درس خارج اصول حضرت آیت الله بهجت
87/07/18
بسم الله الرحمن الرحیم
ممکن است که حاصل آنچه فرمودند و ديديم آن باشد که عقد در لغت، بستن است
. دو چيز را بايکديگر ببندند. ولي اين منافات ندارد با اينکه عقد و عقود پيش متشرعه بلکه مطلقا مفهومش عبارت است از همين عقود و معاملاتي که ايجاب و قبول دارند. هم در ايجاب و قبول يک بستگي است و هم در عوضين يک بستگي است. در لغت و عرف عقد جامع بين اموري است که در همهي اينها يک بستگي هست. منافات ندارد با اينکه وضع ثانوي به اتفاق متشرعه و فهم عرفي متشرعه در همين معاملات است. يکي دو تا سه تا عقد اجاره صلح شرکت امانات. همهي اينها ايجاب و قبول است که هم در ايجابين بستگي هست و هم در عوضين بستگي هست.
با هم دو تا را يکي ميکنند
. واحدي را با واحدي. معلوم است که اگر ايجاب با قبول بستگي نباشد يا فضولي است يا لغو است. همچنين عوضين اگر با هم مقابله نداشته باشند مثلا ثمن المثل شئ با خود شئ کانه خود آن است چون در ماليت يکياند.
مواردي که طور ديگري باشد مع القرينة
. خوب حالا عقود همين است لکن از اينجايي که متصل است به احلت لکم الانعام الا ما يتلي عليکم،از اينجا ميفهميم تحليل حلال و تحريم حرام هم داخل در عقود است. در همين عقودي که واجب الوفاء است. حلال و حرام را جابجا نکنيد. حلال را ملتزم به حليت و حرام را ملتزم به حرمت باشيد. پس شما من الله با تحليل حلال باهمايد. اين هم يک قسم بستگي است. با تحريم حرام بازهم يکي هستيد.
نذور شما هم همچنين است
. شما با وفاء به نذرتان يکي هستيد. عهد شما هم همينطور است در همهي اينها دوتا را يکي ميکنيد. يعني اين دوتا بايد با هم باشد و الا نه، همان عقود متعارفهي بين عرف و عقلا و متشرعه همين ايجاب و قبولهاست.
حالا اگر اينطور است
. رباط را هم عرض کرديم که قتال بالقوة است و مرابطه قتال بالقوة است مثل اينکه جهاد اگر بدو به قتال باشد يا خوف بر بيضهي اسلام باشد اينها در زمان حضور معلوم است تا کامل هست نوبت به ناقص نميرسد. يکي نيستند. واجب است استيذان از امام. و الا در چاه ميافتيم.
اما در غير زمان حضور هم ميتوانيم بگوييم لو کان حاضرا لفعل
. لو کان حاضر لأمر بالجهاد. به جهت اينکه حد مشترک بين امام و مأموم همين واقعيات است. منتها او اکمل است آن اکمليت يک جهتي دارد که نميگذارد اينها خودسرانه کار را بکنند ميبيند چيزي را که ما نميبيند. ما ميبينيم که او ميداند که اين عاقبتش بد است. ما نميدانيم. پس رباط هم بالقوة به قتال ميرسد. احتمالش هم کافي است. کشتار است. آيا بايد يقين داشته باشيم که او حمله ميکند و ميکشد و آن وقت قيام کنيم و آماده باشيم؟ پس قتال همان جهاد بالقوة است. جهاد بدء به قتال است که اگر امام حاضر باشد معلوم است که عاقبت ما بد است در آنجا فرمود که: (در اينجا حضرت استاد دام ظله مجددا به صفحات گذشته بازگشتند. و عبارات صفحهي 41 و درس مورخ 14/8 را مجددا توضيح فرمودند)
ما في خبر محمد بن عيسي المروي عن قرب الإسناد عن الرضا عليه السلام
" عن رجل من هؤلاء مات و أوصي أن يدفع من ماله فرس و ألف درهم و سيفان يرابط عنه و يقاتل هردو في بعض هذه الثغور فعمد الوصي و دفع ذلك كله إلي رجل من أصحابنا فأخذه منه و هو لايعلم ثم علم أنه لميأن لذلك وقت بعد. فما تقول؟ يحل له أن يرابط عن الرجل في بعض هذه الثغور أم لا؟ فقال يرد إلي الوصي ما أخذ منه و لايرابط فإنه لميأن لذلك وقت بعد، فقال يونس: فإنه لميعرف الوصي قال: يسأل عنه، قال: فقد سأل عنه فلميقع عليه كيف يصنع يقاتل أم لا؟ فقال له الرضا عليه السلام إذا كان ذلك كذلك فلايقاتل عن هؤلاء و لكن يقاتل عن بيضة الاسلام خودش،به دليل اينکه در وسط کار هم اگر معلوم شد که ديگر تقويت سلطان است و بيضهي اسلام در کار نيست زود بايد خودش را به يک وسيلهاي از اين جند بودن براي سلطان جائر رها کند.
فإن في ذهاب بيضة الاسلام درس ذكر محمد صلي الله عليه وآله
" بل لا أجد فيه خلافا عدا ما يحكي عن الشيخ والقاضي ولم أتحققه، بل قيل إنهما أفتيا بمضمون الخبر المزبور و إن زادا ذكر لفظ المرابطة، لكن يمكن إرادة غير المشروعة منها، عرض کرديم نقل اقوال و عدم وجدان خلاف خصوصا عدم وجدان خلاف عن من تعرض له. اينها به درد ما نميخورد. زيرا معنايش اين است که آن که را ميبيني نديده بگير و از اين و آن بپرس. اين ميگويد دو دو تا چهارتاست آن ديگري ميگويد دو دو تا سه تاست. از اين طرف بپرس که آيا اين راست ميگويد از آن طرف هم سؤال کنيم ببينم راست ميگويد اين. اينجا جاي راستي و دروغي نيست. نگاه کن و تأمل کني ميبيني. اين مرابطهاي هم که اينجا منع فرموه است،نه هر مرابطهاي است. بلکه آن است که مشروع نيست. کار به آنجا نرسيده است که بيضهي اسلام را مراقبت و محافظهکاري ميکنند.
و هي التي تتضمن قتالا غير مشروع
تقويت سلطان جائر ابدا. اگر يک دقيقه فهميديد که از الآن به بعد ديگر خوف بر بيضهي اسلام نيست بلکه دارند تقويت جائرين را ميکنند. بايد به هر وسيلهاي باشد مثل تمارض و امثال آن جند کافر نشود و جند من هو کافر بحسب المعني نشود.
ن
عم صرح في النهاية والتحرير والمنتهي بعدم تأكده حال الغيبة، حال الغيبة متأکد نيست. اين کار يا واجب است يا حرام است؟ متأکد نيست يعني چه؟ بله داخل در سياهي لشکر شدن اگر آن هم بر له اسلام ميشود مانعي ندارد اگر آن هم بر عليه اسلام ميشود، ابدا. عرض کرديم حمل کردن مرابطه بر قتال، اين حرفها ديگر نيست. واقع مطلب پيش همهي ما هست. مرابطه نيست الا قتال علي تقدير. جهاد يعني قتال بالفعل يعني منصرف اليه جهاد همين است لذا بدء به قتال نميشود الا اينکه ما بگوييم و يقين کنيم اگر ما بدء نکنيم آنها بدء خواهند کرد. يا احتمال ميدهيم به جهت اينکه کشتار است و لازمهاش اين نيست که حتما يقين کنيم به اينکه مسلمانان کشته ميشوند. احتمال عقلايي هم بدهند کافي است.
و لمأجد ما يشهد له عدا ما سمعته من خبر قرب الإسناد المحمول علي إرادة القتال من المرابطة فيه، بل مقتضي إطلاق الأدلة السابقة عدم الفرق بين الحضور و الغيبة
به ادله کار نداشته باشيد. چشممان را باز کنيم وببينيم همين کافي است.
و لعله لذا كان ظاهر غير واحد عدم الفرق، بل في الروضة التصريح بالتأكد فيهما غيبت و حضور فرقي نميکند متأکد است
. نعم قيل: وجهه عدم الخلاف فيه في الأول زمان حضور فتوي ورواية هيچکس مخالف نيست که در زمان حضور با استيذان کار درست ميشود چه اينکه مبسوط اليد باشد و چه اينکه مبسوط اليد نباشد. اذن خفائي بدهد لکن براي جهاد جهري.
بخلاف زمان الغيبة فإن فيه الخلاف أو احتماله فتوي و رواية مع أن عبارة السرائر صريحة في عدم جزمه باستحبابه
حتي استحبابش هم را جازم نيست. خيلي خوب نباشد جازم به عدم باشد. ما بايد نگاه کنيم قتال بالفعل است، تمکن از استيذان هست يا نيست؟ خوف بر بيضهي اسلام هست يا نيست؟ ميزان آن است که ذکر اسلام از بين نرود و مندرس نشود. بل ظاهر مساق عبارته العدم لكنه كما تري.و كيف كان فالرباط آن رباطي که مستحب است آيا مثل اعتکاف است که ديگر از سه روز نبايد کمتر باشد حتي اگر انسان دو روزش را مستحبا بجا آورد ديگر سومي واجب ميشود؟ يا امثال اينها؟ يا نه به کل عام هم تقويت اسلام و تقويت بيضهي اسلام مزيد بر قوت بيضهي اسلام باشد، محتاج به دليل نيست. خود صاحب جواهر در يکجايي ميرسد که اگر بيش از اين بخواهيم حرف بزنيم حرفهاي بيدليل ميزنيم ديگر محتاج به دليل نيست. ببينيد خودتان از ديدن، نتيجه را استفاده ميکنيد.
خوب آنکه مستحب است اقل و اکثري دارد؟ أقله ثلاثة أيام و أكثره أربعون يوما به حسب ظاهر اينها مراتب استحبابي است و الا استحباب در يک دقيقه هم صادق ميشود چيزي نيست
كما صرح به في النهاية و المنتهي و التذكرة و الإرشاد و القواعد و الدروس و جامع المقاصد و الروضة و غيرها بل في المنتهي نسبة الأول إلي علمائنا و التذكرة إلي الاتفاق عليه و قال أبوجعفر و أبوعبد الله عليهما السلام في خبر زرارة و محمد بن مسلم
. تقويت بشود دلخوشي براي مرابطين يا مجاهدين انجام دادن و ايجاد کردن آيا يک دقيقه يا دو دقيقه جايز نيست و بايد حکما سه روز باشد؟ اينها چه حرفي است؟ : "الرباط ثلاثة أيام و أكثره أربعون يوما فإذا جاز ذلك فهو جهاد" يعني خيلي در اين مستحب مبالغه کرده است و بالا رفته است که به منزلهي جهاد است و همه ثواب جهاد را ميداند اما ثواب مرابطه را کانه چون ميبينند فعلا صحبت قتال نيست اينطور پيش همه واضح نيست.
أي ثوابه ثواب المجاهدين كما صرح به غير واحد و إن بقي علي وصف المرابطة كما صرح به في الدروس و علي كل حال فما عن الإسكافي من أن أقله يوم كالمحكي عن أحمد من العامة من أنه لاطرف له في القلة
يعني حد ندارد. اين تقريبا مطابق است با آنچه که عرض کرديم. هر طور که انسان تقويت کند اسلام را ولو به نوشتني تقويت کند اين ثواب عامل را دارد. محجوج بما عرفت. يعني اينهايي که نسبت به علما دادند بر اين حجت است. عرض کرديم نه، اينجا جاي نقليات نيست جاي عقليات است
اللهم إلا أن يقال للتسامح في السنن بأن مقتضي النبوي السابق تحققه برباط ليلة
يک شب بلکه يک دقيقه بلکه يک کلمهاي بنويسد و يمكن إرادة الإسكافي باليوم ما يشملها مع البياض فجر مثلا داخل در ليله ميشود يا اينکه خارج است. چکار داريم به صدق عرفي که آيا فجر خارج از ليله است يا داخل در ليله است. هيچ کاري نداريم.
و حينئذ فما في الروضة
بإقامة دون الثلاثة، إلي أن قال
-من أن أقله ثلاثة، فلايستحق ثوابه و لايدخل في النذر و الوقف و الوصية للمرابطين ديگر از سه روز کمتر داخل نميشود. چرا بايد اينطور چيزها را بگوييم. اگر ما ميگفتيم معلوم نبود چه بلاهايي سر ما ميآوردند. صاجب جواهر. ايشان عاجم است و عجمي است که اينطور حرف ميزند و الا عربي عارف است و ابدا اين حرفها را نميزند : و لو نذره و أطلق وجب ثلاث بليلتين بينهما كالاعتكاف - لايخلو من نظر، خصوصا بعد إطلاق ما دل علي فضله الذي لا يحكم عليه الخبر المزبور بناءا علي عدم حمله علي المقيد في المندوبات، هذا .و قد قال أبوعبدالله الجعفي قال لي أبوجعفر محمد بن علي عليهما السلام: "كم الرباط عندكم؟ قلت: أربعون، قال لكن رباطنا الدهر، و من ارتبط فينا دابة كان له وزنها و وزن وزنها ما كانت عنده، و من ارتبط فينا سلاحا كان له وزنه و وزن وزنه دو برابر ما كان عنده، لاتجزعوا من مرة و لا من مرتين و لا من ثلاث و لا من أربع، فإنما مثلنا و مثلكم مثل نبي كان في بني إسرائيل فأوحي الله تعالي إليه أن ادع قومك للقتال، فإني سأنصركم، فجمعهم من رؤوس الجبال ومن غير ذلك ثم توجه بهم ، فما ضربوا بسيف ولا طعنوا برمح حتي انهزموا اصلا فرار کردند و ديدند مقابله با اينها جايز نيست. ثم أوحي الله تعالي إليه أن ادع قومك إلي القتال فإني سأنصركم، فدعاهم فقالوا وعدتنا النصر فما نصرنا، فأوحي الله تعالي إليه إما أن يختاروا القتال أو النار، يا برويد و جنگ کنيد و يا عذاب فقال: القتال أحب إلي من النار، فدعاهم فأجابه منهم ثلاثمائة و ثلاثة عشر عدد أهل بدر، فتوجه بهم فما ضربوا بسيف و لاطعنوا برمح حتي فتح الله لهم"
و هو محمول علي إرادة ترقب الفرج ساعة بعد ساعة
آدم مأيوس نشود. حتي با اين مغلوبيتها مأيوس نشود. پشت سر اينها غلبه است. اين مغلوبيتها کانه امتحان است که چه کسي ثابت است و چه کسي نيست؟ كما جاءت به النصوص لا الرباط المصطلح، كما هو واضح والله العالم.