درس خارج فقه استاد محمدعلی بهبهانی
1401/10/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الخمس/ارباح المكاسب /در ادامه مساله59؛ مطلب اول خمس راس المال
مواضعِ بحث از حکم راس المال
بحث ما، در مسئلۀ پنجاهو نه (مسئلۀ رأس المال) وارد شد، تأکید میکنم بحث بسیار بسیار مهمی است، و در چند مسئلۀ مختلف عروه هم مطرح شده، رأس المال را در مسئلۀ پنجاه و نه مطرح کردند، مسئلهای که رأس المال محتاجٌ الیه از مؤونه باشد را در مسئلۀ شصتو دو مطرح کردند، در مسئلۀ شصتو شش و هفتاد و چهار هم جبران رأس المال را مطرح کردند، رأس المالی را که خرج در مؤونه میشود و از ربح سال جبران میشود در مسئلۀ شصتو شش مطرح کردند، در موردی که رأس المال تلف شده از ربح جبران میشود. گاهی در طول سال رأس المال انسان تلف میشود، آیا از ربح سال میتوان جبران کرد؟ این را هم در مسئلۀ هفتاد و چهار عروه مطرح کردند. یعنی جبران رأس المالی که تلف شده و جبران رأس المالی که صرف در مؤونه شده در مسائل بعدی میآید. اما کلاً مسائل رأس المال مسائل خیلی مهمی است و فروع زیادی دارد، یعنی مصادیق را بخواهیم پیدا کنیم (رأس المال نقدی و غیر نقدی) مصادیق خیلی زیاد دارد، حال گاهی پول شراکتی است، ما بحث را در استفتائات یعنی فروع مسائل رأس المال که خیلی مبتلاء به است، میگوییم سه قسم است:
یک قسم مسائلی که مصادیق رأس المال را پیدا کنیم حال باغ، زمین، ماشین، یا پولهای که بهعنوان پول کاغذی و یا پولهای الکترونیک اینها همه از مصادیق رأس المال است حال برخی نقدی برخی غیر نقدی. حال در آینده مسائل پشت سر هم مطرح میشود پولی که بابت بیمه پرداخت شده، بحث هبه که خیلی مصادیق داشت رأس المال از هبه مصادیق بیشتری دارد، چون در برخی از مصادیق بین اعلام بحث است؛ مثل عقد تأمین که در بحث هبه مفصل بحث مطرح شد، عقد تأمین آیا هبه است یا خیر؟ یا صلح؟ یکی از موارد این بود که عقد مستقلی باشد، نظری هم آقای صدر داشت، ایشان هم از باب زمان مطرح کردند، یعنی از چهار باب میگویند، این مسائل را در عقد تأمین داشتیم، حال بنابر برخی احتمالات عقد تأمین را هم از مصادیق رأس المال ذکر کردند. مصادیق زیادی دارد ما یک بحث اول داریم که در مورد مصادیق است که شانزده مصداق (شاید کم و زیاد هم کنیم) دارد،
یک بحث دیگری هم هست که بحث حکمی است، و مربوط به احکام رأس المال است.
یک بحث سوم داریم که در مورد کیفیت محاسبۀ خمس در رأس المال است. اکثر تُجّار که میخواهند خمس را حساب کنند در حقیقت میخواهند خمس سرمایه را حساب کنند، در اینمورد اولاً باید اقوال را مرتّب کنیم، بعد نحوۀ ی محاسبه است، مثلا کسی میخواهد خمس مال را حساب کند میگوید من نمیخواهم با تومان حساب کنم، میشود با دلار حساب کنم، با تومان که هر سال سرمایۀ من سرمایۀ قبلی است، شما میگویید سرمایه ده میلیارد داشتی الان شده دوازده میلیارد و باید خمس دو میلیارد را حساب کنید اما اگر خمس را به دلار حساب کنی سرمایۀ من کم شده، اگر به جنس حساب کنی سرمایۀ من کم شده، لذا برخی در کیفیت محاسبه هم این بحث را دارند، که بحث متفاوتی است که هم در این مسئله میآید هم در آخرِ کتاب الخمس در جایی که میخواهیم خمس را محاسبه کنیم، حال بحث تقسیم خمس هست اما محاسبۀ خمس لعل برخی بحث رأس المال را داشته باشند، محاسبۀ خمس هم مشکل است.
مطلب اول: خمس راس المال
در ابتداء باید اقوال اعلام را مطرح کنیم:
نظریۀ اول: وجوب اخراج خمس مطلقاً
مطلقاً اخراج خمس واجب است. صاحب عروه قائل به احتیاط شدند، «الأحوط إخراج خمس رأس المال إذا كان من أرباح مكاسبه».
این بحث رأس المال را بهعنوان بحث مستقلی باید دید که بسیار طولانی است، یعنی بیش از صد صفحه در این مسئلۀ پنجاهو نه مطلب خواهیم داشت، این مسئله جزءِ نقطههای بسیار مهم محاسبۀ خمس است، یعنی شما هر زمان بخواهید خمس را محاسبه کنید مهمترین مسئلهای که مردم مراجعه میکنند همین مسئلۀ رأس المال است، خیلی فروعات دارد لذا باید با دقت کار شود و در محاسبۀ خمس ببینید مراجع چه نظریاتی دارند و طبق ضابطه خمس را محاسبه کنید.
صاحب عروه خمس رأس المال را احتیاطی دانستهاند، از اساس خمس رأس المال احتیاطی است، وجه کلام ایشان این است که؛ در رأس المال کلیتاً میدانیم که فائده هست، اما آیا مؤونه به حساب میآید یا خیر؟ از این جهت میبینیم که قیدهای دیگری هم میآید که لعل این جزءِ موردی باشد که استثناء شده و جزءِ مؤونه به حساب بیاید لذا ایشان از اول فرمودند: احوط اخراج خمس رأس المال است بعد با آن تجارت شود، که این حرف را ما قبول نداشتیم بعدا هم عرض میکنیم، در خمس رأس المال برخی میگویند: از اول باید خمس جدا شود، بعض الاساطین هم همین نظر را دارند. ولیکن ما این را قبول نداریم، اگر شما به قول خودتان یک مقدار از درآمد سال اکتساب کردین، و عنوان این را رأس المال گذاشتین، اما ممکن است بعد صرف در مؤونه کنید خودتان یک مسئله آوردین که شخص ممکن است رأس المال را صرف در مؤونه کند، میشود جبران کرد یا خیر؟ پس ممکن است در مؤونه صرف شود، پس مسلّم «الخمس بعد المؤونة» را باید در این مطلب داشته باشیم.
یک مورد دیگرهم ایناست که؛ صاحب عروه فرمودند احتیاط. استدلالی که عرض کردم برخی ذکر کردند که وجه احتیاطِ صاحب عروه ایناست که ایشان مردد بوده که این فائده است یا مؤونه است، این مطلب در موردی است که رأس المال مورد احتیاج شما باشد نباید به صورت مطلق بگویید احوط اخراج خمس رأس المال است بخاطر اینکه در یک مورد محدودی از رأس المال احتمال مؤونه شدن میدهید، پس در رأس المالی که بیش از این مقدار است چرا قائل به احتیاط شدید؟ یعنی فائده نیست؟ شما چیزی را رأس المال قرار دادی که از مؤونه بالاتر است، برای مؤونۀ زندگی شما ده میلیارد کافی است، شخص صد میلیارد درآمد دارد، چرا میگویید احتیاطی است؟ فائده برای او حاصل شده حالا رأس المال کرده چرا احتیاطی باشد؟ آن رأس المالی که شما باید در آن احوط بگویید (نهایتاً اگر گیر کردین که این جزء مؤونه است یا جزء فایده؟ کدام را حساب کنم اگر فائده باشد خمس دارد البته اگر مؤونه نشود، اما اگر مؤونه شد استثناء میشود)، رأس المالی است که به آن نیاز دارین، چرا در مورد مطلق رأس المال شما قائل به احتیاط شدین؟ این هم نکتۀ دیگری بود، احتیاط بهطور مطلق در رأس المال مشکل است.
ما در این جا میگوییم دو قسم کن؛ رأس المالی که در معاش به آن نیاز داری حال بعد مفصل بحث میکنیم که در حد شأن باشد، در این مورد نباید بگویی احوط، بلکه به فتواء بگو خمس ندارد.
اما آنچه زائد بر معاش است، به فتواء بگو خمس دارد، وجهی برای احتیاط نیست مورد قطعی فائده است، شما مالی بهدست آوردی بهعنوان سرمایه کنار گذاشتی این قطعاً فائده است در این صورت دیگر مسئله نباید احتیاطی باشد، در اینجا باید فتواء دهی. در موردی که برای مؤونۀ در حد شأن به آن احتیاج دارد میتوانی احتیاط کنی گرچه ما احتیاط نمیکنیم ما میگوییم خمس ندارد، چون ملحق به مؤونه است و عنوان مؤونه را بر آن صدق میدهیم.
لذا این احتیاط خصوصاً در قسمت ما زاد بر مؤونه وجهی ندارد، بلکه باید فتواء داد.
علیایّحال نظریۀ اول وجوب اخراج خمس مطلقاً است، که محقق نراقی و محقق عراقی، سید ابو الحسن اصفهانی، سید گلپایگانی، شیخ صافی گلپایگانی، و برخی دیگر از اعلام قائل به این نظریه هستند.
کلام محقق نراقی
ایشان قبل از آنکه رأس المال تجارت را بگویند میفرمایند ثمن ضیاع؛ ضیاع دو اصطلاح دارد: یک به معنای سلعه (کالاها) است، گاهی ثمن این کالاها ممکن است رأس المال باشد، اما اینجا به قرینۀ عقار (خانه)، به زمین اطلاق میشود، و مواشی (چهارپایان) که از منافع آن انتفاع میبرد، این موارد را میگویند جزءِ مؤونه نیست، ولو برای مؤونۀ سنه از این موارد انتفاع ببرد، اما آن چیزی که از اینموارد مثل شیر، پشم بهدست آورد را مؤونه کرده، اما خود چهار پا مؤونه نیست. وجه این قول ایناست میفرماید: آنچه شما در زندگی صرف کردی شیر بود -منتجات بود- خود آن مواشی، را جزءِ مؤونه حساب نکردند، کأنه برای مؤونه معنای ضیقی در نظر گرفتند، لذا میفرمایند: ثمن ضیاع، مواشی، عقار و لو از منافع آنها انتفاع ببری- منافع مؤونه میشود- خود این موارد مؤونه نیست، و رأس المال تجارت را هم مؤونه حساب نکردند، به چه دلیل؟ چند بیان دارند؛ یک بخاطر عدم تبادر است، و صحت سلب، اولاً از این موارد مؤونه تبادر نمیکند، میتوانیم بگوییم این موارد مؤونه نیست، بلکه آنچه استفاده میکنیم مؤونه است (مثل شیر و پشم)، این استدلال ایشان است و لو عرض کردیم ما این استدلال را قبول نداریم. ما به اصل این موارد احتیاج و اضطراری نداریم ما به خود گوسفند کاری نداریم بلکه منتوجات را استفاده کردیم، و اصل آن برای سال های آتیه میماند. یکی از استدلال های که آقایان ذکر میکنند برای اینکه بگویند رأس المال جزء مؤونه نیست، ایناست که میگویند رأس المال را ثابت نگه داشتی برای کل عمر و شغل و برای امسال نیست، از فائدهای که از رأس المال گرفتی داری برای مؤونه استفاده میکنی، دو امر است؛ یکی رأس المال است یکی فائدهای است که از آن استفاده میکنی، منتوجاتی که از آن استفاده کردی شد مؤونه، خود رأس المال که مؤونه نیست، این تعبیر ایشان است.
وقتی میخواهند مؤونه را صدق بدهند میگویند این موارد جزءِ مؤونه نیست، بلکه منتوجات جزءِ مؤونه است و شکی در این مطلب نیست، این منتوجات هم فائده بود، این فائده را استفاده کنید مؤونه حساب میشود و خمس ندارد، اما خود چهارپایان جزء مؤونه به حساب نمی آید، بلکه برای سنین متعدد است.
شما ممکن است به ایشان ایراد بگیرید و بگویید مال سنین متعدد باشد، به هرحال این هم لازمه زندگی است.
در جواب میفرمایند: آنچه استثناء شده مؤونۀ سال است، منتوجات مواشی زمین یا خانه (مثلا اجاره دادی)، درآمدی که داشت برای امسال صرف میکنم، چون صرف میکنم برای امسال خمس ندارد (مؤونه را به معنای صرف گرفتند، آنچه که صرف میشود، ببینید مؤونه را اگر به معنای صرف بگیرید، این حرف هم گاهی بار میشود، مؤونه را هر آنچه که صرف میشود گرفتند رأس المال که صرف نمیشود، مواشی که صرف نمیشود، شما گوسفند را که صرف نکردی بلکه شیر آن را صرف کردی از منتوجات استفاده کردی خود آن را که صرف نکردی، مؤونه آنچیزی است که صرف شود، میگویید من به این موارد نیاز دارم برای زندگی، میفرمایند: اینموارد را برای سال های متعدد نیاز داری، سرمایه قرار دادی میخواهی بیست سال با آن زندگی کنی، این مؤونه امسال شما نیست، مؤونه امسال یعنی آنچه امسال صرف کردی).
دو مطلب وجود دارد: یک فائدهای است که رأس المال قرار دادی، باز از رأس المال فائدۀ دوم بهدست آوردی (شما یک پولی را سرمایه کردی خود این پول یک فائده است، از این سرمایه که فائده است باز یک فائده دوم بهدست آوردی)، مثلا فرض کنید یکمیلیارد سرمایه داشتی که سالی سیصد میلیون فائده دوم به شما داد که خرج در زندگی امسال کردی، این سیصد میلیون که خرج در زندگی کردی مؤونه میشود، مؤونۀ سال شما این سیصد میلیون است، اینها دو فایده است هرچقدر مؤونه شد خمس ندارد و هرمقدار مؤونه نشد و باقی ماند باز اینهم فائده است و خمس دارد همانطور که میگویند؛ به رأس المال خمس تعلق میگیرد به این اضافه هم خمس تعلق میگیرد، پس مؤونۀ سال استثناء شده، اگر شما بخواهی به رأس المال هم مؤونه بگویی رأس المال مؤونۀ سنین آتیه است، مؤونهای که صرف در زندگی شما شده باشد نیست، بلکه رأس المال باقی است و صرف نشده (اشکالی که میکنند این است که میگویند رأس المال باقی است و صرف نشده).
لذا مؤونه را چون به معنای صرف گرفتند ( ما عرض کردیم معنای دیگری دارد)، «ما یصرفه»، رأس المال صرف نمیشود حالا چه عقار باشد چه چهارپا باشد (شما خود این خانه و مواشی و عقار را صرف نکردی)، بلکه از منتوجات آن استفاده کردی و آن هارا صرف کردی، لذا آنها داخل در مؤونه به حساب نمیآید.
لذا مثل محقق نراقی اینگونه میفرمایند: «لعدم الاضطرار و لا اللزوم و الحاجة إلى رقباتها في ذلك العام للمؤونة فيه» ما اضطرار و لزوم و حاجت به رقبات آنها در امسال نداریم، چون «إذ ظاهر أنّ ثمنها يكون فاضلا عن مؤونة ذلك العام، فالاحتياج إليها لو كان لكان لأعوام أخر.»،ظاهر ایناست که ثمن آن زیادتر از مؤونۀ امسال است، این یک میلیاردی که شما سرمایه کردی، زیادتر از مؤونۀ امسال است چون بهآن برای سال های بعد احتیاج داریم، برای کل زندگی بهآن احتیاج داریم برای ده سال سرمایه گذاشتیم، برای بیست سال این سرمایه را گذاشتیم.
کلام محقق عراقی
آقای عراقی هم همین تعبیر را دارند؛ میفرمایند: اقوی ایناست که سرمایه خمس دارد مثل صاحب عروه قائل به احتیاط نشدند بلکه میفرمایند اقوی ایناست که خمس دارد زیرا فائده بر آن صدق میکند.
کلام استاد
حال ما بعد اشاره میکنیم که از رأس المال، مقداری را که برای مؤونه امسال به حسب شأن احتیاج دارم، این بحث باشد برای بعد اما اینکه مطلقاً بگوییم فائده است خیر، ببینید این حرف که در مؤونه زدند بسیار دقیق است، چون مؤونه را به معنای صرف گرفتند واقعا صرف نشده، روی این مبنا جلو برویم مؤونه صرف نشده، کسی که بهاینصورت معنا کند مشکل است که بتواند رأس المال را مؤونه کند، اما ما عرض کردیم مؤونه به این معنا نیست، لغت مؤونه را که بررسی کردیم به این معنا نیست که حتما صرف شود، الان مگر شما ماشین را صرف میکنید؟ خانه را صرف میکنید؟ خانه را که صرف نمیکنید بلکه استفاده میکنید، نمیشود شما بگویی خانه را به مقداری که انتفاع میبرم خمس ندارد خیر خود خانه مؤونه است، مسلّم خانه مؤونه است و لو برای بیست سال باشد، چطور در رأس المال شما اشکال کردی و مؤونه را به معنای صرف گرفتی حال خانه و ماشین را چه کنیم؟ ماشین و خانه که صرف نمیشود، ماشین را هم تا بیست سال استفاده میکنی، خانه راهم تا چهل سال استفاده میکنی بعد هم که از دنیا رفتی ورثه استفاده میکنند، پس مؤونه را درست معنا نکردید (مؤونه را خوب معنا نکردید به معنای صرف گرفتید، به معنایی که فک کردیم باید صرف شود، یعنی باید مصرف شود، درحالی که مصرف شدن در خانه به اینمعنا است که از این خانه استفاده کنی نه اینکه صرف شود و میل کند، نه اینکه صرف شود و تلف کند، صرف کردن به معنای خرج کردن نیست بلکه به معنای استفاده کردن است، چطور از خانه استفاده میکنی؟ همینکه داری استفاده میکنی داری صرف میکنی، گاهی غلط معنا میکنیم، فک کردیم صرف به معنای ایناست که صرف شود و از بین برود و برای دیگران باقی نماند، طبق اینمبنا خانه و ماشین هم دیگر مؤونه نیست، درحالی که مسلماً خانه و ماشین مصادیق قطعی مؤونه هستند آن چیزی که احتیاج داری قطعا مصادیق مؤونه هستند، شما به مواشی احتیاج داری، این مؤونۀ زندگی شماست، نیاز داری از منتوجات آن بهره ببری و از سکونت در خانه بهره ببری، پس اینخانه مؤونۀ زندگی شماست، لازم نیست صرف شود به معنای دوم، بلکه صرف شدن آن به ایناست که استفاده شود، استفاده از منافع یکچیز صرف آن است، حال از منافع خانه استفاده میکنی مثلا استراحت میکنی، آنهایی که سخت میگیرند ممکن است همین مطلب را بگویند که عقار مؤونه نیست، چون صرف بهمعنای ایناست که باید مصرف شود و خرج شود، خیر بهاینمعنا نیست، حتی صرف هم بهاینمعنا نیست، جدا از اینکه ما مؤونه را معنای اعم کردیم، گفتیم به معنای ثقل است، ثقل حیات را شامل میشود – که کلمۀ ثقل را در گذشته از لغت در آوردیم- آنچیزیکه در حیات زندگی بهآن احتیاج دارین، احتیاج دارین که از آن استفاده کنید، رأس المال هم مثل خانه است، چطور در خانه و ماشین این حرف را میزنید، بنده خدا شغل دارد همانطور که خانه لازمۀ زندگی او است، باید یککاری هم داشته باشد که از آن درآمد کسب کند، همانطور که شما خانه را لازم داری، نمیشود بگویی به مقدار اجاره مؤونۀ شماست بیشتر از آن مؤونه نیست، خیر خود خانه و ماشین مؤونه میشود).
پس این ایراد به استدلال این اعلام وارد است و لو به حسب ظاهر استدلالِ خوبی بود، اما این استدلال درست نیست در ماشین و خانه نادرستی این استدلال را مشاهده کردید.
نظریۀدوم: احتیاط وجوبی اخراج خمس مطلقاً
کلام صاحب عروه
ایشان قائل به احتیاط وجوبی اخراج رأس المال شدند چه در معیشت به رأس المال احتیاج داشته باشد یا خیر.
کلام استاد
ما عرض کردیم که اگر بهحسب شأن به رأس المال احتیاج داشته باشد از مؤونه حساب میشود.
و اگر زیادتر از شأن باشد قطعاً رأس المال از فوائد است و خمس بهآن تعلق میگیرد.
نظریۀ سوم: تفصیل بین راس المال به مقدار مؤونه و زائد بر مؤونه
تفصیلی است که آقای خویی دادند و یک عدّه به تبع ایشان مثل آقای تبریزی و آقای صدر بهاین نظر قائل شدند، تقریباً عبارت ایشان مثل عبارت آقای خویی است و لو یک قیود کوچکی دارد، برخی مثل آقای هاشمی شاهرودی، قول ایشان را جدا کردند، ولیکن ما جدا نمیکنیم نظر آقای صدر هم مثل نظر آقای خویی است، کأنه زیر و بم کار یکی است، قیوداتی کوچکی دارد اما در حدی نیست که بگوییم قول متفاوتی است (گرچه اگر کسی خواست قول متفاوتی هم در نظر بگیرد اشکالی ندارد).
کلام محقق خویی
در رأس المال میفرمایند: شما برای مؤونۀ زندگی امسال چهمقدار خرج دارین؟ مثلاً میگویید هشتاد میلیون، میفرمایند: شما هشتادمیلیون حق دارید مؤونه داشته باشید، پس به اندازۀ هشتاد میلیون از این سرمایۀ شما خمس ندارد، ماه به ماه حساب کردین دیدید هشتاد میلیون خرج دارین، هشتاد میلیون از سرمایه را بگویید؛ میتوانستم اندازۀ هشتاد میلیون خرج کنم اما سرمایه کردم و از منافع این هشتاد میلیون استفاده کردم، پس این هشتاد میلیون را جدا کنید مؤونۀ امسال بود، در عوض اینکه این هشتاد میلیون را خرج کنید کنار گذاشتید و از منافع آن استفاده میکنید، باز کار کردین و از منافع استفاده کردین، لذا این هشتاد میلیون خمس ندارد.
این تقریر فرمایش آقای خویی است.
در عبارت میفرمایند: «لا يبعد عدم الوجوب في مقدار مؤونة سنته» رأس المال خمس ندارد اما در مقدار مؤونۀ سال، یعنی مثلاً از این سرمایۀ یک میلیاردی شما چهمقدار سود بهدست میآوردی تا زندگی را بگذرانی؟ میگفتی هشتاد میلیون را در زندگی باید خرج کنم، بهاندازۀ هشتاد میلیون از سرمایه (یک میلیارد) خمس ندارد، چون هشتاد میلیون را باید استفاده میکردی اما گذاشتی کنار و از فوائد آن استفاده کردی، پس به اندازۀ هشتاد میلیون که استثناء شده بود، من استثناء کردم و خمس ندارد. «إذا اتّخذه رأس المال و كان بحاجة إليه في إعاشته.» به این هشتاد میلیون در اعاشۀ زندگی احتیاج دارد.
این تعبیر آقای خویی در تعلیقۀ عروه بود.
کلام محقق خویی در منهاج
ایشان میفرمایند: شخصی به سرمایهای برای زندگی خود و عیالش نیاز دارد، مالی را بهدست آورد که اضافۀ بر مؤونۀ سنه نیست، مؤونۀ سنه هشتاد میلیون است و این شخص هم هشتاد میلیون بهدست آورد، اگر این هشتاد میلیون را خرج در مؤونۀ زندگی میکرد کامل صرف میشد و زیاد نمیآمد، هشتاد میلیون را دقیق خرج میکرد، فالظاهر ایناست که این مؤونه است، این شخص دو کار میتواند کند، این هشتاد میلیون را که به اندازۀ خرج امسال او است رأس المال قرار دهد، و با آن تجارت کند و از ارباح برای اعاشۀ خود و عیالش استفاده کند، اگر بیشتر از هشتاد میلیون از این بهدست آورد، باید خمس مقدار زائد را بدهد (با این هشتاد میلیون کار کرد و تجارت او برکت داشت و سرمایۀ او صد و شصت میلیون شد باید خمس هشتاد میلیون زائد را پرداخت کند، هشتاد میلیون اول خمس ندارد چون مؤونۀ زندگی بود)، من برای امسال هشتاد میلیون نیاز داشتم و هشتاد میلیون الان دارم، حال هشتاد میلیون را رأس المال قرار میدهم و با آن تجارت میکنم، هر مقدار زائد بر هشتاد میلیون باشد باید خمس آن را پرداخت کنم. اگر اضافه نماند چیزی واجب نیست و هشتاد میلیون هم برای او باقی میماند.
یک نکتهای را من کنار حرف آقای خویی بگویم؛ اگر چیزی مؤونه شد، این هشتاد میلیون مؤونۀ من بود، حال که مؤونه شد من زرنگی میکنم و بهجای اینکه از خود این هشتاد میلیون استفاده کنم، میروم با این مبلغ جنسی یا دستگاهی میخرم و با آن کار میکنم، و از فوائد آن استفاده میکنم، حرفی که اقتصاد دانها میزنند میگویند شما پول را دست مردم نده مثلا چرخ خیاطی برای او بخر تا کار کند، با چرخ خیاطی دو میلیون کار میکند اما شما دو میلیون میدهی استفاده میکند و تمام میشود، این دو میلیون را چرخ خیاطی بخر تا از فوائد آن استفاده کند، این دو میلیون مؤونه بوده چه از خودش استفاده کنم چه از فوائد آن استفاده کنم، لذا وقتی مؤونه بوده حتی بعداً هم از مؤونۀ من خارج شود، باز هم خمس ندارد، چون مؤونه بوده، این از لوازم این مطلب است، خود این را مؤونه حساب کردند.
در ادامه آقای خویی میفرمایند: اگر یک پولی را زائد بر مؤونۀ سال بهدست آورد، بهجای هشتاد میلیون، صد میلیون بهدست آورد، مقدار مؤونۀ او هشتاد میلیون بود این هشتاد میلیون را رأس المال قرار دهد، و با آن تجارت کند این هشتاد میلیون خمس ندارد اما اگر صد میلیون بدست آورد بیست میلیون اضافه خمس دارد، این هشتاد میلیون مؤونه بود اما استفاده نکرد، بلکه مثلاً تبدیل کرد به چرخ خیاطی و از فوائد آن استفاده کرد، این مؤونه است و خمس ندارد.
ایشان میفرمایند: از اول قبل از اینکه این مال را خرج کنی، هشتاد میلیون برای مؤونه احتیاج داشتی تبدیل به مؤونه شد، حال بهجای اینکه صرف کنی حرف اقتصاد دانها را گوش بده و تبدیل به رأس المال کن و از فوائد استفاده کن، این هم چون مؤونه شد خمس ندارد.
کلام سید صدر
ایشان میفرمایند: وقتی خمس به رأس المال مترتب میشود، اما مالک فعلاً به صرف در مؤونه اضطرار دارد، و این هشتاد میلیون را مالک اضطرار دارد که در مؤونه صرف کند بالفعل، بهگونهای که رأس المال برای او حاصل نمیشود و از خمس رأس المال چیزی به اصحاب خمس نمیرسد، چون این هشتاد میلیون را باید صرف در مؤونه کند، دیگر خمس این به اصحاب خمس نمیرسد، در این حالت خمس واجب نیست، این حالت زمانی حاصل میشود، که رأس المالی که از فوائد ارباح بهدست آوردی، به مقداری باشد که زیادتر از مؤونۀ هشتاد میلیون شما نیست، اگر بخواهی خمس این مال را بدهی برای ادامۀ زندگی پول کم می آید، اگر هشتاد میلیون داری خمس پرداخت کنی- شانزده میلیون را باید خمس بدهی- دیگر برای زندگی کافی نیست، در این صورت اگر خمس پرداخت کند، شصت و چهار میلیون، نه برای مؤونه کافی است نه میتواند آن را به کار بگیرد تا هشتاد میلیون را بهدست آورد، برای زندگی هم کافی نیست (اگر خمس را داد با شصت و چهار میلیون وسیلهای هم نمیتواند خریداری کند تا با آن کار کند و زندگی را بچرخاند، دیگر خمس را که داد نمیتواند آن را بهکار بگیرد)، شما سرمایه را که میخواهی در جایی بهکار بگیری میگویند لااقل این مقدار سرمایه نیاز داری، دیگر کمتر که شد میگویند کار کردن با این سرمایه فائده ندارد، یعنی سرمایه بهگونهای است که اگر خمس آن را بدهی دیگر کار هم نمیتوانی کنی تا از ثمرۀ آن استفاده کنی، نه «بنفسه» کفایت می کند نه «باستثماره»، این قید را ایشان اضافه کردند، پول دیگری هم نداری که بگویی حال خمس را پرداخت میکنم بعد جایگزین میکنم و کار را میچرخانم، در اینصورت اگر این قیود بود؛ این هشتاد میلیون مؤونه میشود، رأس المالی میشود که خمس به آن تعلق پیدا نمیکند. ایشان فقط این قیود را اضافه کردند، قول همان قول آقای خویی است که میفرمایند: این هشتاد میلیون خمس ندارد اما در تحقق آن این قیود را می آورند (این قیود را میآورد که اگر شما خمس را پرداخت کنی دیگر کفایت برای مؤونۀ سال نمیکند، نه «بنفسه» نه «باستثماره»، پول دیگری هم نداری که ضمیمه این مال مخمّس کنی، با این قیود میفرمایند: این هشتاد میلیون که معادل مؤونۀ سال شماست خمس ندارد. این قیود را آقای صدر اضافه کردند و الّا قول همان قول آقای خویی است.)
کلام محقق تبریزی
حرف ایشان هم همانحرف آقای خویی است، ایشان هم میفرمایند: اخراج خمس در صورت نیاز استحبابی است و وجوب ندارد، اگر مقداری که حاصل شده را به مقدار مؤونۀ سال رأس المال قرار دهد در این صورت صحیح است که این هشتاد میلیون را مؤونه حساب کند. و اگر بخواهد مؤونه را از راه دیگری بهدست بیاورد حرجی است، اگر خمس این مقدار را پراخت کند دیگر برای رأس المال به حسب شأن او کافی نیست، بلکه این را سرمایه قرار دهد و از فوائد آن استفاده کند، به مقدار هشتاد میلیون خمس ندارد.
ایشان هم حرف آقای خویی را زدند، منتهی یکی از قیودی که آقای صدر فرمودند در کلام ایشان هم هست و آن قید ایناست که اگر خمس آن را پرداخت کند دیگر نمیتواند زندگی را بچرخاند، آقای خویی این قید را نیاوردند، صرفاً فرمودند: به مقدار هشتاد میلیون مؤونۀ شما شد، خمس ندارد و تبدیل به رأس المال کن.
این کلام آقای خویی بود و تعبیرات این بزرگواران، که کلامشان ملحق به کلام آقای خویی میشود.