< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد هادی عباسی خراسانی

99/07/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: خارج اصول الفائق/الفائق في الأصول /تنقيح ثبوتي موضوع توسط سيره عقلايي

 

1- خلاصه جلسه گذشته

در نوع دوم از سیره عقلائیه بودیم که نوع اول جایی بود که خود موضع حکم شرعی و قسم دوم دخالت دارد در بیان و تنقیح موضوع که تنقیح موضوع ثبوتا به تمامه انجام شده باشد

در بعضی از جاها بین عرف و سیره عقلائیه ، تلاقی و بده بستان هایی وجود دارد. تا جایی که می توان به عرف رجوع کرد و دید آیا سیره عرفیه و عرف این موضوع را و تشخیص مصداق آن را تایید می کند یا نه.

مثالی که بیان شد در این مورد و آقایان اسرار بر آن دارند آلت قمار بود. اگر فلان وسیله بازی مثل شطرنج آلت قمار بود، نفس استفاده از آن اشکال دارد چه برای برد و باخت باشد جه نباشد. اما اگر عرف آن را به عنوان آلت قمار ندانست می توان گفت که نفس خرید فروش آن اشکالی ندارد مگر به قصد برد و باخت و قمار.

اما صحاب الفائق فرموده است به خلاف جایی که دلیل بر حجیت ظهور خطاب باشد، که در این صورت در زمان های متاخر این سیره حجت نخواهد بود.اگر ما رسیدیم به این که این سیره معاصر با زمان صدور و حضور معصوم هست، دیگر شکی در حجیت آن نیست. در غیر این صورت معلوم نیست حجت باشد.

2- شک در رسیدن سیره به زمان حضور معصوم علیه السلام و ظهور خطاب

مطلب دیگری را عرض می کنیم. حال اگر روزی در سیره ای شک داشتیم که به زمان حضور رسیده است یا نه، آیا می توان این سیره را مندرج تحت کلی اصالة عدم نقل بدانیم؟

3- مطالب پیش نیاز این بحث

در این مورد باید جند مطلب منقح بشود:

این سه با هم بده بستان دارند. مثلا یک وقت لغتی هست که ما در این لغت شک داریم که آیا تغییر موضع داده و نقلی به معنای جدید پیدا کرده است یا نه؟ مثل کلمه صلاة که اول برای دعا بود بوده و الآن برای خصوص نماز است و دابة که برای هر حیوانی بوده اول و آن را نقل داده اند به حیوانات خاص.

 

3.1- اصل در اینجا عدم نقل است

ما باشیم و این شک ما، به لحاظ اصالت عدم نقل و ظهور لغوی و بحث لغوی، می گوییم اصل این است که نقلی صورت نگرفته است. ملازم این حرف این است که ظهور نوعی آن لفظ در معنای خاص خودش حجت است؛ فرقی نمی کند این ظهور نوعی چه بر اساس علاقه لغوی باشد چه بر اساس قرینه متصله باشد. به عبارت بهتر این ظهور نوعی چه بر اساس مطلقات و دلالت لفظیه باشد، یا بر اساس ادله لبیة باشد، مثل سیره باشد.

3.2- اصالة عدم نقل در بحث لغوی حجت است

نتیجه اینکه ما اصالة عدم نقل را در بحث لغوی باید حجت بدانیم و نه در همه جا. فلذا ما باشیم و سیره عقلاء بما هم سیره عقلاء، شارع از عقلاء بودن خارج نیست. شاید از این طریق بتوانیم حجیت قول شارع را بوجود بیاوریم.

اما اگر ما باشیم و خطابات و ظهورات و اینکه شارع من خوطب و غیر من خوطب دارد، در این موارد قطعا نیاز به دلیل خاصی داریم تا این سیره را به زمان معصوم علیه السلام برسانیم و حجیت آن ثابت شود.

3.3- تأمل در الفائق؛ شارع مؤسس نیست بلکه ممضی است

با کمال معذرت این فرمایش صاحب الفائق است و قابل قبول ما نیست. ما عرض می کنیم که مبنای ما در فقه و اصول این است که شارع مقدس مؤسس نیستند در خیلی از جاها؛ فلذا برای موسس بودن ایشان باید دلیل و قرینه داشته باشیم.

اگر ما باشیم و غیر دلیل ، یا دلیل عام یا عرف عام یا کارهایی که متدوال بین مردم بود و شارع مقدس می آمد برای آن ها حدود مشخص می کرد، نتنها در بحث سیره لازم است که سیره را به زمان معصوم برسانیم، و نتنها باید محرز شود که مخالفت، ردع و منعی شارع با آن سیره نداشته باشد و این باید محرز شود تا حجت باشد، ما عرضمان این است که چون شارع در این ها مؤسس نیست، بلکه ممضی است_یعنی حد و حدودی برای آن مشخص می کرده و کار عرف و سیره گذشتگان رو مقید میکرده، مثل احل الله البیع مطلق است و شارع آمده گفته که من یک معامله را که معامله ربوی است را حرام کرده ام_اگر این تقید و تقید ها را نداشته باشیم و به عبارت دیگر اگر دلیلی بر تقید و تقید نداشتیم، سیره عقلاء حجت است.

خلاصه اینکه ما سیره را چون شارع مقدس را موسس نمی دانیم و ممضی می دانیم هر جایی که ما بتوانیم عرف را ثابت کنیم و به نظر شارع نرسیم و نه این ردعی نداشته باشد در این زمینه، می توانیم از این استفاده حجیت سیره عقلائی را داشته باشیم.

3.4- حقیقت شرعیه وجود ندارد

به عبارت دیگر، ما عرضمان این بود که شارع مؤسس نیست و حقیقت شرعیه نداریم؛ در این صورت به حقیقت لغویه و عرفیه بر می گردیم.

ما عرضمان این که شارع دائر مدار حقیقت عرفیه است یا لغوی. و کار سیره این است که شارع نظرش رو نسبت به لغت و نسبت به عرف مشخص بکند و اگر حدودی را بیان نکرده باشد و همین قدر که به قول شارع نرسیدیم، در کفایت حجیت سیره کافی است، نه اینکه بگوییم تایید بکند یا ردعی نداشته باشد. که در این صورت بعید نیست قبول بکنیم که سیره عقلاء بما هم عقلاء حجت است.

4- نتیجه

پس در نوع اولی که منقح موضوع است ثبوتا، ما می توانیم سیره را که به عصر معصوم برسد حجت بدانیم و همینطور اگر ظهور نوعی داشته باشد حجت است. اما اگر به ظهور شخصی برسد اصل عدم نقل کارایی ندارد و حجیت نخواهد داشت.

5- تطبیق متن

و علیه، فإن علمنا بمعاصرتها له فلا إشکال فی حجیة الظهور المنقح علی ضوء السیرة، و إن علمنا بتأخرها عنه فلا إشکال فی عدم حجیة هذا الظهور و فی حجیة ما هو الظاهر من الدلیل بقطع النظر عن هذه السیرة.

و أمّا إذا أحرزنا ثبوت السیرة فی عصرنا و احتملنا معاصرتها له فیمکن القول بحجیة الظهور المنقح بها، بناء علی إدراج هذا الظهور تحت کبری أصاله عدم النقل فی اللغة بأن یقال ؛

إنّ المراد بأصاله عدم النقل هو عدم نقل مطلق الظهور النوعی للکلام سواء أکان علی أساس العلقه اللغویه أم القرینة النوعیة المتصلة، لفظیة کانت أم لبّیه کالسیرة.

نعم، بناءً علی اختصاص أصالة عدم النقل بالمدلود اللغوي لا حجیة لهذا الظهور؛ لعدم أحراظ معاصرته، و حینئذٍ فإن قلنا بأنّ احتمال القرینة المتصلة یوجب إجمال الکلام – لعدم جریان اصالة عدم القرینة لدفع هذا الاحتمال – لم یکن ما هو ظاهر من الدلیل بقطع النظر عن هذه السیرة حجة أیضاً،

بخلاف ما إذا قلنا بمقالة المشهور من جریانها لدی الاحتمال المذکور.[1]

 

و علیه، فإن علمنا بمعاصرتها له

و بنابر این که دیگر موضوع ظهور خطاب در زمان حضور است نه در زمان عصور متاخره و غیره، در نتیجه سیره حجت می شود سیره در زمان ظهور، اگر علم پیدا کردیم به معاصرت سیره برای زمان ظهور...

 

فلا إشکال فی حجیة الظهور المنقح علی ضوء السیرة

اگر یک روزی ظهوری بر اساس این چنین سیره ای بود، حجت است.

و إن علمنا بتأخرها عنه

گرچه علم داشته باشیم این سیره متاخر از زمان حضور و صدور باشد؛ چرا که در این صورت کاشف از سیره موجود در زمان معصوم و صدور ظهور است و حجت خواهد بود.

در این صورت اشکالی نیست در عدم حجیت ظهور و در حجیت چیزی که ظاهر است از دلیل به قطع نظر از این سیره؛ به خاطر اینکه کاشف از سیره معصوم علیه السلام نیست.

و أمّا إذا أحرزنا ثبوت السیرة

و اگر احراز کنیم ثبوت سیره را در عصر خودمان(مثلا بگوییم سیره عقلاء در زمان ما اینگونه است) و احتمال معاصرت بدهیم و نه این که علم داشته باشیم، ممکن است قول به حجیت ظهوری که منقح به این سیره است؛ به خاطر این که ظهور نوعی استفاده می کنیم و این ظهور تحت عنوان ظهور نوعی است و ظهور نوعی بر اساس عدم نقل یافت می شود و ثابت است و در این صورت این سیره حجت می شود.

فیمکن القول بحجیة الظهور المنقح بها

امکان دارد نظر بدهیم به حجیت این ظهور که به وسیله این سیره بدست آمد، داخل می کنیم آن را در تحت کبری و عنوان کلی اصل عدم نقل در لغت؛ می گوییم اصل عدم نقل در لغت است و الان فرض این است که این ظهور نوعی را دارد و عقلاء عالم از آن استفاده می کنند و سیره عقلاء آن را تایید می کند، پس حجت است.

بأن یقال ؛ إنّ المراد بأصاله عدم النقل

اینگونه گفته شود که مراد از اصالت عدم نقل و اینکه لفظ ما از معنای لغویاش نقل پیدا نکرده است، عدم نقل مطلق ظهور نوعی برای کلام است، نه ظهور شخص که در آن مشکوک بها باشد؛ چه بر اساس علقه لغوی آن باشد ، یا بر اساس قرینه نوعیه لفظی باشد یا قرینه لبی و بنابر سیره عقلائی باشد.

نتیجه این که در صورتی که احتمال بدهیم می توانیم می توانیم در تحت اصالت عدم نقل و حجیت ظهور کلی آن را قرار بدهیم.

نعم، بناءً علی اختصاص أصالة عدم النقل

اما اگر ما گفتیم اصل عدم نقل برای مطلق ظهور نوعی نیست، برای اصل و نظر لغوی است، اینجا دیگر حجت نخواهد بود برای این ظهوری که منقح شده است به سیره عقلائیة یا منقح شده به ظهور نوعی؛ چون که اگر گفته شود اصل عدم نقل اختصاص به قول لغوی دارد فقط، نه به اصل ظهور، اینجا نمی توانید ظهور کلی پیدا کنید تا اصل عدم نقل داخل و جزء جزئیات آن کلی باشد. در این صورت اصل عدم نقل پشتیبان سیره نمی شود؛ به خاطر عدم احراز معاصرت این ظهور عدم نقل و این ظهوری که مورد استفاده است.

پس ما ظهوری را اینجا حجت می دانیم که معاصر زمان صدور و حضور باشد.

و حینئذٍ فإن قلنا بأنّ احتمال القرینة المتصلة

در این صورت اگر قائل بشیم که احتمال وجود قرینه متصلی باشد که باعث بشود اجمال کلام را به خاطر عدم جریان اصالة القرینه، دیگر حجت نمی شود آن ظاهر دلیلی که از این سیره استفاده می کنیم، مثل جایی که اصل عدم نقل بنابراین که احتصاص به لغوی داشته باشد حجت نمی شود؛ به خاطر این که هر دو اینها در این جهتی که اجمال دارد به و عبارت بهتر دیگر اتصال به زمان ظهور و معاصر با ظهور سیره و ظهور صدور نیست، حجت نخواهد بود؛ هر دو آن اجمال پیدا می کند و دیگر نمی شود به اطلاق آن عمل کرد.

فلذا اگر شک کنیم که چنان اطلاقی داریم چنین ظهور داریم، چه به دلیل لفظی و چه لبی که سیره باشد، نمی توان با آن اطلاقات عمل کرد. چنین سیره ای حجت نمیباشد.

لعدم جریان اصالة عدم القرینة لدفع هذا الاحتمال

چرا اجمال دارد کلام، چون اصالت عدم نقل برای دفع این احتمال دیگر جریان ندارد؛ در این صورت می شود مجمل میشود و إذا جاء الإحتمال بطل الإستدلال.

لم یکن ما هو ظاهر من الدلیل

این لم یکن جواب فإن قلنا است؛ یعنی اگر ما بگوییم که احتمال بدیم قرینه متصل باعث اجمال کلام است که اجمال کلام ما به خاطر عدم جریان اصالت عدم القرینة است، دیگر حجت نمیشود مثل جایی که حجت نبود برای ظهوری که ظهور نوعی نداشت ولی ظهور لغوی داشت.

بخلاف ما إذا قلنا بمقالة المشهور

بخلاف قول مشهور را بزنیم از جریان سیره وقتی احتمال مذکور باشد؛ یعنی ما نقل کلام در این می کنیم که آیا ظهور دارد یا ندارد؛ ظهور شخصی هم ندارد؛ ظهور نوعی هم چه به دلیل لفظی باشد و چه به دلیل لفظی باشد می شود حجت.

در نتیجه سیره عقلائیه آیا باید مدعی بشود به ظهور تا جحت باشد و اصل عدم نقل اگر ظهور نوعی باشد، یا اینکه یک جا منتهی باشد به این که مدلول لغوی است و مدلول لغوی شخصی باشد و در این صورت قول لغوی باید حجت باشد و نمی توانیم به سیره اخذ کنیم.

در یک جا می توانیم این حرف را بزنیم که سیره حجت است؛ جایی بگیم این سیره ما از آن می توانیم رضایت معصوم علیه السلام را بدست بیاوریم. رضایت معصوم هم به چند روش بدست می آید و آن این که این سیره برسد به زمان معصوم و اگر معصوم آن را تایید یا اینکه ردعی نداشته باشد بر آن، بگوییم حجیت دارد.

 


[1] الفائق في الأصول، ج1، ص17.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo