درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفیشاهرودی
1402/02/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: طهارت/ مطهّر سوم خورشید/ آیا خورشید مطهّر است یا تنها موجب عفو از نجاست در حال صلوه است؟
قال السید ره فی العروه: الثالث من المطهّرات: الشمس و هي تطهّر الأرض و غيرها.
کلام در این بود که آیا تابش خورشید بر زمینِ نجس، موجب طهارت آن میشود یا تنها موجب عفو سجده بر آن میشود؟ مرحوم قطب راوندی و جمعی دیگر از فقها معتقدند که آفتاب تنها موجب عفو سجده بر زمین میشود لکن مشهور قائل به مطهریت خورشید شده و در این جهت به روایاتی تمسک نمودهاند. بحث ما منتهی شد به موثقه عمار که آیا دلالت برمطهریت خورشید دارد یا خیر؟ مرحوم استاد خویی معتقد است که این روایت در دلالت بر مطلوب تام است قبل از بررسی مناقشات دلالی که در این روایت شده، متن روایت را باری دیگری بررسی میکنیم.
1. موثقه عمار ساباطی: عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فِي حَدِيثٍ قَالَ: سُئِلَ عَنِ الْمَوْضِعِ الْقَذِرِ يَكُونُ فِي الْبَيْتِ أَوْ غَيْرِهِ فَلَا تُصِيبُهُ الشَّمْسُ وَ لَكِنَّهُ قَدْ يَبِسَ الْمَوْضِعُ الْقَذِرُ؟ قَالَ: لَا يُصَلَّى عَلَيْهِ وَ أَعْلِمْ مَوْضِعَهُ حَتَّى تَغْسِلَهُ. وَ عَنِ الشَّمْسِ هَلْ تُطَهِّرُ الْأَرْضَ؟ قَالَ إِذَا كَانَ الْمَوْضِعُ قَذِراً مِنَ الْبَوْلِ أَوْ غَيْرِ ذَلِكَ فَأَصَابَتْهُ الشَّمْسُ ثُمَّ يَبِسَ الْمَوْضِعُ فَالصَّلَاةُ عَلَى الْمَوْضِعِ جَائِزَةٌ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ الشَّمْسُ وَ لَمْ يَيْبَسِ الْمَوْضِعُ الْقَذِرُ وَ كَانَ رَطْباً فَلَا تَجُوزُ الصَّلَاةُ عَلَيْهِ حَتَّى يَيْبَسَ وَ إِنْ كَانَتْ رِجْلُكَ رَطْبَةً أَوْ جَبْهَتُكَ رَطْبَةً أَوْ غَيْرُ ذَلِكَ مِنْكَ مَا يُصِيبُ ذَلِكَ الْمَوْضِعَ الْقَذِرَ، فَلَاتُصَلِّ عَلَى ذَلِكَ الْمَوْضِعِ حَتَّى يَيْبَسَ وَ إِنْ كَانَ غَيْرُ الشَّمْسِ أَصَابَهُ حَتَّى يَبِسَ فَإِنَّهُ لَا يَجُوزُ ذَلِكَ. [1]
روایت مزبور مشتمل بر چند سوال و جواب است:
سوال و جواب اول: راوی سوال کرد از مکان نجسی در خانه یا غیر خانه که خورشید بر آن نمیتابد و در عین حال محل خشک است. امام در جواب فرمود: نماز در آن جائز نیست و باید آن را علامت بزند تا بعداً با آب تطهیر کند.
سوال و جواب دوم: راوی در ادامه سوال کرد که آیا خورشید موجب طهارت زمین میشود «عَنِ الشَّمْسِ هَلْ تُطَهِّرُ الْأَرْضَ؟» امام در جواب از این سوال سه مطلب را بیان فرمود:
الف: اگر زمین متنجس به بول یا نجاست دیگری باشد و با تابش خورشید خشک شود نماز در آن مکان جائز است «إِذَا كَانَ الْمَوْضِعُ قَذِراً مِنَ الْبَوْلِ أَوْ غَيْرِ ذَلِكَ فَأَصَابَتْهُ الشَّمْسُ ثُمَّ يَبِسَ فَالصَّلَاةُ عَلَى الْمَوْضِعِ جَائِزَةٌ» این عبارت به اطلاق شامل موضع الجبهه هم میشود و با توجه به این که طهارت موضع الجبهه بالاجماع لازم است بالملازمه استفاده میشود که خورشید مطهر زمین است که امام حکم به جواز نماز و سجده بر زمینی که خورشید بر آن تابیده و زمین خشک شده، نموده است.
ب: اگر خورشید به زمین متنجس بتابد ولی خشک نشود و هنوز مرطوب باشد نماز در آن مکان جائز نیست. «وَ إِنْ أَصَابَتْهُ الشَّمْسُ وَ لَمْ يَيْبَسِ الْمَوْضِعُ الْقَذِرُ وَ كَانَ رَطْباً فَلَا تَجُوزُ الصَّلَاةُ عَلَيْهِ حَتَّى يَيْبَسَ.»
ج: اگر پای مرطوب یا پیشانی و یا اعضای دیگر بدن، مرطوب باشد و به زمینِ نجس «که هنوز با تابش خورشید خشک نشده» اصابتکند نماز جائز نیست مگر این که قبلاً با تابش خورشید خشک شده باشد «وَ إِنْ كَانَتْ رِجْلُكَ رَطْبَةً أَوْ جَبْهَتُكَ رَطْبَةً أَوْ غَيْرُ ذَلِكَ مِنْكَ مَا يُصِيبُ ذَلِكَ الْمَوْضِعَ الْقَذِرَ، فَلَا تُصَلِّ عَلَى ذَلِكَ الْمَوْضِعِ حَتَّى يَيْبَسَ.»
د: اگر رطوبتِ زمین نجس به وسیلهای غیر از خورشید خشک شود در این صورت هم نماز بر آن جائز نیست. «وَ إِنْ كَانَ غَيْرُ الشَّمْسِ أَصَابَهُ حَتَّى يَبِسَ فَإِنَّهُ لَا يَجُوزُ ذَلِكَ.»
بررسی مناقشاتی که در دلالت روایت مزبور بر مطهریت خورشید شده است
اشکال اول
در بخش اول از جواب دوم، راوی سوال کرد که آیا خورشید موجب طهارت زمین میشود «عَنِ الشَّمْسِ هَلْ تُطَهِّرُ الْأَرْضَ» امام در جواب فرمود: اگر زمین متنجس به بول یا نجاست دیگری باشد و با تابش خورشید خشک شود نماز بر آن مکان جائز است «فَالصَّلَاةُ عَلَى الْمَوْضِعِ جَائِزَةٌ» در این فقره از روایت امام در جواب سوال از طهارت زمینی که آفتاب بر آن تابیده و خشک شده، حکم به جواز نماز نمود. از این کلام استفاده میشود که سجده بر زمینی که خورشید به آن تابیده معفو عنه است زیرا راوی سوال از طهارت زمین کرد و امام از مورد سوال عدول نمود و در عوض آن حکم به جواز نماز نمود. از عدول امام از سوال راوی، استفاده میشود که مکان طاهر نشده و فرد تنها مجوز دخول در نماز را در آن محل دارد و اگر غیر این بود امام طبق سوال راوی حکم به طهارت زمین مینمود این امر میتواند شاهد بر مدعای قول به عفو باشد.
جواب مرحوم استاد خویی
کلام امام «فَالصَّلَاةُ عَلَى الْمَوْضِعِ جَائِزَةٌ» به قرینه کلمه «علی» ناظر به طهارت مکانی است که در آن نماز خوانده است و به اطلاق شامل موضع الجبهه هم میشود و با توجه به این که طهارت موضع الجبهه بالاجماع لازم و مفروغ عنه است، از حکم به جواز سجده «طبق اطلاق روایت» بالملازمه استفاده میشود که خورشید مطهر زمین است.
اما این که گفتید از عدول امام از سوال راوی فهمیده میشود که مراد عفو از سجده بر آن بوده است. در جواب از این شبهه میگوییم: لازمه مطابقت سوال و جواب آن است که حکم امام به جواز نماز، ناظر به مطهریت زمین باشد. به عباره اخری از عدول امام از مورد سوال «طهارت» و جواب به جواز نماز استفاده میشود که امام اولاً حکم نماز را بیان نمود. ثانیاً در ضمن آن جواب سوال راوی را از مطهریت خورشید بیان نمود. طبق این بیان، سوال و جواب با هم تطابق دارد و الا لازمه آن این
است که امام جواب سوال را ذکر ننموده باشد و لازمه آن تاخیر بیان از وقت حاجت است.
قال العلامة ره في المختلف: السؤال في الرواية وقع عن الطهارة فلو لم يكن في الجواب ما يفهم منه السائل الطهارة او عدمها، لزم تأخير البيان عن وقت الحاجة و هو محال.[2]
اشکال دوم
این اشکال را مرحوم صاحب وافی و صاحب حبل المتین[3] مطرح نمودهاند. روایت مزبور به دو نسخه وارد شده است. طبق نظر صاحب وافی در نسخه اصلی و صحیح آن که ایشان از آن تعبیر به «موثوق به» نموده و مرحوم شیخ طوسی در تهذیب آورده، در عوض عبارتِ: «وَ إِنْ كَانَ غَيْرُ الشَّمْسِ أَصَابَهُ حَتَّى يَبِسَ فَإِنَّهُ لَا يَجُوزُ ذَلِكَ»[4] عبارتِ: «فَلَا تُصَلِّ عَلَى ذَلِكَ الْمَوْضِعِ حَتَّى يَيْبَسَ وَ إِنْ كَانَ عَيْنُ الشَّمْسِ أَصَابَه فَإِنَّهُ لَا يَجُوزُ ذَلِكَ» ذکر شده است. واو رابطه است نه عاطفه و کلمه «إن» به معنای ان وصلیه است نه شرطیه، طبق این نسخه، روایت مزبور نه تنها دلالت بر مطهریت خورشید ندارد بلکه تصریح دارد بر عدم مطهریت خورشید و این که نباید بر محلی که خورشید بر آن تابیده در فرض مرطوب بودن بدن و سرایت نجاست محل به بدن، نماز خواند ولو اینکه خورشید موجب خشک شدن آن شده باشد و عبارت «فَإِنَّهُ لَا يَجُوزُ ذَلِكَ» در ذیل روایت تاکید بر عدم مطهریت خورشید دارد.
قال ره فی الوافی: في النسخ الموثوق بها هكذا «و إن كان عين الشمس أصابته» بالعين المهملة و النون بأن يكون حرف الشرط للوصل و على هذا فهو نص فيما قلناه من عدم تطهير الشمس للأرض و ربما يوجد في بعض نسخ التهذيب غير الشمس أصابه بالغين المعجمة و الراء و كأنه تصحيف و البلاط كسحاب يقال للأرض المستوية و الملساء و الحجارة التي تفرش في الدار و كل أرض فرشت بها أو بالآجر.[5]
قال ره فی حبل المتین بعد ذکر نسخه التهذیب: قد تقدّم الكلام في الحديث الأوّل في الفصل الأوّل و قد دلّ الحديث الثّاني على طهارة السّطح و نحوه من البول بتجفيف الشّمس و هو مذهب الشّيخين و أتباعهما و استفادوا من الحديث الثّالث جريان الحكم في البواري و ما في حكمها اعنى الحصر و ذهب القطب الرّاونديّ و ابن حمزة إلى جواز الصّلوة عليها مع بقائها على التّنجيس و مال اليه المحقّق في المعتبر و رجّحه و الذي طاب ثراه في شرح الرّسالة و القول به غير بعيد و الحديث الرّابع صريح في بقاء النّجاسة و يعضده الاستصحاب.[6]
جواب مرحوم استاد خویی
اولاً: در صورتی کلام شما صحیح است که در عبارت «فَلَا تُصَلِّ عَلَى ذَلِكَ الْمَوْضِعِ حَتَّى يَيْبَسَ وَ إِنْ كَانَ عَيْنُ الشَّمْسِ أَصَابَه» ضمیر در «يَيْبَسَ» راجع به جبهه و رِجل باشد. طبق این بیان این روایت تصریح دارد بر این که در فرض مرطوب بودن بدن نباید بر آن محل نماز خواند گر چه خورشید موجب خشک شدن آن شده باشد مگر این که بدن خشک باشد «و مانع سرایت نجاست محل به بدن او شود» نتیجه آن این است که خورشید مطهر زمین نیست و تنها در صورت خشک بودن بدن و عدم سرایت نجاست محلی که خورشید بر آن تابیده، نماز معفو عنه است.
احتمال دیگر آن است که ضمیر در «يَيْبَسَ» راجع به «موضع» باشد که این احتمال قویتر است طبق این بیان صحت نماز در فرض خشک بودن موضع به اطلاق شامل مسجد الجبهه هم میشود و از آن بالملازمه طهارت زمین استفاده میشود زیرا جبهة مونث حقیقی و رِجل مونث سماعی است و اگر ضمیر در «يَيْبَسَ» راجع به این دو بود باید در عوض «ييبس» عبارت «تيبس» به تانیث ذکر میشد اگر اینطور باشد إن به معنای وصلیه معنی ندارد. ضمن این که در قواعد عرب نسبت به عائد ضمیر، گفتهاند: الاقرب یمنع الأبعد.
ثانیاً: در عبارت «إِنْ كَانَ غَيْرُ الشَّمْسِ أَصَابَهُ حَتَّى يَبِسَ فَإِنَّهُ لَا يَجُوزُ ذَلِكَ» اگر نسخه صحیح عبارت «عين الشمس» بود لازم بود که «أصابه» به تانیث آورده شود و گفته شود «أصابته» زیرا در قواعد عرب این امر مسلم است که اگر اول اسم مونث مجازی آورده شود و بعد ضمیر فعل عائد به آن باشد باید ضمیر مونث آورده شود مثل: «الشمس طلعت» ولی اگر اسم موخر از فعل ذکر شود جائز الوجهین است و فعل را به دو صورت تذکیر و تانیث میتوان آورد مثل: «طلع الشمس أو طلعت الشمس.»
ثالثاً: در جمله «و إن كان غير الشمس اصابه حتى ييبس» اگر إن وصلیه باشد طبق قواعد عربی فعل بعد از آن باید ماضی آورده شود و در عوض «يیبس» فعل ماضی آن یعنی «يبس» ذکر شود ولی اگر ان شرطیه باشد استعمال هر دو یعنی ماضی و مضارع صحیح است از این امر فهمیده میشود که ان شرطیه است نه وصلیه.
رابعاً: مرحوم شیخ در تهذیب بعد از این که قول به مطهریت خورشید را اختیار نموده «فقال الْأَرْضُ إِذَا وَقَعَ عَلَيْهَا الْبَوْلُ ثُمَّ طَلَعَتْ عَلَيْهَا الشَّمْسُ فَجَفَّفَتْهَا طَهُرَتْ بِذَلِكَ.» [7] متعرض این روایت شده است لذا خود مرحوم شیخ برای قول به مطهریت خورشید به این روایت استدلال نموده است از این امر استفاده میشود که عبارت «عین الشمس»سهو القلم در عبارت مرحوم شیخ بوده است. خامساً: چنین استعمالی در عرب مصطلح نیست که کلمه عین را اضافه به شمس کنند و بگویند: «فلان جالس فی عین الشمس» بلکه متداول آن است که میگویند: «فلان جالس فی الشمس.»
2. وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ
قَالَ: يَا أَبَا بَكْرٍ مَا أَشْرَقَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ فَقَدْ طَهُرَ. [8]
مفاد روایت: در این روایت راوی سوال کرد از آنچه خورشید بدان تابیده است. امام در جواب حکم به طهارت آن نمود. در این روایت تصریح به طهارت شده است مراد از کلمه طاهر در این روایت طهارت شرعیه است نه طهارت عرفیه و جواب از این شبهه در اشکالی که به روایت اول شده بود گذشت.
3. در همین باب روایت دیگری با همین اسناد وارد شده که در الفاظ قدری با روایت فوق اختلاف دارد «وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍقَالَ: كُلُّ مَا أَشْرَقَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ فَهُوَ طَاهِرٌ.» [9] ظاهرا هر دو روایت یکی بوده که به دو صورت نقل شده است. اما اشکالاتی که در تمسک به این دو روایت مطرح شده است:
اشکال اول: مفاد این روایت معرض عنه، عند الاصحاب است و احدی به اطلاق آن ملتزم نشده که خورشید مطهر هر چیزی است و موجب طهارت اشیای منقول مثل دست و بدن و لباس و فرش نیز میشود و اگر روایت را قبول کنیم و غیر زمین از اشیاء منقول را استثناء کنیم مستلزم تخصیص اکثر میشود و هو قبیح عقلاً.
جواب مرحوم استاد خویی
مانعی نیست که اطلاق روایت مزبور را تقیید به چند چیز کنیم:
الف: خشک شدن زمین با خورشید طبق روایاتی که حکم مطهریت خورشید را مقید کرده به این که تابش خورشید موجب خشک شدن زمین شود.
ب: تقیید کنیم مطهریت خورشید را به اشیای غیر منقول زیرا اولاً: اجماع داریم بر این که خورشید مطهر اشیاء منقول نیست. ثانیاً: روایات هم دلالت دارد بر این که تنها آب مطهر لباس و بدن و اشیاء منقول است و تطهیر این موارد تنها بوسیله غسل بالماء حاصل میشود.
اشکال دوم: مناقشه سندی: عثمان بن عبد اللّٰه و نیز ابوبکر حضرمی که در طریق روایت ذکر شده مجهول هستند لذا روایت از نظر سندی قابل برای مناقشه است.
ان قلت: ضعف سندی این روایت منجبر به عمل اصحاب است. بسیاری از فقها معتقدند که شهرت جابر ضعف حدیث است
یعنی اگر قدما طبق حدیثی عمل کرده و فتوی داده باشند این عمل اصحاب موجب إعتبار روایت ضعیف السند خواهد شد اگر چه احیاناً در سلسله سند آن افراد غیر معتبری باشند و به عکس آن اگر روایتی ولو صحیح السند مخالف با عمل مشهور باشد اعراض مشهور کاسر روایت بوده و روایت را از درجه إعتبار ساقط میکند.
قلت: مرحوم استاد خویی به تبع مرحوم شهید ثانی در کتاب درایه در این امر مناقشه کرده و معتقدند که عمل اصحاب نمیتواند منجبر ضعف حدیث باشد چنان که اعراض مشهور نیز موجب کسر حدیث نمیشود. ضمن این که این امر در ما نحن فیه ثابت نیست زیرا ما نمیدانیم مستند مشهور این روایت ضعیف السند بوده یا خیر، با توجه به این که روایات دیگری هم در مساله وارد شده و ممکن است مستند مشهور ادله و روایات دیگر باشد که باید مفاد آنها به صورت مجزی بررسی شود که آیا دلالت بر مدعی دارد یا خیر. آری اگر فتوایی را مشهور فقها بدهند و در ذیل فتوی استاد به روایت ضعیف السندی کنند و معلوم باشد که مستند مشهور همین روایت ضعیف السند است این امر علی المبنی میتواند منجبر ضعف حدیث باشد ولی چنین چیزی هم در ما نحن فیه ثابت نیست و معلوم نیست که مستند مشهور همین روایت ضعیف السند باشد.