< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدباقر تحریری

1402/03/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: فقه السیاسه/حاکمیت فقیه /پاسخ به اشکالات مرحوم منتظری در نظریه نصب فقیه

 

مروری بر مباحث گذشته

بحث در ثبوت ولایت و حاکمیّت برای فقیه است از جانب اهل بیت علیهم‌السلام و اینکه از جانب ایشان این نصب واقع شده است و بر وقوع این نصب چند احتمال داده شد که احتمال اوّل و دوّمش این اشکالات را دارد «الأول: أن يكون المنصوب من قبل الأئمة (علیهم‌السلام) جميعهم بنحو العموم الاستغراقي، فيكون لكل واحد منهم بانفراده الولاية الفعلية وحق إعمالها مستقلاً.»[1] ؛ «الثانی: أن يكون المنصوب الجميع كذلك، ولكن لا يجوز إعمال الولاية إلا لواحد منهم.»[2] ؛ علاوه بر اینکه احتمالات بعدی که به نوعی خیلی اشکال دارد. «الثالث: أن يكون المنصوب واحدا منهم فقط.»[3] ؛

اوّل اینکه ولایت همه فقهاء در یک عصر فعلیّت داشته باشد که اگر تصوّر شود که در یک عصر فقهائی باشند، پس باید این ها همگی ولایت بالفعل داشته باشند. یا اینکه بگوییم که همه دارند؛ اما نمی‌توانند آن را اِعمال کنند؛ بلکه برای یکی از ایشان جواز اِعمال هست که به هرحال این اشکالاتی که در کتاب ولایت فقیه آورده‌اند، بیشتر بر این صورت اوّل است که اگر در یک زمانی ما فقیهان متعدد داشتیم، در این جا قهراً در استنباط احکام و تشخیص حوادث و خصوصاً در امور مهمّه، این ها اختلاف دارند. قطعاً در این جا هرج و مرج لازم می‌آید در اِعمال ولایت؛ چون فرض این است که همه این ها ولیّ بالفعل هستند و جواز یا وجوب اِعمال ولایت را دارند؛ بنابراین این مشکل پیش می‌آید. برای اینکه هرج و مرج لازم نیاید و این موجب اختلال نظام جامعه اسلامی نشود و ائمّه علیهم‌السلام این معنا را می‌دانند، پس نصب از جانب آن‌ها نصب فعلی نیست، نصب شأنی است. مخصوصاً با شواهدی که ایشان آوردند که در یک زمان دو حاکم نیست؛ در امام معصوم هم به همین صورت بوده است. این اشکال را چطور جواب دهیم؟ «الرابع: أن يكون المنصوب الجميع، ولكن يتقيد إعمال الولاية لكل واحد منهم بالاتفاق مع الآخرين.»[4] ؛ «الخامس: أن يكون المنصوب للولاية هو المجموع من حيث المجموع، فيكون المجموع بمنزلة إمام واحد ويجب إطباقهم في إعمال الولاية. ومآل هذين الاحتمالين إلى واحد، كما لا يخفى.»[5]

 

پاسخ استاد به اشکال آقای منتظری بر نصب

اوّلاً بعد از توجه به آن بحث‌های مقدماتی، بیان شد که عقلاً در هر زمانی حاکمیت ضرورت دارد؛ مخصوصاً با توجه به معارف دین و این که دین دائمی است و لحظه‌ای دست از قوانینش بر نداشته است و باید این قوانین اجرا شود. دوّم این که در مرحله اوّل به طور قطع حاکمیت برای معصوم است. ثالثاً این که ما بررسی کرده‌ایم احکام گوناگون شریعت را که حتی در بعضی از عبادیاتش دخالت امام در آن ملاحظه شده است؛ در اجرای حدود و قصاص و امثال این ها. با توجه به این امور که قطعاً ائمه علیهم‌السلام و خدای متعال رضایت برای تعطیل احکام الهی را ندارند. حال در اینجا در زمان عدم حضور معصوم، آیا عهده دار این سمَت چه کسی باشد؟

اشکال: گفتیم شأنی است.

پاسخ: خیر؛ می‌خواهیم بگوییم که بالفعل است.

یعنی این معنا را ائمّه علیهم‌السلام تصوّر کرده‌اند. با تصوّر این واقعیات، قهراً این حاکمیت را بر عهده یک عالم دینی گذارده‌اند که عدالت داشته باشد که توان مدیریت داشته باشد.

 

تعیّن نصب در اعلم

حال اگر در یک زمان چند نفر بودند این جا ابتدائاً این حاکمیت برای همه آن‌ها هست؛ منتها اگر در بین آن‌ها اعلمی بود، قطعاً این معنا در اعلم تعیّن پیدا می‌کند. چون خود ائمّه علیهم‌السلام فرموده‌اند در بحث مقبوله و اعتبارات عقلاء به این صورت است. وقتی که در یک مسئله‌ای اعلم، مخصوصاً در این جا، أقوی به امر الله بود ــ که در آن خطبه 173 نهج‌البلاغه حضرت این را فرمودند: «وَ لَا يَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَق‌»[6] که این پرچم را جز کسی که اقوی و اعلم باشد و اهل بصر و صبر حمل نمی‌کند ــ قطعاً مسئله حاکمیت این را اقتضاء دارد که به هر حال حاکم باید این ویژگی‌ها را داشته باشد؛ با آن شرایطی که برای فقیه گفته شده است. صرف اینکه عالم باشد به مواطن حقّ، کفایت نمی‌کند در حاکمیت. اگر اقوی و اعلمی بود، حاکمیت برای او تعیّن پیدا می‌کند و دیگران هم باید زیر بلیط او بیایند. یعنی این فعلیت در این جا ظهور پیدا می‌کند. با توجه به این که در مقام اجرا، در حکومت، بر عهده یک نفر است. این اصل فعلیت برای این ها هست؛ منتها تعیّن در مقام عمل اگر اعلم و اقوی بود، برای اوست.

 

راه کشف اعلمیّت

کشف این اعلمیت هم مانند جاهای دیگر. در تقلید چگونه است؟ و در مباحث دیگر. یک وقت هست که شخص شهرت پیدا می‌کند نزد اهل خبره که این اعلم است. خود این شهرت فرموده‌اند که طریق برای احراز این جایگاه است. اگر شهرت نبود، آنجا بحث انتخاب اهل خبره می‌شود؛ یعنی اهل خبره که می‌توانند فقاهت را درک کنند و می‌توانند توان برای مدیریت را درک کنند، چون در مسئله حاکمیت یک معنای دقیق‌تری با مسئله تقلید و... لحاظ شود؛ چون بحث اداره امور است. اداره امور هم ورود در کار را لازم دارد و هم توان تشخیص موارد را لازم دارد؛ لذا یک توان خاصّی را در مقام مدیریت ما باید در این جا لحاظ کنیم.

اشکال: پس دقیق ترش این است که خود فقهاء در بین خودشان یک نفر را انتخاب کنند.

پاسخ: اگر این معنا اتّفاق بیفتد خیلی مهم‌تر است؛ مخصوصاً به این که ما معتقدیم که این ها دغدغه نشر دین و اقامه دین دارند و هدفشان در مسئله کسب علوم این است که دین حمایت شود و دین حفظ شود و قطعاً جنبه‌های شخصی در این جا نباید مورد توجّه قرار بگیرد؛ در بحث تقلید گفته شده که «فأمّا من کانَ من الفُقَهاء صائناً لِنَفسِه حافِظاً لدینِه...»[7] بحث تقلید می‌شود؛ اگر این روایت را مسلّم بدانیم و اگر مسلّم هم ندانیم، باز هم یک بیان عقلائی است که از باب رجوع جاهل به عالم که یک حکم عقلی و عقلائی است و شرع مقدّس هم این را امضاء کرده است که وجوب پیدا می‌کند که برای فراگیری معارف دینش و از طرفی باید معارف دین را عمل کند و راهی هم ندارد که معارف دین را به دست بیاورد جز از راه رجوع به عالم، آن وقت عقلاء در آن جا می‌گویند که در آن جایی که اعلمی بود، سراغ اعلم بروید؛ اعلم ارجح است و یا متعیّن است که به او رجوع کند؛ حجّت برایش تمام می‌شود، در این جا دیگر به طریق اولی این معنا برایش ثابت است که اگر جمعی از فقهاء در یک زمانی بودند، خودشان این معنا را انجام دهند.

این جا وقتی که ما مسئله نصب را قائل شدیم، این حکم بر آن‌ها هست. یعنی این وظیفه بر آن‌ها هست. مگر این که خود آن‌ها قائل به مسئله نصب نباشند. آن یک بحث دیگر است.

پرسش: پس این بحث را داریم بر محور ادلّه عقلی بیان می‌کنیم دیگر درست است؟

پاسخ: بله مجموعه ادلّه عقلی و روایات که همه این ها بیان می‌کند که این دین زنده است و نباید روی زمین بیفتد و قوانینش اجرا نشود؛ اجرای قوانین قهراً بر عهده کیست؟ کسی که آشناست به دین و کسی که توان اجرا را و ولایت را دارد. حال اگر اعلم باشد، قهراً در آن جا اعلم متعیّن می‌شود و دیگران باید به او رجوع کنند و راه کشف اعلم هم عرض کردیم که به دو صورت است؛ مانند بحث تقلید: یا مشهور شدن بین اهل خبره که کسی در این جایگاه اعلم است از همه جهات؛ هم از جهت علمیت و هم از جهت توان مدیریت و یا این که اهل خبره یک شخص را به عنوان اعلم معرّفی کنند.

 

تعیّن به واسطه اهل خبره در صورت نبود اعلم

حال اگر بینشان اعلمی نبود، با توجه به آن غرضی که از فقاهت عرض شد بیان شده است، در این جا باید همان طریقه عقلاء را دنبال کرد که یک شخص صالحی را اهل خبره در این جا معیّن کنند. همه‌شان که نمی‌توانند بالفعل وارد شوند؛ چون هرج و مرج لازم می‌آید. اصل آن مقام را دارند؛ اما به لحاظ آن مفسده، آن مقام فعلیت پیدا نمی‌کند و از طرفی قطعاً خود این فقهاء دغدغه‌شان برای این امر حرام، بیشتر از دیگران است که هرج و مرج و اختلال در نظام جامعه پیدا نشود.

پرسش: آیا در خصوص اهل خبره یا خبرگان، لازم است که همه قائل به نصب باشند؟

پاسخ: خیر؛ آن لزومی ندارد. به هر حال کسانی هم که مانند ایشان قائل به انتخاب است، معنایش این است؛ ایشان اصلاً می‌گویند انتخاب امّت؛ خودش یک اشکالی دارد. ما عرضمان این است که باید در این گونه امور، اساساً اهل خبره بیایند وارد شوند. در مسائل دیگر هم همچنین است. اگر ما به مسئله عمران و آبادی نیاز داریم، چه کسانی باید در نظام مهندسی روی کار بیایند؟ عموم مردم که از مهندسی و... سر درنمی‌آورند. در این جا قطعاً باید یک عده‌ای از اهل خبره در مهندسی بیایند افراد را معیّن کنند؛ یا اعلمشان را یا چند نفرشان را که از آن‌ها نظرخواهی شود. در مسئله طبابت همچنین. در این جا هم همین است. اساساً این انتخاب عمومی خیلی جایگاهی ندارند. خبرویّت اهل خبره را هم باز باید اهل خبره امضاء کنند.

اشکال: آیا دور لازم نمی‌آید؟

پاسخ: خیر؛ آن اهل خبره‌ای که خبرویّتشان مسلّم است، خبرویّت اهل خبره را امضاء کنند.

 

ماهیّت انتخاب اهل خبره

غرض این است که به هر حال بحث انتخاب ماهیّتش تعیین فرد ولیّ است. یعنی کسی که ولایتش از جای دیگر ثابت شده است، این انتخاب می‌آید فرد را معیّن می‌کند؛ نه این که ولیّ را ولیّ کند. وقتی که ما یک طریقه معقولی داشته باشیم که در آن مشکلی نباشد، چرا این را از ناحیه ائمّه علیهم‌السلام ندانیم؟ با آن مسیری که گفته شد که امام وظیفه‌اش حفظ جامعه اسلامی است؛ وظیفه‌اش بیان معارف دین است؛ لذا در زمان حضورشان می‌دیدیم که کسانی را معرّفی می‌کردند برای این امر. قطعاً در زمان غیبتشان هم یک چنین جایگاهی را قائل شدند؛ منتهی ایشان صحبت شأنی می‌کند و این شأنی باید با انتخاب... اما عرض ما این است که خیر؛ این نصب آمده است. ایشان نصب را قائل نیست. در برابر نصب دارد این حرف را می‌زند. اگر ما نصب را قائل شویم، مساوی است با فعلیّت این مقام. خوب این چطور تصوّر می‌شود که این مقام را نداشته باشد و امّت این مقام را به او دهند و این هم در طول مقام ائمّه باشد؟ این اصلاً تصوّر نمی‌شود. پس باید این چنین مقامی از جانب امام به صورت بالفعل یا شأنی جعل شده باشد. ایشان هیچ یک از تصاویر نصب را قائل نیستند که ما نصب را برای فقیه جمیعاً، یا واحداً منهم قائل شویم که این هم باز اشکالات خودش را دارد. چون عمده‌اش هرج و مرج لازم آمدن است که هر کدام از این ها اگر بخواهند بالفعل وارد صحنه شوند، هرج و مرج لازم می‌آید. این هرج و مرج لازم آمدن، در صورتی است که ما آن خاصیّت فقاهت را نادیده بگیریم. فقاهت با آن جایگاهی که در شرع مقدّس دارد، قطعاً دغدغه نشر معارف و پیاده شدن معارف را فقیه دارد و قطعاً باید به هرج و مرج و اختلال نظام از همه بیشتر توجّه داشته باشد که این کار حرامی است؛ بنابراین وقتی که ما تصویر مسئله را به این صورت مطرح کردیم، این نصب مشکلی ایجاد نمی‌کند.

 

ماهیّت پذیرش مردم و امّت

یعنی در واقع، وقتی که این جایگاه را درست تصویر کنیم که حاکم باید با مردم ارتباط داشته باشد و پذیرش مردم، شرط فعلیّت حاکمیت اوست. فعلیّت یعنی تحقّقش. همان‌طور که در حاکمیت معصوم هم همچنین است. حاکمیت معصوم بالفعل است ــ چه مردم بپذیرند، چه نپذیرند ــ اما تحقّقش به پذیرش مردم است. این که بالاتر از ولایت معصوم نیست. این جا هم همچنین است. این فعلیت برای او هست منتها تحقّقش به پذیرش است و پذیرش هم به این صورت شکل می‌گیرد که یا خود فقیه ابتدائاً زمام امر را به دست بگیرد و وارد شود یا این که به عنوان اعلم و افقه برعهده‌اش باشد و یا این که اهل خبره او را انتخاب کنند که تعیّن بالفعل پیدا کند.

به هر حال در حاکمیت معصوم و فقیه، لزوم تبعیّت برای همه هست؛ حتّی در آن جایی هم که انتخاب می‌شود، دیگران باید تبعیّت کنند. در این جا هم به همین صورت است. اما نحوه فعلیّت پیدا کردن، به این صورت است که این صورت موجب هرج و مرج نمی‌شود تا این که خللی در نصب ایجاد کند. تنها اشکال ایشان این بود که اگر همه بالفعل از جانب امام منصوب باشند هرج و مرج لازم می‌آید و این هرج و مرج اختلال نظام را ایجاد می‌کند و قطعاً معصوم علیه‌السلام این را نمی‌خواهد و در نظر دارد و این نصب تحقّق پیدا نمی‌کند؛ مانع نصب از ناحیه امام این است. البته معنایش این نیست که ما داریم برای امام معصوم تکلیف معیّن می‌کنیم. با این روند کشف می‌کنیم که نصب سر از این مشکلات در می‌آورد و از نصب یک محال وقوعی تحقّق پیدا می‌کند؛ پس نصب...

عرض کردیم که خیر؛ اگر این روند درست را دنبال کنیم و اینکه هم دلیل عقلی بر ضرورت حاکمیت و هم در ادلّه شرعیّه مسئله امام مورد توجّه است و اینکه آن اولیاء حاضر نیستند که لحظه‌ای احکام زمین بیفتد، لذا طبیعتاً چنین کسانی که قابلیّت برای رساندن احکام و پیاده کردن احکام را داشته باشند که دغدغه دین در آن‌ها متبلور شده باشد، آن‌ها را بالفعل نصب کرده‌اند و راه تعیّنش هم به همین صورتی است که عرض کردیم.

در ادامه مطالبی هست که إن شاء الله عرض می‌کنیم که یک سری نقض‌هایی بر نظر ایشان هست؛ إن شاء الله در ادامه آن نقض‌ها را هم عرض خواهیم کرد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo