< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفی‌شاهرودی

1402/02/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: طهارت/ مطهّر دوم زمین/ کفایت مسح قدم و مشی علی‌الارض در حصول طهارت کفش یا پای نجس و عدم لزوم مشی به پانزده قدم/ آیا در حکم مزبور بین مصادیق زمین فرق است؟

قال السید ره فی العروه: الثاني من المطهّرات الأرض و هي تطهّر باطن القدم و النعل بالمشي عليها أو المسح بها بشرط زوال عين النجاسة إن كانت و الأحوط الاقتصار على النجاسة الحاصلة بالمشي على الأرض النجسة دون ما حصل من الخارج و يكفي مسمّى المشي أو المسح و إن كان الأحوط المشي خمسة عشر خطوة[1] و في كفاية مجرّد المماسّة من دون مسح أو مشي إشكال[2] و كذا في مسح التراب عليها. و لا فرق في الأرض بين التراب و الرمل و الحجر الأصلي، بل الظاهر كفاية المفروشة بالحجر، بل بالآجر و الجَصّ و النورة. نعم، يشكل[3] كفاية المطلّى بالقير أو المفروش باللوح من الخشب ممّا لا يصدق عليه اسم الأرض.

مرحوم سید در مسأله ما نحن فیه «مطهریت أرض» فروع متعددی را ذکر نموده و محشین عروه ذیل مساله مزبور حدود دوازده نکته را ذکر نموده‌اند که در بحث امروز به بررسی از این نکات می‌پردازیم:

نکته اول: مسمّای مشی یا مسح علی الارض به مقداری که موجب ازاله عین نجاست شود کافی در حصول طهارتِ پا یا کفش متنجس است اما این که در صحیحه احول مشی به 15 قدم ذکر شده، این مقدار لازم نیست و به عنوان میزان تقریبی در ازاله نجاست ذکر شده است ضمن این که مشهور فقها از تحدید مزبور اعراض نموده‌اند و در برخی از روایات هم ملاک ازاله نجاست ذکر شده است بنابراین احتیاط مرحوم سید در مساله که فرمود «و يكفي مسمّى المشي أو المسح و إن كان الأحوط المشي خمسة عشر خطوة»[4] وجهی ندارد.

نکته دوم: مجرد تماس قدم یا کفش با زمینِ طاهر، موجب برای تطهیر نمی‌شود بلکه لازم است زوال نجاست بوسیله مشی یا مسح علی الارض باشد چنان که مرحوم سید می‌فرماید: «و في كفاية مجرّد المماسّة من دون مسح أو مشي إشكال.»[5] بحث از این دو نکته در جلسه قبل مفصلاً گذشت.

نکته سوم: و كذا «اشکالٌ» في مسح التراب عليها.

بر فرض کفایت مسح علی الارض که اقوی هم همین است سوال این است که آیا حتما پا و کفش باید بر روی زمین کشیده شده

و به اصطلاح مسح شود یا اگر بخشی از زمین مثل سنگ را برداریم و آن را بر کفش بکشیم تا عین نجاست از آن زائل شود این امر هم کافی در حصول طهارت است؟ به عبارت دیگر آیا امرار رِجل علی الارض لازم در حصول طهارت است یا خیر اگر به عکس عمل شود و قطعه‌ای از زمین را به پای نجس بکشند کافی در حصول طهارت است؟

برخی گمان کرده‌اند که با مسح زمین و کشیدن سنگ به پای نجس و ازاله نجاست از آن نیز طهارت حاصل می‌شود و لزومی ندارد که حتما پا را بر روی زمین طاهر بکشد یا روی زمین راه برود همچنان که در تطهیر نجاسات بوسیله آب لازم نیست که آب را روی نجس بریزد بلکه اگر به عکس شیء نجس را در آب قرار دهد کافی در حصول طهارت است.

اشکال مرحوم حکیم

مرحوم حکیم در مساله اشکال کرده و می‌فرماید: در حسنه حلبی امام سوال از مشی نمود: «أَ لَيْسَ تَمْشِي بَعْدَ ذَلِكَ فِي أَرْضٍ يَابِسَةٍ» و در صحیحه زراره هم امام در سوال راوی از مسح علی الارض «لَكِنَّهُ يَمْسَحُهَا حَتَّى يَذْهَبَ أَثَرُهَا» فرمود: لا باس. در این دو روایت و روایات دیگر ملاک در طهارت قدم، مشی یا مسح علی الارض بیان شده است از طرفی مسح و مشی زمانی صادق است که در اولی بر روی زمین راه برود و در دومی پای خود را به زمین بکشد و اگر به عکس عمل کند یعنی قطعه‌ای از رمین را به پای خود بکشد مسح علی الارض صادق نیست و روایات منصرف از آن است.

اشکال مرحوم استاد خویی

مرحوم استاد خویی به کلام مرحوم حکیم اشکال نموده و می‌فرماید: کلمه «مسح» در روایات اطلاق دارد و به اطلاق شامل مسح الارض علی القدم و به عکس آن یعنی مسح القدم علی الارض نیز می‌شود و در این جهت فرقی نیست که ممسوح زمین باشد یا کف پا. در هر دو صورت مسح اطلاق دارد و به اطلاق شامل هر دو مورد می‌شود چه ممسوح زمین باشد چه کفش. لکن در صورت دوم که ممسوح، کفش باشد اشکال از ناحیه اتصال و انفصال قدم به زمین مطرح است. زیرا در صدق عنوان مسح علی الارض که در روایات ذکر شده «لَكِنَّهُ يَمْسَحُهَا حَتَّى يَذْهَبَ أَثَرُهَا» اتصال پا به زمین لازم است و در فرض انفصال قطعه زمین و کشیدن به کف پا یا کفش چون «مسح علی الارض» صادق نیست طهارت حاصل نمی‌شود از این جهت که اتصال جزء زمین به خود زمین، منشا برای صدق عنوان «مسح علی الارض» است اگر چه نفس مسح صادق است.

بیان مرحوم استاد شیخ حسین حلی در مساله

مرحوم استاد شیخ حسین حلی ابتدا به نقل برخی از بزرگان به عنوان قاعده کلی می‌گوید: کلمه مسح تاره متعدی به نفسه می‌شود مثل این که گفته می‌شود: «مسحت الجدار» و اخری متعدی به باء می‌شود مثل این که گفته می‌شود: «مسحته بیدی» یا «مسحت وجهی بیدی» در جایی که متعدی به باء شود در این صورت مدخول باء همیشه ماس و غیر آن ممسوح است بنابراین اگر گفته شود «مسحته بیدی» مراد این است که فرد دست خود را بر روی شیء کشیده است نه عکس آن. البته در آیه شریفه «وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ» بر خلاف قاعده ذکر شده زیرا متعدی به باء شده و علی القاعده باید سر را بر دست مسح کند ولی عکس آن اراده شده است.

مرحوم استاد حلی بعد از ذکر این کلام می‌گوید: تحقیق در مساله آن است که اگر کلمه مسح همراه باء ذکر شود این باء زائده و به معنای الصاق است نه به معنای آلت و نه به معنای مِنِ تبعیضیّه و نه به جهت تعدی به مفعول دوم. طبق این بیان مراد از مسح علی الارض الصاق و اتصال پا بر روی زمین است. شاهد بر این مطلب آن است که در باب وضو وقتی از امام سوال شد که آیا لازم است با تمام دست سر را مسح کنیم یا مسح با انگشت هم کفایت است؟ امام در جواب فرمود: مسمّای مسح کافی است سپس در مقام تعلیل فرمود: «لمكان الباء» به این معنی که باء به معنای الصاق است و به مجرد اتصال و الصاق بخشی از دست بر سر، مسح علی الرأس صادق است. از این مطلب فهمیده می‌شود که باء به معنای تعدی نیست تا این که مدخول باء مفعول دوم آن باشد.

اما این که در صدق مسح آیا معتبر است که حتما کفش یا پا بر روی زمین کشیده شود یا این که مطلق مسح کفایت است ولو این که بخشی از زمین مثل قطعه سنگ به پا کشیده شود؟ در اینجا معیار مورد آن و قصد فرد است اگر فرد قصد دارد آنچه که در زمین یا دیوار هست با دست خود زائل کند در اینجا تعبیر می‌شود به: «مسحت يدي بالجدار او بالارض» ولی اگر قصد دارد که آنچه در دست یا پای او هست با زمین یا دیوار زائل کند در اینجا تعبیر می‌شود به «مسحت الجدار او الارض برجلی او بیدی» و در این جهت فرقی نیست که کلمه مسح همراه باء ذکر شود یا بدون باء در هر دو صورت به قصد فرد در ازاله بر می‌گردد اگر قصد فرد ازاله شیئی از دست یا پا بوسیله زمین است معتبر است که دست یا پا را بر روی زمین بکشد و الا به عکس عمل می‌کند. در ما نحن فیه که امام کلمه مسح را بدون باء ذکر نمود «يمسحها» چون قصد فرد آن است که نجاست را از پا زائل کند علی القاعده باید پای خود را برای ازاله نجاست بر زمین بکشد «الظاهر من هذه الرواية هو امرار الرِجل بالارض للغلبة و إنّ أخذ التراب و إمراره على الرجل فرض بعيد.»[6]


[1] الخوئي: بل «مقتضی الجمود فی النص» خمسة عشر ذراعاً و هي تحصل بعشر خطوات تقريباً. ‌مكارم الشيرازي: المذكور في النصّ يخالفه من جهتين؛ من جهة ذكر الذراع دون الخُطوة، و من جهة ذكر «أو نحوه» بعده؛ فاللازم أن يقال: خمسة عشر ذراعاً أو نحو ذلك‌.
[2] الامام الخميني: لا يُترك الاحتياط فيه و في مسح التراب‌مكارم الشيرازي: بل الأقوى عدمه، لعدم إطلاق في الأدلّة.
[3] الامام الخميني: الأقوى عدم الكفاية‌.
[4] الخوئي: بل خمسة عشر ذراعاً و هي تحصل بعشر خطوات تقريباً. ‌مكارم الشيرازي: المذكور في النصّ يخالفه من جهتين؛ من جهة ذكر الذراع دون الخُطوة، و من جهة ذكر «أو نحوه» بعده؛ فاللازم أن يقال: خمسة عشر ذراعاً أو نحو ذلك‌.
[5] الامام الخميني: لا يُترك الاحتياط فيه «فی المس» و في مسح التراب. ‌مكارم الشيرازي: بل الأقوى عدمه، لعدم إطلاق في الأدلّة، و كذا ما بعده‌.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo