درس خارج فقه استاد محمدباقر تحریری
1401/11/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه السیاسة/ضرورت وجود حاکمیت /حاکمیت تکوینی و تشریعی الهی
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما در فقه سیاسی بود. عرض کردیم که محور اولیه و اصلی این است که آیا در شریعت حاکمیتی و احکامی برای حاکمیت وجود دارد یا خیر؟ ابتدا حاکمیت و بعد هم احکامی برای حاکمیت و شئون حاکمیت است. اینها مطالبی است که در این مبحث مورد توجه قرار میگیرد. عرض کردیم که روال بحث عمدتاً لازم است به این صورت باشد که ما از لحاظ نظری ملاحظه کنیم که وجود انسان چه اقتضائاتی دارد و طبق اقتضائات وجود انسان در حیطة جامعه، بحث را دنبال کنیم. بررسی اقتضائات وجود انسان، بحث نظری را عهدهدار است و این مطلب که این اقتضائات وجود چه احکام عملی را در حیطة جامعه به دنبال دارد؟ احکام عملی همیشه بر احکام نظری تکیه میکند؛ حال ممکن است که بعضی مکاتب به طور خاص این ابتناء را بیان کنند و بعضی مکاتب خیر و همین طور نظریه خودشان را در حیطة تحلیل اجتماع و حاکمیّت اجتماعی بیان کنند؛ اما در باطن نظریهشان، نظریه الحادی است. برخی قائلاند به این که اجتماع و قوانین اجتماعی اصالت دارد و یکی از این قوانین و احکام، لزوم وجود حاکمیّت است که این حاکمیّت هم برخاسته از خواستههای انسان و خواستههای قوانین انسانی و امثال این مسائل است که مبتنی بر نظریة الحادی نسبت به انسان و جامعة انسانی است؛ اما از دیدگاه اسلام، معتقد هستیم که مسئلة حاکمیت بر مسئلة توجه اول به حاکمیت الهی تکیه میکند و از نظر جنبة ابتناء، نظریة حاکمیّت بر نظریة حاکمیّت الهی تکیه میکند. این را به طور صریح در اسلام قائل هستیم نه به طور کنایی که از لوازمش باشد؛ بلکه اول ما به حاکمیت الهی و سپس به حاکمیت الهی در حیطة جامعه معتقد هستیم. یعنی حاکمیت الهی را هم در عالم تکوین از نظر عقلی و هم از نظر دینی به آن میرسیم؛ و حاکمیت اجتماعی را هم مبتنی بر حاکمیت الهی حق تعالی در نظام تکوین قائل هستیم. به این تعبیرات باید توجه کرد. در همین رابطه میبینیم که قرآن کریم از عناوین گوناگونی استفاده کرده است که ما به صورت گذرایی عرض کردیم. از آن جایی که برای بحث ترتیبی معین شده است برای این که این ترتیب را عرض کنیم، لذا این عناوین را هم به صورت گذرایی عرض میکنیم.
عناوین قرآنی در اشاره به حاکمیت تکوینی الهی
یکی از آن عناوین، مسئلة مولاست که خداوند متعال در قرآن کریم مسئلة مولا و مولویّت را در مراحل گوناگون مطرح کرده است. نظیر آیه ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلاَ لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ﴾[1] و آیه ﴿... هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ﴾[2]
یکی از آن عناوین، عنوان حکم است که حکم، همان حاکمیت و ادارة عالم است که در آیاتی حکم و حاکمیت تکوینی را بیان میکند؛ در آن آیاتی که فرموده است «له الحکم»:
﴿وَهُوَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَىٰ وَالْآخِرَةِ ۖ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾[3]
﴿وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾[4]
یا آیاتی که فرموده است «له الملک»:
﴿وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ ۖ وَيَوْمَ يَقُولُ كُنْ فَيَكُونُ ۚ قَوْلُهُ الْحَقُّ ۚ وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ﴾[5]
﴿يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ﴾[6]
﴿ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَأَنَّىٰ تُصْرَفُونَ﴾[7]
﴿يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۖ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[8]
یا در آیاتی هم آورده است «إن الحکم إلّا لله»:
﴿قُلْ إِنِّي عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَكَذَّبْتُمْ بِهِ ۚ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ ۚ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ ۖ يَقُصُّ الْحَقَّ ۖ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ﴾[9]
تقریباً صریحترین آیات، آیة آخر سورة مبارکه قصص است که میفرماید: ﴿وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾[10] که اینها همگی به جنبة تکوینی اشاره دارد؛ غیر از «لا تدع» که نهی است و جنبة تشریعی دارد و جنبههای تشریعی، تکیه بر جنبههای تکوینی میکند؛ «لا تدع مع الله إلها آخر»؛ با او اله دیگر را نخوان، چرا؟ «لا إله إلا هو»؛ این «لا اله الا هو» تقریباً علت است؛ چون معبودی غیر از او نیست.
مالکیّت مطلق برای خداوند است
البته این مطالب ما را به تأمل در عالم وادار میکنند که ارتباط موجودات با یک حقیقت بیشتر نیست که از نظر وجودی و ایجادی و از نظر خضوع وجودی در برابر یک حقیقت خضوع میکنند. سپس این مسئله را تکمیل میکند. «کلّ شیء هالک إلا وجهه»؛ این هالک هم اسم فاعل به معنای حال است نه اینکه «یَهلِکُ»؛[11] مضارع باشد به این معنا که اصلاً شیئیّت در عالَم به غیر از وجه الهی نداریم. وجه هم یعنی «ما یواجه به الشیء»است؛ حقیقت وجه این است که از ذوالوجه جدا نیست یعنی حقیقت موجودات جز نشان دادن حق تعالی حقیقتی ندارند؛ یعنی فقر محض هستند. این موجودات مرتبط با هم که یک وحدتی را تشکیل میدهند، وحدت نظام به یک ناظم تکیه میکنند و وجه او هستند. «له الحکم»؛ با این بیان حاکمیت مطلق برای اوست. این «له» هم لام ملکیت است و ملکیت هم ملکیت حقیقی است و ملکیت حقیقی در برابر ملکیت اعتباری است. ملکیت اعتباری قابل تعویض است و در آن مالک به مملوک احاطه ندارد اما در ملکیت حقیقی، مالک به مملوکش احاطه دارد؛ احاطة وجودی دارد به گونهای که مملوک از حیطة وجودی او نمیتواند خارج شود.
اقسام مالکیت حقیقی
مالکیت حقیقی هم دو قسم است: اول) مالکیت حقیقی غیر استقلالی؛ مانند مالکیت انسان نسبت به قوای وجودی خود که این قوای وجودی مملوک ماست که هر گونه تصرّفی میتوانیم در آن انجام دهیم و هیچ اختیاری ندارد منتها مالکیت ما نسبت به این قوا مالکیت حقیقی غیر استقلالی است. خداست که ما را مالک این چنینی آفریده است. دوم) مالکیت حقیقی استقلالی؛ مالکیت حق تعالی نسبت به موجودات و امورات دیگر است. «له الحکم»؛ این حاکمیت و این تصرف مختص اوست که اختصاص به مالکیت حقیقی و استقلالی دارد. لازمهاش این است که «إلیه ترجعون» با این بیان لازمة همچنین مالکیتی میشود که موجود اولاً و آخراً در تحت احاطة وجودیِ حقیقت غنی مطلق است. این آیهای است که به طور دقیق حاکمیّت تکوینی را بیان میکند.
آیاتی در حاکمیت تشریعی خداوند
در آیاتی حاکمیت اعتباری آمده که تشریعی باشد. در سورة مبارکه مائده آیه 44 و 45 و 47 احکامی را خداوند جعل میکنند: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ ۚ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا ... فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا ۚ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾[12] و ﴿وَ کَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْن ... وَ مَنْ لَمْ یَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[13] و ﴿وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ وَمَنْ لَمْ یَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾[14]
لازمة این حاکمیت این است که در مراتب بعدی همین حاکمیت وجود دارد و حاکمیت جزائی مترتب بر حاکمیت تقنینی میشود. حاکمیت جزائی هم نمودی از حاکمیت تشریعی است که در قیامت این حاکمیت ظهور پیدا میکند: ﴿إنّ ربّک لیحکم بینهم یوم القیامة﴾[15] که غرض ما این است که این حاکمیتها مترتب بر حاکمیت تکوینی مترتب است. سورة حج هم در آیه 56 و 57 و 69 اینها را بیان میکنند: ﴿الله یحکم بینکم یوم القیامة فیما کنتم فیه تختلفون﴾[16] ؛ ﴿الْمُلْكُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ یَحْكُمُ بَیْنَهُمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِيمِ﴾[17] ﴿وَالَّذِينَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾[18]
حاکمیت تشریعی، مترتب بر حاکمیت تکوینی است
«یحکم» حاکمیت جزائی است؛ حاکمیت جزائی متفرّع بر حاکمیت تشریعی است. دینی آورده است. آیات سورة مائده، حاکمیت تشریعی را بیان میکرد. حاکمیت تکوینی را در اینجا به صورت صریح نیاورده است. عرض کردیم که در اینجا هم تکوینی نمیآید؛ اما در برخی مواضع بهصورت صریح و در بعضی دیگر بهصورت کنایی آمده است. در اینجا که حاکمیت تشریعی بهصورت صریح آمده و حاکمیت تکوینی به صورت کنایی آمده است. ﴿الملک یومئذٍ لله﴾؛ این ملک هم باز حاکمیت تشریعی است که یحکم بر آن مترتب میشود، بر حاکمیت تکوینی تکیه میکند که این الملک الآن هم لله است؛ منتها در آن عالَم ظهور پیدا میکند. [19] وقتی ظهور پیدا کرد همه متوجه میشوند که تحت حاکمیّت تکوینی خدا بودهاند؛ پس باید در حاکمیت تشریعی خدا سر فرو میآوردند. حال کسانی که سر فرو آوردهاند ﴿فالذین آمنوا و عملوا الصالحات فی جنات ... ﴾ و آنهایی که سر فرو نیاوردهاند، ﴿الذین کفروا و کذّبوا بآیاتنا فأولئک لهم عذابٌ مهین﴾. این حاکمیت جزایی میشود که مترتب بر حاکمیت تشریعی است و حاکمیت تشریعی مترتب بر حاکمیت تکوینی است.
در بحث عقلی هم همین را عرض کردیم که قانونگذاری متفرّع بر این است که شخص بر آن کسی که برایش قانون میگذارد، احاطه داشته باشد، از مقتضیاتش آگاه باشد، از هدفش و مسیرش آگاه باشد و منافع هم نداشته باشد. جز خدای متعال چنین کسی نیست. آنها بحثهای عقلیاش بود و اینها مباحث قرآنیاش بود. إن شاء الله روایات را هم عرض خواهیم کرد.