< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1402/11/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مباحث الفاظ / وضع / اشتراک لفظی / استعمال لفظ در اکثر از یک معنا در مثنی و جمع / ثمره بحث

ثمرات بحث استعمال لفظ در اکثر از معنا

کلام ما در ثمرات بحث استعمال لفظ در اکثر از معنا بود.

ثمره دوم

اگر امری داریم به دو فرد تعلق گرفته و یک فرد ارشادی است اگر امر دوم بخواهد مولوی باشد مصداق برای بحث ماست، مثلاً اگر دو امر داشتیم که ﴿اطیعوا لله و اطیعوا الرسول﴾[1] امر در ناحیه اطاعت خدا ارشادی و امر در ناحیه اطاعت رسول مولوی یا ارشادی فرقی نمی‌کند ولی اگر بگوید ﴿اطیعوا الله و الرسول﴾[2] اطیعوا نسبت به الله ارشادی است و آیا نسبت به الرسول هم ارشادی است؟ چون اگر ارشادی باشد خوب است اما اگر وجوب اطاعت الرسول مولوی باشد استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد است. آیا می‌شود در الرسول حمل بر مولویت شود یا خیر؟

در این زمینه عرض شد به نظر این ثمره شاید درست نباشد چون مولویت و ارشادیت خطاب ارتباطی با معنای مستعمل فیه ندارد و ارشاد و مولویت مربوط به داعی استعمال است، داعی بعث به اطاعت ارشاد به حکم عقل و داعی بعث اطاعت نبی می‌تواند مولویت باشد و داعی ربط به معنای مستعمل فیه ندارد لذا این مثال مثال برای استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد نیست.

با توجه به این نکته مطلب در مورد تعبیر معروف المومنون عند شروطهم هم روشن می‌شود، در این خطاب نسبت به شرط فعل که حکم تکلیفی ما به وفاء به شرط تعلق گرفته و باید وفاء به شرط کرد اما ما شرط النتیجه داریم که شرطی وضعی است اینجا خطاب برای این خصوصیت ارشاد به نفوذ شرط است و یک تکلیف را ثابت کرده و اثر وضعی ثابت کرده که ارشاد به نفوذ شرط است. تکلیف آورده که وجوب وفاء است و وضع آورده که نافذ بودن شرط است و ثمره شرط نتیجه است اینجا گفته‌اند این مثال هم ثمره دوم است و یک المومنون عند شروطهم از شروطهم هم شرط الفعل اراده شده و هم شرط النتیجه اراده شده که نافذیت شرط است.

دقت کنید اینجا هم میگوییم معنای مستعمل فیه یک چیز است و آن داعی بر استعمال دو چیز است شبیه همان چیزی که در اطیعوا الله و الرسول گفتیم.

ممکن است در خصوص مورد اول و دوم ادعائی شود که اگر خطاب امر توسط واو عطف به دو فعل تعلق گرفته باشد مثل اطیعوا الله و الرسول و یا اغتسل للجمعة و الجماعة (حمل امر بر وجوب و ندب) برخی گفته‌اند واو عطف در قوه تکرار عامل است لذا می‌شود اطیعوا الله و اطیعوا الرسول یا اغتسل للجمعه و اغتسل للجنابة و لفظ واحد نیست که استعمال لفظ واحد در اکثر از معنا باشد و این دو شاهد برای ما نحن فیه نیستند چون استعمال لفظ واحد نیست.

برخی آمدند از این مناقشه پاسخ دادند: صحیح است که واو در قوه تکرار عامل است ولی این مطلب با تکرار فعلی متفاوت است که دو عامل در خارج محقق شود اما به هر حال در اینجا یک خطاب امر وجود دارد لذا مسأله استعمال لفظ در اکثر از معنای واد قابل طرح است.

ثمره سوم

روایاتی است که دال بر وجود بطن برای قرآن کریم است که آیات مبارکه قرآن ظاهر و باطنی دارد و در برخی از روایات به این معنا اشاره شده، مثلاً روایت داریم:

[۳۳۶۰۵] ۷۴ ـ وعن جابر قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام): یا جابر! إنَّ للقرآن بطناً وللبطن ظهراً، ولیس شیء أبعد من عقول الرجال منه، إنَّ الآیة لینزل أوَّلها فی شیء وأوسطها فی شیء، وآخرها فی شیء، وهو (کلام متصرّف) علی وجوه.[3]

قرآن بطن دارد و بطن هم ظاهری دارد و چیزی ابعد از عقول رجال از باطن قرآن نیست، و نمی‌توانید به باطن رجال برسید، گاهی آیه ابتداء آن در مورد یک شیء است و وسط آیه در مورد شیء دیگر و آخر آیه در شیء دیگر و بر وجوهی نازل شده. این حدیث دلالت سیاقیه را کم رنگ می‌کند و از سیاق نمی‌شود به سرعت نتیجه گرفت.

برخی فرمودند با توجه به این روایات آیات قرآن ظاهر و باطن دارد پس استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد است معنایی ظاهر و معنایی باطن است و از این روایات جواز استفاده شده است و ادل دلیل علی امکان شیء وقوعه و روایات بر این مطلب صحه گذاشتند.

چهار پاسخ به این ثمره داده شده است

پاسخ اول

مرحوم صاحب کفایه فرمودند ممکن است مراد از بطن معنایی باشد که مقارن با استعمال آیه در معنای خودش و مقصود و مراد جدی بوده باشد اما آیه استعمال نشده و مقصود و مراد جدی آن است، برای تقریب به ذهن: گاهی عام استعمال می‌شود اما مراد جدی خاص است. اینجا استعمال در خاص نشده مخصوصاً اگر قرینه منفصله باشد بلکه در عموم استعمال شده و مراد جدی آن خاص است. حال در ما نحن فیه هم آیه در معنای باطن استعمال نشده و فقط در معنای ظاهری استعمال شده اما مراد جدی معنای باطنی است، مثلاً آیه داریم و اقیموا الوزن باقسط و لاتخسروا المیزان، یعنی کم فروشی نکنید ولی در روایات میزان را به امیرالمؤمنین تفسیر کرده که از حق آقا کم نگذاریم و این تفسیر به بطن قرآن است لذا وقتی قرآن نهی از کم فروشی کرده معنایی ظاهری دارد که کم فروشی در معاملات است و مراد جدی آیه مقارن با این معنا به کار رفته است. لذا استعمال در دو معنای ظاهری و باطنی نشده.

ما عرض می‌کنیم بالاخره از چه چیزی دو شیء اراده شده و آن جز لفظ واحد در آیه است؟ لذا علی الظاهر این پاسخ وارد نیست.

پاسخ دوم

صاحب کفایه فرموده بطن قرآن یعنی لوازم خفی قرآن و مشکلی با بحث استعمال لفظ در اکثر از معنا ندارد، آنجا در یک معنا استعمال شده اما دلالت التزامی به لوازم خفیه دارد و معانی باطنی لوازم خفیه هستند و این استعمال لفظ در اکثر از معنا نیست. و آن لازم غیر بین است و برای اهل بیت بین است.

اشکال صاحب منتقی

اگر این فرمایش ثابت باشد وجود معانی باطنی برای قرآن مدح نیست، چون آیات قرآن لوازم خفیه‌ای دارد که این لوازم خفیه برای هر کسی روشن نیست.

خیلی از کلمات لوازم خفیه دارد که برای دیگران روشن نیست پس این دیگر تعریف آیات قرآن نیست.[4]

ما عرض می‌کنیم چه کسی گفته این روایات الزاماً برای مدح قرآن است و جهت اخبار به لوازم خفیه‌ای است که فقط اهل بیت می‌دانند که ﴿و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم﴾[5] ﴿قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب﴾[6] و ترغیب به رجوع به اهل بیت است و چه کسی گفته اگر لوازم خفیه باشد مدح نیست اتفاقاً آیات لوازم خفیه‌ای دارند که قابل توجه هستند لذا لوازم خفیه مهمه تعریف قرآن کریم است.

سه ثمره برای بحث بیان کردیم ثمره سوم بیان شد که بطن قرآن باشد و چهار مناقشه وارد شده دو مناقشه از صاحب کفایه بیان شد و عمری باقی باشد مناقشه سوم خواهد آمد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo