درس خارج فقه استاد محمدباقر تحریری
1401/12/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه السیاسه/ضرورت حکومت دینی /استدلال های امیرالمومنین در ضرورت حکومت
در بحث ادلة بر ضرورت حاکمیت در اسلام، به ادلّه و بیانات مختلف تمسّک کردهاند؛ اجمالاً با این تفصیلی که ما به نهجالبلاغه رجوع کردیم، عدة زیادی از فرمایشات امیرالمؤمنین - علیهالسلام - را در این راستا مطرح کردیم که هم اصل ضرورت و هم شخص حاکم و هم ویژگیهای حاکم اسلامی را حضرت بیان فرمودند که بحث امروز را در همین رابطه میخواهیم إن شاء الله جمع کنیم.
گسترة عنوان ولیّ در نامة امیرالمؤمنین به مالک اشتر
در نامة شریفشان به مالک اشتر رضوان الله علیه ملاحظه میکنیم که حضرت، مالک را به عنوان ولیّ معرّفی میکند و این که در نامة دیگری که خواندیم، فرمود: «فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ فِيمَا طَابَقَ الْحَقَّ»[1] یعنی «هر چه که او میگوید باید اطاعت کرد»؛ چون محور را هم بیان فرمودند که محور بیان حقّ است و از ایشان جز حقّ صادر نمیشود و در همان جا، حضرت نسبت به مناصبی هم که مالک موظف است که این مناصب را در حاکمیت داشته باشد، معین کردند. منصب قضاوت، منصب اداره، منصب کتابت که این ها در جنبة اداره مطرح میشود؛ در این مناصب هم عنوان ولایت را حضرت مطرح کردند که مالک این ولیّ ها را در جای خودش قرار دهد. غرضم این عنوان است که عنوان اداره در هر قسمتی مورد توجه است که با آن ویژگیها مطرح میشود و در نامة 62 هم که این را به اهل مصر نوشتهاند، همراه با مالک اشتر رضوان الله علیه نکاتی را حضرت در این جا مطرح کردهاند. یک مروری به وقایعی که در اسلام رخ داده است و اینکه نباید بعد از نبیّ اکرم صلوات الله علیه و آله این ها رخ میداد؛ بر آن مجرای صحیحش واقع نشد. این را ایشان بیان میکنند که این هم باز بیانگر آن حاکمیت حقیقی اسلام است.
انحراف حاکمیت از مسیر صحیح در بیان حضرت امیر(ع)
«فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ مُهَیْمِناً عَلَی الْمُرْسَلِینَ. فَلَمَّا مَضَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ»[2] ؛ بعد حضرت میفرماید که من چنین حالی نسبت به اسلام و تبعیت از رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم که اصلاً خیال نمیکردم که این قضیه، از آن مجرایی که حضرت تعیین کردهاند خارج شود. «فَوَاللَّهِ مَا کَانَ یُلْقَی فِی رُوعِی وَ لاَ یَخْطُرُ بِبَالِی أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ لاَ أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّی مِنْ بَعْدِهِ»؛ این جایگاه و این امر را که مسئلة حاکمیت باشد، از من کنار میزدند؛ «فَمَا رَاعَنِی إِلاَّ انْثِیَالُ النَّاسِ عَلَی فُلاَنٍ یُبَایِعُونَهُ فَأَمْسَکْتُ یَدِی حَتَّی رَأَیْتُ رَاجِعَهَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلاَمِ»؛ یعنی دیگر چارهای نیست، اصل اسلام الآن در خطر است؛ لذا به نوعی مسئلة بیعت را بیان میکنند. «یَدْعُونَ إِلَی مَحْقِ دَیْنِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَی فِیهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَکُونُ الْمُصِیبَهُ بِهِ عَلَیَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلاَیَتِکُمُ الَّتِی إِنَّمَا هِیَ مَتَاعُ أَیَّامٍ قَلاَئِلَ»؛ این باز تأکیدات خاص آن حضرت بر اين مسئله است. در بعضی از روایات است که حضرت میفرماید که بعد از اوّلی من باز هم خیال نمیکردم که مسئله به طرف دوّمی برود. یعنی تا این حدّ حضرت، آن حالت تبعیّت از امر الهی را اظهار میکنند. بعد از دوّمی هم حتّی فرمود که من خیال نمیکردم که قضیه به این جا بکشد که دیگر ایشان چون مسئله به پذیرش حاکمیت الهی و این که این حاکمیت امکان تحقّقش با این وضع نیست که باید بر نظر شیخین حرکت بشود، ایشان دست کشید. این را هم میدانستند. غرضم از این مسائل، آن دیدگاه آن حضرت است.
بعدش هم حضرت در ادامه میفرماید که این طور نیست که ما از روی ضعف کنار کشیده باشیم؛ بلکه به جهت آن نظر بالاست. «إِنِّی وَ اللَّهِ لَوْ لَقِیتُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ طِلاَعُ الْأَرْضِ کُلِّهَا مَا بَالَیْتُ وَ لاَ اسْتَوْحَشْتُ وَ إِنِّی مِنْ ضَلاَلِهِمُ الَّذِی هُمْ فِیهِ»[3] ؛ یعنی من حقّ را هیچ گاه رها نکردم که در یک بیانی هم دارند که «مَا شَکَکتُ فِی الحَقِّ مُذ أُرِیتُهُ»[4] ؛ که البته این بحثش خیلی وسیع تر است؛ این هم یکی از آن ابعاد است. «الْهُدَی الَّذِی أَنَا عَلَیْهِ لَعَلَی بَصِیرَهٍ مِنْ نَفْسِی وَ یَقِینٍ مِنْ رَبِّی»؛ بعد هم می فرماید: «وَ إِنِّی إِلَی لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ وَ حُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاجٍ وَ لَکِنَّنِی آسَی أَنْ یَلِیَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّهِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا»[5] ؛ دارند ترسیم میکنند حاکمیت حقیقی را که چیست؟ منتها دیگر همان که در خطبة سوّم فرمود که «صَبَرْتُ وَ فِی الْعَینِ قَذی وَ فِی الْحَلْقِ شَجی»[6] .
ماهیت حاکمان قبل از امیرالمؤمنین در کلام حضرت
«فَیَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلاً وَ عِبَادَهُ خَوَلاً وَ الصَّالِحِینَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِینَ حِزْباً»؛ بعدش هم حضرت بیان میکنند که ماهیت این ها که آمدند چیست؟ «فَإِنَّ مِنْهُمُ الَّذِی قَدْ شَرِبَ فِیکُمُ الْحَرَامَ وَ جُلِدَ حَدّاً فِی الْإِسْلاَمِ وَ إِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ یُسْلِمْ حَتَّی رُضِخَتْ»[7] ؛ به هر حال این مطالب را حضرت در نامة 62 بیان میفرمایند.
دستورات حضرت امیر(ع) به محمّد بن ابی بکر در نامة 27
و در نامة به محمّد بن ابی بکر هم که نامة 27 باشد، حضرت نکاتی را بیان فرمودند که رجوع به این نامهها و خطباتِ آن حضرت، مطالب خیلی بلندی را به ما میدهد که مأخذی است هم برای اصل حاکمیت دینی و هم برای شرائط حاکم دینی و شئون حاکمیت دینی و هم این که حاکم دینی چه کسی باید باشد؟! که این چهار مسئلة مهم است. میفرماید که «فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ، وَأَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ، وَآسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ، حَتَّى لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ، وَلاَ يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ، فَإِنَّ اللهَ تَعَالى يُسَائِلُكُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِيرَةِ مِنْ أَعْمَالِكُمْ وَالْكَبِيرَةِ، وَالظَّاهِرَةِ وَالْمَسْتُورَةِ»[8] ؛ این مطالب را إن شاء الله عزیزان هم توجه بفرمایند که در پایان هم می فرماید «وَ اعْلَمْ ـ يَا مُحَمَّدُ بْنَ أَبِي بَكْر ـ أَنِّي قَدْ وَلَّيْتُكَ أَعْظَمَ أَجْنَادِي فِي نَفْسِي أَهْلَ مِصْرَ، فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِكَ، وَأَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِينِكَ، وَلَوْ لَمْ يَكُنْ...» خیلی عجیب است؛ انقدر حاکمیت دینی و الهی مهم است که می فرماید:« وَلَوْ لَمْ يَكُنْ لَكَ إِلاَّ سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ»؛ در یک لحظه این معنا تحقّق پیدا کند. این مقدار مسئله مهم است. «وَلاَ تُسْخِطِ اللهَ بِرِضَى أَحَد مِنْ خَلْقِهِ، فَإِنَّ فِي اللهِ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ، وَلَيْسَ مِنَ اللهِ خَلَفٌ فِي غَيْرِهِ»[9] ؛ این خلاصه ی فرمایشات علی علیه السلام است.
حاکمیت الهی در خطبة فدکیه حضرت زهرا(س)
یک رجوعی هم به خطبة شریفة صدیقة کبری فاطمة زهرا - سلاماللهعلیها - کنیم، این خطبه تمامش با مقدّماتی که دارد برای اثبات حقّانیّت امیرالمؤمنین و حاکمیت آن حضرت است. منتها بعضی جملات حضرت خیلی مهم است که حال این جزئی از آن است امّا تقریباً همة خطبه این است. فرمود: «طاعتنا نظاماً للملة و إمامتنا أماناًمن الفرقة»[10] . قبل از این که امام هادی علیهالسلام در زیارت جامعه کبیره بیایند و این فرازها را بیان کنند که «وَ بِمُوَالاتِكُمْ تَمَّتِ الْكَلِمَةُ وَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَة»[11] یکی از قسمتهای زیارت جامعة کبیره این است. زهرای مرضیه - سلاماللهعلیها - این خط را نشان دادند و مسئلة فدک را هم که مطرح کردند؛ فدک ابزار حاکمیت است و از همین طریقه خواستند که نالایقی حاکمیت و تعدّی و بر خلاف مسیر حقّ و قرآن بودن را اثبات کنند که یک نمونهاش مسئلة فدک است که نمونة اصلیاش مسئلة امامت است.
ابن ابی الحدید میگوید که من به استادم گفتم که وقتی که پیامبر اکرم در یکی از جنگها بعضی از مشرکین را از اقوامشان که اسیر شدند، برای ائتلاف قلوب آنها را آزاد کردند و یا اموالشان را دادند، زهرای مرضیه - سلاماللهعلیها - که کمتر از آنها نبود، چه میشد که خلیفه این را میدادند؟ استادش میگوید که اگر این کار را میکردند و به تقاضای حضرت تن میدادند، به همین جا اکتفاء نمیشد و حضرت میرفتند روی اصل مسئله و مسئلة خلافت را هم باید پس میدادند؛ لذا جلوی این امر را گرفتهاند. متأسفانه تأسّف است که این افراد، این علماء با این که این ذکاوت را دارند و این مطالب را درک میکنند و میگویند؛ اما خودشان گاهی بیمهری میکنند. خوب ابن ابیالحدید مطالب خوبی نسبت به نهجالبلاغه و علی علیهالسلام و تعریفهایی از آن حضرت دارند؛ اما وقتی که پای خلفاء میرسد، همواره دارد توجیه میکند. دیگر از آن جایگاه امیرالمؤمنین - علیهالسلام - غفلت میکنند و اصلاً از مسئلة خلاف حضرت بحث ندارد و فوقش میگوید که بعد از آنها بوده است.
خداوند به حقّ این اولیاء به ما توفیق بهره برداری بیشتر از این معارف را عنایت بفرماید.
إن شاء الله در جلسة بعد آن روایاتی که در ابواب مختلف به صورت گذرایی بحث امامت و ولایت را مطرح کردهاند مطرح میشود که این ها هم ادلة مختلفی است که مسئلة امامت در شئون گوناگون مباحث دینی مورد توجه است.