< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدعلی ‌بهبهانی

1402/08/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الخمس/ارباح المكاسب /مساله61؛ فروعات فقهی؛ ادامه فرع دوم؛ روایت عبد العزیز

 

فروعات فقهیه

ادامه فرع دوم: حد معنای شأن

گفتیم ضابطۀ شرع این بود. در راویت هم به آن اشاره شده و یک روایت را خواندیم. رسیدیم به روایت دوم.

روایت دوم: روایت عبد العزیز

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ، فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِيرٍ: إِنَّ لَنَا صَدِيقاً وَ هُوَ رَجُلٌ صَدُوقٌ يَدِينُ اللَّهَ بِمَا نَدِينُ بِهِ.

فَقَالَ: مَنْ هَذَا يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الَّذِي تُزَكِّيهِ.

فَقَالَ: الْعَبَّاسُ بْنُ الْوَلِيدِ بْنِ صَبِيحٍ.

فَقَالَ رَحِمَ اللَّهُ الْوَلِيدَ بْنَ صَبِيحٍ مَا لَهُ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ.

قَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَهُ دَارٌ تَسْوَى أَرْبَعَةَ آلَافِ دِرْهَمٍ وَ لَهُ جَارِيَةٌ وَ لَهُ غُلَامٌ يَسْتَقِي عَلَى الْجَمَلِ كُلَّ يَوْمٍ مَا بَيْنَ الدِّرْهَمَيْنِ إِلَى الْأَرْبَعَةِ سِوَى عَلَفِ الْجَمَلِ وَ لَهُ عِيَالٌ أَ لَهُ أَنْ يَأْخُذَ مِنَ الزَّكَاةِ.

قَالَ: نَعَمْ.

قَالَ: وَ لَهُ هَذِهِ الْعُرُوضُ.

فَقَالَ: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ فَتَأْمُرُنِي أَنْ آمُرَهُ أَنْ يَبِيعَ دَارَهُ وَ هِيَ عِزُّهُ وَ مَسْقَطُ رَأْسِهِ أَوْ يَبِيعَ جَارِيَتَهُ الَّتِي تَقِيهِ الْحَرَّ وَ الْبَرْدَ وَ تَصُونُ وَجْهَهُ وَ وَجْهَ عِيَالِهِ أَوْ آمُرَهُ أَنْ يَبِيعَ غُلَامَهُ وَ جَمَلَهُ وَ هُوَ مَعِيشَتُهُ وَ قُوتُهُ بَلْ يَأْخُذُ الزَّكَاةَ وَ هِيَ لَهُ حَلَالٌ وَ لَا يَبِيعُ دَارَهُ وَ لَا غُلَامَهُ وَ لَا جَمَلَهُ. [1]

و توثیق إسماعیل و أبیه عبد العزیز مشکلٌ و الروایة مجهول عند کثیر من الأعلام إلا علی مبنی المحقق النائیني و الفقیه الأعظم السید أبي الحسن الإصفهاني و أستاذنا المحقق البهجت من اعتبار روایات الکافي من جهة أنّ روایاته مأخوذ من الکتب الأربعمأة المعوّلة عند الأصحاب.

بررسی سندی روایت

علیّ بن ابراهیم عن أبیه عن اسماعیل بن عبدالعزیز عن أبیه. روایت در کافی است. رو مبانی قائلین به اینکه کافی معتبر است مثل میرزای نائینی و بعضی اعاظم معتبر است. ولیکن از جهت اینکه اسماعیل بن عبد العزیز توثیق عامّی داشته باشد، ما توثیق عامّی برایش پیدا نکردیم. نه برای خودش و نه پدرش عبدالعزیز. لذا روایت از این جهت خیلی از اعلام قبول ندارند. امّا مثل میرزای نائینی و آقای بهجت و اینها قبول داشند. حالا متن را بخوانیم، ببینید چطور حضرت به شأنیّت اعتبار می‌دادند.

متن روایت

«دخلت أنا و أبوبصیر علی أبی عبد اللّه علیه السّلام فقال له ابوبصیر: انّ لنا صدیقاً‌ و هو رجلٌ صدوق. یدین اللّه بما ندین به». حضرت فرمودند که «من هذا یا أبامحمّد الّذی تزکّیه» اینی که داری تعریفش می‌کنی کیست؟ گفت «عبّاس بن الولید بن صبیح» حضرت فرمودند «رحم اللّه الولید بن صبیح ما له یا أبامحمّد؟» پسر او بوده.

می‌فرماید «جعلت فداک له دارٌ تسوی أربعة آلاف درهم» خانه‌اش ۴۰۰۰ درهم قیمتش است. «له جاریة له غلام یستقی علی علی الجمل کلّ یوم مابین الدّرهمین الی الأربعة سوی علف الجمل» خرجش اینقدر است. هر روز با شتر باید بیایی برایش آب بیاوری. بین ۲ تا ۴ درهم. علفی که برای جملش هست. «له عیال».

حالا این آقا با این بزرگواری «أله أن یأخذ من الزّکوة» خرجش خیلی زیاد است، غلام دارد، جاریه دارد،[شترش] علف می‌خواهد، آب می‌خواهد. هزینه‌اش بالاست. حضرت فرمودند بله می‌تواند بگیرد. «و له هذه العروض» با این همه مخارجی که دارد؟ حضرت فرمودند «یا أبامحمّد فتأمرنی أن آمره أن یبیع داره و یعزّ» می‌خواهی من بهش بگویم خانه‌ات را برو بفروش؟ اینجا عزّش است، مسقط رأسش است. یا بگویم جاریه‌ات را بفروش «الّتی تقیه الحرّ و البرد و تصون وجهه و وجه عیاله» برایشان خدمت می‌کند. یا «آمُرَه أن یبیع غلامه و جمله و هو معیشته» بگویم غلامش را بفروشد؟ بگویم شترش را بفروشد؟

حضرت فرمودند «بل یأخذ الزّکات و هی له حلال» با اینکه اینقدر چیز دارد. خانه دارد، جاریه دارد، غلام دارد، شتر دارد. خب نمی‌تواند آنها را بچرخاند، زکات اخذ می‌کند. «بل یأخذ الزّکات و هی له حلال و لا یبیع داره و لا غلامه و لا جمله» کأنّه شأن این شخص را اینها می‌دانند. می‌فرمایند وقتی شأنش اینجوری است، به مقدار شأنش ندارد که خرج اینها را بدهد. نه اینکه اینها را بفروشد و کمتر از شأنش بدون عزّت زندگی کند. خانه‌اش عزّتش است. نمی‌شود بگوییم عزّتش است و اینجا را بفروشد. اینها را همه نیاز دارد. معیشتش است. پس آنچه که معیشتش است نباید بفروشد. پس اشکالی ندارد اخذ زکات کند. زندگیش را در حدّ شأنش باید بکند ولو به اینکه اخذ زکات کند. این یک روایت. این روایت باز تفسیر شأن بود.

ملاک دوم: روایت در ملاک تعارف بین النّاس

روایة محمد بن عیسی:

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى قَالَ أَخْبَرَنِي مَنْ أَخْبَرَ عَنْهُ [الإمام الرضا] أَنَّهُ قَالَ‌: إِنَّ أَهْلَ الضَّعْفِ‌ مِنْ‌ مَوَالِيَ‌ يُحِبُّونَ‌ أَنْ أَجْلِسَ عَلَى اللُّبُودِ وَ أُلْبِسَ الْخَشِنَ وَ لَيْسَ يَتَحَمَّلُ الزَّمَانُ ذَلِكَ‌.[2]

ما گفتیم باز یک ملاک دوّم غیر شأن داریم تعارف بین النّاس است. این یکی روایت با آن روایت تعارف بین النّاس می‌خورد. «عن محمّد بن عیسی قال أخبرنی من أخبر عنه» از امام رضا «أنّه قال: إنّ أهل الضّعف من موالیّ یحبّون أن أجلس علی اللّبود و أُلبس الخشن» لُبُود مثلاً‌ گلیم است. لباس خشن بپوشم، روی این گلیم‌ها بنشینم. «و لیس یتحمّل الزّمان ذلک» ملاکیّت رو زمان دادند حضرت. یعنی عصر این را اقتضا نمی‌کند. متعارف بین النّاس می‌گوییم در هر عصری متفاوت است از همین روایت هم پیداست. حضرت در مسألۀ شأنیّت به خود زمان مدخلیّت دادند که مردم یه زمانی یک جور زندگی می‌کردند و مردم آن زمان جور دیگری.

از این قبیل روایت‌ها داریم. این روایت را به عنوان نمونه ذکر کردیم. الآن متعارف بین مردم این عصر و این زمان این نیست که «أجلس علی اللّبود و أُلبس الخشن». من طبق متعارف عمل می‌کنم. مبنای متعارف را می‌شود از این روایت استفاده کرد.

حالا این روایت سند چندانی ندارد، چون مال مکارم الأخلاق است. امّا می‌خواهیم نحوۀ بیان در روایات را عرض کنیم که به این دو تا مطلب [اشاره دارند]: یکی اینکه متعارف زمان را ببین. مثل متعارف زمان زندگی کن. یک موقعی ممکن است من دلم می‌خواهد لباس خشن بپوشم، روی گلیم بنشینم. وقتی بروم روی گلیم بنشینم و لباس خشن بپوشم،‌ [وقتی] نگاه می‌کنند، می‌گویند متعارف نیست. چرا ایشان اینجوری لباس پوشیده؟ مثل متعارف زمان باشد. اگر شأنتان هم پایین‌تر از این هست،‌ امّا معلوم می‌شود که اهل بیت نظر دارند که مثل متعارف زمان زندگی کن. این را می‌خواستیم بگوییم. یعنی فقط شأنیّت را ملاک نگیرید. چون گفتیم اگر شأنیّت را ملاک بگیرید، بیشتر از شأن باشد خمس دارد، ولو کمتر از متعارف باشد. مورد نقضش بود دیگر. و در روایات روی آنچه که متعارف در هر عصر است تأکید کرده‌اند. متعارف در هر عصر این است که چطوری لباس بپوشی. لباس خشن نمی‌خواهد بپوشی بر خلاف متعارف. به جای اینکه روی فرش بنشینی، بگویی من نمی‌خواهم روی فرش بنشینم و روی نمد بنشینید. نه! باید جوری زندگی کنی که یتحمّل الزّمان. لذا گفتیم این دو تا مبنی ذکر شود. این دوّمی در کلمات فقها خیلی ذکر نمی‌کردند. همه‌اش مسألۀ شأنیّت را ذکر می‌کردند. این یک نقص است.

فرع سوم: مئونه تحصیل ربح

از این فرع گذشتیم. یک فرع سوم دیگر بحثمان تقریباً در مسألۀ ۶۱ تمام است. حالا جمع‌بندی کنیم و بحث رو جمع کنیم. فقط یک بحث جزئی مانده، مؤونۀ تحصیل ربح که بعضی چیزها مؤونۀ تحصیل ربح است. منتهی در مصادیقش گاهی اوقات اختلافی هست. یکی از مواردش این است: بعضی چیزها را خرج می‌کنی و بعضی‌ها در آن اختلاف دارند که حالا اینی که شما خرج کردید، در مسافرخانه است،‌ در خانه است، در یک جایی است. آیا اینها جزء رأس المال حساب می‌شود یا جزء مؤونۀ تحصیل ربح. اینها مواردش کمی دقیق است. قدیم هم در یک سری بحث‌ها به آن اشاره کردیم.

مسئله هفتاد و هفتم: فرق مئونه تحصیل ربح و آنچه در سرمایه خرج می
شود

السؤال (77): تعمير الفندق و الدار اللذين هما رأس المال للتجارة، و تصليحاتهما بالكهرباء و نحوها و تزيينهما لأجل جلب نظر المسافرين مثلا داخل فيما يرجع إلى رأس المال فيجب التخميس أو لا؟ و هكذا جعل الخادم و الحاجب و الكاتب و أمثال ذلك، أو أن الثاني من مؤونة تحصيل الربح بل و كذا الأول؟

«تعمیر الفُندُق و الدّار الّذین هما رأس المال للتّجارة» شما اینجا این هتل را رأس المال تجاری کردید. «تصلیحاتهما بالکهربا و نحوهما، تزیینهما لأجل جلب نظر المسافرین مثلاً داخل فیما یرجع الی رأس المال فیجب التّخمیس أو لا؟» آیا این داخل در آنی است که برگشت به رأس‌المال می‌کند؟

«و هکذا جعل الخادم و الحاجب و الکاتب و أمثال ذلک» اینها هم آیا داخل در رأس‌المال است؟ «أو أنّ الثّانی من مؤونة تحصیل الرّبح بل و کذا الأوّل» یعنی اگر خادم و حاجب و کاتب برای این مسافرخانه و هتلتان گرفتید، این مربوط به رأس‌المال نیست. این مؤونۀ تحصیل ربح است. بلکه حتّی اوّلی هم مؤونۀ تحصیل ربح باشد. مثل اینکه کهربا می‌گذارید برایش. برق‌کشی می‌کنید. یا مثلاً حتّی ژنراتور می‌گذارید. این کارها مؤونۀ تحصیل ربح است.

جواب مرحوم خوئی

كلّ ما لا بدل باقيا له في الخارج مشهورا في محيط كسبه كأجور الأشخاص و المكان و نحوهما، و يعد تالفا في سبيل تحصيل الربح لا يعد من رأس المال، و أما ما له بدل مشهور كما في أول السؤال فمحسوب من رأس المال اللازم تخميسه، و اللّه العالم. [3]

مرحوم آقای خوئی یک تعبیری دارند. می‌فرمایند «کلّ ما لا بدل له فی الخارج مشهوراً» هر چیزی که بدلی برایش در خارج باقی نمی‌ماند. بعد تعبیر مشهوراً می‌کنند. این مشهوراً نه به معنی مشهوری است که ما الآن می‌گوییم. [بلکه به معنی] واضحاً است. یعنی بدل واضحی نیست برایش در خارج. «فی محیط کسبه» در محیط کسبش یک چیز بدل خارجی‌ای ندارد. مثل اجرتی که به اشخاص می‌دهند. پولی که بابت مکان خرج می‌کنید و امثال اینها «یُعدُّ تالفاً فی سبیل تحصیل الرّبح لا یعدّ برأس المال» خوب حرفی است. آنچه که دارد هزینه می‌شود، و تقریبا دارد تلف می‌شود، این مؤونۀ تحصیل ربح شماست. شما می‌خواهید از این هتل درامد به دست بیاورید. وقتی می‌خواهید درآمد به دست بیاورید آن پولی که بابت آن خدمۀ هتل هست، حالا به تعبیر ایشان خادم، نگهبان، کاتب و ... همه مؤونۀ تحصیل ربح است. اینها را باید از فائده کسر کنی تا ببینی چقدر خالصش شد. اینها مؤونۀ تحصیل ربح است و کسر می‌شود از فوائد.

«أمّا ما له بدل مشهور» آن چیزی که بدل واضحی دارد، «کما فی أوّل السّؤال» در اوّل سؤال اینجوری ذکر کرد که تصلیح می‌کنیم به کهربا، تزیین می‌کنیم. خرج می‌کنیم که روی قیمت ساختمان بیاید. این ساختمان را قبلاً می‌گفتند قیمتش مثلاً ۳۰ میلیارد بود،‌ بعد تزیینش کردید، قیمتش می‌شود ۴۰ میلیارد. سرمایۀ‌تان اضافه شده. می‌فرمایند «فمحسوب من رأس المال اللّازم تخمیسه» از رأس‌المال حساب می‌شود.

این همان مسأله است که خیلی از متدیّنین رویش دقّت نمی‌کنند. کأنّه این را هزینۀ هدر حساب می‌کند. یا هزینه کردم برای مکان. توسعۀ کارخانه‌اش را می‌دهد، وقتی توسعۀ کارخانه داد، کارخانه را اصلش خمس داده، ولی توسعه‌هایی که می‌دهد دیگر خمس نمی‌دهد. در حالی که هر سال بعضی‌هایشان توسعه دارند. عرض کردم در بحث آقای حکیم می‌گفتند سیرۀ متشرّعه خودشان هم می‌گفتند غفلت است. این جزو همان موارد غفلت است. خیلی وقت‌ها یک خرج‌هایی می‌کنند که باعث می‌شود روی قیمت اینجا بیاید. مثل همین تعمیراتی که به عنوان تزیین کردند. اینجا ۳۰ میلیارد یک‌دفعه شد ۴۰-۵۰ میلیارد. این یعنی در حقیقت رأس‌المال اضافه شد، این ۱۰-۲۰ میلیاردی که اضافه شد به رأس‌المال باید خمسش را بدهی. خرج کرده در آن. امّا آنی که بدل ندارد، مؤونۀ تحصیل ربح است. این جواب مرحوم خوئی است.

تحقیق در جواب:

إنّ التصلیحات و التزیینات علی أقسام:

ما هم قبلاً یک جواب مفصّلی نوشته بودیم که تصلیحات و تزیینات به اقسامی است. و اینها فرق می‌کند.

مورد اول:

الأول: ما یعدّ من المحل، مثل تجصیص المکان و إلصاق ورق الجُدران و صبغها فیلحق بمحلّ الکسب.

یک عدّه‌ از آنها «یعدّ‌ من المحلّ مثل تجسیس مکان و الصاق ورق جدران و صبغهما» می‌آید در و دیوار را گچ‌کاری می‌کند و امثال اینها. «یلحق بمحلّ الکسب». چرا این را می‌گوییم یلحق بمحلّ الکسب؟ چرا می‌گوییم به رأس‌المال نگوید آقای خوئی؟ فرق هست بین سرمایه و محلّ کسب. آقای خوئی قبلاً‌ هم در استفتائات سابق اینها را خیلی‌هایشان را ذکر کرده بودند به عنوان رأس‌المال. ما می‌گفتیم آلات کسب و محلّ کسب را جزء رأس‌المال حساب نکنید. تعبیر رأس‌المال که به کار می‌بردند آقای خوئی می‌گفتیم این تسامحی است. نباید در آلات کسب یا نسبت به محلّ کسب این تعبیر را به کار ببرند. به خاطر یک نکته‌ای. نکته‌اش این است که درست است که الآن اینجا اضافه کردید به محلّ کسب. قیمتش ۱۰ میلیارد بود،‌ یک خرج‌های اضافه‌ کردی شد ۱۵ میلیارد. خمس ۵ میلیارد را بده. محلّ کسب است و در آن اضافه کردی. یک کاری کردی که با گچ‌کاری و اینجور چیزها قیمتش بیشتر شد. امّا این رأس‌المال نیست. اگر رأس‌المال بود، سال دیگر که هیچ‌ چیز اضافه به آن نکردی و قیمتش ارتفاع پیدا کرد، مثلاً یک خیابان کشیدند این نزدیک و ۴۰ میلیاردتان شد ۸۰ میلیارد، اگر رأس‌المال بود،‌ این ۴۰ میلیاردی که در اثر خیابان‌کشی آمد روی قیمت هتل باید خمسش را می‌دادید. رأس‌المال اینجور است. ارتفاع قیمتش خمس دارد. امّا محلّ کسب ارتفاع قیمتش خمس ندارد. آلات کسب ارتفاع قیمتش خمس ندارد. این فرق رأس‌المال و محلّ کسب است.

بعض‌الاساطین هم این فتوی را دارند. امّا تسامحی گاهی وقت‌ها تعبیر می‌شود به‌ آن می‌گویند رأس‌المال. شما یک جایی را به عنوان زمین گرفتید و دارید رویش کار می‌کنید، این رأس‌المال شما نیست. این همانی است که در مسألۀ ارتفاع قیمت که آقای خوئی فرموده‌ بودند، زمین را شما می‌خری، می‌خواهی باشد برایت. خمسش را هم از اوّل کار می‌دهید. ارتفاع قیمت پیدا می‌کند. رویش کشاورزی می‌کنید‌ ها! امّا ارتفاع قیمتش خمس ندارد. مثل آن زمینی است که خریدید و گذاشته‌اید برای پیری خود. گفتید این زمین را می‌خرم یک بار خمسش را می‌دهم، حالا ۲۰-۳۰ سال دیگر نیازم می‌شود. سال به سال این ارتفاع قیمت پیدا کند گفتیم خمس ندارد. خود آقای خوئی فرمودند که این خمس ندارد. چرا؟ چون آقای خوئی رأس‌المال نمی‌دانستند این را. و حتّی اگر رویش کار هم می‌شد، آقای خوئی می‌فرمودند ارتفاع قیمتش خمس ندارد، «الّا اذا باعه» اگر فروختش و تا سر سال خمسی در مؤونه مصرفش نکرد، آن موقع خمس دارد. حتّی اگر وقتی که فروخت و تا قبل از سال در مؤونه مصرفش کرد خمس ندارد. این را قبلاً آقای خوئی فرموده بودند. امّا هی تسامحی در کلمات آقای خوئی و دیگران این کلمۀ رأس‌المال را دارند اطلاق می‌کنند. رأس‌المال را اعمّ گرفتند و در این موارد هی اطلاق می‌کنند. آنجا هم در مسأله‌ای که ما داشتیم همین مشکل را ما داشتیم. می‌گفتیم کلمۀ رأس‌المال را نگویید. اگر شما به مکلّف بگویید اینجور خرج‌ها در حکم رأس‌المال است برای امسال فرقی ندارد،‌چه محلّ کسب باشد خمس را باید بدهید. ۳۰ میلیارد شده ۴۰ میلیارد. در آن خرج کرده‌ای. رأس‌المال باشد باید این ۱۰ میلیارد را بدهی، محلّ کسب هم باشد باید ۱۰ میلیارد را بدهی. امّا در سال‌های بعد فرق می‌کند. وقتی شما اسم این را گذاشتید رأس‌المال، اگر کنار این یک خیابان کشیدند و سال بعد شد ۸۰ میلیارد وقتی ما گفتیم محلّ‌کسب است، و جزء آلات کسب بود،‌ این خمس ندارد. امّا شما که رأس‌المال حساب می‌کنید در رأس‌المال طبق قاعده فتوی دادید خمس دارد. بعد این مکلّف بنده‌خدا سال بعد می‌آید اینجا خمس هم می‌دهد. غلط هم هست. به فتوای خودتان نباید بدهد. تعبیر اشتباه کردید. از این تعبیرهای تسامحی در استفتائات گاهی می‌آید.

مورد دوّم:

الثاني: ما یعدّ من آلات الکسب و هو ما یبقی بعد استعماله، مثل الخزانة و الطاولة و الکرسي المخصوص للمطعم، فیحکم علیه بحکم آلات الکسب.

می‌گوییم «ما یعدّ من آلات الکسب» بعضی چیزها را خرج می‌کند در آن محلّ. گفت مثلاً کهربا، ببینید بعضی چیزها را که اضافه کرده،‌ مثلاً الآن کهربا را مطرح کرده یا بعضی تزئینات را مطرح کرده. در خود سؤال گفته «تزیینها لأجل جلب نظر المسافرین» ولی این را در جواب آقای خوئی پیدا نمی‌کنید. «ما لا بدل باقیاً له یا ما له بدلٌ مشهورٌ» این را باید باز فرق بگذارید. آنی که از تزئینات است، ما یعدّ‌ من آلات الکسب و هو ما یبقی بعد استعماله. طبق مبنای آقای خوئی جواب می‌دهیم. باقی می‌ماند، «مثل الخزانة‌ و الطّاولة و الکرسیّ المخصوص للأطعمة فیحکم علیه بحکم آلات الکسب» شما یک رستورانی که رفته میز و کمد خریده، سال اوّل آمده خمسش را داده. وقتی سال بعد آمد ارتفاع قیمت پیدا کرد، ارتفاع قیمت اینها را هم می‌دهد یا نه؟ نه. اینها الات کسب است. آلات کسب ارتفاع قیمتش خمس ندارد. آلات کسب مثل محلّ کسب است. این مثل همان زمینی است که خریده و گذاشته کنار. منتهی دارد از آن استفاده هم می‌کند. در مسألۀ ارتفاع قیمت این را داشتیم. خود آقای خوئی هم آوردند. زمین را خریده و دارد روی آن تجارت هم می‌کند. امّا گفته این باشد و خمسش هم اوّل کار می‌دهد. این چون مال‌التّجارة نیست،‌ یا حتّی آن وسایلی که خریده و اینجا گذاشته. مثل اینکه مبل خریده و گذاشته اینجا. این مبل را خریده و قشنگ یک مبلمان خوبی کرده، ‌خمسش را هم داده. امّا قیمت مبل بالا می‌رود. سال بعد محاسبۀ خمسی که می‌کنند مرجع از او نمی‌پرسد مبل سال پیش قیمتش چقدر بود؟‌ خمس دادی الان چقدر است؟ این وسائل را از او نمی‌پرسد. اینها رأس مال التّجاره‌اش نیست. می‌گوید سرمایه‌ات چقدر است در بانک؟ سرمایه را حساب می‌کند. تورّمش که گفتیم خمس ندارد. هر چقدر به سرمایه اضافه شده بود، اضافۀ واقعیّه بود باید خمس آن را بدهد. چرا؟ چون اینها در حکم مثل همان آلات کسب و محلّ تجارت است. محلّ تجارت ارتفاع قیمتش خمس ندارد.

لذا کلمۀ رأس‌المال را هم به آلات کسب گفتن اشتباه است. هم به محلّ کسب گفته‌اند که اشتباه است. رأس‌المال نباید گفته شود.

مورد سوم:

الثالث: ما یعدّ من آلات الکسب و هو ما لا یبقی بعد استعماله، مثل مواد التعقیم و السفرة الجمیلة و المندیل الورقي الجمیل علی الطاولة و فیحکم علیه بحکم مؤونة تحصیل الربح.

«ما یعدّ من آلات الکسب و هو لا یبقی بعد استعماله» این اصلاً باقی نمی‌ماند. اینها را مؤونۀ تحصیل ربح می‌گویند. بعضی چیزها را به عنوان آلات کسب گرفته. مثلاً دستمال کاغذی که می‌گذارند برای اشخاصِ آنجا، یا سفره‌ای که می‌اندازند. [با اینها که] دیگر چیزی روی مغازه نمی‌آید، باقی هم نمی‌ماند. باید بیندازی دور. امّا لازمۀ هتل این است که اینجور خرج‌هایی بکنی. مثل اینکه دستمال بگذارد، صابون بگذارد و ... . اینها از فوائد هتل کسر می‌شود. اینها خرج‌هایی است که باید در هتل بکند، نمی‌شود که صابون و دستمال کاغذی نگذارد. یک چیزهایی باید بگذارد که بعداً به عنوان نظافت بریزد دور. اینها همه مؤونۀ تحصیل ربح است. یعنی خرج‌هایی که باید من اینجا بکنم تا بتوانم مشتری داشته باشم. دستمال‌کاغذی و اینجور چیزها از عرفیّات است. خرج‌هایی که کردم، همۀ اینها را باید جدا بنویسم. از آن سودم کسر کنم. وقتی دستمال کاغذی خریدم،‌ نباید بگویم این دستمال‌کاغذی را من برای اینجا خریدم،‌ پس به رأس‌المال من اضافه شد. نه! این رأس‌المال نیست. اینها را باید صرف کنی و از بین ببری. باقی هم نیست. اینها همان مؤونۀ تحصیل ربح است.

پس آلات کسب هم دو قسم است: آنی که یبقی بعد استعماله،‌ مثل طاوله‌ (میز) و اینجور چیزها. اینها حکم آلات کسب را دارد. مثل محلّ کسب است. یک‌بار که خمسش را داد کافی است. ارتفاع قیمتش خمس ندارد. مبلمان آنجا ارتفاع قیمتش خمس ندارد. امّا آنهایی که صرف می‌شود و از بین می‌رود،‌طبق مبنایی که آقای خوئی فرمودند هر چی که صرف می‌شود و از بین می‌رود، می‌شود مؤونۀ تحصیل ربح. مثل پول کارگر و خادم و ... .

مورد چهارم:

الرابع: ما لا یعدّ جزءاً من المحلّ و لا من آلات الکسب، مثل لوحات الرسم لتعليقها علی الجدران و الآلات الکبیرة المحتویة لمواد التعقیم و الحوض الزجاجي لأسماك الزینة [أکواریوم] فهنا وجوه: [1] إذا اشتراها بعنوان اللوازم المحسّنة و المزیّنة للمحل، بقصد ترغیب الناس فهي ملحقةٌ بآلات الکسب [2] و إذا اشتراها بقصد الإدّخار فهو محکوم بحکم الاقتناء [3] و إذا اشتراها لا بقصد الإدّخار بل بقصد أن یستعملها في المحل للزینة مع قصده الانتفاع من ارتفاع قیمتها أیضاً فیلحق برأس المال.

و الدلیل علی ذلك: إنّه یختلف حکم رأس المال و السرقفلیة و آلات الکسب و مؤونة تحصیل الربح، و التحسینات و التزیینات علی أقسام کلّ منها یلحق بأحد هذه الأمور.

بعضی چیزها هم می‌گوییم «لا یعدّ جزئاً من المحلّ و لا من آلات الکسب مثل لوحات الرّسم و تعلیقها علی الجُدران» تابلو آویزان می‌کند روی دیوار. آلات کبیره‌ای که محتوی برای موادّ تعقیم و حوض است،‌ مثلاً فرض کنید که آکواریوم درست می‌کند. «الحوض الزّجاجة لأسماک الزّینة» اینجا وجوهی است.

اینجور چیزهایی که خریده اگر خریده به عنوان «لوازم المحسّنة و المزیّنة للمحلّ بقصد ترغیب النّاس» این می‌شود ملحق به آلات کسب. اگر خریده که اینها را نگه دارد، محکوم به حکم اقتناء می‌شود. به عنوان ترغیب ناس نیست. «اذا اشتراها لا بقصد الإدّخار بل بقصد أن یستعملها فی المحلّ الزّینة مع قصده الإنتفاع من ارتفاع قیمتها» این را خریده اینجا گفته قیمتش بالا می‌رود. لازم نیست. زینت اینجا هم هست، قیمتش هم بالا می‌رود. کأنّه این را یک جوری در رأس‌المال داخل کرده. یعنی مثلاً این را می‌گیرد بعد می‌گوید سال بعد می‌فروشمش. می‌خرم فعلاً می‌گذارم در هتلم باشد، سال بعد این را می‌فروشم، قیمتش بیشتر می‌شود. اگر از این قبیل باشد که هم تزیین بوده باشد، امّا قصد اتّجار هم بهش داشته باشد. بعضی‌ قصد اتّجار با آن دارند. می‌خرند در هتل می‌گذارند. مثلاً یک آکواریوم می‌خرد در هتل می‌گذارد، بعد می‌گوید سال دیگر به قیمت بیشتر و بهتر می‌فروشم. این کأنّه قصد اتّجار هم توش داشته. این رأس‌المال است. اگر قصد اتّجاد داشته باشد رأس‌المال است. یعنی اینجا باید فرق بین این صور را بگذاریم.

مسئله هفتاد و هشتم: شامل شدن مئونه تحصیل ربح بر عمل خود انسان

السؤال (78): عند استثناء مؤونة الربح هل يختص ذلك بخصوص ما صرف من المال أو يعم ما إذا عمل عملا بنفسه، كحفر الأرض لأجل الأشجار و نحو ذلك مما يحتاج لاستئجار عامل بأجرة، فهل يحسب مقدار أجرة هذا العمل فيستثنى أم لا؟

یک اختلافی هست بین آقای خوئی و آقای تبریزی. این را خیلی دقّت کنید. ببینید حق با کدام است.

«عند استثناء مؤونة الرّبح هل یختصّ ذلک بخصوص ما صرف من المال أو یعمّ‌ ما اذا عمل عملاً بنفسه کحفر الأرض لأجل الأشجار و نحو ذلک ممّا یحتاج لإستئجار عامل بالاجرة» شما باید این کار را اینجا می‌کردید. یک آدم می‌گرفتید این کار را بکند. به جای اینکه آدم بگیرید که این کار را بکند، شما خودتان انجام بدهید. گاهی آدم خودش مالک است. می‌بیند من به جای اینکه بگویم فلانی اینجا کار کند، یکی دو میلیون هم از من بگیرد، خودم درستش می‌کنم. بعضی جاهای هتل و زمینتان را خودتان انجام می‌دهید. اگر آدم گرفته‌ بودید و پولش را داده بودید، پولش از مؤونۀ ‌تحصیل ربح حساب می‌شد و از فائده کسر می‌شد. امّا آدم نگرفتید و گفتید خودم انجام بدهم. خیلی از صاحب‌های هتل‌ها،‌ صاحب‌های محلّ‌های تجاری خودشان یک‌سری کارها را به جای اینکه آدم بگیرند، زنگ بزند به تعمیرکار می‌گوید خودم بلدم. درست می‌کنم.

حالا می‌شود آخر سال که خمس را می‌خواهد حساب کند، چون اگر زنگ می‌زد به تعمیرکار دو میلیون ازش می‌گرفت. من الآن مثلاً ۱ میلیارد سود کردم، ۲ میلیون باید به این می‌دادم، ۵ میلیون به این می‌دادم، ۶ میلیون به اون. همۀ اینها را خودم انجام دادم. یعنی صرفه‌جویی کردم. یک‌دفعه سر سال که می‌شود می‌بینی ۲۰ میلیون از این کارها خودش کرده در مغازه و هتل خودش. تعمیرات بوده،‌ دو جا بیل زده و ... . پول به تعمیرکار و خادم نداده. اگر داده بود، از آن ۱ میلیارد باید ۲۰ میلیون کم می‌کرد. نکرده، صرفه‌جویی کرده. خودش اقدام کرده. خودش شده آچارفرانسه. می‌گوید اگر من آدم آورده بودم، ۲۰ میلیون به آدم داده بودم. این ۲۰ میلیون مال خودمه. خمس ۹۸۰ میلیون را می‌دهم. این ۲۰ میلیون را که باید به اینها می‌دادم، خب خودم کار کردم و اجرت خودم هست. این را به عنوان اجرت خودم کسر می‌کنم. آیا می‌توانم اجرت خودم را کسر کنم از این فوائد و بگویم این هم مؤونۀ تحصیل ربح بود؟ یا نه؟

حالا شما طبق قواعد بفرمایید که می‌شود کسر کرد یا نه؟

نظریه اول: احتساب عمل از مئونه تحصیل ربح

جواب محقق خوئی

نعم كل مصروف لا مقابل له محفوظ في الخارج يحسب من مؤونة حصول الربح، و يستثنى عن لزوم التخميس إذا كان من فوائد أثناء السنة. [4]

آقای خوئی نظرشان به این است که این کسر می‌شود. البتّه در عبارتشان یک عبارتی آورده‌اند که آقای تبریزی هم فرموده‌اند لعلّ ایشان این را می‌خواهد بگوید که کسر نمی‌شود. نظراً به عبارتِ «کلّ مصروفٍ». ایشان می‌فرمایند نعم. نعمِ ایشان تقریباً صریح است. چون سؤال این است که «هل یحسب مقدار اجرة هذا العمل فیستثنی أم لا؟» ایشان می‌فرماید نعم. آقای تبریزی دارند یک توجیهی می‌کنند که آقای خوئی هم لعلّ حرف من را می‌زند. امّا خیلی بعید است. ظاهراً آقای خوئی می‌فرمایند نعم. می‌توانی کسرش کنی.

می‌فرمایند که «نعم کلّ مصروفٍ لا مقابل له محفوظٌ فی الخارج یحسب من مؤونة حصول الرّبح» هر چیزی که صرف شده، مقابلی برایش نبوده محفوظ در خارج، این هر چیزی که می‌خواهد بوده باشد از مؤونۀ تحصیل ربح است. حالا خودت کار کردی، خرجی کردی که بدل محفوظی ندارد در خارج. اگر بدل محفوظ بود،‌ مثل همان استفتاء قبلی، ایشان می‌گفت که جزء رأس‌المال است. ما هم می‌گفتیم جزء محلّ الکسب و آلات کسب حساب می‌شود. امّا این یک کاری است که تو انجام دادی و فعل است. مثل اینکه اجیر بیاید انجام بدهد، خودت انجام دادی. صرف کردی. چون وقتت را گذاشتی و صرف کردی، عمل شما یک اجرتی داشته. چیزی هم اینجا باقی نمانده. «کلّ مصروف لا مقابل له محفوظ فی الخارج» این از مؤونۀ تحصیل ربح حساب می‌شود. و استثنا می‌شود از لزوم تخمیس «اذا کان من فوائد اثناء السّنة» وقتی از فوائد اثناء سنه شما می‌خواهید تخمیس کنید، این را استثنا می‌کنید از لزوم تخمیس.

عبارت آقای خوئی این است و یک نعم‌ای اوّلی آورده‌اند که نمی‌گذارد آقای تبریزی این را حمل به معنای دیگری بکنند.

نظریه دوم: عدم احتساب عمل از مئونه تحصیل ربح

جواب محقق تبریزی

أُجرة المثل إذا عمل لنفسه، لا تحسب من مؤونة تحصيل المال، ولا يبعد أن يكون مراده أيضا كذلك، كما هو ظاهر كل مصروف. [5]

مرحوم آقای تبریزی هم اینجوری می‌گویند که آقای خوئی فرموده هر چیزی که صرف شود. خب اینجا که چیزی صرف نشده. اجرت را که جدا نیامده جدا کند و بگوید من اجرتم را برداشته‌ام. اجرت در مالش هست. امّا چون نعم فرموده‌اند و اینجا در واقع اجرت عملش به ازاء اجرت عمل خودش است. یعنی این کار اقتضایش این بود که ۲۰میلیون تومن به ازای اجرت بدهی. حالا درست است که جدا نکردی، امّا این اجرت مال خودت است. کأنّه این اجرت غیر از آن پولی است که سود سرمایه است. سود سرمایه اگر می‌خواستی کار کنی، می‌شد ۹۸۰ میلیون. این ۲۰ میلیون را چون من آن موقع جدا نکردم الان شده ۱ میلیارد. و الّا این را باید جدا می‌کردم و می‌گفتم مال عمل خودم است و سود سرمایه نیست. این مؤونۀ تحصیل ربح را داشتم من. کأنّه این را آقای خوئی با نعم کلّ مصروف، این را جزو مصروف حساب کرده‌اند. چون نعم گفته‌اند و باید می‌گفتند لا. یعنی منظورشان از مصروف هر چیزی است که لا یبقی. هر چیزی که لا یبقی مؤونۀ تحصیل ربح است. هر چیزی که یبقی مؤونۀ ‌تحصیل ربح نیست و جزو سرمایه است، اگر فائده داد،‌ جزء فائده است و باید خمس بدهی.

کأنّه می‌خواهند به آن قاعده اشاره کنند. ذهن آقای خوئی با ذهن آقای تبریزی در تفسیر کلّ مصروف انگار دوتاست. آقای خوئ در ضابطۀ کلّی خودش است که اگر چیزی باقی نماند، این مؤونۀ تحصیل ربح است. و این پول جزء اجرتی است که باقی نمی‌ماند. اجرت را باید بدهی و جزء فوائد نیست. پس این جزء مؤونۀ ‌تحصیل ربح بوده. درست است که جزء مؤونۀ تحصیل ربح بوده،

امّا آقای تبریزی می‌گوید اجرة‌المثلی که جزء مؤونۀ تحصیل ربح بوده «اذا عمل لنفسه لا تحسب بمؤونة تحصیل الرّبح» این از مؤونۀ تحصیل مال حسال نمی‌شود. چرا؟ چون من خودم انجام دادم. حالا به تعبیری خرجی نکردم که برود و تمام شود و تلف شود. ولو این اجرت المثل من است. اجرت المثل هر کسی بود باید من از اینجا کسر می‌کردم. امّا اجرت المثل خودم است.

تحقیق در جواب:

أجرة العمل لنفسه لا تعدّ من مؤونة تحصیل الربح، فتعلّق الخمس بکلّ الفائدة و لا یستثنی مقدار أجرة عمله من الفائدة.

و الدلیل علی ذلک: إذا اشتغل لنفسه بعمل، مثل الخیاطة فأجرة عمله تعدّ فائدةً فیجب فیها الخمس و لا یخصم أجرة عمله عن الفائدة و هکذا هنا إذا اشتغل لنفسه فلا یخصم أجرة عمله من الفائدة فلا نستثني ذلک من باب مؤونة تحصیل الربح.

ما هم می‌گوییم حرف آقای تبریزی درست است. روی یک دلیل. من اگر خودم عمل می‌کردم و عمل خودم یک فائده‌ای به دست می‌آورد، مگر خمس این را نباید می‌دادم؟ خب این هم همان است. عمل خودم است. حتی اگر من برای مغازه‌ام نبود و خودم کار کرده بودم روی رأس المال یک کار دیگری انجام داده بودم، حتّی برای کس دیگری فائده‌ای به دست آمده بود، باید خمسش را می‌دادم. چطور این را می‌گویید نباید خمسش را بدهم؟ این حاصل عمل خودتان است. این هم خمس دارد. پس این پولی نیست که از ملک شما خارج شده باشد و صرفش کرده باشید. این قاعده‌اش این است که شما خودتان عمل کردید و وقتی خودتان عمل کردید، فوائد عمل خودتان است. صرف نکردید که به کس دیگری بدهید. ولو این است که این را می‌توانستید به یک کارگر دیگری بدهید، امّا الآن ندادید. نتیجۀ عمل خودتان است، باید خمسش داده شود.

«اجرة العمل لنفسه لا تعدّ من مؤونة تحصیل الرّبح فتتعلّق الخمس بکلّ الفائدة‌ و لا یستثنی مقدار اجرة عمله من الفائدة» دلیلمان هم می‌گوییم اگر خیاطت انجام داده بودی، چطور اجرت عملت فائده حساب می‌شد و خمس داشت؟ خب اینجا هم همینجور است. کسر نمی‌شود اجرت عمل از فائدۀ آن مکانی که در آن کار کردید.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo