< فهرست دروس

درس تفسیر استاد هادی عباسی خراسانی

1400/03/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر ترتیبی(سوره بقره)/سوره بقره(آیات56-57) /متعلق شکر و تبیین و توضیح واژگان آیه

﴿ثُمَّ بَعَثْنَاكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾[1]

﴿وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَىٰ ۖ كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ ۖ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾[2]

1- متعلق شکر در آیه

    1. برخی می‌گویند احیای بعد از مرگ است؛ حیات بعد از مرگ عده‌ای از بنی اسرائیل است.

    2. برخی می‌گویند متعلق آن، همه نعمت‌های بنی اسرائیل است. اینجا متعلق شکر کل نعمت‌ها و همین‌ نعمت اخیر است.

2- تبیین و توضیح واژگان

2.1- ظللنا

باب تفعیل از ظلل یعنی سایبان قرار دادن است. معمولاً در اوزان افعال عربی برای کثرت و مبالغه به کار برده می‌شود. یعنی سایبان گسترده و مستمری که برای فرار از آفتاب استفاده می‌شود. واژه ظل و سایه، گاهی در سایه‌های پسندیده است؛ ﴿وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ﴾؛[3] که این دو مساوی نیستند. یا ظل سایه مذموم باشد؛ ﴿وَدَانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلَالُهَا﴾[4] و ﴿وَظِلٍّ مِّن يَحْمُومٍ﴾.[5]

در المفردات آمده است: الظِّلُّ: ضدُّ الضَّحِّ، وهو أعمُّ من الفيء، فإنه يقال: ظِلُّ اللّيلِ، وظِلُّ الجنّةِ، ويقال لكلّ موضع لم تصل إليه الشّمس: ظِلٌّ.[6]

2.2- غمام

غمام جمع غمامه به معنی ابر است؛ همانند سحاب. تفاوتش این است که غمام به ابر رقیق و نازک گفته می‌شود، همان ابر سفیدی که در برخی اطلاقات به کار برده می‌شود، اما سحاب ابر غلیظ‌تر است و باران دارد. جالب است که اصل غمام از غمّه به معنی پوشانیدن است. به ابر از این جهت غمام گفته می‌شود که آسمان یا نور خورشید را می‌پوشاند. غم به معنی اندوه است؛ برای این که باز بودن قلب را می‌پوشاند و سبب پوشش و دلگیری می‌شود.

راغب می نویسد: الغَمُّ: ستر الشيء، ومنه: الغَمَامُ لكونه ساترا لضوء الشمس.[7]

2.3- منّ

منّ معانی مختلفی دارد:

    1. من به لحاظ لغت اصیل یعنی عطایا. منّ یمنّ: عطیه است. منّت هم از آن است. چرا که ذکر نعمت و عطیه به دیگری را تکرار می‌کند.

    2. منّ می‌تواند به معنی شیره گیاه شیرین باشد؛ از هر گیاهی، یا به معنی عسل یا هر نوشیدنی شیرین.

    3. یا نام اشیاء شیرینی که برای معده و مزاج مفید است، باشد.

    4. هر چیزی که خداوند بدون رنج و زحمت زراعت خدا در بیابان‌ها قرار داده مانند همان خارشتر و قارچ‌ها. منّ در اینجا لازمه قندی‌جات برای بدن است.

    5. گاهی زحمت کاشت و داشت ندارد، ولی برداشت دارد، این را منّ‌ می‌گویند.

    6. به معنی شیرینی انجیر و خرما را هم شامل می‌شود.

    7. در لغت رایج عبری منّ به معنی ترنجبین گفته می‌شود.

    8. نظر استاد: جامع همه این معانی منّ، قندی‌جات مورد نیاز بدن و سلوی یعنی پروتئین مورد نیاز بدن است.

2.4- سلوی

چند معنا برای سلوی نقل شده است:

    1. به بلدرچین سلوی گفته می‌شود. اکثر مفسران آن را از گنجشک بزرگ‌تر و از کبوتر کوچک‌تر می‌دانند. بلدرچین که لغت ترکی است همین طور است.

    2. سلوی حکایت از گوشت مرغ دارد. جالب اینجا است که اگر سلوی را نماد پروتوئین‌های مورد استفاده انسان قرار دهیم، در تفسیر همین را می‌گیریم.

3- تفسیر

خداوند فرمود ما سایه را بر شما قرار دادیم و آنها را زیر سایه‌بان قرار دادیم. این سایه‌بان مانع حرارت و نفوذ نور است. سایه‌بان ابر رقیق است؛ که باران ندارد ولی سایه دارد. مانند مسجد غمامه در مدینه که (شرفکم الله و ایانا) ابری روی سر پیامبر صلی الله علیه و آله سایه انداخت؛ که باران نداشت و رقیق بود. رطوبت نیز ندارد. این نعمتی است برای بنی اسرائیل تظلیل غمام.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo