< فهرست دروس

درس تفسیر استاد هادی عباسی خراسانی

99/09/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: تفسیر آیات 19 و 20/تفسیر ترتیبی (سوره بقره) /تمثیل منافقین به شخص وحشت زده در باران و رعد و برق

 

1- تعریف بعضی از مشتقات مثل و تمثیل

﴿مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لاَّ يُبْصِرُونَ﴾[1]

عرب به چیزی که دارای ابعاد و سطح باشد، تمثال می‌گوید؛ چون پابرجا و مشخص است و دارای حجم و جسمیت است؛ همان که در فارسی به آن تندیس گفته می‌شود. و امتثال امر هم که برای اوامر الهی به کار برده می‌شود، برای این است که کسی که می‌خواهد امری را اطاعت کند، معمولا نیاز به یک مقاومت و پابرجایی دارد. حالا اینجا مثل منافقین همانند کسی است که آتشی را روشن کرده و وقتی اطرافش روشن شود، می‌بیند و حرکت می‌کند و وقتی نور برود، «و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون» اینها دیگر هیچ‌گونه بینایی ندارند.

﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَرْجِعُونَ﴾؛[2]

اینها دیگر نه می‌شنوند، نه می‌توانند حرف بزنند، و نه ببینند؛ و اینها دیگر از این حالت‌شان هیچ گونه رجوعی هم ندارند.

2- تمثیل دیگری از منافقین: مانند کسی که باران زده است و از رعد و برق می‌ترسد

﴿أَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصْابِعَهُمْ فِي آذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ واللّهُ مُحِيطٌ بِالْكافِرِينَ﴾؛[3]

صیب از صوب است؛ صوب چیزی است که از آسمان نازل می‌شود و اینجا به معنای باران است؛[4] یا همانند بارانی است که از آسمان می‌آید که «فیه ظلمات»؛ در آن، ظلمات و تیرگی‌ها وتاریکی‌ها است؛ «و رعدٌ» و رعد و غرش ابرها است؛ «و برقٌ»؛ برقی که از ابرها به وجود می‌آید؛ «یجعلون أصابعهم»؛ اینها وقتی که رعد و برق می‌آید، انگشتان‌شان را از ترس مرگ «فی آذانهم»؛ در گوشهای‌شان قرار می‌دهند؛ «من الصواعق حذر الموت»؛ اینها به خاطر این که مرگ به آنها نرسد، چشم و گوش‌شان را می‌بندند؛ «والله محیط بالکافرین»؛ و خداوند احاطه به کافرین دارد.

3- منافق هم کافر محسوب می‌شود

انسان یا مؤمن است یا کافر است و کافر دو قسم است؛ یکی همان کافر اصطلاحی و دیگری منافق است؛ خداوند بر اینها اطلاق کافر کرده است. و تعبیر دیگری که در این مثل و این تمثیل است، این است که از «مثلهم کمثل الذی استوقد نارا»، «أو کصیب» که دو مثل زده می‌شود، از این استفاده می شود که نفاق، یک جریان است که از حالات انکارات نفسی و انحصارطلبی‌ها و عدم شعور و آگاهی، شروع می شود و این ادامه دارد تا به مرحله‌ای که انسان به کفر می‌رسد و «فهم لا یرجعون» می‌شوند.

3.1- وجه این دو تمثیل برای منافق به جهت مشکلات در سطح بینش و گرایش آنان است

نکته‌ی دیگری که در آیه است، این است که در این آیه دو مثل زده شده است؛ یک مثل به کسی است که «إستوقد نارا فلما أضائت ما حوله»؛ کسی که آتشی روشن کند؛ مثل دوم این است که مثل شخص باران زده‌ای است که وحشت‌زده است. ما در آیات گذشته به این نتیجه رسیدیم که انسانهای منافق، نه اهل بینش صحیح و نه اهل گرایش و عمل صحیح هستند؛ هیچ یک را ندارند؛ یعنی هم بینش‌شان مشکل دارد و هم گرایش‌شان؛ هم در ایمان‌شان خدشه است و هم در عمل‌شان خدشه و مشکل است. اینجا هم دو تمثیل است؛ مثل اول گویا اشاره به واماندگی و درماندگی در بینش‌شان است و مثال «أو کصیب من السماء فیه ظلمات و رعد و برق»، بحث گرایش‌شان است که نمی‌داند کجا برود و چه انجام بدهد. اینها متأسفانه به یک مرحله‌ای رسیده‌اند که به قول سعدی، هزاران راه دارند، اما بیراهه رفته‌اند؛

(چندین چراغ دارد و بیراه می رودبگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش)[5]

اینها چندین چراغ و چندین راهنما داشتند؛ اما در عین حال، راه خودشان را گم کرده‌اند. لذا در تمثیل دوم دارد که همانند شخص باران‌زده است.

3.2- احاطه خداوند به مشکلات بینشی و گرایشی منافقین

میتوانیم بگوییم که نور حق، نار نفاق را جلوه گری کرده است؟ بله؛ اینها ﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ﴾؛[6] اینها اراده کردند که نور الهی را خاموش کنند؛ اینها پیرو و دنباله‌رو نار و آتش شدند؛ تمثل اعمالشان هم به مرحله‌ای رسید که ﴿وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ﴾.[7] وقتی که این‌جور شد، نتیجه‌اش این می‌شود که «والله محیط بالکافرین»؛ خدا محیط به کافرین است؛ یعنی محیط به منافقین است. جالب اینجا است که «محیط بالکافرین» دو مطلب از آن استفاده می‌شود؛ هم احاطه به بینش و هم احاطه در عمل و گرایش؛ چون اینها مشکل‌شان در این دو قسمت بود، احاطه خداوند هم در این دو قسم است. احاطه علمی باری تعالی، «والله محیط بالکافرین» است.

4- معنای لغوی بعضی از واژه‌های آیه

4.1- 6،محیط

أحاط یعنی چیزی که محیط و در اختیار شیء دیگری طوری قرار بگیرد که احاطه بر او باشد، و به تعبیر لغت گرداگرد او را احاطه کرده باشد؛ و نسبت به حضرت حق، به باء متعدی می‌شود نه به علی؛ یک وقت می‌گوییم: عمامه بر سر محیط است؛ این احاطه و گرداگرد ظاهری است.؛ و یک وقت به باء متعدی می شود؛ یعنی به تمام اعماق وجود شیء، احاطه دارد و مسلط است. در این تمثیل‌های قرآن هم به بُعد بینشی منافقین اشاره دارد و اینجا احاطه علمی باری‌تعالی به کافرین است و هم به بُعد عملی منافقین اشاره دارد که احاطه قدرتیِ خداوند است؛ لذا در آیه شریفه بعدی، ﴿إِنَّ اللَّه عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[8] است و صحبت قدرت است. و اینها طوری هست که ﴿يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ﴾.[9]

4.2- 6،یخطف

این برق، نزدیک است که چشم‌های اینها را برباید؛ عرب به این قلابی که دلو را از چاه بیرون می‌آورد، خُطّاف می گوید؛ چون دلو و ریسمان را می گیرد و بالا می آورد.[10] این برق، چشمان اینها را می‌گیرد؛ «کلما أضاء لهم مشوا فیه»؛ هر موقع یک نوری بیاید، اینها حرکت می‌کنند؛ عرض کردیم این نورانیت هم، نورانیت معارف و آیات الهی است. هر موقع آیاتی نازل شود که مثل یک برقی برای اینها نور بزند، اینها در پناه آیات می‌آمدند و شروع به تحریف و هیاهو می‌کردند؛ «و إذا أظلم علیهم قاموا»؛ وقتی که تاریک و ظلمت می‌شد.

4.3- 6،قاموا

قاموا؛ اینها می‌ایستادند. ماده قام، یا بعد از جلوس است؛ به معنای ایستادن است یا بعد از حرکت است؛ به معنای توقف و ایستادن است. اینها وقتی که این باران می‌آمد و رعد و برق، نور برای‌شان می‌آورد، حرکت می‌کردند.

4.4- 6،مَشَوا

باران آیات الهی که می‌آمد، اینها «مشوا فیه»؛ مشی هم حالتی است که نه تند است و نه کند است در راه رفتن. و حالت میانه‌روی در پیمایش را عرب به آن مشی می‌گوید؛ اینها حرکت می کردند؛ «و لو شاء الله لذهب بسمعهم و أبصارهم إن الله علی کل شیء قدیر»؛ خداوند اگر بخواهد، چشم‌ها و گوش‌های اینها را از بین می‌برد؛ اما خداوند چشم و گوش را از اینها نگرفت، بلکه به اینها داد. برای اتمام حجت‌شان گوش دارند، اما شنوایی ندارند؛ چشم دارند، اما بینش ندارند؛ بصر دارند، اما بصیرت ندارند؛ در مقابل انسان‌های متقی.

5- منظور از نور (بنورهم) در روایات، نور وجود پیامبر صلی الله علیه و آله است

در بعضی از روایات تفسیری ذیل این آیه دارد که امام باقر علیه‌السلام فرمودند: «ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون» این نورانیت رسول مکرم اسلام است و وقتی رسول مکرم اسلام قبض روح شدند و ظهرت الظلمة؛[11] دیگر ظلمت و تاریکی بین مردم ظاهر شد و وحی قطع شد. به تعبیر امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: «بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي يَا رَسُولَ اللهِ! لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَالإنْبَاءِ وَأَخْبَارِ السَّمَاءِ»؛[12] به مرگ شما چیزی قطع شد و اتفاقی افتاد که برای هیچ یک از مردم این اتفاق نیفتاد و آن، قطع وحی الهی و باران آیات الهی و نزول آیات الهی بود. از این آیات می‌شود این را استفاده کرد که منافقین، یک حالت حیرانی دارند که نور آیات الهی و نور رسالت و نور معارف برای آنها نار می‌شود. اینکه در آیات قرآن داریم ﴿يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾،[13] هم همین عنوان است.

6- حالات ظلمانی منافقین هنگام نزول وحی

آیات الهی طوری است که زندگی پرهراسی را برای منافقین به ارمغان آورده است؛ به گونه‌ای که اینها نه می‌توانند اهل بینش صحیح باشند، و نه اهل گرایش و رفتار درست باشند. اینها مسافران راه‌گم‌کرده‌ای هستند که گرفتار باران شدیدی شدند که همراه با ابرهای غلیظ و تیره و رعد و برقی است که جز هراس و جز مرگ، چیز دیگری برایشان به ارمغان نمی‌آورد؛ و آنها انگشتان‌شان را در گوش‌شان فرو می‌برند تا خروش رعد و برق، آنها را به کام مرگ نکشاند؛ و در نتیجه، چنانچه در هنگام نزول آیات الهی انگشتان‌شان را در گوش‌شان می‌کردند که آیات را نشنوند، حالات ظلمانی آنها هنگام نزول وحی الهی، این گونه تشبیه شده است.

7- احاطه خطیئات و گناهان، عامل احاطه جهنم بر انسان می‌شود

این یک هشداری است برای همه انسان‌ها و روندگان در مسیر سیر و سلوک که ما باید مراقب اعمال‌مان باشیم تا از زندگی هراس‌ناک و وحشت‌ناک نجات پیدا کنیم و همیشه بر اساس واقعیت، حرکت کنیم؛ اهل توهم نباشیم و بدانیم که ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّالَّذِينَ هُم مُّحْسِنُونَ﴾؛[14] خدا با کسانی است که اهل مراقبت و پرهیز و اهل این باشند که در رفتارشان خدای نخواسته دچار گرایش‌های ناصحیح نشوند و همیشه بگویند: ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾که اگر خدای نخواسته دچار انحراف شدند، خطیئه به آنها احاطه پیدا می‌کند؛ ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ﴾[15] ؛ و وقتی که احاطه پیدا کرد، انسان به مرحله‌ای می‌رسد که در چنگ خطیئه و خطایا گرفتار می‌شود و اینجا است که فریادش بلند می‌شود و می‌بیند در تجارتش هیچ گونه سودی نکرده و به جایی می‌رسد که خدای نخواسته به آتش غضب الهی گرفتار می‌شود و اعمال خودش برای خودش آتش را درست کرد و جهنم را درست کرد. جهنم، چیزی خارج از ذات انسان نیست. ﴿وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾؛[16] اینجا هم دارد، «والله محیط بالکافرین»؛ «إن الله علی کل شیء قدیر»؛ همه چیز، در ید قدرت الهی است و ما بیاییم در این قدرت الهی و در این علم الهی که هستیم «وَ لاَ يُمْكِنُ اَلْفِرَارُ مِنْ حُكُومَتِكَ»[17] . ان‌شاءالله دقت کنیم که بتوانیم راه صحیح‌مان را ادامه بدهیم و خدای نخواسته به کفر و نفاق که نفاق هم عاقبتش کفر است، گرفتار نشویم.

 


[5] سعدی، مواعظ، غزلیات، غزل38.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo