< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

73/08/25

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 12و13

 

﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً وَقَالَ اللّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاَةَ وَآتَيْتُمْ الزَّكَاةَ وَآمَنتُم بِرُسُلِي وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُكَفِّرَنَّ عَنكُمْ سَيِّآتِكُمْ وَلَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ فَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ﴾ (۱۲) ﴿فَبِمَا نَقْضِهِم مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الكَلِمَ عَن مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَي خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِيلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُحْسِنِينَ﴾ (۱۳)

خلاصه مباحث گذشته

بعد از اينكه در آيه هفت سورهٴ مباركهٴ «مائده» همه ما را به رعايت ميثاق وادار كرد و دستور رعايت عهد را يادآوري فرمود و تبشير و انذار مترتب بر وفاي به عهد يا نقض عهد را ذكر فرمود، آن گاه جريان بني اسرائيل را بازگو مي‌كند؛ هم يهوديها را و هم مسيحيها را و خطر پيمان شكنيهاي اينها را ذكر مي‌كند و آثاري هم كه مترتب بر اين پيمان شكني است را بازگو مي‌كند. فرمود: ما از بني اسرائيل پيمان گرفتيم که يك پيماني است عمومي كه در عالم ذر خدا از هر انساني تعهد گرفت: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّيَّتَهُمْ﴾[1] و آن پيمان مشترك بين همه انسانهاست و يك پيماني است كه براي امتهاي خاص است و امتي كه به پيغمبرش ايمان آورد پيمان به او سپرد که آنهايي هستند كه گفتند: {سَمِعنا وَ اَطَعنا}، چه اينكه مسلميني هم كه به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ايمان آوردند برابرِ آيه هفت همين سوره «مائده» كه ﴿إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَأَطَعْنا﴾ پيمان سپردند، پس مؤمن متعهد است.

در اينجا فرمود که ما از بني اسرائيل پيمان گرفتيم و آن گاه جريان يهوديها را ذكر مي‌كند و بعد هم در فصل آينده جريان مسيحيها را بازگو مي‌فرمايد. فرمود ما از اينها پيمان گرفتيم و به خواسته‌هاي اينها هم عمل كرديم و براي اينكه اينها هر گروهي يك تعصب خاصي داشتند براي آنها يك رهبر معيني از خودشان فرستاديم ﴿وَبَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقيبًا﴾ و نقيب هم در بحث گذشته معنا شد و در جريان يأجوج و مأجوج كه دارد ما براي اينها سدّ فلزي ساختيم به وسيله ذوالقرنين كه ﴿وَمَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْبًا﴾[2] ؛ يعني توان اينكه اين سد را نقب بزنند و بشكافند ندارند، چه اينكه نمي‌توانند از بالا بروند و طول اين سدّ به قدري است كه اينها نمي‌توانند روي سدّ بيايند و از سدّ بگذرند و قطر سد هم به قدري زياد و مستحكم است كه نمي‌توانند نقب بزنند ﴿وَمَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْبًا﴾ و نقاب را هم كه نقاب گفتند براي آن است كه حافظ كمال است و اگر كسي بخواهد آن جمال را ببيند بايد نقب بزند و به هر تقدير بدون گذر ممكن نيست؛ نقيب هم اين كاره است و مناقب هم از همين قبيل است كه در بحث قبلی گذشت. به هر تقدير نقيب كسي است كه اسرار درون را بداند و نقب بزند و خود را به خواسته‌هاي مردم برساند.

در سرفصل اين كار فرمود: ﴿وَقالَ اللّهُ إِنّي مَعَكُمْ﴾ و به ضمير هم اكتفا نكرد، بلکه به اسم ظاهر ذكر فرمود؛ قبلاً كه فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ﴾ اينجا ديگر نفرمود و قال كه با ضمير گفته باشد با اسم ظاهر و جلاله ذكر فرمود تا اهميت مطلب را تبيين كند {إنّي مَعَكُم}؛ من در هر حالي با شما هستم و آن گاه تبشير و انذار را به اين صورت بيان فرمود كه ﴿لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَآتَيْتُمُ الزَّكاةَ وَآمَنْتُمْ بِرُسُلي وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا َلأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَلأُدْخِلَنَّكُمْ جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾.

دليل تقدم فرع از اصل در قرآن کريم

در اينجا گاهي قرآن كريم اصل را قبل از فرع ذكر مي‌كند و اين فراوان است؛ مثل اينكه مي‌فرمايد: ﴿مَنْ يُؤْمِنْ بِاللّهِ وَيَعْمَلْ صالِحًا﴾[3] و گاهي فرع را قبل از اصل ذكر مي‌كند، براي اينكه روشن بشود که اصل بي‌فرع بي‌اثر است و اينجا از آن قبيل است كه فرع را قبل از اصل ذكر كرد، فرمود: ﴿لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَآتَيْتُمُ الزَّكاةَ وَآمَنْتُمْ بِرُسُلي﴾. گرچه تقديم ذكري ترتيب را نمي‌رساند؛ اما شائبه اهتمام است و در قرآن كريم گاهي اين‌چنين است كه فرع قبل از اصل ذكر مي‌شود تا معلوم بشود که اصل بي‌فرع بي‌اثر است.

در آيات اوّليه سورهٴ مباركهٴ «بقره»؛ يعني آيه سوم و چهارم سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين است: ﴿الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ﴾ و بعد فرمود: ﴿وَيُقيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ﴾ كه اين انفاق اعم از زكات واجب و مستحب است و بعد فرمود: ﴿وَالَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِاْلآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ﴾ که مسئله ايمان به وحي و رسالت و نبوت و معاد را بعد ذكر فرمود و گرچه اين ترتيب ذكري است و با فاء و امثال ذلك ذكر نفرمود و فقط با واو ذكر كرد، لكن تقديم صلاة و زكات بر ايمان به پيغمبر و وحي و كتاب و قيامت براي آن است كه ايمان كه اصل است وقتي اثر دارد كه به ثمر برسد، از اين جهت فرع را گاهي قبل از اصل ذكر مي‌كند که از اين قبيل آيات در قرآن كريم كم نيست.

گاهي اصلِ اطاعت پيغمبر كه مقدم است آن را بعد ذكر مي‌كنند و نماز و روزه را كه شعبي از اطاعت پيامبر است آن را اوّل ذكر مي‌كنند، چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «نور» اين‌چنين آمده است كه نماز و روزه قبل از اطاعت پيغمبر ذكر شد؛ آيه 56 سوره «نور» اين است ﴿وَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكاةَ وَأَطيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ که گرچه اطاعت غير از ايمان است ولي به حسب ظاهر اطاعت پيامبر بايد قبل از ﴿أَقيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكاةَ﴾ باشد، مگر اينكه منظور از اين {اَطِيعُوا} مسايل حكومتي و امرهاي ولايي باشد نه امرهاي تشريعي، چه اينكه مشابه اين تقديم در سورهٴ مباركهٴ «مجادله» هم آمده است، البته با يك ترتيب ديگري که باز هم مشابه همين است؛ نظير آيه سيزده سوره «مجادله» كه فرمود: ﴿فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكاةَ وَأَطيعُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ که اين اطاعت خدا جامع بين همه اطاعتهاست و حتي شامل اقامه نماز و ايتاي زكات هم مي‌شود؛ ولي بر اساس اهميت اين گونه از فروع اقامه نماز و ايتاي زكات قبل از اطاعت خدا ياد شده است؛ يعني اينها بارزترين مصداق است براي اطاعت.

علت تقدم ذکر خاص به عام

ذكر عام بعد از خاص براي آن است كه آن خاص خيلي مهم است قبلاً ذكر شده است و گاهي ذكر خاص بعد از عام است که اين نشان مي‌دهد كه آن خاص يك اهميتي داشت كه مجدداً ذكر شد، زيرا وقتي عام او را در بر مي‌گيرد نيازي به ذكر او نيست؛ ولي بازگو كردن ذكر خاص بعد از عام نشانه اهميت آن خاص است. گاهي همين مطلب را كه دلالت بر اهتمام مي‌كند، در سايه تقديم ذكريِ خاص بر عام بيان مي‌شود كه خاص را قبل از عام ذكر مي‌كند؛ مثل همين آيه سيزده سوره «مجادله» كه فرمود: ﴿فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكاةَ وَأَطيعُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾.

تبيين دستورات حکومتی رسول الله (ص)

حالا درباره اطاعت پيغمبر مي‌شود گفت كه اينها امرهاي حكومتي و ولايتي است و آن اقيموا الله امرهاي تشريعي است.

خلاصه يك سلسله دستوراتي را رسول خدا بما انه رسول مي‌دهد که اين همان احكام تشريعي و تكليفي است و يك سلسله دستورات را رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بما انه وليّ مي‌دهد که آن دستورات حكومتي است. در جاهايي كه اقامه نماز و ايتاي زكات قبل از اطاعت پيغمبر ذكر شده است ممكن است بگوييم که اينها ناظر به دستورات تشريعي و تكليفي است و آنها ناظر به دستورات ولايي است گرچه همه اينها تشريع است و اما در آيه سيزده سوره «مجادله» كه فرمود اقامه نماز كنيد و زكات را بدهيد و از خدا اطاعت كنيد و بعد هم فرمود از پيامبر اطاعت كنيد، اين اطاعت خدا شامل همه اين احكام خواهد بود.

بنابراين معلوم مي‌شود که گاهي بعضي از فروع در اثر اهميتي كه دارند قبل ذكر مي‌شوند، البته بناي قرآن كريم بر اين است كه اصل را هميشه و در غالب موارد قبل از فرع ذكر كند، مثل ﴿مَنْ يُؤْمِنْ بِاللّهِ وَيَعْمَلْ صالِحًا﴾[4] يا ﴿الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ﴾[5] يا ﴿مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ﴾[6] که از اين سنخ در قرآن كريم زياد است كه اوّل ايمان است و بعد عمل صالح، چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» برابرِ همان سنت غالب اصل قبل از فرع ذكر شد؛ نظير آيه دو و سه سورهٴ «انفال» كه فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيمانًا وَعَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾ و آن گاه فرمود: ﴿الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ﴾.

دليل تقدم اقامه نماز و ايتای زکات در ايمان به پيامبر (ص)

نكته ديگري كه در تقديم اقامه نماز و ايتاي زكات بر ايمان به پيامبر آمده است آن است كه يك وقت است که ايمان به پيغمبر معيّن است، در آنجا حكم همين است كه گفته شد؛ يعني اصل ايمان به آن پيغمبر است و اقامه نماز و ايتاي زكات فرع است و قانون اوّلي آن است كه اصل قبل از فرع ذكر بشود؛ ولي گاهي مسئله نماز و زكات گو اينكه صرف ايمان اثر ندارد و بايد عمل صالح ملحوظ بشود روي اين جهت عمل صالح قبل از ايمان ذكر مي‌شود، اين يك اصل كلي بود كه تا حال بيان شد. اصل ايمان البته مفروق عنه است؛ ولي سخن در تقديم و تاخير ذكري است و آن در آياتی نظير ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا﴾ است که آنجاهاست كه فرق ايمان دوم و ايمان اوّل، ايمان به تفصيل و يا فروع ديگر است و اينجا سخن از تقديم و تاخير ذكري است كه چطور فرع بر اصل مقدم شد؟ در آن گونه از موارد هر دو يك مطلبند و تفاوتشان به اجمال و تفضيل است ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ﴾[7] که آنجا جاي تفصيل و اجمال است؛ اما اينجا جاي فرع و اصل است؛ يكي اقامه نماز و ايتاي زكات است كه فرع است و ديگري ايمان به پيامبر است كه اصل است و اين اصل چرا مؤخر ذكر شده است؟ تا كنون آنچه گفته شد مربوط به تقديم و تاخير اين نكته بود.

بيان ايمان به پيغمبران

مطلب ديگر آن است كه يك وقت است که امتي به پيغمبر خودش ايمان مي‌آورد، البته عمل صالح آن امت فرع بر ايمان آن پيغمبر است و ايمان آن پيغمبر اصل آن عمل صالح است و نكاتش همين بود كه گفته شد. يك وقت سخن از ايمان به پيغمبر نيست، بلکه سخن از ايمان به پيغمبران است و بني اسرائيل مشكلشان اين بود كه به همه انبياء ايمان نداشتند. اولاً شريعت موسي (سلام الله عليه) را خاتم شرايع مي‌پنداشتند و نسخ و بدا را انكار مي‌كردند و قرآن فرمود: شما بايد به همه انبياء ايمان بياوريد و به اين انبيايي كه بعد از موساي كليم آمدند هم بايد ايمان بياوريد و خداوند در همان عهد موساي كليم از شما تعهد گرفته است كه شما كه بني اسرائيل‌ايد براي هميشه مكلف به اقامه نماز و ايتاء زكاتيد و بر‌اي هميشه هم مكلفيد كه به پيغمبر هر عصري هم ايمان بياوريد. اگر بعد از موسي (عليه السلام) انبيايي آمدند بايد مؤمن باشيد و به وجود مبارك عيسي بايد ايمان بياوريد و به وجود مبارك پيغمبر خاتم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم بايد ايمان بياوريد.

براساس اين نكته كه كلمه رسل است نه رسول، مسئله ﴿وَآمَنْتُمْ بِرُسُلي﴾ بعد ذكر شده است وگرنه اصل اقامه نماز و ايتای زكات فرعِ بر ايمان به موساي كليم است، نه فرعِ بر ايمان به انبياي بعدي؛ ولي ايمان به انبياي بعدي هم جزء دستورات موساي كليم است و موساي كليم در وحي آسماني كه به عنوان تورات بر او نازل شده است اين پيام را از خدا به مردم رساند كه به همه انبياي گذشته و آينده بايد ايمان بياوريد. براي ما فرقي از نظر نبوت عامه بين هيچ كدام از انبيا نيست و خداوند وقتي مؤمنين را معرفي مي‌كند مي‌فرمايد که منطق مؤمنين اين است كه ﴿لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ﴾[8] و اين آيات هم گفتند که شما به عنوان تعقيب بخوانيد.

فلسفه آيات محوری بودن برخی آيات

بعضي از آيات، آيات محوري است؛ نظير آية الكرسي يا آيه نور و مانند آن كه اينها محوري است و بعضي از سور هم محوري است؛ نظير فاتحة الكتاب و سورهٴ مباركهٴ «توحيد» که اينها محوري است و اينها را اصرار دارند كه در نمازها بخوانيد يا بعد از نماز بخوانيد يا در مسافرت بخوانيد و مانند آن وگرنه از نظر قرآن بودن فرقی بين سورهٴ «توحيد» با سورهٴ «مسد» كه نيست؛ اما اين‌چنين نيست كه اين همه دستوري كه درباره سورهٴ «توحيد» آمده شما او را در نمازها بخوانيد و حتي در مسافرت وجود مبارك حضرت امير هر نمازي كه مي‌خواند با سورهٴ «توحيد» مي‌خواند كه بعضي اعتراض كردند و به پيغمبر گزارش دادند كه علي هميشه سورهٴ «توحيد» مي‌خواند و سور ديگر را نمي‌خواند و وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به حضرت امير فرمود كه اينها گزارش دادند كه شما در نماز همه‌اش سورهٴ «توحيد» را مي‌خوانيد که فرمود: من اين سوره را دوست دارم[9] .

اين دوست داشتن «توحيد» يك كمالي است و رسول خدا هم امضاء كرد و نمازي كه در آن سورهٴ «توحيد» نباشد گفتند که اين مقداري بي‌حضاضت نيست؛ اما اين همه فضايل كه درباره سورهٴ «مسد» نيامده است، آنهم در قرآن است و آن هم معجزه است و احدي هم مثل سورهٴ «مسد» نمي‌تواند بياورد و ديگر نگفتند که آن را جزء تعقيبات قرار بدهيد يا آن را به همراهتان داشته باشيد يا ثواب سورهٴ «مسد» ثواب يك سوم قرآن است، اينها كه نيست، بلكه ثواب سورهٴ «مسد» ثواب يك سوره است؛ اما ثواب سورهٴ «توحيد» ثواب ثلث قرآن است[10] اين براي آن است كه هر سوره‌اي يك پيام خاص خود را دارد.

در اين آيات پاياني سورهٴ مباركهٴ «بقره» که گفتند جزء تعقيبات نماز عشاء هم باشد و گفتند اين دو آيه را وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در ليله معراج مشافهتاً از خدا تلقي كرد كه جبرئيل (سلام الله عليه) هم واسطه نبود[11] : ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾ که در آنجا دارد: ﴿لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ «مِنْ رُسُلِهِ﴾[12] ؛ يعني خدايا! ما به همه انبياء ايمان داريم و هيچ فرقي بين انبيا قائل نيستيم در اصل نبوّت و رسالت، مگر آن فرقي كه تو قائل شدي و فرمودي: ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ﴾[13] يا ﴿فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلي بَعْضٍ﴾[14] و همان فرقي كه تو قائلي ما تبعاً قائليم وگرنه در اصل اينكه همه معصوم‌اند و همه حرف تو را مي‌رسانند و همه پيام آوران تو هستند ما به همه اينها ايمان داريم که ﴿لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ﴾.

اين جزء فروعات دين است؛ يعني بعد از اينكه اصلِ رسالت موساي كليم ثابت شد و اصل حقانيت و وحي بودن تورات ثابت شد، آن گاه در اين تورات موساي كليم آمده است که همان طوري كه بايد به خدا ايمان بياوريد و به انبياي گذشته ايمان بياوريد و به خود موساي كليم ايمان بياوريد، بايد به انبياي بعدي هم ايمان بياوريد.

يك وقت سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) فرمود: آن هنر را خدا روی رحمت الهی به من داد كه من از هر سوره كوچك كل قرآن را مي‌توانم استدلال بكنم بدون اينكه ببافم يا چيزي را بر قرآن تحميل بكنم، يعني از آن تحديهاي اين بزرگوار بود که فرمود اين قدرت را خدا به ما داد که با شواهد قرآني بدون اينكه از خودمان تحميل بكنيم يا ببافيم و البته كسي كه عمري در خدمت قرآن باشد اين ﴿ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ﴾[15] است و اين ليس من الله بمستنكر.

به هر تقدير اين سورهٴ مباركهٴ «اخلاص» و سوره «توحيد» اين خصيصه را دارد و اينكه شما يك دور مثلاً كتابهاي دعا را كه مطالعه مي‌كنيد يك وقت است که انسان كتاب دعا و تعقيبات و دستورات را مطالعه مي‌كند كه عمل بكند و يك وقت بررسي مي‌كند كه چطور اين همه اين ادعيه و روايات روی بعضي از سور و آيات اين همه تأكيد دارد؟ آن گاه اين سؤال براي آدم پيش مي‌آيد كه چرا اين همه دستوراتي كه درباره سورهٴ «توحيد» آمده است درباره سورهٴ «مسد» نيامده؟ آن هم سوره قرآن است يا آن همه تأكيداتي كه درباره دعاي پاياني سوره «بقره» آمده است چرا درباره بعضي از آيات ديگر نيامده؟

به هر تقدير همه ما موظفيم که نسبت به انبياي گذشته ايمان داشته باشيم و آنهايي كه قبل از خاتم انبيا (عليهم الصلاة و عليهم السلام) بودند موظف بودند که به گذشته و آينده ايمان بياورند و آنهايي كه در عصر پيغمبر خاتم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بودند موظف بودند که به همه انبياي گذشته و به همه ائمه آينده ايمان بياورند. از اين جهت چون يك فرقي است بين ايمان به پيغمبر و ايمان به پيغمبران، شايد باعث شده است كه اين ﴿وَآمَنْتُمْ بِرُسُلي﴾ كه جمع است بعد از اقامه نماز و ايتاء زكات ذکر شده باشد.

معنای تعزير

مطلب بعدي درباره ﴿وَعَزَّرْتُمُوهُمْ﴾ است که اين تعزير را گفتند به معناي نصرت است و گفتند به معناي تعظيم و توقير است و گفته شد که به معناي حمايت و دفاع و امثال ذلك است. آن جاهايي كه تعزير با نصرت يكجا ذكر شد نمي‌شود تعزير را به معناي نصرت گرفت؛ نظير آيه 157 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه در بحث گذشته اشاره شد که فرمود: ﴿فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ﴾، در آنجا نصرت در كنار تعزير ذكر شده است، پس آنجا {عَزَّرُوهُ} به معني نصروه نيست. تأسيس بالاتر از تأكيد است و در عطف تفصيلي كه ديگر با واو ذكر نمي‌كنند، قرينه دارد و تأسيس بهتر از تأكيد است، چه اينكه در بعضي از آيات سورهٴ مباركهٴ «فتح» و مانند آن در آنجا تعزير با توقير آميخته شد که فرمود: ﴿وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ﴾.

آنجا كه تعزير با توقير آميخته شد نظير آيه نه سورهٴ مباركهٴ «فتح» فرمود: ﴿لِتُؤْمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصيلاً﴾، در اين ﴿وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ﴾ نمي‌شود تعزير را به معناي تعظيم و توقير گرفت. در آن‌گونه از موارد؛ نظير آيه سوره «اعراف» تعزير به معناي نصرت نيست، چون كلمه نصرت بعد از تعزير ذكر شد و در آيه نه سوره «فتح» تعزير به معناي تعظيم و توقير نيست، چون خود توقير بعد از تعزير ذكر شد و اما در آيه محل بحث؛ يعني آيه دوازه سورهٴ مباركهٴ «مائده» كه فقط تعزير ذكر شده است و كلمه نصرت يا كلمه توقير ياد نشد ممكن است كه تعزير به معناي همان توقير يا به معناي نصرت باشد؛ ولي براي اينكه در همه اين سه مورد؛ يعني سوره «مائده» كه محل بحث است و سوره «اعراف»[16] و سوره «فتح»[17] تعزير به يك معنا باشد، همان معناي حمايت و دفع و دفاع باشد يك امر جامعي است که شما بايد از پيغمبر دفاع كنيد، حمايت كنيد، دفع كنيد و مانند آن، چون عزّر و عَزَرَ يعني مَنَع و بايد او را از آسيب ديدن منع كنيد و بيگانه‌ها را از آسيب رساني منع كنيد که آنوقت يك امر جامعي خواهد بود بين هر سه سوره.

جايگاه قرض الحسنه در آيات

مطلب بعدي آن است كه اين قرض الحسنه دادن همان طوري كه در بحث گذشته اشاره شد وقتي ذكر مي‌شود كه در آيات قبل يا در آيات بعد استغناي خداوند ذكر بشود كه مبادا كسي خيال بكند که الله يا رسول خدا نيازي به كمك او دارند. آيه 40 همين سورهٴ مباركهٴ «مائده» كه به خواست خدا در پيش است اين‌چنين آمده: ﴿أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضِ﴾ که اگر خدا به ما در همين آيه محل بحث فرمود: ﴿وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾، در چند آيه بعد مي‌فرمايد که سلطنت آسمان و زمين براي اوست و او نه تنها مالك است بلكه ملك هم است. بعضيها مالك بي‌ملك‌اند و معذور التصرف‌اند، ملك دارند ولي قدرت نفوذي ندارند؛ ولي ذات اقدس اله هم مَلِك است و هم مالِك، هم آسمان و زمين براي اوست و هم نفوذ در آسمان و زمين دارد، چنين موجودي اگر از ما قرض الحسنه خواست در حقيقت به اين معنا نيست كه خودش يا دينش نياز به آن دارد، بلکه خودش مي‌تواند دين خود را به احسن وجه حفظ بكند و اين ماييم كه نيازمنديم خدا كمك ما را بپذيرد. اين درباره ﴿وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾ است.

تبشير و انذار در قرآن

آن گاه فرمود که اگر اين امور پنج‌گانه را انجام داديد ﴿لأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَلأُدْخِلَنَّكُمْ جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ که اينها درباره تبشير قرآن كريم است و اما درباره انذار به صورت تلويح ذكر كرد و در بحث گذشته اشاره شد كه آثار هنري قرآن كريم فراوان است و در بخشي از آيات هنري قرآن، خداوند تبشير را تصريحاً ياد مي‌كند و انذار را تلويحاً؛ نظير اينكه فرمود: ﴿لَئِنْ شَكَرْتُمْ َلأَزيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ﴾[18] و «لاعذبنكم» نفرمود يا در همان سورهٴ مباركهٴ «فاتحة الكتاب» فرمود: ﴿صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾ و نفرمود «غير الذين غضبت عليهم» با اينكه نظم اقتضا مي‌كرد که بفرمايد غير الذين غضبت عليهم. فرمود آنها مغضوب عليهم‌اند نه اينكه ما غضب كرديم، بلکه آنها خودشان را از دايره لطف ما محروم كردند و وقتي كسي از دايره لطف حق عمداً بيرون رفت ﴿ما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ﴾[19] ، ماذا بعد الرحمة الا الغضب، ماذا بعد الرضا الا السخف که فرمود آنها بيرون رفتند.

هر كسي اين سوره «فاتحة الكتاب» را بخواند و به آثار ادبي آشنا باشد اين سؤال در ذهنش مي‌آيد كه چرا عمداً خدا اين سبك را عوض كرد؟ ﴿صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾، غير الذين غضبت عليهم، چرا فرمود: ﴿غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ﴾[20] ؟ يعني اينها مشمول غضب‌اند و ما تعمدي نداشتيم که اينها را ابتدائاً مقهور قرار بدهيم؛ ولي درباره انعام ما تعمدي داشتيم كه ابتدائاً نعمت بدهيم؛ ولي آنها عمداً از پوشش نعمت بيرون رفتند و كساني هم كه وحي آنها را تربيت كرده؛ مثل ابراهيم خليل (سلام الله عليه) آنها هم كه حرف مي‌زنند چنين سخن مي‌گويند و مي‌گويند خداي من كسي است كه ﴿يُطْعِمُني وَيَسْقينِ ٭ وَإِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ﴾[21] و نمي‌گويد يجيعني و يطعمني يا يعطمني و يسقيني يا يمرضني و يشفيني که آن نقصها را به خود اسناد مي‌دهد و كمال را به خداوند. اين گونه از آثار هنري در قرآن كريم زياد است.

مطلب ديگر اين است كه به اين فكر نباشيد كه الآن اگر چيزي نوشتيد چاپ نمي‌شود، خيلي از علما بودند كه رساله‌هاي آنها، كتابهاي آنها بعد از يك قرن يا دو قرن چاپ شده است. شما مطلب علمي يا اگر چيزي به ذهنتان رسيد اين را به قلم بياوريد، حالا يا فارسي يا عربي و الآن به لطف الهي مجلات فراواني از شما خواهان مقاله‌هاي علمي‌اند که عرضه مي‌كنيد و آنها چاپ مي‌كنند، نشد بعدها به چاپ مي‌رسد و منتشر مي‌شود و هرگز به اين فكر نباشيد که اگر چيزي را كه امروز نوشتيد فردا چاپ بشود و اگر چاپ نشد سرد بشويد.

آن بحثي كه قبلاً به عرضتان رسيد حقش اين است كه در آن زمينه چند رساله‌اي شما بنويسيد؛ يعني سرّ جهاني بودن اسلام چيست؟ آن حرف روز است؛ يعني خدا با اينكه مي‌داند خيليها ايمان نمي‌آورند، حالا يك عده مشركند، يك عده ملحدند، يك عده يهودي‌اند، يك عده مسيحي‌اند، يك عده صابئين‌اند، يك عده مجوسند، يك عده هم مسلمانند و بعد هم فرمود که اين كتاب جهاني است و مي‌تواند جهان را اداره كند، جهان را اداره كند يعني ضرورة بشرط محمول است يعنی اگر همه مسلمان بشوند مي‌توانند اداره كنند؟! همه اگر يهودي بشوند تورات هم مي‌تواند اداره كند يا همه مسيحي بشوند انجيل هم مي‌تواند اداره كند يا همه كمونيست بشوند حرف استالين هم مي‌تواند اداره كند، اينكه حرف نشد. اگر همه مردم بشوند كمونيست و هيچ كسي عليه كمونيستي شعار ندهد، مي‌توانند اداره كنند، چون اداره كردن دنيا به تعبير مرحوم خواجه فرمود: اگر شما مي‌خواهيد اداره بشود و يك سكوتي در عالم پيدا بشود، اطراف معموره كه خدا و پيغمبر را قبول ندارند هم دارند زندگي مي‌كنند و اگر منظور سكون است نه سكوت، آن را وحي آسماني بايد اداره كند. اينكه قرآن فرمود من يك كتاب جهاني‌ام آيا يعني اگر همه مسلمان بشوند آن گاه من مي‌توانم اينها را اداره كنم يا همين وضع موجود را هم مي‌تواند اداره كند؟ همين وضع موجودي كه جهان به شش جهت تقسيم شده است که در سوره «حج» فرمود که يك عده مؤمن‌اند، يك عده يهودي‌اند، يك عده مسيحي‌اند، يك عده صابئين‌اند، يك عده مجوسند و يك عده مشرك[22] و الآن هم همين طور است و ارباً ارباست که اين جهان شش جهتيِ ارباً اربا را قرآن مي‌تواند اداره كند. چه حرفی براي اداره كردن دارد؟ حرفي كه قرآن براي اداره كردن دارد حرف فطرت است و يك زبان بين‌المللي است و اين زبان بين المللي اين است كه شما به كافر هم ستم نكن، حالا اگر كسي سگ در خانه دارد مگر مي‌تواند به سگش ستم بكند؟ ستم كردن به سگ چطور است؟ حرام است که يك حيوان را آدم بيازارد. يك وقت است که او دارد حمله مي‌كند شما بايد دفاع بكنيد؟ اما فرمود: «إياكُم وَ الـمُثلةَ وَلَو بالكَلب العقور»[23] و اين علي (صلوات الله و سلام عليه) است که فرمود: ابن ملجم را در هر صورت او من را كشت شما هم بكشيد و اگر عفو كرديد عفو كرديد و اگر نه، آن يك شمشير زد شما هم يك شمشير بزنيد و اين حرف مي‌تواند جهان را اداره كند که فرمود: الآن كه اسير من است شير به او بدهيد[24] که اين مي‌تواند اداره كند.

در نوبتهاي قبل هم ملاحظه فرموديد که اگر يك كشوري داعيه اسلامي داشت در آن كشور يك كمونيست نبايد گرسنه باشد، چون او آدم است يا يك سگ نبايد گرسنه باشد، چون يك حيوان است. اهل بيت آن مقامات عظيم را داشتند که سرجايش محفوظ است.

تبيين اسير در آيه

اين ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكينًا وَيَتيمًا وَأَسيرًا﴾[25] روي اين اسير شما خيلي مطالعه كنيد ببينيد اين اسير كيست؟ اين در مدينه نازل شد و مسلمان كه در مدينه اسير نبود! جنگهايي كه شده بود از مشركين اسير مي‌گرفتند و به اين و آن مي‌دادند و به هر تقدير مشركي به اسارت مسلمان درآمده است و ممكن است اين مسلمان شده باشد ولي استصحاب كفر كه است و آن حال را هم مي‌گيرد، پس اهل بيت آن طور قرض بكنند، آن طور روزه بگيرند، آن طور گرسنگي تحمل بكنند، به آب قرء و خالص افطار بكنند و نانشان را بدهند به يك كافر كه در مدينه كافر گرسنه نماند، اين دين می‌تواند براي جهان پيام داشته باشد.

در اينجا مجموعه سوره «نساء» و سوره «مائده» مي‌گويد که با هر كسي هستي با دوست و دشمن عادل باش. شما اگر يك رساله‌اي يا يك مقاله‌اي خواه فارسي يا عربي در هر صورت كسي هست كه از شما تحويل بگيرد و چاپ بكند و صرف حضور در جمع نباشد. اينجا هم همان است که يك عده درباره آثار هنري قرآن كار بكنند و اين ظرافتها كه چطور شد فوراً گاهي لحن عوض مي‌شود، گاهي خطاب به غيبت است، گاهي غيبت به خطاب است و گاهي به جاي اينكه هر دو را تصريحاً ذكر كند يكي را تصريح ذكر مي‌كند و يكي را تلويح ذكر مي‌كند يا چطور همه كمالات را به خدا اسناد مي‌دهد و نقصها را اصلاً به خدا اسناد نمي‌دهد و مانند آن که اينها ظرافت كاريهاي هنري و ادبي قرآن است.

اين را اگر از شما خواستند يا صدا و سيما يك برنامه‌اي خواست و الآن كه نظام، نظام اسلامي است بايد هنر آن صدا و سيما را هم شما تامين كنيد و آنها الآن دستشان به حوزه‌ها باز است و شما مي‌توانيد داستانها، قصه‌ها را از همين امور دربياوريد و به آنها ارائه كنيد. دست نياز فراوان باز است و آثار هنري و ادبي را شما از قرآن و روايات فراوان مي‌توانيد استنباط كنيد و به آنها ارائه كنيد.

به هر تقدير در اين آيه مباركه بشارت را تصريحاً ذكر كرد و انذار را تلويحاً ذكر كرد، با اينكه فرمود انبيا آمدند و مبشرِ منذر بودند و خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بشير و نذير بود و مانند آن اما ديگر نوبت به آيه بعد نمي‌رسد.

«وَ الحمدُ للّهِ رَبّ العالمين»


[2] ـ سورهٴ كهف، ايه 97.
[3] ـ سورهٴ تغابن، ايه 9.
[4] ـ سورهٴ تغابن، ايه 9.
[5] ـ سورهٴ بقره، ايه 25.
[6] ـ سورهٴ كهف، ايه 88.
[8] ـ سورهٴ بقره، ايه 285.
[9] وسائل الشيعه، ج6، ص49.
[10] وسائل الشيعه، ج6، ص226.
[11] روضة الواعظين، ج1، ص59.
[12] ـ سورهٴ بقره، ايه 285.
[13] ـ سورهٴ بقره، ايه 253.
[14] ـ سورهٴ اسراء، ايه 55.
[18] ـ سورهٴ ابراهيم، ايه 7.
[19] ـ سورهٴ يونس، ايه 32.
[20] ـ سورهٴ فاتحه، ايه 7.
[21] ـ سورهٴ شعراء، آيات 79 و 80.
[23] ـ وسائل الشيعه، ج29، ص128.
[24] وسائل الشيعه، ج29، ص127 و 128.
[25] ـ سورهٴ انسان، ايه 8.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo