< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

1401/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نماز بر مهر نجس در حال اضطرار

 

مسألة الحادية عشر: إذا صلّى مع النجاسة اضطراراً [1] لا يجب عليه الإعادة[2] بعد التمكّن من التطهير، نعم لو حصل التمكّن في أثناء الصلاة استأنف في سعة الوقت و الأحوط الإتمام و الإعادة.

برای روشن شدن مساله 11 و 12 و 13 مقدماتی در جلسات قبل به عرض رسید و گفتیم که طهارت بدن و لباس بلا شک در نماز معتبر است و اخلال عمدی در آن موجب بطلان نماز می‌شود چنان که طهارت مسجد الجبهه «مهر» در نماز شرط است و اخلال عمدی در آن موجب بطلان نماز می‌شود با این مقدمه صور اضطرار به خواندن نماز را بر لباس یا بدن متنّجس و نیز صور خواندن نماز را بر مهر نجس بررسی می‌کنیم:

صور اضطرار به خواندن نماز بر لباس یا بدن نجس

الف: اگر مصلی مضطر به خواندن نماز در لباس یا بدن نجس شود چنانچه عذر مستوعب باشد، طبق قاعد «الصلوه لا تسقط بحال» شرط طهارت ساقط شده و باید نمازش را در لباس یا بدن نجس بخواند.

ب: اگر عذر مستوعب نباشد و امکان تطهیر آن دو در ضمن یکی از افراد طولی یا عرضی آن ممکن باشد چنانچه می‌داند که در آخر وقت امکان تطهیر وجود دارد اگر در اول وقت نماز بخواند، نمازش باطل است زیرا اوامر شرعی روی طبایع رفته است نه افراد خارجی و با امکان نماز تام الاجزاء و الشرائط در ضمن یکی از افراد طولی یا عرضی آن، فرد قادر به اتیان نماز کامل است لذا اگر در لباس یا بدن نجس در اول وقت نماز بخواند چون نمازش فاقد شرط بوده و قدرت بر تحصیل شرط را هم در ضمن یکی از افراد آن ولو در آخر وقت داشته است، نمازش علی القاعده باطل است.

ج ، د: اگر در اول وقت مضطر به نماز در نجس شود ولی یقین دارد که در آخر وقت امکان تطهیر یا تعویض لباس برای او وجود ندارد حال یا به علم وجدانی یا به علم تعبدّی «للاستصحاب الاستقبالی بعدم وجدان الماء الی آخر الوقت.» در این صورت بدار به نماز بلا شک جائز است و اگر کشف خلاف شود و معلوم شود که در آخر وقت می‌توانسته شرط طهارت را تحصیل کند، باز

هم نمازش به استناد حدیث لا تعاد صحیح خواهد بود و اعاده بر او لازم نیست.

صور اضطرار به خواندن نماز بر مسجد الجبهه متنجّس

الف: اگر فرد در اول وقت مضطر به خواندن نماز بر مهر نجس شود، چنانچه امکان اتیان نماز با مهر طاهر در ضمن یکی از افراد طولی یا عرضی آن وجود داشته باشد در این فرض اگر در اول وقت با مهر نجس نماز بخواند، نمازش باطل است زیرا در نماز طهارت مسجد الجبهه شرط است و فرض آن است که امکان تحصیل این شرط در ضمن یکی از افراد آن ولو در آخر وقت وجود داشته است فلذا اگر در اول وقت بدون این شرط نماز بخواند با این که می‌داند امکان نماز با طهارت مهر در ضمن یکی از افراد طولی آن وجود دارد قهرا ترک آن به منزله ترک عمدی شرط است و موجب بطلان نماز می‌شود.

ب: اگر در اول وقت مضطر به خواندن نماز بر مهر نجس شود و می‌داند که در آخر وقت امکان تطهیر آن وجود ندارد یا وجدانا و یا تعبداً للاستصحاب الاستقبالی، در این صورت بدار به نماز جائز است زیرا بر طبق قطع یا اصل استصحاب که شارع مقدس تجویز نموده، داخل در نماز شده و مجوّز بدار در نماز را داشته است این در صورتی که عذر تا آخر وقت مرتفع نشود ولی اگر بعد از نماز کشف خلاف شود و متمکن از نماز بر مهر طاهر شود، سوال این است که آیا نمازی که خوانده صحیح است یا خیر؟

مرحوم حکیم در این فرض حکم به صحت و عدم وجوب اعاده نماز نموده است زیرا سجده، درست است که از ارکان نماز است و خلل عمدی و سهوی در آن، موجب بطلان نماز می‌شود لکن آنچه رکن است اصل سجده است یعنی سرگزاردن بر خاک که آن هم محقق شده است و تنها شرط آن که طهارت مسجد الجبهه باشد حاصل نشده است.

از طرفی دلیل بر طهارت مسجد الجبهه اجماع است. اجماع دلیل لبی است و باید به قدر متیقن از آن اکتفا نمود. قدر متیقن از آن در جایی است که عمدا آن را ترک کند ولی اگر به جهت عذری مثل جهل یا اضطرار ترک کند شرطیت آن در این صورت ثابت نیست. لذا می‌توان در ما نحن فیه حکم به صحت نماز کرد. البته مرحوم حکیم در مساله بعد می‌فرماید: ممکن است بگوییم: طبق صحيحه حسن بن محبوب، ادله شرطیت طهارت مسجد الجبهه اطلاق دارد و طهارت مسجد الجبهه مطلقا شرط است.

مناقشه مرحوم استاد خویی در کلام مرحوم حکیم

اولاً: دلیل لفظی بر اشتراط طهارت مسجد الجبهه وجود دارد و آن صحيحه حسن بن محبوب است در این روایت راوی از موسی بن جعفر پرسيد: اگر مسجد را بوسیله گچى كه از آتش برافروخته شده از عذره یا استخوان میته، ساخته شده، گچ‌كارى‌ كنند، آيا ‌مى‌توان بر آن‌ زمین سجده كرد؟ حضرت با خطّ مبارک خويش نوشتند: همانا وقوع گچ متنّجس در آتش و آب، موجب طهارت آن می‌شود لذا سجده بر آن منعی ندارد و اما متن روایت:

صحيحه حسن ابن محبوب: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَنِ الْجِصِّ يُوقَدُ عَلَيْهِ بِالْعَذِرَةِ

وَ عِظَامِ الْمَوْتَى ثُمَّ يُجَصَّصُ بِهِ الْمَسْجِدُ أَ يُسْجَدُ عَلَيْهِ؟ فَكَتَبَ إِلَيْهِ بِخَطِّهِ أَنَّ الْمَاءَ وَ النَّارَ قَدْ طَهَّرَاهُ. [3]

تقریب استدلال: راوی سوال کرد از گچى كه با آتش برافروخته شده از عذره و استخوان میته، پخته شده که آیا سجده بر آن جائز است یا خیر، از این سوال راوی استفاده می‌شود که این امر در ذهن راوی مغروس و مسلّم بوده که محل سجده باید طاهر باشد و در یکی از صغریات آن شک داشته که آیا در چنین موردی محل سجده نجس است یا خیر، امام هم آنچه را در ذهن راوی در خصوص شرطیت مسجد الجبهه مغروس بوده، تقریر نموده و پذیرفته ‌است که محل سجده باید طاهر باشد و در مقام رفع شبهه نجاست، «با قطع نظر از شبهه‌ای که در مطهریت آتش مطرح است» می‌فرماید: سجده بر آن محل منعی ندارد زیرا بوسیله آتش و آب طاهر شده است «أَنَّ الْمَاءَ وَ النَّارَ قَدْ طَهَّرَاهُ» لذا طبق اطلاق مقامی این روایت طهارت مسجد الجبهه مطلقا شرط است.

بنابراین دلیل اشتراط طهارت مسجد الجبهه خصوص اجماع نیست تا بگوییم چون اجماع دلیل لبی است باید به قدر متیقن آن اکتفا نمود... طبق این روایت هم طهارت مسجد الجبهه شرط است و به اطلاق شامل صورت جهل هم می‌شود. فلذا اگر کسی بر مهر نجس نماز بخواند ولو جهلا یا نسیانا نمازش علی القاعده باطل است زیرا اخلال در یکی از شروط نماز ورزیده است و طبق قاعده فلسفی «المشروط ینتفی بانتفاء شرط» کأنّ مشروط و نماز را اتیان نکرده است و اعاده نماز بر او لازم است.

ثانياً: از کلمات اصحاب استفاده می‌شود که معقد اجماع مطلق است و شامل ما نحن فیه هم می‌شود. شاهد بر این مطلب آن است که فقها اتفاق دارند بر این که اگر کسی می‌داند که اضطرار در آخر وقت رفع می‌شود و قادر بر نماز بر مهر طاهر است و با این حال بر مهر نجس نماز بخواند نمازش صحیح نیست و ليس ذلك إلّا لأجل اشتراط الطهارة في مسجد الجبهة مطلقا.

اما این که امام آتش را به عنوان یکی از مطهرات ذکر نمود این امر موافق با علم جدید است زیرا حرارت موجب گنده‌زدایی و نابود شدن میکروب‌ها می‌شود ضمن این که طهارتی که در قرآن کریم آمده است: ﴿يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ﴾ اصطلاح جدید به معنی طهارت اصطلاحی نیست و بعید نیست مراد همان معنای عرفی طهارت باشد که بوسیله آب قذارت و میکروب‌ها رفع می‌شود کأنّ آب خاصیت الکل زمان ما را دارد. بنابراین مراد خصوص طهارت شرعی نیست و طهارت شرعی تنها یک مصداق از رفع قذارت کلّی است با این بیان شبهه مطهریت آتش هم رفع می‌شود.

طبق این روایت، آب مطلقا مطهّر است چه آب را روی گچ نجس بریزند چه گچ نجس را روی آب بریزند که معمولا تهیه گچ به این طریق است در هر دو صورت آب مطهر است ولو این که آب قلیل باشد لذا این شبهه هم رفع می‌شود که برخی گفته‌اند که تنها در صورتی که آب را روی گچ بریزند گچ طهارت می‌شود ولی اگر گچ نجس را داخل آب بریزند، طاهر نمی‌شود.

تا به اینجا روشن شد که شرطیت طهارت مهر مطلق است هم اجماع دلالت بر آن دارد و هم نص. لذا استدلال مرحوم حکیم برای صحت نماز به جهت عدم وجود اجماع و نفی اطلاق روایت در ما نحن فیه، پذیرفته نیست و طبق قاعده«المشروط ینتفی بانفاء شرطه» اگر نماز فاقد شرط طهارت مسجد الجبهه اتیان شود، نماز باطل است حال سوال این است که در فرض مزبور آیا می‌توان به استناد حدیث لا تعاد حکم به صحت نماز نمود یا خیر؟

طبق حدیث لاتعاد اگر در یکی از اجزاء یا شرائط نماز خللی وارد شود و سهواً یا عن عذر ترک شود، اعاده نماز لازم نیست مگر خلل در پنج چیز. اول: وقت. دوّم: قبله. سوّم: طهارت حدثیه یعنی بدون غسل و وضو نماز بخواند چهارم و پنجم: رکوع و سجود. اگر مصلّی یکی از این امور پنج‌گانه را «الطَّهُورِ وَ الْوَقْتِ وَ الْقِبْلَةِ وَ الرُّكُوعِ وَ السجود» در نماز ترک کند چه عمدی باشد چه سهوی، اعاده نماز بر او لازم است ولی اگر خلل در غیر امور پنجگانه به جهت جهل یا اضطرار وارد شود، اعاده نماز بر او واجب نیست حال چون طهارت خبثیه داخل در عقد مستثنی منه است اگر در اول وقت به گمان این که اضطرار به خواندن نماز در مهر نجس مستوعب تمام وقت است داخل در نماز شود و بدون طهارت خبثیه نماز بخواند طبق حدیث لا تعاد اعاده بر او اعاده لازم نیست.

ان قلت: طهارت مهر از شرائط صحت سجده است از طرفی طبق قاعده کلی فلسفی «المشروط ینتفی بانتفاء شرطه» اخلال در آن در حقیقت به منزله ترک سجده است و چون سجده در حدیث «لا تعاد» داخل در عقد مستثنی است خلل عمدی و سهوی در آن موجب بطلان نماز می‌شود.

قلت: درست است که طهارت شرط سجده است لکن قوام سجده به طهارت نیست زیرا سجده عبارت است از «وضع الجبهه علی الارض تعظیماً لله» طبق این بیان سجده بر زمین نجس هم حقیقتا اطلاق سجده بر آن می‌شود اگر چه طهارت محل سجده در شرع اعتبار شده ولی طهارت دخیل در مفهوم سجده نیست از طرفی آنچه در حدیث «لا تعاد» اخلال به آن موجب اعاده نماز ذکر شده اصل سجده است «وضع الجبهه علی الارض» که فرض آن است که محقّق شده است بنابراین طهارت مسجد الجبهه داخل در عقد مستثنی منه است که خلل سهوی در آن موجب بطلان نماز نمی‌شود و به استناد حدیث لا تعاد می‌توان حکم به صحت نماز در این فرض نمود.

مسألة 13: إذا سجد على الموضع النجس جهلاً أو نسياناً لا يجب‌ عليه الإعادة، و إن كانت أحوط. [4]

ترجمه: اگر از روی جهل یا نسیان روی مهر نجس سجده کند اعاده نماز بر او لازم نیست.

تعلیقه استاد خویی

مرحوم سید در این مساله می‌فرماید: اگر جهلاً بر مهر نجس سجده کند اعاده نماز لازم نیست. حکم مساله اختصاص به خواندن

نماز بر مهر نجس ندارد بلکه اگر جهلا یا نسیانا بر چیزی که سجده بر آن صحیح نیست سجده کند مثل سجده بر خوراکی‌ها و یا جهلا یا نسیانا بر محلی سجده کند که از موضع قدم او چهار انگشت بلندتر است، حکم مزبور شامل این دو مورد هم می‌شود.

سجده سهوی در هر یک از این سه مورد «سجده بر مهر نجس یا سجده بر ماکول یا سجده بر موضع بالاتر از پاها بیش از چهار انگشت» به دو صورت متصور است: تاره: تنها در یک سجده ولو در همه رکعات خلل ثلاثه اتفاق می‌افتد و اخری در هر دو سجده این اتفاق می‌افتد.

الف: اگر در یک سجده اتفاق بیفتد و سهوا بر مهر نجس سجده کند یا بر شیء ماکول سجده کند یا بر محلی سجده کند که بالاتر از چهار انگشت از موضع پا است در هر سه فرض، اعاده نماز لازم نیست زیرا اگر هم فاقد شرط طهارت مسجد الجبهه را به منزله ترک سجده بدانیم درست است که در حدیث لاتعاد حکم به اعاده نماز تارک سجده شده است ولی ناچاریم که حدیث لا تعاد را تخصیص بزنیم به روایاتی که حکم به صحت نماز با ترک سهوی یک سجده نموده است و بعد از تقیید حدیث «لا تعاد» آنچه مضر به صحت نماز است ترک دو سجده در هر رکعت است و دو سجده با هم رکن محسوب می‌شود و نهایتا این فرد چون یک سجده را سهوا ترک کرده نمازش صحیح است.

ب: ولی اگر در هر دو سجده خلل ثلاثه اتفاق می‌افتد در این فرض هم به استناد حدیث «لاتعاد» اعاده نماز واجب نیست.

بیان ذلک: سجده در شرع مقدس از اصطلاحات جدید نیست که صرفا مجعول شارع باشد بلکه در همان معنای لغوی آن در آیات و روایات استعمال شده است اگر چه شارع مقدس قیودی را برای آن ذکر نموده است مثل سجده بر خاک یا وضع هفت موضع بر خاک و یا طهارت محل سجده و غیر آن. لذا بر مکلف جائز نیست در یک رکعت علاوه بر دو سجده صحیح، سجده دیگری بر ما لا یصح السجود کند به این توجیه که این سجده چون صحیح نیست سجده محسوب نمی‌شود و منعی ندارد. خیر سجده بر ما لا یصح السجود هم عرفا سجده محسوب شده و موجب بطلان نماز می‌شود. از این فتوای فقها در بطلان نماز بوسیله اضافه کردن یک سجده ولو بر غیر ما یصح السجود علیه، استفاده می‌شود که اگر اصل سجده ولو بدون شرائط آن محقق ‌شود بر آن حقیقتا سجده صادق است و أن المراد بالسجدة إنما هو معناها لغة كما هو المراد منها عند إطلاقها لا السجود المأمور به المشتمل على جميع قيوده و اجزائه.

از این بیان فهمیده می‌شود که مراد از اخلال در سجده که موجب برای اعاده نماز در حدیث «لا تعاد» ذکر شده، خلل در اصل سجده است و این که سجده را بالمره ترک کند و اما اگر سجده را بدون شرائط آن اتیان کند مثل این که بر مهر نجس سجده کند حدیث «لا تعاد» شامل آن نمی‌شود و اخلال سهوی «جهلا أو نسيانا» در شرائط سجده، موجب بطلان نماز نمی‌شود و ترک

سهوی طهارت سجده داخل در عقد مستثنی منه بوده و اعاده نماز در صورت خلل در آن لازم نیست. [5]

فرع فقهی: اگر فرد در رکعت آخر نماز، هر دو سجده را سهوا بر مهر نجس کند چنانچه محل باقی است و کاری که نماز را باطل می‌کند مرتکب نشده باشد، باید مجدد بر مهر طاهر سجده کند. لکن اشکالی که هست این که اگر دو سجده بجا آورد چون دو سجده هم قبلا بر مهر نجس کرده بود با توجه به این که گفتیم مراد از سجده معنای لغوی آن است، طبعا چون موجب زیادی رکن در نماز شده، نمازش باطل است ولی می‌تواند یک سجده را بجا آورد، در این صورت تنها یک سجده اضافی بر مهر نجس سهواً بجا آورده است و چون یک سجده رکن نیست موجب بطلان نماز نمی‌شود پس وظیفه فرد آن است که برگردد و یک سجده بر مهر طاهر بجا آورد و نماز خود را به اتمام برساند.

 


[1] بأنّ‌ لم يتمكّن من تحصيل ثوب طاهر، أو من تطهير بدنه حين إرادة الصلاة و لو كان ذلك في سعة الوقت، و لكنّ‌ جواز البدار حينئذ منوط بعدم إحراز طروء التمكّن منه في الوقت، أو كون المبرّر للصلاة مع النجاسة هو التقيّة، و إذا جاز البدار يحكم بالإجزاء مطلقا. السيستاني.إن صلّى فيه مع سعة الوقت لليأس من الظفر بثوب طاهر أو تطهير بدنه أعاد في الوقت على الأحوط، و الأحوط التأخير إلى آخر الوقت. و إذا صلّى آخر الوقت أو في السعة مع استيعاب العذر، فالأقوى عدم وجوب القضاء. الامام الخميني‌.
[2] لا يترك الاحتياط بالإعادة، و كذا في السجود على النجس. مهدي الشيرازي. الظاهر الوجوب. الحكيم. و لا سيّما إذا كان الاضطرار لأجل التقيّة، و كذا الحال في المسألة الآتية الخوئي. هذه المسألة مبنيّة على جواز البدار؛ أمّا القضاء، فلا إشكال في عدم وجوبه‌ ‌مكارم الشيرازي.
[4] لا يُترك. (الأصفهاني، البروجردي).لزوماً لا سيّما إذا كان ذلك في السجدتين معاً. (آل ياسين).لا يُترك و إن كان عدم الوجوب لا يخلو من قوّة. (الإمام الخميني).إذا كان السجود على الموضع النجس في سجدة واحدة من ركعة أو أكثر فالاحتياط بالإعادة ضعيف جدّاً. (الخوئي).
[5] و (قد يقال): إن لازم هذا الكلام عدم وجوب إعادة السجدة إذا علم بوقوعها على الموضع النجس بعد ما رفع رأسه من سجدته و ان كان متمكنا من السجدة على المحل الطاهر و (يندفع): بأنه يشترط في التمسك بحديث لا تعاد كون الفائت مما لا يمكن تداركه بان لم يتمكن من تصحيح الصلاة إلا بإعادتها و في مفروض المثال يمكن أن يتدارك السجدة لعدم فوت محلها، و نظيره ما لو علم بوقوع كلتا السجدتين على الموضع النجس أو على ما لا تصح السجدة عليه بعد ما رفع رأسه من السجدة الثانية مع التمكن من السجدة على المحل الطاهر إلا أنه تصحح السجدة الأولى بالحديث لمضي محلها و عدم كونها قابلة للتدارك و يأتي بالسجدة الأخيرة ثانيا لبقاء محلها، و على الجملة لا مانع من نفى وجوب الإعادة في مفروض المسألة بحديث لا تعاد و بهذا ظهر أن نسيان النجاسة في الثوب أو البدن و ان كان موجبا لبطلان الصلاة إلا أن حكم نسيان النجاسة في محل السجود حكم الجهل بالنجاسة هناك‌.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo