درس خارج فقه استاد محمدباقر تحریری
1401/12/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه السیاسه/ضرورت حکومت دینی /عنوان امام در روایات
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما در فقهالسیاسة، در رابطه با ادلة گوناگون بر ضرورت و وقوع حاکمیّت دینی است که اگر حاکمیّت دینی نباشد، هم نقض غرض از وجود انسان است و هم لغویت شرایع دینی پیدا میشود. مقتضای هر دلیلی مطلب خاص خودش است که به طور کلّی سه دلیل آورده میشود. اکنون به ادلة کلیة تعبّدی استناد میکنیم که قرآن و روایات است و قرآن کریم از عناوینی در دین استفاده کرده که این عناوین ما را به ضرورت تحقّق حاکمیت راهنمایی میکند و این را با بیانات مختلف بیان فرموده است.
عنوان امام در قرآن و روایات
یکی از اموری که در روایات و فیالجمله در آیات به آن توجه شده است، لفظ «امام» است. در روایات، هم در جنبههای اعتقادی و هم در شئون گوناگون احکام عملی، به لفظ امام و وجود امام تکیه شده است که مواردش را به طور گذرایی عرض میکنیم. ازآنجاکه سابقاً در این بحث ورود داشتهایم، در حال حاضر به صورت گذرایی این مباحث را عرض میکنیم.
مواردی که در مباحث اصولی مطرح است: چند عنوان اساسی را در اصول کافی ملاحظه میکنیم. چند باب را در این رابطه که مسئلة وجود امام و اعتقاد به وجود امام حق در برابر امام باطل است، بررسی میکنیم.
استدلال به این روایات، از باب تأیید است نه استقلال
یک باب در اصول کافی وجود دارد، در جلد اول، چاپ عربی، صفحة 372؛ به عنوان باب «من ادّعی الإمامَ و لیس لها بأهل و من جحد الأئمة أو بعضهم و من أثبت الإمامة لمن لیس لها بأهل.»[1] البته در بین پرانتز تذکر به این نکته لازم است که استدلال به این روایات، یک استدلال تأییدی است؛ به این مطلب توجه داشته باشید. استدلالِ مستقل نیست؛ زیرا به هر حال ابتدا باید امامت ائمه علیهم السلام را بپذیریم تا فرمایشاتشان را در این باب حجّت بدانیم. اگر استدلال مستقیم باشد، مصادره به مطلوب[2] میشود. به این نکته باید توجه داشته باشیم.
مدعیان دروغین امامت
غرض ما این است که در متن دین، مسئلة امامت مورد توجه قرار گرفته است و مخصوصاً در قرآن که دو گونه امام را معرّفی میکند: ﴿و جعلناهم أئمة یهدون بأمرنا و أوحینا إلیهم فعلَ الخیرات﴾[3] و آیه دیگر هم که میفرماید: ﴿و جعلناهم أئمة یدعون إلی النّار﴾[4] و ﴿فقاتِلوا أئمة الکفر﴾[5] این آیات، بیانگر جایگاه امامت در جامعة انسانی و اسلامی است که یک امامت مثبت و ضروری داریم و یک امامت منفی که باید قطع شود. در این باب روایات متعدّدی آمده است که ما فقط دو روایت از آن را میخوانیم. در روایت اول، راوی میگوید: «به امام باقر علیهالسلام عرض کردم که معنای این آیه چیست؟ ﴿و یوم القیامة تری الذین کذبوا علی الله وجوههم مسودّة﴾[6] این نکته را هم از جهت تفسیری باید توجه داشته باشیم که روایات، به انحاء مختلفی است. گاهی روایات تطبیقی است و بیان مصداق آیة شریفه است. در این آیة شریفه، «کذبوا» مطلق است؛ هر چیزی را که به خدای متعال نسبت داده شود که او نفرموده است، کذب علی الله محسوب میشود. منتها در این جا ائمه -علیهمالسلام- افراد شاخصش را آوردهاند. قطعاً آن کسی که ادعای نبوّت کند، این آیات شامل حالش نمیشود، چون در برابر قرآن قرار گرفته است. میخواهند این مضمون آیه را بگیرند و بفهمند که چیست؟ در مرحلة اولش آن منصب خاص و مهم است. بعد در مرحلة بعدش، احکام جزئی است که مسئلة تشریع و بدعت و این ها را شامل میشود. «قال من قال إنّی امام و لیس بإمام؛ قلتُ و إن کان علویّاً؟ قال و إن کان علویّاً؛ قلت و إن کان من ولد علیِّ بن ابیطالب علیه السلام؟ قال و إن کان»[7] یعنی نظام امامت اوّلاً ضرورت دارد و ثانیاً افراد خاصّی عهدهدار آن هستند.
بعداً میخواهیم گسترش این عنوان را عرض کنیم که در بعضی از روایات این عناوین به صورت گستردهتر در روایات ما استعمال شده است؛ مِن جمله این روایت چهارم: «عن إبی عبدالله علیه السلام سمعت أن یقول ثلاثة لا یکلّمهم الله یوم القیامة و لا یزکّیهم و لهم عذابٌ ألیمٌ: من ادّعی إمامة من الله لیست له و من جحد اماماً من الله و من زعم أنّ لهما فی الإسلام نصیباً»[8] .
پرسش: آیا در این روایات، امام به معنای خاصّ چهارده معصوم مدّنظر است؟
پاسخ: اطلاق اوّلیّهی «امام»، به این بزرگواران است؛ اما عرض کردم آن معنای وصیّ امام به کسانی که شایستگی دارند هم که در روایات آمده است اطلاق میشود.
اتخاذ دین از امامی غیر از ائمة الهی
باب دیگر، باب بعدی است «فی من دان الله عزّ و جلّ بغیر إمامٍ من الله»[9] . روایت از ابی الحسن، یا موسی بن جعفر علیهما السلام و یا از امام رضا علیهالسلام است؛[10] در ذیل این آیه: «﴿ومن أضلّ ممن اتّبع هواه بغیر هدًی من الله﴾؛ قال: یعنی من اتّخذ دینَه رأیَه بغیر إمامٍ من أئمة الهدی»[11] حال در این جا روایاتی وجود دارد که با لحنهای بسیار شدیدی آمده است که بیانگر این است که ما به چنین امامی نیاز داریم که ما را امام هدایت باشد.
بعضی جملات روایت دوم را هم میخوانیم: محمد بن مسلم میگوید که از امام باقر علیهالسلام شنیدم که فرمود: «كُلُّ مَنْ دَانَ اَللَّهَ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لاَ إِمَامَ لَهُ مِنَ اَللَّهِ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ وَ اَللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ شَاةٍ ضَلَّتْ عَنْ رَاعِيهَا وَ قَطِيعِهَا فَهَجَمَتْ ذَاهِبَةً وَ جَائِيَةً يَوْمَهَا فَلَمَّا جَنَّهَا اَللَّيْلُ بَصُرَتْ بِقَطِيعٍ مَعَ غَيْرِ رَاعِيهَا فَحَنَّتْ إِلَيْهَا وَ اِغْتَرَّتْ بِهَا فَبَاتَتْ مَعَهَا فِي رِبْضَتِهَا فَلَمَّا أَنْ سَاقَ اَلرَّاعِي قَطِيعَهُ أَنْكَرَتْ رَاعِيَهَا وَ قَطِيعَهَا فَهَجَمَتْ مُتَحَيِّرَةً»[12] ؛ غرض آن حالت تحیّر است تا این که میرسد به اینجا «وَ اَللَّهِ يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ لاَ إِمَامَ لَهُ مِنَ اَللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ ظَاهِراً عَادِلاً أَصْبَحَ ضَالاًّ تَائِهاً وَ إِنْ مَاتَ عَلَى هَذِهِ اَلْحَالِ مَاتَ مِيتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ اِعْلَمْ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ أَئِمَّةَ اَلْجَوْرِ وَ أَتْبَاعَهُمْ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِينِ اَللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فَأَعْمَالُهُمُ اَلَّتِي يَعْمَلُونَهَا كَرَمادٍ اِشْتَدَّتْ بِهِ اَلرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ لا يَقْدِرُونَ مِمّا كَسَبُوا عَلى شَيْءٍ ذلِكَ هُوَ اَلضَّلالُ اَلْبَعِيدُ»[13] خلاصه مسئلة امامت، مسئله بسیار مهمی است که در مباحث، به آن خیلی پرداخته نشده و حول آن بحث نمی شود. اول در اصل امامت ائمه علیهم السلام؛ چون مباحثی که ما داریم متفرع بر این حقیقت است. اگر این جایگاه درست تبیین و روشن نشود، جایگاه بعدی هم درست جا نمیافتد.
اصل و مبنا
در روایت چهارم هم لحنهای عجیبی است. البته ما متأسفانه کمتر به این روایات رجوع میکنیم. امام باقر علیهالسلام میفرماید: «قَالَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَأُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ فِي اَلْإِسْلاَمِ دَانَتْ بِوَلاَيَةِ كُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اَللَّه»؛ هم فرد و هم جامعه را شامل می شود. «وَ إِنْ كَانَتِ اَلرَّعِيَّةُ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ كُلِّ رَعِيَّةٍ فِي اَلْإِسْلاَمِ دَانَتْ بِوَلاَيَةِ كُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اَللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ اَلرَّعِيَّةُ فِي أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِيئَةً»[14] خیلی عجیب است. نمیخواهد بفرماید که انسان به سمت گناه برود؛ بلکه میخواهند اصول و مبانی را به دست ما دهند. در بعضی از روایات میآید که طرف یکی از اصحاب است و خدمت امام گلایه دارد که ما می بینیم که غیر محبین با تقوا و ... هستند؛ اما محبّین شما...؛ حضرت می فرماید که «این طور نگو. آن ها، آن اصل را ندارد و اینها اصل را دارند.». منتها باید روایات را با هم جمع کرد. در یک روایت هم امام باقر علیه السلام خطاب به شیعیان میکند که والله ما بین خدا و خودمان قوم و خویشی نداریم. آخرش میفرماید که «فلا تغترّوا». این ها هر یک سر جای خودش؛ اینها را خیلی باید دقت داشته باشیم. غرض بنده فهمیدن این مبانی است که این مبانی را باید از این روایات استفاده کنیم. حال روایت پنجمی هم میفرماید: «إِنَّ اَللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَنْ يُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ لَيْسَ مِنَ اَللَّهِ وَ إِنْ كَانَتْ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً وَ إِنَّ اَللَّهَ لَيَسْتَحْيِي أَنْ يُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ مِنَ اَللَّهِ وَ إِنْ كَانَتْ فِي أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِيئَةً»[15] .
حال در این پایان وقت به آن روایات مشهور که در باب بعدی است، استناد میکنیم. فعلاً به سه باب که پشت سر هم است استناد میکنیم. باب «من مات و لیس له امام من ائمّة الهدی فمیتته میتة جاهلیة»[16] . روایات متعدّد است که در این جا چهار روایت آمده است. اهلسنت هم آنها را نقل کردهاند؛ منتها ماندهاند که مقصود از این امام چیست؟ واقعاً جواب هم ندارند که حضرت زهرا سلاماللهعلیها که از دنیا رفتند، امامشان چه کسی بود؟ آیا میتوان گفت که لیس له امام؟ خوب به حاکمیّت که تن نداد و با آن مبارزه کرد. اینها از مسائلی است که نتوانستهاند جواب دهند.
لزوم شناخت امام
در روایت اول، راوی فضیل بن یسار است که میگوید: «امام صادق علیهالسلام روزی ابتدائاً به ما این مطلب را فرمودند: «قال رسول الله صلی الله علیه و سلّم من مات و لیس له امام فمیتته میتة جاهلیة؛ قلت قال ذلک رسول الله؟ فقال إی والله قد قال. قلت فکلّ من مات ولیس له امام فمیتته میتة جاهلیة؟ قال نعم»[17] . این برای همیشه است؛ برای یک زمان خاص نیست. تا هنگام قیامت که دنیا بر هم میریزد و قیامت بر پا میشود اینها همواره همین طور است. خوب روایات در این زمینه متعدد است و ما به قسمتی از آنها اشاره کردیم و روایت دیگری که خیلی روایت عجیبی است، صفحة 403 باب «ما امر النّبی بالنصیحة لأئمّة المسلمین و اللزوم لجماعتهم و من هم»[18] ؛ این عنوان مرحوم کلینی است. روایت صحیحه است. نوعاً به نظر میرسد که روایات اول ابواب اصول کافی عمدتاً روایات صحیحه است. یک تنظیمی مرحوم کلینی (ره) کرده است که اگر دقتی کنید به آن میرسید. «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ اِبْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خَطَبَ اَلنَّاسَ فِي مَسْجِدِ اَلْخَيْفِ فَقَالَ نَضَّرَ اَللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِي فَوَعَاهَا وَ حَفِظَهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا.» این برای همیشه است؛ چه آن زمان چه این زمان. «فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَيْرُ فَقِيهٍ»؛ بعضیها حامل فقه هستند و خودشان فقیه نیستند. اجر حمل فقه را دارند. «وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ ثَلاَثٌ لاَ يُغِلُّ عَلَيْهِنَّ قَلْبُ اِمْرِئٍ مُسْلِمٍ إِخْلاَصُ اَلْعَمَلِ لِلَّهِ»؛ یعنی کسی که مسلمان باشد، باید این سه چیز را داشته باشد. «إِخْلاَصُ اَلْعَمَلِ لِلَّهِ وَ اَلنَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ اَلْمُسْلِمِينَ وَ اَللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ» حال ائمه مسلمین چه کسانی هستند؟ این مهم است و ملازمت با جماعت این ائمه است. «فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ مُحِيطَةٌ مِنْ وَرَائِهِمْ»؛ دعای اینها مستجاب میشود. «اَلْمُسْلِمُونَ إِخْوَةٌ تَتَكَافَأُ دِمَاؤُهُمْ وَ يَسْعَى بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ»[19] .
إنشاءالله فردا روایت دوم را میخوانیم که روایت خیلی عجیب و تکاندهندهای است. از سفیان ثوری است که خطّش را نشان میدهد و این که مسئلة امامت چه قدر مسئلة مهمی است که پشت عدهای را در عدم التزام به آن خم کرده است