درس خارج فقه حضرت آیت الله بهجت
87/08/07
بسم الله الرحمن الرحیم
و تجب المهاجرة عن بلد الشرك علي من يضعف عن إظهار شعار الاسلام من الأذان و الصلاة و الصوم و غيرها، سمي ذلك شعارا لأنه علامة عليه، أو من الشعار الذي هو الثوب الملاصق للبدن، فاستعير للأحكام اللاحقة للدين، بلاخلاف أجده فيه بين من تعرض له خودمان باشيم و قاعده، قاعده اين را اقتضا ميکند که تجب المهاجرة علي من لايتمکن من العمل بالوجبات و من ترک المحرمات. آن وقت لاخلاف بين من تعرض له، آن هم علامه، شهيدين،متأخرين. احتياجي به اينها نيست. اگر محرمات را نميتواند ترک کند مثلا سفره مياندازند و همه مشغول خوردن ميشوند در وقتي است که فرض کنيد روزه باشد -که معلوم است-، روزه هم نباشد آنها را نجس ميداند. نميتواند با اينها بخورد، بگويد ميخورم و بعد دهنم را آب ميکشم. نخير، در دار شرک مثل دار اسلام نبايد فعل حرام بکند. شرک هم مطلب نيست ، بلاد خلاف اسلام باشد اسم شرک هم لازم نيست اينجا باشد. فرق نميکند، بين حربي باشد يا يهود و نصاري و مجوس باشند.
بالاخره فرقي نميکند، عمل به مقتضاي اسلام يا تشيع، واجب است و ترکش هم حرام است
. چه در بلد کفر باشد و چه در بلد اسلام باشد. اگر در بلد کفر شد بايد از آنجا در عوض قدرت و تمکن بيرون بيايد. بله، واجبات هم ممکن است مزاحماتي داشته باشد. اختصاص به بلد شرک ندارد بلد اسلام هم همينطور است. مزاحماتي داشته باشد که با آن مزاحمات بايد به هر وسيلهاي که بشود، از آنجا فرار کند از اينجا معلوم ميشود، حال که محل ابتلاي عمومي است. مقدمتا براي اينکه حرام ترک شود و واجب عملي شود مهاجرت واجب است و ترک اقامت در محل کفر واجب است. و قهرا از اينجا ميفهميم که داخل شدن در اين محل کفر که احتمال ميدهد در معاصي و ترک واجب و فعل حرام، واقع خواهد شد و مندوحه هم ندارد و احتمال اين مطلب را ميدهد. نه، نميتواند برود. بله، مزاحمت با يک واجب ديگر داشته باشد، در بلد اسلام هم همينطور است، احتياج به بلد کفر هم ندارد.
مثلا تحصيل علم طب ميکند، واجب است و راهي ندارد الا بلد کفر
. متعين هم بر او شده است. مزاحمي هم نيست که آن مزاحم، واجب باشد. احتمال اينکه بعد مزاحمت شود، ممکن است به اينکه آنجا هم کسي بگويد واجب است در بلد کفر برود. براي اينکه اين واجب کفايي متعين شده است. اين مرض تشخيص علاجش راهي ندارد الا به مسافرت به لندن يا جاي ديگر. بله اگر اينطور باشد احتمال دارد واجب باشد در صورتي که مزاحم با واجبات ديگري نباشد يا اينکه مزاحم داشته باشد. ولي اين در طول متزاحمين اقوي است. اينجا بلاد شرک گفته است، لازم نيست. هر بلدي که نتواند عمل به واجبات يا ترک محرمات کند.
عن إظهار شعار الاسلام
اظهار شعائر اسلام بلکه واجبات و محرمات. صدق شعار بکند يا نکند. همهي اينها واجبات است. چرا گفتهاند شعار. چون علامت است يا اينکه شعار و دثار است که لاصق به بدن است و جدا نميشود.
مهمات مقصودش است اما غير مهمات چطور است
. مثلا که مقتضاي احتياط در دين براي کسي که در دار الاسلام است اين است که حتي غير مهمات هم، وجوب ثابت شد و حرمت ترک ثابت شد و حرمت فعل ثابت شد و وجوب ترک ثابت شد. همهي اينها داخل است. بله ممکن است اقوا و اهم مزاحمش شود. شعائر در مقابل غير شعائر. واجبات مهمه در مقابل واجبات غير مهمه.
بلاخلاف أجده فيه بين من تعرض له
هرکه متعرض اين مسئله شده است خلاف نکرده است. آنها که متعرض نشدهاند چطور؟ کاري به اينطور اجماع انسان نبايد داشته باشد، کار به مقتضاي حکم عقل که انسان بايد واجبات را فاعل باشد و در فعل مستمر باشد و اگر ديد در جايي نميتواند عمل به واجب کند نبايد برود ولو در دار اسلام باشد.
كالفاضل و الشهيدين و غيرهم، و الأصل فيه بعد معلومية إيجاب النبي صلي الله عليه وآله لها
هرکه مسلمان ميشود بايد به حسب روايت و عمل مهاجرت کند به سوي دار الاسلام و مدينه. معلوم است البته محتاج به روايت هم نيست. ترک واجب يا فعل حرام، مگر ممکن است بگوييم که اين مانعي نداشته باشد خصوصا اگر در دارالکفر باشد. تمکن و عدم مزاحمت به واجبات حتي در دارالاسلام، مسلمانهايي که عمل به واجبات و محرمات نميکنند. کانه سيرهي قطعيه در زمان خود حضرت رسول (ص) همين بود که نرود به بلاد شرک آنهم کفر و معاصي
قوله تعالي
"إن الذين توفاهم الملائكة ظالمي أنفسهم ظالمي انفسهم همين فعل محرمات و ترک واجبات ميشود قالوا فيم كنتم قالوا كنا مستضعفين في الأرض، غلبه با کساني بود که نميگذاشتند ما ظلم به نفس نکنيم به فعل حرام و ترک واجب قالوا ألم تكن أرض الله واسعة فتهاجروا فيها، مندوحه نداشتيد و نميتوانستيد جاي ديگر برويد؟ فأولئك مأواهم جهنم و سائت مصيرا إلا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان لايستطيعون حيلة و لايهتدون سبيلا فأولئك عسي الله أن يعفو عنهم و كان الله عفوا غفورا" و قوله تعالي "يا عبادي الذين آمنوا إن أرضي واسعة فإياي فاعبدون" اگر نتوانستيد در جايي عبادت کنيد جاي ديگر برويد ارض الله واسعة. به حسب ظاهر اين فاعبدون نميشود استحبابي باشد امر به عبادت لابد يک طوري نيست که بگوييم ميشود انسان عبادت کند يا نکند.
بناء علي كون المراد به الإشارة إلي الهجرة عن المكان الذي لايتمكن فيه من العبادة
، اصلا ان ارضي واسعة معنا ندارد الا اينکه از وسعت ارض به اختلاف ارض در اين محذوري که درش واقع شدهايم چاره هست. چارهاي ندارد الا اينکه از ارض به ارض ديگري منتقل شود. فاعبدون نميتوان گفت استحبابي است. بناء ديگر ندارد معلوم است و الا ان ارضي واسعة چه فايدهاي دارد؟ براي اين است که با وسعت زمين به اختلاف زمينها در منع عبادات و عدم منع عبادات استفاده کنند. ديگر اينجا بناء ندارد
بل و قوله تعالي
"و من يخرج من بيته مهاجرا إلي الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع أجره علي الله" الآية مهاجرا الي الله و رسوله به حسب ظاهر اين هم همينطور است وجود حضرت رسول و خدمت حضرت رسول همين حضور و رويتش باشد و مستحبات باشد
و قوله تعالي
"و الذين هاجروا في سبيل الله ثم قتلوا أو ماتوا ليرزقنهم الله رزقا حسنا و إن الله لهو خير الرازقين" و قوله تعالي "و الذين هاجروا في سبيل الله من بعد ما ظلموا ظلموا فرق نميکند ظلم در بدن باشد يا در حرکات و سکنات بدن باشد لنبوئنهم في الدنيا حسنة و لأجر الآخرة أكبر لو كانوا يعلمون الذين صبروا و علي ربهم يتوكلون" و غير ذلك مما دل علي طلب المهاجرة من الكتاب و السنة كالنبوي "من سافر بدينه من أرض إلي أرض و إن كان شبرا من الأرض استوجب الجنة و كان رفيق أبيه إبراهيم و نبيه محمد صلي الله عليه و آله الذي الأصل فيه الوجوب. اينها البته استوجب الجنة سافر بدينه من ارض الي ارض نبوي است هرچند. ولي آنهم معنايش اين است که بخاطر دين از اينجا به جاي ديگر ميرود. قدر متيقنش واجبات دينيه و محرمات دينيه است. اين قدر متيقن است نه اينکه بگيرد حتي براي مستحبات خوب آن هم البته شايد صدق بکند. زيرا مستحبات دينيه هم مستحبات است و نميشود کسي بگوييم که نماز جعفر اگر بخواند مردم اذيتش ميکنند که اين ديگر چيست که درآوردي؟ به حسب ظاهر قدر متيقناش مقومات ديني. واجبات و محرمات است.
نعم إنما تجب
( مع المكنة ) اگر تمکن داشته باشد و الا اگر راهش راه خطرناکي است نميتواند مسافرت کند و تمکن ندارد. احتمال ضعيفي وجود دارد که بتواند از اين تزاحمها و فشارها خارج شود و از اينجا برود. لا مع عدمها بلاخلاف أجده أيضا فيه لما سمعته من ظاهر الآية المؤيد بنفي الحرج و غيره اگر رفتن حرجي باشد مکلف نميشود به رفتن. بايد باشد و صبر کند و هرچه را متمکن است بجا آورد. قبلا مسلمان نبود و حالا که مسلمان شده بايد برود و يا بايد عمل به دينيات خودش بکند. نتوانست عمل کند و نتوانست برود. اين ولو به احتياط که من مثلا محصورم و بايد از اينجا بروم و امثال اينها.
من العقل والنقل و من هنا كان الناس في الهجرة علي أقسام ثلاثة
از اينجا معلوم شد که در مهاجرت، مهاجر سه قسم است. از منتهي هم نقل ميکند كما صرح به في المنتهي أحدها من تجب عليه و هو من أسلم في بلاد الشرك و كان مستضعفا ديگر هيچ راهي براي فرار از اينجا. فيهم لا يمكنه إظهار دينه و لاعذر له من مرض و نحوه، اعذار خارجيهي ديگري هم نبود. اين يکي که واجب است برش مهاجرت. و فرض اين است که متمکن هم هست.
و الثاني من تستحب له، و هو من أسلم في بلاد الشرك أو كان فيها و يمكنه إظهار دينه لعشيرة تمنعه أو غير ذلك، فإنها لاتجب عليه
متمکن است و نميتوانند به او جسارت کنند كما صرح به جماعة بل لا أجد فيه خلافا، للأصل و ظاهر الآية أيضا و غيره، مانع دارد و نميتوانند به او ايذاء کنند در اظهار دين و لكن يستحب له كما صرح به جماعة تجنبا لهم عن تكثير عددهم وعن معاشرتهم، اللهم إلا أن يكون في بقائه مصلحة للدين، ممکن است کم کم ياد بدهد کساني را که محتاج به تعليم هستند.
الثالث من لا تجب عليه وتستحب له، و هو من كان له عذر يمنعه عنها
از مهاجرت من مرض و نحوه اين اگر در دارالاسلام هم باشد. حتي نماز را هم بايد حساب کند که الان وظيفهاش چيست؟ ممکن است نماز بيسوره بخواند و نمازش صحيح باشد و ممکن است نماز با سوره باشد نمازش باطل باشد. آخر وقت است وظيفهاش نماز است و اقصر واجبات. ادراک رکعت به اقل واجبات که اعذار شرعيه هم مانعاند، بجا ميآورد بي سوره، بقيه ادا ميشود. يکوقت مثل همين شخص با سوره نماز ميخواند و ديگر يک رکعت را نميتواند درک کند. اين با سوره خوانده باطل است و ديگري بيسوره خوانده صحيح است اين علم خودش هادي به اين است که وظيفه فعليه چيست؟ مما أشير إليه بقوله تعالي "إلا المستضعفين من الرجال و النساء" الآية، اين را هم ميگيرد اين هم يک قسم استضعاف است. نعم إذا تجددت له القدرة وجبت. برعکس شد. آن به آن فرق ميکند موضوع، پس فرق ميکند حکم.