< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدباقر تحریری

1402/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه سیاست / حاکمیّت فقیه / ابتناء مباحث عملی بر مباحث نظری و شئون حاکمیّت

 

بحثی را که در فقه سیاسی مطرح کردیم با توجه گذرایی به هم روش بحث و هم منابع این بحث و هم مبانی و اصول این بحث؛ یک اشاراتی شد و بعد از این اشاره، عرض شد که با ادلّه عقلیه و هم ادلّه قرآنی و روایات حاکمیّت در اسلام به صورت ضروری ثابت است که نفی اصل حاکمیّت در اسلام، به صورت آگاهانه مساوی با نفی اسلام است؛ همان طور که نفی بعضی از احکام شریعت، آگاهانه، لوازمی دارد، این هم به همین صورت است؛ چون به هر حال اسلام و قرآن، حاکمیّت نبی اکرم (ص) به طور مسلّم و همین طور عده‌ای را قائل است. این یک نکته.

 

تقدّم مباحث نظری بر مسائل عملی در بحث پیش رو

نکته دوّمی که فقط اشاره می‌کنم و ما بحثش را کردیم. در این مباحث که اشاره به مبانی شد، عمدتاً مطالب نظری که در جایگاه توجّه به بینش ماست، این مقدّم است بر مسائل عملی و مسائل عملی مبتنی می‌شود بر مسائل نظری در این فقه؛ چه جنبه اثباتی و چه نفی؛ اگر ما در جامعه انسانی قائل به نظام الهی نشویم، این بر چه اساسی است؟ باید اثبات شود و طرف مقابلش هم به همین صورت که از آن، این مسئله علمی و معرفتی استفاده می‌شود که مباحث عملی، تکیه به مباحث نظری می‌کند. همان طور که در جای خود ثابت است که مباحث نظری هم به مباحث بدیهی تکیه می‌کند. ما عرض کردیم که در سیر این بحث، اوّل یک مطالب بدیهی را مطرح کردیم و به آن‌ها توجّه شد و بعد یک مباحث نظری و بعدش هم یک مباحث عملی.

 

توجّه قرآن کریم بر مطلب فوق

می‌خواهیم عرض کنیم که در قرآن کریم هم این سیر، مورد توجّه قرار گرفته است که مباحث عملی بر مباحث نظری مبتنی است و باید آن مباحث نظری را انسان بپذیرد تا در عرصه مباحث عملی قرار بگیرد. عمدتاً معنای ایمان همین است. ایمان بر یک سری مباحث نظری تکیه دارد که عمل صالح بر آن تکیه می‌کند؛ این یک سری مباحث جزئی دارد که با آن کاری نداریم؛ لذا ملاحظه می‌کنیم که در این مباحث، در مرتبه اوّل، برای ذات اقدس الهی قرآن کریم حاکمیّت را بیان می‌کند؛ حاکمیّت تکوینی، ربوبیت تکوینی و بعد ربوبیت تشریعی را. حاکمیّت تکوینی و بعد حاکمیّت تشریعی را که حاکمیّت تشریعی متفرّع بر حاکمیّت تکوینی است و حاکمیّت تکوینی منشأ حاکمیّت تشریعی است. این ها را باید توجه داشته باشیم که مقتضای همان مباحث نظری است. در همین راستا، عرض کردیم در جلسه دیروز و روایتی را هم خواندیم که آن کسی که دین به عنوان حاکم برای ما معرّفی می‌کند، برای ما بیان می‌کند که باید یک اموری را داشته باشد که در پرتو آن داشته‌های وجودی، توان برای حاکمیّت را، جواز برای حاکمیّت را، وجوب برای حاکمیّت را داشته باشد. همه این ها بر همدیگر متفرّع می‌شود.

 

عناوین مورد استفاده قرآن برای مسئله حاکمیّت

این ها را عرض کردیم؛ اما برای اینکه رجوعی شود تکرار می‌کنیم. گاهی قرآن کریم از

عنوان «حکم» استفاده می‌کند؛ هم برای خودش و هم برای آن حاکم که آن شئون حاکمیّت نبیّ اکرم (ص) می‌خواهیم اشارتاً با آیات قرآنی عرض کنیم که با همین روال باید پیش برویم که حتماً با قرآن و روایات انسی هم پیدا می‌کنیم و باید پیدا کنیم؛ منتها اصل مسئله در این جا در شریعت، قرآن است که ما باید آیات قرآن شریف را تحلیل کنیم.

هر جا که بحث خالقیّت هست، بحث حاکمیّت هم هست. ﴿و َرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ * وَرَبُّكَ يَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ * وَهُوَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾،[1] ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾[2] «له» مالکیّت را بیان می‌کند و «حکم» حاکمیّت را؛ که فرق است بین مالکیّت و حاکمیّت؛ این را هم باید دقّت داشته باشیم؛ مباحث دقیقی است که حاکمیّت، متفرّع بر مالکیّت است از جهت رتبه و مالکیّت متفرّع بر خالقیّت است. این ها مباحث حقیقی است که در مباحث اعتباری، این ها به طور دقیق لحاظ نمی‌شود. یک منشأییّتی را قائل می‌شویم؛ خالق ایجاد می‌کند. آن وقت اگر خالقی تسلّط بر مخلوقش داشته باشد، مالکیت می‌شود که لحظه‌ای مملوک از تحت تسلّط وجودی مالک نیست. منتها قابل انفکاک هم هست. ما مالک قوای وجودی‌مان هستیم اما خالق قوای وجودی‌مان نیستیم. این، خود یک نوع فرقی است که با تحلیل عقلی به آن می‌رسیم.

گاهی از عنوان «ولیّ» استفاده می‌کند که هم ولایت تکوینی را خدای متعال برای خودش اثبات می‌کند و هم ولایت تشریعی را. ما در قرآن، صریحاً نداریم که ولایت تکوینی به عنوان تعبیر ولایت برای غیر خدای متعال ثابت شده باشد و خدا ثابت کند؛ وساطت را فرموده‌اند با عنوان تدبیر که یک نوع ولایت تکوینی می‌شود، منتها ولایت تکوینی به عنوان وساطت؛ بنابراین این عناوین را که ما در قرآن ملاحظه می‌کنیم، می‌بینیم که این سلسله مباحث را به ما ارائه می‌دهد و منشأ این فقه سیاست به همین مباحث است که ریشه در همین جا دارد؛ لذا برای پیامبر اکرم (ص) هم در مرحله اوّل می‌فرماید که این دین برای اقامه است. این یک قاعده کلّی.

 

شئون حاکمیّت

همه ادیان برای این است که اقامه شود. سوره ی شورا آیه 13: ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ و لا تَتَفرَّقوا فیه﴾؛[3] این اقامه دین، اصل حاکمیّت را دارد اثبات می کند که آن وقت چه چیزهایی موجب رفع این حاکمیّت و عدم اقامه این حاکمیّت دین می شود؟ منتها حاکمیّت به چند چیز متقوّم است: اوّل به تبیین دین؛ لذا در آن آیاتی که می فرماید که ما قرآن را نازل کردیم تا تو بیان کنی؛ این می شود مقام تبیین یا ولایت بر تبیین. دومّ: جایگاه فرمان دادن است که حاکمیّت بر آمریت متقوّم است که البته قبلش باید تبیین باشد؛ یعنی باید علم باشد و بعد عمل به دنبالش بیاید؛ باید آگاهی باشد تا امر به پیاده کردن آن فرمان هم بیاید. این ها ترتّب طبیعی و عقلی دارد. ﴿ما آتاکُم الرَّسولُ فخذوه و ما نهاکُم عنه فانتَهوا﴾؛[4] سوره حشر، آیه هفتم. این هم دلیل بر حاکمیّت که یک آیه دیگر هم تقریباً این را بیان می کند و محتوای آن از جهت توجّه به آن مبانی که در جلسه گذشته عرض کردم.

سوره نساء آیه 105: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ ۚ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا﴾؛[5] می فرماید که این کتاب به حق نازل شده است تا تو حکومت کنی بر مردم و پشتوانه دشمنان نباش. بما أراک الله؛ این بما أراک الله، آن پشتوانه را بیان می کند. به شما این واقعیات را دادیم، این حقائق را دادیم، این هم جنبه اجرایش. یعنی آن علمش و این هم جنبه قدرتش، اعمال قدرت؛ فاحکم، در واقع می شود اعمال قدرت. اعمال قدرت باید با علم همراه باشد.

یکی دیگر از شئون حاکمیّت مسئله قضاوت است که در این آیه شریفه این را بیان می‌کند: ﴿فلا و ربِّک لا یؤمنون حتّی یُحَکِّموک فیما شَجَرَ بینَهم ثمَّ لا یَجِدوا فی أنفُسِهم حرجاً ممّا قَضَیت و یُسَلِّموا تسلیماً﴾؛[6] سوره نساء، آیه 65.

آیه قبلش هم به همین صورت است: ﴿و ما أرسَلنا من رسولٍ إلّا لیُطاعَ بإذن الله﴾.[7] بعضی از آیات این مناصب را به صورت صریح بیان می‌کند و بعضی از آیات به صورت کنایه. این امر به اطاعت از رسول، این نشان دهنده آن منصب است که باید آن منصب باشد که دیگران اطاعت کنند. یعنی گاهی آن جایگاه رسول را بیان می‌کند و گاهی وظایف ما را که قطعاً ارتباط طرفینی است دیگر و نمی‌شود که حاکم با محکومین و امام با مأمومین و نبیّ با افراد مرتبط با خودش، ارتباط نداشته باشد؛ منتها این ادلّه نحوه اثبات این جایگاه‌ها را به صور مختلف دارد بیان می‌کند که این آیه ولایت هم، همین را بیان می‌کند. ﴿إنّما ولیُّکم الله﴾، این جا مقصود ولایت تشریعی است. ﴿و رسولُه و الّذین آمنوا﴾؛[8] چون سیاق آیات این است که ما تحت فرمان چه کسی باشیم؟ در برابر نفی ولایت یهود و نصاری؛ یعنی در آن سیاق آمده است. عرض کردیم که ما در آیاتی سرجای خودش داریم که ولایت تکوینی را بیان می‌کند و هر کدام مناسب با خودش اما این جا باید به این صورت پیش بیاییم.

غرضم این است که اقامه دین به سه مسئله مهمّ تکیه می‌کند: اوّل تبیین دین که آیات دعوت هم همان تبیین را بیان می‌کند که ﴿أدعُ إلی سبیلِ ربِّک بالحکمَة و الموعظَة﴾[9] و آیات تعلیم که ﴿یُعَلِّمُهم الکِتابَ﴾؛[10] این ها همه در یک سیاق قرار دارد. و مسئله حاکمیّت هم بعدش که مسئله تبیین به نوعی با تقنین هم همراه است و جدا نیست. این را دقّت داشته باشیم. ولایت بر تقنین، از فروعات ولایت بر تبیین دین است. این ها را توجّه کنیم. بعدش هم مسئله اجرا است که ﴿ما آتاکم الرّسول فخذوه﴾[11] و مسئله قضاوت هم می‌شود که آیه 65 سوره مبارکه نساء این را دلالت می‌کند.

 

ابدی بودن احکام و اصول ثابت در قرآن

آن وقت در همین راستا، ما عرض کردیم که این امور، همیشگی در دین است و نمی‌شود که ما دینی داشته باشیم که آن ویژگی‌هایش در یک برهه باشد با این که خود قرآن می‌فرماید که این دین همیشگی است با آن ادله‌ای که بیان می‌کند که این دین ثابت است و نسخ نمی‌شود و ناسخ ادیان دیگر است، مهیمن است بر ادیان و کتب دیگر. این حقیقت را بیان می‌کند که ما اصول ثابت قطعاً داریم که مسئله حاکمیّت از آن اصول ثابت است؛ مخصوصاً آن آیاتی که بیان می‌کند که در یک برهه‌ای این حاکمیّت حتماً تحقّق پیدا می‌کند. نمی‌شود که در این وسط، این دین ملغی باشد و بعد در یک برهه‌ای، این دین حاکمیّت پیدا کند. ﴿هو الّذی أرسَلَ رسولَه بالهُدی و دینِ الحَقِّ لِیُظهِرَه علی الدّین کلِّه﴾؛[12] اصلاً می‌فرماید که این نه تنها خبر غیبی بر آینده است؛ بلکه ماهیت غیبی خود دین را بیان می‌کند که اصلاً دین در همان زمان برای این نازل شده است. منتها موفّقیّت حاصل نشد به خاطر معاریض و ... اما این غایت تحقّق پیدا می‌کند. از ابتدا نظر این بوده است؛ ﴿لاُنذِرَکم به و مَن بَلَغ﴾؛[13] منتها این طور نیست که این خاصیّت از دین گرفته شود. این را هم باید توجّه کنیم. این هم از مسائل مهمّی است که باید مورد توجّه قرار گیرد.

بعضی از آیات به آخرالزّمان و قیام امام زمان علیه السلام بیشتر توجّه می‌دهد؛ آن هم همین است و آن هم باز بیانگر این است که نمی‌شود در این بین دین ملغا شود و آن زمان کأنَّه یک دین دیگری باشد. این دین استمرار دارد که هر زمانی که میسّر شود، این دین باید حاکمیّت خودش را پیدا کند.

حال این یک مروری بود از مباحث گذشته که ما مطرح کرده بودیم اجمالاً برای ادلّه حاکمیّت دائمی دین و به طور خاصّ هم ادله‌ای را اقامه کردیم برای اینکه غیر از امام معصوم، با اذن امام معصوم، این حاکمیّت را ولو فی‌الجمله داراست که حال یک ادله‌ای هم برای این مطلب به صورت گذرایی عرض خواهیم کرد.

إن شاء الله در جلسه آینده. آنکه در جلسه آینده می‌خواهیم عرض کنیم، آن مسئله جزئی است. آن مسئله اصلی بود و این مسئله جزئی است که می‌خواهیم عرض کنیم که دین حاکمیّت برای غیر معصوم را هم قائل است منتها از طریق معصوم و امضاء و جعل معصوم. إن شاء الله ادلّه اجمالی‌اش را در جلسه آینده عرض خواهیم کرد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo