< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

1402/03/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: طهارت/ مطهّر چهارم استحاله/ استحاله در متنجسات/ آیا استحاله در متجسات موجب طهارت می‌شود یا خیر؟

 

قال السید ره فی العروه: الرابع «من المطهرات» الاستحالة و هي تبدّل حقيقة الشي‌ء و صورته النوعيّة إلى صورة اخرى فإنّها تطهّر النجس بل و المتنجّس…

حاصل بحث این شد که استحاله در نجاسات اگر در ذاتیات شیء و صورت نوعیه آن حاصل شود چون موضوع آن تغییر کرده لامحاله حکم موضوع سابق ثابت نیست و اما نسبت به موضوع جدید چنانچه دلیل اجتهادی بر طهارت آن قائم شده باشد مثل این که سگ در نمک‌زار بیفتد و تبدیل به نمک شود یا عذره تبدیل به خاک شود در این صورت محکوم به طهارت است زیرا به دلیل ‌اجتهادی طهارت نمک و خاک ثابت شده است و بلکه خاک مطهّر است «التراب احد الطهورین» و اما اگر دلیل اجتهادی بر طهارت موضوع جدید قائم نشده باشد مثل این که عذره تبدیل به رماد «خاکستر» شود و علی الفرض حکم رماد به دلیل اجتهادی معلوم نباشد براساس قاعده طهارت محکوم به طهارت است و استصحاب نجاست سابق جاری نمی‌شود لتبدل موضوعه.

بحث امروز در استحاله متنجسات است مثل این که چوب متنجس به بول را بسوزانند و تبدیل به خاکستر شود. سوال این است که آیا استحاله در متنجسات موجب طهارت آنها می‌شود یا خیر موجب طهارت نمی‌شود ولو این که صورت نوعیه آنها تغییر کرده باشد؟ آیا می‌توان در ما نحن فیه عند الشک به قاعده طهارت رجوع کرد یا خیر؟

مرحوم آیت الله حکیم از برخی از فقها نقل اجماع نموده که استحاله در متنجسات نیز موجب برای طهارت می‌شود ولی با این حال برخی بین نجاسات و متنجسات تفصیل داده و تنها استحاله در نجاسات را موجب برای طهارت دانسته‌اند مرحوم حکیم برای تفصیل مزبور و قول به مطهریت استحاله در نجاسات دون المتنجسات، دو دلیل به نقل از قائلین به تفصیل بیان نموده است:

دلیل اول: در نجاسات حکم روی عنوان خاص مثل بول یا عذره و یا کلب رفته است «أنّ البول نجسٌ و العذرة نجسٌ و الکب نجسٌ» هر یک از این نجاسات دارای ماهیت و صورت نوعیه خاصی هستند و با استحاله و تغییر در صورت نوعیه آنها لا محاله حکم اولیه منتفی می‌شود فلذا اگر سگ در نمک‌زار بیفتد و تبدیل به نمک شود و یا عذره‌ تبدیل به خاک شود در این موارد بلاشک حکم اولیه منتفی می‌شود زیرا موضوع سابق سگ و عذره بوده که از بین رفته و به تبع انفاء موضوع حکم هم منتفی می‌شود زیرا احکام نسبت به موضوعات به منزله علت معلول هستند لذا با تبدیل ماهیت اول به ماهیت ثانی حکم ماهیت قبلی قطعاً جاری نخواهد بود زیرا حکم روی عنوان نجس مثل سگ یا عذره رفته و فرض آن است که با استحاله، ماهیت آن نجس از بین رفته و تبدیل به ماهیت دیگری یعنی نمک یا خاک شده که محکوم به طهارت است و اما اگر حکم موضوع جدید به ادله اجتهادی ثابت نشده باشد بر اساس قاعده طهارت محکوم به طهارت است.

اما در متنجسات این استدلال جاری نیست زیرا در متنجسات حکم روی خصوص لباس متنجس یا چوب متنجس و امثال آنها نرفته است بلکه حکم نجاست روی ذات جسم رفته و فقها موضوع حکم را مطلق جسم ملاقی با نجس قرار داده‌اند «کل ما لاقی النجس فهو متنجس» نه عنوان خشب متنجس «فهذا الجسم بما انه ملاقی للنجس فهو متنجس نه به عنوان انه خشبٌ» از طرفی با استحاله و تغییر در صورت نوعیه و در مثال ما با تبدیل چوب متنجس به خاکستر، موضوع یعنی ذات جسم به حال خود باقی است. چون موضوع باقی است و از بین نرفته لامحاله حکم قبلی هم باقی خواهد بود و همان دلیلی که حکم به نجاست ملاقی کرده طبق آن دلیل می‌توان حکم به نجاست جسم ملاقی نجس نمود ولو این که صورت نوعیه آن تغییر کرده باشد.

بنابراین در نجاسات انتفاء حکم به جهت انتفای موضوع نجس است ولی در متنجسات چون موضوع آن مطلق جسم باشد و فرض آن است که با تغییر در صورت نوعیه موضوع آن باقی است حکم سابق هم که نجاست باشد باقی خواهد بود این تقریب را مرحوم شیخ انصاری از صاحب کاشف اللثام نقل نموده است.[1]

دلیل دوم: قدر میتقن از اجماعی که در مطهریت استحاله قائم شده در خصوص نجاسات است این اجماع در متنجسات ثابت نیست ضمن این که مقتضای استصحاب حالت سابقه در متنجسات حکم به بقاء نجاست است زیرا فرض آن است که در متنجسات موضوعِ حکم، مطلق جسم است و با تغییر در صورت نوعیه موضوع آن باقی است و با بقاء موضوع، شک در بقاء حکم داریم و حین الشک استصحاب بقاء نجاست بلا اشکال جاری می‌شود.

جواب مرحوم شیخ انصاری

در متنجسات هم حکم روی عناوین خاص رفته است مثلاً در روایات سوال از بدن یا ثوبِ ملاقی با نجس شده و امام حکم به نجاست و لزوم تطهیر آن ملاقی خاص نموده است. لکن فقها از این موارد جزئی موضوع کلی را انتزاع نموده‌اند که هر چیزی که با نجس ملاقات کند محکوم به نجاست است «کل جسم لاقی النجس فهو متنجس» عنوان جسمیّت بالخصوص در روایات نیامده تا موضوع حکم شرعی عنوان عام باشد و بگویید: با تغییر در صورت نوعیه چون عنوان جسمیّت باقی است حکم نجاست سابق هم باقی خواهد بود بر خلاف استحاله در نجاسات که حکم روی موضوع خاص مثل بول و خمر و کلب و عذره رفته و با استحاله و تبدل موضوع حکم اولیه ساقط می‌شود.

مناقشه مرحوم استاد خویی در کلام مرحوم شیخ

در برخی از روایات اتفاقاً حکم نجاست روی عنوان کلی یعنی جسم ملاقی با نجس رفته است چنان که در موثقه عمار راوی سوال نمود از آبی که در آن موش افتاده و اجزای آن در آب پراکنده شده است. امام در جواب فرمود: هر آنچه با آن آب ملاقات کرده، تطهیر آن لازم است «فَعَلَيْهِ‌ أَنْ‌ يَغْسِلَ‌ ثِيَابَهُ‌ وَ يَغْسِلَ‌ كُلَّ‌ مَا أَصَابَهُ‌ ذَلِكَ‌ الْمَاءُ‌» عنوان «کل ما اصابه» عنوان کلی است نه عنوان خاص و اما متن روایت:

موثقه عمار: مُحَمَّدُ بْنُ‌ عَلِيِّ‌ بْنِ‌ الْحُسَيْنِ‌ بِإِسْنَادِهِ‌ عَنْ‌ عَمَّارِ بْنِ‌ مُوسَى السَّابَاطِيِّ‌: أَنَّهُ‌ سَأَلَ‌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ‌ عَنْ‌ رَجُلٍ‌ يَجِدُ فِي إِنَائِهِ‌ فَأْرَةً‌ وَ قَدْ تَوَضَّأَ مِنْ‌ ذَلِكَ‌ الْإِنَاءِ‌ مِرَاراً أَوِ اغْتَسَلَ‌ مِنْهُ‌ أَوْ غَسَلَ‌ ثِيَابَهُ‌ وَ قَدْ كَانَتِ‌ الْفَأْرَةُ‌ مُتَسَلِّخَةً‌. فَقَالَ:‌ إِنْ‌ كَانَ‌ رَآهَا فِي الْإِنَاءِ‌ قَبْلَ‌ أَنْ‌ يَغْتَسِلَ‌ أَوْ يَتَوَضَّأَ أَوْ يَغْسِلَ‌ ثِيَابَهُ‌ ثُمَّ‌ فَعَلَ‌ ذَلِكَ‌ بَعْدَ مَا رَآهَا فِي الْإِنَاءِ‌ فَعَلَيْهِ‌ أَنْ‌ يَغْسِلَ‌ ثِيَابَهُ‌ وَ يَغْسِلَ‌ كُلَّ‌ مَا أَصَابَهُ‌ ذَلِكَ‌ الْمَاءُ‌ وَ يُعِيدَ الْوُضُوءَ‌ وَ الصَّلاَةَ‌ وَ إِنْ‌ كَانَ‌ إِنَّمَا رَآهَا بَعْدَ مَا فَرَغَ‌ مِنْ‌ ذَلِكَ‌ وَ فَعَلَهُ‌ فَلاَ يَمَسَّ‌ مِنْ‌ ذَلِكَ‌ الْمَاءِ‌ شَيْئاً وَ لَيْسَ‌ عَلَيْهِ‌ شَيْ‌ءٌ‌ لِأَنَّهُ‌ لاَ يَعْلَمُ‌ مَتَى سَقَطَتْ‌ فِيهِ.‌ ثُمَّ‌ قَالَ‌: لَعَلَّهُ‌ أَنْ‌ يَكُونَ‌ إِنَّمَا سَقَطَتْ‌ فِيهِ‌ تِلْكَ‌ السَّاعَةَ‌ الَّتِي رَآهَا. وَ رَوَاهُ‌ اَلشَّيْخُ‌ بِإِسْنَادِهِ‌ عَنْ‌ عَمَّارِ بْنِ‌ مُوسَى، مِثْلَهُ‌ وَ رَوَاهُ‌ أَيْضاً بِإِسْنَادِهِ‌ عَنْ‌ إِسْحَاقَ‌ بْنِ‌ عَمَّارٍ، مِثْلَهُ‌.[2]

مرحوم استاد خویی بعد از مناقشه در کلام مرحوم شیخ در تفصّی از اشکال مرحوم کاشف اللثام می‌فرماید: درست است که در برخی از روایات حکم روی عنوان کلی «کل ما اصابه» رفته است لکن این امر مسلّم است که حکم نجاست روی فرد خارجی می‌رود نه عنوان کلی زیرا فرد خارجی منشأ برای اثر است. حال اگر صورت نوعیه فرد خارجیِ متنجس، تغییر پیدا کند مثلاً لباس متنجس بسوزد و تبدیل به خاکستر شود لا محاله چون در نظر عرف موضوع جدید غیر از موضوع سابق باشد حکمی هم که بر آن فرد خارجی مترتب شده زائل شده و تمسک به اطلاق دلیل دال بر نجاست ملاقی نجس صحیح نخواهد بود چنان که تمسک به استصحاب هم صحیح نخواهد بود لتبدل موضوعه، زیرا در جریان استصحاب شرط است که موضوع عرفا باقی بماند و لا فرق فی ذلک بین النجس و االمتنجس.

بنابراین با استحاله موضوع در متنجسات مرجع عموم دلیل محال الیه است که اگر به دلیل اجتهادی طهارت آن ثابت شده باشد محکوم به طهارت است و الا مرجع قاعده طهارت است. بنابراین استحاله در متنجسات هم مثل استحاله در اعیان نجسه موجب تغییر حکم می‌شود شاهد بر این مطلب آن است که سیره متشرعه قائم شده بر عدم اجتناب از فضولات و گوشت حیوان ماکول اللحمی که به صورت اتفاقی شیء نجسی را خورده است «به استثنای حیوان جلال که حکم آن فرق دارد» این نیست مگر به جهت استحاله متنجس و تبدیل آن به جزئی از بدن حیوان. به همین مقدار بسنده می‌کنیم ان شاء الله تعالی باقی سخن در سال تحصیلی جدید به عرض خواهد رسید.

بنده توفیق دارم در شب‌های جمعه در مسجد گوهرشاد سخنرانی می‌کنم موضوع سخنرانی شب جمعه اخیر درباره تبلیغات سوئی بود که گاه بر علیه حوزه‌های علمیه و روحانیت معظم مطرح می‌شود. ابتدا این جمله نورانی مولی امیرمومنان علی را قرائت کردم که فرمود: کسی که در عصر خود عقلش او را رهنمون نکند در آینده هم عاجز از انتخاب راه صحیح خواهد بود. به مناسبت این حدیث گفتم: آیا تا بحال درباره تبلیغات گسترده بر علیه دین و روحانیت معظم، به طور عمیق فکر نموده‌اید. ترتیب اثر نسبت به این تبلیغاتِ سوء بر علیه دین و روحایت نشانه ضعف نفس و ضعف ایمان برخی از افراد است خصوصاً کسانی که پیوسته از غربی‌ها الگوبرداری می‌کنند. چند روز قبل یکی از اساتید دانشگاه به دیدن بنده آمد و گفت: من پزشک هستم و حدود 25 دانشجو دارم که حتی یکی از آنها هم نماز نمی‌خواند. بنده گفتم: اتفاقا من هم برخورد کردم با خانمی که لاک زده بود وقتی به او گفتم: شما چطور وضو می‌گیرید مگر نماز نمی‌خوانید!؟ او با کمال افتخار گفت: خیر نماز نمی‌خوانم.

نمی‌دانم چرا بعضی از ایرانی‌ها به کشف حجاب و مخالفت با احکام مسلّم دین افتخار می‌کنند ما باید ملیت خود را حفظ کنیم چطور عرب‌ها آیین و مذهب و ملیت خود را حفظ کرده و به آن افتخار هم می‌کنند، حاکم قطر با همان لباس محلی خود در جمع کشورهای مختلف حاضر می‌شود و این را کسر شأن برای خود نمی‌داند ولی ما ایرانی‌ها چنین نیستیم. این نیست مگر به جهت ضعف شخصیت برخی از افراد که ملیت و آیین و روش و منش خود را کنار گذاشته و فکر می‌کنند که اگر پایبند به دین باشند جزء افراد عقب مانده محسوب شده و مردم آنان را سرزنش می‌کنند. سزاوار نیست که اینقدر نسبت به روحانیت و کسانی که احیاء کننده دین هستند بدگمان باشند چه کسانی حافظ دین و مروج احکام اسلام و مذهب به حق تشیع بوده و هستند!؟ به مناسبت این موضوع گفتم: در طول تاریخ بقاء هر مکتب و آیینی مبتنی بر سه اصل مسلّم است:

اصل اول: دین یا مکتبی می‌تواند پایدار بماند و جهانی شود که پایه و اساس آن دین بر اساس عقل و مبانی عقلایی باشد دینی که بر اساس موهومات و خرافات و امور غیر معقول عند العقلاء پایه‌ریزی شده باشد چند صباحی بیشتر باقی نخواهد ماند و به مرور زمان عقلای عالم بر مجموعه دستورات آن دین اشکال کرده و آن آیین رو به اضمحلال رفته و کم به کم از بین می‌رود.

دین مبین اسلام کاملاً براساس عقلانیت تشریع شده و با گذشت بیش از چهارده قرن احکام و دستورات آن عقلایی است و بیش از ادیان دیگر در قرآن و در فرمایشات رسول الله دعوت به تعقل و تدبر و علم‌آموزی شده است ﴿قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ﴾آیات شریفه قرآن و روایات در این جهت بسیار زیاد است رسول الله فرمود: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ‌.» نقل شده که روزی پیامبر اکرم گروهی را در مسجد دید که دور شخصی جمع شده‌اند. حضرت از آنان پرسید: این مرد کیست؟ عرض کردند: مرد دانشمندی است که تاریخ عرب و جنگ‌های آنان و اشعار دوران جاهلیت را از همه ما بهتر می‌داند. او پدران و اجداد افراد را از هر کس دیگری بهتر می‌شناسد. رسول اکرم فرمود: این‌گونه دانستنی‌ها را اگر کسی نداند ضرری به او نخواهد رساند و فائده چندانی هم نصیب دانای به این علم نخواهد شد! «ذَاكَ عِلْمٌ لَا يَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ» آنگاه فرمود: «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَاخَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ» از این روایت و روایات دیگر استفاده می‌شود که اساس دین اسلام بر اساس عقلانیت است.[3]

اصل دوم: دینی می‌تواند پایدار بماند که دارای الگو «به قول عرب‌ها مثال و به تعبیر قرآن اسوه حسنه» باشد زیرا اکثر مردم عقلشان به چشمشان است باید الگوهای دینی یا مکتبی ملموس و محسوس در جامعه وجود داشته باشد که آن الگوها نمونه عملی آن دین باشد. در دین مبین اسلام در درجه اول رسول الله الگوی کامل و جامع در همه جهات و برای همه زمانها بوده است در زمانی که مردم تولد دختر را مایه ذلت خود شمرده و دختران را زنده به گور می‌کردند رسول الله براساس عقلانیت و اخلاق نیکو پیروان خود را تربیت نمود و اعراب آن زمان را که در نهایت جهل و خرافات به سر می‌بردند تربیت و تذکیه نمودند.

نقل شده که طفیل بن عمرو دوسی، مردی بزرگوار، شاعر، عاقل و خردمند بود، «مشابه این جریان از اسعد بن زراره اوسی نیز نقل شده است» وقتی وارد مکّه شد، گروهی از قریش از ترس این که مبادا این شخصیت با پیامبر تماس بگیرد، فوراً سراغ او رفته و از پیامبر بدگویی کردند و یادآور شدند که آیین این مرد وحدت ما را به هم زده، سنگ تفرقه در میان ما افکنده و قرآن او سحر و جادویی بیش نیست که میان پدر و پسر، بین دو برادر و بین شوهر و همسر جدایی ‌افکنده است. ما از آن می‌ترسیم که به تو و قبیله‌ات همان آسیبی را برساند که بر ما رسانیده است، مبادا با او سخن بگویی و یا از او چیزی بشنوی باید حتما در گوش‌های خود پنبه یا پارچه‌ای بگذاری که سخنان او را نشنوی.

اسعد بن زراره یا طفیل می‌گوید: به خدا قسم تبلیغات قریش سبب شد که تصمیم گرفتم از پیامبر چیزی نشنوم و با او سخن هم نگویم، حتی وقتی وارد مسجد‌ الحرام شدم تا کعبه را طبق رسوم جاهلیت طواف کنم، پنبه‌ای در گوش خود کردم تا مبادا بی‌اختیار سخنانش را بشنوم، ولی با این حال ناخواسته چشمم به رسول اللهﷺ افتاد که در کنار کعبه ایستاده و نماز می‌خواند، بی‌اختیار نزدش ایستادم و به خواست خدا جملاتی را که بسیار زیبا و پرجاذبه بود، از او شنیدم. با خود گفتم، وای بر من، من مردی خردمند و شاعرِ سخن‌وری هستم، کسی نیستم که زیبا را از زشت تشخیص ندهم، چه بهتر به سخنان او گوش فرا دهم، اگر آن‌ها را مفید و سودمند دیدم، به کار می‌بندم و در غیر این صورت ترک می‌کنم.

از این جهت مقداری توقّف کردم تا پیامبر به سوی خانه خود رفت، من نیز به دنبال او رفتم، تا این که بالاخره با او وارد خانه شده و در حضورش نشستم، آنگاه سرگذشت خود را بازگو کرده و گفتم: چنان تحت تأثیر تبلیغات آن‌ها قرار گرفتم که هنگام ورود به مسجد در گوش خود پنبه فرو کردم تا مبادا سخنان شما را بشنوم، ولی خدا خواست که سخنانی چند از شما به گوشم رسید و آن‌ها را مفید و زیبا یافتم، اکنون درخواست می‌کنم که حقیقت آیین خود را بر من عرضه بدارید، آنگاه پيامبر اکرم، اسلام را بر او عرضه داشت و آیاتی چند از قرآن مجید را برای او تلاوت کرد.

طفیل می‌گوید: به خدا سوگند تا آن وقت، سخنی به آن زیبایی و آیینی به آن استواری، نه دیده و نه شنیده بودم، شهادتین را بر زبان جاری کردم و به پيامبر اکرم عرض کردم: من در میان قبیله خود قدرتمند و صاحب نفوذم، به سوی آنان باز می‌گردم و آن‌ها را هم به اسلام دعوت می‌کنم. طفیل به سوی قوم خود بازگشت و در میان آنان به تبلیغ مشغول گردید تا جایی که در جنگ خیبر با هشتاد نفر از خانواده و قبیله خود در خدمت رسول خدا حاضر شدند. پیامبر به خاطر زحمت‌های توان فرسای این مرد، سهمی ‌از غنایم را به او بخشید.[4]

اصل سوم: هر آیینی نیاز به دُعاة یعنی دعوت کنندگانی دارد که پیوسته محاسن آن دین و احکام آن دین را ترویج و تبلیغ کرده و مردم را به حقیقت آن دین آشنا نمایند. اگر چنین کسانی نباشند آن آیین به مرور زمان محو و نابود خواهد شد در قرآن هم به این حقیقت و ضرورت اشاره شده آنجا که می‌فرماید: ﴿فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾[5]

بنابراین بقاء هر دینی در مرتبه اول به عقلانی بودن آن مکتب است که دین مبین اسلام کاملاً عقلانی است. دوم الگوهای رفتاری است که در درجه اول رسول الله و سپس ائمه معصومین بهترین الگوهای انسانی و بعد از آن بزرگواران اصحاب خاص ائمه بوده‌اند. و در درجه سوم بقاء هر دینی به مبلغین آن دین است. سوال این است که در زمان حاضر الگوهای عملی اسلام و مبلّغین دین اسلام خصوصا مذهب به حق تشیّع چه کسانی هستند؟ آیا جز این است که همین روحانیت الگوهای عملی اسلام بعد از چهارده قرن بوده‌ و هستند کسانی همچون شیخ مفید، سید مرتضی، مرحوم کلینی، شیخ طوسی‌ها، شیخ انصاری‌ها و امثال آنها، چه کسانی دعوت به دین کرده و حافظ دین و مروج دین بوده و هستند؟ آیا غیر از روحانیت بوده است؟ یک موقع کسی می‌گویید دین ندارد و اسلام و تشیع را هم نمی‌خواهد با چنین کسانی کاری نداریم طرف صحبت ما متدیّنان و دینداران است کسانی که به حقیقت دیندار هستند این را باید بپذیرند که همین روحانیت دین را حفظ کرده‌ و الگوهای عملی اسلام و مذهب تشیع بوده و هستند بقاء دین به وجود ارزشمند همین روحانیت است.

البته ما هم به عنوان دعوت‌کنندگان به دین وظیفه خطیری بر عهده داریم باید تلاش فراوان کنیم که نه تنها در زبان بلکه در عمل دیگران را به اسلام و تشیع دعوت و ترغیب نماییم چنان که فرمود: «كُونُوا دُعَاةً لِلنّاس بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ لِيَرَوْا مِنْكُمُ الْوَرَعَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ الصَّلَاةَ وَ الْخَيْرَ فَإِنَّ ذَلِكَ دَاعِيَةٌ.»[6] و با اخلاق و تقوی و سیره عملی خود زینت بر اهل بیت باشیم و با این اوصاف به تبلیغ و ترویج دین بپردازیم. امیدواریم که همه ما مشمول عنایات خاص حضرت ولی عصر باشیم و این تحولات و مشکلات دنیا رفتار و منش ما را تغییر ندهد. پروردگارا همه مشتغلین به علم را موفق به علم و عمل صالح بفرما و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته و نسئلکم الدعا.

 


[3] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص32. برخی در تفسیر روایت گفته‌اند: آیه. محکمه؛ یعنی علم به اصول عقاید. فریضه‌ عادله؛ یعنی علم به مکارم اخلاق و صفات پسندیده‌ای که آدمی باید به آن‌ها آراسته شود. سنت قائمه؛ یعنی علم به احکام شرعی و وظایف عملی هر انسان. هر علمی غیر از این سه، فضیلت است و فضیلت نمی‌تواند جای علوم اصلی را بگیرد
[4] تاریخ اسلام، ص56، فروغ ابدیت، سید جعفر سبحان، ج1، ص335.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo