< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدعلی ‌بهبهانی

1402/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الخمس/ارباح المكاسب /فروعات فقهی؛ ادامه فرع چهارم؛ تغییر سال خمسی برای فرار از خمس

فروعات فقهی

ادامه فرع چهارم: تغییر مبدأ سال خمسی

بحث ما درباره‌ی مسأله‌ی 60 عروه در کتاب الخمس بود و در مورد تغییر سنه‌ی خمسیه صحبت کردیم. گفتیم تغییر سنه‌ی خمسیه به تقدیم اشکال ندارد و به تأخیر که بعضی خواستند مؤخر بیندازند دو راه ارایه دادند که هر دو راه به تقدیم برمی‌گشت. یعنی در حقیقت گفتند محاسبه بکن و بعد هم به ذمه بگیر. یا این که مثل میرزای نایینی که می‌گوید محاسبه بکن و بعد پرداخت کن، که این دو طریقی که ذکر کردند در حقیقت از باب تقدیم است. تأخیر اشکال دارد چون تأخیر یعنی تصرف بدون اجازه‌ی حاکم شرع. اگر اجازه گرفتی و به ذمه گرفتی، آن را هم در حقیقت محاسبه کردی پس الآن تأخیر نیست.

سوال(10): تغییر سال خمسی برای فرار از خمس

نکته‌ی دیگری که بعضاً در مسایل در این باب هست این است که آیا تغییر سنه‌ی خمسی فراراً من الخمس اشکال دارد یا نه؟ این مسأله پیش آمد و این گونه پرسیدند: «هل یجوز تغییر السنة الخمسیة فراراً من أداء الخمس کما لو علم شخص أنه سیستلم مالاً قبل یومین من سنته»؛ شخص می‌داند که در آخر سال خمسیش پولی به دستش می‌رسد و پول هم زیاد است و نمی‌تواند این چول را ظرف دو روز صرف کند. لذا سال خمسیش سه روز زودتر قرار می‌دهد، قبل از این که آن پول را به او پرداخت کنند و پول سنگین به دست او برسد، سال خمسی را امسال قدری جلوتر می‌آورد که خیلی متضرر نشود، بعد خمسش را حساب می‌کند، چون گفتیم تقدیم جایز است. حالا فردا آن پول سنگین به دستش می‌رسد و می‌گوید حالا سال جدیدم است. آیا می‌توان فراراً عن الخمس سال خمسی را مقدم بدارد؟ آیا فراراً عن الخمس چنین کارو زیرکی جایز است یا اشکال دارد؟

جواب آقای بهجت:

مرحوم آقای بهجت جواب دادند: «فلذا یقدم سنته الخمسیة عشرة ایام حتی تقع الارباح التی سیستلمها ضمن سنة جدیدة»؛ تا این ارباحی که آن‌ها را استلام کرده است یعنی آن‌ها را دریافت کرده است در ضمن سال جدید واقع شود. ایشان می‌فرمایند: «نعم یجوز ذلک فإن تأخیر خمس أی شیء إلی نهایة السنة مبنی علی ارفاق و التسهیل علی المکلف». بیان ایشان این گونه بود. ما گفتیم که راه دیگری دارد، البته می‌توان این کار را هم کرد و اشکالی ندارد هر چند فرار من الخمس شد، چون تقدیم جایز است و تقدیم می‌کنیم، خمس نداشته باشد. در احتیاط واجب هم که رجوع می‌کنیم از همین باب است. یا به یک کیفیتی عمل می‌کنیم که خمس به ما نرسد. به این کیفیت اشکال ندارد و جایز است، تقدیم جایز است.

تحقیق در جواب:

اما ما گفتیم «یجوز أن یجعل لهذا المال سنة تخصه»؛ مبنای آقای خویی است که فرمودند مبنای آقای شهید ثانی است. بر مبنای شهید در مسالک الآن خیلی‌ها مشکل‌شان این است که یک دفعه دم سال خمسی پولی به دست‌شان می‌رسد، آقایان هم می‌گوید دو روز بعد باید بنشینی و حساب کنی، هر چه قدر که در مؤونه مصرف کردی خمس ندارد، نکردی باید خمسش را بدهی. روی مبنای شهید ثانی در مسالک که آقای خویی هم پذیرفتند اشکال ندارد و درست هم است، برای پولی که به دستت آمد یک سال جداگانه در نظر بگیر و هیچ اشکالی ندارد. البته این هم جایز است که شما می‌توانید سال خمسی‌تان را مقدم کنید و قبل از آن موقع بگیرید. هیچ اشکالی ندارد. «یجوز أن یجعل لهذا المال سنة تخصه فلا یحتاج الی تغییر سنته الخمسیة بتقدیمه»؛ اصلاً نیازی به تغییر سنه‌ی خمسیه نیست، به تقدیمش. «و هکذا یجوز تقدیم سنته الخمسیة حتی تقع الارباح المستلمة فی السنة الخمسیة الجدیدة»؛ این هم اشکالی ندارد که آقای بهجت فرمودند.

فرع پنجم:سال خمسی بر اساس درآمد غیرمنتظره

فرع پنجم این است که آیا مبدأ سنه که گفتید در بعضی از موارد بر اساس فایده است و اعلام قبول کردند و ما به عنوان کلی گفتیم که نمی‌توانیم شروع در تکسب را قبول کنیم، آیا این فایده، فایده‌ی مقصوده است یا فایده‌ی غیرمقصوده را هم شامل می‌شود؟

سوال(11): ملاکیت درآمد غیر منتظره از بستان

سؤال از این ناحیه است. شخصی مثلاً یک باغی درست کرده است، باغ را به خاطر میوه‌هایش درست کرده است و فایده‌ی مهم این باغ همان میوه‌ها است. وقتی هم که صحبت از فایده می‌شود آنی که در ذهن خطور می‌کند آن میوه‌ها است که باید خرج و این‌ها را کم کند تا ببیند چه قدر سود عایدش شده است. این میوه مقصود بالذات است اما یک چیزهایی هم به تبع آن فایده می‌باشد از آن هم بهره می‌برد. فایده‌ای که کم است و مقصود بالذات هم نیست آیا ملاک برای این مسأله است یا نه؟ مثلاً در زمان قدیم در باغش علف درمی‌آمد، حالا این فرد هدفش میوه‌ها است اما این علف‌های هرز را هم می‌چیدند و همین را هم می‌فروختند. یا بعضی‌ها یک پولی می‌دادند و این علف‌های هرز را می‌کندند و برای دام‌شان می‌بردند. حالا این یک مثال است که در استفتاء‌شان هست. مثال دیگر درخت مو است. این درخت برای این است که انگور بدهد. اما برگ مو هم از فوایدش است و بعضی‌ها برگ مو را می‌خرند و استفاده می‌کنند. درست است که استفاده‌ی اصلی از میوه‌ی انگور است اما از این فواید هم برای خودش مصرف می‌کند و هم بعضاً آن‌ها را می‌فروشد. گاهی اوقات این برگ‌ها را می‌چیند و از آن‌ها استفاده‌ی مالی می‌برد. برای این باغ را احداث نکرده است که برگ مو بفروشد و اصلاً در مقابل سود انگوری که می‌خواهد بفروشد به حساب نمی‌آید، اما این هم سود دارد. شما برگ مو را می‌خرید و بابت آن پول می‌دهید. او هم برگ مو را برمی‌دارد و فروشنده‌ی برگ مو هم است و لو فایده‌ی مقصوده نبود.

جواب آقای حائری:

مرحوم آقا شیخ عبدالکریم میفرمایند صدق فایده میکند درست است. بنابراین این هم جزء ملاکات است.

نکته‌هایی ذیل این‌جا هست که در استفتائات‌شان فرمودند که باید تأملی کرد. می‌فرمایند: «بالنسبة إلی السنة الخمسیة غیر الکاسب من المزارعین و اصحاب البساتین الذین بدایة سنة خمسهم ظهور الفائدة»؛ آن‌هایی که اول سال خمسی‌شان ظهور فایده است، «و لغیر الکاسب من المزارعین و اصحاب البساتین و فی البساتین هل نضج العنب یعد مصداقا لظهور الفائدة»؛ آیا ظهور فایده با درست شدن انگور است؟، «أو المقصود بظهور الفائدة هو مطلق الفائدة»؛ یا مقصود مطلق فایده است نه هر فایده‌ای، نه فایده‌ی مقصوده‌ی مهمه؟ «و لو کان علفاً او شجر العنب من جهة اوراقه و الحال أنهما تبع للمنتج»؛ این‌ها همه تابع آن انگوری هستند که انتاج شده است و نتیجه‌ی باغ است.

مرحوم آقای شیخ عبدالکریم حایری جواب می‌دهند، جواب‌شان یک نکته‌ای داشت و ما این را گفتیم در نظریه‌ها ذکر کنیم یا نه، اما جزء نظریه‌ها ذکر نکردیم از حیث دیگری. نکته‌ای ایشان ذکر کردند، آن نظریه‌ی پنجم که خواندیم که نظریه‌ی آقای سید ابوالحسن اصفهانی و بعضی از بزرگان بود، مرحوم آقای سید ابوالحسن اصفهانی دوباره در شغل و کسب تفصیل قایل شدند. یک عده از اعلام می‌فرمودند شما روز اول کسب را ملاک بگیرید، مرحوم آقای سید ابوالحسن و بعضی از بزرگان متمایل به این‌جا اما تفصیل دادند و گفتند بین مکاسب دو نوع است که یکی نفع و فایده‌اش تدریجی است و دیگری دفعی است. آنی که تدریجی بوده باشد مبدأ سنه‌ی خمسی اول کسب است. اما آنی که تدریجی به شما سود نمی‌دهد، الآن کار می‌کنید و شش یا هشت ماه دیگر فایده را برداشت می‌کنید. مانند مزرعه‌ای که در آن کار می‌کنید و هشت ماه دیگر فایده‌ی آن را برداشت می‌کنید. در این گونه موارد ملاک حصول فایده است. عبارت ایشان در این‌جا متفاوت است، تعبیر آقای شیخ عبدالکریم حایری این است که اول سنه‌ی خمسی در زراعت بدو در زراعت است مانند مبنای شروع در تکسب که عده‌ای از اعلام داشتند. انگار حرف آقای سید ابوالحسن اصفهانی را قبول ندارند. اما بعد می‌گویند: «و فی البساتین من وقت ظهور الفائدة»؛ اما در بستان‌ها این گونه نیست و وقت ظهور فایده است. مقداری بساتین هم مانند زراعت است غالباً، خیلی اوقات در باغ‌ها هم همین طور است که بعد از مدتی که کار می‌کنید میوه‌ها به دست می‌آید، این هم شبیه همان زراعت است، در زراعت هم شبیه بساتین است اما ایشان فرق گذاشتند. در بساتین این گونه ذکر کردند و در مزرعه نه. حالا ببینیم چه جهتی دارد و لِم آن چیست. «و فی البساتین من وقت ظهور الفائدة أی حین إمکان استیفاءها بالنحو المتعارف و لو کانت علفا بلغ حد الحصاد»؛ در بساتین و باغ‌ها فایده‌اش منحصر در شش ماه آینده نیست که بگوییم آن موقع میوه‌اش می‌رسد، گلابی‌ها و سیب‌ها در آن موقع می‌رسد، منحصر در آن نیست. در باغ‌ها دو نکته وجود دارد. یک جهت این که در باغ‌ها میوه‌های متفاوت وجود دارد و وقت رسیدن میوه‌های‌شان مختلف است که ایشان حرفی از این جهت نزده است. جهت دیگری که در بساتین هست که آن را متمایز کرده است این جهت است که در بساتین چیزهایی داشتیم به عنوان فوایدی که پشت سر هم برای انسان عاید می‌شد، فواید دفعتاً عارض نمی‌شود، مثلاً علف‌ها را می‌فروخت، برگ مویی که عرض کردم. این‌ها مقداری بساتین را به تدریجی نزدیک‌تر می‌کند و اتفاقاً بالعکس انسان باید روی این تفکر بیاید و بگوید در بساتین اگر این قرینه را بیاوریم باید بگوییم مثل تدریجی است و فوایدش تدریجیه است و در این‌جا باید بگوییم ملاک شروع در کسب است و در زراعت که دفعی است بگوییم ملاک حصول فایده است. یعنی بالعکس این، حرف بزنیم. یعنی وقتی که می‌خواهیم قدری تحلیل بیشتر بکنیم اگر بخواهیم مبنای مرحوم آقای سید ابوالحسن اصفهانی را در این‌جا پیاده کنیم علی الظاهر باید در زراعت بگوییم ملاک، حصول فایده است، نه شروع در زرع. برعکس بساتین بیشتر سازگار است- نمی‌گویم صد در صد این گونه است- با این که ثمره‌ی آن قدری تدریجی‌تر است و مقداری به تدریجی بیشتر شبیه است. اما مرحوم آقای شیخ عبدالکریم این گونه جواب دادند، برعکس این جواب دادند، اما چون مسأله مصداقی بوده است و اصل قول را در این‌جا مطرح نکردند دیگر ما این را اضافه نکردیم و به عروه هم تعلیقه نزده بودند، یعنی گویا در کلام‌شان با مبنای صاحب عروه می‌خواستند حرکت کنند. این، یک مسأله‌ی تطبیقی بوده است و نظریه‌ی جدیدی نبود لذا ما هم در نظریات اضافه نکردیم. نظریه‌ی جدید نبود چون در کلام صاحب عروه که ملاک را شروع در تکسب گرفته بودند ایراد نگرفتند. در آن‌جا شروع در تکسب گرفته بودند و می‌گفتند در جایی که تکسب نباشد ظهور فایده ملاک است. ایشان در بستان می‌گویند که از وقت ظهور فایده است، انگار بستان شغل نیست. شاید یک چیز این گونه در ذهن‌شان هست و الا اگر مبنای آقای سید ابوالحسن اصفهانی را بخواهیم از روی قاعده حساب کنیم برعکس می‌شود. شاید در ذهن‌شان نخواستند بستان را شغل بگیرند، حالا این که چه در ذهن‌شان بوده است این گونه الآن دارند تطبیق می‌دهند، تطبیق می‌دهند به موردی که انگار تکسبی در آن نیست. اما زراعت را فرموده است که تکسب است و بر حرف صاحب عروه هم تعلیقه نزدند. لذا قول جدیدی از آن درنمی‌آید. اما در استفتاء این گونه گفتند. می‌گویند در بساتین از وقت ظهور فایده است، یعنی حین امکان استیفای فایده به نحو متعارف و لو این که علفی بوده باشد زمان چیدن آن شروع شده باشد: «و ما سلف هو حکم من کانت لدیه احدی الاستفادتین»؛ و لو یکی از این دو استفاده در آن بوده باشد. مثلاً اگر بستان عنب است و ارض برای زراعت است، اگر هر دو را دارد- البته این‌جا بحثش خارج از این است- می‌گویند که اینی که گفتیم در حق کسی است که دارای یکی از این دو باشد، اما اگر هر دو را داشته باشد، یعنی هم زراعت دارد و هم باغ دارد، اول سالش را اول آن چیزی که اول هست قرار دهد. یعنی هر کدام اول برایش حاصل می‌شود همان را مبدأ برای سال خمسیش قرار دهد. این هم تتمه‌ی بحث بود که مربوط به بحث ما نیست.

در جایی که دو نوع را داشته است، هر دو را داشته است، کدام را مبدأ سال خمسی قرار دهد، هر کدام اول فایده داد، اگر بستانی فایده داد البته شاید بستان را شروع در تکسب حساب نکنند، چون باغ خودش یک دفعه فایده می‌دهد و این را به عنوان تکسب حساب نکردند، لعل این گونه دارند می‌گویند. در باغات کوچک این قابل تصور است که خودش میوه می‌دهد و به عنوان کسب و کار شما نیست. آن کسی که باغدار است و شغلش باغداری است شاید در این‌جا متفاوت باشد. شاید استفاده‌ی ایشان این بوده است که منظور باغات کوچکی است که به عنوان کسب من نیست، باغی دارم که میوه می‌دهد، نه به عنوان کسب، شاید این در ذهن‌شان بوده است. حالا اگر فایده‌ی آن باغ زودتر از زراعت بود همان را ملاک قرار بده و اول سال خمسی قرار در نظر بگیر. اگر محصول زراعت زودتر درآمد محصول زراعت را اول سال خمسی در نظر بگیر. ظاهر تتمه این است و حرف‌شان این است.

تحقیق در جواب:

ما در تحقیق در جواب می‌گوییم ملاک مطلق فایده است اگر چه غیراختیاری و غیرمقصود باشد. در مثال عنب: «یجب الخمس بحصول الفائدة فی العنب الحامض». به یک نکته توجه کنید، این البته در کلام سایل بود که گفت نضج عنب، یعنی کأنه این گونه تصور می‌کند که آن موقعی که مصداق ظهور یا حصول فایده است موقع نضج عنب است، انگور کاملاً شیرین می‌شود و به آن می‌گویید انگور. در این‌جا می‌گویند ملاک ظهور فایده است. البته قایلین به ظهور که بین ظهور و حصول فرق می‌گذاشتند می‌گفتند میوه‌ی کال ظهور است نه نضج. حصول فایده مربوط به وقتی است که عنب شد و می‌خواهید بفروشید. اما واقعیت این است که فایده از همان موقعی است که غوره درمی‌آید، چون غوره هم قابل فروش است. مثلاً می‌گویند آبیاری برای‌مان سخت است یا می‌گویند بارش خیلی سنگین است و درست به نتیجه نمی‌رسد، لذا این‌ها را می‌چینند و به عنوان غوره می‌فروشند. پس این‌ها هم فایده است و نضج عنب ملاک نیست. ملاک، مطلق فایده است. یک وقت فکر نکنید حتماً باید بگوییم نضج عنب تا حصول فایده شود. به علاوه، اگر بین حصول و ظهور فایده فرق گذاشتیم قبلش اگر حصول فایده را می‌خواستیم به نضج عنب بزنیم ظهور فایده را باید روی غوره می‌بردید. آن‌جا که دیگر ظهور فایده است. حالا شما ظهور فایده را مثل حصول فایده می‌خواهید معنا کنید هر دو، هم ظهور فایده و هم حصول فایده، هر دو در مورد غوره هست، یعنی لازم به نضج نیست. قبل از نضج، ظهور هست و فایده به دست شما رسیده است، یعنی فایده در باغ‌تان هست. همین حصول فایده کافی است. چیدن هم لازم ندارد و فایده روی درخت هم حصول فایده است. وقتی فایده را داشته باشید لازم نیست که در معرض فروش و تبدیل به پول قرار گیرد تا فایده بشود. منظور از فایده پول و درآمد پولی و مالی نیست تا وقتی تبدیل به پول کنیم بگوییم فایده است یا از روی درخت بچینیم و در صندوق بگذاریم تا فایده شود که بعضی‌ها این گونه می‌گفتند. ملاک، چیدن نیست و فایده برای شما حاصل شده است و ثمری که در باغ هست فایده است، حالا اگر انگور هم نشود اما غوره‌اش ثمره است. غوره‌اش را می‌توان فروخت. اگر میوه‌ی انگور نرسید می‌توان غوره را فروخت.

بنابراین در این‌جا می‌گوییم ملاک در حصول فایده قبل از نضج است، همان غوره‌ها که غیرناضج است آن‌ها هم فایده است کما این که علف هم فایده است و کما این که ورق شجره‌ی مو هم فایده است. همه‌ی این‌ها فایده است. پس وقتی ملاک، خود فایده شد قبل از این مرحله هم صدق می‌کند. قاعده‌ی کلی ما که می‌خواستیم بحث کنیم این است که در ملاک در فایده، فایده‌ی مقصوده و مهمه نیست، فایده‌ای که کم باشد و غیرمقصوده هم باشد به هر حال فایده است، وقتی که کاری که شروع کردید فایده داد و لو فایده‌ی مقصوده نبود یا اگر فایده‌ی مقصوده بوده است مهمه هم نبوده است، چون بعضی‌ها می‌گویند از اول قصد دارد علف‌ها یا برگ موها را بفروشد، یا اصلاً قصد نداشت اما وسط کار فروخت، چه مقصوده باشد چه مقصوده نباشد، چه مهم باشد چه مهم نباشد، ملاک فایده است و فایده اعم است، مطلق فایده، خواه میوه باشد خواه علف باشد، خواه مقصوده باشد خواه مقصوده نباشد، در همه‌ی این‌ها مسأله‌ای که خدمت‌تان عرض کردیم صدق می‌کند.

فرع ششم: حصول درآمد بعد از دو سال یا بیشتر

فرع بعدی «حصول الفائدة بعد سنتین او اکثر» است. بعضی وقت‌ها فایده بعد از دو سال یا بیشتر از دو سال حاصل می‌شود. در این‌جا چه کار باید بکنیم؟ بعضی از اشجار هستند که خصوصیت‌شان این گونه است- حالا در این‌جا در سؤال درخت گز را گفته است، شاید این درست نبوده باشد، لذا ما عنوان گز را حذف کردیم در سؤالی که از آقای گلپایگانی پرسیدند، حالا شاید درخت گز این گونه نباشد، اما بعضی از درختان هستند که هر چند سال یک بار به فایده می‌رسند. دو گونه است؛ بعضی وقت‌ها فایده‌ی مقصوده‌ای که از آن دارند تنه‌ی درخت است که باید به حدی برسد تا در صنعت چوب و این‌ها به کار برود و تنه‌اش اگر نازک باشد به درد نمی‌خورد و به عنوان فایده‌ی عرفی آن را حساب نمی‌کنند که بیایند بچینند و اصلاً هم ضرر است اگر بخواهند این کار را بکنند. بعضی از درخت‌ها را برای چوب‌شان می‌خواهند. این‌ها هر چند سال یک بار به یک حدی می‌رسند که از چوب آن‌ها استفاده می‌کنند که همان فایده‌ی مقصوده می‌شود. بعضی وقت‌ها بعضی از درختان هستند که سال به سال میوه نمی‌دهند بلکه دو یا چند سال یک بار میوه می‌دهند. ثمره‌شان این گونه است. یا حالا اصلاً در این‌جا نیستیم و ما ملاک‌مان کلاً حصول فایده است، شغلی دارید که فایده‌اش سال به سال نیست، یعنی فایده‌ی تدریجیش خیلی بدتر از زراعت است که شش ماه باید کار کنید تا زراعت حاصل شود، شما چند سال باید کار کنید تا این فایده برای شما حاصل شود. در این گونه موارد چه کار کنیم؟ خمس را چگونه باید بدهیم؟

سوال(12): سال خمسی برای درختی که هر هفت سال یک بار ثمره میدهد

سؤال پرسیدند: «أحد لدیه عدة اشجار لا ینتفع منها الا فی کل سبع سنین مرة»؛ هر هفت سال یک بار می‌تواند استفاده کند، در همان سال اول که «عین فیها سنة خمسیة لنفسه حسب تلک الاشجار من امواله و دفع خمسها»؛ سال اول خمس اشجار را داده است، پس اشجار خودش مخمس شد، «هل یجب علیه ان یحسبها فی کل عام او یکتفی باکتسابها عند الانتفاع منها؟»؛ سال به سال باید خمسش را بدهد یا اکتفا کند به این که وقتی بعد از هفت سال نفع داد خمسش را بدهد؟ الان خمسش را دادم، بعد از هفت سال که نتیجه داد خمس آن نتیجه و فایده را می‌دهم، بعد دوباره تا چند سال نتیجه نمی‌دهد، بعد دوباره هفت سال بعد که نتیجه داد آن موقع خمسش را می‌دهم. سؤال ایشان این است که باید سال به سال حساب کنم یا نه؟ «و هل یعد ما سلفه من ارباحها فی اثناء السنة من المؤونة او یجب علیه دفع خمسه فی ای الاحوال؟»؛ آیا از درآمدهایش در وسط سال می‌تواند استفاده کند و آیا می‌توان ارباحش را در اثنای سنه در مؤونه صرف کرد؟ یا باید خمسش را بدهد؟ می‌تواند از درآمدها در اثنای سنه استفاده کند؟ خب بله! می‌توان استفاده کرد و خیلی روشن است.

جواب آقا گلپایگانی:

جواب آقای گلپایگانی این بوده است: «یکفی حسابها عند ظهور الاستفادة منها»؛ هر وقت استفاده ظاهر شد و لو فی کل سبع سنوات، باید خمسش را حساب کند و بدهد. یعنی ایشان در اول کار خمسش را داده است و فایده‌اش هم مربوط به هفت سال دیگر است، هر وقت هفت سال دیگر فایده به دستت داد برو خمسش را بده! یعنی در وقت ظهور استفاده. «و اذا صرف نتاجها فی المؤونة فلا خمس فیه»؛ نتیجه و ثمره را اگر در مؤونه مصرف کرد خمس ندارد. «و ان لم یصرف فیها»؛ اگر در مؤونه مصرف نکرد، «تعلق الخمس بها مضافاً إلی ما دفعه سابقاً من الخمس»؛ خمس اصلش را داده است، این هم یک سودی بوده است که بعد از این که خمس را داده است از باغ عاید شده است و ثمره‌ای داده است و ثمره‌ای به دستش رسیده است که خمس این ثمره را هم باید بدهد، اگر در مؤونه مصرف نشد. «و کذلک إن صرفت ارباحها فی المؤونة لا خمس فیها»؛ این را دوباره تکرار می‌کند و قبلش هم فرموده بودند.

تحقیق در جواب:

نکته‌ای در این‌جا باید اضافه کنیم، یکی این که مفروض، تخمیس اصل شجره است. پس سؤال از تخمیس اصل شجره دیگر نبوده است، اصل شجره مخمس شده است. فایده از دو جهت است، باید به این نکته توجه کرد. در جواب مرحوم آقای گلپایگانی فایده فقط از جهت ثمره بود در حالی که در رساله‌ها دیدید وقتی که خمس درخت را دادید و آن درخت رشد می‌کند یا تعداد درخت‌ها زیادتر می‌شود یا درخت‌ها بزرگ‌تر می‌شوند، نهال یک ساله با دو یا سه ساله فرق دارد و قیمتش هم فرق دارد. فایده‌ی شما بیشتر شده است، ارزش زمین‌تان بیشتر شده است. وقتی زمین را می‌خواهید بفروشید می‌گوید هزار تا نهال یک ساله دارد که یک قیمت دارد و وقتی بگویید هزار تا نهال دو ساله یا سه ساله، قیمتش بیشتر است. هر چه سال می‌گذرد آن چه که در دست شما است قیمتش بیشتر می‌شود. لذا اعلام گفتند که عموم نمو هم به آن خمس تعلق پیدا می‌کند. کسی که سؤال پرسیده است که خمس اصل را دادم آیا هر سال باید بدهم یا موقعی که ثمره به دستم رسید؟ طبق آن چه که در رساله فرمودید هر سال باید هر چه رشد کرد اگر قیمتش اضافه شود از جهت نما باید خمسش را بدهد و لو کم هم بوده باشد. فرض کنید ارزش این باغ دویست میلیون تومان بود الآن که نهالش یک سال دیگر رشد کرد و حالا نهال دو ساله شد ارزشش دویست و چهل میلیون تومان می‌شود، که باید خمس این چهل میلیون را بدهد. تازه کاری به آن ثمره نداریم. ارزش باغ از این جهت بیشتر شده است، چون این درخت‌ها ب هر حال رشد کردند. پس باید این را در جواب در نظر گرفت. پس می‌گوییم از دو جهت فایده داریم؛ یکی نماءش و دیگری نتاجش.

شاگرد: نمی‌خواهد باغ را بفروشد، می‌خواهد هفت سال دیگر از محصولش استفاده کند!

استاد: این به عنوان شغلش است. یک وقت زمینی است که در یک گوشه گذاشته است. همان فرمایشی که شما فرمودید. حالا این زمینی که در یک گوشه است اگر قیمتش بالا برود آیا خمس به آن تعلق می‌گیرد یا نه؟ در این‌جا بعضی از اعلام می‌گویند خود زمین که قیمتش بالا رفت ارتفاع قیمت خمس ندارد اما یادتان باشد که در مسأله‌ای که قبلاً خواندیم گفتند نماء علی ای حال خمس دارد حتی اگر در جایی بوده باشد که اقتناعی باشد. یعنی من یک زمینی را اقتناعی خریدم، اگر یادتان باشد، در ارتفاع قیمت تفصیل می‌دادیم که حالا به چه نیتی است، آیا به نیت اقتناع بوده است یا به نیت تجارت بوده است. اما در نماء تفصیل نمی‌دادیم و می‌گفتیم در نماء مطلقاً، چه نماء متصل باشد چه نماء منفصل، سر سال باید خمسش را بدهیم، یعنی حتی اگر زمین اقتناعی باشد. این اشجار- شجره است دیگر! غیر از آن زمین اقتناعی است- رشد کرده است و رشدش حقیقی است و مانند ارتفاع قیمت نیست که رشد اعتباری باشد. به ارتفاع قیمت می‌گفتند رشد اعتباری است. این رشد و نمو رشد حقیقی است. لذا آقایان می‌گویند نمو خمس دارد، چون فایده است.

شاگرد: گاهی باغ ده ساله رشد می‌کند تا از آن بهره‌داری کنند، یعنی هر سال رشدی دارند ولی دارد سرمایه‌گذاری می‌کند تا بعد از ده سال از فایده‌اش بهره‌مند شود. الآن باید هر سال خمسش را حساب کنیم؟

استاد: هر سال نمو داشته باشد و لو این که خمسش قیمت کمی دارد. نهال یک ساله با درخت ده ساله که الآن می‌خواهد به بار بنشیند خیلی فرق دارد! در این چند سال مدام دارد رشد می‌کند. در رساله هم آمده است که نمو فایده است و باید خمس دهد. و لو هنوز میوه نداده است. میوه را هفت سال دیگر می‌دهد. لعل این سایل هم سؤال را بد پرسیده است! نه این درخت هفت سال یک بار میوه بدهد، بعد از هفت سال میوه می‌دهد. در سؤالش این گونه پرسیده است که هفت سال یک بار. شاید سؤال را بد پرسیده است. این که گفته هفت سال یک بار میوه‌ می‌دهد یعنی بعد از هفت سال میوه می‌دهد. من الآن خمس اصل این‌جا را دادم بعد از هفت سال که میوه داد بیایم خمس را بدهم؟ می‌گویند خیر! اگر نهال یک ساله قدری قیمتش بیشتر شد و نهال دو ساله شد، نهال سه ساله و چهار ساله شد مدام قیمتش بیشتر می‌شود، باید خمس این افزایش قیمت را داد. بنابراین این نیست که باید فقط خمس میوه را داد خود شجر هم ارزش دارد. زمین خالی که نیست! شجر است که دارد این ثمر را می‌دهد و باید خمس آن را بدهید. الا این که مؤونه‌ی شما باشد و قبلاً بحث کردیم و گفتیم که در مؤونه اشکال ندارد. مثل باغی است که برای تفریحش گرفته است و این که از میوه‌هایش برای زندگی خودش استفاده کند در بحث قبلی‌مان در بحث سرمایه گفتیم که خمس ندارد. اصل درختش هم خمس ندارد.

شاگرد: بر مبنای حصول فایده هم باید هر سال حساب کند؟ چون حصول فایده بعد از هفت سال است.

استاد: حصول فایده دو تا است؛ یک فایده ثمره است و فایده‌ی دیگر نماء خود درخت است. ارزش خود درخت که بالا می‌رود. مثلاً سرمایه‌ی من دویست میلیون تومان بود الآن شد دویست و چهل میلیون تومان. بر اساس این که درخت‌ها بزرگ‌تر شد. این چهل میلیون تومان فایده است و باید خمسش را داد. بعد از هفت سال که گذشت، اگر باغ در جایی باشد که تورمی هم نباشد و فرض کنید تورم صد در صد مهار شد و باغی که من با نهال یک ساله دویست میلیون تومان خریدم، بعد از شش سال دیگر و لو میوه هم ندهد بدون میوه‌ ارزشش مثلاً چهارصد میلیون تومان است، خمس این فایده باید سال به سال داده شود. در آن مسأله بحث کردیم که به نماء علی ای حال خمس تعلق می‌گیرد و این را مشهور گفته بودند. منتها تفصیل‌های جزیی در نماء متصل و منفصل بود که صحبت کردیم.

فرع هفتم: درآمد در همان روز سال خمسی معین

بحث بسیار بسیار مهم دیگر هست و خیلی مبتلا به است و آن این که روز سال خمسی‌مان را چه کار کنیم؟ ملاک اول صبح است؟ اگر در طول روز فوایدی به دست آوردم چه کار باید بکنم؟ امروز اول سال خمسی من است، جایز التصرف هستم و می‌توانم در مال خودم تصرف کنم؟ یکی می‌گوید اول صبح سال خمسی من است و اول صبح یا شبش زنگ می‌زنند می‌گویند اول سال خمسی من است، من هنوز خمسم را حساب نکردم، یا حساب کردم این قدر شده است و اجازه دهید به ذمه بگیرم، خلاصه این گونه درستش می‌کنند. چرا؟ چون روزش سال خمسی است. در عرف و متعارف در ذهن‌شان این گونه است که اول صبح که شد دیگر من حق ندارم در پولم تصرف کنم اگر خمس داشته باشد. لذا شب زنگ می‌زند یا دست‌گردان می‌کند یا به ذمه می‌گیرد. چون می‌گوید تصرف حرام است و جایز نیست. این در ذهن بوده است. اول یک نکته عرض کنم بعد به سراغ این مسأله بیایم. آیا ما ملاکی به عنوان اول صبح داریم. عده‌ای از اعلام گفتند آن روزی که سال خمسی شما است هر درآمدی که برای‌تان حاصل شد باید خمسش را بدهید. بعضی‌ها احتیاط کردند و بعضی‌ها فتوا دادند. یعنی چه باید خمسش را بدهیم؟ اگر از اول سال حرام بوده است که من تصرف کنم برای چه باید خمسش را بدهم؟ هر وقت تصرف کنم یعنی سال خمسی قبلی تمام شد، وجوب روی دوش من آمد و این، سال جدید است. وقتی می‌گویم تصرف از اول صبح حرام است لازمه‌اش این است که سال جدید است. از آن طرف می‌گویید تصرف حرام است و باید حساب کرد و از این طرف می‌گویید خمس درآمدهایی که مربوط به امروز هم است را باید داد. این دو با هم سازگار نیستند. در کلمات بعضی از اعلام یا در مواردی که می‌فرمایند احتیاطاً حساب کنیم، این‌ها با این مسأله نمیسازد. بعضیها مانند آقای بهجت فرمودند نه! یعنی طبق قاعده، اول سال خمسی است و هر درآمدی که حاصل شد مربوط به سال بعد است. یعنی شما در اول روز حرمت تصرف داشتید امروز سال بعدی است و سال قبلی دیگر تمام شده است. این یک نکته است، که ایشان این گونه گفتند، اما بعضی‌ها خلاف این را می‌گویند که حالا در تعبیرات‌شان می‌خوانیم مثل حضرت آقای تبریزی و بعضی از بزرگان دیگر که این گونه می‌گویند.

نکته‌ی دیگری در این بحث هست و آن این که آیا به حسب ساعت می‌توان مشخص کرد؟ بعضی جاها می‌گویند اگر ده روز در جایی بمانید حکم تمام پیدا می‌کند. بعد می‌گویید این ده روز را چگونه حساب کنیم؟ می‌گویید من ظهر وارد شدم، ساعت دوازده! می‌گویند ده تا بیست و چهار ساعت. حالا آن موقعی که به من سود دادند اولین بار، روز اول ماه رجب بود که دم ظهر به من سود را دادند. آیا می‌توانم ساعت را ملاک قرار دهم یا ساعت ملاک نیست؟ بین اعلام بحث وجود دارد. یعنی می‌گویم حدوداً ساعت دوازده ظهر ربح را به من دادند، صبح تا ساعت دوازده هنوز مربوط به سال قبلم است و از ساعت دوازده سال خمسی جدید من است. این گونه ممکن است؟ این را هم بعضی از اعلام فرمودند. این دو مسأله را ما در این‌جا داریم.

سوال(13): درآمدی که در اثنای روز سال خمسی به دست آمده است

یک مسأله این است: «اذا ربح شخص فی اثناء یوم سنة الخمسیة هل یکون من ارباح السنة السابقة او من ارباح السنة اللاحقة؟»؛

جواب آقای بهجت:

مرحوم آقای بهجت فرمودند: «تکون من ارباح السنة اللاحقة».

جواب بعض الاساطین:

جواب بعض الاساطین این است: «لا بد من محاسبة خمس صباح هذا الیوم»، این لازمه‌اش این است که ملحق به سنه‌ی سابقه باشد. به نظر این جواب برای ما گیر پیدا می‌کند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo