< فهرست دروس

درس تفسیر استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1403/02/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر معارفی قرآن کریم / تفسیر سوره توحید / توحید در صفات / روایات نفی صفت جسمانیت

44- سن، المحاسن أَبِی عَمَّنْ ذَکرَهُ قَالَ: اجْتَمَعَتِ الْیهُودُ إِلَی رَأْسِ الْجَالُوتِ فَقَالُوا إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ عَالِمٌ یعْنُونَ بِهِ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَانْطَلِقْ بِنَا إِلَیهِ لِنَسْأَلَهُ فَأَتَوْهُ فَقِیلَ لَهُ هُوَ فِی الْقَصْرِ فَانْتَظَرُوهُ حَتَّی خَرَجَ فَقَالَ لَهُ رَأْسُ الْجَالُوتِ یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ جِئْنَا نَسْأَلُک قَالَ سَلْ یا یهُودِی عَمَّا بَدَا لَک قَالَ أَسْأَلُک عَنْ رَبِّنَا مَتَی کانَ فَقَالَ کانَ بِلَا کینُونَةٍ کانَ بِلَا کیفٍ کانَ لَمْ یزَلْ بِلَا کمٍّ وَ بِلَا کیفٍ کانَ لَیسَ لَهُ قَبْلٌ هُوَ قَبْلَ الْقَبْلِ بِلَا قَبْلٍ وَ لَا غَایةٍ وَ لَا مُنْتَهَی غَایةٍ وَ لَا غَایةَ إِلَیهَا انْقَطَعَتْ عَنْهُ الْغَایاتُ فَهُوَ غَایةُ کلِّ غَایةٍ قَالَ فَقَالَ رَأْسُ الْجَالُوتِ لِلْیهُودِ امْضُوا بِنَا فَهَذَا أَعْلَمُ مِمَّا یقَالُ فِیهِ.[1]

بیان و لا غایة إلیها أی ینتهی إلیها.

خدمت حضرت رسیدند و گفتند آقا در محل خلافتشان هستند، منتظر حضرت شدند و رأس الجالوت سؤال‌هایش را پرسید: پروردگار ما از کی بوده؟ حضرت فرمودند: خدای متعال بوده بدون بودن حدوثی که انسان تصور کند و بودن او با هر بودنی متفاوت است. بودنش کیفیت خاصی نداشته است و از ازل بلا کم و لا کیف بوده و در ذات خدا کمیت و کیفیتی نیست. خدا قبلی ندارد و او قبل از هر قبلی است و قبلیت ندارد چون قبلیت در ارتباط با شیء دیگر حساب می‌شود، خدا غایت و نهایت غایت ندارد و از ازل الی الابد بوده است.

غایتی منسوب به خدا نیست، و تمام غایت‌ها از او جداست و غایتی به خدا منتهی نمی‌شود و خداوند متعال غایت تمام غایات است.

جمع غایت بودن و غایت نداشتن خداوند متعال: غایت‌ها با خدا سنجیده نمی‌شود ولی الیه راجعون و چون صفات خدا را ندارند خلق به او نمی‌رسد. رأس الجالوت گفت برویم که این آقا از آنچه گفته می‌شود درباره او عالم‌تر است.

45- سن، المحاسن الْقَاسِمُ بْنُ یحْیی عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی ع وَ سُئِلَ عَنْ مَعْنَی قَوْلِ اللَّهِ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی فَقَالَ اسْتَوْلَی عَلَی مَا دَقَّ وَ جَلَّ.[2]

از امام کاظم درباره علی العرش استوی سؤال شد و حضرت فرمودند بر هر کوچک و بزرگی خدا استیلاء دارد نه استیلاء انسانی (لایجوز ان یکون معناه الاستیلاء) بلکه به معنای سلطه بر هستی است.

46- ید، التوحید مع، معانی الأخبار ابْنُ الْمُتَوَکلِ عَنِ الْحِمْیرِی عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُقَاتِلِ بْنِ سُلَیمَانَ قَالَ: سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی قَالَ اسْتَوَی مِنْ کلِّ شَی‌ءٍ فَلَیسَ شَی‌ءٌ أَقْرَبَ إِلَیهِ مِنْ شَی‌ءٍ.

از امام صادق سؤال شد از الرحمن علی العرش استوی، حضرت فرمودند: او نسبت به هر چیزی استواء دارد و چیزی به خدا نزدیک‌تر از شیء دیگر نیست. خدای متعال نسبتش به همه اشیاء یکسان است.

- 47- فس، تفسیر القمی مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سَهْلٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَارِدٍ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع سُئِلَ عَنْ مَعْنَی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی فَقَالَ اسْتَوَی مِنْ کلِّ شَی‌ءٍ فَلَیسَ شَی‌ءٌ أَقْرَبَ إِلَیهِ مِنْ شَی‌ءٍ.[3]

ید، التوحید ماجیلویه عن محمد العطار عن سهل مثله.

ید، التوحید ابن الولید عن محمد العطار عن سهل عن الخشاب رفعه عن أبی عبد الله ع مثله.

48- ید، التوحید أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَینِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یحْیی عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی فَقَالَ اسْتَوَی مِنْ کلِّ شَی‌ءٍ فَلَیسَ شَی‌ءٌ أَقْرَبَ إِلَیهِ مِنْ شَی‌ءٍ لَمْ یبْعُدْ مِنْهُ بَعِیدٌ وَ لَمْ یقْرُبْ مِنْهُ قَرِیبٌ اسْتَوَی مِنْ کلِّ شَی‌ءٍ.

سند این روایت صحیحه است. مراد از استواء یعنی چیزی نزدیک و بعید نسبت به خدا معنا ندارد و نزدیک و دوری از صفات جسم است حال آنکه خدا جسم نیست.

بیان اعلم أن الاستواء یطلق علی معان الأول الاستقرار و التمکن علی الشی‌ء الثانی قصد الشی‌ء و الإقبال إلیه الثالث الاستیلاء علی الشی‌ء قال الشاعر.

الرابع الاعتدال یقال سویت الشی‌ء فاستوی الخامس المساواة فی النسبة.

فأما المعنی الأول فیستحیل علی الله تعالی لما ثبت بالبراهین العقلیة و النقلیة من استحالة کونه تعالی مکانیا فمن المفسرین من حمل الاستواء فی هذه الآیة علی الثانی أی أقبل علی خلقه و قصد إلی ذلک و قد رووا أنه سئل أبو العباس أحمد بن یحیی عن هذه الآیة فقال الاستواء الإقبال علی الشی‌ء و نحو هذا قال الفراء و الزجاج فی قوله عز و جل ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ و الأکثرون منهم حملوها علی الثالث أی استولی علیه و ملکه و دبره قال الزمخشری لما کان الاستواء علی العرش و هو سریر الملک لا یحصل إلا مع الملک جعلوه کنایة عن الملک فقالوا استوی فلان علی السریر یریدون ملکه و إن لم یقعد علی السریر البتة و إنما عبروا عن حصول الملک بذلک لأنه أصرح و أقوی فی الدلالة من أن یقال فلان ملک و نحوه قولک ید فلان مبسوطة و ید فلان مغلولة بمعنی أنه جواد أو بخیل لا فرق بین العبارتین إلا فیما قلت حتی أن من لم یبسط یده قط بالنوال أو لم یکن لهید رأساً و هو جواد قیل فیه یده مبسوطة لأنه لا فرق عندهم بینه و بین قولهم جواد انتهی و یحتمل أن یکون المراد المعنی الرابع بأن یکون کنایة عن نفی النقص عنه تعالی من جمیع الوجوه فیکون قوله تعالی عَلَی الْعَرْش[4] حالیة و سیأتی توجیهه و لکنه بعید و أما المعنی الخامس فهو الظاهر مما مر من الأخبار

استواء چند معنا دارد:

استقرار بر شیء و احاطه قدرتی بر شیء

قصد شیء و اقبال و توجه

استیلاء بر شیء البته مورد اول هم باید مقداری با این مورد توضیح داده شود که این مورد قدرت است و اولی استقرار بر شیء است.

اعتدال

المساوات در نسبت و آنچه مساوی است.

اما معنای اول که استقرار و تمکن بر شیء بود برای خدا محال است چون با برهان‌های نقلی و عقلی ثابت شده که خدا مکان مند نیست در حالی که استقرار و تمکن بر شیء مکانیت شیء است، برخی از مفسرین هم آیات را بر معنای دوم حمل کردند و خدا اقبال به عرش کرد و توجه به عرش کردند که اعمال علم و قدرت است، البته عرش به معنای خلق نیست فراء و زجاج هم همین معنا را بیان کردند بیشتر مفسرین معنای سوم را بیان کردند. یعنی خدا بر عرش چیره است و مالک عرش است و تدبیر عرش می‌کند.

زمخشری: عرش سریر ملک است و استیلاء با سلطنت محقق می‌شود و کنایه از سلطنت است و استیلاء بر تخت کنایه از پادشاهی است و لو روی تخت ننشسته است ملک او ثابت است. و به جای فلان ملک فلان مستولی قوی‌تر است مثلی مبسوطه در بیان جواد بودن فرد است و لو دست نداشه باشد و معنای چهارم شاید نفی نقص از خدا می‌کند و اعتدال نفی نقص است و معتدل القامة گاهی به جسم نسبت داده می‌شود و اعتدال برای خدا به معنای کامل بودن است. پس علی العرش جمله حالیه می‌شود که بعید است. معنای پنجم هم ظهور اخبار و روایات است قدرت و علم و رازقیت خدا به همه خلق مساوی است.

فاعلم أن العرش قد یطلق علی الجسم العظیم الذی أحاط بسائر الجسمانیات و قد یطلق علی جمیع المخلوقات و قد یطلق علی العلم أیضا کما وردت به الأخبار الکثیرةو سیأتی تحقیقه فی کتاب السماء و العالم.

فإذا عرفت هذا فإما أن یکون ع فسر العرش بمجموع الأشیاء و ضمن الاستواء ما یتعدی بعلی کالاستیلاء و الاستعلاء و الإشراف فالمعنی استوت نسبته إلی کل شی‌ء حال کونه مستولیا علیها أو فسره بالعلم و یکون متعلق الاستواء مقدرا أی تساوت نسبته من کل شی‌ء حال کونه متمکنا علی عرش العلم فیکون إشارة إلی بیان نسبته تعالی و أنها بالعلم و الإحاطة أو المراد بالعرش عرش العظمة و الجلال و القدرة کما فسر بها أیضا فی بعض الأخبار أی استوی من کل شی‌ء مع کونه فی غایة العظمة و متمکنا علی عرش التقدس و الجلالة [5]

عرش گاهی به جسم عظیمی گفته می‌شود که بر همه چیز برتری دارد و گاهی بر همه مخلوقات اطلاق می‌شود. و عرش خدا بر آب است یعنی اهل بیت حامل مخلوقات است و امور بندگان به دست اهل بیت است و گاهی به معنای علم است و در کتاب السماء و العالم این مباحث را بررسی کردیم در این کتاب علامه بودن علامه متبلور می‌شود. حضرت هم استواء را تساوی بر تمام اشیاء معنا کردند و در استواء معنایی تضمین شده که با علی معنا می‌شود و آن استیلاء علی شیء است. مساوی است نسبت خدا به هر چیزی و چیزی قریب و بعید نسبت به او نیست و خدا بر همه استیلاء دارد یا عرش مراد علم خدا باشد نه علم ذاتی خدا، و متعلق استواء مقدر می‌شود یعنی علم خدا معلق بر عرش است، معنای سوم عرش عظمت و جلال و قدرت باشد کما اینکه به این عظمت هم تفسیر شده.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo