< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

1401/07/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دوران امر بین تحصیل طهارت حدثیه یا خبثیه

المسألة العاشره: إذا كان عنده مقدار من الماء لا يكفي إلا لرفع الحدث أو لرفع الخبث ‌من الثوب أو البدن تعيّن رفع الخبث[1] و يتيمم بدلاً عن الوضوء أو الغسل و الأولى[2] أن يستعمله في إزالة الخبث أولً ثمَّ التيمم ليتحقق عدم الوجدان حينه.

‌ترجمه: اگر شخص، به مقداری آب دارد که تنها قادر به تحصیل يكى از طهارت حدثیه یا خبثیه است بايد آب را صرف در طهارت خبثیه «رفع نجاست از بدن یا لباس» کند و بدل از وضو، تيمم كند و اولی آن است كه بعد از صرف آب در رفع خبث، تيمم کند تا موضوع عدم وجدان الماء محقّق شود.

توضیح ذلک: اگر کسی مقداری آب دارد که مکفی برای تحصیل طهارت حدثیه و خبیثه نیست و تنها یکی از آن دو را می‌تواند تحصیل کند مثل این که فرد محدث به حدث «اکبر یا اصغر» است و لباس یا بدنش هم نجس شده است اگر آب را صرف در رفع حدث کند «وضو بگیرد یا غسل بکند» دیگر قادر بر تطهیر بدن یا لباس خود نیست و اگر آب را صرف در رفع خبث کند «بدن یا لباس خود را تطهیر کند» آب برای وضو و غسل باقی نمی‌ماند، سوال این است که وظیفه او چیست؟ آیا باید آب را صرف در تحصیل طهارت حدثیه کند یا صرف در طهارت خبثیه کند و یا مخیر بین آن دو است؟

ان قلت: رفع خبث «تحصیل طهارت خبثیه» مقدم بر رفع حدث «تحصیل طهارت حدثیه» است زیرا طهارت حدثیه بدل دارد و فرد می‌تواند در عوض وضو، تیمم کند چنان که خداوند در آیه شریفه می‌فرماید: ﴿إِنْ كُنْتُمْ مَرْضىٰ أَوْ عَلىٰ سَفَرٍ فتیمّموا﴾ ذکر مریض به عنوان عدل برای مسافر، بیانگر آن است که اگر آب برای مریض مضرّ باشد می‌تواند در عوض آن تیمم کند ولو این که در خارج، آب موجود باشد و قدرت عقلیه بر صرف آب داشته باشد از آیه شریفه استفاده می‌شود که وجوب غسل و وضو مشروط به عدم ضرر وضو برای محدث است و لذا مشروط به قدرت شرعیه است و در صورت مزاحمت آم دو با تکلیف دیگر وضو و غسل ساقط شده و وظیفه منتقل به تیمم می‌شود ولی از ادله استفاده می‌شود که تحصیل طهارت خبثیه مشروط به قدرت عقلیه است یعنی علی کل تقدیرٍ واجب است، خواه تکلیف دیگری مزاحم آن باشد یا نباشد و در دوران امر بین واجب مشروط به قدرت شرعیه و واجب مشروط به قدرت عقلیه، واجب مشروط به قدرت عقلیه مقدم است.

قلت: طهارت خبثیه هم بدل دارد زیرا در صورتی که فرد قادر بر تحصیل آن نباشد، وظیفه او منتقل به نماز عاریا می‌شود چنان که برخی معتقد به آن هستند و طبق نظر برخی از جمله سیدنا الاستاد الخویی وظیفه فرد منتقل به نماز در لباس نجس می‌شود. بنابراین طهارت خبثیه هم مثل طهارت حدثیه دارای بدل است و مشروط به قدرت شرعیه است نه مشروط به قدرت عقلیه تا بگویید در دوران امر بین رعایت طهارت خبثیه و طهارت حدثیه چون طهارت خبثیه بدل ندارد مقدم بر طهارت حدثیه می‌شود زیرا ستر طاهر در نماز همانند وضو و غسل دارای بدل است و بدل آن نماز عریانا یا نماز در لباس نجس است.[3] لذا در تزاحم بین آن دو هیچ یک بر دیگری رجحانی ندارد.

نکته: دوران بین تحصیل طهارت حدثیه و خبثیه در فرضی است که لباس، ساتر عورت باشد ولی الا اگر لباس ساتر نباشد و فرد بتواند آن را در آورد و ساتر او طاهر باشد دیگر دورانی در کار نیست و فرد می‌تواند طهارت حدثیه و خبثیه هر دو را حاصل کند. برای روشن شدن مطلب مقدمه‌ای به عرض می‌رسد:

مقدمه: تکالیف شرعیه گاهی مشروط به قدرت عقلیه هستند و گاهی مشروط به قدرت شرعیه «معنای دوم مشروط به قدرت شرعیه آن است که انجام آن تکلیف مزاحم با تکلیف وجوبی یا تحریمی دیگر نباشد که اگر مزاحم باشد ساقط می‌شود.»

توضیح اینکه پر واضح است که هر تکلیفی در فرض عدم قدرت عقلیه ساقط می‌شود طبق آیه شریفه که خداوند می‌فرماید: ﴿لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ مَا آتَاهَا﴾ البته بحث است که آیا قدرت عقلیه شرط در فعلیت تکلیف است یا شرط در تنجیز تکلیف؟ مرحوم استاد خویی به تبع بسیاری از فقها، معتقد است که قدرت شرط در فعلیت تکلیف است در مقابل، مرحوم استاد خمینی معتقد است که با تبیین احکام توسط رسول الله همه احکام فعلی شده‌اند لذا قدرت شرط در تنجز تکلیف است.

در هر حال تمام احکام شرعی مشروط به قدرت عقلیه هستند. ولی برخی از تکالیف علاوه بر این که مشروط به قدرت عقلیه هستند، مشروط به قدرت شرعیه هم هستند مثل وضو و غسل که اگر واجب دیگری با آن تزاحم کند وظیفه منتقل به تیمم می‌شود مثلا اگر مکلف قدری آب دارد که اگر صرف وضو کند ممکن است خود یا اهل او یا فردی که جانش محترم است، تلف شود در اینجا وظیفه او تیمم است لعدم تمکنه من استعمال الماء بالتمکن الشرعیه. زیرا وضو و غسل از واجباتی است که مشروط به قدرت شرعیه است ولی حفظ نفس محترمه از واجبات مشروط به قدرت عقلیه است و در تزاحم بین این دو واجب باید آب را صرف در نجات نفس محترمه کند و وظیفه مکلف از وضو و غسل منتقل به تیمم می‌شود معمولا تکالیفی که دارای بدل هستند مشروط به قدرت شرعیه هستند.

بنابراین کلام مرحوم سید که فرمود: باید آب را در رفع خبث صرف کند علی القاعده صحیح است زیرا تطهیر لباس و تحصیل طهارت خبثیه مشروط به قدرت عقلیه است ولی طهارت حدثیه مشروط به قدرت شرعیه است و در تزاحم بین آن دو، مشروط به قدرت عقلیه مقدم است البته با صرف نظر از اشکالی که در بالا ذکر شد.

مناقشه مرحوم استاد خویی در کلام سید

مورد بحث از موارد دوران امر بین قیود نماز و از مصادیق تعارض است زیرا نماز از واجبات ارتباطی است. در واجبات ارتباطی اگر یک جز یا شرط آن، غیر مقدور باشد، مامور به اولی به طور کلی ساقط می‌شود و مکلف تکلیفی ندارد. به عکس واجبات استقلالی که با انجام هر یک از افراد کلی آن امتثال مستقلی را داشته و با انجام آن فرد امتثال نسبت به آن محقق می‌شود مثلا اگر کسی ده روز، روزه قضا دارد، به هر مقدار که روزه بگیرد تکلیف به همان آن مقدار ساقط می‌شود ولی در واجبات ارتباطی با تعذر یک جزء یا شرط، امر اول به مجموع مرکب، ساقط می‌شود.

لکن در خصوص نماز چون دلیل داریم که «الصلوه لا تسقط بحال» «این جمله در مستحاضه متوسطه وارد شده ولی چون به صورت تعلیل ذکر شده شامل غیر استحاضه هم می‌شود» با تعذر از تحصیل یکی از طهارت خبثیه یا حدثیه، می‌دانیم تکلیفِ واحدی متوجه فرد شده است یا نماز با طهارت حدثیه و یا نماز با طهارت خبثیه و چون تعیین هر یک از آن دو نیاز به دلیل دارد و فرض آن است که دلیلی هم بر تعیین احدهما نداریم، برائت از تعیین احدهما جاری کرده و فرد مخیر در اتیان هر یک از دو تکلیف است. بنابراین ما نحن فیه از مصادیق تزاحم نیست تا بتوان به مرجحات باب تزاحم رجوع کرد، زیرا در تزاحم، دو تکلیف و دو ملاک داریم و به جهت عجر، مکلف قادر بر امتثال هر دو تکلیف نیست طبعا نوبت به اهم و مهم و سایر مرجحات باب تزاحم می‌رسد یعنی بعد از سقوط امر مرکب ارتباطی به خاطر عجز از جزئی از اجزاء یا شرطی از شروط، آن تکلیف اولیه ساقط می‌شود ولی چون در خصوص صلوه می‌دانیم وجوب اصل صلوه بخاطر عجز از بعض اجزاء یا شرائط آن ساقط نمی شود بلکه باید نماز را با آنچه از اجزاء و شرائط مقدور است انجام داد، لذا علم داریم که شرعاً تکلیف واحدی جایگزین وجوب اولی نماز شده است اما نمی دانیم در مثل مورد ما نحن فیه تکلیف به صلوه با طهارت مائیه حدثیه است یا با طهارت خبثیه و تبدیل طهارت مائیه به تیمم پس لا محاله در ما نحن فیه علم داریم به وجود یک تکلیف یا به نماز با طهارت حدثیه مائیه در لباس نجس یا تکلیف به طهارت خبثیه با تیمم.

ثانیاً: لو سلمنا که مساله داخل در باب تزاحم باشد لکن هر دو تکلیف مشروط به قدرت شرعیه است زیرا همچنان که طهارت حدثیه بدل دارد که تیمم باشد طهارت خبثیه هم بدل دارد و در فرض عدم وجود ساتر طاهر، فرد می‌تواند نماز خود را عاریا بخواند چنان که مشهور قائل بدان شده‌اند و یا می‌تواند در لباس نجس نماز بخواند که مختار مرحوم استاد خویی است[4] پس هر دو تکلیف مشروط به قدرت شرعیه است لذا تقدمی بین آن دو نیست.

مرحوم سید بعد از حکم به تقدیم طهارت خبثیه بر طهارت حدثیه، می‌فرماید: اگر امر مشتبه شود و ندانیم کدام یک از آن دو مقدم بر دیگری است مکلف می‌تواند اول بدن را تطهیر کند و بعد از این که فاقد الماء شد و موضوع تیمم محقق شد طبق آیه شریفه که فرمود: ﴿فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً﴾ تیمم کند این کلام موافق با احتیاط است.

ان قلت: این کلام نیازی به گفتن نداشت وقتی مکلف طهارت خبثیه را مقدم بر طهارت حدثیه کند قهرا این کار محقق شده و با تیمم باید نماز ب‌خواند لذا ذکر این عبارت در کلام مرحوم سید وجهی ندارد.

قلت: اگر مکلف به گمان این که وظیفه او صرف آب در طهارت خبثیه است ابتدا تیمم است سپس تحصیل طهارت خبثیه کند و در واقع وظیفه او تحصیل طهارت حدثیه باشد در این صورت مخالف با واقع عمل نموده و فعل او مخالف با احتیاط است. ولی اگر ابتدا با آب موجود، تحصیل طهارت خبثیه کند دیگر فاقد الماء شده و موضوع تیمم محقق می‌شود و در این فرض بلا اشکال به وظیفه‌اش عمل نموده است.

 


[1] على الأحوط الأولى، و لو تمكّن من جمع غسالة الوضوء أو الغسل في إناء و نحوه و رفع الخبث به تعيّن ذلك. (الخوئي).قد يتوقّف رفع الحدث على رفع الخبث كما لو كان على بدن الجنب نجاسة فيتعيّن رفع الخبث بلا إشكال، و لكن نظر المتن إلى الدوران العرضي و هو ما لو كان ثوبه أو بعض بدنه غير أعضاء الوضوء نجساً فيتعيّن رفع الخبث أيضاً؛ لأنّ وجوبه مطلق و رفع الحدث مشروط بالتمكّن فإذا عارضه المطلق ارتفع الشرط و هو التمكّن و وجب البدل و هو التيمّم، و لو عصى و توضّأ فظاهرهم بطلان الوضوء؛ لعدم الأمر، و لكن حيث إنّ المقام من باب التزاحم فالصحّة غير بعيدة، ثمّ إنّ عدم التمكّن يتحقّق بنفس الوجوب المطلق برفع الخبث و لا حاجة إلى استعماله في رفع الخبث أوّلًا فلا أولويّة. (كاشف الغطاء).
[2] بل المتعيّن في وجه. (الحائري). بل الأحوط. (الإمام الخميني).
[3] مثالی دیگر برای تزاحم بین واجب مشروط به قدرت شرعیه با واجب مشروط به قدرت عقلیه: اگر فرد تنها دو لباس دارد و علم اجمالی به غصبی بودن احدهما دارد و امر دائر است بین رعایت حرمت غصب که از موانع نماز است و مشروط به قدرت عقلیه است و بین رعایت ستر که از شرائط نماز است و مشروط به قدرت شرعیه است در این فرض وظیفه آن است که نماز را عریانا بخواند زیرا غصب از موانع نماز است و مشروط به قدرت عقلیه است و بدل ندارد ولی ستر دارای بدل است در تزاحم بین این دو، حرمت غصب علی‌القاعده مقدم می‌شود و وظیفه فرد نماز عریاناً است.
[4] چنان که در صحیحه علی بن جعفر فرمود: «إِنْ لَمْ يَجِدْ مَاءً صَلَّى فِيهِ وَ لَمْ يُصَلِّ عُرْيَاناً» و در صحيحة محمّد بن علي حلبي هم وقتی راوی سوال کرد: «عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ لَهُ الثَّوْبُ الْوَاحِدُ فِيهِ بَوْلٌ لَا يَقْدِرُ عَلَى غَسْلِهِ» امام فرمود: «يُصَلِّي فِيهِ.».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo