درس خارج فقه استاد اشرفی
1401/11/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: طهارت/ کیفیت تطهیر شیء متنجسی که آب نجس در آن نفوذ کرده است/
مسألة 16: يشترط في الغسل بالماء القليل انفصال الغُسالة على المتعارف. ففي مثل البدن و نحوه ممّا لا ينفذ فيه الماء يكفي صبّ الماء عليه و انفصال معظم الماء؛ و في مثل الثياب و الفرش ممّا ينفذ فيه الماء لا بدّ من عصره [1] أو ما يقوم مقامه...
در جلسه قبل گذشت که مغسول بر سه قسم است: تاره از چیزهایی است که آب در آن نفوذ نمیکند مثل: بدن و مطلق اشیاء صیقلی و اخری از چیزهایی است که آب در آن نفوذ میکند و قابل برای عصر است مثل: لباس و پتو و مانند آن. ثالثه: مثل مورد قبل آب در آن نفوذ میکند با این فرق که قابل برای عصر نیست مثل چوب نجسی که نجاست در اعماق آن نفوذ کرده است. در تطهیر همه موارد ثلاثه مزبور خروج غساله نجس معتبر در تطهیر آن است و مجرد ریختن آب بر آن کافی در حصول طهارت نیست حتی اگر مغسول بالماء از چیزهایی باشد که آب در آن نفوذ نمیکند مثل بدن لذا اگر دست فرد متنجس شود ریختن آب در کف دست کافی در حصول طهارت نیست و لازم است که آب از دست خارج شود.
بنابراین مدار در تطهیر یا تنظیف هر چیزی ازاله نجاست یا قذارت از آن چیز بوسیله آب است حال گاهی قذارت امری عرفی است مثل انواع و اقسام مختلف کثافات و قذاراتی که مردم اعم از متشرعه و غیر متشرعه آن را با آب شستشو میدهند و گاهی قذارت باطنی است مثل ملاقات شیء با کافر که شارع امر به غسل ملاقی با آن نموده است و یا در تطهیر آن کیفیت خاصی را بیان نموده است مثل تعفیر و تعدد غسل.
ولی به هر حال «چه نجاست ظاهری باشد و چه باطنی و یا قذارتی باشد که عرف آن را کشف نکرده ولی شارع خبر از قذارت آن شیء داده است مثل ولوغ کلب» این امر یعنی خروج غساله از شیء قذر و نجس یک امر عرفی است و تعبد محض در کار نیست اگر هم در برخی از روایات امر به فشردن و دستمالی متنجس شده در حقیقت این امر ارشاد به همین امر عرفی است که در رفع مطلق قذارات، خروج غساله را در تطهیر و تنظیف مغسول عرفاً معتبر است.
طبق این بیان غساله نجس علی القاعده نجس است و اگر در هنگام شستنِ متنجس غساله آن به مقدار متعارف خارج نشود طهارت حاصل نمیشود و طهارت آن منوط به خروج غساله است لذا اگر لباسی را در طشت آب بشوییم اولاً: خروج غساله از لباس لازم است. ثانیاً: آب باقیمانده در طشت نجس خواهد بود زیرا آب باقیمانده در طشت حامل نجاست است طبق این بیان ادلهای که امر به عصر «فشردن» یا فرک «مالیدن لباس» و یا دلک «مطلق مالیدن اشیاء با دست یا غیر آن»[2] نموده ارشاد به
همین امر عرفی است و تعبد محض در کار نیست.
طبعاً فرک و دلک در جایی لازم است که ازاله نجاست به مجرد ریختن آب ممکن نباشد مثل خونی که خشک شده و یا در تطهیر منی که در آن لزوجتی است که به صرف ریختن آب رفع نمیشود و نیاز به دست کشیدن دارد لذا فرک و دلک هم امر عرفی است.
کیفیت تطهیر چیزهایی که آب در آن نفوذ میکند و قابل عصر نیست
اما تطهیر چیزهایی که آب در آنها نفوذ میکند و قابل برای عصر نیست مثل صابون یا چوب و یا برنج نجسی که مدتی در آب نجس بوده و نجاست در اعماق آن نفوذ کرده است مرحوم سید در کیفیت تطهیر این امور میفرماید: در مثل صابون و مانند آن از چيزهاى كه نجاست در آن نفوذ مىكند و عصر در آنها ممكن نيست میتوان ظاهر آن را با آب تطهیر کرد ولی اعماق آن به نجاست خود باقی است و قابل برای تطهیر نیست لکن بقاء نجاست باطن آن مضرّ به طهارت ظاهر آن نیست.
برخی افراط کرده و گفتهاند که این امور حتی سطح ظاهری آنها هم قابل تطهیر نیست زیرا اگر هم سطح ظاهری آن با آب طاهر شسته شود به مجرد اتصال آن به عمق آن که قابلیت برای تطهیر را ندارد مجدد نجس میشود.
ولی این کمال کم لطفی است که منکر تطهیر ظاهر این اشیاء شویم. مانعی نیست که چوب یا صابون نجسی که نجاست در اعماق آن نفوذ کرده ظاهر آن با آب طاهر تطهیر شود. در عرف هم اگر نجاست یا کثافت به باطن چیزی سرایت کرده باشد شستن ظاهر آن عرفاً کافی در تنظیف و تطهیر ظاهر آن چیز است اگر چه باطن آن قابل برای تنظیف و تطهیر نباشد.
عمده بحث در حصول طهارت باطن این اشیاء است که آیا میتوان به طریقی باطن آن را تطهیر کرد با این که نجاست به اعماق آنها نفوذ کرده است یا خیر؟
برخی گفتهاند که باطن این اشیاء به هیچ عنوان قابل برای تطهیر نیست زیرا اگر هم چیزی را که نجاست در عمق آن نفوذ کرده در آب طاهر بگذاریم تا آب به باطن آن نفوذ کند در این حالت درست است که بعد از مدتی رطوبت به باطن آن سرایت میکند ولی بنا است آب آن را تطهیر کند نه رطوبت آب. رطوبت نمیتواند مطهر باطن آن چیز باشد هذا اولاً.
ثانیا: معلوم نیست که رطوبت آب مطلق هم به باطن آن برسد زیرا بر فرضی هم که قبول کنیم که با نفوذ رطوبت نفوذ آب در آن صادق است ولی آن رطوبت تبدیل به مضاف شده و آب مضاف نمیتواند مطهر غیر باشد طبق این بیان اگر نجاست در برنج یا صابون نفوذ کرده باشد لااقل قرار دادن آن در آب قلیل «که بحث فعلی ما است و قرار دادن در آب کثیر بحث آن بعدا خواهد آمد» نمیتواند مطهر باطن آن باشد و اگر آن چیز خوردنی باشد با طهارت ظاهر آن نجاست باطن آن به حال خود باقی است طبعا خوردن آن هم جائز نخواهد بود.
با این حال مرحوم استاد خویی معتقد است که با نفوذ آب به داخل آن باطن هم طاهر میشود زیرا باطن درست است که بوسیله سرایت رطوبت نجاست، نجس شده ولی باطن آن هم تطهیر قابل تطهیر است به این وسیله که ابتدا آن چیز را خشک کنند و بعد از آن در آب طاهر بگذارند بعد با نفوذ رطوبت طاهر به باطن، آن چیز را تطهیر نمایند و لازم نیست که آب باطن خارج شود همچنان که در تطهیر لباس بعد از فشار دادن آن، آب باقی مانده در لباس عرفاً نجس نیست در اینجا هم آبی که در آن نفوذ کرده عرفاً موجب طهارت آن میشود.
با این حال عمده دلیل بر طهارت باطن اشیائی که نجاست در آن نفوذ کرده روایات است مثل آب گوشتی که در آب نجس پخته شده و امام امر به دور ریختن آب آن و استفاده از گوشت آن بعد از تطهیر ظاهر آن نمودند با این که هنگام جوشیدن در آبِ نجس، نجاست در آن نفوذ کرده است این روایات «با قطع نظر از مناقشاتی که در سند برخی از این روایات شده است» مقداری کار را آسان میکند. از این روایات استفاده میشود که با شستن ظاهر این اشیاء باطن هم طاهر میشود و نیازی به رساندن آب به باطن آنها نیست.[3]
1. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِقَالَ: إِنَّ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ سُئِلَ عَنْ قِدْرٍ طُبِخَتْ فَإِذَا فِي الْقِدْرِ فَأْرَةٌ قَالَ يُهَرَاقُ مَرَقُهَا وَ يُغْسَلُ اللَّحْمُ وَ يُؤْكَلُ. [4]
2. مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ آدَمَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَنْ قَطْرَةِ خَمْرٍ أَوْ نَبِيذٍ مُسْكِرٍ قَطَرَتْ فِي قِدْرٍ فِيهَا لَحْمٌ كَثِيرٌ وَ مَرَقٌ كَثِيرٌ فَقَالَ يُهَرَاقُ الْمَرَقُ أَوْ يُطْعِمُهُ لِأَهْلِ الذِّمَّةِ أَوِ الْكِلَابِ وَ اللَّحْمَ فَاغْسِلْهُ وَ كُلْهُ قُلْتُ فَإِنْ قَطَرَ فِيهَا الدَّمُ فَقَالَ الدَّمُ تَأْكُلُهُ النَّارُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ قُلْتُ فَخَمْرٌ أَوْ نَبِيذٌ قَطَرَ فِي عَجِينٍ أَوْ دَمٌ قَالَ فَقَالَ فَسَدَ قُلْتُ أَبِيعُهُ مِنَ الْيَهُودِ وَ النَّصَارَى وَ أُبَيِّنُ لَهُمْ فَإِنَّهُمْ يَسْتَحِلُّونَ شُرْبَهُ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ الْفُقَّاعُ هُوَ بِتِلْكَ الْمَنْزِلَةِ إِذَا قَطَرَ فِي شَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ قَالَ أَكْرَهُ أَنْ آكُلَهُ إِذَا قَطَرَ فِي شَيْءٍ مِنْ طَعَامِي.[5]
3. رواية ابن جعفر عن أكسية المرعزى و الخفاف تقع في البول أ يصلى عليها؟ قال إذا غسلت فلا بأس.[6]
4. مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: وَ دَخَلَ أَبُوجَعْفَرٍ الْبَاقِرُ الْخَلَاءَ فَوَجَدَ لُقْمَةَ خُبْزٍ فِي الْقَذَرِ فَأَخَذَهَا وَ غَسَلَهَا وَ دَفَعَهَا إِلَى مَمْلُوكٍ كَانَ مَعَهُ فَقَالَ تَكُونُ مَعَكَ لآِكُلَهَا إِذَا خَرَجْتُ فَلَمَّا خَرَجَ قَالَ لِلْمَمْلُوكِ أَيْنَ اللُّقْمَةُ قَالَ أَكَلْتُهَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّهَا مَا اسْتَقَرَّتْ فِي جَوْفِ أَحَدٍ إِلَّا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ فَاذْهَبْ فَأَنْتَ حُرٌّ فَإِنِّي أَكْرَهُ أَنْ أَسْتَخْدِمَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ.[7]
ترجمه: امام باقر در بيت الخلا لقمه نانى را دید. آن را برداشت و شست و به غلام خود داد و فرمود: اين نزد تو باشد تا وقتى بيرون آمدم آن را بخورم، هنگامى كه آن حضرت بيرون آمد به غلام فرمود: آن لقمه كجاست؟ غلام عرض کرد: آن را خوردم. حضرت به او فرمود: همانا آن لقمه در معده كسى جاى نگيرد مگر اينكه بهشت بر او واجب شود، سپس او را آزاد نمود و فرمود: من خوش نميدارم مردى را كه از اهل بهشت است در خدمت خود به کار گیرم.