درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفیشاهرودی
1402/03/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: طهارت/ مطهّر چهارم استحاله/ بیان ضابطه کلی در تشخیص استحالهی مطهّر
قال السید ره فی العروه: الرابع «من المطهرات» الاستحالة و هي تبدّل حقيقة الشيء و صورته النوعيّة إلى صورة اخرى...
فقهای بزرگوار استحاله را به عنوان یکی از مطهریات مطرح نموده و در کتب فقهی خود حکم به طهارت برخی از نجاسات به جهت استحاله نمودهاند مثل این که نطفه تبدیل به بره یا گوساله شود یا سگی در نمکزار بیفتد و بعد از مدتی تبدیل به نمک شود... اما این که چطور استحاله موجب طهارت شیء نجس میشود مبانی مختلف است:
الف: برخی وجه آن را تبدّل در ماهیت و ذاتیات شیء دانستهاند به طوری که موجب تغییر اسم و ایجاد موضوع جدید غیر موضوع سابق شود بنابراین اگر موضوع سابق عذره نجس یا سگ بوده و الآن عذره تبدیل به کرم و سگ تبدیل به نمک شده دیگر حکم موضوع اول برای موضوع جدید ثابت نیست زیرا احکام دائر مدار ماهیات است و فرض آن است که ماهیت آن تغییر به شیء طاهر کرده فلذا میتوان حکم به طهارت آن نمود.
ب: مرحوم استاد خویی به تبع دیگران صِرف تغییر اسم را موجب برای تغییر حکم و حصول طهارت ندانسته و در مساله ضابطه کلی را بیان نموده و میفرماید: تبدل در اشیاء به سه صورت حاصل میشود و تنها در دو صورت آن حکم تغییر پیدا میکند قبل از ذکر اقسام ثلاثه مقدمهای به عرض می رسد:
مقدمه: در منطق خوانیدهایم که کلیات خمس عبارت است از: جنس، نوع، فصل، عرض خاص و عرض عام. وقتی یک کلی نسبت به افرادش سنجیده میشود، ارتباط کلی با افرادش متفاوت است. تاره آن کلی جزء ذاتیات و مقومات ماهیت است بدین معنا که حقیقت آن نوع بدون وجود آن کلی تحقق پیدا نمیکند در این صورت آن را ذاتی شیء مینامند مثل حیوانیت که جنس انسان است و ناطقیت که فصل انسان است و انسان را از انواع دیگر تحت جنس حیوان ممتاز میکند. و أخری جزء ذاتیات آن نیست بدین معنا که وجود و عدم وجود آن، نقشی در تحقق ذات و ماهیت آن ندارد و جزء عرضیات آن نوع محسوب میشود.
به عنوان مثال وقتی انسان را نسبت به دو مفهوم حیوان و ناطق ملاحظه میکنیم، حیوانیت و ناطقت جزء مقومات انسان است و بدون آن انسان تحقق پیدا نمیکند لذا این دو مفهوم کلی از ذاتیات انسان است ولی مفهوم «ضاحک بودن» از عرضیات انسان است زیرا انسان بدون ضحک هم میتواند تحقق پیدا کند، در نتیجه اگر انسانی به طور کلی نخندد از انسانیت خارج نمیشود به عکس ناطقیت به همان معنایی که در منطق و فلسفه آن را فصل انسان قرار دادهاند که اگر از فرد زائل شود انسانیت هم زائل میشود زیرا شیئیت شیء به صورت نوعیه آن است. این صورت نوعیه، قائم به فصل است که آن نوع را از سایر انواع تحت جنس خارج میکند لذا اهل منطق حیوانیت و ناطقیت را از ذاتیات انسان و خندان بودن را عرضی آن دانستهاند.
و اما اقسام ثلاثه تبدّل
1. تارة تبدل تنها در اوصاف و صورت ظاهری شیء «صورت عرضیه آن اعم از عرض عام و عرض خاص» حاصل شده است با تحفظ بر ذاتیات شیء و لو به حسب عرف مثل این كه گندم تبدیل به آرد یا آرد تبدیل به نان شده یا شير تبدیل به پنير شود یا پنبه تبدیل به لباس شده باشد... تبدل اگر صرفا در صورت ظاهریه اشیاء «صورت عرضیه آن» باشد دون الذاتیات اگر چه موجب تغییر در اسم میشود لکن چنین تغییری چون از دیدگاه عقل و عرف موجب تغییر در ماهیت شیء نمیشود این تغییر یقینا موجب تغییر حکم نجاست نخواهد شد.سوال این است که در این فرض آیا میتوان بر اساس استصحاب حکم به نجاست سابق نمود یا خیر؟
در جواب میگوییم: با تغییر در صورت در فرضی که در نظر عرف هم همان موضوع سابق باشد استصحاب بقاء نجاست بلا اشکال جاری میشود زیرا شرط جریان استصحاب وحدت موضوع در قضیه متیقنه و مشکوکه است و در فرض مساله که تبدل در موضوع حکم عرفاً حاصل نشده استصحاب بلا اشکال جاری میشود و مثل آن است که کسی قبلا طاهر بوده و بعد شک در بقاء طهارت کند در اینجا چون موضوع که فرد باشد عرفا باقی است و تبدل در حالات موجب تبدل در موضوع نمیشود استصحاب طهارت جاری میشود و اما اگر موضوع عرفا تغییر کرده ولی ذاتیات آن عقلا تغییر نکرده باشد بحث از این مورد در قسم سوم خواهد آمد.
2. و أخری تبدل در ماهیت و ذاتیات شیء «و به تعبیر دیگر تغییر در صورت نوعیه آن» حاصل شده است مثل این که عذره تبدیل به کرم یا خاك شده و یا سگ در نمكزار افتاده و تبدیل به نمك شده و یا نطفه تبدیل به بزغاله شده است در این صورت علاوه بر تغییر در اسم، تغییر در صورت نوعیه هم حاصل شده و در نظر عقل هر دو ماهیت متغایر از یکدیگرند در اینجا که ذاتیات تغییر کرده صحیح است بگوییم: احکام دائر مدار موضوعات است آنچه نجس است مسمای سگ است و با تغییر صورت نوعیه آن و تبدیل به نمک، چون صورت نوعیه آن تغییر کرده حکم اولیه هم که نجاست باشد ثابت نخواهد بود.
اگر هم گفته میشود که آن شیء نجس طاهر شده این امر مسامحه است زیرا با استحاله انعدام موضوع شده و تبدل حکم به جهت ایجاد موضوع جدید است. در حقیقت طهارت مستند به تغییر موضوع است زیرا موضوع سگ از بین رفته و موضوع جدیدی که نمکِ طاهر باشد ایجاد شده و با تغییر ماهیت اول به ماهیت ثانی حکم ماهیت قبلی دیگر جاری نیست نه این که استحاله در واقع موجب طهارت شیء نجس شده باشد. در این صورت از تبدل در ماهیت دو صورت متصور است:
الف: اگر محالالیه از موضوعاتی باشد که حکم آن به دلیل اجتهادی مشخص شده که در این صورت حکم محالالیه دائر مدار موضوع جدید است و این خود دو صورت دارد: تارة: حکم موضوع جدید طهارت است مثل این که سگ در نمکزار بیفتد و تبدیل به نمک شود در این صورت بعد از استحاله محکوم به طهارت است چرا که نمک طاهر است همچنین اگر منی تبدیل به گوسفند و یا انسان شود انسان یا حیوان متولد از نطفه محکوم به طهارت است و اخری: حکم موضوع جدید نجاست است و این در صورتی است که استحاله موجب شود که محالالیه داخل در موضوعی شود که به دلیل اجتهادی نجاست آن ثابت شده است. بنابراین باید به دلیل اجتهادی مراجعه نمود اگر در دلیل اجتهادی حکم به طهارت موضوع جدید شده حکم به طهارت آن میکنیم و اگر محال الیه به دلیل اجتهادی دارای حکم نجاست باشد لا محاله حکم به نجاست موضوع جدید میکنیم.[1]
ب: اگر موضوع یعنی محالالیه از چیزهایی باشد که طهارت آن در شرع مقدس به دلیل اجتهادی ثابت نشده و شک در طهارت آن کنیم در این صورت مرجع قاعده طهارت است مثل این که شیء نجسی را بسوزانند و تبدیل به خاکستر شود در فرضی که حکم خاکستر معلوم نباشد زیرا خاکستر موضوع جدیدی است و از موارد شک در شبهات حکمیه است که نمیدانیم طاهر است یا نجس و طبق قاعده طهارت حکم به طهارت آن میشود.
استصحاب حکمی و موضوعی بقاء نجاست هم در مساله جاری نمیشود زیرا یکی از ارکان استصحاب اتحاد موضوع و به تعبیر دیگر اتحاد قضیه مشکوکه با قضیه متیقنه است و با تبدیل و تغییر در ذاتیات شیء تبدل موضوع حاصل شده و استصحاب جاری نمیشود. از طرفی فرض آن است که محالالیه از چیزهایی نیست که حکم آن در شرع به ادله اجتهادی ثابت شده باشد تا مرجع دلیل اجتهادی باشد لذا مرجع قاعده طهارت است.
3. قسم سوم بین دو مورد فوق است به این معنی که تبدل در ذاتیات شیء و صورت نوعیه آن حاصل نشده و تبدل در اوصاف و صورت عرضیه آن حاصل شده است لکن در نظر عرف محال الیه غیر از محال عنه است اگر چه به دقت عقلی ذاتیات آن تغییر نکرده و هر دو یکی هستند مثل خمری که تبدیل به خل شده یا خون انسان در اثر مکیدن پشه تبدیل به خون پشه شده است که از نظر عرف هر یک از این دو غیر از دیگری است در اینجا هم تبدل در اسم است و هم تبدل در ماهیت عرفاً اگر چه از نظر دقت عقلی تغییری در ذاتیات و ماهیت شیء صورت نگرفته است. در این صورت از استحاله هم حکم به طهارت آن میشود زیرا احکام شرعی روی موضوعات رفته و در تشخیص موضوعات ملاک عرف است نه دقتهای عقلی فلذا با تبدل موضوع در نظر عرف حکم هم تغییر میکند. در نظر عرف چون موضوع عوض شده استصحاب هم یقیناً جاری نمیشود لتبدّل الموضوع عرفاً.
ضابطه کلی در همه جا همین است و همه موارد استحاله را باید طبق همین قاعده بررسی نمود به این صورت که اگر تبدل در صورت نوعيّه و ذاتیات عقلی شیء باشد با تغییر موضوع در فرضی که محال عنه تبدیل شده به چیزی که به دلیل اجتهادی طهارت آن ثابت شده حکم به طهارت آن میکنیم و اگر شیء نجس تبدیل به ماهیت دیگری شده که به دلیل اجتهادی نجاست آن ثابت شده حکم به نجاست آن میکنیم البته با تغییر در آثار محال الیه، مثلا اگر خون که نجس است تبدیل به منی شده در اینجا آثار نجاست منی بر محال الیه جاری میشود به این بیان که در متنجس به خون اگر شستن یکبار و در متنجس به منی شستن دوبار لازم باشد با تبدیل خون به منی، دوبار شستن متنجس به منی لازم است. و اما اگر تبدل در ذاتیات شیء حاصل نشده لکن در نظر عرف ماهیت شیء تغییر کرده و محال الیه عند العرف غیر از محال عنه است مثل خمری که تبدیل به خل شده و از نظر عرف هر یک از این دو غیر از دیگری است در این صورت هم حکم به طهارت محال الیه میشود و اما اگر تبدل صرفاً در عرضیات باشد و ذاتیات شیء عقلا و عرفا تغییر نکرده باشد با تبدل در اوصاف نمیتوان حکم به طهارت محال الیه نمود. تا به اینجا ضابطه کلی که مرحوم استاد خویی در استحاله نجاسات ذکر نمودند بررسی شد ولی مواردی که در کلمات فقها قدیماً و حدیثاً آمده و احیاناً مورد نزاع قرار گرفته و گاه با ضابطهای که مرحوم استاد ذکر نموده تطبیق ندارد در جلسه بعد إن شاء الله بررسی خواهد آمد.