< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدعلی ‌بهبهانی

1402/11/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاستصحاب /فصل اول؛ دلیل چهارم؛ احتمال دوم برای روایت اول از قسم اول

 

الدلیل الرابع: الأخبار المستفیضة

الرواية الأولى: الصحیحة الأولی لزرارة

الموضع الثاني: احتمالات أربعة في قوله «و إلا فإنّه على یقین من وضوئه»

الملخص الکلام

بحث ما در ادله حجیت استصحاب، استدلال به اخبار، اولین خبر حدیث زراره بود. مهم ترین قسمت بحث همین است، کسانی که می خواهند خلاصه کنند این را می گویند.

در حدیث صحیحه زراره گفتیم چهارتا احتمال وجود دارد، احتمال اول را بررسی کردیم و آن این بود که در این روایت سؤال دوم، سؤال اول که هیچی، سؤال دوم، فإن حرّک إلی جنبه شیء و لم یعلم به، در این سؤال دوم حضرت فرمودند لا یعنی باز م لایجب الوضو. حضرت فقط کلمه لا را آوردند اما معلوم است، لایجب، بر او وضو گرفتن واجب نیست. حتی یستیقن أنّه قد نام، حد آن را هم مشخص فرمودند، وضو واجب نیست تا این که یقین کند به نوم خودش و این که یک امر بیّنی بر مسئله نوم بیاید، حتی یجیء من ذلک أمر بیّن.

و إلا، این و إلا نقطه مقابل آن است، چون فرمودند حتی یستیقن، و إلا یعنی لم یستیقن، یستیقن هم یستیقن أنّه قد نام بود، و إلا یعنی و إن لم یستیقن؛ شیخ انصاری فرمودند در تقدیر بگیرید جواب و إلا این است، اگر یقین نکرده است که أنّه قد نام فلایجب علیه الوضو، دوباره تکرار همان حرف است، یعنی دوباره تکرار همان فلایجب علیه الوضو منتها در تقدیر.

الاحتمال الثاني

الاحتمال الثاني هو أنّ الجزاء نفس قوله: «فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ» بتأویل الجملة الخبریة إلى الجملة الإنشائیة حتّی یكون المعنی هو أنّه یجب البناء و العمل على طبق الیقین بالوضوء، لأنّ هذه الجملة قابلة بنفسها لكونها جزاء، و مجرّد حذف الجزاء في بعض الموارد كما في الآیات التي ذكرها الشیخ الأنصاري، لایكون قرینةً على الحذف في المورد القابل لكونه جزاء. و هذا الوجه مختار المحقّق النائیني كما تقدّم.

احتمال دوم این است که چرا تقدیر می گیرید؟ فإن لم یستیقن أنّه قد نام، اگر یقین نکرده است به مسئله نوم، خب او بر یقین بر مسئله وضو است، اگر آن یقین را ندارد، یقین بر این ندارد که خوابیده است، او بر یقین بر وضو است، ظاهر جمله این است که هست.

آقای نائینی می فرمایند این را هست نگیرید؛ این احتمال چهارمی است که مرحوم اصفهانی می گویندٌ، آنجا می‌گویند هست، آقای نائینی می فرمایند هست نگیرید، جمله خبری است که کثیراً در مقام انشاء می آید. بگویید إن لم یستیقن أنّه قد نام، اگر یقین نکرده است که خوابید فإنّه لابد انشاء کنید، باشد یعنی اینطور باش بر یقین بر وضوی خودت، کن علی یقینٍ من وضوئک، مثلا به این صورت، یعنی کأنّه اینجا انشاء می کند بر یقین بر وضوی خودت باش، اگر یقین نکردی که خوابیدی بر یقین بر وضوی خودت باش.

پس در اینجا در مسئله ما این انشائی می شود؛ هروقت یقین کردی خوابیدی بر یقین بر وضوی خودت باش، انشاء می کند و دستور می دهد، انشاء شارع تعبد است، تعبد می کند به یقین بر وضوی خودت باقی باش. آقای نائینی می فرمایند همین خیلی عالی است، حتماً که نباید حکم شرعی را ذکر کند که اگر یقین نکردید خوابیده است وضو واجب نیست، نه، یک چیزی را ذکر می کند که لازمه آن حکم شرعی است، ما اگر بر یقین بر وضوی خودتان باشید لازمه آن این است که وجوب وضو ندارید، بر یقین بر وضوی خودتان هستید. چرا وضو نمی گیرید؟ چون بر یقین بر وضوی خودتان هستید. بجای این که بفرمایند لایجب بر وضو، خبر بدهند از این که وضو واجب نیست انشاء می کنند، امر تعبدی هم است، می خواهند امر تعبدی را بگویند. آقای نائینی می فرمایند جمله خبریه در مقام انشاء است، خود همین بهتر است، چرا می گویید لایجب علیه الوضو که تکرار هم لازم بیاید، لازمه و منشأ آن را بگویید، چرا شما می گویید وضو واجب نیست؟ چون بنا گذاشتید بر همان یقین به وضو باشید. خب می‌گوید همین جزاء شود به این راحتی، همین مضمون را دارد و علت آن مضمون است. چرا اشتباهی تقدیر می گرفتید. روشن است، خیلی معنا واضح است. بر یقین بر وضوی خودتان باشید، به این معناست که دیگر نمی خواهد وضو بگیرید، یقین بر وضو دارید، شک نکردید و دوباره نمی خواهد وضو بگیرید، چون بر یقین بر وضوی خودتان باشید، همان معنا است، مثل این است که بگویند لایجب علیه الوضو. پس اگر یقین نکردید که خوابیدید بر یقین به وضوی خودتان باشید، در صورت عدم یقین به نوم بر یقین بر وضوی خودتان باشد، بنابراین نتیجه این می شود که وضو گرفتن واجب نیست. علت این که وضو گرفتن واجب نیست این است که شما بر یقین بر نوم خودتان هستید. خیلی عالی معنای جزا را پیدا کرد. خیلی خوب هم شد.

اینطور که الان آقای نائینی می گویند بنا بر این احتمال دوم ولو یک خلاف ظاهری انجام می دهیم که بعد مرحوم آقای اصفهانی می فرمایند همین خلاف ظاهر را لطفاً انجام ندهید و آن این است که جمله خبریه را انشائی معنا می کنید، اینجا خبر است، فإنّه علی یقین من وضوئه اما مرحوم آقای اصفهانی می فرمایند شما انشائی معنا می‌کنید آن را، می گویید بر یقین بر وضوی خودتان باشید تعبداً، چون یقین نکردید که خوابیدید، پس یقین بر وضوی خودتان باقی بمانید؛ این جمله انشائی می شود، هیچ کمبودی هم ندارد که شما نیاز به جزای محذوف داشته باشید.

محقق بعداً فقط این اصلاحیه را می زنند و احتمال چهارم را می پذیرند. احتمال دوم این شد که جزا همان فإنّه علی یقین من وضوئه است به تأویل جمله خبریه به انشائیه، معنا این می شود که یجب البناء یعنی اینطور باشید، واجب است چنین بنایی داشته باشید و عمل کنید بر طبق یقین به وضو، چون این جمله خودش قابل این است که جزا شود و مجرد حذف جزا، آقای نائینی می گویند آقای شیخ انصاری بعضی جمله ها مثلا جملات شرطیه آمد است و بعد جزای آنها حذف شده است، مجرد حذف جزا در بعضی از این موارد کما این که در آیات شما ذکر کردید، این قرینه بر حذف در موردی که قابل بر این که جزا باشد نیست، اینجا قابل است که جزا باشد، خیلی هم خوب است، منشأ عدم وجوب وضو همین است که شما بر یقین بر وضوی خودتان بودید تعبداً، ما هم می گوییم باش تا این تعبدی شود، انشاء تعبدی، انشاء شارع امر تعبدی می شود، شارع شما را متعبّد می کند که بر یقین بر وضوی خودتان باقی باشید، پس بنابراین با احتمال دوم هیچ مشکلی نخواهیم داشت. بنا بر احتمال دوم مسئله ما بدون هیچ اشکالی تمام است.

تقریب المحقّق الإصفهاني لهذا الاحتمال

قال ذیل الاحتمال الثاني: قد حكم الشیخ الأعظم بأنّه تكلّف و جعله شیخنا الأستاذ ([1] )بعیداً إلى الغایة. مع أنّه كسائر الموارد لا تكلّف فیه و لیس بعیداً إلى الغایة.

تقریب محقق اصفهانی بر این احتمال این است که ایشان می گویند شیخ انصاری فرموده است این احتمال دوم تکلّف است و از آنطرف مرحوم آقای صاحب کفایه، شیخنا الاستاذ و محقق اصفهانی می فرمایند، شیخنا الاستاذ یعنی آقای صاحب کفایه فرمودند بعید است إلی الغایة، خیلی بعید است. در حالی که مثل سایر موارد تکلفی نیست، بعید إلی الغایة هم نیست، آن طوری که ما تقریر کردیم دیدیم خیلی ساده و راحت است.

و قد ذكرنا في محلّه أنّ إفادة البعث بالجملة الخبریة الحاكیة عن وقوع المبعوث إلیه بعنوان الكنایة [إنّما یكون لوجهین:] إمّا إظهاراً للمقتضي بإظهار مقتضاه نظراً إلى أنّ البعث علّة لوجود المبعوث إلیه خارجاً، لأنّه بمعنی جعل الداعي، الذي به تنقدح الإرادة في نفس المبعوث لتحرّك عضلاته نحو المبعوث إلیه، فالفعل المبعوث إلیه موجود مباشري من المبعوث و موجود تسبیبي من الباعث.

گفتیم افاده بعث؛ اول محقق اصفهانی تقریر می کند و دفاع می کند، بعد آن را خراب می کند. اول قشنگ تقریر می کند. افاده بعث به جمله خبریه ای که حاکی از وقوع مبحوث إلیه است به عنوان کنایه دو وجه دارد، گاهی وقت ها یک چیزی را با جمله خبریه افاده بعث می کنید به وقوع مبعوث إلیه؛ مبعوث إلیه را شما باید انجام بدهید اما می گویید واقع شده است، چرا می گویید واقع شده است؟ می گویید شما بر یقین بر وضوی خودتان هستید، به صورت جمله خبریه می آورید، می گویید باش اما با جمله هستی می گویی؛ منظور برای چیست؟ یا برای این است که اظهاراً للمقتضی بإظهار مقتضاه یعنی کأنّه می گویید این اقتضای این را می کند که شما یقین بر وضو داشته باشید، مقتضای این امر را با آن اظهار مقتضی می کنید. چرا؟ چطوری؟ نظر به این که بعث علت وجود مبعوث إلیه است خارجاً. چرا مبعوث إلیه خارجاً ایجاد می شود؟ بخاطر بعث، بعث علت است، چون بعث به معنای جعل داعی است که اراده در نفس مبعوث ایجاد می شود تا مبعوث إلیه را انجام بدهد، فعل مبعوث إلیه را انجام بدهد. من که مبعوث هستم، شارع من را بعث کردم بروم این کار را انجام بدهم، تحرّک پیدا کند عضلات این شخصی که مبعوث شده است به طرف مبعوث إلیه، آن فعل یا امری را که به آن بعث شده است. پس فعل مبعوث إلیه موجود مباشری مبعوث است، یعنی فعل من موجود مباشری من است اما در حقیقت موجود تصویری از آن باعث است، آن بعث باعث شد من این کار را انجام بدهم، لذا وقتی یک کسی دستور می دهد به یک کسی و می‌گوید این کار را انجام بدهد، آن شخصی که مبعوث است علت مباشری برای آن مبعوث إلیه می شود اما آن که دستور داده است، می گویند فلانی بود که دستور داد به این، قتل تسبیبی او را ایجاد کرد، او گفت برو این را بکش، او فاعل مباشر نیست اما فاعل تسبیبی است، بعث تسبیبی کرده است، بعث کرده است یعنی فاعل تسبیبی است.

بنابراین می گویند اینجا مثلا دیدید فرض کنید می گویند محقق است، یعنی شما بر یقین بر وضو هستید، یعنی باشید، انشاء می کند که بر این یقین باشید و می گوید کأنّه انگار حرفی نیست و محقق شد. وقتی کأنّه می گوید اقتضا صد درصدی است و حتماً این امر محقق خواهد شد، با جمله خبریه می گویند یعنی می گویند کأنّه این مقتضی اثر می کند و مقتضا خواهد آمد، این یقین بر وضو حتماً باید باشد. اظهار مقتضی به اظهار مقتضای خودش. آنچه که مقتضی است اثر خودش را خواهد کرد و مقتضا محقق خواهد شد، چون علت آمد، علت هم همین است که فرمود به حالت انشاء بر یقین بر وضوی خودتان باشید. این احتمال و وجه اول است.

و إمّا بلحاظ أنّ المولى لشدّة طلبه للفعل، جعل وقوعه من العبد مفروغاً عنه، فأظهر شدّة طلبه بإظهار وجود مطلوبه في الخارج ... و من الواضح أنّ الإخبار عن الكون على یقینه بالوضوء في مقام البعث إلى كونه باقیاً على یقینه و ثابتاً علیه، حقیقة إبقاء الیقین، و عدم رفع الید عنه و هو معنی معقول كسائر موارد الجملة الخبریة، المراد منها البعث إلى ما أخبر عن وقوعه. ([2] )

وجه دوم این است که مولا بخاطر شدت طلب خودش به فعل، وقوع این را از امر مفروغ عنه گرفت یعنی شد، یعنی می داند به شما گفت، وقتی آن عامل آدم خیلی خوبی است، تا به او می گویید زود انجام می دهد، مولا دیگر نمی گوید خواهد شد، می گوید شد تمام، خیال ایشان به شما مطمئن است. اما اگر عامل از آدم هایی است که پنجاه پنجاهی است، از آنهایی که تا به او یک کار می گوید باید دنبال او بدوید تا کار را انجام بدهید، بیست بار به او بگویید، این را قائل نمی شود، این فایده ای ندارد، اینجا هیچوقت نمی گوید شد اما وقتی خیال او مطمئن است، شدت طلب هم دارد، شدت طلب او باعث می شود که بگوید یعنی شد، این محقق است، با جمله خبریه می‌آورد که این را برساند. مولا بخاطر شدت طلب خودش به فعل، وقوع آن را از عبد مفروغ عنه می گیرد، فأظهر شدة طلبه بإظهار وجود مطلوبه فی الخارج، یعنی باید بشود، یعنی غیر از این نیست، در اینطور موارد هم همینطور جمله خبریه می آورد، یعنی وقتی من گفتم باید بشود، طلب زیاد است، باید بشود، می گوید شد. حالا اینجا هم می فرمایند شد، او بر یقین بر وضوی خودش است.

در اینجا انشاء کرده است یعنی بر یقین بر وضوی خودتان به قول میرزای نائینی باشید. منتها چرا جمله خبریه آوردند؟ برای این که می گویند یعنی این صد درصدی محقق است، حالا یا از باب شدت طلب باشد یا از باب این که مقتضی اظهار شد است که آن مقتضا صد درصد باید بیاید، اظهار مقتضا می کنند و واضع است اخبار از کون بر یقین به وضو در مقام بعث به این که باقی بر یقین خودش و ثابت است برای او، حقیقتاً ابقای یقین است. یعنی چه؟ یعنی وقتی فرمودند فإنّه علی یقین من وضوئه یعنی شارع ابقای یقین کرده است و رفع ید از آن نکرده است و این یک معنای معقولی است مثل بقیه موارد جمله خبریه ای که از آن بعث را اراده می کنیم، از آن چیزی که خبر از وضوع آن می دهیم، یعنی کأنّه بعث می کنیم، این باید بشود، وقتی گفته است شد باشد بشود.

محقق اصفهانی دوتا مناقشه کردند، این دو مناقشه را بخوانیم و بعد یک مناقشه ای هم آقای خوئی در این احتمال سوم کردند. ببینیم کدام یک از این مناقشات وارد است و کدام یک وارد نیست.

مناقشتان من المحقّق الإصفهاني في الاحتمال الثاني

أوّلاً: لایتعیّن الحمل [على الإنشائیة] إلا إذا لم‌یمكن التحفّظ على ظهوره في الحكایة الجدّیة و إلا فالحكایة الكنائیة محفوظة.

 

دوتا مناقشه محقق اصفهانی، یکی از آنها این است، اولی که حرف خوبی است این است که «لایتعیّن الحمل» یعنی حمل بر انشائیت، لایتعیّن الحمل منظور حمل بر انشائیت است، در اینجانوشتیم که یکوقت اشتباه نشود. «إلا إذا لم یمکن التحفّظ علی ظهوره فی الحکایة الجدیة و إلا فالحکایة الکنائیة محفوظة». ببینید می گوید شما اقای نائینی اینجا حرف خیلی قشنگی گفتید اما یک خلاف ظاهر مرتکب شدید، خلاصه ظاهر شما چه بود؟ فإنّه علی یقین من وضوئه را شما گفتید یعنی بابن علی الیقین من وضوئه، لابد أن یبنی علی الیقین من وضوئه، باید لیبنِ، باید بنا بگذارد، کأنّه انشائی گرفتیم؛ حالا همین را هم نمی گرفتید. وقتی شما انشائی می گیرید که نتوانید آن را خبری معنا کنید، اگر خبری برای شما معنا کردم و هیچ اشکالی هم نداشت باید چه چیزی از انشاء را بگیرم و خلاف ظاهر مرتکب شویم؛ اگر نتوانیم معنا کنیم خبری را، گیر کنیم آن موقع انشائی معنا می کنیم آن را اما اگر بتوانیم بگوییم هیچ اشکالی ندارد همان خبری می گیریم آن را. این حرف درست است. در احتمال چهارم محقق اصفهان اگر توانستند همانطور خبری بگیرند دیگر شما انشائی نگیرید که خلاف ظاهری هم مرتکب نشده باشید و الا خیلی خلاف ظاهر قوی نیست. بعضی از خلاف ظاهرها خیلی خلاف ظاهر است مثل جایی که جمله را محذوف می گیرید، اما بعضی ها مثلا خبری در مقام انشاء زیاد استعمال می شود، شارع خیلی جاها به صورت یجب می آورد، می گوید باید انجام بدهید. ببینید گاهی وقت ها نمی گوید صلّ بلکه می گوید یصلّی، نماز می‌خواند، بعد می فرماید: صلّ اما یُصلّی می گوید. چرا؟ در مقام انشاء این چه می شود؟ یعنی وقوع صلاة قطعی است، همین دو وجهی که محقق اصفهانی فرمودند. زیاد است، چقدر جاها است که شارع بجای صلّ گفته است یُصلّی، خیلی جاها، می گیود این آقا چکار کند؟ یسجد. شک کرد چکار کند؟ نمی فرماید سجده کن، باید سجده کند، می فرماید سجده می کند، یسجد، یصلّی، یصوم، اینطور موارد خیلی داریم، این خیلی خلاف ظاهر قوی نیست یعنی خیلی متداول است، لذا آقای نائینی این را مرتکب شدند اما علی أی حال یک درجه ای از خلاف ظاهر دارد، محقق اصفهانی می خواهد همین هم نباشد. ببینیم می شود احتمال چهارم را درست کنیم، اگر احتمال چهارم را درست نکردیم به همین احتمال برمی گردیم، اگر احتمال بهتری پیدا نکردیم.

ثانیاً: إنّ قوله: «وَ لَا‌يَنْقُضُ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ» یكون حینئذٍ تأكیداً للأمر بالكون على یقینه نظیر كون عدم وجوب الوضوء في الاحتمال الأوّل تأكیداً لما یستفاد من قوله: «لَا حَتَّى يَسْتَيْقِنَ أَنَّهُ [قَدْ] نَامَ» فتدبّر. ([3] )

ثانیاً، این حرف ثانیاً محقق اصفهانی همان است که آقای نائینی قبلاً نسبت به احتمال اول هم این حرف را گفتند و گفتیم این حرف را نگویید، می گویند این قول او که بعد می گوید فإنّه علی یقین من وضوئه و لاینقض الیقین بالشک، در این صورت تأکید به همان امر کن بر یقین به وضو. این هم همان است این هم تأکید همان امر می‌شود. فإنّه علی یقین من وضوئه را شما امر گرفتید بر بقای بر یقین به وضو، انشائی گرفتید یعنی امر به بقا، خب بعد که دوباره می گویید لاینقض الیقین بالشک، این تکرار همان حرف م یشود، این تأکید برای همان حرف می شود، چون این هم نظیر همان مسئله است، مثل همان که در احتمال اول هم گفتیم که آقای نائینی فرمودند تأکید، سؤال می فرمودند تأکید است، آقای نائینی تعبیر می کردند به تکرار و تکرار هم خیلی جالب نیست، بهتر این است که تکرار نباشد، شما که این را انشائی گرفتید تکرار همان می شود. این هم ایراد دوم محقق اصفهانی.

ملاحظة على المناقشة الثانیة التي أفادها المحقّق الإصفهاني

إنّ في هذه الروایة لمنجد أمراً بالكون على یقینه السابق حتّی یكون تكراراً مستهجناً. نعم إنّ النهي عن النقض في قوله: «لَايَنْقُضُ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ» تأكید للأمر بالعمل على طبق الیقین السابق كما أفاده المحقّق الإصفهاني و هذا التأكید لیس تكراراً، لأنّ لسان الجملة الأولى الأمر و لسان الجملة الثانیة النهي.

هذا بخلاف الجزاء المحذوف بناءً على الاحتمال الأوّل، فإنّه عین مفاد قوله: «لَا حَتَّى يَسْتَيْقِنَ أَنَّهُ قَدْ نَامَ»، فإنّ مفاد كلیهما هو «إنّه لایجب الوضوء علیه».

نعم قد تقدّم النقاش في ذلك بأنّ الجزاء المحذوف لایعدّ تكراراً لفظیاً و تأكیداً زائداً حتّی یكون مستهجناً فما أفاده المحقّق الإصفهاني من أنّه یلزم التكرار بناء على الاحتمال الثاني نظیر التأكید الذي یلزم بناء على الاحتمال الأوّل، و هذا ممّا لایمكن المساعدة علیه.

حالا ملاحظه ای بر این مناقش دوم محقق اصفهانی کنیم، ما می گوییم در این روایت لم نجد أمراً بالکن علی یقینه السابق حتی یکون تکراراً مستهجناً، ما اینجا امر به کن ندیدیم، بله یک دقتی کنیم، در این روایت آقای اصفهانی می فرمایند این تأکید است یا تکرار است، ما می گوییم عبارت عبارتِ تأکید یا تکراری نیست که طوری باشد که خلاف ظاهری باشد یا مستهجنی باشد یا ایرادی داشته باشد. ما یک نهی عن النقض داریم، لاینقض الیقین ابداً بالشک، یک نهی داریم از نقض یقین، در عبارت داریم لاینقض الیقین ابداً بالشک، این لسان نهی است که این تأکید است برای امر به عمل علی طبق یقین سابق کما این که محقق اصفهانی گفته است و این تأکید دیگر تکرار نیست چون لسان جمله اولی امر بود یعنی این بود که إبن علی الیقین بالوضو، لسان جمله دوم نهی بود از نقض یقین، این تکرار نیست، لسان آن امر به این شیء است، این نهی از نقیض آن است. اینجا امر کردند بر یقین به وضو، آنجا نهی کردند از این که یقین را بشکنید به شک، به این تکرار نمی گویند، دوتا لسان کاملاً دوتا نقطه مقابل یکدیگر است، حالا تأکید بودن آن هم هیچ اشکالی ندارد، تأکید است.

اما یک نکته را باید توجه کرد که فکر کنم در جزوه هم ننوشتیم، به این خیلی دقت کنید. اگر گفتید اینجا چرا می گویند تأکید هم نیست؟ این را جواب بدهید، در جزوه هم ننوشتیم. خیلی دقت کنید هر کسی گفت خیلی عالی است. عام می شود، احسنت. یعنی منظور شما باید این باشد که آن موردی که گفتیم فإنّه علی یقین من وضوئه جواب خصوص مسئل این آقا است که در مورد چرت و دوتا چرت سؤال می پرسید جناب زراره، سؤال از حکم چرت را می پرسید، اما این جمل نهیی که بعداً آمد؛ او امر بود بر یقین بر وضوی خودتان، خصوص باب وضو، یقین داشته باشید و بر همان یقین خودتان هم باشید، یقین به وضو داشتید یعنی بر همان باشید، بر یقین بر وضو باشید. اینجا قاعده کلیه را می گوید که قبلاً گفتیم می گوییم استصحاب برای این باب نیست بلکه برای کل فقه است، علت را ذکر کردند که تأکید نیست. قاعده کلیه را ذکر کردند تأکید نیست، می گوید این از مصادیق آن قاعده کلیه است، هیچ جا نباید این کار را انجام بدهیم. در اینجا بر یقین به وضوی خودتان باشید و هیچ جا یقین را به شک نقض نکنید، این قاعده کلیه است، کجای این تکرار و تأکید است؟ ما دنبال این یک جمله بعدی بودیم، اینجا فعلاً فإنّه علی یقین من وضوئه را دقت کنید، حکم این مسئله را بیان می کنند اما در این جمله بعدی یک قاعده کلیه می دهند، گهربار و درربار، چند هزارتا مسئله فقهی از این درآوردیم، به این راحتی نمی‌توانید این مسائل فقهی را دربیاورید، استصحاب می کنید، به هرجا می رسید و گیر می کنید یک استصحاب به آن می-چسبانید، تازه استصحاب ها تعارض هم می کنند، این مسئله خیلی مهم است. تأکید آن قبلی است، کجای این تأکید قبلی است، این یک چیز جدید و قاعدئه کلی است، دیگر مربوط به باب وضو هم نیست، قبل جواب از مسئله سابق بود، این جدید دیگر جواب از مسئله سابق نیست لذا اینجا بنویسید.

بل العبارة الثانیة و هی ما أفاده بقول لاینقض الیقین ابداً بالشک قاعدةٌ کلیة و الامام علیه السلام بعد أن أجاب عن سؤال زراره بقوله علیه السلام فإنّه علی یقین من وضوئه أفاد قاعدةً کلیة بالنسبة إلی جمیع الموارد فی الفقه.

فقال بلسان نهی، آن هم تازه به لسان نهی لاینقض الیقین ابداً بالشک اصلا یک قاعده کلیه است، ان عبارت را بعد از آن بنویسید یه به هیچوجه راهی ندارد محقق اصفهانی این حرف را بگویند؛ همانطور که در بحث جزای محذوف، در احتمال اول گفتیم آنجا هم تازه تکرار نیست، آنجا هم گفتیم تکرار نیست چون اصلا چیزی تکرار نشده است، لفظی نیامده است؛ اینجا هم می گوییم هیچ تکراری نیست بلکه بعد از این که فإنّه علی یقین من وضوئه را فرموند قاعده کلیه به دست ما دادند؛ ما صد میلیارد هم اگر خرج کرده بودیم برای این که این قاعده کلیه را از امام علیه السلام بگیریم می ارزید چون خیلی از قسمت ها فقه خودمان را روی این قاعده بنا کردیم، یک قاعده بسیار قوی و مسلم است، دنبال دلیل قوی می گردیم برای آن، هرجه در فقه گیر کردیم، ببینیم سی جلد وسائل الشیعه است، هرجا در آن گیر کردیم سراغ این استصحاب می رویم، در خیلی از جاها ما سراغ این قاعده کلیه رفتیم. خیلی از ارزش دارد این قاعده کلیه. هم به عنوان اصل عملی ذکر شده است، هم در موارد شبهات موضوعیه، بیچاره می شدیم اگر این نبود، این مکلفین بدبخت می شدند، همینطور شک می کرد لباس او نجس شد یا نه، خودش نجس شد یا نه، می گوییم استصحاب کنید، شما روزی چندتا استصحاب می کنید فقط در طهارت خودتان، کارهای دیگری را نمی گویم، اگر نمی کردید واقعاً الان به مشکل دچار بودید، اگر یک احتیاطی اخباریون می گفتند الان همه شما پنچر بودید، صبح تا شب باید این لباس ها را می شستید و آب می کشیدید. یک قاعده ای در دست شما است که خیلی باید قدر آن را بدانید، با همین لاینقض الیقین بالشک؛ خودمان را می گویم، یعنی روزی چند بار به این نیاز داریم، کاری به شبهات حکمیه هم نداریم، فقط در شبهات موضوعی که هرکدام از شما یعنی هرکدام از ما یک یکی صبح تا شب به آن گرفتار هستیم، هیچی، بعد تازه زن ها ناراحتی اعصاب می گرفتند، چند هزار میلیارد باید قرص اعصاب می خوردند اگر این استصحاب نبود. خیلی مهم است این استصحاب، یعنی واقعاً فریادرس همه مظلومین است، این تازه تکرار است، نه آقا، قاعده کلیه است و خیلی به درد می خورد. پس حواس ما به این باشد که این یک چیز تکراری نیست و قاعده کلیه است. پس این مناقشه دوم محقق اصفهانی هم مورد قبول نیست، برویم سراغ مناقشه مرحوم آقای خوئی.

مناقشة المحقّق الخوئي في الاحتمال الثاني

أوّلاً: الظاهر عدم صحّته أیضاً لأنّا لم‌نعثر على استعمال الجملة الاسمیة في مقام الطلب، بأن یقال: «زید قائم» مثلاً و یراد به "یجب علیه القیام".

نعم الجمل الخبریة الفعلیة استعملت في مقام الطلب كثیراً مثل: أعاد أو یعید أو من زاد في صلاته استقبل استقبالاً.

و أمّا الجملة الاسمیة فلم‌یعهد استعمالها في مقام إنشاء الطلب. نعم الجملة الاسمیة تستعمل لإنشاء المحمول كما یقال: أنتِ طالق أو أنتَ حرّ في مقام إنشاء الطلاق و إنشاء الحرّیة، و كذا غیرهما من الإنشاءات غیر الطلبیة.

مرحوم آقای خوئی می فرمایند ظاهر عدم صحت این احتمال است؛ اول ایراد ایشان این است، ما پیدا نکردیم، «لم نأثر علی استعمال الجملة الاسمیة فی مقام الطلب»، به این که بگویید زیدٌ قائمٌ و بعد بگویید «یجب علیه القیام». می‌گوییم از کجا حرف درآمد که زید قائم یعنی یجب علیه القیام؟ در جمله خبریه بله، «الجمل الخبریة الفعلیة»، اینها استعمال شدند در مقام طلب کثیراً، مثلا «أعاد أو یعید أو من زاد فی صلاته إستقبل استقبالاً»، مثل همان که گفتیم در نماز می گوید یصلّی، یقوم، یُعید، اینها را با فعل جمل خبریه می آورد اما جمله اسمیه نمی آورند، جمله اسمیه لم یُعهد استعمال آن در مقام انشاء طلب، بله جمله اسمیه، آقای خوئی بعد از آن یک بله می گویند. بله جمله اسمیه استعمال می شود برای انشاء محمول. خودشان خوب حرفی زدند، بعد از این که رد کردند. مثل این که می فرمایند: أنتِ طالق، أنت حرّ فی مقام انشاء حرّیت و غیر این انشائات غیر طلبیه؛ این را خودشان قبول کردند، با لسان أنت حرّ، می فرمایند اینجا را داریم، راست می گویید جمله اسمیه را در اینجا داریم، همین خوب است.

[و ثانیاً:] مضافاً إلى أنّا لو سلّمنا كونها في مقام الطلب، لایستفاد منها وجوب المضي و الجري العملي على طبق الیقین، بل تكون طلباً للمادة أي الیقین بالوضوء، كما أنّ الجملة الفعلیة في مقام الطلب تكون طلباً للمادة، فإنّ قوله: «أعاد» أو «یعید» طلب للإعادة فیكون قوله: «فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ» طلباً للیقین بالوضوء و لا معنی له، لكونه متیقّناً بالوضوء على الفرض.([4] )

اشکال دوم ایشان این است که مضافاً به این که لو سلّمنا در مقام طلب بیاید «لایُستفاد منها وجوب المضی و الجری العملی» بر طبق یقین بلکه طلب ماده است یعنی طلب یقین به وضو است. شما در اینجا طلب یقین به وضو کردید، کأنّه کما این که جمله فعلیه در مقام طلب، طلب ماده است، می گوید أعاد یا یعید یعنی طلب اعاده می کند، پس اینجا فإنّه علی یقین من وضوئه طلب یقین به وضو می شود و معنا ندارد، چون من یقین به وض دارم، طلب یقین به وضو یعنی چه؟ یقین به وضو را شارع طلب می کند یعنی چه؟ من یقین به وضو دارم، شاید باید به من تعبد کند که بر یقین بر وضوی قبلی خودم باشم نه طلب یقین به وضو، یقین به وضو قبل از آن داشتم، طلب یقین به وضو معنا ندارد. تعبد یقین به وضو لازم داریم نه طلب یقین به وضو. این هم ایراد دوم آقای خوئی.

یلاحظ علیها

أوّلاً: إنّ الجملة الاسمیة هنا أیضاً لإنشاء المحمول تعبّداً، و المحمول هنا الكون على الیقین السابق، فاستعمالها في مقام إنشاء المحمول هو بمعنی تأویلها بطلب الكون على الیقین السابق أو التعبّد ببقاء الیقین السابق. هذا بالنسبة إلى المناقشة الأولى.

هردو ایراد را باید جواب بدهید، جواب ایراد اول این است که جمله اسمیه اینجا برای انشاء محمول است تعبداً، ما هم اینجا می گوییم همینطور است، محمول اینجا کون بر یقین سابق است، فإنّه علی یقین من وضوئه، اینجا هم برای انشاء محمول است تعبداً، همان که شما فرمودید أنت حرٌّ، شما حرّ هستید، اینجا هم فإنّه علی یقین من وضوئه، این بر یقین است، می خواهیم انشاء آن محمول کنیم، می خواهیم محمول را انشاء کنیم، با جمله اسمیه انشاء می کنیم، بر حسب ظاهر خبر می دهیم، تو آزاد هستی یعنی آزاد شدی، این هم تو بر یقین به وضو هستی یعنی بر یقین به وضو باش، اینطور شدی بر یقین به وضو حساب شدی تعبداً، تعبداً تو بر یقین به وضو حساب شدی. این هم مثل همین است، پس استعمال آن در مقام انشاء محمول به معنای تأویل آن است به طلب بودن بر یقین سابق و تعبد به بقای یقین سابق، این نسبت به مناقشه اول که کأنّه از حرف آخر خود آقای خوئی این درآمد.

ثانیاً: ما أفاده في المناقشة الثانیة أیضاً لایمكن المساعدة علیه، لأنّ الطلب لایتعلّق بالیقین كما أفاده و لكن المادّة في محمول هذه الجملة الاسمیة لیست هي الیقین بل المادة في المحمول الكون على الیقین، لأنّ المحمول في قوله: «فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ» هو قوله: «عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ»، و الجار و المجرور متعلّق بفعل «كان» الذي هو من أفعال العموم في الاصطلاح الأدبي، فتكون المادة في المحمول هي «الكون على یقین من وضوئه» و الطلب یتعلّق بالكون على الیقین، لا بنفس الیقین، و معنی طلب الكون على الیقین، هو استمرار كونه على الیقین تعبّداً. و بعبارة أخری معناه هو طلب كونه على الیقین من وضوئه تعبّداً في الآن الحاضر.

اما مناقشه دوم که می فرمودند طلب یقین معنا ندارد، در عبارت خودشان فرمودند اینجا طلب معنا ندارد، ایجا طلب ماده معنا ندارد، مثل ای که بگویند طلب یقین به وضو، معنا ندارد. چرا؟ «لکونه متیقّناً بالوجوب علی الفرض»، این متیقّن به وضو بوده است یعنی چه طلب یقین؟ می گوییم این ماده یقین نیست فقط، بلکه کون علی الیقین است. دقت کنید، در اینجا فإنّه علی یقین من وضوئه گفتیم، علی یقین من وضوئه، عبارت چه بود؟ فإنّه علی یقین من وضوئه، علی یقین جار و مجرور است یا نه؟ متعلّق به کیست؟ متعلّق به یک از افعال عموم باید بگیرید، بی متعلّق که نمی شود، متعلّق آن چه می شود؟ فإنّه کان علی یقین من وضوئه، یعنی کون بر یقین به وضو. اینجا شارع با این فإنّه علی یقین من وضوئه با توجه به این که این علی یقین جار و مجرور و متعلّق به فعل کان و یکی از افعال عموم است، این را می گوید که ماده در محمول یقین نمی شود که بگویید یقین را دارم، کون بر یقین است یعنی کن علی یقین من وضوئک، بشو، همین الان بشو، چون یقین قبلی بود، الان می خواهیم تعبداً بگوییم این یقین است، آن را ابقا کنیم، با فعل چه چیزی است؟ کأنّه کن است. کان مقدّر بوده است، شما کان را که انشائی کردید می شود کن، کن علی یقین من وضوئک، داشتید حالا هم چه شوید، اول کان خبر از گذشته بود، حالا می گوید دوباره آن را انشاء کنید، گذشته بود و حالا دوباره آینده هم بیاور آن را، کن علی یقین من وضوئک، اشکال دارد؟ این که خبر بود به حسب ظاهر از یقین سابق، کان علی یقین من وضوئه، مقدّر فعل آن این است، افعال عموم است، فإنّه کان علی یقین من وضوئه، الان می خواهیم کان که خبر از کون سابق است را بگوییم کون لاحق تعبداً داشته باشید، می گوییم کن علی یقین من وضوئک. خیلی خوب شد، انشاء شد، هیچ اشکالی هم از انجا لازم نمی آید. این که آقای خوئی فرمودند این یقین به وضو را که داشت، لکونه متیقناً بالوضو علی الفرض، شما ماده یقین را دارید، می گویید خب یقین هم داشت اما سابقاً داشت، کان بود و حالا می گوید کون که تعبداً دوباره بگویید دارم، الان هم دارم، تعبداً بگویید الان هم یقین به وضو دارم، شک را کنار بیندازید، اخبار از کان وقتی انشائی گرفتیم، آقای نائینی همین را می گوید، می گوید انشائی بگیرید آن را، چون اخبار از یقین سابق به چه درد شما می خورد، می خواهد با این امر بگوید باش، کن علی یقین من وضوئک، یعنی الان هم همین یقین را دارم، می گوید الان که یقین ندارید، می گوید خب شارع گفت بگویید دارم تعبداً. خیلی خوب است، هیچ اشکالی هم وارد نیست جناب آقای خوئی.

فتحصّل إلى هنا أنّ الاحتمال الثاني مخدوش بالمناقشة الأولى التي أفادها المحقّق الإصفهاني. أمّا المناقشة الثانیة التي ذكرها المحقّق الإصفهاني و المناقشتان اللتان أفادهما المحقّق الخوئي فلایمكن المساعدة علیها.

فقط اشکالی که وارد است همان اشکال اول محقق اصفهانی است اگر درست شود؛ گفت اگر بتوانیم انشائی نگیریم و خبری بگیریم از این وجه عدول می کنیم، ما می گوییم سمعاً و طاعةً، خیلی وجه خوبی است، مناسب با جزا هم است، بهتر از این است که حتی بگویی لایجب علیه الوضو، بجای این که بگوید لایجب علیه الوض گفتید به همان یقین بر وضوی خودتان باشید، به این معناست که وضو واجب نیست، علت آن را گفتید. وقتی می گویند بر همان یقین به وضوی سابق خودتان باشید، بجای این که بگویند نمی خواهد وضو بگیری می گویند به همان باش، خیلی هم عالی است، منشأ آن را گفتند، ریشه را به شما یاد دادند، این خیلی بهتر است، بجای این که حکم شرعی را بگویند علت حکم شرعی را به شما یاد دادند، علت آن چیست که اینجا وضو واجب نیست؟ این که بر همان یقین بر وضوی خودت باش، این علت برای آن است. حکم شرعی را یاد گرفتید، علت آن را هم یاد گرفتید، هیچ نیازی هم به جزای محذوف نداریم، بسیار بسیار احتمال خوب و عالی بود، این احتمال خوب و عالی را از دست ندهید. این تا اینجا فعلاً فرمایش محقق اصفهانی و آقای نائینی. تقریر خیلی خوبی کردند تا برسیم ببینیم احتمال بعدی چه خواهد شد.

 


[4] مصباح الأصول( مباحث حجج و امارات- مكتبة الداوري)، الواعظ الحسيني، السيد محمد؛ تقرير بحث السيد أبو القاسم الخوئي، ج2، ص17.: «أمّا الكلام في الموضع الأوّل فالظاهر عدم صحّة كون الجواب أحد المذكورین؛ أمّا قوله: ... و أما قوله: «فإنّه على یقین من وضوئه» فلأنّه إن بنی على ظاهره من كونه جملة خبریة ... و إن بنی على كونه جواباً و كونه انشاء في المعنی أي یجب علیه المضي على یقینه من حیث العمل كما ذكره المحقق النائیني. فالظاهر عدم صحّته أیضاً لأنّا لم‌نعثر ...»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo