< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدعلی ‌بهبهانی

1401/11/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الخمس/ارباح المكاسب /مساله59؛ در ادامه نظریه پنجم؛ ایراد بر فرمایش سید خلخالی

 

ادامۀ مطلب اول: نظریات أعلام در خمس رأس‌المال

نکتهای در رابطه با نظریه پینجم:

بحث ما، در نظریۀ پنجم بود، قبل از این‌که نکتۀ نظریۀ پنجم را بگویم یک مطلبی را عرض کنم؛ به‌نظر قائلین به نظریۀ پنجم، ‌مورد سوم را لعلّ قبول دارند (ما این را نوشته بودیم که اصلاح کردیم)، آیا در مورد سوم خمس واجب است یا خیر؟ لعلّ بگوییم در مورد سوم هم قائل به وجوب خمس نیستند، به‌یک قرینه‌ای ما می‌گوییم مورد سوم را هم خارج کنید.

این مسئله مورد ابتلاء است کسانی که خمس حساب می‌کنند این مسئله را باید دقت کنند، شخصی است که می‌تواند در اداره‌ای کار کند یا می‌تواند برای دیگری به‌عنوان عامل کار کند، به‌عنوان کارگر و کارمند می‌تواند کار کند و زندگی را حد شأن بگذراند، برخی از آقایان می‌گویند: این شخص اگر سرمایه هم داشته باشد و پول برای سرمایه کنار گذاشته باشد باید خمس سرمایه را بدهد، چون می‌تواند با کارمندی زندگی را در حد شأن تأمین کند، دیگر نیاز نیست بگوییم خمس سرمایه را ندهد، بلکه باید بگوییم خمس را بدهد چون می‌تواند زندگی را بچرخاند.

ظاهراً اطلاق کلام قائلین به قول پنجم که با این عبارت آوردند و فرمودند: سرمایه‌ای که شخص به‌آن برای معاش احتیاج دارد، -این سرمایه- خمس ندارد. اطلاق قولشان می‌گوید: چه بتواند زندگی را از راه کارمندی بچرخاند چه نتواند بچرخاند، یعنی حتی در صورتی که بتواند زندگی را به‌عنوان کارمند هم بچرخاند اگر به سرمایه برای معاش احتیاج دارد و این سرمایه را کنار گذاشته است، این سرمایه خمس ندارد. اطلاق یعنی و لو بتواند شغل را عوض کند، این‌جا اطلاق دارد، چه بتواند شغل را عوض کند چه نتواند، حال شخصی می‌تواند شغل را عوض کند و کارگری کند تا زندگی را در حد شأن بچرخاند امّا این لازم نیست، اطلاقی که گفتند این است که: می‌تواند با این سرمایه زندگی را در حد لائق به شأن اداره کند و به این سرمایه احتیاج دارد، این اطلاق کفایت می‌کند که بگوییم اگر شخصی بخواهد کارمند شود ظاهراً باز هم به سرمایه خمس تعلق نمی‌گیرد.

پس ظاهراً این‌مورد سوم را می‌گویند: خمس به سرمایه تعلق نمی‌گیرد، این ظهور اطلاقی است، الّا این‌که شخصی ادّعایی کند (این مطلب مهم است)، بگوید اگر کسی توانست کارمند شود یا کارگر شود و زندگی را در حد شأن بچرخاند دیگر احتیاج به‌آن سرمایه نخواهد داشت، پس موضوع بحث صدق نمی‌کند «المحتاج الیه للمعاش اللائق به»، ما چه سرمایه‌ای را گفتیم خمس ندارد، سرمایه‌ای که به‌آن احتیاج دارد، اگر با کارمندی می‌تواند زندگی را بچرخاند دیگر احتیاج به سرمایه ندارد ( از این جهت ما این‌مورد را آوردیم و گفتیم مورد سوم را در بر نمی‌گیرد)، که یعنی این از طرف احتیاج شخص خارج شد بنابراین باید خمس را پرداخت کند و برود کارگری کند. ولیکن ما روی این‌حساب می‌گوییم پس مورد سوم را این قول پنجم نمی‌گیرد، یعنی کسانی که مثل قول پنجم می‌گویند: اگر سرمایه‌ای مورد احتیاج برای معاش در حد شأن است خمس ندارد، حال تکلیف چیست؟ شخصی که می‌تواند با کارگری و کارمندی زندگی را بچرخاند باید چه‌کار کند؟ تجارت با این سرمایه را رها کند و کارگری کند؟ چون می‌تواند با کارگری زندگی را بچرخاند پس احتیاج شخص به سرمایه بر‌طرف شده؟ پس بنابراین می‌تواند برود کارگری کند و سرمایه از احتیاج خارج است و خمس باید بدهد؟ این یک نوع تفسیر است که کارمندی کند و یا کارگری کند و نیاز نیست با سرمایه کار کند و خمس به‌آن تعلق می‌گیرد، اگر بخواهد کار کند باید خمس را بدهد چون احتیاج برطرف شده چون کار دیگری می‌تواند بکند. این یک نوع تفسیر است که ما به این تفصیل گفتیم.

امّا به نظر می‌آید لعلّ ( البته قائلین ممکن است این حرف را بزنند ممکن است حرف دیگری را هم بزنند که آن حرف این‌است) ممکن است بگویند: ما نمی‌گوییم احتیاج شخص به این سرمایه مرتفع شده، کارگری کرده و زندگی را چرخانده آن‌موقع احتیاج به این سرمایه ندارد، امّا اگر از اول با سرمایه تجارت کرده و کارگری نکرده، چون مشغول تجارت با آن سرمایه است پس به‌آن احتیاج دارد، پس این از احتیاج شخص خارج نشده.

ببینید این دو نکته چون دو نوع محاسبۀ خمس و دو جور فتواء دادن است، (دوباره تکرار می‌کنیم چون مهم و لطیف است) أشخاصی که که قائل به قول پنجم شدند، (برخی از مراجع به‌این نظر قائل شدند) بر این نظر هستند که؛ سرمایه‌ای که شخص به‌آن برای زندگی در حد شأن احتیاج دارد خمس ندارد، در این‌مورد یک سوال پیش می‌آید: شخصی اگر بتواند کارگری کند و زندگی را در حدشأن بچرخاند دیگر نیازی به‌این سرمایه ندارد، پس بنابراین به‌این سرمایه خمس تعلق می‌گیرد؟ سوال این‌است. برخی بر‌أساس این‌مطلب و این سوال، گفتند: پس بنابراین قائل به نظریۀ پنجم اگر کارگری کرد احتیاج به‌این سرمایه ندارد پس خمس آن را باید بدهد، و لو در فتواء گفته بودند؛ سرمایه‌ای که برای معاش احتیاج دارد خمس ندارد، امّا اگر شخصی کارگری کرد و عامل دیگری شد، دیگر نیاز و احتیاج برطرف می‌شود و سرمایه آن‌چیزی که به‌آن احتیاج دارد نمی‌باشد، این‌یک مبناست. لذا با این‌که قائل به‌این فتواء شدند باز می‌گویند: این سرمایه مورد احتیاج نیست و اگر می‌تواند کارگری کند باید خمس آن را پرداخت کند.

این حرف به‌نظر جواب دارد، یعنی اگر برخی این حرف را بزنند جواب دارد و جواب این‌است که؛ اگر شخص این سرمایه را داشته و واقعاً کارگری هم می‌کرده، کارمند بوده و درآمد داشته (با این‌که این سرمایه را داشته) و آن درآمد کارگری وافی به زندگی بود، در این‌جا می‌تواند بگوید سرمایه محل احتیاج نیست و زائد است. شخص الان مشغول به‌کاری است و برای او مفید است پس احتیاج به سرمایه ندارد، چون درآمد از این‌راه به‌دست می‌آید. ببینید این حرف را می‌توانیم بزنیم، امّا اگر تجارت کرد(عامل دیگری نبود)، وقتی کارگری می‌کند می‌تواند شغل را عوض کند، شخصی الان با ماشین کار می‌کند و زندگی را می‌چرخاند به‌ماشین احتیاج دارد اگر در شغل دیگر برود به‌این ماشین احتیاج ندارد، ملاک این‌نیست که همین الان شخص با ماشین کار می‌کند به‌این احتیاج دارد یا نه؟ الان احتیاج دارد که با سرمایه کار کند به‌آن احتیاج دارد و لو با کارگری بتواند زندگی را بچرخاند، این ضرری به احتیاج نمی‌زند، پس ظاهر فتوای این أعلام این‌است که؛ اگرچه شغل را بتواند عوض کند و بدون سرمایه زندگی را بچرخاند، الان که بدون سرمایه زندگی را می‌چرخاند، خمس ندارد. ظاهر این فتواء را اگر بگیریم این‌است که؛ و لو شخصی بتواند با کارگری زندگی را بچرخاند باز هم خمس ندارد چون الان با این سرمایه زندگی را می‌چرخاند پس احتیاج به این سرمایه دارد، پس این ملاک است.

شخص الان سرمایه‌ای دارد و با آن زندگی را می‌چرخاند پس به‌آن احتیاج دارد، حال اگر شغل را عوض کند، کار با اگر که درست نمی‌شود، ملاک احتیاج فعلی است و این أعلام فتواء دادند، پس حتی در مورد سوم هم (با این بیانی که عرض کردیم می‌توانیم بگوییم) قائل به این قول گفت: به سرمایه‌ای برای چرخاندن زندگی احتیاج دارد خمس ندارد و لو بدون این سرمایه بتواند کارگری کند، امّا الان دارد با این سرمایه زندگی را می‌چرخاند، پس به‌آن احتیاج دارد و خمس ندارد.

لعلّ بگوییم قائل به قول ثالث هم این‌مورد را می‌تواند قائل شود، و لو برخی ممکن است قائل نشوند و بگویند؛ به نظر ما اگر شخصی توان بدنی دارد و می‌تواند کار کند به‌این سرمایه احتیاج ندارد، اگر توان بدنی دارد که با توان بدنی زندگی را بچرخاند دیگر احتیاج به سرمایه ندارد، کسی‌که قدرت به چرخاندن زندگی را دارد. برخی به این ترتیب نظر می‌دهند.

پس دو مبنا شد (ببینید تکرار می‌کنم که با تکرار بعدی مطلب واضح شود)، برخی از قائلین به این قول می‌گویند توان بدنی داری پس نیاز به سرمایه نداری، مگر نمی‌توانی کارگری کنی و زندگی را بچرخانی؟ پس نیاز به سرمایه نداری و خمس سرمایه را بده. در حالی که می‌گوییم لعلّ قائلین به این‌قول بگویند: توان دارم امّا فعلاً با این سرمایه زندگی را می‌چرخانم پس احتیاج به این سرمایه دارم و خمس ندارد، چون الان زندگی را با این سرمایه می‌چرخانم. این دو مبنا شد قائل به‌این قول هم می‌تواند بگوید: هنوز احتیاج دارم، هم می‌تواند بگوید: بدون سرمایه توان داری زندگی را بچرخانی پس احتیاج به سرمایه نداری. یعنی گاهی فقهاء حرفی را می‌زنند در فتواء بعدی و تطبیقات گاهی اختلاف پیش می‌آید، که حال این سرمایه را در موردی که می‌تواند کار کند مثلا جزءِ سرمایه محتاجٌ الیه حساب کنیم یا نه؟ خیلی این مسائل مورد ابتلاء است، یعنی کسانی که سرمایه دارند و رجوع می‌کنند، خیلی از این افراد هم کارمند هستند هم سرمایه دارند، که گاهی‌اوقات مراجع می‌خواهند جواب بدهند می‌گویند: آن حقوق مکفی به زندگی هست یا نه؟ می‌گوید: نصف درآمد زندگی را در می‌آورد امّا مکفی نیست و به‌این سرمایه هم نیاز دارم. در جواب می‌گویند خمس ندارد. امّا اگر بگویند: در حد شأن مکفی است در جواب می‌گویند: سرمایه را خمس بده، ملاک را این مطلب قرار می‌دهند. یک‌وقت شاغل و کارمند هست و سرمایه هم دارد این‌مورد را ممکن است بگویی احتیاج ندارد، امّا یک‌وقت شاغل کارمند نیست و از اول سراغ سرمایه رفته است، (ببینید فرض ها مختلف است. در موردی که کارمند هست مسئله راحت تر می‌شود آن‌موردی که کارمند هست و یک درآمدی از کارمندی دارد، معمولاً قائلین به این قول اگر ببینند شخص کارمند است می‌پرسند: حقوق کارمندی برای زندگی مکفی هست یا نه؟ اگر گفت مکفی است می‌گویند: پس احتیاج به سرمایه نداری)، اگر کارمند نبود امّا توان کار کردن را داشت و می‌توانست کارمند شود ولی با این سرمایه کار می‌کند، این‌جا سخت است که بگوییم: چون تو می‌توانی و توان کار کردن را داری پس احتیاج به این سرمایه نداری، برو خمس سرمایه را بده، این‌حرف سخت و مشکل است که بگویند؛ تو تجارت را رها کن برو کارگری کن و خمس این سرمایه را بده، به نظر ما این‌کلام مشکلی است. باز در موردی که شخص کارمند است و حقوق مکفی دارد در این‌مورد راحت است و می‌گویند: تو حقوق مکفی برای زندگی داری پس نیاز به‌این سرمایه نداری وخمس را بده، باز این معقول است. امّا اگر مشغول کارمندی نیست و با سرمایه کار می‌کند بگوییم شما قدرت داری با توان بدنی کار کنی و زندگی را بچرخانی پس خمس سرمایه را بده چون احتیاج نداری و با توان خودت می‌توانی زندگی را بچرخانی، این‌مورد خیلی زور و مشکل است.

(در نتیجه قائل به این قول وقتی به یک نفر برخورد می‌کند دو وجه دارد: یک وقت کارمند هست و با توان بدنی کار می‌کند ممکن است بی نیاز از سرمایه شود، امّا یک‌وقت کارمند نیست و با این سرمایه کار می‌کند این‌جا مشکل است اگر بگوییم این سرمایه خمس دارد. این نکته‌ای بود که این‌جا بیان کردیم چون قائل به این نظر دو مبنا را می‌توانستند داشته باشند).

قول صاحب جواهر و همۀ این أعاظم این بود که خواندیم و به ملاحظات بر این قول رسیدیم.

ملاحظه‌ای بر ایراد سید خلخالی

نسبت به ایراد ایشان ملاحظه‌ای داشتیم که برخی از تعابیر ایشان را قبول نداشتیم، و ما ایراد گرفتیم یک حرفی زدند و فرمودند: «ليس كل ما يُحتاج إليه مؤونة» هرچیزی که به‌آن احتیاج داری لازم نیست مؤونه باشد، ما عرض کردیم این‌حرف را قبول نداریم، احتیاج به رأس‌المال برای تحصیل مؤونۀ سنه، وزان دار، بوستان، بقر و شجر قرار می‌دهیم چون برای تحصیل مؤونه به‌آن احتیاج دارد پس مؤونه است، این را به‌عنوان مناقشه به کلام آقای سید خلخالی آوردیم.

آنچه سید خلخالی به‌عنوان ایراد بر این نظریه بیان کرده که هرآن‌چه به‌آن احتیاج دارد از مؤونه نیست (در صفحۀ چهل و هفت) مساعده بر این مطلب ممکن نیست، چون مفروض احتیاج به رأس‌المال برای تحصیل مؤونۀ سنه است پس وزان رأس‌المال، وزان خانه و باغ و بقر و شجر است. به‌این‌موارد برای تحصیل مؤونه احتیاج دارد، پس بنابراین خمس ندارد، پس این ایراد سید خلخالی را قبول نداریم.

امّا دو ملاحظه خودمان بر این نظریۀ پنجم داریم:

ملاحظۀ اول بر نظریۀ پنجم

قائل به نظریۀ پنجم در برخی‌موارد، به حسب اطلاق کلام (همان موردی است که در مطلب قبل بحث کردیم) اعتقاد دارد به وجوب خمس رأس‌المال در موردی که شخص می‌تواند کارگری کند، چون می تواند کارگری کند دیگر احتیاج به رأس‌المال ندارد، که عرض کردیم حرف زور و مشکلی است، چون شأن این‌شخص کارگری نیست یا اصلاً نمی‌خواهد کارگری کند و می‌خواهد با این سرمایه کار کند، یا شأن او این‌است که تجارت کند و نمی‌خواهد کارگری کند، این حرف زور را نمی‌توان زد. (توضیحاتی که عرض کردم برای این ایراد اول بود اگر شخصی به‌این‌صورت بگوید: برو کارگری کن و زندگی را بچرخان و خمس سرمایه را بده ما می‌گوییم: این حرف زور و مشکلی است) بلکه این سرمایه را داری و با آن کار می‌کنی پس به‌آن احتیاج داری و خمس ندارد.

ملاحظۀ دوم بر نظریۀ پنجم

ما معتقدیم به عدم وجوب خمس در جایی که به رأس‌المال برای معاش به حسب شأن برای امسال یا سنین لاحقه احتیاج دارد (این قید در عبارات شیخ انصاری و آقای بهجت هست)، حتی سرمایه برای سنین لاحقه باشد در چه فرضی: بنده دو فرض را بگویم که همان دو فرض آقای بهجت را نوشتیم؛ من در سنین لاحقه برای آخر عمر و پیری نمی‌توانم سرمایه جمع کنم در آن‌موقع فقیر می‌شوم باید یک سرمایه‌ای داشته باشم و خودم و زندگی را بچرخانم، سرمایه‌ای که می‌گویی خمس ندارد سرمایۀ همین امسال است؟ یا اگر من در سنین لاحقه نمی‌توانم سرمایه به‌دست بیاورم همین امسال می‌توانم سرمایه نگاه دارم اگر نگاه ندارم دیگر در سنین لاحقه نمی‌توانم سرمایه به دست بیاورم همین امسال هم و لو الان به حسب ظاهر از درآمد این سرمایه نمی‌خواهی استفاده کنی، امّا الان باید این سرمایه را جمع کنی برای سنین لاحقه، و الّا در آینده و در پیری نمی‌توانی زندگی را بچرخانی. پس این سرمایه‌ای که الان برای سنین لاحقه باید جمع کنی خمس ندارد (حرف شیخ انصاری و آقای بهجت). مثل جهیزیه؛ در جهیزیه چه می‌گفتیم؟ اسباب جهیزیه که می‌خواهند جهیزیه تهیه کنند می‌گویند: من از چند سال قبل باید جهیزیه تهیه کنم، و الّا در یک‌سال مشکل است باید از قبل تهیه کنم، همین حرفی که در جهیزیه می‌زنیم در سرمایه هم می‌زنیم.

پس ایراد دوم ما به‌این اعاظم این‌است‌که؛ همان حرفی که در جهیزیه زدین ما در سرمایه می‌زنیم، در خانه هم همین حرف را می‌زنیم، شما فقط در جهیزیه گفتین امّا ما می‌گوییم چه فرقی بین این دو است؟ مثلاً بین دختر و پسر فرق دارد، عادت قدیم‌ها جاری بود در مورد دختر، عادت در مورد دختر جاری بود وضعیت جامعه به این شکل بود که می‌گویند: عادتاً کسی یک‌ساله نمی‌تواند جهیزیه جمع کند،از الان برای ده سال دیگر جهیزیه جمع می‌کرد عادت شده بود، عادت در سرمایه هم همین است، و در خانه هم الان همین است، دیگر به این شکل نیست که بگوییم: با برادر‌ها آجر روی هم می‌گذارم خشت و گل روی هم می‌گذارم و یک خانه برای خودم در ظرف سه ماه درست می‌کنم، خیر به‌این‌شکل نیست، باید ده سال فقط سختی بکشد تا آهن آلات و زمین را تهیه کند، بعد در آینده واجد خانه شود، وقتی به‌این‌صورت است مثل جهیزیه می‌شود.

پس بنابراین اگر در اموری باشد که به حسب عادت و عرف محتاج به تهیه مقدمات به حسب شأن است (آقای بهجت این را می‌فرمودند: مثل جهاز دختر امّا خانه را هم ایشان می‌فرمودند؛ به‌همین‌صورت است، در خانه هم عادت و عرف به این شکل است که احتیاج به تهیه مقدمات به حسب شأن دارید) در این‌مورد خمس ندارد، ما هم می‌گوییم: همین حرف شیخ انصاری و آقای بهجت تمام است.

الان این سرمایه را استفاده نمی‌کند خب معلوم است برای سنین لاحقه کنار گذاشته امّا الان باید کنار بگذارد، این سرمایه‌ای که به‌عنوان پس‌اندازِ زمان پیری است خمس ندارد، این سرمایه و پس‌اندازی که الان باید جمع کنی تا بعداً سرمایۀ پیری شود خمس ندارد.

شاگرد: رأس‌المال برای سنین لاحقه باشد، مشکلی ایجاد می‌کند که مخارج در آینده بر أساس شأن مجهول می‌شود.

استاد: اشکالی ندارد، حرف شیخ انصاری و آقای بهجت این‌است؛ آن‌چه به حسب ظاهر علم دارد که بعداً به‌آن نیاز پیدا می‌کند، نه از باب این‌که شما بگویی بلکه شخص از دنیا برود، به‌این‌صورت حساب نمی‌کنند، علم عادی را حساب می‌کنند، به حسب ظاهر اگر شخص زنده باشد نیاز به سرمایه دارد.

شاگرد: بنده مقدار درآمد از رأس‌المال را عرض می‌کنم.

استاد: باز هم اشکالی ندارد، من الان آن‌مقداری که می‌دانم و یقین دارم که به‌آن نیاز دارم آن‌مقداری که یقین دارم باید جمع کنم، آن‌مقداری که عرف می‌گوید. در جهاز هم، چنین است، در جهاز شما می گویی آن‌موقع چطور جهاز می‌دهند؟ من فی الجمله می‌دانم به‌این سرمایه نیاز پیدا می‌کنم و در آینده خرج می‌کنم، رأس‌المال را به حسب ظاهر می‌گویی من باید فرضاً یک پولی داشته باشم مثلاً صد میلیون که داشته باشی در سال بیست میلیون سود می‌دهد، شما باید چند صد میلیون داشته باشی برای پیری، مثلاً پانصد میلیون داشته باشی که صد میلیون در سال به شما سود بدهد که آن را تقسیط کنی بر ماه های خودت، تقریباً یک امر عرفی است، عرف می‌گوید: این پانصد را باید داشته باشی و از الان این پول را به‌عنوان سرمایه برای سنین لاحقه کنار بگذاری، این چیزی که عرف می گوید: این سرمایه را کنار بگذار، یا مثل تعبیر شیخ انصاری و آقای بهجت در پول نبود و مثال به شجر می‌زدند، در پول آقای بهجت احتیاط می‌کنند، شما اگر انشاءالله زنده بمانی می‌گویی من هفت سال یا هشت سال دیگه میوه نیاز دارم در زندگی به‌میوه نیاز دارم، الان این درخت را می‌کاری و می‌گویی هفت سال دیگر میوه می‌دهد، امّا از حالا که این را کاشتی به‌این خمس تعلق نمی‌گیرد. چطور می‌گفتند باغی که میوۀ شما را می‌دهد به‌آن خمس تعلق نمی گیرد، الان درخت می‌خواهم بکارم امّا امسال که میوه نمی دهد باز خمس هم ندارد (شیخ انصاری می‌فرمایند خمس ندارد)، چون الان باید بکارم که هفت سال دیگر به من میوه بدهد، پس همین الان مؤونۀ من است و لو امسال به من میوه ندهد، حرف متینی هست. آقای بهجت هم همین حرف را قبول کردند. شیخ انصاری در سرمایۀ نقدی این حرف را نزدند بلکه در شجر این حرف را زدند، ما هم می گوییم در سرمایۀ نقدی هم ایضاً هکذا. همان حکمی که برای شجر شما فرمودین، همین حکم برای رأس‌المال هم هست (وقتی می‌گوییم شیخ انصاری این حرف را زدند در کجا زدند؟ در شجر این مثال را زدند)، امّا در سرمایۀ نقدی این حرف را نزدند (چون بحث خیلی مهم و بسیار مبتلاء به است، این مواردی که خدمت شما عرض می‌کنم و تأکید می‌کنم تماماً مورد ابتلاء است یعنی مردم رجوع می‌کنند اگر دقت ریز نکنید خیلی به مشکل می‌خورید وقتی می‌خواهید خمس خود یا دیگری را حساب می‌کنید با این ریزه کاری ها باید حساب کنید) آن‌چه شما نسبت به سنین آتیه نیاز دارید الان درخت را می‌کاری برای سنین لاحقه آقای بهجت و شیخ انصاری می‌گویند: خمس ندارد، ما در رأس المال نقدی هم می‌گوییم همان دلیل شما و همان وزان شما جاری است. (حال آقای بهجت احتیاطی می‌کنند که بعداً عرض می‌کنیم).

پس ایراد دوم ما به‌این نظریه این‌است.

نظریۀ ششم: تفصیل بین لزوم احتیاط در محتاجٌ الیه و لزوم فتوی در غیر آن

آقای کوه کمری و بعض‌الاساطین به‌این‌مطلب قائل هستند.

می‌فرمایند: اگر به سرمایه در حد معاش احتیاج داشته باشی، خمس احتیاطی است. ما معمولاً در احتیاط بعض الاساطین به آقای بهجت ارجاع می‌دادیم، به آقای بهجت رجوع می‌کردند و خمس نمی‌دادند، ایشان قائل به احتیاط شدند و می‌فرمایند: اگر به سرمایه در زندگی احتیاج داری مثلاً فرض کنید یک‌میلیارد سرمایه داری و پانصد میلیون لازم است برای این‌که زندگی را در حد شأن بگذرانی، یا یک‌میلیارد داری ولی ششصد میلیون آن لازمۀ حیات شماست، ششصد را احتیاطی بودند می‌گفتیم رجوع کنید به شخصی مثل آقای بهجت در آن چهار صد میلیون بعدی فقط خمس را بده، آن چهار صد میلیون که زائد بر سرمایۀ محتاجٌ الیه شماست آن‌خمس دارد و این ششصد میلیون خمس ندارد. چون احتیاطی است یعنی فتواء ندادند می‌تواند به شخص دیگری رجوع کند.

این‌جا کأنه تفصیل پیدا کردند.( عبارت بعض الاساطین را می‌خوانیم)

کلام بعض الاساطین[1]

می‌فرمایند: وجوب خمس در رأس‌المال و آن‌چه در حکم رأس‌المال است مثل آلات صناعت و زراعت، اگر به‌آن برای معاش زندگی خودش و عیال به‌آن احتیاج داشته باشد، محل اشکال است (وجوب خمس محل اشکال است)، اگر‌چه زائد بر مؤونۀ سنه باشد. پس این‌جا وجوب خمس را مشکل دانسته‌اند و قائل به احتیاط شدند، موضوع احتیاط چیست؟ ببینید «إذا كان محتاجاً إليه لإعاشة نفسه و عياله» وقتی محتاج شد، و محتاجٌ الیه باشد برای اعاشۀ نفس و عیالش، خمس آن احتیاطی است.

ایراد استاد بر نظریۀ ششم

ما می‌گوییم: وجهی برای احتیاط نیست، ما فتواء به عدم وجوب خمس می‌دهیم چون به‌آن برای تحصیل مؤونۀ امسال یا سنین لاحقه -در اموری که به حسب عرف و عادت است- احتیاج دارد ، و احتیاج به تهیۀ مقدمات آن دارد، مثل جهاز بنت است. چطور در جهاز بنت می‌فرمودین خمس ندارد ما هم در این‌جا می‌گوییم خمس ندارد.

این ایراد ما به این نظریۀ ششم است. می‌رسیم به نظریۀ هفتم که بسیار مهم است، که قول شیخ انصاری آقای بهجت، آقای فیاض که در جلسه آینده بیان می‌کنیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo