< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

97/10/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نکاح/ مهریه

بیان مرحوم محقق در این فصل دوم از فصول پنج‌گانه بخش چهارم کتاب «نکاح» در مسئله تعیین مهر این است، فرمودند: «و لابد من تعیین المهر بما یرفع الجهالة».[1] گرچه در مسئله «المهر ما هو» فرمودند «ما تراضیا علیه» و در مبحث «المهر کم هو» فرمودند «من قلّة او کثر»، به این دو‌تا سؤال ائمه (علیهم‌السّلام) پاسخ دادند؛[2] اما در مسئله اینکه مهر باید مصون از جهل و سفه و غرر و مانند آن باشد، از همان روایات باید کمک گرفت. مرحوم محقق می‌فرماید به اینکه مهر اگر ذکر نشد، چون نه جزء عقد است و نه شرط عقد، آسیبی به عقد نمی‌رساند و اگر آمیزش نشد که «فلا مهرَ» و اگر آمیزش شد که «مهر المثل»؛ ولی اگر ذکر شد و بخواهد «مهر المسمّی» تلقی بشود و احکام «مهر المسمّی» بر آن بار بشود، باید مصون از جهل و سفه و غرر و مانند آن باشد. فرمودند: «و لابد من تعیین المهر بما یرفع الجهالة».

در جریان تعلیم سوره از آن جهت که سُور مکی و مدنی با هم فرق دارند، سُوَر طِوال ـ او طُوَل ـ، مِئین و قصار خیلی فرق دارند؛ بعضی از سُوَر نزدیک سیصد آیه هستند، بعضی از سُوَر سه آیه‌اند و «بینهما بُونٌ بعید»، این حتماً باید مشخص شود که کدام سوره باید تعلیم شود تا جهل برطرف بشود. فرمودند: «فلو اصدقها تعلیم سورة»؛ اگر «جعل صداق امراته» را تعلیم سوره، «وجب تعیین» این سوره که جزء طوال است یا مئین است ـ مئین یعنی آن سوره‌هایی که دویست آیه دارد ـ «و لو ابهم فسد المهر»؛ این «مهر المسمّی» فاسد است تبدیل می‌شود به «مهر المثل» اگر آمیزش شده باشد «و کان لها مع الدخول مهر المثل».

حالا تعیین سوره واجب است، تعیین قرائت هم واجب است که به کدام قرائت از قرائت‌های هفت‌گانه تعلیم بدهد یا نه؟ «و هل یجب تعیین الحرف»؛ یعنی قرائت، «قیل نعم و قیل لا»؛ این دو قول را نقل کردند. حالا یک تسامحی در عبارت شرایع هست که باید اشاره بشود که نباید از قرائت به حرف تعبیر می‌کردند؛ برای اینکه «سبعة احرف» مطلب دیگری است و «سبع قرائة» مطلب دیگر. «علی ایّ حال» منظور مرحوم محقق از حرف، قرائت است که آیا تعیین قرائتی از قرائت‌های معروف لازم است که قرائت «حفص» یا «ابو رافع» یا دیگری، یا نه واجب نیست؟ «و هل یجب تعیین الحرف» دو قول را نقل کردند: «قیل نعم و قیل لا».

بعد می‌فرماید انتخاب به دست خود شوهر است که مهر را تعلیم سوره قرار داد: «و یلقنها الجائز»؛ آن قرائتی که جایز است طبق قواعد «عربی مبین» است، از یک سو؛ و مورد تجویز ائمه (علیهم‌السّلام) است، از سوی دیگر؛ تعلیم «ما هو الجائز» کافی است و بیش از این «و هو اشبه». «و لو امرته بتلقین غیرها لم یلزمه»؛ اگر یک قرائتی از قرائت‌های معروف را خود شوهر انتخاب کرد برای تعلیم، ولی زوجه قرائت دیگر را پیشنهاد می‌دهد؛ چون تعیین خصوصیت به عهده زوج است نه به عهده زوجه، اگر زوجه پیشنهاد قرائت خاص داد، زوج مکلف به تادیه آن نیست. «و لو امرته بتلقین» آن قرائتی که زوج انتخاب کرد «لم یلزمه لان الشرط لم یتناولها»؛ اینکه گفتند تعلیم سوره، این به منزله «کلی فی المعین» است، یک؛ در صورتی که بایع «کلی فی المعین» را بفروشد، تعیین خصوصیت‌های فردی به عهده بایع است، دو؛ اگر زوج گفت یکی از سور قرآن را من مهریه قرار می‌دهم و زوجه همین را پذیرفت، تعیین سوره خاص به عهده زوج است، اولاً؛ تعیین قرائت مخصوص از قرائت‌های معروف در اختیار زوج است، ثانیاً؛ چون خاصیت «کلی فی المعین» این است؛ اما همه اینها مورد نظر است. فرمودند به اینکه «لان الشرط لم یتناولها»؛ چون شرط به نحو «کلی فی المعین» بود و تعیین خصوصیت در «کلی فی المعین» به عهده بایع است که در اینجا به عهده شوهر است. این ترجمه متن مَشُوب به اضطراب مرحوم محقق در شرایع است.[3]

اضطراب آن این است که این سور اگر «متساویة الاقدار» بودند بله؛ اما حتماً باید مشخص شود. تا آنجای آن درست فرمودند که تعیین مهر لازم است و اگر ابهام باشد مهر فاسد است، این درست است؛ اما از ایشان متوقع نبود که از قرائت به حرف تعبیر کنند! آنها که خیال می‌کردند قرائت‌های هفت‌گانه براساس آن است که قرآن «نزلت علی سبعة احرف»، آنها خیال کردند «احرف» یعنی قرائت، «سبعة احرف» یعنی هفت قرائت؛ در حالی که هم روایت نفی می‌کند و هم اعتبار. قرائت اولاً «سبعة» نیست بیش از «سبعة» است تا دوازده‌تا هم گفته شد، بیشتر از دوازده‌تا هم گفته شد. آن «سبعة احرف» هم به معنای «سبعة قرائة» نیست، بلکه به معنای بخش‌های هفت‌گانه است؛ چون در تعبیرات روایی آمده: امر است، نهی است، قصص است، وعده است، وعید است و مانند آن.

بنابراین از قرائت به حرف تعبیر کردن، حرف دقیق علمی نیست؛ چون قرآن اگر بر «سبعة احرف» نازل شد به معنای «سبعة قرائة» نیست. در فرق بین قرآن و قرائت این مطالب باید روشن شود که تواتر حروف قرآن قطعی است؛ یعنی نه تنها سور، نه تنها آیات، نه تنها جمله، نه تنها کلمات، بلکه حروف؛ هر کلمه‌ای چند‌تا حرف دارد. تواتر حروف قرآن کریم قطعی است؛ یعنی جامعه اسلامی «نسلاً بعد نسل و نسلاً قبل نسل»، همه حروف قرآن کریم را از زبان مطهر پیغمبر شنیدند. این طبقه کثیر که تواتر آنها بر کذب محال است برای طبقه دوم نقل کردند، طبقه دوم برای طبقه سوم نقل کردند که این قرآن با همین سور، با همین جمله‌ها، با همین کلمات، با همین کلام و با همین حرف از زبان مطهر پیغمبر شنیده شد.

مرحوم سید حیدر آملی در هفتصد هشتصد سال قبل در همین جلد دوم تفسیر خود این فرمایشات را دارند. مرحوم فیض ـ متاسفانه ـ گوشه‌ای از فرمایشات مرحوم سید حیدر را در وافی نقل کرد. آن بزرگوار در هفتصد هشتصد سال قبل به صورت شفاف در بحث قرآن، فرمود قرآن از آن جهت که تنها کتاب مانده جهانی ذات اقدس الهی است، مسلمین اهتمام داشتند که تمام زوایای آن را «بالتواتر» ضبط کنند. بعد می‌فرماید همه بررسی کردند که چند‌تا سوره دارد، اینکه چیز روشنی است. چند‌تا آیه دارد این هم روشن است. چند‌تا جمله دارد این روشن است. هر جمله چند‌تا کلمه دارد این روشن است، هر کلمه اسم و فعل و حرف دارد، این روشن است، حتی جمله‌ها. بعد آمدند کلمات را تقسیم کردند؛ از اول «الف» تا آخر «یاء» تک تک اینها را شمردند چندتا «الف» دارد، چند‌تا «باء» دارد، چند‌تا «جیم» دارد، تک تک این حروف را تا «یاء» رقم‌ها را مشخص کردند مرحوم سید حیدر آملی در همان جلد دوم تفسیر شریفشان در صفحه 402 مرقوم فرمودند.[4]

مرحوم فیض ـ متاسفانه ـ در وافی با اینکه بحث‌های مبسوطی درباره قرآن کریم دارد، یک صفحه در این زمینه گزارش داد؛ وگرنه آن بزرگوار همه اینها را بیان کرد. بعد از شمارش حروف رسیدند به اِعراب؛ چند‌تا تنوین دارد، چند‌تا نصب دارد، چند‌تا رفع دارد، این را ذکر کردند. بعد از اِعراب رسیدند به حرکات؛ چند‌تا فتحه دارد، چند‌تا ضمّه دارد، چند‌تا کسره دارد ذکر کردند. بعد پرداختند به تشدید که چند‌تا تشدید در قرآن کریم است. چیزی نگذاشتند همین مسلمان‌ها مگر اینکه روی آن حساب کردند، با اینکه آن‌ وقت دشوار بود. همه قرآن اول تا آخر را شمردند، چندتا فتحه دارد یا چندتا تشدید دارد، چنین کتابی بود! حتماً جلد دوم تفسیر مرحوم سید حیدر آملی صفحه 402 را مراجعه بفرمایید! وافی مرحوم فیض هم جلد نهم صفحه 1781 که پایان این است، ایشان ـ متاسفانه ـ این را تلخیص کرد، فرمود به اینکه «قال السید حیدر بن علی بن حیدر العلوی الحسنی طاب ثراه فی تفسیره الموسوم بالمحیط الاعظم» این جلد دوم صفحه 402 در وافی نیست، نه در متن و نه در تعلیقه ـ «ان اکثر القراء ذهبوا الی ان سور القرآن باسرها مائة و اربع عشرة سورة و الی ان آیاته ستة آلاف و ستمائة و ست و ستون آیة و الی ان کلماته سبعة و سبعون الفاً و اربعمائة و سبع و ثلاثون کلمة و الی ان حروفه ثلاثمائة آلاف و اثنان و عشرون الفاً و ستمائة و سبعون حرفا و الی ان فتحاته ثلاثة و تسعون الفاً و مائتان و ثلاثة و اربعون فتحه»؛ یعنی قرآن کریم نود هزار و دویست و چهل و سه فتحه دارد با امکانات ضعیف آن روز. «و الی ان ضمّاته اربعون الفاً و ثمانمائة و اربع ضمّات»؛ چند هزار ضمّه دارد. «و الی ان کسراته تسع و ثلاثون الفا و خمسمائة و ستة و ثمانون کسرة»؛ چندتا کسره دارد. «و الی ان تشدیداته تسعة عشر الفاً و مائتان و ثلاثة و خمسون تشدیدة»؛ چند‌تا تشدید دارد. «و الی ان مداته»؛ چند‌تا مدّ دارد «الف و سبعمائة و احد و سبعون مدّة». «و الی ان همزاته ثلاثة آلاف و مائتان و ثلاث و سبعون همزاً». «و الی ان الفاته ثمانیة و اربعون الفا و ثمانمائة و اثنان و سبعون الفا». آنها مربوط به اِعراب، حرکت و تشدید بود. حالا رسیدند به حروف 28 ‌گانه؛ به اینجا که رسید از «الف» شروع کردند «الی بیان عدد سائر حروفه الثمانیة و العشرین» که «طویناها حذاراً من التطویل‌». پس سور مشخص، آیات مشخص، کلمات مشخص، کلام مشخص، حروف مشخص، اعراب مشخص، حرکات مشخص، تشدید مشخص، همزه مشخص ـ چون «همزه» جزء حرف نیست، «الف» جزء حرف است ـ این 28 حرف را که شروع کردند «الف» را به عنوان نمونه ذکر کردند، بعد می‌فرمایند تا «یاء» هست؛ منتها ما برای اختصار اینها را ذکر نکردیم. این مردم با کمی امکانات آن روز «نسلاً بعد نسل» تشدیدهای آن، فتحه‌های آن، حرکات آن را شمردند که دست نخورد. پس این کتاب از نظر کلمات و حروف «بالتواتر» از زبان مطهر حضرت شنیده شده است و این «مما لا ریب فیه» است.

اما تواتر قرائت این از خود قرّاء است نه از وجود مبارک پیغمبر. بین تواتر قرائت «علی فرض اثباتها»، با تواتر قرآن تلازمی نیست، یک؛ چه اینکه بین تواتر قرآن با تواتر روایت تلازمی نیست، دو؛ از هیچ طرف لازم و ملزوم نیست. الآن هجرت وجود مبارک حضرت قطعی است، تواتر است؛ اما حالا زمان و زمین آن تمام جزئیات آن که متواتر نیست. جریان کعبه متواتر است؛ الآن هیچ کسی نیست که با اینکه مکه نرفته در وجود کعبه شک داشته باشد، اما حالا رنگ سنگ آن چگونه است یا قُطر سنگ آن چگونه است، اینها متواتر نیست. اصل حروف و کلمات و تمام حروف قرآن کریم این متواتر است؛ اما حالا این را به چه قرائت بخوانند با تشدید بخوانند یا بی‌تشدید بخوانند، این با خبر واحد معتبر که حجت باشد جائز است.

بنابراین بین تواتر قرآن با تواتر قرائت هیچ تلازمی نیست؛ نه تواتر قرآن تواتر قرائت را ثابت می‌کند و نه تواتر قرائت بر فرضی که باشد تواتر قرآن را ثابت می‌کند، چون این تواتر قرائت تا زمان خود قرّاء است بالا نمی‌رود. و درباره تواتر هم بحث دقیقی است که ثابت نشده تواتر، حداکثر خبر مستفیض باشد؛ منتها حکم فقهی آن این است که اگر یک قرائتی مطابق با قواعد «عربی مبین» بود، یک؛ مطلب آن مخالف با سایر مطالب قرآن کریم نبود، دو؛ قرائت آن در نماز و غیر نماز جایز است؛ تواتر نمی‌خواهد، خبر واحدی که حجت باشد «موثوق الصدور» لااقل باشد، سند باید این باشد. اگر خود قرائت مطابق با قواعد ادبی «عربی مبین» هست، از یک سو؛ مطلب و مضمون آن با سایر معارف قرآن کریم مخالف نیست، از سوی دیگر؛ قرائت او در نماز و غیر نماز جایز است. تواتر اینها ثابت نشده، و حداکثر تواتر اینها به خود قرّاء می‌رسد نه به وجود مبارک حضرت، و دلیلی بر اینکه از زبان خود حضرت این چند نوع قرائت صادر شده نیست.

اما درباره «سبعة احرف» و مانند آن، اینها یک تقسیم‌بندی‌های طولی است که معارض هم نیست که گاهی دارد قرآن بر سه قسم نازل شده، گاهی بر چهار قسم نازل شده و مانند آن. این را مرحوم فیض (رضوان الله تعالی علیه) در همان جلد نُه وافی صفحه 1775 به بعد اینها را نقل می‌کند. فرمودند به اینکه روایت اولی که مرحوم کلینی نقل کرد از زراره از وجود مبارک امام صادق (سلام‌الله‌علیه): «اِنَّ الْقُرْآنَ وَاحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ وَاحِدٍ وَ لَکِنَّ الِاخْتِلَافَ یَجِی‌ءُ مِنْ قِبَلِ الرُّوَاةِ»؛ یعنی از نظر قرائت.[5]

روایت دوم کافی این است که فرمود اینها می‌گویند: «یَقُولُونَ اِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَی سَبْعَةِ اَحْرُفٍ فَقَالَ کَذَبُوا اَعْدَاءُ اللَّهِ وَ لَکِنَّهُ نَزَلَ عَلَی حَرْفٍ وَاحِدٍ مِنْ عِنْدِ الْوَاحِد»؛[6] اینها خواستند وجوه چندگانه را با تفکرها و نحله‌های خاصی که داشتند توجیه کنند، همه بگویند ما اهل قرآن هستیم، این روایت «سَبْعَةِ اَحْرُف» را نقل کردند حضرت فرمود نه، یک حقیقت است و از یک جا هم صادر شده است. آن‌وقت این یک حقیقت با تقسیم‌بندی محتوای آن که در روایات دیگر هست مخالفت ندارد. مرحوم فیض دارد که «سبعة احرف» ی که در اینجا هست به «سبع لغات» از لغات عرب تعبیر شده است، نه قرائت‌های هفت‌گانه. «ابن اثیر» در نهایة خود می‌گوید که «انزل القرآن علی سبعة احرف» که «کلها کافٍ شافٍ اراد بالحروف اللغة یعنی علی سبع لغات من لغات العرب‌ای انها متفرقة فی القرآن فبعضه بلغة قریش و بعضه هذیل و بعضه بلغة هوازن و بعضه بلغة الیمن». [7] الآن وقتی یک کلمه را شما القاء کردید شمالی‌ها یک طور تلفظ می‌کنند، جنوبی‌ها یک طور تلفظ می‌کنند، شرقی‌ها یک طور تلفظ می‌کنند همین یک کلمه را. همین «عربی مبین» را این طوائف چند‌گانه چند طور قرائت می‌کردند، چند طور تلفظ می‌کردند؛ لذا مرحوم فیض از نهایة «ابن اثیر» نقل کرد که این «سبع لغات» و مانند آن ناظر به آن است.

در بخش‌هایی که دارد قرآن به چند قرائت آمده است، آن روایت را هم الآن باید بخوانیم که به سه قسمت آمده یا بیشتر آمده است؟ مرحوم کلینی نقل کرد از وجود مبارک ابی الحسن ـ وجود مبارک امام کاظم (سلام‌الله‌علیه) ـ به حضرت عرض کردند که «قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ اِنَّا نَسْمَعُ الْآیَاتِ فِی الْقُرْآنِ لَیْسَ هِیَ عِنْدَنَا کَمَا نَسْمَعُهَا»؛ شما یک طرزی قرائت می‌کنید که ما در این قرائت‌های آیات معمولی نمی‌شنویم. «وَ لَا نُحْسِنُ اَنْ نَقْرَاَهَا کَمَا بَلَغَنَا عَنْکُم»؛ آن‌طوری که از شما رسیده ما بلد نیستیم. «فَهَلْ نَاْثَمُ»؛ آیا ما گناه می‌کنیم؟ «فَقَالَ لَا اقْرَءُوا کَمَا تَعَلَّمْتُم»؛ شما همان‌طوری که برابر «عربی مبین» یکی پس از دیگری «نسلاً بعد نسل» نقل شده است نقل کنید؛ اما «فَسَیَجِیئُکُمْ مَنْ یُعَلِّمُکُمْ»؛[8] ـ ان‌شاءالله ـ آن کسی که قرآن ناطق است می‌آید به شما یاد می‌دهد که چگونه بخوانید! همه منتظر ظهور حضرت بودند. مرحوم فیض دارد: «یعنی به صاحب الامر علیه السلام» که حضرت بیاید همان‌طوری که قرائت هست باید بخواند.

در روایت بعدی یعنی صفحه 1777؛ آنجا مرحوم کلینی روایت دیگری نقل می‌کند می‌گوید به اینکه «سَالِمِ بْنِ سَلَمَة» می‌گوید: «قَرَاَ رَجُلٌ عَلَی اَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ اَنَا اَسْتَمِعُ حُرُوفاً مِنَ الْقُرْآنِ لَیْسَ عَلَژ مَا یَقْرَاُهَا النَّاسُ فَقَالَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع کُفَّ عَنْ هَذِهِ الْقِرَاءَةِ اقْرَاْ کَمَا یَقْرَاُ النَّاسُ حَتَّی یَقُومَ»؛ ـ که لقب خاص حضرت را می‌برند ـ فرمود شما همان‌طوری که هست قرائت بکنید تا که حضرت قیام بکند. «فَاِذَا قَامَ الْقَائِمُ ع قَرَاَ کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی حَدِّهِ وَ اَخْرَجَ الْمُصْحَفَ الَّذِی کَتَبَهُ عَلِیٌّ ع». بعد می‌گوید ما از آن به بعد این قرآن را و این قرائت را از حضرت نشنیدیم.[9]

حالا آن قسمت‌های دیگر را هم بخوانیم؛ در آن «سبعة احرف» که آمده فرمود به اینکه یک قسمت برای ما هست یک قسمت برای دشمنان ما، یک قسمت برای قصص و انبیای دیگر است. در صفحه 1768 از مرحوم کلینی نقل کرد که «اَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَة» می‌گوید من از امیرالمؤمنین شنیدم که «نَزَلَ الْقُرْآنُ اَثْلَاثاً»؛ مطالب قرآن سه بخش است: «ثُلُثٌ فِینَا وَ فِی عَدُوِّنَا وَ ثُلُثٌ سُنَنٌ وَ اَمْثَالٌ وَ ثُلُثٌ فَرَائِضُ وَ اَحْکَامٌ»؛[10] سه بخش است یک بخش از آن مربوط به احکام است فرائض و نوافل و اینهاست، یک بخشی مربوط به سنن و اخلاق و حقوق، یک بخش آن هم مربوط به ولایت ما و تبرّی دیگران است و این حصر نیست. مرحوم فیض دارد که این منافات ندارد با آن تربیعی که در روایت‌های دیگر است. در روایات دیگری که مرحوم کلینی نقل کرد، فرمود: «اِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ اَرْبَعَةَ اَرْبَاعٍ»؛ قرآن چهار بخش است: «رُبُعٌ حَلَالٌ وَ رُبُعٌ حَرَامٌ وَ رُبُعٌ سُنَنٌ وَ اَحْکَامٌ وَ رُبُعٌ خَبَرُ مَا کَانَ قَبْلَکُمْ وَ نَبَاُ مَا یَکُونُ بَعْدَکُمْ وَ فَصْلُ مَا بَیْنِکُمْ».[11] هیچ کدام در صدد حصر واقعی نیستند، حصر نسبی‌اند.

روایت دیگر مرحوم کلینی: «نَزَلَ الْقُرْآنُ اَرْبَعَةَ اَرْبَاعٍ رُبُعٌ فِینَا وَ رُبُعٌ فِی عَدُوِّنَا وَ رُبُعٌ سُنَنٌ وَ اَمْثَالٌ وَ رُبُعٌ فَرَائِضُ وَ اَحْکَامٌ». [12] از این روایات معلوم می‌شود که حصر اینها حصر نسبی است.

در روایت دیگری که در صفحه 1771 آمده از وجود مبارک امام باقر یا امام صادق «عَنْ اَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَاَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ﴾[13] این یعنی چه؟ «عربی مبین» چیست؟ حضرت فرمود: «یُبِینُ الْاَلْسُنَ وَ لَا تُبِینُهُ الْاَلْسُنُ»؛[14] عربی این خصوصیت را دارد که می‌تواند تمام زبان‌های زنده دنیا را ترجمه کند؛ اما هیچ زبانی آن توان را ندارد که عربی را ترجمه کند؛ لذا ترجمه قرآن واقعاً سخت است. ما الآن از تخم‌مرغ و تخم حیوانات دیگر همه را می‌گوییم تخم؛ یعنی «ت» و «خ» و «م»، بعد درباره جو و گندم و برنج هم می‌گوییم تخم، درباره گشنیز و سبزی شاهی و تُرب هم می‌گوییم تخم، همه را با «ت» و «خ» و «م» حل می‌کنیم. اما عربی برای تک تک اینها کلمه دارد؛ اگر نظیر گندم و مانند آن باشد می‌گوید «بذر» با «ذال اخت الدال»، اگر نظیر گشنیز و سبزی شاهی و مانند آن باشد می‌گوید «بزر» با «زای اخت الراء». لیوان پُر یک اسم دارد، لیوان خالی یک اسم دارد، لیوان نیم‌پُر یک اسم دارد. آنها اگر با سنگ بشمارند که قبلاً می‌گویند «احصی» که از «حصاء» است؛ ما می‌گوییم شمرده شمارش آن این است، لفظ نداریم، با اینکه فارسی خیلی غنی و قوی است. ما لفظ نداریم؛ اما آنها برای تک تک اینها کلمه دارند. اصلاً شنیدید که کسی در حوزه یا دانشگاه لغت بخواند؟! علم لغت بخواند؟! ما «نحو و صرف» داریم، بیش از این که نداریم. یکی از فنون شانزده‌گانه آنها لغت؛ مثل فقه، مثل اصول، اینها فنّ لغت دارند، کتاب لغت دارند. ما حرف می‌زنیم هر جا مشکل پیدا کردیم به کتاب لغت مراجعه می‌کنیم. آنها برای اینکه لیوان پُر را چه بگویند لیوان خالی را چه بگویند لیوان نیم‌پُر را چه بگویند، سه‌تا لفظ دارند. ما چگونه شمردیم را می‌گوییم «عَدّ» شمرد! اما آنها اگر با سنگریزه باشد یک‌طور، اگر با تسبیح بشمارد یا با انگشت‌های دست بشمارد یک نام خاص دارد. آنها «فروق اللغة» دارند، کتاب لغت دارند، فنّ لغت دارند، درس لغت دارند، حوزه لغت دارند. ما کجا و آنها کجا! اینکه فرمود «عربی مبین» است برای اینکه سرمایه‌ای در آن هست. فرمود تمام زبان‌های دنیا را عربی می‌تواند ترجمه کند؛ اما آنها نه این‌طور نیست. ما همه می‌گوییم آن لیوان را بده! چه پُر باشد چه خالی باشد چه نیم‌پُر باشد می‌گوییم لیوان را بده؛ اما آنها یک جا می‌گویند «کاس»، یک جا می‌گویند «دِهاق»، حواس آنها جمع است! لذا آنها علمی به نام لغت دارند، همان‌طوری که فقه را می‌خوانند لغت را می‌خوانند، ما چنین چیزی نداریم. ما یک کتاب لغت داریم که هر وقت در نوشته‌هایمان در فلان کلمه مشکل پیدا کردیم به آن مراجعه می‌کنیم. فرمود «عربی مبین» این است که «یُبِینُ الْاَلْسُنَ وَ لَا تُبِینُهُ الْاَلْسُنُ». این در قسمت «عربی مبین» بودن آنهاست.

«فتحصّل» که تعبیر مرحوم محقق که فرمود: «سبعة احرف» مناسب نیست. اینکه «سبعة احرف» نازل شده یعنی «سبع لغات» نازل شده است. این حصرها هم حصرهای نسبی است؛ برای اینکه چندین روایت است که «علی ثلاث»، «علی اربع» که معلوم می‌شود این نسبی است. تقسیمات کلی و جزئی زیر مجموعه هم فرق می‌کند. این فرمایش ایشان که فرمودند اگر چنانچه بگوید به اینکه تعلیم یک قرائت دیگر درست نیست، این از سنخ «کلی فی المعین» نیست که شما بگویید انتخاب قرائت به دست اوست چون غَررآور است، او اگر اهل یک محل باشد اهل فلان قبیله است تلفظ کلمات با لغت آن قبیله آسان است، شما انتخاب کردید لغت دیگر را قبیله دیگر را برای او سخت است، این مگر از سنخ «کلی فی المعین» است؟! یک وقت است که این طَبَق‌دار به این مشتری می‌گوید یک کیلو میوه این طَبَق را به شما فروختم به این مقدار که انتخاب آن به دست خود من باشد، یک وقتی پاکت را به دست او می‌دهد و انتخاب آن به دست خود شما باشد؛ آنجا که می‌گوید شما سوا نکن خودم باید سوا بکنم یعنی «کلی فی المعین» است که تطبیق آن به دست من است، آنجا که پاکت را می‌دهد به دست مشتری یعنی «کلی فی المعین» ی است که تطبیق آن به دست شماست. این خصوصیت جزئی در آن عقد بیع باید مشخص بشود. اگر مشخص نشود فوراً بگوید آقا کنار برو من خودم سوا می‌کنم که درست نیست! او باید بگوید تطبیق آن کلی بر جزئی به دست کیست؟ گاهی آنجا نوشته است مشخص شده است که کسی حق جدا کردن ندارد مگر خود بایع، معلوم می‌شود «کلی فی المعین» است، یک؛ تطبیق کلی بر مصداق هم به دست بایع است، دو. آنجایی که پاکت به دست مشتری می‌دهد معلوم می‌شود که «کلی فی المعین» را فروخت، یک؛ تطبیق آن کلی بر مصداق به دست مشتری است، دو. اینجا هم «کلی فی المعین» هست حالا اگر ما قبول کردیم یکی از سور را، اما باید مشخص بشود! لهجه او ‌به آن سبک است، شما با یک لهجه دیگری می‌خواهید او را تعلیم بدهید خیلی سخت است برای او، او لهجه خودش را به آسانی یاد می‌گیرد.

بنابراین این مطلبی که ایشان فرمودند «علی سبعة احرف» درست نیست، یک؛ آنجا که «قیل کذا و قیل کذا» انتخاب قول نکردند این هم ناتمام است حتماً باید بگویند باطل است، دو؛ و تعیین آن هم به دست زوج نیست، سه.

 


[4] تفسیر المحیط الاعظم و البحر الخضم، ج‌2، ص402.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo