< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد هادی عباسی خراسانی

99/09/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: خارج اصول فقه/الفائق في الأصول /طرق احراز ارتکاز عقالئیه، عدم ردع

 

1- راه‌های احراز ارتکاز عقلائی

ایشان خلاصه مباحث گذشته را بیان کردند و طرح احراز سیره معاصر و غیر معاصر را بیان کردند و برای سیره معاصر معصومین (علیهم‌السلام)، 7 راه و برای مستحدثه، 4 راه را بیان کردند. بحثی در این قسمت مطرح شده است و آن این است که وارد راه‌هایی می‌شوند که در آن ارتکاز عقلایی، احراز می‌شود. به عبارت بهتر می‌دانید که گاهی به خاطر ضرورت بعضی‌ موضوعات و احکام، نیاز به این موضوعات و احکام داریم و طوری مورد نیاز هستند که اینها نیاز به بدیل هم ندارند. معمولا می‌گوییم مسائل کثیر الابتلا. مسائلی که کثیر الابتلا باشد، یعنی طوری است که بحث استقراء را دارد و گاهی تاریخ و شهادت نقل تاریخی را هم داشته باشد. می‌توانیم در جاهایی که نتوانیم سیره عملیه‌ای را ثابت کنیم، چون موضوعی برایش نیست و احراز نشده و قلیل الابتلا بوده که النادر کالمعدوم، نیاز داریم ببینیم راه احراز ارتکاز عقلایی چیست؟

یکی از راه‌ها این است که در سیره به مطلبی می‌رسیم که عام‌البلوی است و از هر سیره‌ای که نتوان ردع شارع را ثابت کرد، می‌توان به سراغ ارتکاز عقلایی رفت.

2- فرق بین سیره عقلاء و ارتکاز عقلاء

فرق سیره‌ی عقلا و ارتکاز عقلا این است که سیره، روش عملی عقلا است و ارتکاز عقلا، روش ذهنی و تعقلی عقلا است. فرق ارتکاز عقلایی و سیره عقلا به وجود عینی و ذهنی است.

ارتکاز عقلایی اگر در خارج تحقق یافت، بعید نیست تبدیل به سیره شود. منافاتی ندارد که منشأ یک سیره‌ای هم ارتکاز عقلایی باشد. گاهی در مسائل استنباطی که کلیات را بر جزئیات می‌خواهیم تطبیق دهیم، تفاوت بین سیره عقلایی و ارتکاز عقلایی، ظریف می‌شود.

در جاهایی که موضوعی از موضوعات را نتوانیم احراز کنیم، یا احراز کردیم، ولی تکرر سیره عملی عقلا را نتوانیم ثابت کنیم، سراغ ارتکاز عقلا می‌رویم.

یکی از راه‌های احراز سیره عقلا جایی است که کار عملی از عقلا صادر نشده است. می‌توان گفت در جاهایی که نتوانیم ردعی را ثابت کنیم و منعی را از جانب عقلا ثابت کنیم، بعید نیست بتوانیم این حرف را بزنیم. فرق سیره و ارتکاز عقلا در علم و عمل است. در تصور و تحقق است. در جاهایی که کثرت ابتلا را نتوانیم ثابت کنیم، سراغ ارتکاز عقلا می‌رویم.

 

3- تطبیق

تنبیه ؛ طرق إحراز الإرتکاز العقلائی

إنّ الطرق المتقدّمة یُمکن أن یستکشف بها الإرتکاز العقلائی لو قلنا باعتبارها؛ همانا روشهایی که گذشت (استقراء، ضرورت، نقل و...) امکان دارد که کشف شود به وسیله آن ارتکاز عقلائی اگر معتقد به اعتبار آن باشیم [ارتکاز عقلایی ما، غیر از سیره عقلا است چون ذهنی است و به عمل نرسیده است].

نعم، إنّ التمسّک بالإرتکاز العقلائی حیث کان فی مورد لم تتحقّق فیه السیرة العملیة لعدم الموضوع لها أو لم یُحرز تحققها علی الأقلّ لقلّة الإبتلاء بالموضوع – و إلا فمع تحقّق السیرة و إحرازها یستغنی بالسیرة عن إثبات الإرتکاز – لا تتحقق الصغری لبعض الطرق فیه، مثل الحاجة و الضرورة؛ بله همانا تمسک به ارتکاز عقلائی به این گونه که در موردی باشد که سیره عملی عقلاء محقق نشده باشد - حال به عدم موضوع، یا این که آن موضوع محقق نشده بر حد اقل به خاطر کمی ابتلاء عقلاء به آن موضوع - در غیر این صورت پس با تحقق سیره عملی و احراز آن بینیاز است از اثبات ارتکاز عقلائیه [ارتکاز برای جایی است که سیره عملی وجود ندارد]، صغری برای بعضی از این طرق احراز محقق نمیشود، مثل حاجت و ضرورت.

فإنّها لا معنی لها فیما لا إبتلاء بالموضوع فیه إطلاقاً أو غالباً، و کذا الطرق التی فُرض فی تقریبها عمومیة البلوی لا صغری لها فی الإرتکاز المذکور مثل؛ استکشاف معاصرة السیرة من وجود السیرة فی عصرنا، و کذا کثرة السؤال و عدم البدیل، کما لا یخفی[1] . پس همانا معنایی نیست برای سیره در جایی که ابتلائی به موضوع سیره نیست؛ چه به صورت مطلق و چه به صورت تغلیب. و همین‌طور روشهایی که در تقریب آنها فرض شده است عمومیت ابتلاء به عنوان صغرای مساله، لکن این صغری در این ارتکاز مذکور محقق نیست. [یعنی موضوعی ندارد، اگرچه کبرای کلی موجود است]؛ مثل کشف سیره ای که هم زمان ما شده است (یعنی سیره در روزگار قدیم) از سیرهای که در روزگار ما جریان دارد، و همین‌طور روش کثرت سوال و عدم بدیل، همان‌طوری که مخفی نیست.

المقام الثانی؛ طرق إحراز عدم الردع؛ مقام دوم، طرق احراز عدم ردع است.

یمکن إحراز عدم الردع بطریقین:

الطریق الأول؛ عدم الوصول بالنسبة للسیرة الراسخة التي تعمّ بها البلوی ؛ ممکن است احراز عدم ردع به دو طریق؛ طریق اول، عدم وصول سیرهای که اطمینان دهد به ما که کثیرالإبتلاء است (سیره‌ای که اطمینان دهد به ما که کثیر الابتلا است به ما نرسیده است).

إنّ عدم الوصول بالنسبة للسیرة التی تعمّ بها البلوی کاشفٌ عن عدم الردع ثبوتاً، و یُمکن بیان ذلک بتقریبین؛ همانا عدم وصول ردع به نسبت به سیرهای که عمومیت دارد ابتلاء به آن، کاشف است از عدم ردع ثبوتا، و ممکن است بیان این مطلب به دو تقریب.

التقریب الأول

ما ذکره بعض الأصولیین من أنّ الردع عن کلّ سیرة المقابل للسکوت عنها یتحدّد حجمه و مقداره و عمقه بمقدار أهمیة تلک السیرة و مدی ترکّزها و سعتها[2] ؛ اینکه بعضی از أصولیین – مثل مرحوم آخوند – فرموده‌اند: ردع از هر سیره‌ای در مقابل سکوت از آن سیره، حجم آن، مقدارش و عمق آن محدود می‌شود – حضرت ردع را با چه شدتی مطرح فرمایند و چند بار تکرار کنند و با چه ألفاظی بفرمایند -، بستگی به مقدار أهمیت سیره دارد، و اینکه آن سیره تا چه حدی تمرکز در مسائل اجتماعی دارد و اینکه دایره‌اش تا چه حد وسعت دارد – عمق أثرگذاری و دامنه أثرگذاری آن [معمولا بزرگی و قلت و کثرت را از سیره‌ای می‌فهمیم که جامعه، مقابلش سکوت دارد، یا خیر].

فردع المعصوم (علیه‌السلام) عن عمل شخصی من قِبَل مکلّف علی خلاف الموازین یُمکن أن لا یصل إلینا؛ إذ لیست کلّ واقعة واقعة لابدّ و أن تصل إلینا؛ پس ردع معصوم (علیه‌السلام) از یک عمل شخصی مکلفی که بر خلاف موازین است، ممکن است به ما نرسد - و اشکالی نیز ندارد – زیرا هر واقعه‌ای که لازم نیست به ما برسد [برای همین قضیه‌ی در واقعه قابل استنباط نیست، مانند قضاوت‌های معصومین (علیهمالسلام) مگر اینکه تنقیح مناط کنیم].

إلا أنّ الردع عن تصرّف نوعی للجمهور في مختلف الأحوال لابدّ فیه من تکرره و الترکیز علیه لکی یُناسب قوة المَردوع و یؤثر أثره في قلع جذوره؛ إلا اینکه ردع از تصرف نوعی مردم در احوال مختلف چاره‌ای نیست از تکرر ردع و متمرکز شدن بر آن ردع تا متناسب با اندازه‌ی مسئله باشد و اثر خودش را در کندن ریشه‌های آن تصرف نوعی جمهور بگذارد.

و مثله یولّد انتباهاً من المتشرّعة في السؤال عن الأئمّة (علیهم‌السلام) نتیجة البلبلة و التذبذب الذي یحصل بالردع في البدایة؛ و مثل این مطلب باعث یک آگاهی از متشرّعه در سؤال از أئمه (علیهم‌السلام) می‌شود، به خاطر اینکه با ردع در ابتدا، اضطراب و اختلاف - «بلبله» یعنی اضطراب و وسواس، اختلاف و تفرقه. «تذبذب» یعنی تحیر – و تحیر مردم حاصل می‌شود.

و هذا ینعکس لا محالة فی الروایات و الآثار المنقولة عنهم لتدلّ علی توضیح بطلان مضمون تلک السیرة بحیث یکون من البعید جدّاً بحساب الإحتمالات أن یخفی کلّ ذلک عنّا مع توفّر الدواعی لنقله؛ لکونها قضیة تأسیسیة تغییریّة مخالفة للوضع العامّ الذی کان سائداً[3] ؛ و این ناچاراً در روایات و آثار منقوله از أهل بیت (علیهم‌السلام) منعکس می‌شود تا بر توضیح بطلان مضمون این سیره دلالت کند، به گونه‌ای‌که بحسب الإحتمالات با زیادی انگیزه‌های نقل این ردع، بعید است جدّا که هریک از این‌ها از ما مخفی بماند. به خاطر اینکه روایاتی که می‌خواهد مضمون آن را باطل کند، یک قضیه تأسیسیه تغییریه است [قضیه جدیدی است که تغییری در نظام معیشت، یا دینی مردم ایجاد کرده است] و مخالف با وضع عامی است که غالب بوده است – یعنی چیزی که غالب بوده است را تغییر می‌دهند -.

و هذا التقریب قد فرض فیه أنّ الردع عن السیرة الراسخة المرکوزة لابدّ فیه من تکرره، فیُقال بأنّ الشارع لو کان مخالفاً لصدر منه الردع متکرّراً و لصار ذلک موجباً لانتباه المتشرّعة بسؤال الأئمّة و لَانعَکس ذلک فی الأخبار، فعدم انعکاس ذلک دلیل علی عدم الردع؛ و این تقریب که در آن فرض شده اینکه ردع از سیره‌ی راسخه‌ی مرکوزه – یعنی چیزی که در بین مردم به صورت متمرکز است – چاره‌ای نیست از تکررش و باید تکرار بشود؛ پس گفته می‌شود که شارع اگر مخالف بود، از او ردعی زیاد صادر می‌شد [سیره یعنی کار همگانی نه شخصی. در کار شخصی شاید ارتکاز باشد، ولی سیره نیست] و این موجب منتبه شدن متشرعه می‌شد که از أئمه سؤال کنند و همانا این در اخبار منعکس می‌شد؛ پس عدم انعکاس این دلیل بر عدم ردع است [سیره تکرر دارد و حال که تکرار در اخبار نشده معلوم می‌شود ردعی صورت نگرفته است].

أما علی القول بأنّ الردع عن السیرة حتی لو کانت راسخة لا یلزم فیه التکرّر و أنّ الشارع إذا کان مخالفاً لها جاز له الاکتفاء بردع واحد، فاستکشاف عدم الردع من عدم الوصول یحتاج إلی بیان مصادرة زائدة، ستعرفها فی التقریب الثانی[4] ؛ اما بر اساس قول به اینکه ردع از سیره - حتی اگر سیره راسخ باشد – نیازی نیست در این ردع، تکرر باشد و اینکه شارع زمانی که مخالف با سیره باشد، جایز است که به یک ردع واحد اکتفاء کند – مثلا یکبار اهل بیت (علیهم‌السلام) بفرمایند و روات، آن را نقل کنند – پس کشف کردن عدم ردع از عدم وصول، احتیاج به بیان مصادره‌ی زائد دارد – یعنی باید مطلب اضافهای را بگوییم – که در تقریب دوم خواهیم گفت [حال که دلیلی به ما نرسیده دلیل بر این است که ردعی صورت نگرفته است. اگر تکرار نشد، دلیل بر تحقق سیره است].


[1] الفائق في الأصول، ج1، ص68.
[2] الفائق في الأصول، ج1، ص69.
[3] الفائق في الأصول، ج1، ص69.
[4] الفائق في الأصول، ج1، ص69.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo