم و آنها به صورت بيّن‌الرشد اين مشخصات را در پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ديدند و حجت بالغه حق بر اينها قيام كرد كه ﴿يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾، لذا فرمود: ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ﴾[6] .

پيغمبر اين مشخصات را براي اينها مشخص كرد و فرمود: من اينم که در كتاب شما آن است و در كتاب شما آن‌طور فرمود و آن منم. اين تبيين پيغمبر هم درباره احكام و حِكَمي است كه آنها مستور كردند و هم درباره شاخصه‌هاي رسالتِ شخصِ اوست كه آنها مكتوم كردند، لذا فرمود: ﴿يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ﴾ (اين يك).

<عفو> مظهری از مظاهر نام پيغمبر (ص)

﴿وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾؛ خيلي از كارهايي كه شما مكتوم كرديد او افشاگري نكرده، چون او مظهر «يا مَن يَقبل اليَسِير و يعفُو عن الكثير»[7] است و ذات اقدس الهي خود را به اين وصف ستود و معرفي كرد كه خداوند «يقبل اليسير و يعفو عن الكثير» است و همين وصف را به مظهر اسم اعظم خود عطا كرده است. در سورهٴ مباركهٴ «شوري» آيهٴ 25 اين‌ چنين است كه ﴿وَهُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَعْفُوا عَنِ السَّيِّئَاتِ وَيَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ﴾ و بعد در آيهٴ سي همان سورهٴ «شوري» فرمود: ﴿وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾.

در آيهٴ 25 سورهٴ «شوري» فرمود كه او ﴿يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَعْفُوا عَنِ السَّيِّئَاتِ﴾ است و در آيهٴ سي هم فرمود كه ﴿وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾ است که اين «يا من يقبل اليسير و يعفو عن الكثير» دعاي نوراني است که از مجموع چند آيه درآمده که آن ذيلش از اين آيهٴ سي سورهٴ «شوري» برمي‌آيد. خدا از بسياري از لغزشهای شما عفو مي‌كند، البته عفو مي‌كند و صرف‌نظر مي‌كند و پرده‌دري نمي‌كند، بلکه شما مي‌دانيد و خدايتان تا كم كم خدا صفح كند و صفح خدا غير از صفح ديگران است؛ حالا اين نكته عادي را عرض كنيم تا برسيم به آن مطلب نوراني گرچه همه‌اش نور است.

در آيهٴ سي سورهٴ «شوري» فرمود: ﴿وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾ و در اينجا وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را مظهر اين نام شريف قرار داد، چون اين عفو از اسماي فعليه حق است نه از اسماي ذاتيه و مظهر طلب مي‌كند و پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مظهر اين نام است و ﴿وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾ است و همان‌طوري كه نسبت به اهل كتاب آن‌طور بود نسبت به ماها هم ـ ان‌شاءالله ـ همين‌طور است و بلكه بهتر است، براي اينكه در مسئله عرض اعمال است که هر روز اعمال ما را به حضور آنها مي‌برند و آنها به روي ما نمي‌آورند و به رخ ما نمي‌كشند. بنابراين اينكه مي‌فرمايد: ﴿وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾ ناظر به آن است كه خيلي از اسرار شما را پرده‌دري نمي‌كند.

بيان مرتبه <صفح>

مطلبي كه قبلاً داشتيم اين بود كه صفح بالاتر از عفو است؛ عفو يعني صرف‌نظر كردن نه از ياد بردن و آدم وقتي از كسي صرف‌نظر مي‌كند يعني به رخش نمي‌كشد؛ ولي همواره در خاطر دارد و يك غباري از آن طرف در دل اين شخص نشسته است. گاهي هم صفحه خاطرات را برمي‌گرداند و ورق مي‌زند اما هست و زير ورق است چون صفحه را برگرداند و چون هست خود شخص به رخ آن تبهكار نمي‌آورد و نسبت به او احسان هم مي‌كند، ولي هر اندازه نسبت به او احسان بكند به هر صورت آن طرف شرمنده است و براي هميشه شرمنده است، چون او كه از يادش نرفته نسبت به شما بد كرد و شما اگر عفو بكنيد و بالاتر از عفو صفح بكنيد و كاري به او نداشته باشيد بلكه احسان بكنيد بر اساس ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾[8] ، در هر سه حال آن تبهكاري كه نسبت به شما بدرفتاري كرده است همچنان شرمنده است و شما اگر بخواهيد اين شرم او را از او بگيريد و او را از اين عذاب نجات بدهيد مقدورتان نيست.

خودتان هم ممكن است در اثر بزرگواري و كرامت نفساني به مسايل ديگر بپردازيد و يادتان برود كه او نسبت به شما بد كرده است و اين هم ممكن است كه آدم ممكن است در اثر كرامتي كه در او پيدا شده است يادش برود كه فلان شخص در سي سال قبل نسبت به او بد كرده است که اين هم ممكن است. انسان درباره خودش ممكن است كه در اثر تمرين مسلّط بشود بر برخي از خاطرات و از ذهن خودش بزدايد كه او نسبت به من بد كرده است. بنابراين اين سه كار ممكن است: عفو ممكن است، صفح ممكن است و محو ممكن است در محدوده قلب خود ما؛ اما همچنان آن طرف شرمنده است و اگر ما بخواهيم كاري بكنيم كه او را از اين انفعال به در بياوريم مقدور ما نيست و هر اندازه نسبت به او احسان بكنيم و يادمان هم برود كه او نسبت به ما در چهل سال يا سي سال قبل بد كرده است اگر بخواهيم كاري بكنيم كه او را از اين انفعال بيرون بياوريم مقدورمان نيست. صفح خودمان ممكن است ولي صفح و محو خاطره آن تبهكار مقدور ما نيست و در دست ما نيست.

درباره ذات اقدس الهي كار كاملاً به عكس است؛ خدا مستحيل است كه فراموش بكند: ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً﴾[9] و نسيان از صفات سلبيه خداست و ما اگر بد كرديم ممكن نيست خدا فراموش بكند؛ ولي كاري مي‌كند كه از هيچ كس ساخته نيست و آن نه تنها عفو مي‌كند و نه تنها ما را كيفر نمي‌كند يا مشمول رحمت قرار مي‌دهد يا به بهشت مي‌برد و احسان مي‌كند، بلكه از ياد ما مي‌برد كه ما بد كرده‌ايم که اين فقط از او برمي‌آيد و از احدي برنمي‌آيد، چون >مقلب القلوب< اوست[10] . اگر كسي بد كرد و نه تنها در برابر خلق خدا در برابر حكم خدا هم بد كرد و عمداً، عالماً، عامداً ـ معاذ الله ـ معصيت كرد، اين شخص را هر اندازه ذات اقدس الهي محبت بكند و به بهشت ببرد و درجات بيشتري به او بدهد، هر چه بيشتر خدا احسان كند او بيشتر شرمنده‌تر مي‌شود و بيشتر شرمنده مي‌شود و اين شرم يك عذاب دروني است و در بهشت جا براي غم و اندوه و عذاب نيست.

ذات اقدس الهي كاري كه مي‌كند فقط مخصوص اوست و از ديگري برنمي‌آيد و آن اين است كه صفح را در قلب تبهكار اِعمال مي‌كند و محو را در قلب تبهكار اعمال مي‌كند و نه تنها گناه او را محو مي‌كند اصلاً اين شخص تبهكار يادش نيست که معصيت كرده است تا شرمنده بشود و اين كار فقط از او برمي‌آيد. اگر كسي يادش نباشد كه بد كرد ديگر شرمي ندارد و اين كار فقط از او برمي‌آيد. پس صفحي كه بشر مكلف است نسبت به خود انجام بدهد و اين گوشه‌اي از عذاب روحي تبهكار را برطرف مي‌كند ولي آن عذاب دروني تبهكار بخشي از آن همچنان هست و بشر اگر بخواهد جرم تبهكار را طرزي عفو و صفح كند كه هيچ انفعالي براي مجرم نباشد هرگز مقدور او نيست و مي‌تواند از خاطره خود بزدايد ولي توان آن را ندارد كه از صحنه قلب آن تبهكار بزدايد، ذات اقدس الهي كاملاً به عكس مي‌كند؛ يعني از ذهن آن طرف مي‌برد، لذا هيچ يادش نيست كه معصيت كرد و مثل ساير بهشتيها متنعّم خواهد بود و چنين خدايي است.

فرمود: ﴿قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾ که اين براي خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است که او مبيّن آيات الهي است؛ ولي آن‌چنان پرده‌دري نمي‌كند كه همه حيثيات شما از بين برود؛ اما درباره قرآن كريم فرمود: ﴿قَد جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ﴾؛ فرمود که از طرف خدا نوري و كتاب روشن آمده است، حالا منظور از اين نور، قرآن است و كتاب مبين عطف تفسيري اوست يا منظور از اين قرآن پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است و منظور از كتاب همان قرآن مجيد است؟

نظر علامه درباره <کتاب> در آيه

سيدنا الاستاد مرحوم علامه(رضوان الله عليه) مي‌خواهند بفرمايند كه منظور از اين نور قرآن كريم است، چرا؟ براي اينكه ظاهر تعبير اين است كه ﴿قَد جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ﴾ که اين ﴿جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ﴾ نشان مي‌دهد كه اين {نور} مستقيماً به خدا ارتباط دارد آن‌طوري كه كلام به متكلّم ارتباط دارد و فعل به فاعل ارتباط دارد. چون ظاهر تعبير اين است كه اين نور ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ است و ظاهر ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ اين است كه اين به {الله} متّكي است آن‌طوري كه كلام به متكلّم متّكي است و فعل به فاعل متّكي است، معلوم مي‌شود که منظور از اين {نور} قرآن كريم است[11] وگرنه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مانند ساير افراد در خارج موجودي است كه رسالتش ﴿مِّنْ عِندِ اللَّهِ﴾[12] است اما اين ﴿مِن الله﴾ نيست. چون ظاهر ﴿قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ﴾ اين است كه اين ﴿نُورٌ﴾ مستقيماً ﴿مِنَ اللّهِ﴾ است، پس معلوم مي‌شود كه منظور از اين ﴿نُورٌ﴾ قرآن كريم است نه پيغمبر، البته آيات فراواني هم هست كه قرآن را به عنوان نور معرفي كرده است و در بحثهاي قبلي هم داشتيم که آيهٴ 174 سورهٴ «نساء» اين بود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُم بُرْهَانٌ مِن رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً﴾.

بنابراين اين عطف مي‌شود عطف تفسيري؛ ولي ظاهراً اين فرمايش ناتمام است، براي اينكه سخن در شخصيت حقيقي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيست از آن جهت كه او بشري است كه ﴿يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الأسْوَاقِ﴾[13] مانند ساير انسانها، بلکه سخن در رسالت او و در شخصيت حقوقي اوست «بما انه رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم)» پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم). «بما انه رسول الله» همتاي قرآن است.

يکسان بودن تعبير خداوند درباره پيغمبر و قرآن

تعبير ذات اقدس الهي درباره پيغمبر و درباره قرآن يكسان است؛ گاهي مي‌فرمايد که كتاب ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است چه اينكه مي‌فرمايد رسول ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است و گاهي مي‌فرمايد رسول ﴿مِنَ اللّهِ﴾[14] است چه اينكه مي‌فرمايد كتاب ﴿مِنَ اللّهِ﴾[15] است؛ درباره هر دو هم ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ آمده و هم ﴿منَ اللَّهِ﴾ آمده است. نتيجه اينكه همان‌طوري كه كتاب به الله متّكي است، آن‌طوري كه كلام به متكلّم متّكي است رسالت رسول الله هم به {الله} متكي است آن‌طوري كه فعل به فاعل متّكي است و گذشته از اينكه ذات اقدس الهي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به عنوان نور و نورافكن معرفي كرد و فرمود: ﴿وَسِرَاجاً مُّنِيراً﴾[16] .

تعبيراتي كه به عنوان ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ است مشترك است بين قرآن و پيغمبر که در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 89 قبلاً گذشت و آن اين است كه ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ﴾ و در همان سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيهٴ 101 اين است: ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾، پس اين ﴿مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ درباره هر دو است؛ اما ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ اختصاصي به قرآن كريم ندارد، بلكه درباره خود پيغمبر هم آمده است، چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «بيّنه» دارد: ﴿لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتَّي تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ ٭ رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُوا صُحُفاً مُّطَهَّرَةً﴾[17] که اين رسول «مِن عِند اللَّه» نيست ﴿منَ اللَّهِ﴾ است و طبق آيهٴ دو سورهٴ «ممتحنه» اين رسول ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ است، چه اينكه قرآن هم ﴿مِنَ اللَّهِ﴾[18] است و از ذات مقدس رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در سورهٴ «احزاب» به عنوان سراج ياد شده است ﴿يَاأَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً ٭ وَدَاعِياً إِلَي اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِيراً﴾[19] .

از بعضي از تعبيرات قرآن كريم برمي‌آيد كه ذات اقدس الهي پيغمبر را به همراه قرآن نفرستاد كه قرآن بشود اصل بلكه قرآن را به همراه پيغمبر فرستاد و در هر معيّتي آن عنصر محوريِ معيّت اصل است. گاهي معيّتهاي خارجي است؛ مثل اينكه «الف» و «باء» در يك زمان‌اند يا «الف» و «باء» در يك مكان‌اند كه ما به المعية شيء ثالث است که اينها مهم نيست که مكان واحد كسي را جمع بكند يا زمان واحد چيزی يا كسي را جمع بكند، بلکه ملاكِ معيّت شيء ثالث است. يك وقت است كه سبب و مسبب باهم‌اند اما اين‌ چنين نيست كه ملاك معيّت شيء ثالث باشد يا ملاك معيّت در مسبب باشد يا ملاك معيّت در هر دو علي‌السوي باشد هيچ كدام از اين سه نيست، بلكه ملاك معيّت سبب است و اثر به سبب مؤثر به دنبال اوست.

اگر تعبير قرآن كريم اين است که به نوري كه همراه پيغمبر است ايمان بياوريد، معلوم مي‌شود که پيغمبر اصل است: ﴿وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ﴾[20] . در سورهٴ مباركهٴ تغابن آيه هشت تعبيرش اين است: ﴿فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا﴾ که اين نشان نمي‌دهد كه كدام اصل است و كدام فرع؟ فرمود: پيامبر را ارسال كرديم و قرآن را انزال كرديم که اين نشان نمي‌دهد كه چه كسي با چه كسي است؟ ولي در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» ذيل آيهٴ 157 كه صدرش قبلاً تلاوت شد فرمود: ﴿فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ﴾، ﴿آمَنُوا﴾ به اين پيغمبر ﴿وَعَزَّرُوهُ﴾؛ يعني تعظيم و توقير كردند ﴿وَنَصَرُوهُ﴾؛ در مقام عمل هم او را ياري كردند ﴿وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ که اين سياق اصالت را براي پيغمبر مي‌دهد؛ كساني كه به پيغمبر ايمان آوردند و او را توقير و تعظيم كردند و او را ياري كردند و نوري را كه به همراه پيغمبر و با پيغمبر نازل شده است پيروي كردند و تبعيّت كردند، چنان گروهي مفلح‌اند.

ظاهر اين آيهٴ 157 [سوره اعراف] اين است كه ملاك معيّت قرآن و پيغمبر قرآن است، پيغمبر به همراه قرآن نيست بلكه قرآن به همراه پيغمبر است. يك وقت است که ما در نشئه طبيعت و عنصر سخن مي‌گوييم و مي‌گوييم 1427 يا 1428سال قبل پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با قرآن ظهور كردند که اين يك معيّت تاريخي است و اين ملاك نيست و اين خيلي مهم نيست، وقتي اينجا آمدند باهم‌اند و در زمان باهم‌اند؛ اما ﴿وَإِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾[21] آنجا كه ديگر جاي سخن از تاريخ هجري و قمري و ميلادي نيست و آنجا اصلاً سخن از زمان و زمين نيست، بلکه در آنجا اينها با هم‌اند و هر دو آنجا بودند که يكي ارسال شد و ديگري انزال؛ اما آنكه نازل شد به همراه آنكه رسول شد آمده است.

اينكه مرحوم كاشف الغطاء در كتاب شريف كشف الغطاء دارد كه حقيقت امام از حقيقت قرآن كم ندارد اين است. در اين نشئه البته بايد جسمش را فداي قرآن كند و قرآن را ببوسد و اطاعت كند؛ مثل اينكه حجرالاسود را هم استلام مي‌كند و مي‌بوسد[22] ؛ اما حقيقت ولايت كه فداي حقيقت قرآن نمي‌شود، بلكه آنها جسمشان را فداي قرآن مي‌كنند و شهيد مي‌شوند. در عالم طبيعت اينكه ﴿هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي اْلأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ﴾[23] اين ﴿فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً﴾ در نشئه طبيعت خدا فرمود كه ما اين قرآن را نازل كرديم ﴿وَلاَ تَخُطَّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ﴾[24] که اين درست است، حالا در نشئه ماوراي طبيعت اگر اهل بيت فرمودند اولين چيزي كه ذات اقدس الهي خلق كرد نور جدّ ماست و قرآن يا اوّلين فيض است يا دوم و ديگر ما قبلِ اوّل كه نداريم و ديگر در هيچ روايتي شما نداريد كه اول ما خلق الله قرآن است، بلکه همه‌اش دارد که «قال النبي(صلّي الله عليه و آله وسلّم) اول ما خلق الله نوري»[25] و «اول ما خلق الله نور محمد»[26] اين را ائمه(عليهم السلام) فرمودند.

اگر او اوّلين صادر است، هر چه در عالم فرض بشود يا همراه اوست يا بعد از او. در آن نشئه هرگز نمي‌توان گفت که حقيقت قرآن بالاتر از حقيقت پيغمبر و انسان كامل است يا مثل او و همتاي اوست يا بعد از او و در نشئه طبيعت پيغمبر موظف است جسم خود را، عرض خود را و مال خود را فداي قرآن كند و فداي پوست و كاغذ قرآن كه نمي‌كند، بلكه فداي حقيقت قرآن مي‌كند، آن وقت بدن خود را فداي حقيقت قرآن مي‌كنند انبيا و اوليا(عليهم السلام) و فداي كتاب آسماني مي‌كنند که اين درست است؛ مثل اينكه به حجرالاسود هم كه رسيدند استلام مي‌كنند و مي‌بوسند.

بنابراين اينكه مرحوم كاشف الغطاء فرمود حقيقت امام از حقيقت قرآن يا حقيقت قرآن از حقيقت امام بالاتر نيست ناظر به آن ولايت كلي است در مقامِ ﴿وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾[27] نه در اين نشئه ظاهر؛ در اين نشئه ظاهر اينها شاگرد قرآن‌اند و قرآن معلم اينهاست، اينها مطيع قرآن‌اند و قرآن مطاع اينهاست، اينها بايد در برابر قرآن فدا بشوند، چه اينكه شدند. پس آنچه در سورهٴ «اعراف» دارد كه ﴿وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ﴾[28] ؛ يعني وقتي كه اين دو يكي رسالت يافت و ديگري نزول، وقتي كه مي‌خواستند بيايند ملاكِ معيّت قرآن و پيغمبر اين انسان كامل است، براي اينكه اولين فيض خدا حقيقت پيغمبر است كه «قال النبي(صلّي الله عليه و آله وسلّم) اول ما خلق الله نوري»[29] (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و قرآن كريم يا همتاي اوست در همان جا و عين همان حقيقت است يا بعد از او، لذا تعبير قرآن اين است كه به نوري كه همراه او آمده است ايمان بياوريد.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] . سورهٴ نساء، آيهٴ 11.
[2] . سورهٴ بقره، آيهٴ 120.
[3] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 93.
[4] . سورهٴ بقره، آيهٴ 97.
[5] . سورهٴ بقره، آيهٴ 146.
[6] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 157.
[7] من لا يحضره الفقيه، ج1، ص132.
[8] . سورهٴ مائده، آيهٴ 13.
[9] . سورهٴ مريم، آيهٴ 64.
[10] تهذيب الاحکام، ج2، ص74.
[11] الميزان، ج5، ص244.
[13] . سورهٴ فرقان، آيهٴ 7.
[16] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 46.
[19] . سورهٴ احزاب، آيات 45 ـ 46.
[20] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 157.
[21] . سورهٴ نمل، آيهٴ 6.
[22] ر.ک: کشف الغطاء، ج3، ص452.
[23] . سورهٴ جمعه، آيهٴ 2.
[24] . سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 48.
[25] . بحار الانوار، ج1، ص97.
[26] تفسير روح البيان، ج8، ص396.
[27] . سورهٴ نمل، آيهٴ 6.
[28] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 157.
[29] بحارالانوار، ج1، ص97.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo