< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

73/07/02

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 1

 

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الأَنْعَامِ إِلَّا مَا يُتْلَي عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ﴾ (۱)

بيان معرفی کلّی سوره

سورهٴ مباركهٴ «نساء» الحمد ﷲ به پايان رسيد و سورهٴ مباركهٴ «مائده» شروع مي‌شود که اين سورهٴ مباركه 120 آيه دارد. هر سوره‌اي سه بحث مقدّمي دارد كه دو بحث مربوط به آيات و خود سوره است که يك بحث كلّي است و يك بحث در شأن نزول است، يك بحث در جوّ نزول است و يك بحث در فضاي نزول. شأن نزول راجع به آيات است كه فلان آيه شأن نزولش چيست؟ بعضي آيات شأن نزول دارند و بعضيها ندارند؛ جوّ نزول ناظر به سوره است كه اين سوره در چه جوّي نازل شده است؟ اگر يكجا نازل شد، جوّ حاكم بر آن زمان چه بود و اگر در طي چند ماه يا چند سال نازل شده است، جوّ حاكم بر آن چند ماه يا در آن چند سال چه بود؟ فضاي نزول از آن كل قرآن است كه در عصر نزول قرآن، جهان چه حالتي داشت؟ اين اختصاصي به يك شهر خاصّ يا كشور مخصوص ندارد، آن فضاي نزول از آن كل قرآن است. (اين يك مطلب).

تأثير متقابل محورهای سهگانه نزول دو آيه با فهم آن

مطلب دوم آن است كه آشنايي به شأن نزول يا جوّ نزول يا فضاي نزول، تاثير متقابلي با فهم آيه يا سوره يا كل قرآن دارد، همان‌طوري كه دربارهٴ شأن نزول اين‌چنين است دربارهٴ يك آيه؛ شأن نزول يك آيه در فهميدن معناي آيه كمك مي‌كند، در كيفيّت استظهار مطلب از آيه كمك مي‌كند و مانند آن، چه اينكه اگر ما شأن نزول را ندانيم و خود آيه را بررسي كنيم مي‌توان حدس زد كه اين آيه در چه زمينه‌اي نازل شده است؟ پس با فهميدن شأن نزول و آگاهي از شأن نزول، در استظهار مطلوب و مقصود از آيه انسان موفّق‌تر است، چه اينكه اگر تدبّر عميق بكند در خود آيه، حدس مي‌زند كه شأن نزولش چه چيز بوده است يا جوّ نزول يا فضاي نزول چه بوده است؟ اين يك تأثير متقابلي است بين شأن نزول و مضمون آيه و همچنين جوّ نزول يا فضاي نزول با مضمون سوره يا مضمون كل قرآن.

محورهای اصيل سوره مائده

الف: توحيد

مطلب سوم كه در اين مقدّمه ذكر مي‌شود اين است كه از بررسي اين 120 آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «مائده» چند نكته محوريِ اصيل استنباط مي‌شود؛ يكي اصرار آيات اين سوره است بر توحيد كه مبداٴ عالم يكي است و چون مبداٴ عالم يكي است و خالق عالم يكي است، رب و پرورنده عالم هم يكي است، الٰه و معبود عالم هم يكي است و قهراً حاكمي هم در جهان، غير از خدا نخواهد بود؛ اين توحيد در بسياري از اسماي حُسناي خدا را آيات سورهٴ «مائده» مشخص مي‌كند، چه اينكه اين مطلب را ساير سُور هم تا حدودي مشخص مي‌كنند؛ اين بيان توحيد اسماي حُسناي خداست در بسياري از اين اوصاف ياد شده.

ب: تشکيل حکومت اسلامی

محور اصليِ ديگرِ اين سوره تشكيل حكومت است و بيان رابطه افراد با هم در يك حكومت است، بيان ارتباط حكومت اسلامي با ساير حكومتها است، بيان موانع رشد حكومت است و مانند آن. از اين محور اصليِ دوم استنباط مي‌شود كه در مدينه گروهي بودند كه با بيگانه‌ها در ارتباط بودند و مانع استقرار نظام اسلامي بودند و ذات اقدس الهي به رسول اكرم(صلي اﷲ عليه و آله و سلّم) مي‌فرمود که ﴿فَتَرَي الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَي أَن تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ﴾[1] ؛ آنها كه قلبشان مريض است يك ارتباط سرّي با بيگانه‌ها دارند و آنها فكر مي‌كنند كه اگر نظام اسلامي ـ معاذ اﷲ ـ مستقر نشد و اسلام شكست خورد، آنها يك راهي براي فرار داشته باشند، لذا الآن كه در مدينه زندگي مي‌كنند و در زير پوشش حكومت اسلامي به سر مي‌برند، با شتاب رابطه خودشان را با بيگانه‌ها حفظ مي‌كنند يا برقرار مي‌كنند و مي‌گويند که شايد اسلام شكست خورد و در آن حالي كه اسلام شكست خورد و مشركين برگشتند ما آسيب نبينيم.

بررسي اين‌گونه از آيات نشان مي‌دهد كه جوّ حاكم بر مدينه در زمان نزول سورهٴ مباركهٴ «مائده» يك چنين جوّي بود، يعني نظام اسلامي مستقر شد و رهبران اسلامي براي تقويّت آن مي‌كوشيدند و منافقين داخلي يا اقليّتهاي غير موحّد در حقيقت اينها رابطه‌شان را با مشركين حفظ مي‌كردند و مشركين هم از سوي ديگر در صدد براندازي نظام بودند و مانند آن. اگر حكومت اسلامي در كار نبود و هر كسي در هر شرايطي مي‌توانست زندگي كند، ديگر يهوديها يا منافقين يا ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ احساس ناامني نمي‌كردند (اين يك) و اگر دشمناني در خارج در صدد براندازي نظام نبودند، هرگز اين گروهي كه ﴿فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ با آنها رابطه سرّي برقرار نمي‌كردند (دو)، از بررسي اين‌گونه از آيات نشان مي‌دهد كه جوِّ حاكم آن روز اين بود که يك نظامي در مدينه مستقر شد به نام نظام اسلامي و عدّه‌اي در خارج مدينه در صدد توطئه براندازي اين نظام بودند و گروهي هم در داخل مدينه ارتباطي مرموز و سرّي با مشركين برقرار مي‌كردند و بهانه آنها اين بود كه اگر يك وقتي اسلام شكست خورد ما راهي براي فرار داشته باشيم.

﴿ فَتَرَي الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ﴾[2] ، نه «يُسَارِعُونَ إليهم»، اينها تازه نمي‌خواهند که ارتباطشان را با كفّار حفظ بكنند، نفرمود که «يُسَارِعُونَ إليهم»؛ اينها چون ﴿ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ هستند باطناً با كفّار و يهوديها و مشركين هستند و چون باطناً در جمع آنها هستند سعي می‌كنند كه بر اساس اشتياق باطني‌شان خود را هر چه زودتر به آنها برسانند. اين جا گرچه لازم نيست که آدم به شأن نزول اين آيه نگاه كند؛ ولي حدس مي‌زند كه شأن نزول اين بخش از آيات چيست؟ بعد هم به روايات يا تاريخ كه مراجعه مي‌كند مي‌بيند كه اين‌چنين هست. غرض آن است که بررسي بعضي از آيات، انسان را آگاه مي‌كند كه چه فضايي يا چه جوّي در آن روز حاكم بود.

ضرورت ولايت برای نظام اسلامی

محور ديگر آن است كه اين نظام چون نظام اسلامي است به يك شخص قائم نيست؛ بلکه به آن شخصيّت حقوقي قائم است و به ولايت قائم است؛ اين ولايت گاهي به صورت رسول خدا (صلّي اﷲ عليه و آله و سلّم) ظهور مي‌كند و گاهي به صورت خليفه‌ او ظهور مي‌كند. اگر اين نظام ماندني است و اگر رسول خدا مردني است كه ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ﴾[3] ، پس بايد اين نظام به يك امر نمردني گره بخورد و آن ولايت الهي است؛ چون ولايت گاهي به صورت پيغمبر (صلّي اﷲ عليه و آله و سلّم) ظهور مي‌كند و گاهي هم به صورت اهل‌بيت (عليهم السلام) هستند الي قيام الساعة، لذا مسئله ولايت را در بسياري از آيات مطرح مي‌كند؛ گاهي امر به تولّي اولياي الهي مي‌كند[4] ، گاهي نهي از تولّي اعداي دين مي‌كند كه اينها را به عنوان ولي اتخاذ نكنيد[5] ، گاهي مي‌فرمايد به اينكه اگر كسي برابر با وحي حكم نكرد كافر است[6] ، گاهي مي‌فرمايد که اگر كسي ﴿ بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حكم نكرد ظالم است[7] ، گاهي مي‌فرمايد که اگر كسي ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حكم نكرد فاسق است[8] و گاهي هم مي‌فرمايد که اگر كسي ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حكم نكرد در جاهليّت زندگي مي‌كند[9] .

 

اين مضمون واحد با تعبيرهاي گوناگون نشان مي‌دهد كه بقاي يك نظام در سايه تحكيم ارتباط امّت اسلامي با وليّ مسلمين است، يعني پيغمبر و امام معصوم (عليهم الصلاة و السلام) و اين گاهي به صورت امر اثباتي است كه ﴿ أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ﴾[10] و مانند آن كه در سورهٴ «نساء» گذشت و بعضي از آيات به اين مضمون اثباتي در همين سورهٴ «مائده» هست[11] و گاهي به زبان نفي است كه اينها جزء اوصاف سلبي مؤمنين است در يك نظام؛ مؤمن در نظام اسلامي يك اوصاف ثبوتي دارد كه اطاعت از خدا و پيامبر و أولي‌الأمر است و يك اوصاف سلبي دارد و آن قطع ارتباط از اعداي الهي است که آن اوصاف سلبي را با اين چند لسان بيان كرده كه ﴿ مَن لَمْ يَحْكُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾[12] ، ﴿و مَن لَمْ يَحْكُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُوْلئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾[13] ، ﴿ مَن لَمْ يَحْكُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[14] ، ﴿أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾[15] و مانند آن كه همه اينها در همين سورهٴ مباركهٴ «مائده» است و نوع اينها هم به عنوان عدم ملكه است؛ يعني خدا نمي‌فرمايد که اگر كسي به غير ِمَا أَنْزَلَ اللّهُ حكم كرد ظالم است، فاسق است، جاهل است و كافراست؛ اين لسان نيست و نمي‌فرمايد که «مَن حكم بغير ما أنزل اﷲ فاولئك هم الكافرون» يا «ظالمون» يا «فاسقون» يا در جاهليت به سر مي‌برد؛ بلکه به عنوان عدم ملكه است، يعني وقتي نظام، نظام اسلامي شد و حكم ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ ممكن شد، در اين فضا اگر كسي ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حكم نكرد گرفتار اين چهار رذيلت است که ﴿وَ مَن لَمْ يَحْكُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾، نه «مَن حكم بِغير مَا أَنْزَلَ اللّهُ».

اين ﴿مَن لَمْ يَحْكُم﴾ يك وقت است که در نظام، نظام جاهلي است يا نظام، نظام تقيّه است، اين آن حكم را ندارد، مثل اينكه خود پيغمبر (صلّي اﷲ عليه و آله و سلّم) و خود ائمه (عليهم السلام) در دوران جاهليّت يا در دوران قدرت اموي و مرواني و عباسي، اينها به ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حكم نمي‌كردند؛ اين ﴿مَن لَمْ يَحْكُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ به نحو عدم ملكه است، يعني جايي كه شأنيّت حكم هست ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ و كسي که مي‌تواند﴿ بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حكم كند؛ ولي نكند، نه اينكه به نحوي قضيّه سلبي باشد كه صرف عدم حكم اين اوصاف چهارگانه را به دنبال داشته باشد يعني كفر، ظلم، فسق، جاهليّت؛ اين‌چنين نيست بلكه به نحو عدم ملكه است مثل قاضي در زمان كنوني يا ساير مسؤولين در زمان كنوني که الآن براي آنها عمل به وحي ممكن است؛ قاضي در نظام كنوني مي‌تواند ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حكم بكند و اگر ـ معاذ اﷲ ـ در شرايط كنوني كه مي‌تواند ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حكم بكند، حكم نكند گرفتار آن چهار رذيلت است.

از اينجا معلوم مي‌شود كه نظامي مستقر شد و حكم ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ هم ممكن بود و عدّه‌اي تخلّف مي‌كردند، آن‌گاه اين چهار رذيلت ذكر شده است[16] . از احتجاج صدّيقه كبرا (صلوة اﷲ و سلام اﷲ عليها) براي استرداد فدك که به همين آيهٴ سورهٴ «مائده» استدلال كردند که فرمود ﴿أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾[17] ، معلوم مي‌شود كه اگر نظامي به حسب ظاهر نظام اسلامي باشد و آن كسي كه حاكم است مدّعي اسلام باشد و داعيّه حكومت اسلامي داشته باشد؛ ولي فدك را به اهلش ندهد، اين هم مي‌شود جاهليّت. در همين خطبه نوراني فاطمه زهرا (صلوة اﷲ عليها)؛ همين آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «مائده» استدلال شده است که فرمود اگر مسئله ارث است كه به ما مي‌رسد و برهاني شما نداريد كه فدك از آن ما نباشد، فدك براي ماست؛ ولي اجرا نمي‌كنيد و چون اجرا نمي‌كنيد ﴿أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾. غرض آن است كه اين را وجود مبارك آن حضرت يک تطبيقي كرد، پس معلوم مي‌شود كه يك نظامي مستقر شد و حكم ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾[18] ممكن بود و عدّه‌اي ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ حكم مي‌كردند و عدّه‌اي تحاشي داشتند از حكم ﴿بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ﴾ و مبتلا شدند به اين سيئات اخلاقي.

ولايت و رهبری و اطاعت

مطلب ديگر در محور اصلی اين سوره اصرار بر مسئله ولايت است كه گاهي مي‌فرمايد ﴿ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾[19] و بعد وقتي كه تبليغ شده است و به مردم ابلاغ شده است كه علي (صلوات اﷲ و سلام اﷲ عليه) خليفه شماست، آيه نازل شد كه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً﴾؛ دو تا ﴿ الْيَوْمَ﴾ در همين آيهٴ سوم سورهٴ مباركهٴ «مائده» است كه ـ ان‌شاءاﷲ ـ مي‌خوانيم.

فرمود که ﴿ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ ﴾؛ اين ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ﴾ نشان مي‌دهد كه تا قبل از مسئله >غدير< عدّه‌اي تلاش داشتند براي براندازي نظام و نااميد نبودند و بعد از مسئله نصب خلافت ديگر نااميد شدند؛ ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ﴾؛ ديگر از آنها نترسيد، براي اينكه آنها فكر مي‌كردند که دين به شخص پيغمبر (صلّي اﷲ عليه و آله و سلّم) قائم است و حالا معلوم شد که دين به ولايت متّكي است خواه پيغمبر و خواه امام معصوم و امام معصوم هم الي يوم القيامه است، بنابراين مشكلي از اين جهت نيست ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ﴾[20] و بعد هم فرمود که ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي﴾، اين نشان مي‌دهد كه آن جوّ حاكمِ بر مدينه و يا غير مدينه چه چيز بود؟ (اين يك) و هم نشان مي‌دهد كه اين در اواخر عمر مبارك پيغمبر نازل شده است (اين دو).

حالا يا اين سوره آخرين سورهٴ مفصّلي است كه يكجا بر پيغمبر نازل شده است ـ كه عدّه‌اي نقل كرده‌اند ـ يا نه، اين سوره آياتي دارد كه در مقاطع گوناگون نازل شده است؛ بعضيها در سال ششم هجري نازل شد بعد از جريان حديبيّه و بعضيها در سال دهم هجري نازل شده است در جريان حجّةالوداع؛ ولي اين آيهٴ ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾[21] و مانند آن در جريان حجّةالوداع نازل شده است چه اينكه ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ﴾ هم در حجّةالوداع نازل شده است. حالا نحوه ترتيب به دستور وحي آسماني است كه مثلاً ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ اوّل قرار بگيرد و ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ﴾[22] بعد قرار بگيرد، گرچه آن قبل بود و اين يكي بعد يعني ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ﴾ قبل است و ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ بعد و چون مهم‌ترين اساس، همان مسئله ولايت و رهبري و اطاعت است، در جريان كساني كه نقض ميثاق كرده‌اند آيات فراواني در همين سورهٴ مباركهٴ «مائده» است؛ آنها كه ـ بني اسرائيلي ـ كه مواثيقشان را نقض كردند.

در صدر اين سوره به عنوان برائت استهلال مطلبي است كه با آن محور اصلي هماهنگ است که فرمود ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ و بخش مهم اين ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ ناظر به مسائل كلامي است؛ يعنی عقدي كه با خدا بستيد بيعتي كه با خدا كرديد، در حقيقت بيع كرديد و بيعت همان بيع است؛ اگر بيع كرديد و جان و مال را به خدا فروختيد، به اين عقدتان وفا كنيد و وقتي با پيغمبر و اهل‌بيت (عليهم السلام) بيعت كرديد به اين عهدتان وفا كنيد و البته چون جمع محلّا به الف و لام است، ديگر همه مسائل را شامل مي‌شود و بحثهاي فقهي را هم در برمي‌گيرد؛ ولي آن لبهٴ اصلي اين ﴿ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ آن مساله كلامي است و بعد هم مسائل فقهي را به دنبال دارد، براي اينكه جمعي است محلّي به الف و لام و مطلق هم است و عام هم هست از يك نظر و همه را شامل مي‌شود که ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾.

مهمّ‌ترين عقدي كه بايد وفا بشود همان عقد توحيد است و با خداست، همان عقد پذيرش نبوّت و رسول است و با رسول خدا (صلّي اﷲ عليه و آله و سلّم) است و همان عقد پذيرش ولايت است با اولياي الهي كه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ﴾[23] كه آن هم در همين سورهٴ مباركهٴ «مائده» است. حالا تا حدودي هم جوّ مدينه روشن شد و تا حدودي هم محور اصلي اين سورهٴ مباركه مشخّص شد و به تدريج همه اين مسائل كه در مقدّمه ذكر شد بازتر مي‌شود.

فلسفه تبيين <بسم الله الرحمن الرحيم> در آغاز سوره

مطلب ديگر آن است كه اين {بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ} كه در آغاز هر سوره تكرار مي‌شود برای آن است كه {بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ} در قرآن 114 بار نازل شده است که 113 بارش مربوط به آغاز اين سوره‌هاست به استثناي سورهٴ «توبه» كه يا تتمّه انفال است و از اين جهت دو تايي يك سوره‌اند و {بِسْمِ اللّهِ} نازل نشد و يا چون سورهٴ «توبه» گرچه سورهٴ مستقل و جداست؛ ولي اين به منزله قطعنامه است و يك اعلان تبرّي است و اين با {بِسْمِ اللّهِ} كه رحمت است مثلاً سازگار نيست؛ گر چه اين وجه تامی نيست برای اينکه {بِسْمِ اللّهِ} در هر جايي معناي همان جا را خواهد داشت، حالا وقتي توضيح داديم روشن مي‌شود كه اگر در سورهٴ مباركهٴ «توبه» هم {بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ} بود مشكلي ايجاد نمي‌كرد.

اين {بِسْمِ اللّهِ} كه 114 بار نازل شد و يکی در وسط سورهٴ مباركهٴ «نمل» است در بيان آن نامه سليمان ﴿إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾[24] ، آن ديگر آغاز سوره نيست که آن اوّلِ نامه سليمان است كه خدا آن را در قصهٴ سليمان در سورهٴ «نمل» نقل كرد؛ امّا اين 113 {بِسْمِ اللّهِ} به منزله مشترك لفظي است نه مشترك معنوي، يعني 113 بار نازل شد و هر بار معناي خاص خود را دارد.

هماهنگی محتوای هر آيه با اسماء حسناء قرآن

و اين {بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ} كه در آغاز سوره است به منزله آن اسماي حُسناي ديگري است كه در پايان هر آيه است؛ پايان آيه گاهي اسمي از اسماي حُسناي خدا ذكر مي‌شود و هر اسمي كه در پايان آيه ذكر شد اين دليل محتواي آن آيه است. ضامن مُفاد و مضمون آن آيه است. يعني آيه‌اي كه محتواي او مغفرت و رحمت است در ذيلش دارد که ﴿إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[25] يا ﴿ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ﴾[26] و مانند آن آيه‌اي كه دستور كيفر و عذاب مي‌دهد نظير ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ﴾، در پايانش دارد که ﴿ وَ اللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[27] ؛ هر آيه هر محتوايي كه داشته باشد دليل آن محتوا، آن اسم يا اسماي حُسناي ديگري است كه در پايان همان آيه ذكر مي‌شود؛ لذا گاهي با تعليل هم ذكر مي‌شود که ﴿إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ يا ﴿إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ﴾، ﴿ إِنَّ اللّهَ﴾ كذا و كذا، خواه به صورت حرف تأكيد نظير «انَّ» و مانند آن ذكر بشود و خواه ذكر نشود، اسماي حُسنايي كه در پايان هر آيه است به منزله برهان محتواي همان آيه است.

دليل ذکر <بسم الله الرحمن الرحيم> در ابتدای سوره

{بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ} كه در اوّل هر سوره است، اين به منزله برائت استهلال است و با محتواي كل سوره هماهنگ است، يعني {بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ} كه در اوّل سورهٴ «نساء» بود غير از «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» است كه در اوّل سورهٴ «مائده» است، البته اينها يك جهات مشتركی هم دارند؛ امّا آنچه كه باعث تميّز اينهاست همان جهات مخصِّصه است و او اين است كه >اﷲ< اسم اعظم حق تعالي است و اسم جامع است و گرچه رحمان و رحيم را هم به دنبال دارد؛ ولي عمده >اﷲ< است که آن >اﷲ< كه داراي همه كمالات است و با مضمون و محتواي آن سورهٴ هماهنگ است.

خواندن خدا بوسيله اسماء مخصوص

اگر كسي مشكل خاصي داشت و خدا را خواست به اسم مخصوص بخواند تا مشكل او حل بشود، او نبايد بگويد يا اﷲ، يا اللّهمَّ؛ او بايد مشكل خود را با همان اسمي كه مشكل‌گشا است حل كند؛ مثلاً كسي که بيمار است و براي شفاي بيمار يا شفاي بيماري خود دعا می‌كند، او بايد بگويد يا شافِي و اگر كسي مشكلي دارد و كسي كفايت امر او را به عهده نگرفت، بايد بگويد يا حسيب و يا كافِي و كسي که به غربت افتاده است و احساس تنگ‌دلي مي‌كند، بايد بگويد يا قريب ـ قريب با قاف ـ و اگر گفت يا اﷲ، يا بايد بداند كه اين اﷲ را با آن اسماي خاصّه دارد صدا مي‌زند و يا اگر خداوند مشكل او را حل نكرد گله نكند؛ چون همان اللهي كه شافي است همان اﷲ مميت است و همان اللهي كه مُحيي است همان اﷲ مميت است و همان اللهي كه باسط است همان اﷲ قادر هم است نه قادر به معناي قدير، بلكه قادري كه ﴿يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَ يَقْدِرُ﴾[28] ؛ از قَدَرَ، يَقدِرُ است نه از قَدَرُ، يَقدُرُ؛ اگر كسي در تنگي معيشت زندگي كرد و گفت يا اﷲ، چون اين دعاست و خبر نيست، اين در انشايش يا بايد آن باسط را اراده كند و رازق را طلب كند يا اگر به عنوان جمع الجمعی طلب كرد، اگر حاجت او برآورده نشد گله نكند و در حقيقت حاجت او برآورده شد براي اينكه او اﷲ را خواست.

اين اﷲ گاهي به اسم قابض ظهور مي‌كند و گاهي به اسم باسط؛ گاهي به عنوان ﴿يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ﴾ ظهور مي‌كند و گاهي به عنوان {يقدر} ظهور مي‌كند و اگر با {يقدر} ظهور كرد و تنگ گرفت، ديگر نبايد به او گِله كند. اينكه مي‌بينيد براي دعاها اسامي خاصي ذكر شده است و براي هر دعا يك جمله‌هاي مخصوصي تعيين شده است، براي همان نكته است. به هر تقدير اللّهي كه درآغاز اين {بِسْمِ اللَّهِ} است با آن رحمان و رحيم كه اين اﷲ آنها را به دنبال دارد، اين مطابق با محتواي همين سوره است.

مشترک معنوی نبودن معنای تسبيح در سورهها

اين‌چنين نيست كه در همه جا ما بنويسيم {بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ} يعني به نام خداي بخشنده و مهربان، اين يك ترجمه مشتركي هست؛ امّا ديگر تفسير نيست، البته خدا همان خداست، بخشنده همان بخشنده است و مهربان همان مهربان است؛ امّا بخشش در هر جايي مطابق با خواسته همانجا است، پس اين‌چنين نيست كه يك مشترك معنوي باشد و در تمام سور به يك معنا باشد و «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» كه در اين سورهٴ است با «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» كه در سورهٴ ديگر است فرق بكند؛ مثلاً مي‌بينيد که گاهي غضب خداوند با حمد همراه است، همين آيهٴ نوراني ـ اين يك آيه است ـ و آن اين است كه ﴿فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[29] که اين يك آيه است؛ در قرآن وقتي از سرنگوني نظام كفر خبر مي‌دهد مي‌فرمايد که دابر و اصل و ريشه ظالمين قطع شد، خدا را شكر که اين >خدا را شكر< اين شكر است از زبان مظلومها و اين مهر است براي مظلومها و قهر است براي ظالمان، ﴿ فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ که اين جمعاً يك آيه است، پس معلوم مي‌شود که گاهي قهر خدا، مهر است و اگر در اوّل سورهٴ «توبه» بِسْمِ اللَّهِ ذكر مي‌شد، اين مشكلي نداشت كه حالا چون آن تبرئه است و اين با رحمت سازگار نيست، ما آيات فراواني داريم كه با قهر شروع مي‌شود و با مهر پايان مي‌پذيرد أو بالعكس. پس اگر مضمون و محتوا و محورهاي اصلي سورهٴ مباركهٴ «مائده» مشخّص شد، اين {بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ} هم مشخّص مي‌شود.

اينكه فرمود ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾، البته خطاب به همه انسانهاست؛ منتها آنها كه تعهد سپرده‌اند، خدا به آنها خطاب مي‌كند كه شما به عهدتان وفا كنيد و ديگران كه تعهد نسپرده‌اند به آنها دستور مي‌دهد كه تعهد بسپاريد و مؤمنيني كه تعهد سپردند به آنها دستور مي‌دهد كه به عقدتان وفا كنيد.

توجه ويژه آيه ﴿اوفوا بالعقود﴾ به احکام کلامی

اين را البته هم در كتابهاي اصول و هم در كتابهاي فقهي ملاحظه فرموديد كه اين ﴿ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ جمع در مقابل جمع است، «وليف كلّ عاقد بعقده» هر كسي به عقد خودش وفا كند؛ ولي گذشته از اينكه اين ﴿ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ يك جمع تحليلي است؛ يعني هر كسي به عقد خود وفا كند، يك جمعِ جمعي هم است، يعني شما همه‌ٴتان موظفيد به اين عقدي كه با پيامبرتان بستيد با هم ادا كنيد؛ نظير آن ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا﴾[30] که اين ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» بود، معنايش اين نيست كه شما همه‌ به حبل خدا متمسّك بشويد و همه‌ مسلمان باشيد، اين معنايش نيست؛ بلکه اگر چند ميليارد مردم روی زمين زندگي مي‌كنند و همه مسلمان باشند و هيچ كدام به اين آيه عمل نكردند؛ اين آيه نمي‌گويد كه همه شما مسلمان باشيد؛ بلکه مي‌گويد همه‌ شما با هم مسلمان باشيد، اين با هم مسلمان بودن غير از اصل اسلام است، يعني آن مشتركاتتان را حفظ بكنيد، حقوق مشترك را حفظ مي‌كنيد و هر جا كسي ضعفی پيدا كرد ديگري ترميم بكند که با هم مسلمان بودن غير از اين است كه مسلمان باشيد ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا﴾.

اين عقدها هم اينچنين است؛ وقتي مسئله ﴿ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾[31] شد يا مسئله ﴿ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ﴾[32] شد يا مسئله ﴿ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾[33] شد كه گذشته از آن احكام فردي يك سلسله احكامي مربوط به نظام اسلامي مطرح شد، گذشته از اينكه افراد موظف‌اند که به آن حكم خاص خود عمل بكنند، جامعه هم موظف است، حالا جامعه خواه وجود جدا داشته باشد يا نه، هر فردي که حيثيّت جمعي دارد به آن حيثيّت جمعي حكمِ جدا مي‌پذيرد، پس فتحصّل كه ﴿ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ آن لبهٴ اصليش متوجّه به احكام كلامي است نه فقهي و جنبهٴ دوم آن احكام فقهي است، البته احكام فقهي را هم مي‌گيرد و او اطلاق دارد و عموم دارد و گذشته از اينكه احكام فردي را مي‌گيرد، احكام جمعي را هم مي‌گيرد؛ به معاقداتان و معاهداتان عمل كنيد و چيزي را كه بسته‌ايد به آن وفا كنيد.

اعتقاد به ولايت و نبوت

عقيده‌ها هم يك چيزي است كه شما با خدا بستيد و اعتقاد به ولايت و نبوّت و رسالت هم چيزي است كه با اولياي الهي بستيد، آنها را مي‌گويند عقيده وگرنه مسائل قراردادي، اين يك عقد قراردادي است و يك امرحقيقي نيست که حالا بايد يك جامعي بين اين حقيقت و آن اعتبار يافت كه مشترك استعمال لفظي در اکثر از معنا هم نباشد؛ آدم وقتي مؤمن مي‌شود، به چيزي عقيده پيدا مي‌كند که اين يك امر اعتباري نيست؛ مسئله وجوب و عدم وجوب و بايد و نبايد يك امر اعتباري است و حكم است؛ امّا وقتي به اوصاف نفساني تبديل شد، اين يك واقعيتي است که جزء اوصاف نفساني است.

انسان در اين مسائل علمي دو عقد و دو گره دارد؛ يكي اينكه يك مطلبي را علم پيدا مي‌كند، يعني بين موضوع و محمول گره خورده است كه در كتابهاي منطق ملاحظه فرموديد که قضيّه را مي‌گويند عقد، براي اينكه بين موضوع و محمول گره خورده است. تا اينجا مرز علم است و از آن به بعد مرز ايمان است و ايمان آن است كه بين نفس و محتواي اين قضيّه گره بخورد كه اين را به او مي‌گويند اعتقاد و عقيده که اين را به او مي‌گويند ايمان؛ گاهي ممكن است که انسان علم داشته باشد، يعني آن عقد بين موضوع و محمول برقرار باشد؛ ولي معتقد نباشد، يعني بين محتواي آن قضيّه و جان خود گره نبندد، اين عالمِ بي‌ايمان است؛ ولي اگر بين محتواي آن قضيّه و جان خود گره بست يك وصف نفساني است که گرچه ممكن است بعضي از احكام اعتباري، منشاٴ اين شده باشد (يك) و همين عقد منشاٴ بعضي از احكام اعتباري بشود (اين دو)؛ ولي خودش يك امر تكويني است؛ امّا برخلاف قراردادهاي بيع و صلح و اجاره، كه اين يك گره اعتباري است که بسته شده و جزء اوصاف نفساني نيست، يعني اگر خريدار و فروشنده با هم عقدي بستند و يكي گفت «بعت» و ديگري گفت «اشتريت»، اين از وعاي اعتبار نمي‌گذرد و بالاتر نمي‌شود و اينها جزء امور ذمّه‌اند نه جزء نفس؛ اين ﴿ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ به هر دو قسمش اشاره مي‌كند که هر چه بستيد خواه تكويني، خواه تشريعي، خواه اوصاف نفساني و خواه اعتباري به همه اينها وفا كنيد و هر كسي به عقد خودش وفا كند.

اين عقدي كه بستيد، گاهي انسان يك عقد شخصي دارد و گاهي يک امّتي يك كسي را به عنوان رهبر پذيرفته‌اند، آنهايي كه كسي را به عنوان رهبر پذيرفته‌اند، در مسائل اجتماعي او را تنها نمي‌گذارند. در سورهٴ مباركهٴ «نور» آنجا مي‌فرمايد كه مؤمنون واقعي كساني‌اند كه ﴿إِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَي أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ﴾؛ مؤمنين واقعي كساني‌اند که وقتي يك امر اجتماعي پيش آمد رهبرشان را تنها نمي‌گذارند كه جريان حنظله غسيل‌الملائكه هم در ضمن همان است[34] ؛ آيهٴ 62 سورهٴ مباركهٴ «نور» اين است﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَي أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ﴾ در امور اجتماعي نبايد ولي‌شان را تنها بگذارند و مؤمنين واقعي كساني‌اند كه به خدا و پيامبر ايمان دارند و اگر يك امر اجتماعي پيش آمد ـ مثل جنگ ـ پيغمبرشان را تنها نمي‌گذارند كه جريان حنظله غسيل‌الملائكه ذيل همين آيهٴ است.

فرمود اينها كه عذر ندارند حق رفتن ندارند و آنهايي كه معذورند، بدون اجازه و اذن حقّ رفتن ندارند، براي اينكه اگر كسي غيبت كرد در يك امر عمومي، ديگران كه نمي‌دانند او مريض بود و معذور بود، اين كسي كه مريض است بايد اعلام بكند كه من مريضم و اجازه بگيرد و برود؛ حنظله چون خود را معذور مي‌دانست اجازه گرفت و رفت ﴿ وَ إِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَي أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ﴾. يك وقت است که مسائل شخصي است که مي‌فرمايد اگر آب ضرر داشت يا آب نداشتيد ﴿فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا﴾[35] که اينجا ديگر اذن نمي‌خواهد كه اين يك حكم عمومي است و يك وقت مسئله جنگ و جبهه و دفاع و امثال ذلك است و كسي مريض است يا معذور است به عذري ديگر و نمي‌تواند در جبهه شركت كند، اين نمي‌تواند بدون اذن و اعلام رسميِ اذن غيبت كند. به هر تقدير اينگونه از امور جزء مسائل اجتماعي اسلام است كه بايد به او هم وفا كرد؛ حالا مي‌ماند بقيّه فروع.

«و الحمد ﷲ ربِّ العالمين»


[1] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 52.
[2] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 52.
[3] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 30.
[4] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 55.
[5] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 51.
[6] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 44.
[7] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 45.
[8] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 47.
[10] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 59.
[11] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 92.
[12] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 44.
[13] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 47.
[14] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 45.
[15] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 50.
[17] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 50.
[18] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 44.
[19] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 67.
[20] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.
[22] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 67.
[23] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 55.
[25] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 69.
[26] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 12.
[27] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 38.
[28] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 26.
[29] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 45.
[30] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 103.
[31] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 55.
[32] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 67.
[33] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 3.
[34] مستدرک الوسائل، ج2، ص195.
[35] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 6.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo