< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدعلی ‌بهبهانی

1402/09/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الاحتياط / فصل دوم؛ تنبیه سوم؛ جهت دوم؛ دلالت روایت اول؛ احتمال دوم

 

الفصل الثانی: دوران الأمر بین الأقلّ و الأکثر الإرتباطیین

التنبیه الثالث: قاعدة المیسور

الجهة الثانیة: مقتضی الروایات

دلالة الروایة الأولى

بحث ما در قاعده میسور بود، گفتیم قاعده میسور را به حسب استصحاب ثابت کردیم. باقی می ماند روایاتی که در قاعده میسور وارد شده است. به روایات مناقشه کرده بودند به حسب ضعف سند که گفتیم بعضی از اعاظم روایات را می گویند با این که سند آن ضعیف است اما بر اساس عمل اصحاب، عمل اصحاب جابر ضعف سند خواهد بود.

بعد این بحث دلالت است؛ در دلالت روایت اولی احتمال اول را خواندیم. احتمال اول، حالا یک نکته ای بعداً در مورد این عرض می کنم خدمت شما؛ مورد مناقشه شد و لکن بعد آخر کار در جمع بندی عرض می‌کنم. احتمال اول این بود که ما استطعتم ما موصوله باشد و فأتوا منه من تبعیضیه باشد. اینجا میرزای نائینی فرمودند با سؤال تناسب ندارد، نه با جهت سؤال و نه با مورد سؤال که حج باشد که حالا آخر در جمع بندی ببینیم به چه نتیجه می‌رسیم.

الاحتمال الثاني

و هو أن یكون «ما» في قوله: «مَا استَطَعتُم» موصولة و «من» في قوله: «فَأتُوا مِنهُ» تبعیضیة بمعنی أعم من التبعیض من الأفراد و الأجزاء، و على هذا «الشيء» في قوله «إذَا أمَرتُكُم بِشَيءٍ» أعمّ من الكلّي و الكلّ، فیكون المعنی: «إذا أمرتكم بشيء ذي أجزاء أو ذي أفراد فأتوا من تلك الأجزاء أو الأفراد بقدر ما استطعتم».([1] )

احتال دوم این است که ما در این روایت ما استطعتم موصوله باشد و منه اینجا تبعیضیه باشد اما اعم از تبعیض نسبت به افراد یا تبعیض نسبت به اجزاء، یعنی وقتی این روایت را نگاه کنیم، «فإذا أمرتکم بشیء فأتوا منه ما استطعتم»، ما این دو جمله را کار داریم، یکی «فأتوا منه»، می خواهیم این من چه نوع من است؛ یکی هم "ما استطعتم" "ما" موصوله است و به چه معنا.

اگر ما موصوله باشد «فأتوا منه» هم من تبعیضیه باشد و لکن اعم باشد از افراد و اجزاء، ما در احتمال اول گفتیم "فأتوا منه" تبعیضیه است به معنای تبعیض از اجزاء یعنی هرجزئی از آن را که توانستید انجام بدهید. "إذا أمرتکم بشیء"، وقتی من شما را امر به شیئی کردم "فأتوا" بدهید، انجام بدهید از او یعنی از اجزای او هرچقدر که توانستید؛ این از اجزاء معنا کردیم، حالا می گوییم "إذا أمرتکم بشیء فأتوا منه"، از اجزاء یا افراد آن انجام بدهید هرچقدر که توانستید، هم می گوییم اجزاء و هم می گوییم افراد، هردوی آنها را می گوییم، "فأتوا منه"، هرچقدر که از آن توانستید، حالا اگر از اجزاء است از اجزاء آن هر اجزائی را که توانستید، اگر افراد متعددی دارد از افراد آن هر مقداری که توانستید، "فأتوا منه"، هر مقداری از افراد آن را که توانستید انجام بدهید، بقیه افراد را اگر نتوانستید انجام ندهید. پس "إذا أمرتکم بشیء فأتوا منه" یعنی از اجزاء و از افراد، اعم از کلی و کل آن. پس معنا اینطور می شود: "إذا أمرتکم بشیء ذی اجزاء أو ذی افراد فأتوا من تلک الاجزاء أو الافراد به" هر مقداری که توانستید.

مناقشة المحقّق النائیني في هذا الاحتمال([2] )

إنّ هذا الاحتمال فاسد، إذ لا جامع بینهما، فإنّ لحاظ الأفراد یباین لحاظ الأجزاء و لایصحّ استعمال كلمة «من» في الأعم من الأجزاء و الأفراد و إن صحّ استعمال «الشيء» في الأعم من الكلّ و الكلّي.

به این حرف، آقای نائینی ایراد می گیرند، می گویند این احتمال فاسد است چون جامعی بین اجزاء و افراد نداریم، لحاظ افراد مباین با لحاظ اجزاء است و استعمال کلمه منه در اعم از اجزاء و افراد صحیح نیست، اگرچه استعمال شیء در اعم از کل و کلی صحیح باشد، اما "من" را به عنوان من تبعیضیه نمی توانیم در هردو استعمال کنیم.

یلاحظ علیها

این ردی که میرزای نائینی بر اینجا آوردند حرف قشنگی نیست. روایت می گوید "فأتوا منه"، هرچقدر از آن را که توانستید. این که حالا مربوط به اجزاء باشد یا افراد باشد، این را در خود کلمه "منه" درنمی آوریم، این واجب ما یا ذی اجزاء است یا ذی افراد است، مصادیق متعدد است، اصلا ربطی به دو معنا ندارد، دو نوع لحاظ نیست، هرچقدر از آن را که توانستید، حالا هرچقدر از آن را که توانستید، این چه چیزی است؟ اگر ذی اجزاء است، هرچقدر از آن را که توانستید یعنی هرچقدر از اجزاء آن؛ اگر ذی افراد باشد، هرچقدر از افراد آن را که توانستید. پس اینجا این که آن واجب چه نوعی باشد، کل باشد یا کلی باشد که در معنای اشراب نکردیم.

بعد هم بر فرض، حالا می گویید دوتا لحاظ مختلف است بر فرض، این محذور دارد، ما می گوییم بنا بر این که استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد جایز است اشکالی ندارد، اما نوبت به اینجا نمی رسد. بنابراین این حرف خیلی به نظر حرف قشنگی نیست.

إنّ هذا المعنی یتوقّف على صحّة الاحتمال الأوّل و الثالث و حیث أبطلنا إمكان الأوّل و الثالث لعدم انطباقهما على مورد السؤال أو على جهته لایبقی مجال للاحتمال الثاني، و أمّا استعمال كلمة «من» في الأعم من الأجزاء و الأفراد، فلا محذور فیه بناء على ما ذهبنا إلیه من جواز استعمال اللفظ في أكثر من معنی واحد.

لذا حالا میرزای نائینی فرمودند یک یلاحظ علیه باید روی آن داشته باشیم یعنی روی آن زدیم. نوشتیم معنا توقف دارد بر صحت احتمال اول و سوم، وقتی امکان اول را ابطال کردیم و سومی را بخاطر این که انطباق بر مورد سؤال نداشته است یا بر جهت آن نداشته است «لایبقی مجال للاحتمال الثانی»، دیگر مجالی بر احتمال دوم نمی ماند اما استعمال کلمه من در اعم از اجزاء و افراد محذوری ندارد.

الاحتمال الثالث

و هو أن یكون «ما» في قوله: «مَا استَطَعتُم» موصولة و «من» في قوله: «فَأتُوا مِنهُ» تبعیضیة بمعنی التبعیض من الأفراد فقط، و المعنی حینئذٍ: إذا أمرتكم بطبیعة مأمور بها فأتوا ما استطعتم من أفرادها.

برویم سراغ احتمال سوم. احتمال اول این بود که در اینجا من را تبعیضیه در نظر بگیریم و ما را موصوله. برویم سراغ احتمال ثالث؛ احتمال ثالث این است که "ما" در این "ما استطعتم" موصوله باشد و "من" هم تبعیضیه باشد به معنای تبعیض از خصوص افراد. «إذا أمرتکم بطبیعة مأموربها فأتوا ما استطعتم من افرادها».

و المحقّق الخوئي قال: إنّ كلمة «من» حینئذٍ بیانیة و مع ذلك أنّ هذه الكلمة مستعملة في معنی التبعیض فإنّ مصادیق التبعیض مختلفة باختلاف الموارد و التبعیض هنا بمعنی التبعیض من الأفراد.([3] )

و لكن ذلك تكلّف في انطباق «من» البیانیة على المقام، فإنّ كلمة «من» إذا كانت بیانیة تتأخّر في الجملة عن الكلمة التي تكون بیاناً عنها و هي في هذه الجملة قوله: «ما استطعتم» فلا‌بدّ أن تقع كلمة «من» بعد قوله: «مَا استَطَعتُم» مع أنّها تتقدّم علیه، و أمّا كلمة «من» إذا كانت تبعیضیة قد تتقدّم على الجملة التي تكون تبعیضاً بالنسبة إلیها و قد تتأخّر عنها.

مضافاً إلى أنّ كلمة «من» البیانیة یمكن أن تجعل مكانها «الذي هو» أو «التي هي» و جعل ذلك هنا بدل كلمة «من» تكلّف في العبارة.

مع أنّ إفادة كلمة «من» البیانیة لمعنی التبعیض ممّا لایمكن المساعدة علیه، لأنّهما معنیان لایمكن الجمع بینهما فإنّه لایمكن إرادة المعنی و إرادة بعض منه في استعمال واحد فمقتضى التحقیق أن یقال: إنّ «من» على هذا المعنی تبعیضیة بمعنی التبعیض من الأفراد لا بیانیة.

آقای خوئی اینجا تعبیر کردند که این من بیانیه باشد، حالا بعد در خود این احتمال مناقشه می کنند. اما اگر ما گفتیم این مناقشه در اینجا وارد نیست، لعلّ بتوانیم، یعنی اگر در خصوص افراد ایراد کردیم حرف جدائی است که فقط خصوس افراد را شامل شود اما اگر گفتیم می تواند افراد را هم شامل شود دیگر مشکلی ندارد.

احتمال سوم آقای خوئی می گویند کلمه "من"را بیانیه در نظر بگیرید و این کلمه با این که استعمال شده است در معنای تبعیض اما شما این را بیانیه در نظر بگیرید. اینجا تبعیض به معنای تبعیض از افراد است، حالا ما می‌گوییم این را بیانیه در نظر نگیرید و تبعیض از افراد در نظر بگیرید اما خب انطباق من بیانیه در اینجا یک مقدار مشکل است یعنی این که آقای خوئی تعبیر کردند، همان تبعیضیه بگیرید بهتر است، "فأتوا منه"، من بیان باشد یعنی اینجا خیلی جور درنمی آید. ببینید کلمه من وقتی بیانیه باشد معمولاً تتأخر در جمله از آن کلمه ای که بیان از آن است، در حالی که آنچه که بیان از آن است "ما استطعتم" است، بعداً آمده است، "فأتوا منه ما استطعتم"، این بیان از چیست؟ بعد هم کلمه من بعد از "ما استطعتم" می آمد، اینجا مقدم شده است. ظاهر آن این است که تبعیضیه باشد. لذا گفتیم کلمه "من" وقتی تبعیضیه باشد مقدم بر جمله ای که تبعیض است می‌تواند باشد و مؤخر هم می‌تواند باشد، پس اینجا به تبعیضیه می خورد نه به بیانیه، "من" بیانیه خیلی بعید است.

بعد هم به جای من بیانیه "الذی هو" یا "التی هی" می گذارند، اینجا اگر ما بیانیه در نظر بگیریم چطوری این را معنا کنیم؟ "فأتوا منه، الذی هو؟" چطوری این را معنا کنیم؟ معنا کردن سخت است و تکلف است، باید زور بزنیم یک چیزی را در تقدیر بگیریم، یک مقدار باید اینجا زور بزنیم. پس من را بیانیه بگیریم خیلی نمی خورد، اما اگر من تبعیضیه باشد راحت است، "فأتوا منه" یعنی هر مقداری از آن را، مقداری از آن را، مقداری از آن را که توانستید، تبعیضیه می خورد، این تعبیر بیانیه قشنگ نیست.

بعد هم بگوییم "من" بیانیه معنای تبعیض را می دهد، "من" را بیانیه بگیریم و از آن معنای تبعیض دربیاوریم، این هم جور درنمی آید، اینها دوتا هستند که بین آنها جمع نمی شود. ممکن نیست اراده معنایی و اراده بعضی از آن را در استعمال واحد. یعنی جور درنمی آید، نه این که از باب استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد بگوییم ایراد دارد، نه، اصلا جور درنمی آید در معنا کردن. پس مقتضای تحقیق این است که گفته شود "من" تبعیضیه است، به معنای تبعیض از افراد و بیانیه نیست.

مناقشة المحقّق الخوئي في هذا الاحتمال ([4] )

إنّ المحقّق الخوئي و إن كان یری هذا المعنی وجیهاً في نفسه إلا أنّه یری عدم انطباقه على المورد، لعدم وجوب الإتیان بما هو مقدور من أفراد الحجّ في كلّ سنة بلا خلاف بین المسلمین إلا ما شذّ بل إنّ هذا المعنی خلاف ظاهر نفس الروایة، فإنّها ظاهرة أو صریحة في عدم وجوبه في كلّ سنة فلاحظ قوله: «لَو قُلتُ نَعَم لَوَجَبَ، وَ لَما استَطَعتُم»، فلا‌یمكن حمل الروایة على هذا المعنی أیضاً.

منتها آقای خوئی در اینجا ایراد دارند، این معنا را «وجیهاً فی نفسه» می دانند الا این که می گویند منطبق بر مورد نیست، «لعدم وجوب اتیان بما هو مقدور من افراد الحج فی کل سنة بلاخلاف بین المسلمین»، این معنا ندارد و با حج جور درنمی آید، الان با حج جور درنمی آید، «لعدم وجوب اتیان بما هو مقدور من افراد الحج فی کل سنة بلاخلاف بین المسلمین»، ما افراد حج را انجام بدهیم؛ من که یک حج بیشتر نمی توانم انجام بدهم، بعضی از افراد آن را انجام بدهم؟ می گویند مورد سؤال جور درنمی آید، مثل همان ایرادی که در مورد اول گفتند، در مورد اول هم که احتمال اولی را ذکر کردند و میرزای نائینی فرمودند این بعضی از آن واجب را شما می گویید مناسب با حج نیست، یعنی چه بعضی از آنها را؟ طواف آن را انجام ندهید؟ این که نمی شود. چطور آنجا ایراد گرفتند به احتمال اول، این احتمال سوم هم به نظر ایشان ایراد دار است، مناسبتی با سؤال ندارد.

لذا این احتمال سوم را هم اگر معنا کنیم باید بگوییم "فأتوا" از افراد این حج هرچقدر که توانستید، این هم حرفی است که جور درنمی آید، خدا از ما یک فرد از حج را خواسته است، یک سال می روید و انجام می دهید، وقتی خدا به اما امر کرده است امر به یکی کرده است نه به یک کلی حج که ما برویم آنجا هفت هشت ده تا حج انجام بدهیم حالا هرچقدر که توانستیم، مثل اینهایی که بعضاً می گویند یکدفعه خدای نکرده چندتا نیابت می گیرد، برای هر چندتای شما انجام می دهم، می گوید یکی هم برای من انجام بده، اینطور که نیست، یک حج می تواند واقع شود، پس این معنا هم جور درنمی آید، حمل روایت بر این معنا نیست.

اگر حمل روایت بر این دو معنا جور درنیاید، به آن معنای دوم که جامع بین این دوتا بود جور درنمی آید. آنجا و «حیث أبطلنا» بگویید «فلو أبطلنا»، بجای حیث بنویسید «فلو أبطلنا لعدم انطباقهما على مورد السؤال أو على جهته لایبقی مجال للاحتمال الثاني»؛ «فلو أبطلنا» و الا ما ابطال نمی کنیم. در آنجا من در آخر آن نوشتم «نعم لو قلنا بصحة الاحتمال الاول و الثالث فالهذا الاحتمال مجالٌ واسع»، این را نسبت به احتمال دوم نوشتم.

احتمال چهارم: آقای خوئی می گوید این احتمال چهارم متعیّن است، نظر آقای خوئی این است، می گوید این احتمال چهارم این است که کلمه ما مصدریه زمانیه باشد. من برای این احتمال اینجا هم یک نکته ای می نویسم، یک ملاحظه ای می نویسم بر این احتمال ثالث که رد کردند، «ملاحظتنا علی هذا المناقشة». این را بعداً به شما عرض می کنم.

الاحتمال الرابع

و هو أن تكون كلمة «ما» مصدریة زمانیة([5] ) و كلمة «من» في قوله: «فَأتُوا مِنهُ» زائدة أو للتعدیة بمعنی الباء، و المعنی حینئذٍ: «إذا أمرتكم بشيء فأتوا به حین استطاعتكم»؛ و على هذا مفاد الروایة اشتراط التكلیف بالقدرة (و هذا المعنی یناسب بعض نسخ الروایة).

و هذا المعنی لاینافي مورد الروایة أو جهة السؤال و لذا قال المحقّق الخوئي([6] ): «و هذا المعنی ممّا لا مناص من الالتزام به بعد عدم إمكان الالتزام بسائر الاحتمالات و علیه فلا مجال للاستدلال بالروایة على قاعدة المیسور» فإنّ الاستدلال بالروایة على قاعدة المیسور متوقّف على الاحتمال الأوّل و هو لایمكن الالتزام به كما أنّ الاحتمال الثاني و الثالث أیضاً ممّا لایمكن المساعدة علیه، فلا‌یبقی إلا الاحتمال الرابع، و حینئذٍ لایمكن الاستدلال بهذه الروایة على قاعدة المیسور.

احتمال رابع این است که "ما" را مصدریه زمانیه در نظر بگیریم و اصلا موصوله نگیریم. "ما استطعتم" یعنی هرچقدر که توانستید، نمی گوییم مقدار، هنگامی که توانستید. آن "من" هم در "فأتوا منه" زائده یا برای تعدیه در نظر بگیریم که معنای "من" نکنیم در آن، بعد معنا این می شود "إذا أمرتکم بشیء"، وقتی من امر به چیزی کردم، "فأتوا به"، آن را انجام بدهیم، اینجا من زائده است، "فأتوا"، انجام بدهید یا "فأتوا به"، آن را انجام بدهید، تعدیه شود، "فأتوا به حین استطاعتکم"، هرقت استطاعت داشتید، حین، ما وقتی مصدریه زمانیه شد اینطور می شود یعنی "حین استطاعتکم"، "ما استطعتم" یعنی هنگام استطاعت.

آنوقت این روایت دلالت می کند بر این که امر الهی را وقتی قدرت داشتید انجام بدهید یعنی قدرت شرط در تکلیف است، معنای آن این می شود، قدرت شرط در تکلیف است. لذا ایشان می گویند: علی هذا مفاد روایت فقط اشتراط تکلیف به قدرت می شود، چیز دیگری را نمی گوید و این معنا منافی با مورد سؤال یا جهت سؤال دیگر نیست. چرا؟ سؤال از این بود که آیا ما هر سال انجام بدهیم؟ این مناسب با آن است که به او بگویند قدرت ندارید که هر سال حج انجام بدهید، هرچه که ما گفتم انجام بدهید، سؤال نپرسید، اگر من بگویم بله هر سال باید حج انجام بدهید، خب شما قدرت ندارید، ما گفتیم یک بار واجب است، با مورد سؤال هم تناسب دارد، یک چیز دیگری نیست، یخ و دروازه نیست به قول اینها.

لذا مرحوم آقای خوئی اینجا فرمودند این معنا «ممّا لا مناص للإلتزام به بعد عدم امکان التزام بسائر احتمالات»، احتمالات آنها را اصلا نمی توانیم بدهیم. احتمال اول یعنی بعضی از آن را انجام بدهیم، آنوقت معنای آن این می‌شود که بعضی از حج را انجام بدهیم. احتمال سوم بعضی از افراد بود که این هم جور درنمی آمد، یک فرد از حج را می خواهیم انجام بدهیم، احتمال دوم هردوی این فرض ها بود، این که دیگر خیلی بدتر، وقتی هردوی آنها خراب شد، احتمال اول و سوم، احتمال دوم هم خراب است. پس همینجا باقی می ماند، لذا می فرمایند: «بعد عدم امکان التزام بسائر احتمالات» خلاصه چاره ای نیست، همین را ما بپذیریم و وقتی این را پذیرفتیم دیگر مجالی برای استدلال به روایت بر قاعده میسور نداریم، این روایت دلالت بر قاعده میسور نمی کند، چون استدلال به روایت بر قاعده میسور متوقف بر احتمال اول و آن هم امکان التزام ندارد کما این که احتمال دوم و سوم هم «لایمکن المساعدة علیه، فلایبقی إلا احتمال رابع».

حالا اینجا بنویسید یلاحظ علیه. این ملاحظه بر این مطلب چیست؟ من قبلاً یک عبارتی نوشتم و از روی آن عکس گرفته بود، اما خلاصه آن را خدمت شما عرض می کنم، اینجا در ذیل احتمال. بنویسید:

یلاحظ علیه:

أولاً: هذا الاحتمال یشتمل علی خلاف الظاهر حیث أن حمل کلمة من في قوله فأتوا منه علی أنها زائدة أو للتعدیة خلاف الظاهر.

ثانیاً: قد تقدم إنّ الروایة تشتمل علی فقرتین؛ الفقرة الأولی هي الجواب عن سؤال الرجل عن الحج و الفقرة الثانیة تدلّ علی کیفیة امتثال أوامر الشارع و نواهیه، لا خصوص الأمر بالحج. فعلی هذا کما یمکن تصویر الواجبات المشتملة علی الأجزاء یمکن تصویرها بنحو الکلي حتی تکون له أفراداً متعددة و حینئذ یجب علی المکلف امتثال الأوامر لجمیع أفرادها و بجمیع أجزاء کل فرد منها إلّا ما لایستطیع سواء کان من الأفراد أو الأجزاء.

فحینئذ الاحتمال الأول و الثالث کلاهما صحیحان و لکن الاحتمال الثاني هو الجامع بینهما و حیث أن ما قاله قاعدة کلیة تشمل جمیع الأوامر، فلا بدّ من الالتزام بالاحتمال الثاني حتی تشمل أوامر التي لها أفراد و لکل فرد أجزاء.

نتیجة ذلك هذه الروایة تدلّ علی قاعدة المیسور.

«قد تقدّم أنّ الروایة تشتمل علی فَقَرَتَین[7] ، الفقرة الاولی هی الجواب عن سؤال الرجل عن الحج». این جواب اول را ببینید، خود روایت را هم ملاحظه کنید جواب اول در صفحه 454، ببینید «فَرَضَ الله علیکم فحُجّوا»، این می پرسید «أ کلّ عامٍ یا رسول الله»؟ حضرت جواب نمی دهند، تا سه بار می پرسد، «فقال رسول الله لو قلتُ نعم لوجب و لَما استطعتم»، نمی توانید، اگر بگویم بله واجب می شود و توان آن را ندارید.

آقای خوئی می‌گفتند ببینید اینجا گفتند «و لما استطعتم»، لذا این تتمه برای شرطیت تکلیف است. اینطور معنا کردند و زور هم داشت، معنای ایشان خلاف ظاهر بود. شما قدرت آن را نداشتید. ذیل اینجا چیز دیگری نوشتم، «ملاحظة علی احتمالنا»، نوشتم «هذا الاحتمال یشتمل علی خلاف الظاهر، حیث إنّ حمل قوله فأتوا منه علی أنّ کلمة من زائدة أو للتعدیة بمعنی الباء خلاف الظاهر»، حالا این را هم می خواهید قرار بدهید.

«قد تقدّم أنّ الروایة تشتمل علی فقرتین الفقرة الاولی هی الجواب عن سؤال الرجل عن الحج و الفقرة الثانیة تدلّ علی کیفیة امتثال اوامر الشارع و نواهیه»، این بحث دومی است. ببینید در روایت بعد از آن یکدفعه می فرماید «ثم قال»، حضرت یعنی جواب سؤال او را دادند بعد می فرمایند «ثم قال». این «ثم قال» مهم است، جواب سؤال را دادند و فرمودند سؤال نپرسید، اگر من به شما بگویم بله، برای شما واجب می شود و شما توان آن را ندارید پس به شما نمی گویم بله چون شما توان آن را ندارید؛ تمام شد رفت، جواب سؤال حج را دادند. حالا وارد یک بحث جدید شدند و مربوط به اینجاست و آن این است که اینقدر سؤال نکنید، قبل از شما که پیش انبیاء می رفتند، من «کان قبلکم»، اینها هلاک شدند به این کثرت سؤالات خودشان و «اختلافهم علی انبیائهم»، یک نصیحت کلی می کنند، این یک امر کلی است، اولا زیاد سؤال نکنید، این دیگر جواب سؤال این نیست که زیاد نکنید، جواب سؤال آن را دادند، حالا می فرماید زیاد سؤال نکنید، وقتی سراغ انبیاء می روید اینطور نباشید که از اینطور چیزها سؤال کنید، وقتی امر کردیم شما را به یک شیئی، هرچقدر از آن را که توانستید انجام بدهید، «فأتوا منه ما استطعتم»، کلی است، مربوط به حج نیست دیگر، کلاً در مورد سؤال از انبیاء نسبت به واجبات و اوامر می گوید، نه نسبت به امر به حج.

پس بنویسید «الفقرة الثانیة تدل علی کیفیة امتثال اوامر الشارع و نواهیه لاخصوص الامر بالحج». این مربوط به خصوص امر به حج نیست. «فعلی هذا کما یُمکن تصویر الواجبات المشتملة علی الاجزاء یُمکن تصویرها بنحو الکلی حتی تکون له افراداً متعددة و حینئذ یجب علی المکلف امتثال الأوامر بجمیع افرادها و بجمیع اجزاء کلّ فردٍ منها إلا ما لایستطیع»، الا آن که استطاعت آن را ندارد، حالا چه از افراد، «سواءٌ کان من الافراد»؛ «سواء کان من الاجزاء أو من الافراد»، چه از اجزاء آن را نتواند انجام بدهد و چه از افراد آن را نتواند انجام بدهد. «فحینئذ الاحتمال الاول و الثالث کلاهما صحیحان و لکن الاحتمال الثانی هو الجامع بینهما و حیث إنّ ما قاله قاعدة کلیة تشمل جمیع الأوامر فلابد من الالتزام بالاحتمال الثانی حتی یشمل اوامر التی لها افراد و لکل فردٍ»، «أو لها لکل فرد اجزاء» یا بنویسید «لها افرادٌ و اجزاء»، راحت تر است. پس این احتمال دوم بهتر است.

اما نسبت به این احتمال چهارم؛ این اولاً را من قبلاً نوشته بودم، بگذارید این را بگویم و شما بنویسید، گفتم خدمت شما، بنویسید «هذا الاحتمال یشتمل علی خلاف الظاهر»، این احتمال چهارم، «حیث إنّ حمل کلمة من فی قوله فأتوا منه»، همین «فأتوا منه» را بنویسید، «علی أنّها زائدة أو للتعدیة خلاف الظاهر». زائده که بگیرید یعنی معنا ندارد و خلاف ظاهر است، با کلمه «فأتوا منه» ظاهر آن این است که هرچقدر از آن را توانستید انجام بدهید نه «فأتوا به»، من را به باء معنا کردن خلاف ظاهر است. چه زائده در نظر بگیرید و چه تعدیه خلاف الظاهر است.

پس بنابراین علی الظاهر روی این حسابی که نوشتیم احتمال همین معنای دوم متعین است، پس این معنای احتمال چهارم به نظر به درد نمی خورد، باید یکی از سه احتمال قبل را در نظر بگیریم که خلاف ظاهر نباشد، با مورد سؤال جور درنیاید نیاید، دومی هم جامع است، چون در مورد کل اوامر صحبت می کنند، "إذا أمرتکم بشیء"، نگفتند وقتی امر به حج کردم، قاعده هر امری را بیان می کنند، هروقت یک امری به شما کردم یک چیزی، نگفتم در مورد حج باشد که شما بگویید یان حج که افراد و اجزاء ندارد، در مورد همه عوامل صحبت می کنند، وقتی امری به شما کردم "فأتوا منه ما استطعتم"، هرچقدر از آن را که توانستید انجام بدهید، خب هرچقدر از آن را که توانستید اعم از این است که از اجزاء آن هرچقدر توانستید یا از افراد آن هرچقدر توانستید، معنای آن این است، ظاهر عبارت این است، امر کلی است و مربوط به خصوص حج نیست.

پس «علی الظاهر نتیجة ذلك»، یک نتیجه بنویسید، «نتیجة ذلك فهذه الروایة تدل علی قاعدة المیسور»، این روایت دلالت بر قاعده میسور می کند. ظاهراً باید بگوییم روایت دلالت بر قاعده میسور می کند. این خلاصه نتیجه ای است که در اینجا داشتیم و نتیجه گیری کردیم و بحث داشتیم این است که باید بگوییم ظاهراً دلالت بر قاعده میسور می کند، چون احتمال اول باشد و چه احتمال سوم باشد و چه احتمال دوم باشد شما قاعده میسور را در آن دارید، خصوصاً در احتمال سوم نداریم چون افراد است؛ چه احتمال اول باشد و چه احتمال دوم باشد قاعده میسور را شما دارید، هر مقدار از اجزاء را که توانستید. خلاصه از این جهت روایت ظاهراً.


[1] قال المحقق الإصفهاني في نهاية الدّراية في شرح الكفاية، الغروي الإصفهاني، الشيخ محمد حسين، ج4، ص387..: «فالتحقيق: أن كلمة (من) ليست للتبعيض بعنوانه حتى لا‌يلائم الكلي، بل لمجرد اقتطاع مدخولها عن متعلقه، و إن كان يوافق التبعيض أحياناً.و من الواضح أن الفرد متشعّب من الكلي، و أن الكلي الذي ينطبق على ما يستطاع و ما لا‌يستطاع، فما يستطاع منه مقتطع من مثله- و حينئذ- لا‌يتعين إرادة المركب، و المتیقن بحسب مورد الرواية هو الكلي الذي يلائمه لفظ (الشي‌ء) و كلمة (من) و كون (ما) بمعنى الموصول، لا بمعنى المصدرية الزمانية، فتدبر جيّداً»
[5] و أورد الشيخ حسين الحلي على كون (ما) موصولة في أصول الفقه، الحلي، الشيخ حسين، ج8، ص433.: «إنّ لفظة «ما» في قوله صلى اللَّه عليه و آله: «فأتوا منه ما استطعتم» لا‌يمكن حملها على كونها موصولة، لأنّها حينئذ تكون مفعولاً به لقوله: «فأتوا» و هذا الفعل- و هو الإتيان- يتعدّى بنفسه إلى المأتي إليه، و ربما تعدّى إليه بواسطة إلى، أمّا المأتي به فهو إنّما يتعدّى إليه بالباء، سواء كان جوهراً مثل قولك: «أتيت بالكتاب»، أو كان فعلًا من الأفعال مثل قولك: «أتيت بالصلاة أو بالصيام» مثلًا، و لا‌يتعدّى هذا الفعل إلى المأتي به بنفسه، فلا‌یقال: «أتيت الكتاب» أو «أتيت الصيام» بمعنى جئت به، و حينئذٍ يكون المتعيّن في لفظة «ما» أن تكون ظرفية مصدرية، و بذلك يبطل‌ كون لفظة «من» بيانية، و يتعيّن حملها على‌ معنى الباء إن ثبت ذلك أو على التبعيض». قال في تهذيب الأُصول - ط نشر آثار الإمام الخميني، السبحاني، الشيخ جعفر؛ تقرير بحث السيد روح الله الخميني، ج3، ص406..: «مصدرية زمانية: أي إذا أمرتكم بشي‌ء فأتوا منه زمن استطاعتكم، لا موصولة حتى يجب كلّ فرد مستطاع؛ لأنّه خلاف سياق الحديث على ما عرفت‌».و قال في ص405 في معنی (من): «فتلخّص: أنّ كون «من» تبعيضية ليس مانعاً من حمل الرواية على الأعمّ، و أنّ غاية ما يقتضيه التبعيض كون المدخول متقطّعاً ممّا قبلها بنحو من الاقتطاع، أو يكون ما قبلها كالمخزن لما بعدها، كالكلّي بالنسبة إلى أفراده، و هو حاصل في المقام.هذا كلّه مع قطع النظر عمّا قبله.و أمّا مع ملاحظة صدره: فالظاهر منه إرادة الأفراد، لا الأجزاء و لا الأعمّ منهما؛ فإنّ الحديث وارد في حجّة الوداع»
[7] حالا اصطلاحاً می گویند فِقرة، فِقرَتَین.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo