< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید محسن حسینی‌فقیه

1402/11/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مباحث الفاظ / وضع / اشتراک لفظی / استعمال لفظ در اکثر از یک معنا در مثنی و جمع / ثمره بحث

ثمرات بحث استعمال لفظ در اکثر از معنا

کلام ما در بحث استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد بود و ثمرات بحث را بیان می‌کردیم، اولین ثمره این بود که اگر امری در فرد وجوبی و ندبی استعمال شود مثل اغتسل للجمعة و الجنابة که از خارج میدانیم امر اغتسل برای جمعه ندبی است و برای جنابت وجوبی است منجر به استعمال لفظ اغتسل بر اکثر از معنای واحد می‌شود. یعنی یک امر اغتسل هم برای طلب وجوبی و هم برای طلب ندبی، در این زمینه مطالبی گذشت.

اشاره به مطلب دیگری می‌کنیم صاحب کتاب اضواء و آراء که تعلقه بر بحوث است: و لو صیغه امر وضع برای وجوب نشده اما برای مطلق طلب وضع شده و وجوب را از راه تعدد دال و مدلول می‌فهمیم و الا اصل امر برای طلب وضع شده باز هم محذوری وجود دارد: اینکه ما از اغتسل استفاده وجوب و ندب می‌کنیم، و لو صیغه امر برای مطلق طلب وضع شده محذور خلاف ظاهر بودن وجوب در جنابت و ندب در جمعه به قوت خود باقی است. اما در یکی طلب فرد ندبی و دیگر طلب به نحو فرد وجوبی است.[1]

ظاهر خطاب امر واحد این است که سنخ طلب هر دو یکی است و وقتی امر واحدی داریم سنخ آنها یکی است و اگر یکی طلب شدید و یکی ضعیف ندبی باشد خلاف ظاهر است حتی اگر صیغه امر ظهور در وجوب نداشته باشد و در مثال اغتسل للجمعة و الجنابة خلاف ظاهر مرتکب می‌شویم حال آنکه باید سنخ طلب ها یکی باشد که اینطور نیست.

در مقام نقد عرض می‌کنیم: چه کسی گفته خطاب امر واحد به دو شیء ظهور در وحدت سنخ دارد؟ و یعنی سنخ طلب ها باید یکی باشد که هر دو طلب شدید وجوبی و یا هر دو طلب خفیف ندبی باشد شاهد مطلب این است که عقلا خطاب می‌کنند امر را به دو شیء حال آنکه یکی از آن‌ها استحبابی است و دیگری مشکوک است از لحاظ وجوب و ندب، و عقلا به این کلام احتجاج می‌کنند. و امری که مشخص نیست وجوبی یا استحبابی است طبق آن مؤاخذه می‌کنند، مثلاً مولا امر به خرید نان و میوه کرده، میدانیم امر به خرید نان استحبابی است چون مولا نان داشته منتهی نان تازه می‌خواسته، اما نمی‌دانیم امر به خرید میوه وجوبی است یا استحبابی پس فردی استحباب آن قطعی است و اگر عبد فرد دوم را ترک کرد او را عقلا مستحق عقاب می‌دانند و قابلیت حمل بر وجوب را داشته پس باید امری که ظهور در وجوب دارد را اتیان می‌کردی پس می‌تواند امر واحد دال بر ندب در فرد و وجوب در فرد دیگر داشته باشد لذا به نظر می‌رسد فرمایش ایشان خلاف ظاهر است لذا وقتی امر به دو شیء تعلق گرفت و قرینه در استحباب یکی داشته باشیم محذوری ندارد در طرف دیگر حمل بر وجوب شود.

مرحوم امام تفصیلی بین صیغه و ماده امر می‌دهند

ما بین صیغه و ماده امر قائل به تفصیل می‌شویم در صیغه امر دلالت وضعی و اطلاقی بر وجوب ندارد، یعنی صیغه امر وضع برای دلالت بر وجوب نشده است، و یعنی از اطلاق و مقدماتحکمت نمی‌شود از مقدمات حکمت وجوب را استفاده کرد، بلکه حجت عقلائی بر وجوب است و عقلا هر صیغه امری که قرینه بر ندب نداشته باشد حمل بر طلب وجوبی می‌کنند.

اما در مورد ماده امر برای وجوی وضع شده آمرک یعنی یجب علیک. لازمهٔ این تفصیل این است که در محل بحث ما نحن فیه هم تفصیل دهیم و در مورد استعمال صیغه امر حمل امر در بعض از مدلول آن که عالم فاسق است حمل بر استحباب و حمل بر وجوب در مورد عالم عادل منجر به استعمال لفظ در اکثر معنای واحد نمی‌شود چون مستعمل فیه صیغه امر اصل طلب است، پس وقتی صیغه امر استعمال شد دال بر وجوب نیست بلکه دال بر اصل طلب است و از طرفی حجیت عقلائی صیغه امر بر وجوب نیست چون دلیلی بر ترخیص در مورد عالم فاسق داریم لذا صیغه امر حجت بر وجوب نیست و در مورد عالم عادل حجت بر وجوب است و دلیل بر ترخیص نداریم، اما اگر ماده امر استعمال شده باشد، اگر امر در مورد عالم فاسق حمل بر ندب شود استعمال مجازی است چون ماده امر برای وجوب وضع شده و استعمال آن خلاف معنای موضوع له است و استعمال صیغه امر در مورد عالم فاسق مجازی است و در مورد عادل استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد است پس در مورد ماده امر منجر به اسعمال لفظ در اکثر از معنای واحد می‌شود، چون در غیر موضوع له استعمال شد که ندب است؛ اما در دومی در موضوع له استعمال شد و در ماده امر مثال برای ما نحن فیه وجود دارد و مشکله استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد وجود دار،د اما در صیغه امر استعمال لفظ در اکثر از معنا نمی‌شود چون مستعمل فیه در آن اصل طلب است و اگر دلیل بر ترخیص نباشد حمل بر وجوب می‌شود.

لذا فرمایش ایشان بازخوردی دارد که در استعمال صیغه امر اگر فردی یقینی الندب باشد و دیگری مشکوک باشد مثال برای استعمال لفظ در اکثر از معنا نیست چون در یک معنا به کار رفته و آن هم مطلق طلب است و در ماده امر مثال برای استعمال لفظ در اکثر از معنا وجود دارد.

ثمره دوم

یک خطاب داریم نسبت به بعض از مدلول حمل بر ارشاد شود، مثلاً خطاب ﴿اطیعوا الله و الرسول﴾[2] است، این خطاب نسبت به اطاعت خدا ارشاد به حکم عقل است و نسبت به برخی از مدلول ارشادی است چون تکلیف مولوی به اطاعت خدا معنا ندارد و منجر به دور می‌شود، حال اگر خطاب نسبت به اطاعت حضرت رسول را حمل بر مولویت کنیم محل بحث ماست چون حمل خطاب امر بر وجوب مستلزم استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد است که یکی ارشادی و دیگری مولوی است و این دو دو معنا هستند و استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد است.

مناقشه

مولویت و ارشادیت ربطی به مستعمل فیه ندارد چون مستعمل فیه در اطیعوا الله و الرسول بعث به اطاعت است و به یک معناست، اما ارشادیت و مولویت مرتبط به داعی استعمال است و داعی از بعث اطاعت از خدا ارشاد به حکم عقل است و داعی بعث اطاعت نبی ارشادی است و این مثال استعمال لفظ در اکثر از معنا نیست و ربطی به معنای مستعمل فیه ندارد. لذا ثمره دوم که برخی ارشادی و مولوی یا مشکوک است مثال برای ما نحن فیه است اشکال کردیم و در اینجا در یک معنا استعمال شده که بعث و طلب است اما داعی بر استعمال در ارشادی و غیر ارشادی متفاوت است اما در مستعمل فیه مشترک هستند و مثال برای بحث ما نحن فیه قرار نمی‌گیرد. به نظر ما مناقشه خوبی است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo