درس خارج فقه استاد محمدباقر تحریری
1402/09/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه السیاسه/حکومت فقیه /بررسی و تبیین ولایت قضاء و ولایت اجرای حدود
مروری بر مباحث گذشته
بحث در مبحث فقه السّیاسه به این بحث رسید که بیان شد با پشتوانه مباحث قبلی، در حاکمیت دینی، ما ولایت های گوناگونی داریم که این ولایتهای گوناگون، هر یک، یک احکام خاصّی دارد. از این جهت نباید غافل شد. ما بررسی که میکنیم، البته به طور جزئی در آن ولایتها وارد نمیشویم، همین فرق کلّی بین این ولایتها را عرض میکنیم و این که در همه این ها بالأصالة و بالذات ولایت تشریعی برای ذات اقدس الهی است؛ منتها این ها به طور مستقیم از او تحقّق پیدا نمیکند. با وسایط؛ آن هم وسائط بشری و پیامبر و ائمّه علیهمالسلام.
سوّمین مقام ولایت، ولایت قضاء
سوّمین ولایتی که در قرآن کریم آمده است، ولایت قضاء است. قبل از این که این را عرض کنیم، قبلاً هم عرض شد که بعضی از این ولایتها، از اموری است که در جوامع بشری تحقّق پیدا میکند برای حفظ نظام انسانی و جامعه انسانی و عدم عروض هرج و مرج در احقاق حقوق. مسئله قضاء این چنین است.«حاجة المجتمع إلى سلطة القضاء في كل بلد و بالنسبة إلى كل شعب من الضرورات العقلية، و الأحكام القطعية لأن حفظ النظام و الأمن الاجتماعيين يرتبط ارتباطا وثيقا بمثل هذه السلطة، و لهذا كان الجهاز القضائي- و ما يتبعه من تشكيلات- من الأركان الأساسية في جميع الأنظمة و الحكومات العالمية منذ العهود الأولى في تاريخ البشرية و إلى هذا الوقت.»[1]
فرق ولایت قضاء با ولایت تشریع
فرق بین قضاء و ولایت تشریع و تبلیغ چیست؟ آن مسئله جزئیاش این جاست. ولایت تبلیغ و تشریع در واقع اخبار از غیب است و به نوعی کلام الله است. در ولایت تشریع فرقش با ولایت قضاء و ولایت تبلیغ این است که در مقام انشاء احکام کلّی است که این حقّ انشاء بر پیامبر و امام ثابت است. حال در بحث اصول نظر امام (ره) را عرض کردیم که گفتیم بعداً یک اشارهای میکنیم، این به نظر میرسد که در برابر نظر امام است. مسئله تفویض، در واقع یک مسئله اختیار دادن در انشاء احکام کلّی است؛ بنابراین این دو ولایت، غیر از ولایت قضاء است. ولایت قضاء در واقع خصوماتی در امور جزئی رخ میدهد، این خصومتها یا منشئش طغیان در اجرای احکام است یا جهل نسبت به احکام است. به هر حال برای این که حدود روابط در جامعه بر هم نخورد، در این خصومتها باید یک اعمال ولایتی شود که حلّ خصومت شود که البته بر اساس قوانین الهی میشود، آن سر جای خودش است.
آیات دالّ بر ولایت قضاء
در آیاتی، قبلاً هم عرض کردهایم و فقط اشاره میکنم که بعضی از این عناوین در قرآن کریم، به این مقام هم دلالت میکند. ﴿إن الحکم إلّا لله﴾[2] . این عنوان حکم، هم به حکومت قابل تطبیق است و هم به قضاء. یا آیات متعدّدی که بحث قضاء را به خدای متعال نسبت میدهد. ﴿الله یَقضی بالحق﴾[3] .
در قرآن کریم هم یک چنین آیاتی داریم. یکی از آیاتی که در قرآن آمده است، این آیه شریفه سوره نساء آیه 105، مطالب متنوّعی دارد؛ فعلاً یک نکته اش را عرض می کنیم. ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ ۚ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا﴾[4] ؛ به لحاظ سیاق آیات که بحث تقسیم غنائم و امثال این ها بوده است و در این رابطه مرافعاتی پیدا می شود، می فرماید که ما کتاب را به حقّ نازل کردیم که عرض شد که بحث حاکمیت قانون الهی از این قسمت استفاده می شود؛ لتَحکُم، بحث قضاء را به خاطر سیاق استفاده می کنیم که این ولایت بر قضاء را خدای متعال به پیامبر اکرم(ص) می دهد. آن وقت در قضاء، موارد جزئی، مورد است دیگر. انطباق احکام کلّی بر جزئیات و این را هم دقّت داشته باشیم که فقط خبر نمی دهد. فتوا، احکام کلّی را و خبر از جزئیات هم می دهد امّا در قضاء انشاء می کند که آن حکم کلّی در این جا باید تحقّق پیدا کند. لذا بحث قضاء با فتوا یک فرق جوهری دارد. آن وقت این ﴿بما أراک الله﴾ به آن جنبه جزئی تعلّق می گیرد که آن چیزی را که خدا به تو نشان داد در این مورد، آن را پیاده کن. طرفدار خائنین هم نباش. این خصیماً به معنای طرفدار بودن است که جانب آن ها را مراعات نکنن و حکم به حقّ کن که آیه دیگری در سوره مائده آیه 42 می فرماید: ﴿وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ﴾[5] که هم آن مسئله ولایت در قضاء را بیان می کند و این که این ولایت قضاء بر چه اساسی باشد؟! و اساساً آن آیه که معروف است در سوره مبارکه حدید: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[6] که این مسئله قضاء را به طور کلّی بیان می کند؛ این ها به طور جزئی. آن وقت یک آیه دیگر هم بر همین اساس دلالت می کند؛ آیه 65 سوره مبارکه نساء: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ﴾[7] ؛ این یحکِّموک، این قسمتش به ولایت قضاء می خورد و ادامه اش، این ها هر کدام یک استفاده خاصّی می شود. ﴿ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾[8] ؛ این را بعداً عرض می کنیم که از آن ولایت اطاعت استفاده می شود که باید در برابر آن چه که تو حکم کرده ای، آن ها مطیع باشند. این مقتضای ولایت قضاء بود که عرض کردیم.
چهارمین مقام ولایت، ولایت اجرای حدود
چهارمین ولایتی که مطرح میشود، ولایت اجرای حدود است. «ولاية إجراء الحدود أو السلطة على معاقبة المتخلفين ولاية اجراء الحدود: الولاية- كما قلنا مرارا- تعنى السلطة، و الأصل عدم سلطة أحد على أحد، و من جملة هذه السلطات السلطة في إجراء الحدود و التعزيرات بمعنى معاقبة المجرمين و العصاة بعد محاكمتهم و ثبوت تخلفهم و جرمهم، و هي نوع من السلطة على أموال الآخرين و نفوسهم.»[9] این را هم عرض کنیم و بعد در ادامه به ولایتهای جزئی دیگر. بحث در روابط اجتماعی، گاهی تعدیهایی رخ میدهد که این تعدیها مسئلهاش با مرافعات فرق میکند. در مرافعات بحث قضاء مطرح میشود که با مدّعی و منکر و... باید شخص اعمال ولایت کند و آن حکم کلّی را بر جزئی منطبق کند و انشاء کند. امّا تعدّی به حدود تنها به این مرافعات محدود نمیشود و در جامعه گاهی بعضی کارهای خلافی رخ میدهد که اگر جلوی آن با اجرای حدود گرفته نشود، هرج و مرج پیدا میشود که این هم یک مسئله عقلائی است که بر اساس ضوابطی، حدود در همه جوامع و جلوگیری دزدیها و تعدّی به مسئله ناموس و امثال این ها طبق فرهنگهای مختلف همه جوامع یک اصول کلّی را دارند که این را هم جایز نمیدانند که همه انجام دهند؛ چون اصلش که عقلائی است و دوّم که باید یک مرکزی باشد که این جلوگیریها را با اجرای حدود داشته باشد، این هم اصل عقلائی است.
ولایت اجرای حدود در شرع مقدّس و آیات قرآن کریم
شرع مقدّس طبق همین اصول فطری و عقلائی قوانینش را اجرا میکند و از آن جایی که به حسب ظاهر سلطه کسی بر کسی نیست و این سلطه در مرحله اوّل برای خداست و ثانیاً برای کسانی که خدای متعال معیّن کرده است؛ بنابراین باید غیر حقّ در این تصرّفات یک اذنی از حقّ تعالی داشته باشند و این اذن یا با خطابات خاصّ آمده است یا با بیان یک قوانین کلّی که این ها محتوایش، محتوای اجرای حدود است. فرمودهاند: ﴿السّارق و السّارقة فاقطَعوا أیدیَهما﴾[10] ، ﴿الزّانی و الزّانیَة فاجلِدوا کلَّ واحدٍ﴾[11] ؛ سوره نور آیه 2 و مائده آیه 38. اولاً این خطابها به جامعه اسلامی است و قطعاً این را میدانیم که همه افراد مسلمان مورد این خطاب نیستند؛ با دقّت در انواع خطابهای الهی استفاده میکنیم که بعضی از خطابها، خطاب جمعی است: ﴿أقیموا الصّلاة﴾[12] . بعضی از خطابها با این که در یک سیاق است دو خطاب، تحلیل آنها این میشود که این خطاب واجب مشروط است. ﴿و آتوا الزّکاة﴾ و ﴿أقیموا الصّلاة و آتوا الزّکاة﴾؛ این آتوا بعد از آن است؛ اما معلوم است که خودش، زکات متعلّق تکلیف خاصّی است. همین طور این خطابها را باید با دقّت در محتوایش، مفادش را درک کنیم؛ پس این ﴿فاقطَعوا أیدیَهما﴾، مورد خطاب قطعاً تک تک افراد نیست. مورد خطاب مجموعه جامعه اسلامی هم نیست؛ چون مجموعه که خطاب نمیشود؛ پس باید طبق این تحلیل، این اذن به کسی داده شود که توان برای این کار را داشته باشد و این کسی باشد که منشأ اجرای این حدّ باشد. پس این ولایت را خدای متعال به این صورت داده است. حال به نوعی میشود گفت که واجب کفایی است. واجب کفایی را هم باید دقّت داشت که بر عهده شخص خاصّی است که اوّلاً عالم به احکام باشد و ثانیاً صاحب نفوذ باشد. این دو را استفاده میکنیم. غیر از واجبهای کفایی دیگر است. مثل ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾[13] ؛ این یأمرون، با قرائن و ... واجب کفایی از آن استفاده می شود؛ منتها نحوه این واجب کفایی، انجامش با این واجب کفایی فرق می کند. این ها را باید دقّت داشته باشیم که خود این سیاق نشان می دهد که کسی می تواند این کار را داشته باشد که صاحب نفوذ باشد؛ یا جامعه او را صاحب نفوذ کند یا شارع مقدّس؛ آن بحث دیگر است.
یک آیه دیگری را هم که عرض کردیم به صورت جمله خبری آورده است و در واقع ولایت بر اجرا را دلالت میکند، آیه 33 سوره مائده است: ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ﴾[14] ؛ چهار حکم را خدای متعال برای محارب بیان میکند. ﴿وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ﴾[15] که روایات در این زمینه هست؛ بحث محارب و این که محارب کیست؟ بحثهای مختلفی آمده است. ﴿ذَٰلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا ۖ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾؛ در این جا بحث جزاء را بیان کرده است؛ این جزاء را چه کسی اعمال کند؟ جامعه که تک تک نمی توانند؛ مجموعه هم معنا ندارد؛ پس این واجب کفایی خاصّ است.
دلالت برخی جملات خبریه بر انشاء
غرضم این است که این ولایت را ما تنها از اوامر استفاده نمیکنیم. این را دقّت داشته باشید. گاهی بعضی جملات خبریه در یک امر انشائی، ظهورش بیشتر است از یک جمله انشائی که در آیه ولایت این گونه است دیگر: ﴿إنّما ولیُّکُم الله و رسولُه﴾[16] ؛ اما این دارد انشاء میکند؛ این ولایت را دارد انشاء میکند. یا به مناسبت ایّام، ﴿إنّما یُریدُ الله لِیُذهِبَ عنکم الرِّجس اهلَ البیت﴾[17] ؛ این ظاهرش خبری است؛ اما در واقع انشاء است. دارد بیان میکند که این ها اینگونه هستند. انشاء به این معنا. البته غرضم به عنوان شاهدی بود. این خیلی دلالت صریح ندارد؛ اما این نکته را باید توجّه کنیم که در مسائل انشائی، تنها نباید به جملات انشائی بسنده کنیم و با این که ظاهرش خبری است؛ اما دلالت بر انشاء میکند و از خبریّت هم خارج نشده است.