< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

96/06/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: السّحر

 

عنوان بحث: السّحر/ ما معنی السّحر فی اللغه/ ما الفرق بین السّحر و المعجزه؟ دفع السّحر بالسّحر، تسخیر الحیوان ، إحضار الأجنه، الشیاطین، الملائکه و أرواح المؤمنین.

جلسه 26 یوم الشروع بعد از تعطیلی اربعین شنبه 4/9/96

مقدّمه: یکی از موضوعاتی که شدیداً مورد توجه قرار گرفته و به تبع آن برخی معجزات انبیاء الهی را هم مورد اشکال و نقض قرار داده اند مسأله سحر است در حرمت سحر فی الجمله خلافی نیست إنما الکلام در حقیقت و معنای سحر است و کلمات لغویین در تفسیر و معنای سحر در غایه إختلاف است تا جایی که بعضی از لغویین معنای سحر را آن قدر توسعه داده اند که شامل می شود هر چیزی را که منشا آن دقیق بوده و عادتاً عامّه مردم مطلع بر آن نمی شوند چنان که صاحب قاموس سحر را چنین معنی نموده است: أنّ السّحر ما لطف مأخذه و دقّ،

بر این اساس بسیاری از علوم روز و مخترعات بشری و تمام وسائل جدیدی که اختراع شده و رایج در بین مردم بوده و اکثراً از حقیقت آن مطّلع نیستند همه این موارد داخل در همین تعریف است مثل وسائل ارتباط جمعی همچون تلوزیون ،گرامافون ، مبایل و رادیو...مثلاً کسی که در آمریکا در حال صحبت است ما می توانیم با وسائل پیشرفته امروزی در آنِ واحد او را مشاهده نموده و صدای او را بشنویم و این در حالی است که فاصله او صدها فرسنگ دور تر از ما می باشد و این موضوع برای عامّه مردم تا قبل از اختراع و در دست رس بودن آن برای عامّه مردم ابداً قابل قبول نبود و محال عادّی به نظر می رسید.

یا اگر به زندگی گذشتگان نگاه کنیم می بینیم که زندگی آنان بر طبق اسباب عادی و رایج بین مردم بوده است مثلاً سابقاً با حیوانات مسافرت می کردند و برای رساندن صدا به دیگری فریاد می زند و یا در مسافات طولانی برای رساندن صدا به دور دستان افرادی را واسطه قرار داده تا این که صدا به وسیله افراد متعدّد به دیگران منتقل شود و مجرای طبیعی، استفاده از همین ابزار عادی بوده و مردم به تأثیراتی که همین اسباب عادی در مؤثّرات داشته اند اتکاء می نمودند و اگر در همان زمان کسی کاری خارق العاده انجام می داد موجب تعجب مردم می شد چنان که استاد کفایه «جلد اوّل» ما مرحوم آیت الله سبزواری ره نقل می کردند که برای اوّلین بار که با رادیو مواجهه شدند و اخبار جنگ جهانی دوّم از صدای رادیو تهران پخش می شد گمان نمودند که این امر خلاف واقع است و منکر اینچنین امری شدند که بوسیله ابزار امکان شنیدن صدا از مسافت دور باشد.

این تعریف از سحر شامل این موارد و بسیاری از اموری که الآن در عالم وجود دارد نیز می شود یعنی اختراعاتی که حقیقت و واقعیت آن برای عامّه مردم قابل درک و فهم نیست چرا که مبدا این امور بسیار دقیق بوده و معلوم نیست که چه جهتی موجب شده که مثلاً کلام دیگری را با این وسائل جدید از فاصله دور بشنویم.

و از طرفی بعضی شبهه نموده اند که معجزات انبیاء الهی نیز همچون سحر و اختراع بوده است یعنی امر لطیفی بوده که عامّه مردم مطلع بر آن نمی شدند و حتّی مخترعینی همچون ادیسون... نیز در زمان خود با اختراعاتی که نموده اند کاری خارق العاده انجام داده اند که عامّه مردم توان انجام آن را نداشتند و اگر به سبب همین اختراع ادعای نبوّت می نمودند مثل همان معجزاتی را آورده بودند که انبیاء الهی آورده اند، حال سوال این است که: ما الفرق بین المعجزه و السّحر؟

و اما نمونه ای از روایاتی که حرمت سحر از آن استفاده می شود:

1-عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنِ السِّنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ عَلِياً  قَالَ: مَنْ تَعَلَّمَ شَيْئاً مِنَ السِّحْرِ قَلِيلًا أَوْ كَثِيراً فَقَدْ كَفَرَ وَ كَانَ آخِرَ عَهْدِهِ بِرَبِّهِ وَ حَدُّهُ أَنْ يُقْتَلَ إِلَّا أَنْ يَتُوبَ.[1]

«امیر المؤمنین على  فرمودند: هر كس چيزى از سحر بياموزد چه كم باشد، چه بسيار، كافر شده است و آخرين پيمان ميان خود و خدايش را بريده است. حد او قتل است مگر اينكه توبه كند.»‌

2-و من كلام فقال  ‌قاله لبعض أصحابه لما عزم على المسير إلى الخوارج و قد قال له يا أمير المؤمنين إن سرت في هذا الوقت خشيت ألا تظفر بمرادك من طريق علم النجوم فقال  أَ تَزْعُمُ أَنَّكَ تَهْدِي إِلَى السَّاعَةِ الَّتِي مَنْ سَارَ فِيهَا صُرِفَ عَنْهُ السُّوءُ وَ تُخَوِّفُ السَّاعَةِ الَّتِي مَنْ سَارَ فِيهَا حَاقَ بِهِ الضُّرُّ فَمَنْ صَدَّقَكَ بِهَذَا فَقَدْ كَذَّبَ الْقُرْآنَ وَ اسْتَغْنَى عَنِ الِاسْتِعَانَةِ بِاللَّهِ فِي نَيْلِ الْمَحْبُوبِ وَ دَفْعِ الْمَكْرُوهِ وَ ينْبَغِى فِي قَوْلِكَ لِلْعَامِلِ بِأَمْرِكَ أَنْ يُوَلِّيَكَ‌ الْحَمْدَ دُونَ رَبِّهِ لِأَنَّكَ بِزَعْمِكَ أَنْتَ هَدَيْتَهُ إِلَى السَّاعَةِ الَّتِي نَالَ فِيهَا النَّفْعَ وَ أَمِنَ الضُّرَّ «ثم أقبل  على الناس فقال» أَيُّهَا النَّاسُ إِيَّاكُمْ وَ تَعَلُّمَ النُّجُومِ إِلَّا مَا يُهْتَدَى بِهِ فِي بَرٍّ أَوْ بَحْرٍ فَإِنَّهَا تَدْعُو إِلَى الْكَهَانَةِ الْمنجّم كَالْكَاهِنِ وَ الْكَاهِنُ كَالسَّاحِرِ وَ السَّاحِرُ كَالْكَافِرِ وَ الْكَافِرُ فِي النَّارِ سِيرُوا عَلَى اسْمِ اللَّهِ‌.[2]

3- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ  قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  سَاحِرُ الْمُسْلِمِينَ يُقْتَلُ وَ سَاحِرُ الْكُفَّارِ لَا يقْتَلُ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ لِمَ لَا يقْتَلُ سَاحِرُ الْكُفَّارِ قَالَ لِأَنَّ الشِّرْكَ أَعْظَمُ مِنَ السِّحْرِ لِأَنَّ السِّحْرَ وَ الشِّرْكَ مَقْرُونَانِ.[3]

«امام صادق  از قول پيامبر اكرم مى‌فرمايند: ساحر مسلمان محكوم به قتل مى‌شودولى ساحركافر کشته نمى‌شودپرسيدند چرا ساحر كافر كشته نمى‌شود؟ فرمودند: براى اين كه شرك گناهش نسبت به سحر عظیم تر است و سحر و شرك به هم نزديكند».‌ روایات متعدّد دیگری در مسأله است که دلالت بر حرمت سحر و آموختن آن دارد و شکی در حرمت آن فی الجمله نیست،إنما الکلام در دو امر است: الف: آیا سحر واقعیت دارد یا صِرف مشتبه کردن امر بر دیگری است. ب: حقیقت و معنای سحر چیست و فرق بین سحر و معجزه چه می باشد؟

السّحر فی اللغه: عبارات لغویین در معنی و تفسیر سحر مختلف است:

1-كلُّ مالَطُفَ مَأْخَذُهُ و دَقَّ فهو سِحْرٌ،که گفتیم این معنی ازسحر شامل تمام صنایع روز واختراعات جدید وقدیم می شود.[4] 2- و السِّحْرُ فى كلامهم: صرف الشى‌ء عن وجهه.سحر یعنی نشان دادن خلاف واقعیت یک شیء.[5]

خاطره: در دوران کودکی که مدرسه می رفتیم استاد نقاشی ما نقل می کرد که یکی از اساتید نقاشی پله هایی را بر روی دیوار کشیده بود و از دانش آموزان خواسته بود که از آن بالا بروند و آن قدر ماهرانه و دقیق این پله ها را به تصویر کشیده بود که کسی متوجّه آن نشده و در هنگامی که تصمیم گرفتند از پله ها بالا روند به دیوار اصابت نموده و فهمیدند که نقاشی بسیار ماهرانه ای است ولی واقعیتی ندارد یا استاد دیگری با مهارت و دقت تصویر حوضی را کشیده بود و از دانش آموزان خود خواسته بود که از آن آب بردارند و آن قدر دقیق و لطیف تصویر کشیده شده بود که ابتداءاً کسی متوجه تصویر بودن آن نشده و گمان نمودند که واقعیت دارد، چنان که در حال حاضر بعضی از مواد مخدر نیز ایجاد تخیّل در فرد نموده و دوستان خود را دشمن می پندارد و خلاف واقع را بوسیله تخیّل مشاهده می کند در قرآن کریم صحبت از این تخیّل نسبت به منکریین قیامت شده است: وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً. حال تعریف فوق شامل همه این امور نیز می شود.

3- السّحر هو إخراج الباطل في صورة الحقّ. یعنی لباس حق به باطل پوشاندن.[6]

4-السّحر هو الخدع، یعنی مطلق خدعه نمودن این تعریف نیز تعریف به أعمّ بوده و حتی شامل می شود کسی را که غِش نموده و در شیر، آب ریخته و به مردم می فروشد و کسی که شعبده بازی می کند و امثال ذلک که همه این موارد داخل در این تعریف از سحر است.[7]

5- بأنّه صرف الشي‌ء عن وجهه، غیر واقع را به صورت واقع نشان دادن.[8] چنان چنان که مشاهده می شود همه این معانی تفسیر به أعمّ است مثل السعدانه نبت و حال آن که سِحر با این وسعت در معنی و مصادیق فراوان قطعا حرام نبوده و آثار سحر را مثل وجوب قتل ساحر ندارد.

بیان استاد محقّق خویی ره در مسأله:

استاد محقّق خویی ره قدر متیقن از معنای سحرِ حرام را که آثار سحر بر آن مترتب می شود اینچنین ذکر نموده است: متبادر در نزد عامّه مردم و قدر جامع بین کلام مجموع لغویین این است که سحر عبارت است از این که فرد با چشم بندی و خٌدعه، باطل و غیر واقع را به صورت حق و واقع نشان دهد و به باطل لباس حق پوشانده و تظاهر به واقع نماید حال هدف ساحر یا اضرار به مسلمانی است مثل اراده جدایی بین زن و شوهر و پدر و فرزند ...و یا بواسطه سحر می خواهد ادعای باطلی را نماید مثل ادعای نبوّت یا امامت، که البته سحر واقعیتی ندارد بلکه بوسیله سحر و خدعه غیر واقع را به صورت واقع وانمود می کند و باطل را در لباس حق می پوشاند و این خدعه و فریب از چشم مردم مخفی مانده است چنان که در قصه سحره فرعون مشهود است «فَإِذٰا حِبٰالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهٰا تَسْعىٰ». که ساحران در داخل ریسمان ها جیوه تعبیه نموده بودند به طوری که در اثر گرمای زیاد حرکت نموده و موجب تحرّک ریسمان ها در آن صورت های ساختگی شده و مردم تخیّل نمودند که در حقیقت مار و أفعی در حال حرکت است تا جایی که حتی در نظر حضرت موسی  نیز اینچنین به نظر آمد و در او ایجاد وحشت نمود.

بیان استاد اشرفی دامت برکاته:

از کلام استاد خویی ره استفاده می شود که سحر همیشه امر غیر واقعی است که به صورت واقع نشان داده می شود و در حقیقت، واقعیتی وراء سحر وجود ندارد و فقط صِرف ایجاد تخیّل در بیننده است که ساحر خلاف واقع را به صورت واقع نشان می دهد ولکن نظر مرحوم آیت الله تبریزی ره این است که گاهی ممکن است سحر امر واقعی باشد مثل سحری که نسبت به پیامبر اکرم  انجام گرفت و این در حالی است که حضرت مریض شده تا حدّی که در بستر بیماری افتادند و اگر سحر امر غیر واقعی می بود نبایست در وجود مبارک رسول الله  که موید من عند الله است تخیّلات تأثیر واقعی و خارجی داشته باشد در نتیجه این سحری که نسبت به پیامبر اکرم  انجام گرفت تخیّل صِرف نبوده است آری می توانیم بگوییم در مورد سحره فرعون واقعیت نداشته بلکه ایجاد تخیّل بوده است.

اشکال: به این مبنی اشکال می شود که اگر سحر نیز مثل معجزه گاهی واقعیت و تأثیر خارجی داشته باشد و صِرف تخیّل نباشد همچنان که عصای موسی  تبدیل به اژده های واقعی گردید و ریسمان های سحره را بلعید، فرق بین سحر و معجزه چیست؟

جواب استاد اشرفی دامت برکاته:

فرق معجزه با سحر این است که در معجزه چون به وسیله انبیاء الهی در مقام تحّدی آورده می شود خداوند متعال اراده و اذن تکوینی خودش در تحقّق آن امر اثر بخش است و کسی از بشر قادر بر آوردن آن نیست به این معنی که در معجزه از ابزار فوق طبیعی به اراده الله استفاده می شود به مقتضای آیه شریفه: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فيَكُونُ».[9]

إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَ عَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي ...[10]

بیان علامه طباطبایی ره در معنای سِحر:

آری مرحوم علامه طباطبایی ره قائل است که معجزه نیز همچون سحر امر طبیعی بوده و امری خارج از طبیعت نیست إلا این که اوّلاً این امر خارق العاده در مقام تحدّی «یعنی تعجیز دیگران برای اثبات نبوّت» آورده شده است و ثانیاً خداوند اسبابی فراهم کرده که به دست غیر انبیاء محقّق نمی شود و در مورد سحر اراده تکوینی خداوند بر خلاف مسیر طبیعی نیست بلکه طبق اسباب طبیعی ولی با سرعت در امر طبیعی که از نظر عامّه مردم این سبب طبیعی مخفی مانده است انجام می گیرد و نیاز به امر خارج از طبیعت ندارد ولی ساحر بوسیله استفاده از همین آثار و اسباب طبیعی به صورت خدعه کاری خارق العاده انجام می دهد و عامّه مردم فکر کند این کار ساحر بر خلاف اسباب طبیعی است در حالی که اینچنین نیست و امر بر آن ها مشتبه شده است.

به عباره اخری در مورد سحر استفاده از همین ابزار طبیعی است مثل ابزاری همچون مبایل ،رادیو ، مثل نیروی الکتروسیته موجود در طبیعت، ولی گاهی طرف مقابل فکر می کند بر خلاف طبیعت ساحر جادو نموده است در حالی که خارج از طبیعت نیست که البته این قدرت سحر یا به وسیله ریاضت و یا به واسطه دانش و تجربه و یا به وسیله پیشرفت تکنولوری حاصل شده است و توضیح بیشتر بحث در درس بعد ان شاء الله خواهد آمد.

جلسه 27 یکشنبه 5/9/96

عنوان بحث: السّحر/ ما معنی السّحر و ما الفرق بین السّحر و المعجزه و الاخترعات؟

منشا آثار و تأثیر و تأثّرات در عالم هستی حدوثاً و بقاءاً اراده الهی است.

مقدّمه: در این عالم وجود و در مجموعه آنچه که در زمین خاکی و آسمان ها است از ستاره ها و سیارات حتی در اوصاف، احوال و اوضاعی که برای کواکب و سیارات در آسمان ها حاصل می شود، خداوند متعال در همگی آن ها آثاری قرار داده است به طوری که تمامی موجودات هستی از سفلیات و علویات بینشان رابطه تأثیر و تأثّر ، سببیّت و مسببیّت و به تعبیر فارسی کنش و واکنش است و در کل این عالم این آثار و برکات تحت یک نظام بسیار دقیق و منظم پی ریزی شده است و یک نظام را خداوند در عالم هستی حاکم نموده که نظام تأثیر و تأثّر است و این وحدت نظام خود دلیل بر وحدانیت خالق هستی است.

و از طرفی همانطور که وجود تمامی مخلوقات عالم هستی به افاضه ذات حق تعالی هست چرا که مخلوق الهی هستند تمام این تأثیر و تأثّرات در موجودات عالم نیز به دست خداوند است و او تمام این آثار را در موجودات قرار داده است مثل اثر آب در رفع تشنگی و ایجاد برودت و اثر آتش در سوزاندن و تمام این آثار حدوثا و بقاءاً و لحظه به لحظه به إرادة الله است و فیض الهی هم هرگز تعطیل نمی شود بلکه لا یزال ادامه دارد که اگر یک لحظه فیض الهی قطع شود تمام عالم به هم می ریزد و مثلِ خداوند همچون خورشید است که بقاء آن پیوسته موجب روشنایی عالم است، و این طور نیست که خداوند مخلوقات را که دارای آثاری متعددی هستند آفریده باشد و در ادامه کناری نشسته و نظاره گر باشد و موجودات آثار طبیعی خود را بر طبق خلقت اوّلیه داشته و نیازی به خالق هستی در تأثیر و تأثّر خود نداشته باشند بلکه وجود مخلوقات و آثار مترتّبه بر آن ها حدوثاً و بقاءاً به ارادة الله است.

در نتیجه شکی نیست در این که نظام هستی بر اساس تأثیر و تأثّر موجودات عالم در یکدیگر خلق شده است که البته این آثار گاهی برای همه مردم واضح و معلوم است مثل اثر بریده شدن سر در مردن فرد و اثر آب در رفع تشنگی ... و گاهی این آثار در اجرام هستی معلوم نیست و به تعبیر دیگر هنوز کشف نشده و کسی مطّلع بر آن نشده است و گاهی تنها برای بعضی از افراد خاص این آثار آشکار شده است.

مثال: سابق مردم آثار بعضی از گیاهان را در مداوای بعضی از بیماری ها و یا اثر قدرت بخار در حرکت دادن ماشین آلات و یا اثر اشعه ایکس را در نمایاندن استخوان های بدن نمی دانستند و مخترع ماشین بخار به نام باین که در حین پختن و پز مادر خود در آشپزخانه نیروی بخار را کشف نمود و متوجه شد که در بخار موجود در قابلمه غذا، نیز قدرتی نهفته است و می توان از این قدرت استفاده های دیگری نمود و هکذا اشعه ایکس که مخترع آن گویی بلورین داشت که شبها با آن بازی می کرد و بعد به صوررت اتّفاقی متوجه شد که بوسیله تابش نور بر این گوی، اشعه ای از آن صادر شده که بوسیله آن امکان رؤیت استخوان های بدن می باشد.

علامه طباطبایی ره می گوید: آنچه مرتاضین هندی انجام می دهند همچون متوقّف نمودن قطار و یا ماشین در حال حرکت بوسیله نگاه خود، قدرت این امور بواسطه ریاضت نفس برای آنان حاصل شده که توانسته اند آن آثار و اشعه مخفی و موجود در عالم طبیعت را کشف نمایند و انجام این امور خارج از طبیعت و نظام علّی و معلولی در جهان هستی نبوده است. بلکه همه این امور جزء اختراعات بشری بوده که گاهی با دست یافتن به این گونه امور بعض افراد استفاده های نابجا و خلافی را نموده اند. آری این آثار را خداوند در ابتداء خلقت در عالم و اجرام هستی قرار داده بود ولی مردم توجه نداشته و مطلع از آن نبودند «نه این که در عصر جدید این آثار حادث شده باشد» و البته با مرور زمان به وسیله ریاضت و یا پیشرفت تکنولوژی یا به صورت اتفاقی بخشی از این آثار اختراع و کشف شده است.

آیا اطلاع فرد بر آثاری که در عالم هستی است و از دیگران مخفی مانده سحر یا معجزه محسوب شده وداخل در آن دو است؟

بسیاری از بازی گران و فرصت طلبان عالم به واسطه اطّلاع بر این آثار موجود در عالم طبیعت از این کشفیات استفاده نا بجا و منفی نموده و خود را پیامبر و مرشد قوم ...معرفی نموده اند در حالی که این آثار در این عالم وجود داشته لکن عامّه مردم مطلع بر آن نشده اند. و اگر فردی با اطلاع خود این امور و آثار طبیعی را که از دیگران مخفی مانده، به دروغ دلیل بر نبوّت و یا امامت و یا ادعای باطل دیگری قرار دهد نه سحر نموده است و نه معجزه و نه دلیل است بر حقانیت وی در ادعایی که نموده است.

سوال: انبیاء الهی چطور رسالت خود را ثابت نموده اند؟ و فرق بین معجزه ، اختراع و سحر چیست؟

بیان استاد اشرفی دامت برکاته:

مسلّم است که اگر کسی خبری از طرف فردی بیاورد نمی توان چشم بسته قبول نمود مگر این که یک نشانه و شاهد صدقی از صاحب پیام بیاورد که دلالت بر صدق پیام آور باشد و انبیاء الهی نیز از این امر عقلایی مستثنی نبوده و عقل حکم می کند که نبیّ باید معجزه و دلیلی بیاورد تا او را تصدیق نماییم و برای ادّعای بزرگی که نموده که از جانب خالق هستی برای هدایت بشریت مبعوث شده و با خداوند متعال در ارتباط است به ناچار باید دلیلی خداگونه اقامه کند تا این که شاهد صدقی بر ادعای وی باشد و این همان معجزه است که از دست احدی ساخته نیست مثل زنده کردن مرده گان که امری خارق الطبیعه و العاده است که البته این معجزات با کشفیات مخترعین متفاوت است چرا که معجزه خرق العاده و بلکه به قولی خرق الطبیعه است بر خلاف کشفیات که به دست آوردن آثار و روابط اشیاء است که گاهی برای بعضی افراد حاصل می شود مثل کشف قدرت الکتریسیته در ایجاد نور در نتیجه معجزه خرق عادت و خرق طبیعت است ولی اختراعات کشف روابط مجهول در آثار موجود در اجرام عالم هستی است.

و بعضی این کشفیات را نیز داخل در سحر دانسته و گفته اند ساحر نیز گاهی از همین ابزار طبیعی استفاده می کند در مقابل این قول مرحوم استاد محقّق خویی ره به تبع از محقّق ایروانی ره و فخرالمحقّقین ره قائل است که روابطی که بر اساس علم هندسه و ریاضیات و فرمول های هندسی و آثار طبیعی موجود در عالم حاصل می شود هیچ کدام سحر محسوب نمی شوند بلکه از مجموع ادله و عبارات لغویین و فرمایشات علماء معلوم می شود که سحر تصرّف در تخیّل فرد است به طوری که غیر واقع را واقع نشان می دهد.

نظر استاد اشرفی دامت برکاته در معنای سحر:

به نظر می رسد که حق با استاد خویی ره است که کشف این آثار طبیعی در عالم هستی سحر محسوب نمی شود «چنان که در عرف مردم نیز به کسی که مخترع است ساحر اطلاق نمی شود» بلکه سحر ارائه باطل به صورت حق است و کسی که با خدعه و فریب کاری خلاف واقع را نشان دهد و در فکر فرد تخیّل ایجاد کند که مثلاً گمان کند طناب حقیقتاً مار و اژدها است این شخص سحر نموده است.

اشکال: بعضی اشکال نموده اند که ممکن است سحر نیز گاهی امر واقعی باشد مثل سحری که نسبت به پیامبر اکرم  انجام گرفت و این در حالی است که حضرت حقیقتاً مریض شده تا حدّی که در بستر بیماری افتادند و اگر سحر امر غیر واقعی می بود نبایست در وجود مبارک رسول الله  که عقل کل بوده تأثیر واقعی و خارجی داشته باشد در نتیجه این سحری که نسبت به پیامبر اکرم  انجام گرفت تخیّل صِرف نبوده است حال ممکن است سحر نیز گاهی واقعیت داشته باشد. همچنان که ساحر گاهی بواسطه سحر فرد را مبتلی به مریضی و یا سر درد و یا حتی وادار به سقوط از بلندی می کند.

جواب استاد اشرفی دامت برکاته:

این آثار خارجیه و تکویینی همچون سردردی که بواسطه سحر در فرد ایجاد می شود به جهت تخیّلی بوده که ساحر در فرد ایجاد نموده است که نتیجته این تخیّل منجر به سر درد در فرد شده است و همچنین سقوط فرد از بلندی نتیجه ایجاد تخیّل در فرد بوده است که گمان کرده در درون آب خود را می اندازد و این طور نبوده که خارجا و تکویناً بدون واسطه تخیّل در فرد این آثار حاصل شود همچنین است ایجاد جدایی در زن و شوهر ،مرض ، مرگ... اگر چه تحقّق این امور در خارج واقعیت دارد ولی ساحر مستقیم این تأثیرات را در افراد ایجاد نمی کند بلکه تنها ایجاد تخیّل در فرد نموده و در اثر ایجاد این تخیّلات این امور محقّق می شود و پیامبر اکرم  نیز از این جهت که بشری همچون دیگران بوده اند به مقتضای طبع بشری این تخیّلات به حسب ظاهر در حضرت مؤثّر واقع شده وایجاد مریضی نموده است. اگر چه داستان رسول خدا  مستند به تخیّل حضرتش

نبوده بلکه به خاطر گره زدن و دمیدن و دمیدن در آن حاصل شده بود « چنان که در کتاب شریف بحار ذکر نموده است». مرحوم فخر المحقّقین ره در ایضاح که شرح بر قواعد است سحر را این طور معنی نموده است:

أنه استحداث الخوارق، إما بمجرّد التأثيرات النفسانية، و هو السّحر أو بالاستعانة بالفلكيات فقط، و هو دعوة الكواكب، أو على تمزيج القوى السماوية بالقوى الأرضية، و هو الطلسمات، أو على سبيل الاستعانة بالأرواح الساذجة، و هو العزائم و يدخل فيه النيرنجات، و الكل حرام في شريعة سيد المرسلين.[11]

بیان مرحوم ایروانی ره در معنای سحر: المتحصّل من مجموع التّفاسير المنقولة من أهل اللّغة بل و الفقهاء و هو المتبادر من الاستعمالات العرفيّة أن السّحر أمر لا واقعيّة له بل مجرّد تصرّفات خياليّة ناشئة من قوّة نفسانيّة لا من الأسباب الطبيعيّة كما في شعلة الجوّالة و بهذا يفترق عن الشّعبدة كافتراقه عن سائر التصرّفات التكوينيّة الحاصلة بالأسباب الطبيعيّة السفليّة أو الفلكيّة العلويّة أو المركّبة منهما أو باستخدام المجرّدات نعم ربما يظهر من الفقهاء عند تعداد أسباب السّحر و بيان مأخذه و مباديه ما ينافي ذلك فإنهم اتّسعوا في ذلك حتى إنّ المجلسي في عبارته المنقولة في المتن عدّ منه الاستعانة بخواصّ الأدوية مثل أن يجعل في الطعام بعض الأدوية المبلّدة أو المزيلة للعقل و عدّ منه النّميمة و كأنّه أخذ ذلك من حديث الزنديق و ليت شعري أيّ فرق بين هذا و بين استعمال سائر الأدوية لدفع الأوجاع و الأمراض و أيّة مناسبة بين النميمة و السّحر و أمّا حديث الزّنديق فلعلّ النّميمة فيه بمعنى إلقاء التفرقة و البرودة بين المتحابين بأسباب سحريّة دون النميمة المصطلحة بنقل أحاديث من أحدهما إلى الآخر‌.[12]

جلسه 28 سه شنبه 7/9/96

عنوان بحث: السّحر/ الادله علی حرمه السّحر/ اقسام السّحر

مقدّمه: متأسفانه بعضی بزرگان از متقّدمین اسناد روایاتی که از امامان معصوم  به دست ما رسیده از کتب حدیثی خود حذف نموده اند حال یا به جهت این که در نزد آنان سند معتبر و مسلّم بوده و یا به قصد تلخیص کلام و کتب خود سلسله سند را ذکر ننموده اند که از جمله این بزرگان بعضی از شاگردان مرحوم عیاّشی ره مفسّر معروف قرآن است وی در عصر خود فرد متموّلی بود و اموالش را وقف ترویج و جمع آوری روایات نموده و افراد بسیاری از اهل علم را در خانه خود برای جمع آوری روایات استخدام نموده بود که بعضی از شاگردان وی به جهت تلخیصِ کُتب، اسناد روایات را حذف نموده و غفلت نمودند از این که ممکن است آیندگان در استنباط احکام شرعیه نیاز به این اسناد روایات داشته باشند و یکی از کتبی که اسناد آن حذف و تقطیع شده و روایات به صورت ارسال نقل شده است همین تفسیر عیاشی و همچنین روایات مذکور در احتجاج مرحوم طبرسی ره است.

و اما نمونه ای از روایاتی که حرمت سحر از آن استفاده می شود:

1-في الاحتجاج من حديث الزنديق الذي سأل أبا عبد الله  عن مسائل كثيرة منها ما ذكره بقوله: ... فَأَخْبِرْنِي عَنِ السِّحْرِ مَا أَصْلُهُ وَ كَيْفَ يَقْدِرُ السَّاحِرُ عَلَى مَا يُوصَفُ مِنْ عَجَائِبِهِ وَ مَا يَفْعَلُ قَالَ إِنَّ السِّحْرَ عَلَى وُجُوهٍ شَتَّى وَجْهٌ مِنْهَا بِمَنْزِلَةِ الطِّبِّ كَمَا أَنَّ الْأَطِبَّاءَ وَضَعُوا لِكُلِّ دَاءٍ دَوَاءً فَكَذَلِكَ عِلْمُ السِّحْرِ احْتَالُوا لِكُلِّ صِحَّةٍ آفَةً وَ لِكُلِّ عَافِيَةٍ عَاهَةً وَ لِكُلِّ مَعْنًى حِيلَةً ‌وَ نَوْعٌ آخَرُ مِنْهُ خَطْفَةٌ وَ سُرْعَةٌ وَ مَخَارِيقُ وَ خِفَّةٌ وَ نَوْعٌ آخَرُ مَا يَأْخُذُ اوّليَاءُ الشَّيَاطِينِ عَنْهُمْ قَالَ فَمِنْ أَيْنَ عَلِمَ الشَّيَاطِينُ السِّحْرَ؟ قَالَ مِنْ حَيْثُ عَرَفَ الْأَطِبَّاءُ الطِّبَّ بَعْضُهُ تَجْرِبَةٌ وَ بَعْضُهُ عِلَاجٌ قَالَ فَمَا تَقُولُ فِي الْمَلَكَيْنِ هَارُوتَ وَ مَارُوتَ وَ مَا يَقُولُ النَّاسُ بِأَنَّهُمَا يُعَلِّمَانِ النَّاسَ السِّحْرَ قَالَ إِنَّهُمَا مَوْضِعُ ابْتِلَاءٍ وَ مَوْقِعُ فِتْنَةٍ تَسْبِيحُهُمَا الْيَوْمَ لَوْ فَعَلَ الْإِنْسَانُ كَذَا وَ كَذَا لَكَانَ كَذَا وَ كَذَا وَ لَوْ يُعَالِجُ بِكَذَا وَ كَذَا لَكَانَ كَذَا أَصْنَافَ السِّحْرِ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يَخْرُجُ عَنْهُمَا فَيَقُولَانِ لَهُمْ إِنَّمٰا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَأْخُذُوا عَنَّا مَا يَضُرُّكُمْ وَ لَا يَنْفَعُكُمْ قَالَ أَ فَيَقْدِرُ السَّاحِرُ أَنْ يَجْعَلَ الْإِنْسَانَ بِسِحْرِهِ فِي صُورَةِ الْكَلْبِ أَوِ الْحِمَارِ أَوْ غَيْرِ ذَلِكَ ؟

قَالَ هُوَ أَعْجَزُ مِنْ ذَلِكَ وَ أَضْعَفُ مِنْ أَنْ يُغَيِّرَ خَلْقَ اللَّهِ إِنَّ مَنْ أَبْطَلَ مَا رَكَّبَهُ اللَّهُ وَ صَوَّرَهُ وَ غَيَّرَهُ فَهُوَ شَرِيكُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً لَوْ قَدَرَ السَّاحِرُ عَلَى مَا وَصَفْتَ لَدَفَعَ عَنْ نَفْسِهِ الْهَرَمَ وَ الْآفَةَ وَ الْأَمْرَاضَ وَ لَنَفَى الْبَيَاضَ عَنْ رَأْسِهِ وَ الْفَقْرَ عَنْ سَاحَتِهِ وَ إِنَّ مِنْ أَكْبَرِ السِّحْرِ النَّمِيمَةَ يُفَرَّقُ بِهَا بَيْنَ الْمُتَحَابَّيْنِ وَ يُجْلَبُ الْعَدَاوَةُ عَلَى الْمُتَصَافِيَيْنِ وَ يُسْفَكُ بِهَا الدِّمَاءُ وَ يُهْدَمُ بِهَا الدُّورُ وَ يُكْشَفُ بِهَا السُّتُورُ وَ النَّمَّامُ أَشَرُّ مَنْ وَطِئَ الْأَرْضَ بِقَدَمٍ فَأَقْرَبُ أَقَاوِيلِ السِّحْرِ مِنَ الصَّوَابِ أَنَّهُ بِمَنْزِلَةِ الطِّبِّ إِنَّ السَّاحِرَ عَالَجَ الرَّجُلَ فَامْتَنَعَ مِنْ مُجَامَعَةِ النِّسَاءِ فَجَاءَ الطَّبِيبُ فَعَالَجَهُ بِغَيْرِ ذَلِكَ الْعِلَاجِ فَأُبْرِئَ.[13]

2- روى الصدوق في الفقيه في باب عقاب المرأة على أن تسحر زوجها بسنده عن السكوني، عن جعفر، عن أبيه، عن آبائه صلوات اللّه عليهم قال: «قال قال رَسُولُ اللَّهِ و سلم لامرأة سألته: أنّ لي زوجاً و به غلظة عليَّ و أنّي صنعت شيئاً لأعطفه عليَّ؟ فقال لها قال رَسُولُ اللَّهِ و سلم: أُفٍّ لك! كدّرت البحار و كدّرت الطين، و لعنتك الملائكة الأخيار، و ملائكة السماوات و الأرض. قال: فصامت المرأة نهارها و قامت ليلها و حلقت رأسها و لبست المسوح، فبلغ ذلك النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلم فقال: إنّ ذلك لا يقبل منها»[14]

بیان یک خاطره در مورد سحر به مناسبت روایت مذکور از استاد اشرفی دامت برکاته:

سابقاً که اوائل درس طلبگی ما بود مرحوم شیخ عبد النّبی اراکی ره مرجع تقلید که صاحب رساله نیز بود به دیدن والد ما در شاهرود آمده و جریانی را نقل نمودند که شخصی به ایشان مراجعه نموده و کتابی را هدیه دادند و گفتند در این کتاب اصرار زیادی است و شما چون اهل علم هستید بیشتر به کارتان می آید ایشان بعداً در فرصتی خاص این کتاب را مطالعه نموده و برخورد نمودند با طلسم های فراوانی که در این کتاب مذکور بود که از جمله آن ها نوشتاری بود که در آثار آن نوشته بودند هر کس آن را بنویسد و یک نسخه را در آب انداخته و یک نسخه را نگهداری کند محبوب قلوب می شود و اوّلین کسی که با او برخورد نموده و او را ببیند محبوب نزد او خواهد شد،

ایشان تعریف می کرد من هم که خیلی دوست داشتم محبوب قلوب همه مردم شوم یک روز کتاب را برداشته و راهی کوفه شدم

و همین که کنار شط کوفه رسیدم با زحمت فراوانی دو نسخه از این طلسم طولانی را به زحمت نوشتم و یک نسخه را در آب انداختم و یک نسخه را طبق دستور عملی که داشت همراه خود نگه داشتم اما در راه برگشت برخورد کردم با افرادی که در حال تشییع جنازه میّت بودند و به مجرّدی که من را دیدند به یکدیگر گفتند بگیرید این فلان فلان شده را، خلاصه زن و مرد ریختند و یک کتک مفصّل ازدست آن ها خوردم من خیلی تعجب کردم که می خواستم محبوب قلوب شوم ولی چنین شد.

خلاصه با چه زحمتی از دست آن ها فرار کرده ولی هنوز مقداری نگذشته بود که با یک دسته از روستائیان برخورد نمودم که آن ها نیز تا من را دیدند به قصد کتک زدن به من حمله کردند و من پا به فرار گذاشتم که البته در نیزارها صورت و بدنم زخم های فراوانی برداشت از آنجا خلاص شدم مجّدد گیر بعضی دیگر افتادم و خلاصه با خود گفتم چطور شد که این طلسم ها در مورد من به عکس جواب داد و چاره را جز این ندیدم که آن نوشتار همراه را از خود دور کرده و در چاهی انداختم که حداقل زنده به نجف بر گردم بعد از مدّتی به صاحب کتاب مراجعه نموده و از او گِله کردم که فلانی این چه کتابی بود به ما دادی که بر عکس عمل نمود و نزدیک بود جان من را بگیرد.

او در جواب گفت این افرادی که تو را اذیت کردند أجنّه بودند و تو خیال نمودی که به تو حمله ور شدند و حیف شد که نوشته را دور ریختی و اگر قدری صبر می کردی اثر عجیب جلب محبت دیگران را به چشم خود می دیدی، خلاصه گذشت و بعد از مدّتی زنی به مادرم مراجعه نمود و از همسر خود شکوه نمود که اخلاق خوبی ندارد و با تندی و شدّت با من رفتار می کند اگر ممکن است به فرزندتان که اهل علم وفضل است بفرمایید یک دعایی بنوسید تا این که در نزد همسرم محبوب شوم!

وقتی مساله را به من که گفتند همین نوشتار این کتاب را مجدّد نوشتم و با خود گفتم شاید در مورد من اثر نکرده ولی برای او مفید بوده و جواب دهد و به مادر خود گفتم که یکی همراه وی باشد و یکی را هم در آب بیاندازد تا در نزد همسر خود محبوب شود خلاصه فردای آن روز درس رفته و در برگشت با مادرم مواجه شدم که به من گفت مادر جان این چه نوشته ای بود به این زن دادی؟ گفتم مگر چه شده؟ مادرم گفت آن زن سراسیمه آمد و گفت سابقاً همسرم فقط عبوس بود و اخم و تخم می کرد ولی امروز که وارد خانه شده دائم در حال کتک زدن من است بیرون که می رود دوباره که بر می گردد دائم من رو کتک می زند شیخ عبد العلی می گوید به مادرم گفتم به او خبر بدهید آن نوشته های همراه خود را زود دور بیاندازد تا بلایی دیگر به سرش در نیامده است!

3- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ شَيْخٍ مِنْ أَصْحَابِنَا الْكُوفِيِّينَ قَالَ: دَخَلَ عِيسَى بْنُ شَفَقِيٍّ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  وَ كَانَ سَاحِراً يَأْتِيهِ النَّاسُ وَ يَأْخُذُ عَلَى ذَلِكَ الْأَجْرَ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنَا رَجُلٌ كَانَتْ صِنَاعَتِيَ السِّحْرَ وَ كُنْتُ آخُذُ عَلَيْهِ الْأَجْرَ وَ كَانَ مَعَاشِي وَ قَدْ حجّجْتُ مِنْهُ وَ مَنَّ اللَّهُ عَلَيَّ بِلِقَائِكَ وَ قَدْ تُبْتُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَهَلْ لِي فِي شَيْ‌ءٍ مِنْ ذَلِكَ

مَخْرَجٌ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ  حُلَّ وَ لَا تَعْقِدْ.[15]

در کتاب نهایه ابن کثیر در معنای سحرآمده است:صرف الشى‌ء عن وجهه.[16] یعنی فرد به وسیله سحر واقع را تغییر نمی دهد بلکه ظاهر را تغییر می دهد و شبیه چشم بندی است و ظاهر را به خلاف آنچه که هست وانمود می کند که قبلاً گفتیم بعضی از بزرگان همچون استاد خویی ره در حقیقت و معنای سحر اضافه و شرط نموده است که باید در آن خُدعه نیز باشد تا سحر بر آن صادق باشد و بعضی دیگر اضافه نموده اند که باید إضرار به دیگری هم باشد تا این که سحر بر آن صادق بوده و اطلاق شود و بعضی دیگر از لغویین در معنای سحر گفته اند: كلُّ ما لَطُفَ مَأْخَذُهُ و دَقَّ فهو سِحْرٌ،که گفتیم این معنی از سحر تفسیر به أعمّ است و شامل تمام صنایع روز واختراعات جدید و قدیم نیز می شود.[17]

جلسه 29 چهارشنبه 8/9/96

عنوان بحث: السّحر/ ما هو حقیقه السّحر/ احکام السّحر

حقیقت و معنای سحر در بیان استاد محقّق خویی ره:

متبادر از معنای سحر در نزد عرف و همچنین قدر جامع در معنای سحرِ از مجموع کلام لغویین، عبارت است از این که فرد با چشم بندی و خٌدعه، غیر واقع را به صورت واقع نشان دهد و به باطل لباس واقع پوشانده و تظاهر به واقع نماید به طوری که این خدعه و فریب از چشم مردم مخفی بماند چنان که در قصه سحره فرعون مشهود است که در حقیقت ریسمان متحرک بود ولی مردم گمان نمودند که در حقیقت مار و أفعی در حال حرکت است تا جایی که حتی در نظر حضرت موسی  نیز اینچنین به نظر آمد و در او ایجاد وحشت نمود در نتیجه سحر همیشه امر غیر واقعی است که به صورت واقع نشان داده می شود و فقط صِرف ایجاد تخییل در بیننده است «أن السّحر هو صرف الشي‌ء عن وجهه على سبيل الخدعة و التمويه».

اشکال مرحوم آیت الله تبریزی ره:

گاهی ممکن است سحر امر واقعی باشد مثل سحری که نسبت به پیامبر اکرم  انجام گرفت و این در حالی است که حضرت واقعاً مریض شده تا حدّی که در بستر بیماری افتادند حتی می توانیم بگوییم در مورد سحره فرعون نیز امر واقعی بوده و ریسمان ها واقعا به حرکت در آمدند که موجب توهم برای مردم گردید.

ولی ممکن است جواب داده شود که در هر صورت ساحر بوسیله مقدمات و اسباب واقعی تصرّف در عقل فرد نموده و در او ایجاد تخییل می کند و همین کار امر واقعی است نه تخییل صِرف زیرا وسائلی که ساحر به کار می برد مثل ریسمان ها... واقعیت داشته و واقعا به سبب همین امور ایجاد تخییل در فرد می نماید چنان که گاهی به وسیله سحر واقعا و خارجاً بخت کسی بسته می شود و یا مردانگی فردی از بین می رود « و موجب خجالت مرد بیچاره در شب زفاف می شود چنان که سابقاً مرسوم بود که مردم در شب زفاف پشت اتاق منتظر می ماندند تا این که نتیجه را اعلان کنند و با تصرّف ساحر در این فرد کاری از وی حقیقتاً ساخته نبود و موجب خجالت وی می شد» و یا به سبب سحر إختلاف بین زن و شوهر ایجاد شده و موجب جدایی آنان می شود.

در نتیجه می بینیم که در بسیاری از موارد سحر تأثیر خارجی و واقعی دارد پس اگر چه این امور بوسیله تخییل ایجاد می شود ولی ایجاد تخییل در فرد که مثلاً سبب برای سقوط فرد از بلندی می شود همین سبب وجود تخیّل امر واقعی است و معلوم می شود که ارتباطی بین این افعال ساحر و ایجاد تخییل در فرد است چنان که از روایت سکونی نیز استفاده می شود «حل و لا تعقد» که سحر تأثیر واقعی داشته و موجب بسته شدن بخت فرد می شود و همچنین است تسخیر جن و شیطان و یا ملائکه الله که یک امر واقعی است.

جواب استاد محقّق خویی ره:

اصل سحر تخییل و تمویه است علی وجه الخدعه، مثل طناب هایی که ساحران انداختند و در نظر مردم تخییل و تمویه ایجاد نمودند و گمان کردند که مار و افعی واقعی است در نتیجه چون اصل سحر تخییل است و واقعیتی وراء سحر نیست منافاتی ندارد که مقدمات و ابزار آن امر واقعی باشد و باز منافات ندارد که بر این تخییل آثار واقعی و خارجی مترتّب شود همچون سردردی که بواسطه سحر در فرد ایجاد می شود به جهت تخییلی که ساحر در فرد ایجاد نموده است و همچنین سقوط فرد از بلندی نتیجه ایجاد تخییل در فرد است که گمان کرده در درون آب خود را می اندازد ولی در واقع آبی در کار نبوده است و یا مثل ایجاد جدایی بین زن و شوهر ،مرض ، مرگ... اگر چه تحقّق این امور در خارج به وسیله سحر واقعیت دارد ولی ساحر مستقیم این تأثیرات را در افراد ایجاد نمی کند بلکه تنها ایجاد تخیّل در فرد نموده که در اثر ایجاد این تخیّلات این امور محقّق می شود چنان که پیامبر اکرم  نیز به مقتضای طبع بشری به حسب ظاهر این تخیّلات در حضرت مؤثّر واقع شد و ایجاد مریضی نمود گر چه حصول تخییل و تمویبرای پیامبر اکرم بیلکه سایر انبیاء عظام بعید است چنان که مرحوم مجلسی ره و جمعی از بزرگان گفته اند.

نتیجه: مقدمات قبل از ایجاد تخییل و آثاری که بعد از سحر واقع می شود امر واقعی است و واقعا شخص مسحور ممکن است که مریض یا دیوانه شود یا بمیرد و بین زن و شوهر جدایی بیافتد ولی این امور ربطی به اصل سحر ندارند و اصل سحر صِرف تخییل است علی وجه الخدعه و در واقع خلط شده بین مقدمات سحر و آثار مترتبه بعد از سحر که امر واقعی است و بین حقیقت سحر که ایجاد تخییل است.

بیان استاد اشرفی دامت برکاته:

بعید نیست که گاهی سحر امر واقعی باشد چنان که از روایت سکونی برداشت می شود که فرمود «حل و لا تعقد» که گره زدن و باز کردن گره امر واقعی است پس می توان گفت که گاهی سحر امر واقعی است و تخیّل صرف نیست اگر چه استاد خویی روایت مذکور را موثّق ندانسته اند بواسطه این که در سلسله سند نوفلی بوده که توثیق نشده است ولکن بعداً که مبنای خود را تغییر دادند و قائل شدند به این که رواتی که در سلسله اسناد علی بن ابراهیم قمی ره است موثّق است ، چون توثیق عام دارد علی هذا المبنی این روایت مورد پذیرش ایشان قرار خواهد گرفت.

سوال: هل یشترط فی حقیقه السّحر ان یکون فیه اضرار بالغیر ام لا؟

بعضی گفته اند سحری حرام است که موجب اضرار به غیر شود مثل گره زدن بخت فرد، از بین بردن مردانگی فرد و یا ضرر دیگری را به فرد وارد شود یعنی در حقیقت معنای سحر اضرار به غیر را لازم دانسته اند که اگر اضرار نباشد اطلاق سحر حقیقتاً صحیح نیست.

جواب: اکثر فقهاء گفته اند درست است که در سحر گاهی اضرار به غیر است ولی اضرار به غیر، جزء حقیقت معنای سحر نیست و سحر اختصاص به این مورد ندارد بلکه سحر گاهی مواردی که موجب اضرار به غیر نیست را شامل می شود مثل استخدام جن و شیطان که این موارد داخل در سحر هستند در نتیجه در صدق معنای عرفی سحر عنوان ضرر نهفته نیست زیرا سحر ایجاد تخییل است و ملازمه ندارد که حتما باید در فرد ایجاد ضرر نماید تتمه این بحث در درس آینده خواهد آمد.

اقسام السّحر: مرحوم استاد خویی ره فرمایشات مرحوم مجلسی ره را در تبیین اقسام هشت گانه سحر به تفصیل بیان نموده و یک به یک بررسی نموده و در همه موارد مناقشه نموده و هیچ کدام از این اقسام را داخل در حقیقت سحر ندانسته اند.

مثلاً یک مورد اطلاع بر اوضاع و احوال ستارگان توسط منجّمین است که البته منجّمین خود سه طائفه هستند: منکر خداوند و قدیم بودن کواکب ، قائل به تفویض، معتقد به خداوند و رسالت نبی اکرم  و مع ذلک می گویند: خداوند امور سفلیّات را واگذار به عالم علوی و کواکب نموده است.

مرحوم استاد خویی ره می فرماید: این مورد سحر محسوب نمی شود چرا که تأثیر ستارگان بر امورات و اتفاقات عالم امر واقعی بوده و در معنای سحر که تخییل و تمویه است داخل نیست و همچنین شعبده بازی که با سرعت دست و خفت در عمل امر واقعی را نشان می دهد مثل نشان دادن کبوتر بوسیله دستمال که ما فکر می کنیم دستمال تبدیل به کبوتر شده است در نتیجه شعبده بازی نه تنها داخل در معنای سحر نیست بلکه حرمتی هم ندارد و اطلاق سحر بر این امور مجاز است بقیه اقسام هشت گانه را مراجعه نمایید که شیخ انصاری ره اجمالاً و استاد خویی تفصیلاً متذکّر شده اند.

احکام سحر:

1- ساحر کافر است ، مستند این دلیل روایتی در نهج البلاغه است که فرمود السّاحر کالکافر که از این روایت استفاده می شود ساحر مثل کافر است البته مراد از اطلاق کافر به ساحر کفر اصطلاحی نیست که آثار آن را داشته باشد زیرا در تشبیه، وجه شبه در مشبه به اقوی از مشبه است در نتیجه ساحر احکام کفر اصطلاحی را ندارد البته ثبوت کفر در مورد کسی که آثار و احوال ستارگان را بررسی می کند «اگر این مورد را داخل در سحر بدانیم» از جهت انکار خداوند و یا اعتقاد به تفویض و یا انکار تدبیر و تأثیر قدرت خداوند در عالم هستی است ولی چون بین منجّمین کسانی هستند که معتقد به خداوند و صحت نبوت خاتم انبیاء  هستند و معتقد به تفویض هم نیستند این گروه کافر محسوب نمی شوند و علت اطلاق کافر به ساحر «غیر منجّم» از جهت این است که مستحل سحر بوده و حرمت سحر را که از ضروریات دین است قبول ندارد و از جهت انکار ضروری دین کافر بر او اطلاق می شود و در غیر این صورت اگر مستحل سحر و معتقد به تفویض نباشد حکم کفر را ندارد.

2- جزای ساحر کشتن وی است که مستند آن روایت سکونی است که البته استاد خویی ره نوفلی را در سلسله سند موثّق نمی دانستند ولی چون نوفلی در سلسله اسناد تفسیر علی بن ابراهیم قمی واقع شده است و استاد نظرشان بعداً تغییر نمود در مورد رواتی که در تفسیر علی بن ابراهیم قمی ذکر شده اند از این روایت می توان حکم به کشتن ساحر را استفاده نمود علاوه بر این که حکم کشتن ساحر متسالم علیه بین شیعه و سنّی است که جزای ساحر و ساحره قتل بوده و باید کشته شود.

آیا ساحر محکوم به قتل است مطلقا ولو این که توبه کند؟

بعضی روایت سکونی را دلیل قرار داده اند که ساحر محکوم به قتل است مطلقا اگر چه توبه کند:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  سَاحِرُ الْمُسْلِمِينَ يُقْتَلُ وَسَاحِرُ الْكُفَّارِ لَا يقْتَلُ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ لِمَ لَا يقْتَلُ سَاحِرُ الْكُفَّارِ قَالَ لِأَنَّ الشِّرْكَ أَعْظَمُ مِنَ السِّحْرِ لِأَنَّ السِّحْرَ وَ الشِّرْكَ مَقْرُونَانِ.[18]

حکم قتل در روایت سکونی گر چه اطلاق دارد و مقید می شود به روایت اسحاق بن عمار که در صورت توبه حکم به قتل ساحر نمی شود به علاوه در سند نوفلی است که بحث در وثاقت وی گذشت.

عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ عَنْ غِيَاثِ بْنِ كَلُّوبِ بْنِ قَيْسٍ الْبَجَلِيِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ عَلِيّاً  كَانَ يَقُولُ مَنْ تَعَلَّمَ شَيْئاً مِنَ السّحر كَانَ آخِرَ عَهْدِهِ بِرَبِّهِ وَ حَدُّهُ الْقَتْلُ إِلَّا أَنْ يَتُوبَ.

اما در مورد زنی که به پیامبر  مراجعه نمود و حضرت فرموند توبه او پذیرفته نیست اوّلاً در سلسله سند روایت سکونی است که توثیق نشده است ثانیاً این زن بیچاره توبه کرده چرا توبه اش قبول نشود و این روایت معارض است با روایت اسحاق بن عمار که فرمود در صورت توبه حکم قتل بر او جاری نمی شود.

روى الصدوق في الفقيه في باب عقاب المرأة على أن تسحر زوجها بسنده عن السكوني، عن جعفر، عن أبيه، عن آبائه صلوات اللّه عليهم قال: «قال قال رَسُولُ اللَّهِ و سلم لامرأة سألته: أنّ لي زوجاً و به غلظة عليَّ و أنّي صنعت شيئاً لأعطفه عليَّ؟ فقال لها قال رَسُولُ اللَّهِ و سلم: أُفٍّ لك! كدّرت البحار و كدّرت الطين، و لعنتك الملائكة الأخيار، و ملائكة السماوات و الأرض. قال: فصامت المرأة نهارها و قامت ليلها و حلقت رأسها و لبست المسوح، فبلغ ذلك النبيّ فقال: إنّ ذلك لا

يقبل منها»[19] ، [20]

جلسه 30شنبه 11/9/96

عنوان بحث: السّحر/ما هو حقیقه السّحر؟هل یکون فی السّحر تأثیر الواقعی؟ هل یکون الشعبده من السّحر/هل یکون تأثیر العین من السّحردر معنای سحر و آنچه موضوع برای حرمت آن در ادله واقع شده، إختلاف بسیار شدید است تا جایی که کلمات بزرگان با یکدیگر متضاد و متناقض است ، مرحوم فخر المحقّقین ره که گفته اند از همه بهتر معنی و حقیقت سحر را بیان نموده است موارد بسیاری از مصادیق سحر را تک به تک شمرده و حکم به حرمت آن ها نموده و مستحل آن را کافر دانسته است و این در حالی است که بسیاری از مواردی که از مصادیق سحر برشمرده در حقیقت سحر نیست مثلاً از اقسام سحر نیرنجات را ذکر نموده که مرحوم شهید ره نیرنجات را اینچنین معنی نموده است :که فرد به خواص بعضی از امور در تأثیر خیال افراد پی می برد مثل اطباء که از خواص بعضی داروها به آثار و معالجه آن پی می برند مرحوم استاد خویی ره فرموده اند

بعید است که همه این موارد مذکور داخل در حقیقت سحر بوده و مصداق سحر حرام باشد.

بیان مرحوم مجلسی ره:

ایشان در کتاب السماء و العالم ابتداءاً أقوال مختلف علماءِ خاصه و عامّه را در معنی و حقیقت سحر بیان نموده و سپس مصادیق آن را در هشت مورد ذکر نموده و همه اقسام هشت گانه را داخل در سحر دانسته و حکم به حرمت نموده است که خلاصه این هشم قسم عبارت است:

1- سحر الكلدانيين: یعنی ستاره شناسانی که ستارگان را عبادت نموده و آن ها را مدبّر در عالم هستی و منشأ خیر وشر می دانستند.

2- سحر أصحاب الأوهام‌ و النفوس القوية: کسانی که به واسطه ریاضت تأثیر در وهم و خیال مردم می گذارند.

3- الاستعانة بالأرواح الأرضية: کمک گرفتن در انجام امور توسط ارواح زمینی که مراد اجنّه باشد.

4- التخيلات الآخذة بالعيون مثل راكب السفينة يتخيل‌ نفسه ساكنا والشط متحركا.«کسانی که در افراد به واسطه سحر ایجاد تخییل می نمایند.»

5- الأعمال العجيبة ‌التي تظهر من تركيب الآلات المركبة على نسب‌ الهندسة:كرقاص يرقص و فارسان يقتتلان.

6-الاستعانة بخواص الأدوية: ‌مثل أن يجعل في الطعام بعض الأدوية المبلدة أو المزيلة للعقل أو الدخن المسكر أو عصارة البنج المجعول في الملبس و هذا مما لا سبيل إلى إنكاره و أثر المغناطيس شاهد.

7- تعليق القلب‌: و هو أن يدعي السّاحر أنه يعرف الكيمياء وعلم السيمياء و الاسم الأعظم حتى يميل إليه العوام و ليس له أصل. 8- النميمة‌.

قال محمد باقر المجلسی ره: و اما اقسام السّحر: ثم السّحر على أقسام منها سحر الكلدانيين الذين كانوا في قديم الدهر و هم قوم يعبدون الكواكب و يزعمون أنها هي المدبرة لهذا العالم و منها تصدر الخيرات و الشرور و السعادة و النحوسة و يستحدثون الخوارق بواسطة تمزيج القوى السماوية بالقوى الأرضية و هم الذين بعث الله إبراهيم ع مبطلا لمقالتهم. و منها سحر أصحاب الأوهام و النفوس القوية بدليل أن الجذع الذي يتمكن الإنسان من المشي عليه لو كان موضوعا على الأرض لا يمكنه المشي عليه لو كان كالجسر و ما ذاك إلا لأن تخيل السقوط متى قوي أوجبه و قد اجتمعت الأطباء على نهي المرعوف عن النظر إلى الأشياء الحمر و المصروع عن النظر إلى الأشياء القوية اللمعان و الدوران و ما ذلك إلا لأن النفوس خلقت مطيعة للأوهام و اجتمعت الأمم على أن الدعاء مظنة الإجابة و أن الدعاء باللسان من غير طلب نفساني قليل الأثر و الإصابة بالعين مما اتفق عليه العقلاء.

و منها سحر من يستعين بالأرواح الأرضية و هو المسمى بالعزائم و تسخير الجن. و منها التخييلات الآخذة بالعيون و تسمى بالشعبدة. و منها الأعمال العجيبة التي تظهر من الآلات المركبة على النسب الهندسية أو لضرورة الخلاء و من هذا الباب صندوق الساعات و علم جر الأثقال و هذا لا يعد من السّحر عرفا لأن لها أسبابا معلومة يقينية. و منها الاستعانة بخواص الأدوية و الأحجار. و منها تعليق القلب و هو أن يدعي السّاحر أنه قد عرف الاسم الأعظم و أن الجن ينقادون له في أكثر الأمور فإذا اتفق أن كان السامع ضعيف العقل قليل التمييز اعتقد أنه حق و تعلق قلبه بذلك و حصل في قلبه نوع من الرعب و حينئذ تضعف القوى الحساسة فيتمكن السّاحر من أن يفعل فيه ما شاء. و منها السعي بالنميمة و التضريب من وجوه خفية لطيفة انتهى.[21]

معروف است که گفته می شود کلام همچون سحر است یعنی بواسطه بکار گیری الفاظ و عبارات خاص، فردی در نظر مردم عزیز و یا ذلیل جلوه داده می شود و ماهیت افراد خلاف آنچه که هست وانمود می شود به طوری که به منزله سحر غیر واقع ، واقع جلوه داده می شود چنان که گاهی خطباء و شعراء بواسطه تصرّف در جملات و عبارات جو را تغییر داده و در اذهان مردم در اعتقاد شان نسبت به افراد مختلف تأثیر عجیبی داده می شود مثل ساحر که ایجاد حب و بغض و افسردگی می کند[22]

آیا سحر تأثیر در تغییر حقیقت اشیاء دارد یا خیر؟

ایشان بعد از ذکر أقوال و اقسام هشت گانه مذکور می فرمایند آن چه به نظر ما از آیات شریفه قرآن، روایات و آثار استفاده می شود این است که سحر تأثیر فی الجمله در برخی از اشخاص و بدن ها دارد مثلاً به وسیله سحر ایجاد حّب و بغض و همّ و غمّ در افراد شده و یا حتی موجب شادی و افسردگی افراد می شود ولی هرگز سحر تأثیر در زنده نمودن و یا میراندن و یا تغییر در حقیقت اشیاء نمی تواند داشته باشد و انجام این امور از ساحر ساخته نیست به طوری که مثلاً ماهیت انسان را به حیوانی تبدیل نماید و یا مرض برص و پیسی را شفا دهد چرا که تغییر در ماهیت اشیاء تنها به دست خداوند و به معجزه انبیاء الهی محقّق می شود و معجزه تبدیل حقیقت و ماهیت شیء است بدون نیاز به زمان و مکان و ابزار و شرائط خاص ولی سحر اینچنین نیست.

و تغییر ماهیت اشیاء از معجزه انبیاء الهی و أوصیاء آنان است چنان که در قضیه حضرت موسی بن جعفر  محقّق گردید: زمانی که هارون الرّشيد بعضى از نزديكان خود و همچنين حضرت موسى بن جعفر  را براى صرف طعام دعوت كرد؛ و يكى از افراد خود را دستور داد تا بر سر سفره كارى كند كه امام  شرمنده و خجل شود.حضرت به همراه يكى از خادمان خود تشريف آورد و در جايگاه خود جلوس فرمودند، پس از لحظاتى سفره پهن و غذاها چيده و آماده شد و حاضران مشغول خوردن غذا شدند.و خادم حضرت نيز كنار حضرت قرار گرفته بود، مشغول خوردن شد و چون مى خواست نان بردارد با سحر و جادوئى كه شده بود، نان حرکت نموده و تمام حاضران مى خنديدند و در ضمن حضرت را مسخره مى كردند. چون چند مرتبه اين كار تكرار شد، حضرت به عكس شيرى كه بر يكى از پرده ها بود خطاب نمود:

اى شير! دشمن خدا را برگير.ناگهان آن عكس تجسّم يافت و شيرى بزرگ و غضبناك گرديد؛ و سپس ‌ حمله اى نمود و آن شخص ساحر و جادوگر را بلعيد.تمامى افراد در آن مجلس ، با ديدن چنين صحنه اى هولناك ، از ترس و وحشت بيهوش گشته و روى زمين افتادند و شير به حالت اوّليّه خود برگشت نمود.پس از گذشت ساعتى كه حاضران به هوش آمدند، هارون الرّشيد به حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام عرضه داشت : تو را سوگند مى دهم به حقّى كه بر گردنت دارم ، تقاضا نمائى كه شير آن مرد را بازگرداند.حضرت فرمودند: اگر عصاى حضرت موسى  آنچه را كه در حضور فرعون بلعيد، بازگردانيد، اين شير هم آن شخص را باز مى گرداند.

آیا انبیاء و أوصیاء الهی مسحور واقع می شوند؟

مرحوم مجلسی ره در ادامه بحث می فرماید: سحر در وجود مبارک پیامبران و و أوصیاء آنان نمی تواند تأثیر بگذارد زیرا بزرگترین چیز برای ردّ و ابطال سحر دعاها و معوّذات است که در اختیار آنان است و با در اختیار داشتن همین دعاها و معوذات که آنان معدن این امور هستند سحر ساحران در آنان نمی تواند تأثیر داشته باشد و اگر هم تأثیر داشته باشد با این دعاها دفع می شود چنان که پیامبر  حَسَنِین را تعویذ به معّوذتین نمودند و اصلاً اگر سحر در وجود پیامبران تأثیر بگذارد موجب بطلان رسالت آنان می شود اگر چه اخبار ضعیفی از طرق عامّه و گاهاً شذّ و ندر از خاصّه نقل شده است ولی این اخبار ضعیف قابل اعتنا نبوده و عقل و شرع آن را نفی می کند و اصلا منافات با نبوت دارد که ساحر در فکر و عقل آنان تأثیر بگذارد. اگر چه ممکن است در بدن آنان به مقتضای طبع بشری تأثیر بگذارد و این مقدار با رسالت آنان منافاتی ندارد ولی با توجه به این که دعاها و تعویذات در اخیار آنان است بسیار بعید است که حتی در بدن آنان نیز تأثیر بگذارد و این خود مستمسّک می شود که دیگران ادعّی کنند که سحردر روح وعقل آنان تأثیر می گذارد درنتیجه موجب ابطال رسالت می شود.

آیا قضیه مذکور در مورد سحر النبی توسط أهل تسنّن صحیح است؟

قضیه ای که از أهل تسنّن در مورد سحر النبی  وسلم نقل نموده اند پذیرفته نیست زیرا مخالف با عقل و ادله قرآنی است: نقل شده که لبيد بن اعصم و ام عبدالله يهودى، پيامبر اكرم  را جادو كردند. آن‌ها نخ‌هاى سرخ و زرد را يازده گرده زدند و آن‌ها را در غلاف شكوفۀ خرما قرار دادند. سپس آن را در چاهى قرار دادند. آن‌گاه آن را در چاهى در مدينه گذاشتند. با اين كار آن‌ها، قدرت بر شنيدن، ديدن، درك كردن، سخن گفتن، خوردن و نوشيدن از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گرفته شد. پس جبرئيل تعويذاتى بر پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آورد و از وى پرسيد:حالت چطور است؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: نمى‌دانم! من در حالى هستم كه مى‌بينى!جبرئيل گفت: لبيد بن اعصم و ام عبدالله يهودى تو را سحر كرده‌اند. آن‌گاه جبرئيل امین براى پيامبر سوره فلق را تعلیم نمود و پيامبر اکرم  آن را خواندند و يك گره گشوده شد. سپس بار ديگر خواند و گره ديگرى گشوده شد، تا اين‌كه يازده مرتبۀ آن را تلاوت كرد و يازده گره گشوده شد آن‌گاه جبرئيل ماجرا را براى وى بازگو كرد. و پيامبر اكرم  به امیر المؤمنین على  فرمودند: برو و جادو را براى من بياور! حضرت رفتند و آن را نزد پيامبر اکرم  آوردند. سپس لبيد و ام عبدالله را فراخواند و فرمود: از اين كار چه انگيزه‌اى داشتيد؟ و به لبيد گفت: خداوند تو را سالم از اين دنيا بيرون نبرد، لبيد مرد توانگرى بود و اموال بسيارى داشت. روزى كودكى كه در گوشش گوشواره داشت، از كنار او گذشت. لبيد گوشوارۀ او را گرفت و گوش آن كودك پاره شد. به همين دليل لبيد را گرفتند و دستش را قطع كردند. براى مداواى دست لبيد آن را داغ نهادند و او بر اثر آن وفات كرد.» ‌

بیان خاطره: سابقاً که ما در نجف درس می خواندیم در خانه بعضی از طلبه های نجفی سنگ می انداختند تا آن ها را از نجف بیرون کنند و هر چه می گشتیم معلوم نبود که از سنگ ها از کجا پرتاب می شود و به ما می گفتند کار اجنّه هست و دعاهایی را هم به مامی دادند که هیچ تأثیری نداشت و بعد معلوم شد که بعضی از عرب های متعصّب نجفی این کار ها را انجام می دادند.

هل یکون الشعبده من السّحر:

مرحوم استاد خویی ره شعبده بازی را خارج از معنای سحر دانسته است زیرا فرد با سرعت دست و خفت در عمل امر واقعی را نشان می دهد مثل نشان دادن کبوتر ولی ما فکر می کنیم دستمال تبدیل به کبوتر شده است و بر خلاف سحر است که امر غیر واقعی را واقعی وانمود می کند.

نظر استاد اشرفی دامت برکاته:

به نظر ما با توجه به تعریفی که استاد از سحر نمودند یعنی: «أن السّحر هو صرف الشي‌ء عن وجهه على سبيل الخدعة و التمويه».سحر نیز موجب تمویه و خدعه و صرف الشیء عن حقیقته است و تعریف مذکور شامل شعبده نیز می شود چرا که در شعبده امر را بر دیگران مشتبه می سازد و چنان که سحر واقعیت ندارد شعبده هم واقعیتی ندارد و این که استاد خویی ره فرمودند ممکن است مقدّمات و موخّرات سحر امر واقعی باشد ولی اصل سحر تمویه و تخییل است این کلام درمورد سحر نیز صادق است

آیا چشم زخم جزء سحر می باشد؟

برخی چشم زخم را هم داخل در سحر قرار داده اند و اما در این که چشم واقعیت دارد و گاهی در طرف مقابل تأثیر می گذارد اتفاق نظر است و آیه «و ان یکاد» نیز دلالت بر آن دارد حال در فلسفه و علت تأثیر آن چنان که برخی گفته اند یا به سبب زهری است که در چشم نهفته است و تأثیر در فرد می گذارد همچون افعی که با نگاه خود تأثیر گذاشته و فرد را مسموم می کند مرحوم استاد خویی ره می گوید شیر با نگاهش شکار را نگاه می دارد و یا به جهت الکترسیته موجود در چشم است که مرحوم علامه طباطبائی ره می گوید مرتاضان به وسیله ریاضیت مسلط بر اشعه ای در چشم خود شده که موجب تأثیر خارجی می شود در نتیجه در تأثیر چشم اتفاق نظر است ولکن چشم زخم جزء سحر محسوب نمی شود.

سوال: هل یشترط فی حقیقه السّحر ان یکون فیه اضرار بالغیر ام لا؟

برخی از بزرگان همچون شهیدین گفته اند سحری حرام است که موجب اضرار به غیر شود مثل گره زدن بخت فرد، از بین بردن مردانگی فرد و یا ضرر دیگری را به فرد وارد شود یعنی در حقیقت معنای سحر اضرار به غیر را لازم دانسته اند که اگر اضرار

نباشد اطلاق سحر حقیقتاً صحیح نیست.

اکثر فقهاء گفته اند درست است که در سحر گاهی اضرار به غیر است ولی اضرار به غیر، جزء حقیقت معنای سحر نیست و سحر اختصاص به این مورد ندارد بلکه سحر شامل می شود مواردی را که موجب اضرار به غیر نیست و در صدق معنای عرفی سحر عنوان ضرر نهفته نیست زیرا سحر ایجاد تخییل است و ملازمه ندارد که حتما باید در فرد ایجاد ضرر نماید. چنان که از روایت سکونی نیز استفاده می شود که پیامبر اکرم  به ساحری که توبه نموده و می خواست شغل خود را نیز ادامه بدهد فرمودند «حل و لا تعقد» یعنی می توانی از سحر در باز کردن گره مردم و رفع و دفع سحر استفاده کنی و شکی نیست که در اینجا به دفع وابطال سحر اطلاق سحر شده و حال آن که قطعاً در دفع سحر اضرار به غیر نیست.

و از ادله «حل و لا تعقد و جریان آموزش سحر توسط دو ملک هاروت و ماروت » استفاده می شود که سحر مطلقا سحر حرام است مگر این که برای دفع و ابطال سحر باشد و در غیر دفع و ابطال سحر حتی اگر موجب اضرار به غیر هم نباشد به اطلاق ادله حرام است و تنها موردی که استثناء از حرمت شده جایی است که استعمال سحر برای دفع و یا ابطال سحر باشد. اگر چه صاحب وسائل ره می گوید ابطال سحر به سحر نیز جائز نیست بلکه ابطال سحر تنها به وسیله ادعیه و آیات شریفه قرآن جائز بوده و باید ابطال شود ولی از روایت نبوی «حل و لا تعقد» استفاده نمودیم که برای استعمال سحر برای ابطال سحر بلا مانع است علاوه بر این که می توانیم از باب تزاحم با اهم نسبت به کسی که مثلاً ادعای نبوت نموده « و یا ضرری را به دیگری رسانده» حکم به جواز استفاده از سحر برای ابطال سحر نماییم.

جلسه 31یک شنبه 12/9/96

عنوان بحث: السّحر/ ما هو حقیقه السّحر؟/ هل یکون فی السّحر تأثیر الواقعی؟/ هل یکون الشعبده من السّحر؟

در این که آیا سحر حقیقتی دارد یا این که مجرّد تخییل و تمویه است إختلاف است مرحوم شیخ طوسی ره در کتاب خلاف خود از قول بسیاری از عامّه نقل می کند که سحر دارای حقیقت است نه صِرف تخییل و بعد از ذکر أقوال نظر خودشان را اینچنین ذکر می کنند که سحر واقعیتی ندارد یعنی همان تعریفی که استاد خویی ره پذیرفته اند که حقیقت سحر تخییل و تمویه است.

در مقابل علامه حلی ره می گوید: سحر صِرف تخییل نیست بلکه گاهی داری حقیقت است شاهد بر این که گاهی تأثیر واقعی در فرد می گذارد آیه شریفه: «فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِه» چرا که تفرقه ایجاد کردن بین زن و شوهر یک امر واقعی و خارجی است نه صِرف تخییل و این که در آیه شریفه قضیه سحرۀ موسی  صِرف تخییل بوده است موجب نمی شود که معنای سحر منحصردر صِرف تخییل باشد زیرا قضیه ساحران موسی  یک فردوّمصداق از سحر بوده است و اثبات شیء نفی ما عدا نمی کند.

در عصرِ حاضر شعبده بازی هم در ایران و هم در خارج ایران، بسیار رایج است و مقالاتی هم در این موضوع نوشته شده است در یکی از این مقالات کارهایی همچون خواب مغناطیسی و هیپنوتیزم و.... داخل در معنای سحر ذکر شده است که فرد را به وسیله هیپنوتیزم می خوابانند و در حالت خواب بدون اختیار از او اعتراف می گیرند و این امور که توسط این حقه بازهای شعبده باز انجام می گیرد یکی از اقسام سحر حرام بوده و داخل در تعریف سحر است و از روایات نیز استفاده می شود که شعبده بازی که معمولاً در افراد غافل مؤثّر واقع می شود «نه در افراد هوشیار» نیز داخل در سحر است.

و اما بررسی ادله و شمول آن نسبت به مصادیق مختلف، الف:آیات شریفه قرآن:

وَ اتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَ مَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَ لٰكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَ مَارُوتَ وَ مَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَ لاَ يَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ.[23]

آیه شریفه با توجه به وعیدی که نسبت به ساحر داده شده است دلالت بر حرمت می کند.«مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خِلاَقٍ » یعنی بهره ای از آخرت ندارند « وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ».

معنای کلمه اذن در آیه شریفه:

بیان مرحوم علامه حلی ره: کلمه اذن در آیه شریفه «وَ مَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ» به معنای جواز سحر در نزد خداوندنیست بلکه به معنای علم الهی است یعنی خداوند از آنچه ساحران انجام می دهد مطلع و آگاه است.

بیان مرحوم علامه حاج شیخ جواد تبریزی ره: ایشان کلمه اذن را طور دیگری معنی نموده و می فرمایند مراد از اذن اراده تکوینی خداوند است یعنی این امور و بلکه تأثیر اسباب در مسببات تنها با اراده تکوینی خداوند حاصل می شود به عبارت دیگر خداوند می خواهد به مردم بفهماند که این آثار منسوب به ساحران نیست که آن ها این امور را مستقلا خلق نموده باشند بلکه مؤثّر اصلی در عالم هستی تنها خداوند متعال است و تنها به اراده الله در عالم تکوین اسباب تأثیر در مسببات می گذارند و ارتباطی به خصوص قدرت ساحر ندارد بلکه این تأثیرات یک امر تکوینی در عالم بوده که تنها ساحر مطلع بر آن شده است. قَالَ مُوسَى أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَكُمْ أَ سِحْرٌ هٰذَا وَ لاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ. [24]

وَ أَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَ لاَ يُفْلِحُ السّاحر حَيْثُ أَتَى. [25]

ب: و اما الاحادیث:

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّيَّارِيِّ عَنْ أَبِي يَعْقُوبَ الْبَغْدَادِيِّ قَالَ: قَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ لِأَبِي الْحَسَنِ ع لِمَا ذَا بَعَثَ اللَّهُ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ ع بِالْعَصَا وَ يَدِهِ الْبَيْضَاءِ وَ آلَةِ السِّحْرِ وَ بَعَثَ عِيسَى بِآلَةِ الطِّبِّ وَ بَعَثَ مُحَمَّداً  وَ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ بِالْكَلَامِ وَ الْخُطَبِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ اللَّهَ لَمَّا بَعَثَ مُوسَى ع كَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ السِّحْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ يَكُنْ فِي وُسْعِهِمْ مِثْلُهُ وَ مَا أَبْطَلَ بِهِ سِحْرَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ عِيسَى ع فِي وَقْتٍ قَدْ ظَهَرَتْ فِيهِ الزَّمَانَاتُ وَ احْتَاجَ النَّاسُ إِلَى الطِّبِّ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُمْ مِثْلُهُ وَ بِمَا أَحْيَا لَهُمُ الْمَوْتَى وَ أَبْرَأَ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً ص فِي وَقْتٍ كَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ الْخُطَبَ وَ الْكَلَامَ‌وَ أَظُنُّهُ قَالَ الشِّعْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مِنْ مَوَاعِظِهِ وَ حِكَمِهِ مَا أَبْطَلَ بِهِ قَوْلَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ قَالَ فَقَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ تَاللَّهِ مَا رَأَيْتُ مِثْلَكَ قَطُّ فَمَا الْحُجَّةُ عَلَى الْخَلْقِ الْيَوْمَ قَالَ فَقَالَ ع الْعَقْلُ يُعْرَفُ بِهِ الصَّادِقُ عَلَى اللَّهِ فَيُصَدِّقُهُ وَ الْكَاذِبُ عَلَى اللَّهِ فَيُكَذِّبُهُ قَالَ فَقَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْجَوَابُ.[26]

در این روایت ابن سکیت از حضرت هادی  «علی الظاهر چرا که ابن سکیت از اصحاب آن امام همام بوده است» در مورد مختلف بودن معجزات انبیاء الهی سوال می کند و حضرت می فرمایند معجزه هر پیامبری به مقتضای زمان خودش بوده است مثلاً در عصر حضرت موسی  که سحر و ساحری مرسوم در بین مردم بود تا جایی که ساحرانی که در مقابل حضرت موسی در یوم الزینه اجتماع نمودند تا 80 هزار نفر نقل شده که کمترین نقل ها 35 هزار ساحر بوده است در نتیجه خداوند متعال هم به جهت این که سحر در آن زمان رایج در بین مردم بود و کار سحره خیلی بالا گرفته بود در مقابل سحر آنان دو معجزه به حضرت موسی عطا فرمود تا ساحران بفهمند که این دو معجزه کار بشر نیست و همچنین در زمان حضرت عیسی  طبابت خیلی رایج بود و به دست آن حضرت کاری که از اطباء ابداً بر نم آمد مانند احیاء مردگان انجام شد و در زمان پیامبر اکرم  بازار شعر و شاعری بالا گرفته بود و قرآن که در نهایت فصاحت و بلاغت بود نازل گردید و مردم را دعوت به تحدی نمود.

در جریان ابن سکیت و متوکّل آمده است که وقتی متوکل سوال کرد از این که آیا فرزندان من در نزد تو محبوب تر است یا حسنّین ، ابن سکیت در جواب به متوکل فرمود: خاک پای غلام امیر المؤمنین علی  را به فرزندان تو بدل نمی دهم. و متوکل بعد از شنیدن این کلام دستور داد او را به قتل برسانند.

3-مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ  قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ سَاحِرُ الْمُسْلِمِينَ يُقْتَلُ وَ سَاحِرُ الْكُفَّارِ لَا يُقْتَلُ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ لِمَ لَا يُقْتَلُ سَاحِرُ الْكُفَّارِ قَالَ لِأَنَّ الشِّرْكَ أَعْظَمُ مِنَ السِّحْرِ لِأَنَّ السِّحْرَ وَ الشِّرْكَ مَقْرُونَانِ. [27]

بررسی سند: سکونی اگر چه از عامّه است ولی توثیق شده است استاد خویی ره نوفلی را در سلسله سند موثّق نمی دانستند ولی چون نوفلی در سلسله اسناد تفسیر علی بن ابراهیم قمی واقع شده است و استاد خویی ره در مورد رواتی که در تفسیر علی بن ابراهیم قمی ذکر شده اند بعداً نظرشان تغییر نمود و نوفلی را توثیق نمودند، در نتیجه از این روایت می توان حکم به کشتن ساحر را استفاده نمود.

حکم به قتل در شرع مقدس اسلام مستند به دو چیز است: الف: یا به عنوان اجرای حد فرد به قتل می رسد همچون حد زنا و لواط که قتل است ب: یا به به عنوان قصاص فرد به قتل می رسد مثل کسی که دیگری را به قتل رسانده که قصاص می شود که از مجموع روایت استفاده می شود که قتل ساحراز جهت اجرای حدی از حدود الهی است چنان که در بعضی روایات تصریح شده است که:« حده القتل».

مرحوم شیخ طوسی ره فرموده است: اگر ساحری سحری نمود که موجب قتل دیگری شد از ساحر سوال می کنند که آیا این سحر تو نوعاً موجب قتل می شود یا نه؟ اگر گفت آری و اقرار نمود که سحر او نوعاً مؤثّر در قتل افراد واقع می شود در این صورت کشته می شود اینچنین کسی مثل کسی است که دیگری را سم داده و یا به وسیله آلت قتاله سبب قتل فرد شده است که باید قصاص می شود و اما اگر قبول نکرد که سحر وی موجب قتل می شود موجبی برای قصاص وی نمی شود. همچنان که اگر کسی به فرد خبری دهد به طوری که نوعاً افراد با شنیدن اینچنین خبری سکته قلبی نموده و می میرند اینچنین خبری موجب برای قصاص فرد می شود.و آن را نباید به نفرین نمودن در مردن شخص مقایسه نمود.

این روایت می گوید حدّ ساحر مسلمان کشته شدن است ولی سحر کافر کشته نمی شود زیرا کفر بالاتر از سحر است و چون بخاطر کفرش که بالاتر است کشته نمی شود برای سحر کافر بما انه ساحرٌ باید کشته نمی شود و اما این که فرمود: سحر و شرک مقرون هستند چند معنی دارد:یکی این که حکمشان یکی است یعنی همان طورکه کافر را نمی توان کشت مگراین که کافر باشد ساحر نیز کشته نمی شود.

4- مُحَمَّدُبْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  سَاحِرُ الْمُسْلِمِينَ يُقْتَلُوَ سَاحِرُ الْكُفَّارِ لَا يُقْتَلُ فَقِيلَ يَا رَسُولُ اللَّهِ  وَ لِمَ لَا يُقْتَلُ سَاحِرُ الْكُفَّارِ قَالَ لِأَنَّ الْكُفْرَ أَعْظَمُ مِنَ السِّحْرِ وَ لِأَنَّ السِّحْرَ وَ الشِّرْكَ مَقْرُونَانِ.[28]

5- الْقَاضِي نُعْمَانُ فِي دَعَائِمِ الْإِسْلَامِ، عَنْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ  أَنَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  سَاحِرُ الْمسلّمينَ يُقْتَلُ وَ لَا يُقْتَلُ سَاحِرُ الْكُفَّارِ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ ذَاكَ‌ ‌قَالَ لِأَنَّ الشِّرْكَ وَ السِّحْرَ مَقْرُونَانِ وَ الَّذِي فِيهِ مِنَ الشِّرْكِ أَعْظَمُ مِنَ السِّحْرِ‌. [29]

علامه حلی ره می گوید: که حکم قتل ساحر در صورتی است که منجّر به ارتداد و انکار ضروری دین شود و یا فرد منکر تأثیر قدرت الهی در عالم هستی باشد و یا این حکم قتل از این جهت است که فرد مستحل سحر که ضروری دین است شود در نتیجه مرتد شده و حکم وی قتل است مرحوم استاد خویی ره می فرماید بعید است اگر کسی مؤمن است و رسالت نبی  را قبول دارد بگوییم حکم اینچنین ساحری نیز قتل است همچنان که باز کردن سحر طبق روایات جائز است «حل و لا تعقد» در نتیجه قدر متیقن از جریان حکم قتل در مورد کسی است که منکرضروری دین باشد یا مستلزم انکارحق تعالی باشد.

در ادامه استاد خویی ره می فرماید: اگر فرض شود حکم به قتل ساحر متسالم علیه بین اصحاب باشد حتی در غیر انکار ضروری دین و غیر مورد انکار باری تعالی چنان که مرحوم مجلسی ره ادعای إجماع نموده است در این صورت تسالم اصحاب مثل إجماع محصل بوده و حکم به قتل مطلق ساحر می شود.

و اما حکم آموختن سحر برای ابطال سحر: گفته اند اگر ساحر إدّعای نبوت نمود وجوب کفایی حفظ دین اقتضاء دارد که تعلیم سحر برای ابطال این إدّعای ساحر جائز باشد «و علی العالم ان یظهر علمه» ولی در غیر إدّعای نبوت علامه حلی ره فرموده است که چون شارع مقدس برای ما راه های ابطال سحر را بوسیله تعویذات و دعاها بیان نموده است و ابطال به وسیله عمل مباح ممکن است فرد نمی تواند به واسطه تعلیم سحر رد سحر نماید آری اگر برای دفع سحر عمل ممدوح یا مباح ممکن نباشد و راه در ابطال سحر منحصر در تعلیم سحر باشد در این صورت جائز است.

و در درس قبل گفتیم سحر مطلقا حرام است اگر چه منجر به ضرر دیگری نباشد و مورد جواز و استثناء جایی است که برای دفع سحر باشد حل و لا تعقد، و للکلام تتمه.

جلسه 32دوشنبه 13/9/96

عنوان بحث: احکام السّحر: تعلیم السحر، دفع السّحر بالسّحر،تسخیر الحیوان ، إحضار الأجنه ، الشیاطین، الملائکه و أرواح المؤمنین:

تعلیم السحر:

در اصل حرمت سحر فی الجمله بحثی نیست چنان که مرحوم شیخ ره فرموده است: «السّحر‌حرام في الجملة بلا خلاف، بل هو ضروري كما سيجي‌ء و الأخبار به مستفيضة» و آیاتی که در مورد سحر وارد شده در حرمت آن کفایت است و اما تعلّم سحر به حسب روایت امام صادق  که از امیر المؤمنین علی  نقل فرمودند حرام است و مستند آن روایت ابو البحتری است که عرض شد ایشان نه تنها هیچ توثیقی نشده بلکه تضعیف شده و مرحوم کشی ره در مورد او فرموده است:«كان كذابا و له أحاديث مع الرشيد في الكذب» روى الكشي عن الفضل بن شاذان أنّه قال: «كان أبو البختري من أكذب البريّة»[30] ولی مرحوم تبریزی ره این روایت را معتبر دانسته و بعد که مراجعه نمودیم متوجه شدیم که دو روایت موثّق دیگر صاحب وسائل ره در ابواب بقیه الحدود و التعذیرات «بَابُ ثُبُوتِ السِّحْرِ بِشَهَادَةِ شَاهِدَيْنِ عَدْلَيْنِ وَ تَحْرِيمِ تَعَلُّمِهِ» ذکر نموده که یکی از آن دو به عین الفاظ روایت ابی البختری است که مفادش حرمت تعلّم سحر است و ظاهرا مرحوم تبریزی ره در حکم به حرمت

به این دو روایات نظر داشته است:

1- موثّقه زید بن علی: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَبِي الْجَوْزَاءِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ  عَنِ السَّاحِرِ فَقَالَ إِذَا جَاءَ رَجُلَانِ عَدْلَانِ فَشَهِدَا بِذَلِكَ فَقَدْ حَلَّ دَمُهُ.[31]

2- موثّقه اسحاق بن عمار: عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ عَنْ غِيَاثِ بْنِ كَلُّوبِ بْنِ قَيْسٍ الْبَجَلِيِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ

عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ عَلِيّاً كَانَ يَقُولُ مَنْ تَعَلَّمَ شَيْئاً مِنَ السِّحْرِ كَانَ آخِرَ عَهْدِهِ بِرَبِّهِ وَحَدُّهُ الْقَتْلُ إِلَّا أَنْ يَتُوبَ.[32]

3-عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنِ السِّنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ عَلِيّاً قَالَ: مَنْ تَعَلَّمَ شَيْئاً مِنَ السِّحْرِ قَلِيلًا أَوْ كَثِيراً فَقَدْ كَفَرَ وَ كَانَ آخِرَ عَهْدِهِ بِرَبِّهِ وَ حَدُّهُ أَنْ يُقْتَلَ إِلَّا أَنْ يَتُوبَ. [33]

بلکه در روایت زید شحام حکم به قتل ساحر به ضربت واحد بر رأس او شده است:

4- عن حَبِيبِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ الْعَطَّارِ عَنْ بَشَّارٍ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  قَالَ: السَّاحِرُ يُضْرَبُ بِالسَّيْفِ ضَرْبَةً وَاحِدَةً عَلَى رَأْسِهِ.[34] حبیب بنِ الحسَن تغلبی مجهول بوده و توثیق نشده است و روایت از نظر سند ضعیف است.

کفر السّاحر:

1- برخی بزرگان از فقهاء به راحتی حکم به کفر در مورد ساحر ننموده بلکه ثبوت کفر در مورد ساحر را از جهت انکار خداوند و یا اعتقاد به تفویض و یا انکار تدبیر و تأثیر قدرت خداوند در عالم هستی دانسته اند و قبلا گفتیم چون در بین منجّمین و ساحران کسانی هستند که معتقد به خداوند و صحت نبوت خاتم انبیاء  هستند و معتقد به تفویض هم نیستند این گروه کافر محسوب نمی شوند و یا ممکن است علت اطلاق کافر به ساحر از جهت این است که مستحل سحر بوده و حرمت سحر را که از ضروریات دین است قبول نداشته و از جهت انکار ضروری دین بر او کافر اطلاق شده است که در همین صورت نیز استاد خویی ره معتقد بودند در صورتی انکار ضروری دین منجر به کفر می شود که بازگشتش به انکار صدق نبی اکرم  باشد که حق هم به نظر ما همین است اگر چه مشهور مطلقا حکم به کفر منکر ضروری دین نموده اند اگرچه بازگشتش به انکار نبوّت نباشد و همچنین در صورتی حکم به قتل وی می شود که توبه نکند شاهد بر این که مطلقا حکم به قتل نمی شود روایت سکونی است که عرض کرد: «ولکنی تبت ثم قال رسول الله : حل و لا تعقد» و در روایت عیسی بن ثقفی و یا در موثّقه عمار فرمودند: «الا ان یتوب».

بعضی برای جمع بین روایاتی که حکم به قتل و کفر ساحر نموده و روایت عیس بن ثقفی که فرمود حل و لا تعقد، به این صورت جمع نموده اند که مراد از حلّ در کلام امام علیه لسلام حل به وسیله تعویذات و دعا است نه حل به وسیله سحر .

ولی مرحوم شیخ ره می گوید: حمل بر این معنی بعید است و ظاهر روایت مزبور حل به وسیله سحر می باشد زیرا «تعقد» یقیناً معنایش گره زدن به وسیله سحر است و به قرینه مقابله حل نیز به معنای ابطال سحر بوسیله سحر است در نتیجه حکم قتل در مورد ساحر اگر چه در روایات مطلق ذکر شده است ولی به یکی از موارد سه گانه حمل می شود و آن هم در صورتی که ساحر توبه ننموده باشد.

سوال: هل یشترط فی حقیقه السّحر ان یکون فیه اضرار بالغیر ام لا؟

برخی بزرگان همچون مرحوم علامه حلی ره و شهیدین رحمه الله علیهما گفته اند سحری حرام است که موجب اضرار به غیر شود مثل گره زدن بخت فرد، از بین بردن مردانگی فرد و یا هر ضرر دیگری را به فرد وارد شود یعنی در حقیقت معنای سحر اضرار به غیر را لازم دانسته اند که اگر اضرار نباشد اطلاق سحر حقیقتاً صحیح نیست و روایت «حل و لا تعقد» را شاهد بر همین مطلب ذکر نموده اند که از این روایت فهمیده می شود که اگر در سحر ضرر به دیگری نباشد و یا موجب ایجاد جدایی و گره زدن بخت دیگران... نباشد سحر بلا اشکال است.

جواب: اکثر فقهاء و از جمله آن ها مرحوم استاد خویی ره گفته اند درست است که در سحر گاهی اضرار به غیر است ولی اضرار به غیر، جزء حقیقت معنای سحر نیست و سحر اختصاص به این مورد ندارد بلکه سحر گاهی مواردی که موجب اضرار به غیر نیست را شامل می شود در نتیجه در صدق معنای عرفی سحر عنوان ضرر نهفته نیست زیرا سحر ایجاد تخییل است و ملازمه ندارد که حتما باید در فرد ایجاد ضرر نماید، به خصوص که در روایت موثّقه عمار و ابی البختری اصل تعلم آن را شدیداً مورد نهی قرار داده است.

تفصیل مرحوم کاشف الغطاء ره در حرمت سحر:

مرحوم کاشف الغطاء ره که گفته اند حقیقتا فهم عرفی خوبی از روایات داشته و مرحوم استاد حلی ره در نجف اشرف نقل می کرد که خود مرحوم کاشف الفقهاء ره فرموده اند: أنا أفقه الفقهاء، ایشان نیز همین تفصیل را اختیار نموده اند که سحر اگر موجب اضرار به غیر شود حرام است، بنابر این مبنی شعبده هم اگر چه استاد خویی ره داخل در سحر ندانستند و به نظر ما داخل در مفهوم سحر ولی کار برای ما آسان می شود و شعبده اگر چه داخل در معنای سحر است ولی اگر موجب هیچ ضرری به دیگران نبوده و برای مجرّد سرگرمی است چون مستلزم اضرار به غیر نبوده حرام نیست

نظریه استاد اشرفی دامت برکاته:

ما به ذوق عرفی همین معنی را می پسندیم، و بعید نیست که حرمت تعلّم سحر را نیز حمل بر همین معنی کنیم یعنی تعلّم سحر اگر برای ایجاد اضرار به غیر باشد حرام است ولی اگر برای دفع سحر باشد و جنبه اضرار به غیر در آن نباشد حرمتی ندارد چنان که آیه شریفه قرآن که قضیه تعلیم سحر توسط هاروت و ماروت را بیان می کند نیز موید همین مطلب است.

مسأله سوّم: حکم دفع السّحر بالسّحر:

مقتضای روایت حل و لا تعقد ...جواز دفع سحر به وسیله سحر است و گفتیم مراد از حل در روایت به مقتضای ظاهر روایت حل به وسیله سحر است نه حل به وسیله دعا و آیات شریفه قرآن و تعویذات و قرآن کریم که قضیه تعلیم سحر توسط هاروت و ماروت را بیان می کند ظاهر امر این بود که ملکین برای حل سحر آمده بودند و اگر کسی بگوید جواز تعلیم سحر توسط ملکین اختصاص به امت های قبل داشته است و معلوم نیست که برای ما نیز ثابت باشد جواب می دهیم در صورت شک در اثبات حکم برای امت های بعدی استصحاب جاری می کنیم در نتیجه همچنان که تعلیم سحر برای ابطال سحر در امت های گذشته به تصریح قرآن توسط ملکین امر جائزی بوده الآن نیز جائز است.

حکم تسخیر حیوانات ، إحضار اجنه ، شیاطین، ملائکه و ارواح مؤمنین:

مرحوم مجلسی ره همه این موارد را داخل در سحر حرام دانسته است ولکن لو خلی و طبعه همه این موارد را نمی توانیم حکم به حرمت نماییم مثلاً در مورد حیوانات، وقتی زدن حیوانات برای حرکت نمودن آن ها جائز است تسخیر آن ها چه اشکالی دارد و همچنین تسخیر اجنه از کفّار به درک که اذیت شوند بله تسخیر مؤمنین مثل بزرگان از علماء اگر فرض شود که موجب ایذاء آنان شود از این جهت حرام باشد سابقا برخی از افراد به جهت فقر شدید متوسل به تسخیر اجنه می شدند تا این که بوسیله مراجعه مردم ، رفع مشکلات و گرفتاری خود را نموده و از این طریق برای خود درآمدی به دست آورند و گفته اند اگر کسی تا چهل روز چله نشینی نموده و اذکار خاصی را مداوم بگوید بعد از این مدّت اجنه مسخر او می شود که البته در این مدّت ممکن است توسط اجنه اذیت و آزار زیادی را نیز متحمل شود.

و در همین صورت اگر منجر به ضرر شدید بر فرد مسخِر شود که مثلاً اعصابش به هم بریزد و یا منتهی به جنون شود از این جهت حرام است و الا لو خلی و طبعه حرام نیست چنان که استاد خویی ره حرمتش را نمی پذیرد.

حکم شعبده بازی:

قال الشیخ فی المکاسب: الشعْبَذَة حرام‌ بلا خلاف.و هي الحركة السريعة بحيث يوجب على الحس الانتقال من الشي‌ء إلى شبهه، كما ترى النار المتحركة على الاستدارة دائرة متصلة؛ لعدم إدراك السكونات المتخلّلة بين الحركات.و يدلّ على الحرمة بعد الإجماع، مضافاً إلى أنّه من الباطل و اللّهو، دخوله في السّحر في الرواية المتقدمة عن الاحتجاج المنجبر و هنها بالإجماع المحكي[35]

مرحوم شیخ ره قائل به حرمت شعبده شده و حکم حرمت را إجماعی دانسته است و به ادله ای تمسّک نموده دلیل اوّل دلیل إجماع است، دلیل دوّم این که داخل در فعل باطل و لهو است و دلیل سوّم روایت احتجاج است از عیسی شفقی.

جواب استاد خویی ره از ادله مذکور: اوّلاً که معظّم له شعبده را در حقیقت سحر داخل ندانسته اند و إجماع محکی که معمولاً مدرکی بوده و مستند مجمعین ادله مطرح در مسأله بوده را حجت نمی دانند و اما این که داخل در عنوان لهو است نیز صحیح نیست زیرا بنا نیست که هر امر لهو و باطلی حرام باشد که در این صورت کسانی هم که با محاسن و یا تسبیح خود بازی می کنند فعل آن ها لهو بوده و باید حرام باشد و اما روایت احتجاج که شعبده را داخل در سحر دانسته است ضعیف السند است:

قال الطبرسی فی الاحتجاج: وَ رُوِيَ أَيْضاً أَنَّ ابْنَ أَبِي الْعَوْجَاءِ سَأَلَ الصَّادِقَ عَنْ حَدَثِ الْعَالَمِ فَقَالَ مَا وَجَدْتُ صَغِيراً وَ لَا كَبِيراً إِلَّا إِذَا ضُمَّ إِلَيْهِ مِثْلُهُ صَارَ أَكْبَرَفَأَخْبِرْنِي عَنِ السِّحْرِ مَا أَصْلُهُ وَ كَيْفَ يَقْدِرُ السَّاحِرُ عَلَى مَا يُوصَفُ مِنْ عَجَائِبِهِ وَ مَا يَفْعَلُ قَالَ إِنَّ السِّحْرَ عَلَى وُجُوهٍ شَتَّى وَجْهٌ مِنْهَا بِمَنْزِلَةِ الطِّبِّ كَمَا أَنَّ الْأَطِبَّاءَ وَضَعُوا لِكُلِّ دَاءٍ دَوَاءً فَكَذَلِكَ عِلْمُ السِّحْرِ احْتَالُوا لِكُلِّ صِحَّةٍ آفَةً وَ لِكُلِّ عَافِيَةٍ عَاهَةً وَ لِكُلِّ مَعْنًى حِيلَةً وَ نَوْعٌ آخَرُ مِنْهُ خَطْفَةٌ وَ سُرْعَةٌ وَ مَخَارِيقُ وَ خِفَّةٌ وَ نَوْعٌ آخَرُ مَا يَأْخُذُ اوّليَاءُ الشَّيَاطِينِ عَنْهُمْ قَالَ فَمِنْ أَيْنَ عَلِمَ الشَّيَاطِينُ السِّحْرَ؟ قَالَ مِنْ حَيْثُ عَرَفَ الْأَطِبَّاءُ الطِّبَّ بَعْضُهُ تَجْرِبَةٌ وَ بَعْضُهُ عِلَاجٌ قَالَ فَمَا تَقُولُ فِي الْمَلَكَيْنِ هَارُوتَ وَ مَارُوتَ وَ مَا يَقُولُ النَّاسُ بِأَنَّهُمَا يُعَلِّمَانِ النَّاسَ السِّحْرَ؟

قَالَ إِنَّهُمَا مَوْضِعُ ابْتِلَاءٍ وَ مَوْقِعُ فِتْنَةٍ تَسْبِيحُهُمَا الْيَوْمَ لَوْ فَعَلَ الْإِنْسَانُ كَذَا وَ كَذَا لَكَانَ كَذَا وَ كَذَا وَ لَوْ يُعَالِجُ بِكَذَا وَ كَذَا لَكَانَ كَذَا أَصْنَافَ السِّحْرِ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يَخْرُجُ عَنْهُمَا فَيَقُولَانِ لَهُمْ إِنَّمٰا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَأْخُذُوا عَنَّا مَا يَضُرُّكُمْ وَ لَا يَنْفَعُكُمْ قَالَ أَ فَيَقْدِرُ السَّاحِرُ أَنْ يَجْعَلَ الْإِنْسَانَ بِسِحْرِهِ فِي صُورَةِ الْكَلْبِ أَوِ الْحِمَارِ أَوْ غَيْرِ ذَلِكَ قَالَ هُوَ أَعْجَزُ مِنْ ذَلِكَ وَ أَضْعَفُ مِنْ أَنْ يُغَيِّرَ خَلْقَ اللَّهِ إِنَّ مَنْ أَبْطَلَ مَا رَكَّبَهُ اللَّهُ وَ صَوَّرَهُ وَ غَيَّرَهُ فَهُوَ شَرِيكُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً لَوْ قَدَرَ السَّاحِرُ عَلَى مَا وَصَفْتَ لَدَفَعَ عَنْ نَفْسِهِ الْهَرَمَ وَ الْآفَةَ وَالْأَمْرَاضَ وَ لَنَفَى الْبَيَاضَ عَنْ رَأْسِهِ وَ الْفَقْرَ عَنْ سَاحَتِهِ.[36]

نظر استاد اشرفی دامت برکاته:

اگر چه استاد خویی ره شعبده را داخل در حقیقت سحر ندانسته است ولی به نظر ما شعبده یکی از اقسام سحر است و اگر حکم به حرمت مطلق سحر نمودیم ولو این که مستلزم ضرر نباشد شعبده نیز داخل در سحر بوده و حرام است.

 


[20] - قال محقّق الخویی ره: و التحقيق أن المتبادر عند أهل العرف من كلمة السّحر و الظاهر من استقراء موارد استعمالها و ما اشتق منها عند أهل اللسان، و المتصيد من مجموع كلمات اللغويين في تحديد معناها أن السّحر هو صرف الشي‌ء عن وجهه على سبيل الخدعة و التمويه، بحيث إن السّاحر يلبس الباطل لباس الحق، و يظهره بصورة الواقع فيري الناس الهياكل الغريبة و الاشكال المعجبة المخوفة.و الوجه في ذلك أن السّحر عمل خفي يحصل بالأسباب الخفية، و يصور الشي‌ء على خلاف صورته الواقعية، و يصرفه عن وجهه بالخدعة و التمويه، و يقلبه من جنسه في الظاهر، لا في الحقيقة، بحيث إن السّاحر يسحر الناظرين حتى يتخيلوا أنه يتصرّف في الأمور التكوينية، و يغيرها عن حقيقتها إلى حقيقة أخرى، فيريهم البر بحرا عجابا تجري فيه السفن و تتلاطم فيه الأمواج، من غير أن يلتفتوا الى كونه خدعة و تمويها. و إظهارا للباطل بصورة الحق و قصة السّحرة مع موسى «ع» مذكورة في القرآن حين ألقوا «فَإِذٰا حِبٰالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهٰا تَسْعىٰ».لا يقال: قد تكون للسحر حقيقة واقعية كالتصرّف في عقل المسحور أو بدنه، أو ما يرجع اليه، و عليه فلا يتم تعريفه المذكور.فإنه يقال: ليست للسحر حقيقة واقعية، و لكن قد يترتب عليه أمر واقعي، فقد يظهر السّاحر للمسحور شيئا مهولا، فيخاف هذا و يصبح مجنونا، أو يريه بحرا و فيه سفينة جارية، فيحاوّل المسحور أن يركبها فيقع من شاهق و يموت، فان الجنون و الموت و إن كانا من الأمور الواقعية، إلا أنهما ترتبا على الأمور التخيلي الذي هو السّحر، و يقرب ما ذكرناه ما عن صاحب العين من أنه «يقلب الشي‌ء من جنسه في الظاهر، و لا يقلبه عن جنسه في الحقيقة». و قد أشير الى ما ذكرناه في خبر الاحتجاجحيث سئل الإمام  عن السّاحر أ يقلب الواقع الى الواقع آخر؟؟ فقال «ع»: هو أضعف من ذلك.و على ما ذكرناه من المعنى قد استعملت كلمة السّحر في مواضع شتى من الكتاب العزيز و أطلق المشركون صفة السّاحر على النبي الصادق المصدق، فقد زعموا أن محمدا «ص» يظهر الباطل بصورة الحق بكلمات فصيحة و خطب بليغة حتى يسحر بها أعين الناظرين و قلوبهم، و من هنا أيضا أطلق السّحر على البيان الجيد بلحاظ المدح و الذم، فإنه يصرف حواس الحاضرين و آذان السامعين الى المتكلم.و بهذا الاعتبار أيضا أطلق السّحر على تمويه الفضة بالذهب. و على الجملة أن الناظر الى كلمات أهل اللغة و موارد الاستعمال يقطع بأن السّحر ليست له حقيقة واقعية، و إنما هو ما ذكرناه، و من جميع ما تقدم ظهر ما هو المراد من الأخيار المتظافرة الدالة على حرمة السّحر و قد ذكرناه بعضها في الهامش.و أما ما ذكره في القاموس من أن السّحر ما لطف مأخذه و دق فإنه و إن انطبق على ما ذكرناه، لأن صرف الشي‌ء عن وجهه على سبيل التمويه له مأخذ دقيق جدا، إلا أنه تعريف بالأعمّ، فإن الأمور التي يلطف مأخذها- و هي ليست من السّحر في شي‌ء- كثيرة جدا، كالقوى الكهربائية، و الراديوات، و الطائرات، و بعض أقسام أدوات الحرب، و غير ذلك مما لا يعرفه أكثر الناس، خصوصا الصناعات المستحدثة.و قد ظهر مما ذكرناه الفرق بين السّحر و بين المعجزة و الشعوذة، فإنك قد عرفت في البحث عن حرمة التصوير «1» إجمالا أن الإعجاز أمر حقيقي له واقعية، إلا أنه غير جار على السير الطبيعي، بل هو أمر دفعي خارق للعادة، و اما المقدمات الطبيعية فكلها مطوية فيه، كجعل الحبوب أشجارا و زروعا، و الأحجار لؤلؤا و يواقيت دفعة واحدة، و منه صيرورة عضا موسى «ع» ثعبانا، وصيرورة الأسد المنقوش على البساط حيوانا مفترسا بأمر الإمام  في مجلس الخليفة، و قد تقدم ذلك في المبحث المذكور. و اما السّحر فقد عرفت انه ليست لها حقيقة واقعية أصلا.و أما الشعوذة فسيأتي انها عبارة عن الخفة في اليد و السرعة في الحركة المعبر عنها في لغة الفارس بكلمة «تردستي و تند كارى» فان المشعوذ الحاذق يفعل الأمور العادية، و الأفعال المتعارفة بتمام السرعة، بحيث يشغل أذهان الناظرين بأشياء، و يأخذ حواشيهم إليها، ثم يعمل شيئا آخر بسرعة شديدة و بحركة خفيفة فيظهر لهم غير ما انتظروه، و يتعجبون منه و لكن الصادر منه أمر واقعي، كأخذ الأشياء من موضع و وضعها في موضع آخر بالسرعة التامة حتى يتخيل الناظر إليها أنها انتقلت بنفسها، فالنقل و الانتقال أمر حقيقي، و لكن الناظر لا يلتفت الى الناقل، و هذا بخلاف السّحر، فإنه أمر خيالي محض كما عرفت التنبيه عليه و من هنا اتضح الفرق بين الشعوذة و المعجزة أيضا. و اما ما ذكره الأصحاب من بيان حقيقة السّحر و أسبابه و اقسامه فكلها تقريبية، فإن انطبق على ما ذكرناه فهو، و إلا فيرد الى قائله، و هو أعرف بمقاله.گاهی سحر به ساحر نسبت داده می شود و می گویند فلانی سحر نموده است وگاهی به مسحور اطلاق می شود ومی گویند فلانی سحر شده است در عرف اطلاق می شودبر اعم از فعل ساحر وآنچه برای مسحور واقع می شود. حال اگر سحر را به فرد ساحر نسبت دهیم این فعل او یک امر واقعی است زیرا بوسیله انجام مقدمات و اسباب تارة ًکاری انجام می دهد که در فرد اثر خارجی و واقعی گذاشته و او را مریض یا مجنون ...می کند و تارةً امر را بر او مشتبه نموده و غیر واقع را واقع می بیند مثل فعل سحره فرعون که این مورد یک مصداق از سحر است و معنای سحر منحصر در این مصداق خاص نیست که هر دو صورت سحر منسوب به ساحر بوده و حرام است و گاهی سحر به مسحور نسبت داده می شود یعنی آنچه که نسبت به مسحو انجام گرفته است و حرمت برای مسحور معنی ندارد زیرا سحر بلا اختیار بر او واقع شده است حال یا در فرد ایجاد صِرف تخییل می کند و موجب ضرر خارجی «با قطع نظر از تخییلی که ایجاد وحشت می نماید» به کسی وارد نمی کندمثل مردمی که سحر ساحران فرعون را مشاهده نمودند وگاهی تخییل صرف نیست بلکه موجب مریضی و جدایی و دیوانگی ..در مسحور می شود.استاد خویی ره سحر را تنها به مسحور نسبت داده و بر این اساس معنی نموده اند که آنچه برای مسحور محقق می شود واقعیتی ندارد و حال آن که اوّلاً سحر منسوب به مسحور دو نوع است که یک نوع آن حقیقت و واقعیت ندارد و یک نوع دیگر آن دارای حقیقت است مثل آنچه برای پیامبر اکرم اتفاق افتاد «که البته در وقوع این امر إختلاف است» و ثانیا سحر به ساحر هم اضافه می شود و بلکه اینچنین سحری حرام است و فعل ساحر نیز واقعیت دارد که یا به وسیله سحر در فرد ایجاد مریضی و ضرر خارجی می کند و یا حداقل ایجاد تخییل می کند که همین ایجاد کردن تخییل در فرد بوسیله اسباب و مقدماتی است که ساحر اختیار می کند و حقیقت دارد، به تعبیر دیگر بین آنچه ساحر انجام می دهد و تخییلی که در فرد ایجاد می شود یک واقعیت و ارتباطی است بی جهت که کسی تخیّل نمی کند حتما ساحر کاری انجام میدهد که تکوینا اثر تخییل را دارد و بر اساس تاثیر و تاثر کاری انجام می دهد و الا چرا انسان های عادی مسحور نمی شوند.
[22] - ان للکلام لسحرا یعنی : منه ما يصرف قلوب السامعين و إن كان غير حقّ. و قيل معناه إنّ من البيان ما يكتسب به من الإثم ما يكتسبه السَّاحِرُ بسحره، فيكون فى معرض الذّم، و يجوز أن يكون فى معرض المدح؛ لأنه يستمال به القلوب، و يترضى به الساخط، و يستنزل به الصّعب.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo