< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

73/07/13

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 3

 

﴿اليَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِيناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ (۳)

خلاصه مباحث گذشته

نتيجه بحثهاي گذشته اين بود كه اين آيه سوّم سورهٴ مباركهٴ «مائده» يك صدري دارد و يك ذيلي و يك وسطي؛ صدرش بيان بسياري از محرّمات انعام است، از قبيل ميته و خون حيوان ولو خود آن حيوان حلال گوشت باشد و همچنين خنزير و آنچه براي غير خدا كشته شد و مانند آن (اين صدر آيه)، ذيل آيه هم فرمود اگر كسي مضطرّ شد حكم ثانويش حليّت است در صورتي كه در حال ضرورت تعدّي نكند و بيش از مقدار سدّ جوع استفاده نكند و اين نقيصه او را هم ذات اقدس الهي كه غفور و رحيم است مي‌بخشد. بين آن صدر كه مستثنامنه است و اين ذيل كه مستثناست دو جمله وسط قرار گرفت كه ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ تا آخر و ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾ تا آخر و اين دو جمله هيچ ارتباطي با آن مستثنامنه كه در صدر آيه قرار گرفت و اين مستثنا كه در ذيل آيه قرار گرفت ندارد.

مطلب بعدي اين بود كه اين دو جمله كاملاً به هم مرتبطند.

تبديل طمع کافران به يأس

مطلب سوم اين بود كه بحثي كه مربوط به علوم قرآن است اين است كه چطور شد كه اين دو جمله در اين وسط قرار گرفت؟ سه احتمال يا بيش از سه احتمال مطرح است؛ اينها مسائلي است كه گذشت. آنچه که مهم بود اين بود كه بيان بشود كه ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ﴾؛ امروز كافران از دين شما نااميد شدند، بايد ديد طمع كافر چه چيز بود و تا چه اندازه بود و امروز چه حادثه‌اي اتّفاق افتاد كه طمع آنها به يأس مبدّل شد؟ بعضي از مسائلي كه مربوط به اين بحث مهم بود در نوبت قبلی گذشت و در تطميع آن بحث بايد اين‌چنين گفت که وقتي اسلام ظهور كرد كفّار أعم از مشركين و يهوديها و مسيحيها عليه اين به مبارزه برخواستند، سرّش اين بود كه يا آن سنّت خود را الهي مي‌دانستند؛ مثل يهوديها و مسيحيها و يا مرضيّ خدا مي‌دانستند؛ نظير مشركيني كه مي‌گفتند اگر خدا راضي به بت‌پرستيِ ما نبود جلو اين بت‌پرستي را مي‌گرفت.

مشركين هم در اثر آن تعصب و رسوبات جاهلي اين شرك را صحيح مي‌دانستند و هم سرانشان در اثر حفظ منافع مادّيشان اين شرك را حفظ مي‌كردند و اين را حقّ مي‌پنداشتند چه اينكه يهوديها و مسيحيها هم آن دين محرّف را حقّ مي‌پنداشتند؛ مشركين به يكديگر مي‌گفتند كه ﴿أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَي آلِهَتِكُمْ إِنَّ هذَا لَشَيْ‌ءٌ يُرَادُ﴾[1] ، مي‌گفتند كه برويد و اين بتها را حفظ بكنيد؛ بت‌پرستي و حفظ بتها يك امريست كه بايد شما روي آن تصميم بگيريد، همان‌طوري كه خداوند درباره امور مهم مي‌فرمايد

تبيين <عزم الامور> از نگاه قرآن

﴿إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور﴾[2] ، آنها هم مي‌گفتند ﴿إِنَّ هذَا لَشَيْ‌ءٌ يُرَادُ﴾، وقتي خدا مي‌فرمايد ﴿إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾؛ يعني اين يك كاري است كه بايد رويش تصميم گرفت «من الأمور التي ينبغي أن يعزم عليها»، البته هر كاري با تصميم و اراده انجام مي‌گيرد و ممكن نيست يك فاعل مختار كاری را بي‌اراده انجام بدهد مگر اينكه مورد كار باشد نه مصدر كار؛ ولي آن كارهاي مهم را قرآن مي‌فرمايد اين جزء {عزم الأمور} است؛ يعني بايد تصميم گرفت، بايد فكر كرد، بايد مشورت كرد و همه جوانب را بررسي كرد و بعد رويش مصمّم شد كه اگر خطري هم رخ داد تحمّل كرد، اين را مي‌گويند جزء {عزم الأمور} که ﴿إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور﴾[3] ، آنها هم مي‌گفتند﴿إن امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَي آلِهَتِكُمْ إِنَّ هذَا لَشَيْ‌ءٌ يُرَادُ﴾؛ اين مراد ماست، مقصود ماست، حفظ اين بت‌پرستي و بتان مقصود ماست، پس اين را حقّ مي‌دانستند. يهوديها و مسيحيها هم كه مي‌گفتند: ﴿لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَيٰ﴾[4] آنها خود را حق مي‌دانستند.

پس هم مشركين، هم يهوديها و هم مسيحيها دين خود را حق مي‌دانستند و اسلام را امر باطل؛ گاهي رسول الهي را به جنون، گاهي به ساحر بودن، گاهي به كاهن بودن و گاهي به شاعر بودن رجم مي‌كردند و متّهم مي‌كردند و مصمّم بودند كه دين خودشان را حفظ بكنند و تصميم گرفته بودند كه اين اسلام را به هر وضعي است نابود كنند. از اينكه دو تصميم داشتند قرآن چنين خبر داد که تصميم براي نگهداري و نگهباني دين خود را که با اين جمله سورهٴ «ص» ثابت مي‌شود مي‌گفتند که ﴿أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَي آلِهَتِكُمْ إِنَّ هذَا لَشَيْ‌ءٌ يُرَادُ﴾ كه اين آيهٴ شش سورهٴ «ص» است.

تفاوتهای سوره توبه و صف

درباره خاموش كردن چراغ اسلام كه اين را باطل مي‌پنداشتند و مي‌گفتند بايد خاموش كرد، چه در سورهٴ «توبه» و چه در سورهٴ «صفّ» با يك تفاوت كوتاهي خدا فرمود ﴿يُرِيدُونَ أن يُطْفِئُوا﴾[5] يا ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا﴾[6] ؛ تفاوتي كه بين سورهٴ «توبه» و سورهٴ «صفّ» هست يكي﴿أَن يُطْفِئُوا﴾ و يكي ﴿لِيُطْفِئُوا﴾ است، يکی ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾[7] و يكي هم﴿وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ﴾[8] يا ﴿وَ يَأْبَي اللّهُ إِلاّ أَن يُتِمَّ نُورَه﴾ است، اينها تفاوتهاي اين دو آيه است كه يكي در سورهٴ «توبه» است و ديگري در سورهٴ «صف». اين {يريدون} كه فعل مضارع است دلالتِ بر استمرار دارد كه اينها مستمرّاً در اين صددند كه اين چراغ الهي را خاموش كنند. از آن طرف خدا مي‌فرمايد ﴿قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ﴾[9] و از اين طرف مي‌فرمايد در اين صدد هستند كه نور الهي را خاموش كنند ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾[10] . پس آنها دو تصميم داشتند؛ يكي نگهداري و نگهباني بتكده و بت‌پرستي و بتان كه خدا در اين زمينه نقل فرمود که گفتند ﴿أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَي آلِهَتِكُمْ إِنَّ هذَا لَشَيْ‌ءٌ يُرَادُ﴾[11] و يكي هم تصميم براندازي نظام اسلامي را داشتند كه ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾؛ اين اراده‌شان را با تمهيد مقدّمات محقق مي‌كردند ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا﴾. براي خاموش كردن نور اسلام گاهي از راه تهديد؛ نظير محاصره اقتصادي يا محاصره‌هاي نظامي شروع مي‌كردند و گاهي هم با نيرنگ که از راه نيرنگ هم در مسلمين مي‌خواستند نفوذ كنند و هم درباره خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)؛ غافل از اينكه ممكن است بعضي از مسلمانهاي ساده‌لوح فريب بخورند؛ ولي رهبرشان كه پيغمبر معصوم(صلوات الله و سلامه عليه) است ممكن نيست فريب بخورد؛ خداوند از اين طمع و نيرنگ اينها هم پرده برداشت و فرمود اينها تلاش و كوشش مي‌كنند تا ﴿لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً﴾[12] .

هدف مشرکين از مداهنه با پيامبر (ص)

آنها مي‌كوشند كه در تو نفوذ كنند كه تو يك مطلبي را فِريه ببندي، افتراء ببندي براي ما و وحي را عوض بكني ـ معاذ الله ـ، آن‌گاه دوست صميمي تو خواهند شد و كاري با تو ندارند ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ﴾[13] ؛ آنها علاقه‌مندند كه يك مقداري سازش نشان بدهي تا آنها با تو بسازند؛ نحوه اين مداهنه هم اين است كه گاهي گفتند حكم خدا را عوض بكن، بتها را سبّ نكن يا گفتند كه بياييد ما در دين سازش مي‌كنيم، يك سال شما بتها را بپرستيد و يك سال ما خدا را، سال بعد شما بتها را بپرستيد و سال ديگر ما خدا را كه اين آيه سورهٴ «جحد» [کافرون] نازل شد كه خدا به پيغمبرش فرمود ﴿قُلْ يَاأَيُّهَا الْكَافِرُونَ ٭ لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ وَلاَ أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدتُّم ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ﴾.

وقتي كسي در كوفه سؤال كرد از يك عالمي و تفسيرگويي كه سرّ اين تكرار چيست؟ اين آمده مدينه خدمت امام صادق(سلام الله عليه) و عرض كرد سرّ اين تكرار سورهٴ «جحد» چيست؟ كه خدا فرمود ﴿يَاأَيُّهَا الْكَافِرُونَ ٭ لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ٭ وَلاَ أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدتُّم ٭ وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ﴾، سرّش چيست؟ حضرت فرمود اين نفي پيشنهاد آنهاست، پيشنهاد آنها همين چهار ضلعي بود؛ به پيغمبر عرض كردند كه يك سال شما بتهاي ما را بپرستيد و يك سال ما خداي تو را، بار ديگر شما بتهاي ما را بپرستيد و بار ديگر ما خداي شما را مي‌پرستيم، اين پيشنهاد چهار ضلعي را به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دادند و وحي هم آمد همه اين اضلاع چهارگانه را ابطال كرده است و وقتي اين حرف را معصوم(سلام الله عليه) در مدينه به اين شاگردش فرمود و او هم اين حرف را آورد به كوفه و به آن عالم و سؤال كننده گفت، عالم گفت اين يك تحفه و توشه و سوغات حجاز است، اين حرف، حرف تو نيست و حرف عراق نيست، حرف حجاز است[14] ، يعني رفتي مدينه از اهل بيت(عليهم السلام) سؤال كردي.

به هر تقدير آنها گاهي با محاصره اقتصادي و مانند آن در شعب ابي طالب خواستند موفّق بشوند که نشدند و گاهي با نيرنگ كه پرده‌هاي اين نيرنگ در سورهٴ «قلم» آمده است که ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ﴾[15] که نشد، در سورهٴ «جحد» آمده است که ﴿قُلْ يَاأَيُّهَا الْكَافِرُونَ﴾[16] ، ديدند كه خدا ابطال كرده است، در سورهٴ «إسراء» دارد كه آنها تلاش و كوشش مي‌كنند كه ﴿لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً﴾ و بعد فرمود ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً٭ إِذاً لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً﴾[17] و مانند آن.

پس همه اين نيرنگها را قرآن كريم افشا كرد و ابطال كرد، فرمود تلاش و كوشش آنها اين نبود كه حالا بيايند سرزميني از شما بگيرند يا خانه‌هاي شما را مصادره بكنند؛ تمام تلاش و كوشش آنها اين است كه دين شما را از شما بگيرند و اينها دشمن شما نيستند دشمن وحي و دشمن آورنده وحي هستند و دشمن مبدأ وحي هستند، لذا ذات اقدس الهي از اينها به عنوان اينكه عدوّ خدايند، عدوّ ملائكه و جبرئيل هستند و عدوّ پيغمبرند ياد كرد[18] ، گرچه در بعضي از آيات دارد كه «هٰولاء» اين كفّار أعداء شما هستند، عدوّ مبين شما هستند[19] ؛ امّا در سورهٴ مباركهٴ «بقره» فرمود كسي كه دشمن خدا و ملائكه خدا و جبرئيل(عليهم صلات و عليهم السلام) باشد، خدا دشمن اوست[20] ؛ جبرئيل كه ديگر با اينها نجنگيد، اينها وحي را از جبرئيل(سلام الله عليه) كه پيك ذات اقدس الهي است مي‌دانستند بو‌سيله إخبار پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)، لذا با خدايي كه اين وحي را فرستاد، با ملائكه‌اي كه﴿بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[21] پيكهاي اين وحي‌اند، با جبرئيل(سلام الله عليه) كه مسئول رسمي پيك وحی است مخالفند، لذا با پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم مخالف هستند و با مسلمين هم مخالف هستند.

پس مخالفت آنها مخالفت اقليمي نيست، مخالفت آب و خاك و معدن نيست، بلکه مخالفت عقيده است كه با اين دين مخالفند و براي خاموش كردن اين دين هم از هر فرصتي استفاده كرده‌اند، برابر اين دو آيه سورهٴ «توبه» و سورهٴ «صف» اينها دائماً در فكر خاموش كردن بودند ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ﴾[22] ﴿يُرِيدُونَ أن يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ﴾[23] (اين براي مشركين)؛ امّا از آن طرف در قبال جريان اين مثلث مشمومِ شرك و يهوديّت و مسيحيّت، ذات اقدس الهي توحيد را ترسيم كرد و فرمود اين توحيد در قبال آن مثلّث مشموم می‌ايستد و همه اينها را نابود خواهد كرد؛ هر جا سخن از اين بود كه ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ﴾ هم در همان آيه فرمود﴿وَاللّهُ مُتِمَّ نُورَهُ﴾ و هم در آيه بعد فرمود ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾[24] ؛ فرمود آنها مي‌خواهند اين نور را خاموش كنند، خدا پيغمبرش را فرستاده كه اين هدف را به پايان برساند، نظير انبياء ديگر نيست كه ﴿قَتْلِهِمُ الأنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقّ﴾[25] باشد، انبياي الهي اگر شهيد شدند خاتم انبياء نبودند؛ ولي اين پيغمبر اگر رخت ‌بربندد بدون خلف خاتم انبياست و ديگر كسي شايسته مقام نبوّت نيست و ناگزير دين از روي زمين برداشته مي‌شود و اين با آن هدف اصلي آفرينش سازگار نيست و اين با آن برهان عقلي كه بشر بدون دين نخواهد بود هماهنگ نيست.

حفظ دين توسط خداوند سبحان

لذا فرمود آنها مي‌خواهند دين را خاموش كنند؛ ولي ذات اقدس الهي پيغمبر فرستاده تا دين را جهاني كند و اين کار را بر اساس اراده تكويني كرده نه بر اساس اراده تشريعي، اين كار را به خود اسناد داد.

اراده تشريعي اين است كه خدا از بشر چيزي را بخواهد؛ مولا وقتي از عبد چيزي را طلب مي‌كند [به آن] مي‌گويند اراده تشريعيه؛ امّا اگر مولا اراده كرد كه خودش كاري را انجام بدهد اين اراده، اراده تكويني است؛ خداوند از ما خواست و اراده كرد كه ما عبادت كنيم و اطاعت كنيم که اين اراده‌ها تشريعي است و تخلّف‌پذير هم هست، چون اراده مكلّف متخلّل است بين اراده خدا و تحقّق آن مراد، چون خدا اراده كرد كه ما با ميل و اراده و آزادي و انتخاب و اختيار خود كار انجام بدهيم، لذا گاهي معصيت مي‌شود و گاهي اطاعت؛ امّا اگر خدا اراده كرد كه خودش كاري را انجام بدهد، اين ديگر اراده تشريعيّه نيست، اين اراده تكوينيّه است، فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَي وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾[26] خود خدا اين كار را كرده است، خود خدا به منظور اينكه اين اسلام را بر همه اديان پيروز كند پيغمبر فرستاده است.

اگر خود خدا چنين كاري را كرده است در قبال اينكه آنها ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾[27] ؛ خدا با همه امكاناتي كه دارد اين دين را حفظ مي‌كند، لذا در سورهٴ مباركهٴ «مائده» در همين سوره‌اي كه به خواست خدا در آينده به آن آياتش مي‌رسيم فرمود ﴿كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾[28] ؛ اينها هر وقت رفتند که آتش جنگ را روشن كنند خدا خاموش كرد؛ آنها فتنه بر انگيختند يا بر اساس مسايل اقتصادي محاصره كردند يا بر اساس مسائل نظامي خونريزي راه انداختند يا بر اساس مسايل تهمت هتك حيثيت كردند، خدا پرده برداري كرد و فرمود ﴿كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾؛ هر وقتي كه اينها آتش جنگ را روشن كردند خدا خاموش كرد چه جنگهاي داخليِ يك طرفه سيزده ساله در مكّه و چه جنگهاي رسميِ دو جانبه مكّي و مدني در مدينه، فرمود هر وقت كه اينها آتش جنگ را روشن كردند خدا خاموش كرد؛ امّا هر وقت خدا نور الهي را روشن كرد آنها خواستند خاموش كنند ﴿وَيَأْبَي اللّهُ إِلاّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ﴾[29] ، در همه اين موارد خدا به خود اسناد مي‌دهد که فرمود ﴿وَيَأْبَي اللّهُ إِلاّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ﴾ يا ﴿وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ﴾[30] .

منافق خطر داخلي است، قرآن درباره او حساب جداگانه‌اي دارد؛ امّا در اين آيه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ و همچنين ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾، نفرمود «اليوم يأس الكفّار و المنافقون» و فقط بحث درباره مشركين و كفّار است، منافقين به حسب ظاهر اين را قبول كردند؛ منتها از باطن و از پشت خنجر زدند. در چنين فضايي معلوم مي‌شود که طمع كافران چه چيز بود؛ كافري كه اعمّ از مشرك و يهودي و مسيحي طمعش اين بود كه نور الهي را خاموش كند، طمعش اين بود كه پيغمبر را به سازش بكشاند، طمعش اين بود كه با دين بازي كنند و طمعش اين بود كه هر روز شعله جنگ عليه اسلام و مسلمين افروخته كند، اين طمع به يأس مبدّل شد ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ﴾.

پس در اين روز يك حادثه مهمّي رخ داد و آنها كه ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ﴾[31] نا اميد شدند، آنها كه ﴿وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ﴾[32] نا اميد شدند، آنها كه ﴿لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ﴾[33] نا اميد شدند و آنها كه ﴿كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾[34] ديگر آتش افروزي نكردند؛ يك حادثه‌اي بايد اتّفاق بيفتد كه اينها را خلع سلاح كند، اينها از هر دري رفتند سر شكسته برگشتند و بعد دور هم جمع شدند و گفتند او يك شاعري بيش نيست و الآن در اواخر دوران زندگي به سر مي‌برد ﴿شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ﴾[35] ، ما منتظر مرگ اين شاعر هستيم و او هم كه رفت ديگر پسري هم كه ندارد تا جاي او را اشغال كند؛ «منون» همان منيّه و مرگ است، >منيّه و منون< همان انقطاع عمر است «و إذا المنيّة أنشبت أظفارها»[36] ؛ >منيه< همان موت است؛ گفتند ما منتظر مرگ اين شاعر هستيم و با مرگ او اين بساط بر چيده مي‌شود و خَلَفي كه ندارد، گاهي مي‌گفتند ممكن است روزگار برگرددكه اوضاع برگردد و سرانجام به اين خود را قانع كردند كه در هر صورت او مي‌ميرد و ما راحت مي‌شويم؛ هم آيه سوره مباركه «كوثر» نشان مي‌دهد كه آنها به چه دل خوش شدند و هم اين آيه سورهٴ مباركهٴ «مائده».

اتکاء دين به معصومين (ع)

سورهٴ «كوثر» گرچه نام مقدس فاطمه(سلام الله عليها) يا نام مبارك حضرت امير يا ولايت اينها صريحاً ذكر نشده است؛ امّا بررسي داخليِ خود آيه نشان مي‌دهد كه مشركين به اين فكر بودند كه چون پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بدون فرزند است، با مرگ او بساط دين او برچيده مي‌شود و از اين جهت شانیء بودند و سرزنش مي‌كردند و دشمني داشتند و مي‌خواستند خوشحال بشوند؛ ذات اقدس الهي فرمود ما كوثر جوشان به تو داده‌ايم كه اين كوثر جوشان باعث مي‌شود كه اين شجره طوبا كه ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ﴾[37] همواره ثمر بدهد؛ امّا﴿إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ﴾[38] ، معلوم مي‌شود آنها كه شانئين بودند، سرزنش كننده‌ها بودند و دشمنان بد دل و كينه توز بودند خوشحاليشان در اين بود كه پيغمبر خَلَفي ندارد؛ از طرفي با بخشش فاطمه(صلوات الله عليها) خَلَفي داده شد و از طرفي با ولايت علي ‌بن‌ ابي‌طالب خليفه‌اي داده شد؛ هم علي(صلوات الله و سلامه عليه) كوثر است و هم فاطمه(صلوات الله و سلامه عليها) كوثر است؛ هم خلف تأمين شد و هم خليفه.

اگر دين از قيام به شخص به درآيد و قائم به نوع بشود كه اين نوع الي يوم القيامة باقي است تا وجود مبارك حضرت حجّت(سلام الله عليه) ظهور بكند و جهان را پر از عدل و داد بكند، پس اين خلف و خليفه الي يوم القيامه هستند و دين به اين معصومين قائم است و اگر دين به اين معصومين قائم شد و آنها هم مكرّر فهميدند كه علي كيست و علي چه مي‌كند و چه مي‌گويد؛ با روي كار آمدن علي و با بخشش فاطمه و پيدا شدن فرزندان، دشمن ديگر نا اميد شد؛ يعني آن طمع خامي كه داشت به يأس مبدّل شد، وقتي ما يأسِ دشمن را مي‌فهميم كه طمعش را بررسي كرده باشيم؛ طمعش طبق آيات فراوان قرآن كريم مشخص شد كه چه چيز بود و امروز آن طمع به يأس مبدّل شد.

امروز ثابت شد كه فتح مكّه نيست، براي اينكه فتح مكّه دو سال قبل از رحلت پيغمبر بود و در ظرف اين دو سال بسياري از احكام و حلال و حرام و فرائض الهي نازل شده است و دين كامل شده نبود. سال نهم هجرت است كه سورهٴ «توبه» نازل شد و بعد از سورهٴ «توبه» يك سال هنوز پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) زنده بود[39] و بسياري از احكام نازل شده است و آن روز دين كامل نشده بود و اين جريان >غدير< است كه اواخر عمر مبارك پيغمبر نازل شده است و بسياري از احكام هم همين دوران اخير نازل شده است، اين جا هم احكام الهي به كمال و تمام رسيد و هم مجري پيدا كرده است و خليفه پيدا كرده است، پس آنكه مي‌گفت پيغمبر با رحلتش دين خود را هم به گور مي‌برد او بايد بداند كه﴿إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ﴾[40] .

اين﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ براي >غدير< است و﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾ براي >غدير< است و اگر آياتي هم بعد نازل شد شرحِ همينهاست؛ يعني وقتي كه دين خليفه پيدا كرد و دين وليّ پيدا كرد به كمال رسيد، آنها به احكام مي‌زدند که اگر به احكام بود، خيلي از احكام بعد نازل شد؛ امّا وقتي ما به خليفه تطبيق كرديم و مجري دين پيدا كرديم، ديگر چهارتا حكم هم بعدها نازل بشود ضرري ندارد، چون ما اين ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ را به احكام و فرائض بخصوصِها كه معنا نمي‌كنيم تا گفته بشود چند حكمي هم در همين چند ماه و اندي نازل شده است، آنها چون به احكام معنا مي‌كنند گرفتار اين نقض هستند؛ امّا اگر كسي كه به ولايت معنا كند گرفتار نقض نيست.

حرف ما ديگر قابل نقض نيست؛ ما اگر بگوييم اين﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ ناظر به احكام است، مي‌شود نقض كرد كه دو ماه و اندي فاصله است؛ ما مي‌گوييم مربوط به ولايت و خلافت است، دين حالا قيّم پيدا كرد و از آن حالت قائم به شخص بودن به درآمده و الآن به نعمت ولايت تكميل شده؛ اگر هم چند حكمي بعد از اين نازل شده باشد باز ضرر ندارد، چون ما اين را به احكام معنا نكرديم و به حكم فقهي نزديم به حكم كلامي زديم؛ خود اين﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ هم معنايش اين نيست كه قبل از آيات سوره مباركه «مائده» نازل شد، شايد بعد از اين نازل شده باشد.

قبلاً هم ثابت شد به اينكه يقيناً اين دو جمله مربوط به اين صدر و ذيل آيه سوّم سورهٴ «مائده» نيست، حالا چگونه در اينجا قرار گرفت به چند احتمال است كه به علم قرآن برمي‌گردد نه به تفسير قرآن، حالا به دستور خود ذات اقدس الهي اينجا گذاشته شده يا بعداً بوسيله حضرت امير اينجا گذاشته شده؛ امّا اين﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ معنايش اين نيست كه الآن قبل از نازل شدنِ آن احكام است، چون بسياري از اين احكام را بعدها در پيش داريم؛ مسئله قصاص است، مسئله حدود است، مسئله ﴿مِن أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنَا عَلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ﴾[41] و مانند اين در همين سورهٴ مبارکه «مائده» است و مانند آن.

اگر ما اين اكمال دين و اتمام نعمت را به فروع دين معنا مي‌كرديم اين قابل نقض بود؛ امّا اين به اين اصول مذهب برگشت؛ يعني دين از حالتي كه به شخص قائم باشد به درآمده و به معصوم متكي است. در عصر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حفظ دين به پيغمبر است و بعد از ارتحال پيغمبر به اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) است و اينها هم الي يوم القيامه هستند، پس دين از آن حالتي كه به صورت يك كتابي باشد كه «سوادٌ علي بياضٍ» باشد و مجموعه احكام و قوانين و مقرّرات باشد تا بتوان با او بازي كرد يا او را به فراموشي سپرد، از آن حالت درآمده و قيّم پيدا كرد، آن‌گاه بيگانه شده ابتر و دين شده شجره طوبا که ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ﴾[42] ؛ يعني به اين فكر براندازي بودند و ديدند که نشد.

آن كارهاي منافقانه مطلب ديگري است كه در آن ذيل فرمود ﴿فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ﴾؛ از اينكه كافر بتواند اسلام را خاموش بكند مقدور نيست، مواظب مشكلات داخليتان باشيد ﴿وَاخْشَوْنِ﴾؛ بترسيد، از آنها نترسيد از من بترسيد و من هم اگر ببينم كه شما لايق نيستيد نعمت را از شما مي‌گيرم ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَي قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِمْ﴾[43] ، فرمود از خدا بترسيد و اين دين را خوب عمل بكنيد؛ دشمن اگر بخواهد بر شما بتازد اين‌چنين نيست، شما به جايي رسيديد كه نامه پيغمبر شما(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي ابر قدرتهاي آن روز مي‌رود و رفت، آنها ديگر حداکثر اگر تسليم نشدند آن ابر قدرت ايران و روم سكوت كردند و طولي هم نكشيد كه هر دو را اسلام گرفت؛ يعني از قلب فرانسه تا بسياري از منطقه‌هاي آسياي ميانه را مسلمين گرفتند و در يك جا در يك زمان سخن از اذان و اقامه بود؛ امّا اين ﴿وَاخْشَوْنِ﴾ نشان مي‌دهد كه اگر از خدا نترسيديد و اين دين را درست حفظ نكرديد اين دين از دست شما مي‌رود، اين مربوط به نفاق است و ضعف ايمانِ مسلمين است و امثال ذلك.

اليوم همين است؛ امّا ديديد با اينكه همه كارها را كردند که خواستند اسلام را از بين ببرند در اين جنگ جهاني سوم نتوانستند، اين جنگ جهاني سوم بود، جنگ جهاني معنايش اين نيست كه همه با هم جنگ بكنند؛ اگر همه عليه يك كشور ضعيف خواستند جنگ كنند مي‌شود جنگ جهاني، چون همه شركت كردند حالا يا نيرو فرستادند يا مال فرستادند يا تبليغات كردند يا مستشار فرستادند يا سلاح فروختند، بنابراين«اليوم» هم همين‌طور است ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ﴾، هر وقتي مسلمين قيام كردند سخن از ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ است؛ ديديد که بسياري از سران كشورهاي اسلامي را همان استكبار تهييج كرد که اينها بيايند حضور امام و آمدند در جماران حضور امام و نماز ظهر را به امامت امام خواندند و خواستند استدعا كنند كه شما صلح را بپذيريد که امام فرمود حالم مساعد نيست وگرنه حرفي مي‌زدم كه شما نتوانيد اينجا بنشينيد، آن‌طور بود كه همه اينها «ولو لم يسلموا إستسلموا»، نماز ظهر را به امامت امام خواندند و بلند شدند رفتند همين شيوخ خليج و بعد هم يك وقت فرمود اگر شما دير بجنبيد مردم كاري مي‌كنند كه نه از شيخ خبر باشد و نه از شيخ نشين، همين بود كه شيوخ خليج حسابشان را كردند؛ مادامي كه مسلمين بما أنّهم مسلمون به وظيفه‌شان عمل مي‌كنند اين آيه آيه روز است: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ﴾.

اين قسمت الميزان را هم حتماً ملاحظه كنيد كه يک حرفی را شهيد مطهري (رضوان الله عليه) دارد كه فرمود: «علّامه طباطبائي حرفهايي دارد كه بعد از دويست سال بايد بفهمند»، ايشان از شاگردان خوب مرحوم علّامه بودند و إغراق هم نگفت. شما اين بحث الميزان را در اين قسمت ببينيد، ـ اين حرفها مربوط به چهل يا پنجاه سال قبل است كه حرف روز است ـ فرمود اين ﴿وَاخْشَوْنِ﴾ براي همين است، هر خطري كه اسلام را تهديد مي‌كند از ضعف داخلي مسلمين است و استعمار آن روز، آن وقت فرمودند که استعمار امروز دارد چه نقشه‌هايي مي‌كشد، همين حرفها حرفهاي روز است كه ايشان چهل يا پنجاه سال قبل اينجا مرقوم فرمودند، اينها را حتماً مباحثه كنيد.

چند وقت قبل هم به عرضتان رساندم كه شما خيال نكنيد كه تفسير نظير كفايه يا مكاسب يا اسفار است اين چنين نيست، در آن علوم در هر صورت كارهاي زيادي شده و راه‌حل باز است؛ امّا در بعضي از آيات واقعاً انسان مي‌ماند؛ يعني با چندين شب و روز مطالعه باز مشكل برايش حلّ نمي‌شود، خيال نكنيد که اين تفسيرها نظير كتاب كفايه و مكاسب و اين كتابهاست يا مثل اسفار است، اين‌طور خيال نكنيد. حالا شما حتماً اين قسمتهاي الميزان را ببينيد، بعد ببينيد حرفي براي گفتن داريد در مقابل اهل سنّت يا آنها حرف براي گفتن دارند؟ وقتي تحليل كرديد و طمع كفّار را ارزيابي كرديد از نظر قرآن كه طمعشان چه چيز بود آن‌گاه روشن مي‌شود كه يك حادثه‌اي پيش آمد كه اين طمع به يأس مبدّل شد، طمع آنها در حدّ خاموش كردن چراغ قرآن بود.

تبيين نهی ارشادی در آيه

الآن اين طمع به يأس مبدّل شد، لذا وقتي فرمود ﴿فَلاَ تَخْشَوْهُمْ﴾، اين نهي، نهي ارشادي است نه نهي تكليفي و مولوي، برخلاف بخشهاي ديگر؛ در خيلي از موارد نهي مولوي دارد که به مسلمين مي‌فرمايد وقتي به جبهه رفتيد از خدا بترسيد از آنها نترسيد ﴿فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ﴾[44] ، جبهه جنگ ترس دارد، بر كسي كه جهاد في ‌سبيل الله مي‌كند واجب است كه نترسد، ترس دارد؛ ولي واجب است كه تحمّل كند، صبر كند و نترسد؛ امّا وقتي كفّار خلع سلاح شدند و نااميد شدند، ديگر ترسي ندارد، لذا اين نهی، نهي ارشادي است نه نهي مولوي.

فرمود ديگر از آنها نترسيد امّا از خدا بترسيد كه مبادا خداي ناكرده اين دينِ كامل و اين دينِ تامّ را عمل نكنيد؛ اگر عمل نكرديد خدا شما را مي‌برد و يك گروه ديگر مي‌آورد، گاهي تهديد مي‌كند و مي‌فرمايد ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ﴾[45] که اين ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ﴾ يك تهديد است وگرنه كار خدا همواره اين است كه يك عدّه را مي‌ميراند و يك عدّه را احيا مي‌كند؛ اينكه فرمود اگر خدا بخواهد شما را مي‌برد و يك عدّه ديگر را مي‌آورد معنايش اين نيست كه شما مي‌ميريد و يك عدّه ديگر مي‌آيند که همين‌طور است، بلکه معنايش اين است كه اگر شما لايق نبوديد كه اين نظام و اين دين ‌را حفظ بكنيد اين‌چنين نيست كه خدا دست از دينش بردارد، شما را مي‌برد و يك عدّه افراد لايق مي‌آورد كه دين شناس و دين باور و حافظ دين باشند؛ اين‌چنين نيست كه حالا اگر ما خداي ناكرده دين را ياري نكرديم دين به زمين بيافتد، اين‌طور نيست. صريحاً اعلام كرد و فرمود ﴿إنْ تَتَوَلَّوا يَسْتَبْدِل قَوْماً غَيْرَكُم ثُمَّ لايَكُونُوا أمْثَالَكُم﴾[46] ؛ شما نشد ديگري، چه بهتر كه ما باشيم.

اين دعاي شبهاي ماه مبارك رمضان هم براي اين است كه ما مشمول اين آيه‌ها نباشيم؛ ما مي‌گوييم خدايا! طوري توفيق بده كه «و أن تجعلني ممن تنتصر به لدينك و لاتستبدل بي غيري»[47] ، دو جمله داريم؛ مي‌گوييم خدايا! آن توفيق را بده كه دين تو به دست من زنده بشود نه اينكه من يك آدم بي‌هنري باشم بروم و ديگري بيايد دين را حفظ كند «و لاتستبدل بي غيري»، معلوم مي‌شود که اصل استبدال حقّ است و اين اصل استبدال از آن آيه گرفته شد که ﴿إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾.

حالا بعضي از آيات را تا آن مقداري كه فرصت است بخوانيم برابرِ آنچه که از اوّلِ سورهٴ مباركهٴ «بقره» شروع مي‌شود تا سورهٴ «جحد» [کافرون]، نه آن طوري كه در هنگام تقرير مطلب گفته شد، شما اگر خواستيد چيزي را مرقوم بفرماييد برابرِ آن‌طور كه تقرير شد بنويسيد كه نظم صناعي دارد؛ امّا الآن ما براساس نظم ترتيب آيات از سورهٴ مباركهٴ «بقره» شروع مي‌كنيم.

در سورهٴ «بقره» آيهٴ 109 دو مطلب هست؛ يكي اينكه فرمود ﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِندِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ﴾؛ اينها مي‌كوشند شما را كافر كنند؛ امّا مطلب دوّم ﴿فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾؛ شما صبر كنيد تا ما آن امر نهايي را بياوريم و آن امر نهايي همين است كه ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ﴾؛ در آيهٴ 217 سورهٴ «بقره» وسطِ آيه اين است كه ﴿وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا﴾[48] ، اين ﴿لاَيَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ﴾ كه هم خود ﴿لاَ يَزَالُونَ﴾ بر اساس مادّه‌اش استمرار را مي‌فهماند و هم هيئت فعل مضارعش.﴿وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا﴾ اين همان است كه ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾[49] .

در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» آن آيه معروف بود كه در بحث گذشته هم اشاره شد؛ چند جاي سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» اين مسئله را خبر كرده است؛ يكي آيهٴ 69 [سورهٴ «آل‌عمران»] است كه ﴿وَدَّت طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ﴾؛ يعني گروهي علاقه‌مند هستند كه شما را كافر بكنند و گمراه بكنند؛ امّا بدانند كه خودشان را دارند گمراه مي‌كنند.

تأکيد مسئله ولايت و رهبری در سوره مائده و آل عمران

و روی مسئله ولايت و رهبري آنقدر اين سورهٴ «آل عمران» و «مائده» تأكيد دارند كه در آيهٴ 28 سورهٴ «آل‌عمران» فرمود ﴿لاَ يَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ﴾ و بعد فرمود يعني با خود خدا نه با جهنّم خدا که فرمود از خدا بترسيد؛ همان‌طوري كه بهترين تشويق اين است كه مؤمن را به لقاء خود دعوت مي‌كند ﴿فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَادْخُلِي جَنَّتِي﴾ و به ملاقات خود فرا می‌خواند، كافر و تبهكار را هم به مقاتله با خود فرا مي‌خواند كه فرمود ﴿وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾[50] ؛ مثل اينكه گناهان مهم را با ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾[51] و مانند آن تعبير مي‌كند، باز در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» آيهٴ 149 اين است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَي أَعْقَابِكُمْ﴾؛ شما را مرتجع مي‌كنند و كافر مي‌شويد.

«والحمد لله رب العالمين»


[1] . سورهٴ ص، آيهٴ 6.
[2] . سورهٴ لقمان، آيهٴ 17.
[4] . سورهٴ بقره، آيهٴ 111.
[5] . سورهٴ توبه، آيهٴ 32.
[6] . سورهٴ صف، آيهٴ 8.
[7] . سورهٴ توبه، آيهٴ 32.
[9] . سورهٴ مائده، آيهٴ 15.
[12] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 73.
[13] . سورهٴ قلم، آيهٴ 9.
[14] بحارالانوار، ج9، ص253 و 254.
[15] . سورهٴ قلم، آيهٴ 9.
[17] . سورهٴ اسراء، آيات 73 ـ 75.
[21] . سورهٴ عبس، آيات 15 ـ 16.
[22] . سورهٴ صف، آيهٴ 8.
[23] . سورهٴ توبه، آيهٴ 32.
[24] . سورهٴ صف، آيات 8 و 9.
[25] . سورهٴ نساء، آيه 155.
[26] . سورهٴ صف، آيهٴ 9.
[27] . سورهٴ صف، آيهٴ 8.
[28] . سورهٴ مائده، آيهٴ 64.
[29] . سورهٴ توبه، آيهٴ 32.
[30] . سورهٴ صف، آيهٴ 8.
[31] . سورهٴ صف، آيهٴ 8.
[32] . سورهٴ قلم، آيهٴ 9.
[33] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 73.
[34] . سورهٴ مائده، آيهٴ 64.
[35] . سورهٴ طور، آيهٴ 30.
[36] . كنز الفوائد، ج1، ص64.
[38] . سورهٴ كوثر، آيهٴ 3.
[39] مجمع البيان، ج5، ص3.
[40] . سورهٴ كوثر، آيهٴ 3.
[41] . سورهٴ مائده، آيهٴ 32.
[42] . سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 24.
[43] . سورهٴ انفال، آيهٴ 53.
[44] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 175.
[45] . سورهٴ ابراهيم، آيه 19.
[46] . سورهٴ محمد، آيهٴ 38.
[47] الکافی، ج4، ص162.
[49] . سورهٴ صف، آيهٴ 8.
[50] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 28.
[51] . سورهٴ بقره، آيهٴ 279.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo