< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدعلی ‌بهبهانی

1401/08/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه اقتصادی/ربا و بانک‌ها /طریق نهم؛ فرع دوم؛ نظریه دوم

 

فصل دوازدهم

طریق نهم: فروش دین به قیمت کمتر

خلاصه مباحث گذشته

بحث بیع دین به دین گذشت و گفتیم جایز نیست؛ اما الان بحثمان درباره بیع دِین به غیر دِین است حالا به چه کسی می‌خواهی بفروشی؟ یا بر «من هو علیه» یا بر «غیرش».

گاهی مثلاً شما بدهکار هستید؛ چک کشیده‌اید؛ یعنی مَدین یا من علیه الدین هستید و طرف مقابلتان هم طلبکار یا دائن یا من له الدین است.

گاهی مالک دین یا من له الدین به خود کسی که مدین یا من علیه الدین است می‌گوید: «آقا! شش ماه دیگر از تو چک صدمیلیونی دارم. بیا الان با نود میلیون نقد کار را ختم کنیم؛ یعنی نود میلیون نقد بده و چک را بگیر. به‌عبارت‌دیگر می‌گوید این دینی که من بر عهده‌ات دارم را حاضرم الان به قیمت کمتر و نقدی به شما بفروشم» آیا این خریدوفروش به این صورت - یعنی بیع دین بر خود همان شخص مدین (بدهکار)- جایز هست یا نه؟ می‌گویند بیع دین به غیر دین مطلقاً جایز است و قیدی در آن وجود ندارد چه با همان شخص، بیع را انجام دهیم چه با شخص ثالث، فرقی ندارد هر دو صورت جایز است لکن گفتیم فقط باید ربوی نباشد و در موارد معدود هم باید به‌گونه‌ای انجام شود که ربوی نشود؛ مثلاً یا به غیر جنس معدود بیع انجام شود و یا اینکه مساوی باشند در این صورت بِلااشکال است.

منتها غول بعدی که مختار بعضی از بزرگان مثل شیخ طوسی و من تبعه مثل محقق صدر است، برای ما مشکل ایجاد کرد. این قول چیست؟ تعبیر این بزرگان، این است که - [ما فرض شخص ثالث را مطرح می‌کنیم؛ چون در روایت هم شخص ثالث بیان شده است] - شخص مدین چک صدمیلیونی کشیده و به من داده است. من صاحب دینم. این دینم را می‌خواهم به شخص ثالث نود میلیون بفروشم. من دین صدمیلیونی که بر ذمّه شخص مدین (بدهکار) دارم و موعد آن شش ماه دیگر است را ده میلیون ارزان‌تر اما نقدی به شخص ثالث فروختم. تصور ما این است که این ده‌میلیونی که از دین کسر کرده‌ایم به نفع مشتری می‌شود و در مِلک مشتری داخل می‌شود؛ اما آنچه در فضای این روایت بیان شده است این است که این ده میلیون که کسر شده است به نفع مشتری نیست؛ بلکه به نفع شخص مدین (بدهکار) است و در واقع من ده میلیون از دینم - که بر عهده مدین بوده است - را ابراء کرده‌ام. به‌عبارت‌دیگر من که از این ده میلیونم گذشتم به نفع مشتری نگذشتم؛ از دِینم گذشتم که این دین بین من و مدین بوده است. پس وقتی من از ده میلیون از دینم گذشتم، به نفع چه کسی می‌شود؟ به نفع آن که بدهکار بوده است.

به نظرم شاید ما باید یک تفصیلی بدهیم. این را خوب دقت کنید؛ چون بین حرف فقها که الان معروف است، یک تفصیلی به ذهنم می‌آید که در فقه الربا آن را ننوشتم. این تفصیل خیلی مهمی است؛ چون کسی این تفصیل را نگفته است. الان می‌گویم و بعد بیشتر به آن خواهیم پرداخت.

یک‌وقت صحبت از بیع دین است و یک‌وقت صحبت از ابراء ذمه است. این را خوب دقت کنید. از همین‌الان در ذهنتان باشد تا برویم در فضای روایت تا ببینیم این تفصیلی که عرض کردم در کلام فقها نیست، شاید حرف جدیدی هم نیست. در واقع با این تفصیل داریم بین کلام فقها، جمع می‌کنیم که شاید جمع قشنگی باشد.

یک‌وقت هست که من دارم دینم را بیع می‌کنم و یک‌وقت هم هست که می‌گویم که یکی بیاید پول این دین را نقدی بدهد و من از ده میلیونش گذشتم و ابراء کردم؛ این‌ها دو باب است. ابراء دین؛ یعنی از ده میلیون از دینم گذشتم حالا کسی بیاید این دین را نقد کند. شاید بگویید در بازار کسی این کار را نمی‌کند. مگر عقلش کم است که به شما بگوید ده میلیون از دین را از ذمّه مدیون کسر کن تا من به تو نود میلیون نقد بدهم و شش ماه بعد هم از مدیون نود میلیون بگیرم. اشخاص زیادی این کار را انجام نمی‌دهند. درست است؟ الا اینکه کسی نیت خیرخواهانه داشته باشد. اما اگر مسئله به‌صورت ابراء بوده باشد، نتیجه‌اش این است. مثلاً شخصی که چک دارد می‌گوید من مشکل دارم. الان به پول نیاز دارم لکن این چک برای شش ماه دیگر است بیا این را نقد کن یا اگر الان صد میلیون هم نمی‌توانی بدهی من از ده میلیونش گذشتم نود میلیون به من نقد بده و شخص هم قبول می‌کند. در این قسم شما نگفتی من دین را می‌فروشم گفتی از ده میلیون آن می‌گذرم و چون دین بین شما و مدین بوده در واقع این ده میلیون از ذمه مدیون خارج شده است. اینکه شما می‌گویی من از ده میلیونم گذشتم! به نفع چه کسی می‌شود؟! به نفع شخص مدیون می‌شود. پس این مورد یک تصویر واقعی دارد.

اما در فرض بیع دین شما دین را به شخص ثالث منتقل می‌کنید پس دو فرض مطرح است؛ یکی بیع و انتقال دین و دیگری ابراء مقداری از دین و اینکه تقاضا کنم کسی بیاید این دین را نقدی پرداخت کند و بعداً به همان مقدار که به من پرداخت کرده از مدیون بگیرد و این ابراء در واقع به نفع مدیون بوده باشد که کم پیش می‌آید؛ اما مثل کسانی که در این زمانه به رفیقشان قرض می‌دهند. این هم یک تصویر است.

آنچه الان بیشتر رخ می‌دهد و معمول است بیع دین است؛ یعنی انتقال دین. در مسئله انتقال دین، دین باید انتقال پیدا کند؛ اما صورت دومی هم داریم که شخص بگوید آقا! یک نفر این چک را برای من نقد کند چک بیست میلیون است من ده میلیونش را الان نیاز فوری دارم و می‌خواهم. ده میلیون دیگر را هم ابراء می‌کنم. اگر گفتم ابراء می‌کنم، اگر گفتم او را بری الذمه می‌کنم، آیا این هم انتقال دین است یا بری الذمه کردن است؟ بری الذمه کردن است. این ابراء به نفع چه کسی می‌شود؟ به نفع مدیون.

این تصویر را هم داشته باشید. تا وارد فضای روایت شویم.

صحیحه ابي حمزة ثمالي

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَن‌أَحْمَدِ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَنْ رَجُلٍ كَانَ لَهُ عَلَى رَجُلٍ دَيْنٌ فَجَاءَهُ رَجُلٌ فَاشْتَرَاهُ مِنْهُ [بِعَرْضٍ‌] ثُمَّ انْطَلَقَ إِلَى الَّذِي عَلَيْهِ الدَّيْنُ فَقَالَ لَهُ أَعْطِنِي مَا لِفُلَانٍ عَلَيْكَ فَإِنِّي قَدِ اشْتَرَيْتُهُ مِنْهُ كَيْفَ يَكُونُ الْقَضَاءُ فِي ذَلِكَ؟ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ: يَرُدُّ عَلَيْهِ الرَّجُلُ الَّذِي عَلَيْهِ الدَّيْنُ مَالَهُ الَّذِي اشْتَرَاهُ بِهِ مِنَ الرَّجُلِ الَّذِي لَهُ الدَّيْنُ. ([1] )

روایت اوّل صحیحه ابي حمزه ثمالي است:

محمد بن یعقوب از محمد بن یحیی العطار از احمد بن محمد از حسن بن علی (که اینجا حسن بن علی وشّاء است که از اجلاء امامیه است و یا حسن بن علی بن فضّال است که او هم بنابر قولی از اصحاب اجماع است) . محمد بن فضیل صیرفی هم از ثقات امامیه است. ابي حمزه هم ابي حمزه ثمالي است که ولو بعضی می‌خواهند در ایشان خدشه کنند از باب غلو و... اما ما ایشان را از اجلاء می‌دانیم.

«عن رجل کان له علی رجل دَین»؛ شخصی بر دیگری دینی دارد. «علی رجل»؛ پس رجل دوم می‌شود مدیون. «فجاءه رجل»؛ رجل سوم آمد. «فاشتراه منه بِعرضٍ»؛ خلاصه آن دین را به مبلغی خرید. «ثم انطلق الی الذی علیه الدین»؛ و سپس رفت سراغ شخص مدیون که «علیه الدین» است. «فقال له اعطنی لفلان علیک»؛ بده آن چیزی که صاحب دین برعهده تو داشته است. «فإنّی اشتریته منه»؛ من از او این دین را خریدم. «کیف یکون القضاء فی ذلک»؛ حکم این مسأله چطور است. حضرت فرمودند: «یَرُدّ علیه الرجل الذی علیه الدین»؛ مردی که «علیه الدین» یعنی مدیون است، او به او اعطا می‌کند (رد می‌کند). چه چیزی را؟ «ماله الذی اشتراه به من الرجل الذی له الدین»؛ همان مالی را که با آن از صاحب دین اشتراء کرده است. همان مال را به او می‌دهد؛ یعنی چک صدمیلیونی را صاحب دین نود میلیون فروخت. مدیون هم نود میلیون به او (خریدار) می‌دهد.

این روایت اوّل بود. ادامه مباحث و روایت دوّم را در جلسه بعد بیان خواهیم کرد.


[1] ‌. الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج5، ص100.، کتاب المعیشة، باب بیع دین بالدین، ح2؛ وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج18، ص347، أبواب الدین و القرض، باب15، ح2، ط آل البيت.؛ و في تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج6، ص189. «أحمد بن محمد بن عیسی عن الحسن بن علي... سئل أبوجعفر ... فاشتری منه بعوض... فکیف یکون القضاء... فقال له أبوجعفر.... ماله الذي اشتراه من الرجل الذي له علیه الدین»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo