درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفیشاهرودی
1402/03/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: طهارت/ مطهّر سوم خورشید/ شرائط مطهریت خورشید/ اعتبار تحقق جفاف به شمس نه به غیر آن ولو بنحو الاشتراک/ آیا انعکاس اشعه خورشید با عبور از شیشه و تابش از طریق آیینه موجب طهارت میشود؟
قال السید ره فی العروه: و يشترط في تطهيرها أن يكون في المذكورات رطوبة مسرية و أن تجفّفها بالإشراق عليها بلاحجاب عليها كالغيم و نحوه و لا على المذكورات، فلو جفّت بها من دون إشراقها و لو بإشراقها على ما يجاورها، أو لم تجفّ، أو كان الجفاف بمعونة الريح لم تطهر. نعم الظاهر أنّ الغيم الرقيق أو الريح اليسير[1] على وجه يستند التجفيف إلى الشمس و إشراقها، لا يضرّ؛ و في كفاية إشراقها على المرآة مع وقوع عكسه على الأرض إشكال.[2]
ترجمه: در تطهير موارد مذكور به آفتاب شرط است كه در آنها رطوبت مسریّه باشد و رطوبت آنها با تابش آفتاب بدون واسطه و حجاب خشك شود و اما اگر رطوبت آنها بدون اشراق خورشید خشك شود و يا اگر خشک شود به حرارت آفتاب باشد نه به تابش آن و يا خشک نشود و يا آفتاب به ضميمه باد یا غیر باد موجب خشك شدن آنها شود در تمام این صور آن چیز طاهر نمىشود. آری! اگر ابر يا باد به قدری كم باشد كه منافات با استناد خشک شدن آن چیز به آفتاب نداشته باشد در این صورت مانع تطهیر نمیشود و در كفايت تابيدن آفتاب برآينه و انعکاس آن بر زمين، اشكال است.
مرحوم سید ماتن در مطهریت خورشید سه چیز را شرط دانسته است:
1. شرط اول این است که زمین و ملحقات آن مرطوب به رطوبت مسریه باشند لکن گفتیم جفاف و یبوست مترادف یکدیگرند و تعبیر به جفاف در صحیحه زراره و تعبیر به یبوست «یبس» در موثقه عمار در حقیقت به یک معنی است بنابراین زمین چه مرطوب به رطوبت مسریه باشد چه مرطوب به رطوبت غیر مسریه، با خشک شدن به شعاع خورشید طهارت حاصل میشود چه آنکه در روایات مطلق خشک شدن به اشراق شمس یا مطلق اصابت شمس بر زمین، کافی در حصول طهارت ذکر شده است. بنابراین مدار در مطهریت شمس، تابش خورشید به زمین و خشک شدن آن به اشراق شمس است و لازم نیست که حتما زمین دارای رطوب مسریه باشد تا با زوال آن طهارت حاصل شود طبق این بیان مجرد وجود رطوبت ولو غیر مسریه و خشک شدن آن به اشراق شمس، کافی در حصول طهارت است.
2. شرط دوم این که با اشراق خورشید خشک شوند نه با گرمای خورشید زیرا در روایات اشراق و اصابت شمس برزمین و ملحقات آن موجب برای طهارت ذکر شده است.
3. شرط سوم این که خورشید مستقلاً سبب خشک شدن آن شود نه غیر خورشیدحتی به معونه غیر خورشید مثل باد هم نباشد.
مستند این سه شرط روایات است. در صحیحه دوم زراره راوی در خصوص سطح یا مکان مصلی سوال کرد «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَنِ الْبَوْلِ يَكُونُ عَلَى السَّطْحِ أَوْ فِي الْمَكَانِ الَّذِي يُصَلَّى فِيهِ؟» امام فرمود: «إِذَا جَفَّفَتْهُ الشَّمْسُ فَصَلِّ عَلَيْهِ فَهُوَ طَاهِرٌ»[3] ضمیر در یصیبه راجع به سطح و مکان مصلی است و ظهور دارد در این که شعاع خورشید به آن تابیده و سبب خشک شدن آن شده است و در موثقه عمار فرمود: «فَأَصَابَتْهُ الشَّمْسُ ثُمَّ يَبِسَ» و در روایت ابی بکر حضرمی فرمود: «مَا أَشْرَقَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ فَقَدْ طَهُرَ» در هر سه روایت چه تعبیر به اشراق شمس شده باشد و چه تعبیر به اصابت، اشراق الشمس علی الشیء یا اصابت الشمس علی الشیء، در صورتی صادق است که:
اولاً: تابش خورشید موجب خشک شدن آن بشود نه گرمای آن بنابراین اگر خورشید به شیء مجاور آن بتابد و بعد در اثر گرمای خورشید آن چیز خشک شود نه به اشراق شمس و یا اگر خورشید از پشت ابر بتابد و با گرمای خورشید خشک شود باز هم کافی در حصول طهارت نیست.
ثانیاً: خود خورشید سبب خشک شدن آن شود نه غیر خورشید و الا اسناد اصابت و اشراق خورشید به آن چیز صحیح نیست. چه آن که روایات ظهور در استقلال عمل خورشید دارد ضمن این که در صحيحة اول زرارة امام فرمود: «إِذَا جَفَّفَتْهُ الشَّمْسُ فَصَلِّ عَلَيْهِ فَهُوَ طَاهِرٌ.» مقتضای مفهوم شرط در عبارت: «إِذَا جَفَّفَتْهُ الشَّمْسُ» آن است که اگر خشک شدن آن به غیر خورشید و حتی به همراه شیء دیگری مثل باد باشد طهارت حاصل نمیشود زیرا چنان که قبلا هم گفتیم اگر فعلی به شخصی اسناد داده شود این اسناد ظهور دارد در این که آن فرد مباشرتا آن عمل را انجام داده است مثل: «قتل زید» در اینجا اگر کسی در قتل با زید شرکت کرده باشد اسناد قتل به خصوص زید صحیح نخواهد بود. در ما نحن فیه هم طهارت به اشراق یا اصابت خورشید اسناد داده شده و ظهور دارد در این که خود خورشید مستقیماً سبب خشک شدن آن شود نه به معونه غیر و اما این که در صحیحه دوم زراره در کنار تابش اشعه خورشید ریح هم ذکر شده است «إِنْ كَانَ تُصِيبُهُ الشَّمْسُ وَ الرِّيحُ وَ كَانَ جَافّاً فَلَا بَأْسَ بِهِ»[4] این روایت حمل میشود بر جایی که ریح به مقداری باشد که مانع اسناد خشک شدن به خورشید نشود. زیرا این مقدار از وزیدن باد متعارف است و مانع اسناد خشک شدن به خورشید نمیشود.
بنابراین اگر جفاف علاوه بر خورشید به همراه باد یا گرمای هوا حاصل شود در این صورت اگر نقش باد یا گرمای هوا به مقدار متعارف باشد که مانع اسناد جفاف به خورشید مباشرتاً نشود این مقدار مانع حصول طهارت نمیشود و اما اگر بیش از مقدار متعارف باشد در این صورت در حصول طهارت اشکال است با این حال در فرض دوم که خشک شدن به غیر خورشید بیش از مقدار متعارف است برخی حکم به حصول طهارت نمودهاند که در ضمن إن قلت دلیل آن به عرض میرسد:
ان قلت: در موثقه عمار امام فرمود: «إِذَا كَانَ الْمَوْضِعُ قَذِراً فَأَصَابَتْهُ الشَّمْسُ ثُمَّ يَبِسَ الْمَوْضِعُ فَالصَّلَاةُ عَلَى الْمَوْضِعِ جَائِزَةٌ»[5] طبق این روایت صِرف تابش خورشید کافی در حصول طهارت است ولو این که یک لحظه بتابد و بعد خشک شدن آن منسوب به غیر آفتاب باشد زیرا بعد از اصابت خورشید به محل فرمود: «ثُمَّ يَبِسَ» این عبارت و کلمه «ثم» که برای ترقی وضع شده دلالت دارد بر این که صرف تابش کافی در حصول طهارت است اگر چه بقاءاً به وسیله غیر خورشید خشک شود زیرا نفرمود که خشک شدن باید تنها منسوب به خورشید باشد بلکه به نحو مطلق فرمود: «ثُمَّ يَبِسَ» ضمن این که در روایات نهایتاً خشک شدن بوسیله خورشید شرط در حصول طهارت ذکر شده و در فرض اشتراک نیز اسناد جفاف به خورشید صحیح است چنان که اگر زید به همراه دیگری غذا بخورد صحیح است گفته شود: «زید اکل»
قلت: درست است که عبارت «ثم يَبِسَ » لوخلّی و طبعه دلالت ندارد که خشک شدن باید تنها منسوب به شعاع خورشید باشد لکن مقتضای مفهوم شرط در صحيحة اول زراره که فرمود: «إِذَا جَفَّفَتْهُ الشَّمْسُ فَصَلِّ عَلَيْهِ فَهُوَ طَاهِرٌ» آن است که اگر خشک شدن به غیر خورشید و حتی همراه شیء دیگری مثل باد باشد طهارت حاصل نمیشود و صحيحة زراره میتواند مقید این روایات مطلقه باشد.
ان قلت: صحیحه دوم زراره دلالت دارد بر این که اگر جفاف به وسیله باد و خورشید به صورت مشترک هم حاصل شود کافی در حصول طهارت است. در عبارت «إِنْ كَانَ تُصِيبُهُ الشَّمْسُ وَ الرِّيحُ وَ كَانَ جَافّاً فَلَا بَأْسَ» دو احتمال وجود دارد:
احتمال اول: واو در عبارت «الشَّمْسُ وَ الرِّيحُ» به معنای «أو» باشد. طبق این احتمال اگر خشک شدن به هر یک از خورشید و باد حاصل شود کافی در حصول طهارت است این معنی یقیناً صحیح نیست و احدی هم ملتزم به آن نشده است که مطلق خشک شدن ولو بوسیله غیر خورشید موجب برای حصول طهارت شود.
احتمال دوم: واو به معنای عطف باشد و خشک شدن با خورشید و باد موجب برای طهارت شود طبق این تفسیر اگر خشک شدن زمینِ متنجس، مستند به هر دوی آنها یعنی خورشید و باد مشترکاً باشد طهارت حاصل میشود و لازم نیست که خشک شدن تنها مستند به اشعه خورشید باشد.
قلت: صحیحه دوم زراره اولاً: ناظر به مکان مصلی است که اگر مکان مصلی خشک باشد به طوری که موجب سرایت رطوبت به لباس مصلی نشود نماز بر آن محل منعی ندارد و دلالت بر مطهریت ندارد. جمع بین این دو روایت آن است که نماز بر مکانی که بوسیله آفتاب یا باد خشک شده منعی ندارد ولی طهارت آن منوط به این است که مستند به شعاع خورشید باشد.
ثانیاً: جفاف بوسیله ریح در این روایت حمل میشود بر امر طبیعی که معمولا مقداری از خشک شدن زمین بوسیله وزش باد محقق میشود و مراد این است که اگر همزمان با تابش خورشید قدری باد هم بوزد مانع حصول طهارت نمیشود از طرفی اگر وزش باد بیش از مقدار متعارف باشد دیگر اطلاق جفاف شمس به خورشید «إِذَا جَفَّفَتْهُ الشَّمْسُ» و اطلاق اصابت شمس بر زمین «فَأَصَابَتْهُ الشَّمْسُ ثُمَّ يَبِسَ الْمَوْضِعُ» صادق نیست و مقتضای مفهوم شرط در صحیحه اول زراره که فرمود: «إِذَا جَفَّفَتْهُ الشَّمْسُ فَصَلِّ عَلَيْهِ فَهُوَ طَاهِرٌ» آن است که جفاف باید تنها مستند به تابش خورشید باشد و اگر به غیر آن باشد طهارت حاصل نمیشود.
قال السید ره فی العروه: و في كفاية إشراقها على المرآة مع وقوع عكسه على الأرض، إشكال.[6]
مرحوم سید میفرماید: در كفايت تابيدن آفتاب برآينه و انعکاس آن بر زمين، اشكال است. مرحوم حکیم در توضیح وجه اشکال در کلام سید میگوید: وجه عدم طهارت زمین در جایی که اشعه خورشید از طریق انعکاس آیینه موجب خشک شدن زمین متنجس شود آن است که روایاتی که حکم به مطهریت خورشید نموده مثل روایت ابیبکر حضرمی که اشراق شمس را موجب برای طهارت ذکر نموده «مَا أَشْرَقَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ» این روایات ظهور دارد در این که خشک شدن زمین باید منسوب به شعاع خود خورشید باشد تا موجب طهارت زمین شود نه انعکاس آن از طریق آیینه. اما وجه کفایت انعکاس بوسیله آیینه در حصول طهارت آن است که احتمال دارد بگوییم: روایات به اطلاق شامل انعکاس اشعه خورشید از طریق آیینه هم میشود.
بیان استاد اشرفی
به نظر ما بعید نیست که حکم مزبور شامل انعکاس اشعه خورشید با عبور از شیشه و تابش از طریق آیینه هم بشود با توجه به جیوهای که در آیینه است و موجب انعکاس اشعه خورشید به محل نجس میشود لذا شیشه و آیینه مانع تابش اشعه خورشید نیست از طرفی فاصله خورشید با زمین حدود 8 دقیقه و 19 ثانیه نوری است سرعت نور در هر ثانیه 300 هزار کیلومتر است که مجموعا حدود ۱۴۹٫۶ میلیون کیلومتر میشود در این فاصله اشعه خورشید با موانع متعددی برخورد میکند مثل لایه أزن ضمن این که اشعه خورشید به جهت موانعی که در راه است به صورت منحنی به زمین میرسد با این حال این موانع در مطهریت خورشید دخلی ندارد لذا این مقدار مانع که در شیشه یا آینه است مثل لایههای أذن است و بعید نیست که اگر اشعه خورشید از پشت شیشه به زمینی بتابد و یا بوسیله آینه منعکس بر زمین نجس شود تابش اشعه خورشید بر زمین صادق باشد. اگر چه در خصوص انعکاس خورشید از طریق آینه میتوان در اطلاق تابش شعاع خورشید بر زمین اشکال کرد.
المسألة الاولی: كما تطهّر ظاهر الأرض كذلك باطنها المتّصل بالظاهر النجس بإشراقها عليه و جفافه بذلك بخلاف ما إذا كان الباطن فقط نجساً، أو لم يكن متّصلًا بالظاهر؛ بأن يكون بينهما فصل بهواء أو بمقدار طاهر أو لم يجفّ أو جفّ بغير الإشراق على الظاهر، أو كان فصل بين تجفيفها للظاهر و تجفيفها للباطن، كأن يكون أحدهما في يوم و الآخر في يوم آخر، فإنّه لا يطهّر في هذه الصور.
همچنان كه ظاهر زمين با تابش خورشید و خشک شدن آن طاهر مىشود باطن زمین متصل به بخش بالا هم طاهر میشود به خلاف آن كه باطن فقط نجس باشد يا متصل به ظاهر نباشد مثل آن كه بين ظاهر و باطن فاصله باشد «یا مانعی بین ظاهر و باطن باشد» و همچنین اگر باطن خشك نشود يا خشك شود لكن بدون تابش آفتاب بر ظاهر آن باشد و يا آن كه بين خشك شدن باطن و ظاهر آن زمانى فاصله شود مثلاً ظاهر آن امروز خشك شود و باطن آن روز ديگر، پس در جميع اين صور باطن طاهر نمیشود.
توضیح ذلک: خورشید تنها موحب طهارت ظاهر زمین نمیشود بلکه تابش خورشید داخل زمین را نیز تا حدی که عرفاً متصل به بخش بالای آن باشد طاهر میکند حال اگر زمین رملی باشد که خود به خود مقداری از سنگ ریزههای باطن زمین بوسطه راه رفتن زیرو رو میشود در این صورت مقداری از لایه های زیرین زمین هم طاهر میشود و صدق میکند که بگوییم خورشید آن را خشک کرده است در این صورت بلا اشکال بخشی از لایه های زیرین زمین هم که متصل به بخش بالا هستند مسلّما طاهر میشوند و اما اگر زمین رملی نباشد و مثلا یک وجب زیر زمین نجس شده باشد سوال این است که آیا با تابش اشعه خورشید به قسمت بالای زمین، بخش زیرین زمین هم در صورتی که نجس باشد همراه با بخش بالای آن طاهر میشود یا خیر؟
ظاهر آن است که اسناد خشک شدن به اشراق شمس نسبت به لایههای زیرین هم صحیح است و بعید نیست که حکم به طهارت آنها بکنیم طبق روایت ابیبکر حضرمی که فرمود: «مَا أَشْرَقَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ» که شامل لایههای زیرین متصل به سطح زمین هم میشود منوط به این که بین سطح بالا و بخش زیرین زمین چیزی مانع نباشد.