< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدعلی ‌بهبهانی

1402/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /فصل اول؛ دلیل چهارم؛ قسم اول از روایات؛ روایت سوم

 

الدلیل الرابع: الأخبار المستفیضة

القسم الأول:الروایات التي استدل بها للاستصحاب خاصة

الرواية الثالثة: الصحیحة الثالثة لزرارة

مناقشة العلامة الأنصاري في الاستدلال بهذه الصحیحة ([1] )

جواب صاحب الكفایة عن مناقشة العلامة الأنصاري

ایرادات ثلاثه علی جواب صاحب الكفایة

الملخص الکلام

بحث ما بر سر صحیحه سوم زراره بود و ملاحظه فرمودید که مناقشه ای داشتند در این صحیحه و شیخ انصاری گفتند این صحیحه دلالت بر حجیت استصحاب ندارد و خلاصه ایراد گرفتند بر دلالت صحیحه بر حجیت استصحاب و مشکله اصلی ما یک نکته مهمی بود و آن این است که اگر ما بخواهیم از این صحیحه استصحاب را به دست بیاوریم و جاری کنیم وقتی شما شک کردید بین سه و چهار مثلا، استصحاب به شما می گوید بنا را بر سه بگذارید، یقین به سه دارید، رکعت چهارم را شک دارید، وقتی استصحاب می گوید رکعت چهارم را شک دارید این بزرگان فرمودند یعنی باید بگویید رکعت چهارم را نخواندم و یک رکعت را متصله بخوانید، این خلاف ضرورت فقه می‌شود، بدون تشهد و سلام باید آن یک رکعت را بخوانید، نباید نماز را تمام کنید، سه رکعت خواندید، می گوید سه رکعت خواندید یعنی نماز را تمام نکنید، نباید نماز را تمام کنید، باید این نماز را چطور بخوانید؟ یک رکعت بعدی را متصلةً بخوانید. این مخالف مذهب است و موافق با عامه است. شیخ انصاری فرمودند این به این صورت می شود.

اگر با تشهد و سلام بخوانید این رکعت منفصله می شود و اینجا یقین می شود یقین به برائت ذمّه، دیگر یقین به استصحاب نباید بگیریم، این را هم باید از مصادیق یقین به برائت ذمّه بگیریم که این هم ربطی به استصحاب پیدا نمی کند. پس این روایت را ایشان گفتند کنار بگذارید.

مرحوم آقای صاحب کفایه حرف خیلی خوبی در جواب ایشان زدند، منتها یک ایرادی داشت، ایشان فرمودند استصحاب می گوید رکعت سوم را خواندید، رکعت چهارم را نخواندید اما این که این رکعت چهارم را شما منفصلةً بخوانید باید چکار کنید؟ باید اطلاق لاتنقض را قید بزنید. ببینید تعبیری آوردند، جواب صاحب کفایه از مناقشه ایشان این بود، غایة الأمر اتیانها مفصولة، صفحه 226، آنجا این عبارت را آوردیم، غایة الامر اتیانها مفصولة یُنافی اطلاق النقض، شما باید اطلاق نقض را تقیید بزنید یعنی قاعده لاتنقض الیقین بالشک، اطلاق این قاعده می گفت متصلةً بخوانید در حالی که قد قام الدلیل علی التقیید به این که منفصلةً بخوانید در شک در رکعت چهارم، حالا دلیل بر تقیید آمده است آن لاتنقض را، نقض را تقیید بزنید.

مرحوم آقای اصفهانی گفتند این حرف یعنی چه؟ ما کاری به نقض نداریم که بخواهیم آن را تقیید بزنیم. اگر یادتان باشد ایشان گفتند ما با استصحاب فقط در یک محدوده کار داریم، در این محدوده کار داریم که بگوید رکعت چهارم را نخواندید، حالا چطوری بخوانید؟ مگر استصحاب شارع است که بگوید چطوری بخوانید؟ استصحاب حرف نمی زند که چطوری بخوانید، استصحاب فقط می گوید رکعت چهارم را نخوانید، رکعت سوم را خواندید، رکعت چهارم را نخوانید. حال چطوری بخوانید؟ ربطی به استصحاب ندارد، این را باید از ادله شرعیه صحبت کنیم.

حالا یک ادله شرعیه ای است که می گوید در حالتی که شما رکعت سوم را خواندید و رکعت چهارم را نخواندید، اینها را متصلةً باید بخوانید، آنها را باید تقیید بزنید، کاری به دلیل لاتنقض نداریم که دلیل لاتنقض را تقیید بزنیم، چه چیزی را تقیید می زنیم؟ آن ادله را تقیید می زنیم، پس کاری به لاتنقض نداریم. این ایراد اول محقق اصفهانی به مرحوم آقای صاحب کفایه است.

الإیراد الثاني من المحقّق الإصفهاني

ایراد دوم ایشان چیست؟ ایراد دومی دارند. ایراد دومی ایشان این است کته صحبت را روی خود این نماز احتیاط می برند، می گویند این نماز احتیاط را که شما می خوانید دوتا حالت در آن تصویر می شود، حالت اول در نماز احتیاط این است که یک امری باشد که یک صلاة مستقل امر مستقل داشته باشد، نماز یک امر مستقل دارد، اصلا کاری به امر به نماز چهار رکعتی ندارد، امر آن امر مستقلی است. اگر آن نمازی که خواندید واقعاً سه رکعت خواندید این یک رکعت جبران نقص آن را می کند. نماز گاهی وقت ها ناقص می شود، چطور نافله می خوانید که جبران نقص نماز را بکند، این نماز احتیاط هم برای جبران آن است؛ چون در نماز یکدفعه حواس شما ممکن است پرت شود و یک جایی را از دست بدهید، می گویند نافله این را جبران می کند. حالا این هم نمازی است که جابر است، جابر نقص آن نماز است که شما بنا بر سه گذاشتید.

اگر اینطور باشد، خب این جور درنمی آید با استصحاب، اگر اینطور بگوییم، چون فرض ما اینجا بود که سه تا خواندیم، با نماز سه رکعتی نماز چهار رکعتی را می شود تمام کرد؟ مسلّماً نمی شود. اما این فرض است، یک احتمالی بعضی ها دادند که نماز احتیاط یک نماز مستقل جابر آن است. یعنی اگر مصلحتی از آن از دست رفت این جبران می کند آن را. اما اگر نماز واقعاً چهار رکعت بود، شما شک بین سه و چهار کردید و واقعاً چهار رکعت می شود، این مثل نماز نافله می شود، نماز احتیاطی که نافله می شود، مثل نماز مستحبی. پس اگر مستقل باشد اینطور تصویر می شود.

التحقیق أنّ صلاة الاحتیاط إمّا هي صلاة مستقلّة، لها أمر مستقل، تكون على تقدیر نقص الصلاة جابرة لها من حیث مصلحتها و على تقدیر التمامیة نافلة.

ببینید محقق اصفهانی می گویند إما هی صلاة مستقلة أو أمرٌ مستقل، تکون علی تقدیر نفس الصلاة جابرةً لها من حیث مصلحتها، جبر مصلحت می کند علی تقدیر تمامیته، یعنی اگر چهار رکعت هم خواندید نافله می شود. این احتمال اول است.

و إمّا هي جزء الصلاة التي وقع الشك في أثنائها، بحیث یدور أمرها بین وقوعها جزءً – حقیقة - من الصلاة، على تقدیر النقص و لغواً صرفاً على تقدیر التمامیة.

احتمال دوم این است که این نماز احتیاط یک امر مستقل ندارد، جزء الصلاة التی وقع الشک فی أثنائها، این جزو آن نماز است. مگر بین سه و چهار شک نکردید؟ از روایت این برداشت می شود، احتمال اول کاملاً احتمال باطلی است. حضرت فرمودند یک راهی به شما یاد ندهم که اگر از این راه بروید نماز شما درست درمی آید در هر صورت؟ این همان راه است، یعنی اگر در نماز خودتان سه رکعت خواندید، جزء چهارم آن را می خواهید، با یک رکعت نماز مستقل که نمی شود کار را تمام کنید، استصحاب می گوید نماز را سه رکعت خواندید، این جبران می کند، حضرت فرمودند یک راهی به شما یاد بدهم که جبران کند، یعنی در هر صورت جبران کند نه از باب مصلحت، یعنی نماز شما چهار رکعتی شود، ظاهر عبارت امام علیه السلام این بود، نه این که مصلحت آن را تدارک کند. حضرت نفرمودند من یک راهی به شما یاد می دهم که مصلحت آن را تدارک کند بلکه فرمودند یک کاری می‌کنم، یک چیزی به شما یاد می دهم که آن نماز چهار رکعت شود، علی أی حال، یا زیادی می شود یا چهار رکعتی می‌شود. حضرت به این صورت راه یاد می دهند، از آن این را فهمیدیم. این همین احتمال دوم می شود. یا جزء نماز است که وقع الشک فی أثنائها بحیث یدور أمرها، امر آن دائر مدار بین دوتا چیز است، بین وقوع آن جزءً حقیقةً من الصلاة، یعنی واقعاً رکعت چهارم نماز شود، شما فرضاً سه تا خوانده بودید، این رکعت چهارم شما می‌شود، فقط یک تشهد و سلامی این وسط اضافی می آید با یک تکبیری الله اکبر، این هم نهایتاً زائده می شود، این جزء الصلاة است، سه تا زیاده هم وسط آن آمد، یک تشهد بود و یک سلام بود و یک الله اکبر هم گفتید، خیلی مؤونه ای ندارد، این یاد خداست و او هم سلام است، همین ها است. یا این که اگر واقعاً چهار رکعت خوانده باشید نقض می شود، لغو می شود، لغو صرف می شود. اگر چهار رکعت خوانده بودید لغو صرف است.

فإن قلنا بالأوّل فلا معنی لاستصحاب عدم إتیان الرابعة إلا التعبّد ببقاء الأمر بها بعین الأمر بالصلاة، كما هو شأن الجزء، مع أنّ المفروض أنّ الأمر بصلاة الاحتیاط أمر مستقلّ بصلاة مستقلّة، لا أنّه بقاء الأمر الأوّل لا واقعاً و لا ظاهراً سواء قیل بتبدّل الحكم الواقعي إلى حكم واقعي آخر، أو بأنّه حكم ظاهري مع بقاء الحكم الواقعي بأربع ركعات على حاله، لأنّ صلاة الاحتیاط على أيّ حال صلاة أخری، لها أمر آخر، إمّا واقعاً أو ظاهراً، فلا‌یعقل أن یكون عنوان النقص و بقاء الأمر محفوظاً ... .

اگر احتمال اول را بگوییم معنایی برای استصحاب عدم اتیان رابعه نداریم، الا تعبد به بقاء أمر، اگر بگویید استصحاب عدم اتیان رابع به چه معناست؟ این که امر اولی باقی است چون هنوز رکعت چهارم را شما نخواندید و تعبد باید پیدا کنید به بقاء امر به آن، به عین امر به صلاة، کما این که شأن جزئی اینطور است، چون جزء چهارم را نخواندید، در حالی که این جور درنمی آید، مفروض ما این است که امر به صلاة احتیاط امر مستقلی است، همان امر قبلی نیست. فرض اول و احتمال اول ما این بود که امر مستقل است امر به نماز احتیاط، این که بخواهید به استصحاب استناد کنید، استصحاب می گوید شما هنوز رکعت چهارم را نخواندید، امر هنوز است، امر ادامه دارد، خدا به من گفته بود نماز چهار رکعتی بخوان، سه رکعت از آن را خواندم، تا این یک رکعت آخر را نخوانید این امر است. منتظر رکعت چهارم است تا این امر امتثال شود. پس این جوردرنمی آید که فرض کردید در احتمال اول که نماز احتیاط امر مستقلی دارد، صلاتی مستقل است، جزء حقیقی آن نماز قبلی نیست، اینها باهم جوردرنمی آیند، لا أنّه بقاء الامر الاول، این بقاء امر اول نیست نه واقعاً و نه ظاهراً، مشکل پیدا می کنیم، با نماز احتیاط مشکل پیدا کنیم، چه قائل شویم به تبدّل حکم واقعی به حکم واقعی دیگری یا به این که این حکم ظاهری است با بقاء حکم واقعی به أربع رکعات علی حال، علی أی حال نمی توانید این را توجیه کنید، هرطور که بگویید، بگویید حکم واقعی شده یک حکم واقعی دیگری شده است، بگویید حکم ظاهری داریم با حکم واقعی، آقا این سه رکعت است، استصحاب گفت این سه رکعت است، این را چکار کنیم؟ هر طوری توجیه کنید گیر می کنید. حکم واقعی نماز چهار رکعتی سه رکعت نمی شود، حکم ظاهری سه رکعتی هم پیدا نمی کند، خودتان می گویید استصحاب گفته است سه رکعت خوانده است. هیچ کاری نمی توانیم بکنیم، حکم واقعی به أربع رکعات بر حال خودش باقی مانده است، صلاة احتیاط علی أی حال یک صلاة دیگری است که امر دیگری دارد یا واقعاً یا ظاهراً یا باید بگویید امر آن واقعی است یا امر آن ظاهری است، فلایُعقل که أن یکون عنوان النقص و بقاء الامر محفوظة، نمی شود که این به عنوان یک نقص بر آن نقص باشد و امر محفوظ باشد، امر به آن نماز چهار رکعتی، با این جوردرنمی آید. باید چکار کنیم؟ پس جوردرنمی آید اگر احتمال اول باشد.

گفتیم این احتمال اول را خیلی خوشمان نمی آید، جور هم درنیاید گیری نداریم، اما واقعاً جوردرنمی آید، استصحاب جاری شود و بعد این هم یک امر مستقلی برای خودش داشته باشد و کاری به آن امر قبلی نداشته باشد، اینها باهم جوردرنمی آیند.

و إن قلنا بالثاني و هو كونها جزء حقیقة لا من حیث الأثر فقط، فمقتضى جزئیّتها كونها مأموراً بها بعین الأمر بالصلاة، إذ لا وجوب استقلالي، لا نفسیاً و لا غیریاً للجزء الحقیقي.

اما اگر قائل به دومی شدیم که گفتیم این بهتر است، نماز احتیاط جزء نماز چهار رکعتی است، شک کردیم و به صورت احتیاطی می خوانیم. احتیاطی که می خوانیم یعنی اگر سه رکعت است جزء آن باشد، شما وقتی احتیاطاً یک کاری را انجام می دهید منظور شما همین است، هروقت یک کار احتیاطی انجام می دهید نماز را احتیاطاً می‌خوانید، یعنی اگر او غلط است این جای او باشد، اگر غلط نیست هم یک چیز اضافه است و ضرر به جایی نمی‌زند. این هم همینطور، می گویند هو کونها جزءً حقیقةً نه فقط از حیث اثر، پس مقتضای جزئیت آن این است که مأموربها باشد به عین امر به صلاة، یعنی آن امر نماز که می گفت من رکعت چهارم را می خواهم، می گوییم این هم رکعت چهارم شما، تحویل دادیم. یک نماز احتیاط که می خوانید می گویید این هم بفرما، رکعت چهارم را می خواستید بفرما، این هم نماز احتیاط، یک یک رکعتی به شما تحویل می دهیم، این جزء مأموربه می شود به عین امر به صلاة، چون خودش وجوب استقلالی ندارد، نه نفسی و نه غیری، این جزء آخری، این رکعت احتیاط شما خود امر مستقل نخواهد داشت.

و من الواضح عدم كون الصلاة الواجبة بالوجوب النفسي الممكن بقاء أمرها واقعاً بعینه، مشتملة على تسلیمتین و تكبیرتین، فلیس الإشكال من حیث مانعیة زیادة التسلیمة و التكبیرة، حتّی یقال بتقیید إطلاق أدلّة المانعیة و بقاء الأمر بذوات الأجزاء على حالها.

بل الإشكال من حیث وجوب هذه الزیادات بنحو الجزئیة، التي لا مجال لدخولها في الواجب، إلا بتبدّل الأمر بما عداها إلى الأمر بما یشتمل علیها.

بعد مرحوم اصفهانی می فرمایند واضح است عدم کون الصلاة الواجبة بالوجوب النفسی الممکن بقاء أمرها واقعاً بعینه، این را می گویند واضح است نمی شود صلاتی که واجب شده است به وجوب نفسی که ممکن است امر آن بماند مشتمل بر دوتا تسلیم و دوتا تکبیر باشد، نمی شود، تسلیمةً نمی شود. شما یک تسلیم بگویید بعد از رکعت سوم و بعد هم بگویید الله اکبر فارغ شدم؛ دوباره برای آن نماز احتیاط هم همین کار را انجام بدهید، یک الله اکبر هم وقتی نماز را احتیاط را می خوانید بگویید، یک الله اکبر هم برای این نماز بگویید. می گوید تسلیمةً تسلیم برای خروج از نماز است، یکی را بعد از رکعت سوم خواندید و یکی را بعد از نماز احتیاط، یکی از اینها وسط نماز واقع شد؛ یک امر داشت به یک نماز، هر نمازی یک تسلیم دارد، چطور شما دوتا تسلیم خواندید؟ دوتا و السلام علیکم گفتید؟ این مشکل را چکار کنیم؟

می گویند این که صلاتی که واجب شد به وجوب نفسی که ممکن است بقاء امر آن واقعاً، این مشتمل بر دوتا تسلیم و دوتا تکبیر باشد، فلیس الاشکال من حیث مانعیة زیادة التسلیمة و التکبیرة، اشکال البته فقط بر سر زیاده تسلیمه و تکبیره نیست تا قائل شوید به تقیید ادله مانعیت، چون ادله مانعیت می گفت یک جزء را زیادی خواندید، من نماز شما را قبول نمی کنم، نمی گذارم رد شود به آسمان برود، ادله مانعیت می گفت نماز باطل است. یک چیز اضافه ای از خودتان درآوردید و در نماز خواندید می گویند این از خودش در نماز چیز درآورد، جلوی نماز را می گیرم، نماز شما دیگر صحیح نخواهد بود، ادله مانعیت این را می گفت. شما برای جواب ادله مانعیت می گویید من اطلاق شما را تقیید می زنم الا در جایی که آن زیاده را از باب احتیاط خوانده باشم، اطلاق آن را تقیید می‌زنید، ادله زیاده را به یک جایی که شما شک کردید و از باب احتیاط یک رکعت اضافه می کنید، اینجا حق ندارید به تسلیم من گیر بدهید، اطلاق دارید برای جاهای دیگر داشته باشید، اینجا من دلیل دارم و اطلاق شما را تقیید می زنم.

پس ادله مانعیت زیاده تسلیمة و تکبیرة را تقیید می زنید و می گویید همین امر به ذوات اجزاء به حال خودش باقی است، اینجا هم یک زیادتی که مبطل بوده باشد نداریم. ایشان می فرماید اینجا مشکل ما فقط این نیست، بلکه اشکال ما از حیث این است که چطور این زیادات را به نحو جزئیت بگویید واجب است؟ واجب است به نحو جزئیت، اینها که جایی ندارند برای دخول در واجب. الان به این کیفیتی که شما نماز خواندید، می خواهم ببینم خدا آن امری که به شما گفته بود چهار رکعت نماز بخوانید این بود؟ این بود که شما انجام دادید؟ یعنی به عنوان توبیخ خدا مثلا می گوید این بود من گفتم نماز بخوانید؟ این چه نمازی بود که وسط آن یک تشهد و یک تسلیم، شک هم کردید، این شک شما که هیچی، شک شما را کجا بگذارم؟ این اضافات شما را چکار کنم؟ می گوید من اینطور گفته بودم بخوانید؟ می گوییم نه، خدایا یک امر واقعی دیگری بفرست که تعلّق به این پیدا کند. تبدّل پیدا کرد امر بماعداها به امر بما یشتمل علیها، امر را هم عوض می کنید، خدا گفته بود یک رکعت مثل بچه آدم نماز چهار رکعتی بخوانید پشت سرهم، تمام کنید برود؛ شما وسط این کار از خودتان یک چیزی اضافه کردید و بعد هم می گویید امر به اجزاء به آن صورت تبدّل پیدا کرد به امر مشتمل بر نماز احتیاط، چون شک کردید، اینطور می خوانید. اینجا اشکال از آن ناحیه است، اشکال از حیث وجوب این زیادات است به نحو جزئیه ای که لامجال لدخولها فی الواجب، نمی توانید آن را داخل در واجب کنید إلا این که یک راه دارید، به تبدّل أمر بماعداها، تبدّل پیدا کرد امر بماعداها یعنی همان نماز چهار رکعتی درست است إلی الامر بما یشتمل علیها، به امری که مشتمل بر این نماز احتیاط است، این هم جزء چهارم شده است، شما می خواهید اینها را بگویید جزء چهارم است، پس یک امری باید بیاورید که این نماز احتیاط را هم شامل شود، تبدّل امر پیش می آید.

فلا‌محالة هناك أمر آخر بصلاة مشتملة علیها، إمّا واقعاً أو ظاهراً، و على أيّ حال لایعقل عنوان بقاء الأمر الواقعي تعبّداً، كما هو مفاد الاستصحاب. ([2] )

فلامحالة هناک أمرٌ آخر بصلاة مشتملة علیها، اینطور که شما برای ما نماز احتیاط خواندید باید یک امر دیگری بیاید که مشتمل بر آن نماز احتیاط هم باشد، بگویید چهار رکعت نمازی بخوانید که یک نماز احتیاطی هم ته آن داشته باشد، چرا؟ چون شما جزو شاک ها هستید، شک کردید، حالا یا واقعاً و یا ظاهراً؛ علی أی حال لایُعقل عنوان بقاء الامر الواقعی تعبداً، آن امر واقعی گفته بود که چهار رکعت نماز بخوانید درست حسابی، این باقی نمانده است، این یک امر دومی است که شامل یک نماز چهار رکعتی می شود با این زیادات و با این نماز احتیاطی که شما خواندید، این آخرین جزء آن شود، یک چنین چیزی درست شد وسط کار. و الا بگویید آن امر واقعی تعبداً مانده است، چنین چیزی نمی شود، این فرمایش محقق اصفهانی است که می فرماید امر جدید می خواهد.

یلاحظ علیه

إنّا نقول بالثاني و نقول: إنّه لایجوز اشتمال الصلاة الواحدة على تسلیمتین و تكبیرتین فیما إذا قصد من جمیعها التسلیم الواقعي و التكبیر الواقعي، و أمّا إذا قصد وجود التسلیم الواقعي بین أحد التسلیمین على أن یكون أحدهما واقعیاً و الآخر زائداً فلا إشكال فیه و أدلّة مانعیة الزیادة تتقیّد بهذه الصحیحة و نتیجته عدم مانعیة زیادة التسلیم على فرض كون الصلاة المشكوكة ثلاث ركعات.

ما یک ملاحظه زدیم به محقق اصفهانی. می گوییم این ایراد دوم شما خیلی دقیق بود، فرمایش خوبی بود. این احتمال اول که در مورد آن صحبت کردید واقعاً احتمال غلطی بود، خودتان هم فرمودید این غلط است، کاری به این نداریم. می رویم سراغ احتمال دوم که در احتمال دوم مشکل این بود که این نماز چطوری اینها را شامل شود، یک چنین فرم جدیدی که در عالم خلفت نداشتیم در مورد نماز که شما تشهد و تسلیم را بگویید و دوباره یک رکعت اضافه کنید، ما چنین چیزی را نداشتیم. اما می گوییم همان امر واقعی اولی است. چرا؟ مشکل شما چیست؟ مشکل شما یک تشهد و سلام است؛ وقتی من در این تشهد و سلام شک دارم، دوتا تشهد و سلام است، نمی دانم اینجا تشهد و سلام را باید بخوانم یا بعد از نماز احتیاط، اگر واقعاً نماز من چهار رکعتی بود همین الان باید بخوانم، اگر نماز من الان سه رکعتی بود که شک کردم، واقعاً سه رکعتی خوانده باشد، این نماز احتیاط یعنی این نماز جزء چهارم است، نماز احتیاط همان رکعت جزء چهارم است، باید بعد از آن بخوانم، حالا هردوجا را می خوانم.

ببینید مشکل بر سر امر واقعی که نیست، خدا به من گفته است یک نماز بخوان، من دوتا تسلیم می گویم و می‌گویم خدایا هرکدام که درست است را به عنوان تسلیم قبول کن، دوتا جا را می خوانم. این فقط مشکل دارد، امر واقعی می خواهد نماز چهار رکعتی بخوانید، من یکجا را مثل این که شما جهت قبله را نمی دانید و یک نماز را چهارتا می خوانید، می گویید خدایا هرکدام که درست را بردار، غیر از این که نیست؛ یکی را به طرف مسجد الاقصی خواندم، یکی را به طرف چین خواندم، یکی دیگر را به طرف نروژ خواندم، هرکدام را به یک قسمتی خواندید، به طرف یک مملکتی از این مملکت ها خواندید، بعد به خدا می گویید خدایا آن که درست است را خودت قبول کن. الان در این نماز خودم یکی از اجزاء این نماز که تشهد و سلام آخری باشد را دوتا خواندم و گفتم خدایا هرکدام را خودت قبول کن، یک امر که بیشتر نداریم، امر که تبدّل پیدا نمی کند، من می خواستم همان امر را امتثال کنم، فقط چون جای این را بلد نبودم، دوجا خواندم، شارع هم به من ترخیص کرده است، شارع به من ترخیص کرده است و گفته است این نماز احتیاطی که می خوانید ان شاء الله اگر جزء چهارم را نخوانید جزء همان نماز باشد، مثل همانجا؛ این تسلیم را هم می گویید خدایا یکی از اینها را قبول کن، ما دوتا خواندیم و انصافاً کم نگذاشتیم، یکی را هم اضافه خواندیم، هرکدام که هست خودت، جای آن را بلد نبودیم خودت سر جای خودش بگذار. این نماز اولی شما تبدّل پیدا نمی کند به یک امر دیگری، به یک نماز چهار رکعتی دیگری، در کیفیت یک جزء به این صورت شک کردید. مثلا من الان می خواهم ببینم اگر شما نماز چهار رکعتی می‌خواندید، حواس شما پرت شده بود و در یکجا بجای دوتا سجده یک سجده کردید، بعد از نماز یادتان می آمد این امر چهار رکعتی تبدّل پیدا می کند به یک امر چهار رکعتی دیگری؟ مثل همان آقایی که گاهی مثال می زدم می‌آمد نماز بخواند می گفت الله اکبر و به رکوع می رفت، اگر شما هم مثل همین آقا نماز خوانده بودید که گفت الله اکبر و به رکوع رفت، تمام مأمومین به رکوع رفتند، یک حمد و قرائت؛ نماز را به این صورت خواند، خدا یک امر دیگری باید بفرستد؟ خدا امر دیگری نمی فرستد، می گوید اینجا این جزء را سهواً نخواندید از شما قبول دارم، حالا یک جزء دیگری را هم دوتا خواندید، می گوییم خدایا هرکدام که صحیح است را به جای آن بگذار، این که تبدّل امر به یک امر دیگری نمی خواهد، امر مشتملة علیها، نه آقا، این زائد است، اگر واقعاً چهار رکعت خوانده بودم که همان تشهد و سلام که در نماز خواندم قبول و بقیه آنها خارج از نماز است، اگر نماز من واقعاً سه رکعتی بود یک تشهد و سلام زائدی در اینجا گذاشتیم، اصلا جزء نماز نیست، احتیاطاً خوانده بودیم، اصل تشهد و سلام‌ها آن آخری است، این دیگر جزء نیست، پس وقتی جزء نیست اصلا امر نمی خواهد که شما می فرمائید یک امری می خواهیم بر یک صلاتی که مشتمل بر اینها باشد، اصلاً مشتمل بر این اضافات نیست، اینها یک اضافه ای بود، ما یک اشتباهی کردیم فراموش کردیم نماز ما چند رکعت است، حواس ما پرت شد، گیج بودیم، مغز ما یکدفعه هنگ کرد نفهمیدیم صبح است؟ شب است؟ من چکار می کنم؟ یک تشهد و سلام اضافه در اینجا خواندیم؛ گفتیم اگر این اضافه باشد خارج از صلاة است، نه این که نماز مشتمل بر اینها است، اینها یک چیز زائد است، وسط نماز یک کار زائد کنید، ذکر باشد اشکالی دارد؟ اشکالی ندارد، ما قصد واقعی نکردیم، یکی از آنها درست است.

لذا به محقق اصفهانی می گوییم امر جدید نمی خواهد، همین احتمال دوم درست، إنّا نقول بالثانی، همین حرف دوم و لکن می گوییم إنّه لایجوز اشتمال صلاة واحدة بر دوتا تسلیم و دوتا تکبیر در جایی که از هردو قصد تسلیم واقعی و تکبیر واقعی شود اما إذا قُصد وجوب التسلیم الواقعی بین أحد التسلیمین، بگوییم تسلیم واقعی یکی از این دوتا است، علی أن یکون أحدهما واقعیاً و الآخر زائداً، نه جزءً للصلاة که یک امر دیگری بیاورید مشتمل بر این؛ زائد است. اینجا فلااشکال فیه. ادله مانعیت زیاده هم تتقیّد بهذه الصحیحة، بله ادله مانعیت تتقیّد، اینجا ادله مانعیت می گوید این زیاده اشکالی ندارد، احتیاطاً خواندید و نتیجه آن عدم مانعیت زیاده تسلیم است، علی فرض کون الصلاة المشکوکة ثلاث رکعات، این زیاده را خدا می گوید مانعی ندارد. امام علیه السلام فرمودند اگر اینطور خواندید این تشهد و سلام اولیه زیاده بود، نه این که نماز مشتمل بر این بود، این یک زیاده بود و احتیاطاً خواندید، یک زیاده ای خواندیم و شارع گفته است این مانعی ندارد، پس بنابراین امر جدیدی نمی خواهد. پس استصحاب جاری شد و امر جدیدی هم نیامد.

الإیراد الثالث من المحقّق الخوئي

یک ایراد سومی هم به آقای آخوند است؛ این را آقای خوئی فرمودند. ایراد اول را پذیرفتیم، از محقق اصفهانی است و گفتیم انصافاً حرف خوبی زده است. ایراد دوم محقق اصفهانی را نپذیرفتیم، به این بیانی که الان عرض کردم خدمت شما، امر جدیدی نمی خواهیم، احتمال دوم را قبول داریم و امر جدیدی هم می خواهیم، تبدّل امر هم نمی خواهیم، فقط یک زیاده تشهد و سلام آمده است.

إنّ مقتضى أدلّة الاستصحاب هو البناء على الیقین السابق و عدم الاعتناء بالشك الطارئ، و فرض وجوده بمنزلة العدم، و لازم ذلك وجوب الإتیان بركعة أخری متّصلة، فلیس التنافي بین الصحیحة على تقدیر دلالتها على الاستصحاب و بین الروایات الأخر بالإطلاق و التقیید، حتّی یجمع بینهما بتقیید الصحیحة بها بل بالتباین، لدلالة الصحیحة على وجوب الإتیان بركعة أخری متّصلة، و الروایات الأخر على وجوب الإتیان بها منفصلة فالأخذ بالصحیحة یستلزم رفع الید عن الروایات الأخر التي علیها اعتماد المذهب. ([3] )

ایراد سوم آقای خوئی این است که ایشان می گوید مقتضای ادله استصحاب بنای بر یقین سابق است و عدم اعتنا به شک طاری. می گویند شما بنا بگذارید بر یقین سابق و به آن شک هم اعتنا نکنید و فرض وجود آن به منزله عدم، این شک طاری است، مثل این که اصلا نیست، ول کنید این را، به منزل عدم بگیرید این را؛ لازمه این مطلب وجوب اتیان به یک رکعت دیگری است متصلةً. آقای خوئی می گویند لازمه آن این است که به نماز متصلةً یک رکعت اضافه کنید، فلیس التنافی بین الصحیحة علی تقدیر دلالتها علی الاستصحاب و بین الروایات الاُخر بالاطلاق و التقیید، می گوید اینجا تنافی بین این صحیحه زراره و آن یکی روایات به اطلاق و تقیید نیست تا جمع کنیم بینهما بتقیید الصحیحة بها، تا این که بگوییم حالا تقیید می زنیم این صحیحه را به آن یکی روایات و نماز متصله را منفصله می خوانیم، نه، بلکه به تباین است، اختلاف اینها به تباین است، چون لدلالة الصحیحة علی وجوب الاتیان برکعة اُخری متصلة و روایات دیگر بر وجوب اتیان بها منفصلة. استصحاب می گوید متصلة بخوانید، روایات دیگر می گوید یک رکعت نماز احتیاط منفصله بخوانید، اینها باهم معارض هستند بالتباین، فالأخذ بالصحیحة یلزم رفع الید عن الروایات الاُخر التی علیها اعتماد المذهب، اگر بخواهید به استصحاب عمل کنید باید روایات نماز منفصله را، نماز احتیاط منفصله را کنار بگذارید، این هم نمی شود، اعتماد مذهب بر آنها است. بنابراین استصحاب رفت روی هوا. طبق فرمایش آقای خوئی در اینجا به استصحاب عمل کنید تعارض بالتباین است، نمی توانید این استصحاب را بگیرید و آن روایات مسلّمی که می گوید نماز احتیاط را منفصلة بخوانید را کنار بگذارید، نمی توانید، باید این کار را بکنید پس استصحاب می رود روی هوا، تعارض آنها تباینی است، اطلاق و تقییدی نیست که من تقیید بزنم.

یلاحظ علیه

إنّ الصحیحة لاتدلّ على وجوب الإتیان بركعة أخری متّصلة، بل الصحیحة تدلّ على وجوب الإتیان بركعة أخری، أمّا كونها متّصلة فإنّما هو باقتضاء الأدلّة الدالّة على مانعیة الزیادة من التشهّد و التسلیم عند اختتام الصلاة المشكوكة و التكبیر عند افتتاح الصلاة الاحتیاطیة، فلا‌بدّ من تقیید إطلاق أدلّة مانعیة الزیادة، و نتیجة ذلك هو الجمع بین جریان الاستصحاب و قاعدة لاتنقض و بین إقامة الركعة الواحدة بعد التسلیم على نحو الركعة المنفصلة مع اعتبار زیادة التسلیم الواقع قبلها فیما إذا فرضنا كون الصلاة المشكوكة ثلاث ركعات حتّی تكون هذه الركعة الواحدة متمّمة لها و تكون جزءاً منها.

ما می گوییم إنّ الصحیحة لاتدل علی وجوب الاتیان برکعة اخری متصلة، همان حرفی که محقق اصفهانی گفتند، ایرادی که شما می گیرید، آقای آخوند گفت لاتنقض، نقض را تقیید بزنید، ما گفتیم حتی نقض را هم نمی خواهد تقیید بزنید، آقای خوئی که از اینطرف بدتر از آقای آخوند کرد، باز حرف آقای آخوند را می گفتید. آقای آخوند می گفت نقض را تقیید بزنید، گفتیم نقض را تقیید نمی زنیم، ادله مانعه را تقیید می زنیم. آقای خوئی یکدفعه می گوید اینها بالتباین باهم تعارض دارند و هیچ کاری هم نمی توانید بکنید اینها را، می گوییم نه، می شود کاری کرد؛ صحیحه دلالت بر وجود اتیان برکعة اخری متصلة نمی کند، بلکه توضیح دادیم، حرف محقق اصفهانی هم بسیار خوب بود، آقای نائینی هم همین حرف را می زنند، بعداً می خوانیم، بلکه صحیحه دلالت می کند بر وجوب اتیان به رکعت دیگری اما این که متصله است، به اقتضای ادله دال بر مانعیت زیاده تشهد و سلام عند اختتام صلاة المشکوکة است و تکبیر عند افتتاح الصلاة الاحتیاطة است، می گوید این تکبیر اضافه است، آن تشهد و سلم هم اضافه است، پس باید تقیید بزنید اطلاق ادله مانعیت زیاده را، نماز را هم قرار شد استصحاب نگوید متصلة باید بخوانید، گفتیم استصحاب که از این حرف ها نمی گوید، استصحاب فقط می گوید رکعت چهارم را نخواندید. این که چطوری بخوانید؟ استصحاب می گوید چطوری بخوانید؟ استصحاب به شما می گوید چطوری نماز بخوانید؟ استصحاب قبلاً به شما گفته بود چطوری نماز بخوانید؟ استصحاب فقط می گوید رکعت چهارم را شک کدید بگویید نخواندم، همین، چطوری باید باید بخوانید را استصحاب نمی گوید. نتیجه این مطلب هم این است که باید تقیید بزنید اطلاق ادله مانعیت زیاده را و جمع کنید بین جریان استصحاب و قاعده لاتنقض و بین اقامه یک رکعت واحده ای بعد تسلیم علی نحو رکعت منفصله، با اعتبار زیاده تسلیمی که قبل از آن واقع شده است در فرض این که نماز مشکوکه سه رکعت باشد، اگر سه رکعت باشد آن تسلیم زائد بوده است، حتی تکون هذه الرکعة الواحدة متمّمةً لها و تکون جزءً منها، آن تسلیم زیادی بوده است و این جزء شد، فقط همین؛ ما ادله مانعیت را تقیید می‌زنیم، نه لاتنقض و نه چیز دیگری را، ادله مانعیت را در اینجا تقیید می زنیم.

و الحاصل أنّ جواب صاحب الكفایة عن مناقشة الشیخ مخدوش بالإیراد الأوّل الذي أفاده المحقّق الإصفهاني، أمّا الإیراد الثاني الذي أفاده المحقّق الأصفهاني و كذلك إیراد المحقّق الخوئي علیه، فلا‌نسلّم ورودهما.

حاصل این است که جواب صاحب کفایه از مناقشه شیخ مخدوش است. شیخ انصاری استصحاب را قبول نداشت، آقای آخوند گفت قبول کن، فقط لاتنقض را تقیید بزن، محقق اصفهانی فرمود لاتنقض را هم نمی خواهد تقیید بزنید، ادله مانعه را تقیید بزنید. منتها محقق اصفهانی یک ایراد دومی کردند که جواب این را هم دادیم، گفتیم اینجا همان بقاء امر اول است، امر دومی هم در اینجا نیاز نداریم.

جواب المحقّق النائیني عن مناقشة العلامة الأنصاري

لانسلّم أنّ إطلاق الاستصحاب یقتضي الإتیان بالركعة الموصولة، بل الاستصحاب لایقتضي أزید من البناء على عدم الإتیان بالركعة المشكوكة.

و أمّا الوظیفة بعد ذلك ما هي؟ فهي تتبع الجعل الشرعي و المفروض أنّ الوظیفة التي قرّرها الشارع للشاك في عدد الركعات هي الإتیان بالركعة المفصولة، فإنّ الحكم یتبدّل في حقّ الشاك واقعاً و یكون تكلیفه الواقعي هو عدم وصل الركعة.

و الحاصل أنّ مقتضى الاستصحاب عند الشك في فعل بعض الركعات هو الإتیان بالركعة المشكوكة. و أمّا تعیین كیفیة الإتیان و أنّها موصولة أو مفصولة فهو یدور مدار تعیین الشارع، و الذي عیّنه الشارع في باب الشك في عدد الركعات هو الإتیان بركعات الاحتیاط مفصولة بتكبیر و تسلیم فتأمّل.

محقق نائینی هم جواب دادند از مناقشه علامه انصاری. شبیه همان جواب محقق اصفهانی را گفتیم. ایشان می‌گویند ما قبول نداریم اطلاق استصحاب مقتضی اتیان به رکعت موصوله باشد، بلکه استصحاب فقط حرفی که می‌زند این است که لایتقضی أزید از بناء بر عدم اتیان به رکعت مشکوکه، استصحاب فقط می گوید رکعت مشکوکه را نخواندید، همین، حرف دیگری نخواهد داشت، اما وظیفه بعد از این چیست؟ این تابع جعل شرعی است و فرض این است که وظیفه ای که قرّرها الشارع للشاک فی عدد الرکعات این است که اتیان کنید به رکعت مفصوله. حکم یتبدّل در حق شاک واقعاً و تکلیف واقعی او عدم وصل رکعت است و حاصل این است که مقتضای استصحاب وقتی شک کردید در فعل بعضی از رکعات اتیان به رکعت مشکوکه است اما تعیین کیفیت اتیان و این که موصوله است یا مفصوله دائر مدار تعیین شارع است، شارع باید تعیین کند نه استصحاب، هیچکس نمی تواند، حق ندارد کسی بگوید استصحاب در اینجا تعیین می کند، نه خود استصحاب و نه کس دیگری. و الذی عیّنه الشارع فی باب الشک در عدد رکعات اتیان به رکعت احتیاط است مفصولةً بتکبیر و تسلیم، همین. خدا خودش معین کرده است، استصحاب در اینجا نمی تواند چیزی معین کند.

فتحصّل أنّ منشأ توهّم عدم انطباق الروایة على الاستصحاب هو تخیّل أنّ الشارع أسقط الاستصحاب في باب الشك في عدد الركعات و قد ظهر فساده.

فالأقوی أنّ الروایة لاتقصر عن بقیّة الروایات في ظهورها في حجّیة الاستصحاب فتأمّل جیّداً. ([4] )

هذا ما أفاده المحقّق النائیني و كلامه تامّ إلا أنّه لابدّ من الإشارة إلى أنّ ما دلّ على إتیان الركعة الاحتیاطیة مفصولةً، یكون تقییداً لأدلّة مانعیة الزیادة في الصلاة، بالنسبة إلى خصوص المورد.

نتیجة ذلك تمامیة دلالة الصحیحة الثالثة لزرارة على حجّیة الاستصحاب.

فتحصّل که منشأ توهّم عدم انطباق روایت بر استصحاب این تخیّل بوده است که شارع استصحاب را در باب شک ساقط کرده است در عدد رکعات، گفتیم این غلط است، پس أقوی این است که روایت هیچ کم ندارد از بقیه روایات در این که ظهور دارد در حجیت استصحاب. پس حجیت استصحاب تمام شد، این حرف ایشان هم مثل همان حرف محقق اصفهانی است، می گویند نماز را شما با یک رکعت مفصوله بخوانید، این هم رکعت چهارم حساب می شود، استصحاب هم جاری کنید، استصحاب فقط می گوید رکعت سوم را نخوانید، کیفیت خواندن این رکعت را هم شارع برای ما تعیین کرده است، گفتیم ادله مانعیت را تقیید زده است، مرحوم محقق اصفهانی قشنگ تر گفتند که ادله مانعیت تقیید خورده است، ادله لاتنقض را هم نمی خواهد تقیید بزنید، استصحاب جاری می شود و حرفی نزده است که آن را تقیید بزنید، لاتنقض دخالت نمی کند در این که نماز را چطور بخوانید، رکعت بعدی را؛ لاتنقض در این که رکعت بعدی را چطور بخوانید هیچ دخالتی ندارد. فقط حرف لاتنقض این است که رکعت چهارم را نخواندید، من بیشتر از این حرفی نمی زنم. این که حالا چطوری بخوانم؟ این بر عده شارع است، شارع هم مشخص کرده است، فقط ادله مانعیت را خود شارع برای ما تقیید زده است. از روایت سوم هم فارغ شدیم، شیخ انصاری می فرمایند این روایت دلالت بر استصحاب ندارد، مرحوم آخوند یک توجیهی کردند که گفتیم توجیه ایشان خیلی قشنگ نیست، لاتنقض را تقیید می زنند، ما گفتیم ادله مانعیت نماز را تقیید می زنیم، می گوییم یک رکعت احتیاط مفصولةً بخوانید و هیچ اشکالی هم ندارد.

به سر معتبره اسحاق بن عمار رسیدیم، ان شاء الله جلسه آتیه.

 


[1] فرائد الأصول، ج2، ص567 طبع النشر الإسلامي: «فیه تأمّل لأنّه إن كان المراد بقوله: «قام فأضاف إلیها أخری» القیام للركعة الرابعة من دون تسلیم في الركعة المردّدة بین الثالثة و الرابعة حتی یكون حاصل الجواب هو البناء على الأقل فهو مخالف للمذهب و موافق لقول العامة ...».قال بعض الأساطين. حول دلالة الرواية الثالثة على حجية الاستصاحب _ على ما في المغني في الأصول، ج1، ص134: «مقتضى التحقيق هوعدم صحّة الاستدلال بها على الاستصحاب؛ و ذلك لأنه وردت عندنا روایات ثلاث بعناوين ثلاثة:1) متی ما شككت فخذ بالأكثر.2) كلّما دخل عليك من الشك في صلاتك فاعمل على الأكثر.3) إذا سهوت فابن على الأكثر.و مدلول هذه الروايات هو وجوب التعبد بالبناء على الأكثر، فلو شك مثلاً بين الثلاث و الأربع يبني على الأربع و هكذا...، بينما مدلول الصحيحة - بمقتضى الاستصحاب – هو البناء على عدم الأكثر، فالتعبّد بهذين تعبّدٌ بالمتنافيين؛ فإنّ التعبد بالروايات المذكورة يقتضي التعبد بالإتيان بالركعة الرابعة، و التعبد بالصحيحة يقتضي التعبد بعدم الإتيان بها، و هو تناقض، فتتعارض الطائفتان من هذه الجهة، فعلى القول بالتساقط يسقط الاستدلال بها، و على القول بالتخيير فللمجتهد أن يأخذ بأحدهما.هذا هو الإشكال العمدة على الصحيحة، و إلا فإشكال أن مدلولها الإتيان بركعة متصلة، و هو منافٍ لروايات الاحتياط، من الإتيان بها منفصلة، فمدفوع بما تقدّم عن المحقق الخراساني، من الجمع بينهما بالإطلاق و التقييد، و الحمل على كون المراد من اليقين فيها هو اليقين بالبراءة خلاف الظاهر، لظهور اليقين في الفعلي، و الأصل في العناوين الفعلية، فلا‌بدّ من تحقق اليقين سابقاً في (لا‌تنقض اليقين بالشك)، و اليقين بالبراءة لم‌يتحقق بعد و إنما سيتحقق»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo